د پاملرنې وړ
نویسنده Christopher BAYLY برگردان ميترا شعباني 23 اوت 2023
در آغاز قرن هجدهم،بخش اعظم توليدات صنعتي (مانوفاکتوري) در آسيا متمرکز بوده و سطح بازدهي کشاورزي در چين و يا هند به مراتب بالاتر از اروپا بود. پس چگونه در طول تنها يک قرن، تناسب قوا واژگون شده و قاره کهن به مرکز جهان بدل گشت؟
عوامل چندي در پيدايش زمينه هاي شکوفايي اقتصادي اروپا که اين قاره را به راهي سوق داد که کم کم مدرنيته خوانده مي شد، سهيم بودند. در وهله نخست، به روايت کنت پومرانز(١)، اروپا در مقايسه با هند و يا چين، در درون خاک خود و يا در آمريکا، معادن طبيعي عظيمي در اختيار داشت که هنوز کم و بيش دست نخورده باقي مانده بودند. علاوه بر آن، توسعه نظام برده دارانه در کشت وزرع که بر مصادره نيروي کار و منابع ثروت استواربود، به اين قاره امکان داد تا سرزمين هاي زراعي وسيعي را تصاحب نمايد. در طول قرن هجدهم، حجم عظيمي از چوب لازم در ساخت ناو دريايي در اروپاي غربي، در شمال سيبري، در آمريکاي شمالي، و سپس در حاشيه سواحل غربي هند و برمه، و نيز در طول سواحل شمالي استراليا توليد ميشد. از سوي ديگر اروپا، از همان قرن هجدهم، به تدريج جمعيت مازاد خويش رابه قاره آمريکا صادر کرده و بدينسان بر مشکلات ناشي از تراکم زياده از حد جمعيت غلبه نمود، در حاليکه در طول قرن نوزدهم، برخي از مناطق آسيايي، در ابعادي فزاينده با اين گونه مشکلات دست به گريبان بودند.
بنظر مي رسد که در قرن هفدهم، سطح بازدهي کشاورزي در چين و هند، به مراتب بالاتر از اروپا بود. اما روش هاي جديد کشت و زرع و اشکال توليد انبوه، در قرن هجدهم، زمينه هاي جهشي واقعي را براي برخي از مناطق اروپا، برغم عدم توازن ميان عرضه و تقاضا، فراهم آوردند. عامل مهم ديگر، واردات مواد غذايي از جزائر کارائيب، اقيانوس اطلس و يا قاره آمريکا، مانند شکر، يا ماهي غني از نظر پروتئين بود، که به اروپاي شمالي و غربي امکان داد تا مايحتاج غذايي يک جمعيت شهري رو به رشد را تأمين نمايد. جمعيتي که در طول اين قرن رشدي به مراتب سريعتر از چين، هند و يا خاور ميانه داشت. ظاهرآ بغير از ژاپن و برخي از مناطق ساحلي چين، واردات مواد غذايي از راه دريا درساير کشور هاي آسيا و يا شمال آفريقا بسيار محدود بود. در شرايطي که سرمايه گذاري در بخش حمل ونقل بسرعت در اروپا رو به گسترش بود، حمل و نقل و تجارت داخلي در چين ديگر به « سطح بالايي از توازن کاذب» (٢) رسيده بود. امکانات ترابري آنان تنها جوابگوی سطح نازلي از تقاضا بوده و در تأمين شرايط رشد آن ناتوان بود.
بازهم چنانچه کنت پومرانز نشان داده است، اروپاي شمالي و غربي بسرعت توانست از ذغال سنگ خود به نحو احسن بهره برداري کند. اين محصول از سرزمينهاي دور وارد شده بود تا انرژي لازمي را که انقلابات فني در چهارچوب زندگي روزمره و سپس در زمينه توليدات صنعتي طلب مي کرد ،فراهم سازد.
