دارد اوصاف خدایی بی ریا آموزگار
می کند ما را همآهنگ خدا آموزگار
ما همه سرگشتۀ دوران جهل و حیرتیم
دستگیر ماست بیچون و چرا آموزگار
هر که او دارد تمنای نجات خویشتن
کشتی نوح است در این تنگنا آموزگار
می دهد از ماضی و مستقبل و حالت خبر
دارد از مصباح معنی جلوه ها آموزگار
از خدا دارد نشانی مهربان و مهر بخش
عالمی را رهنما و مقتدا آموزگار
هر گدای علم را از آستین فقر خویش
بخشد از علم لدُن گنجینه ها آموزگار
اوست آموزشگر عرفان و اخلاق و ادب
لایق حرمت بود چون پیشوا آموزگار
هیچ فرقی درمیان آدم و حیوان نه بود
گر نه بودی آدمی را رهنما آموزگار
سایۀ نور خدا خورشید عالمتاب علم
کیست می دانی همیشه هر کجا آموزگار
رهبر است و یاور و مشفق تر است از صد پدر
مهربان چون مادر است و اولیا آموزگار
مبتلایان بلای جهل را همچون مسیح
نور دانش بخشد و فیض شفا آموزگار
هیچ کس در منزل مقصود نتواند رسید
گر نباشد خضر آسا رهکشا آموزگار
هر طرف رو آورد از فرط وجد و جوش شوق
خیزد از مردم غریو مرحبا آموزگار
کر و فر این جهان و پیشرفت علم و فن
جمله را باشد بنای ارتقأ آموزگار
کی توانستی کسی دانست فرق خوب و زشت
گر نه بودی نور بخش سینه ها آموزگار
آنچه می آید به چشمم در جهان پهنه ور
جملگی بیگانه اند و آشنا آموزگار
از تو دانستم طریق زیستن درعافیت
مر ترا از جان و دل گویم ثنا آموزگار
بایدم اندر حضورت نیمروز و صبح و شام
آیم و رسم ادب آرم بجا آموزگار
می کنم پا بوسی آموزگاران ای عزیز
زانکه دارد خصلت حاجتروا آموزگار
عزیزی غزنوی
تورنتو/کانادا