در مقايسه، ترديدي نيست که بهره برداري از منابع سوخت معدني چين، مدفون در مناطق دور افتاده شمال و منچوري، بسيار محدود بود. ذغال سنگ در پيدايش يک سلسله از اختراعات در بريتانياي کبير سهم مهمي داشته است. استخراج معادن بدليل عمق زيادشان نيازمند به پمپ بود. نو آوري هاي تکنولوژيک در زمينه پمپاژ، تکامل صنعت ذوب آهن و شناخت بهتري از خلأ جوي را با خودبه همراه آوردند و تأثير اين تحولات در زمينه سازي يک جهش کيفي بسيار تعيين کننده بود. اگرچه هنوزبه اختراعاتي چون La jenny (٣) و يا ماشين بخار نياز بود تا نرخ رشد اقتصادي، که شاخص عمده تحليل هاي برخي از متخصصين تاريخ اقتصادي است، بهبود يابد، اما مجموعه اين ابتکارات از همان سالهاي ١٨٢٠-١٨٣٠ برتري بارز اروپايي ها در زمينه تکنولوژي نظامي را تضمين نمودند.
اروپاي شمالي و غربي و مستعمرات آمريکايي آن به لطف سه برگ برنده ديگر نيز به امتيازات روز افزوني دست يافتند. اين برگ هاي برنده اگرچه بيشتر سياسي و يا اجتماعي بودند تا اقتصادي، خلق هاي اين کشور ها را تشويق به صدور قدرت خويش در عرصه بين المللي نمودند و اهميت آنان کمتر از عوامل اقتصادي مطرح شده توسط پامرانز نيست. عامل نخست، ثبات نسبي نهادهاي قانوني در اين کشور ها بود که تضمين مي کردند که تلاش در جهت ترقي اقتصادي بي پاداش نخواهد ماند. توسعه مفاهيم حقوقي مربوط به مالکيت فکري، در خارج از بريتانياي کبير، بسيار به کندي صورت مي گرفت، در حاليکه در قانون بريتانياي کبير و قوانين رايج در ساير کشور هاي قاره اروپا ضمانت هاي محکمي در زمينه رعايت حقوق خانوادگي و بطور کلي فردي وجود داشت.
براي مخترعين و ساير پيشگامان هشيار، راه ثروت اندوختن بازبود. دراروپاي غربي، چه در شهر و چه در روستا، دارايي هاي مردم در مجموع از هر گونه خطر مصادره دولتي، و يا هر شکلي از تصرف ارضي از جانب خانسالاران در امان بود. زمامداران اين کشورها نيز، نسل اندر نسل، بدليل ثبات جغرافيايي شان، منافع خويش را در حمايت از حفظ وبهبود اين قوانين مي ديدند. دولت ها و نخبگان اروپا، در پي جنگهاي ايدئو لوژيک قرن هفدهم، بطور ضمني توافق کرده بودند که حقوق مالکيت چندان آسيب نبيند. طي جنگ ها و انقلابات در فرانسه و در سراسر اروپا، تنها کليسا و اقليت کوچکي از خانواده هاي اشرافي بکلي از زمين ها و امتيازات خود محروم گشتند. و البته برخي از اين خانواده ها پس از ١٨١٥ موفق شدند تا اموالشان راباز پس بگيرند.
مفهوم مالکيت در جوامع اروپاي شرقي، در آسيا و در آفريقا، ظاهرآ درمقياس به مراتب وسيع تري تابع ناملايمات ناشي از دخالت دولت بوده است. البته نبايد مانند برخي از تئوريسين هاي استبداد شرقي مانند فرانسوا برنيه، نويسنده قرن هفدهم، در اهميت اين امرمبالغه نمود، اما در اين زمينه تفاوت آشکاري ميان اروپاي غربي و رقبايش به چشم مي خورد. خاندان هاي سلطنتي حاکم در آسيا و در آفريقا، غالبآ از هر گونه رشد ثروت نزد افرادي که خارج از حلقه خويشان و نزديکشان بودند ممانعت بعمل مي آوردند. بطور مثال نزد آشانتي ها در آفريقاي غربي عملآ دولت همه راههاي پيشرفت را براي بردگان ومردم عادي مسدود کرده بود، و ثروتمندان نيز با پيش برداشت هاي هنگفت پس از مرگ تنبيه مي شدند. سلطان هاي عثماني، خانواده هاي بزرگ بازرگان خويش را با تحميل قراردادهاي دولتي که برايشان بسيار گران تمام ميشد تحت فشار قرار مي دادند. چنين رويکرد هايي ظاهرآ آنقدر ها در چين، که در آن معمولآ دگرگوني هاي سياسي تعليق حقوق اين و آن خاندان را در پي نداشت، رايج نبود(...)
امتياز رقابتي دوم، که اروپايي هاي شمالي و غربي و نيز آمريکايي ها در ميان مدت از آن بهره بردند را بايد در عرصه فضاي تجاري جستجو نمود. آنان از همان زمان نهاد هاي مالي مستقل، چه در برابر اموال شخصي تجار بزرگ و چه در برابر خود سري هاي دولتي، را بسط و گسترش داده بودند. هلندي ها نقشي پيشگام در تآسيس شرکت هاي سهامي، دقيقآ به منظور مقابله با خطرات اجتناب ناپذيري که محموله هاي تجاري دور برد را تهديد مي کردند، داشتند. کمپاني هلندي هند شرقي نخستين شرکتي بود که امر مسئوليت مشترک در مخاطرات را به مرحله اجرا در آورده و تفکيک اکيد ميان مدير و مالک، که نقشي عمده در تکوين سرمايه داري مدرن ايفا خواهد کرد، را تدوين نمود. واقعيت آنست که ظاهرآ از زمان دولتشهر هاي ايتاليايي در آغاز عصر مدرن، اروپاي غربي به ابتکاراتي پي در پي در زمينه تجاري دست زده است. بر عکس، حتي پو يا ترين و پر رونق ترين شرکت هاي چيني تلاش مي کردند تا منابع ثروت را با حفظ مديريت آن در چهارچوب محدود کانون خانوادگي کنترل نمايند. در بريتانياي کبير، بانک انگلستان نظارتي مستقل بر اوضاع و احوال اقتصادي اعمال مي کرد. مفهوم قرض ملي، مورد حمايت طبقه تجار و مالکين، به خزانه داري ملي چنان شفافيتي داد که در کشور هاي ديگر حتي قابل تصور نبود. قرض ملي در عمل به نوعي نماد ملي بدل شده و مردم آنرا مظهر جو اعتماد کامل ميان نخبگان و دولت مي دانستند. پيدايش اسکناس و ازدياد سريع بانکهاي محلي در بريتانياي کبير و آمريکاي شمالي موجبات تسهيل قرض و وام را فراهم آوردند. امري که به دول اروپايي و نهاد هاي مالي امکان مي داد تا نه تنها از انقلابات فنی خودي، بلکه از انقلابات فنی ساير قاره ها نيز بهره ور شوند. چيني و چاي چين، ادويه ژاوا و منسوجات هند ميان آرواره هاي نيرومند آنان تکه و پاره شدند.
اخيرآ برخي از تاريخ نگاران بر مهارت و کارداني انکار ناپذير تجار بزرگ آسيا و خاور ميانه انگشت گذاشته اند. تا پايان قرن هجدهم، تجار چين، هند و خاور ميانه، بي ترديد از ثروتمند ترين تجار جهان بودند. آنان در زمينه حسا بداری و مديريت، قطعآ چيزي از همتا هاي اروپايي خود کم نداشتند. بااين وجود، چهارچوب قانوني و نيز اشکال سازماندهي شرکتهاي بزرگ در اروپا که فعاليت شرکتهاي بزرگ تجاري رانيز در بر مي گرفت، عامل عمده پيشروي ارو پاي غربي و بي شک ژاپن گشت. بطور پارادوکسال، سرانجام ضمانت هاي قانوني و نوعي ثبات حقوق مالکيت، از سوي دولت هاي استعماري، که البته چندان هم در بند ترقي اقتصادي آفريقا و آسيا نبودند،براي تجار و سرمايه گذاران محلي به ارمغان آورده شد.
سومين امتياز ي که برخي از مناطق اروپا از آن سود جستند، به مناسبات ميان جنگ و امور مالي بر مي گردد. بي پرده بايد گفت که اروپايي ها در کشت و کشتار رقيب ندارند. پيوند ميان جنگ، سرمايه گذاري و نو آوري هاي تجاري که زائيده جنگ هاي ايدئو لوژيک خونين قرن هفدهم بود، همچنان به رشد روز افزون خود ادامه داده و قاره اروپا را در طول منازعات قرن هجدهم در جهان از قدرتي بلا منازع برخوردارساخت. فنون جنگي اروپايي، بدليل لزوم « زميني – دريايي» بودن آن، بسيار پيچيده و پر هزينه بودند. دولت هاي اروپايي مي بايست در عين حال به پيشبرد نيرو هاي خود چه از راه زميني و چه دريايي نائل آيند.
ارزش محصولات کشاورزي بردگان در کارائيب چنان بود که در حوالي سال ١٧٥٠ مبالغ هنگفتي به سرمايه گذاري در زمينه تأسيس سيستم هاي سوخت رساني براي ناوهاي امنيتي اين جزائر تخصيص داده شد. هدف بريتانيا يي ها عمدتآ صف آرايي يک ناوگان عظيم در طول سواحل غربي آنان به منظور پيشگيري از هرگونه خطر تهاجم بود.
اين امر مستلزم استقرار يک سيستم پيچيده سوخت رساني و کنترل بود، و در عين حال با خود تشکل يک ناوگان دائمي قادر به اعزام به اقيانوس هاي دور دست، بسوي شرق و يا جزاير آنتيل را به همراه داشت. لزوم برابري نظامي با انگليسي ها، در گستره قلمرو آنان، ساير دريا نوردان اروپايي را نيز ناچار ساخت تا خودرا به شرايط نوين تطبيق دهند. نمونه بارز در اين رابطه، پطر کبير است که در آغاز قرن هجدهم به نوسازي ارتش و نيروي دريايي خود پرداخت، روندي که يک قرن و نيم پس از آن در ژاپن آغاز شد. اما همگام با فاصله گرفتن از قاره اروپا، تلاش در جهت نوسازي نيز کم و کمتر شد. دول آسيايي و يا دولت عثماني بي ترديد قادر به بسيج ناوگان هاي عظيمي بودند، اما در فنوني که تردد طويل المدت اين ناوگان ها در دريا را امکان پذير مي ساختند، چندان تبحر نداشتند. تکنولوژي دريايي آنان نيز در مقايسه با اروپا پس از سال ١٧٠٠ رفته رفته رو به زوال نهاد (...)
منازعات ميان کشورهاي ميانه حال در اروپا، به نوبه خود نو آوري در زمينه تکنولوژي نظامي را رونق بخشيده و به ابداع سلاح هاي مرگبار تر و نيز تأمين سرمايه هاي لازم براي حفظ ارتشي رو به رشد متشکل از سربازان حرفه اي انجاميد. و اين روند، امتيازات روز افزوني براي تجارت اروپا و تجارت بين المللي تحت کنترل ارو پائيان، در مقايسه با ساير کشور ها، به همراه داشت. بخش اعظم ارزش اضافي حاصل از توسعه تجارت جهاني در قرن هجدهم، نصيب کشتي ها و شرکت هاي تجاري متعلق به اروپا گشته ، و آفريقايي ها و آسيايي ها که برده، ادويه، چلوار و يا چيني جات را توليد مي کردند، از آن بي بهره ماندند. دليل اين امر آنست که اروپايي ها کنترل حمل و نقل و فروش اين کالا ها را در بزرگترين بازار هاي جهان در اختيار داشتند. به همین ترتیب امر فروش حمايت و کمک نظامي به برخي از کشور هاي خارجي، در واقع اروپا را از موازنه بازرگاني با ساير کشور هاي جهان برخوردار ساخت. اين امر حتي قبل از انقلاب صنعتي نيز صادق بود، زمانيکه کالا هاي اروپايي در بازار بين المللي گران تر و کم ارزش تر از محصولات آسيايي و آفريقايي بودند. اروپا شبکه روابط و فتو حات خودرا گسترش داد و سرانجام ثمرات حاصل از انقلابات فنی ديگر خلق هارا نيز از آن خود ساخت. (...)
گرايش غالب در بين تئوريسين ها و تاريخ نگاران در تعريف ناسيوناليسم در تاريخ، عمومآ ارائه آن بعنوان يک پديده تمام عيار ارو پايي صادره به سراسر جهان در قرن نوزدهم بوده است. منازعات ميان اروپايي ها، آفريقايي ها و آسيايي ها، بذر ناسيوناليسم را در سراسر جهان کاشت. بدين ترتيب ناسيوناليسم فرهنگي در ابتدا به اشکال گوناگون در سواحل ژاپن و سپس در هند و مصر در حوالي سال ١٨٨٠ ، در چين در سالهاي ١٩٠٠، و در امپراطوري عثماني و آفريقاي شمالي پس از جنگ اول جهاني پديدار شد. اين پديده اما تنها پس از جنگ دوم جهاني به آفريقاي سياه رسيد، يعني زماني که ديگر براي کاربرد غير انحرافي آن بسيار دير شده بود. اين نگرش نزد نظريه پردازان عصر ويکتوريا و سپس امپراطوري بريتانیا بسيار متداول بوده است که ناسيوناليسم را ارمغان اروپا و آمريکاي شمالي براي کشور هاي شرق و جنوب، از طريق دولتهاي وابسته و شيوه آموزش و پرورش غربي، دانسته و از اين امر گاه به وجد آمده و گاه افسوس ميخوردند. اين تئوري در اين اواخر هم بار ديگر از جانب برخي از روشنفکران آسيا و آفريقا از پستو ها بيرون کشيده شده و به نرخ روز در آمده است. آنان با انزجار از خالقين خويش يعني سرمايه داري جهاني، تاريخشان را بعنوان تاريخي ارائه مي دهند که در آن سرانجام اشکال هويت روستايي پويا، غير متمرکز و اصيل، ناچار جاي خودرا به مظاهر ناسيوناليستي و قوميتي تحميلي توسط سرمايه داري و خدمه آن دادند.
در اين واقعيت ترديدي نيست که کشور هندوستان، بعنوان قلمرو ملي مشخص، محصول سلطه انگليس بوده است، اين امر عينآ در مورد الجزاير و ويتنام در رابطه با فرانسه، اندونزي در رابطه با هلند، و يا فيليپين در رابطه با اسپانیا و سپس آمريکا، صدق مي کند. يسوعي ها چين را کشور « فرهنگ کنفوسيوسي» مي خوانند و مبلغين مذهبي در آفريقا حدود قلمرو هر « قبيله» را تعيين نموده و حتي زبان « آنان» را باز نويسي مي کردند. مرز، گذرنامه، پول ملي و نهاد ندامتخانه هاي دولتي همگي از رهاورد هاي حاصل از سلطه اروپا هستند. در پي منازعات جهاني قرن نوزدهم بود که زمامداران اين سرزمين ها به تدريج به مرز هاي «خود» و مردمان « خويش» واقف شدند. با اين وجود بايد گفت که در آفريقا و آسيا نيز، درست مانند اروپا، ميهن ها و احساسات هويتي مشخص، قبل از توسعه طلبي ارو پا و حتي در بدو پيدايش آن، حول ارزش هايي که از صرف وفاداري به يک خاندان سلطنتي فرا تر ميرفت رخ نمودند، سپس از ميان رفتند و سرانجام دوباره از نو پديدار شدند. همين اشکال سازماندهي اجتماعي و همين روند ها در تقويت انواع گو ناگون ناسيوناليسم در قرون نوزدهم و بيستم بسيار مؤثر بودند. مسأله تنها « سنت هاي سرهم بندي شده » و يا يک آگاهي کاذب مورد حمايت نخبگان فکري غرب گرا و فرصت طلب نبود. و برعکس آنچه در قرون هفدهم و هجدهم در اروپا رخ داد، اين اشکال ناسيوناليسم در جذب اشکال خلقي ناسيوناليسم که بعدها گسترش خواهند يافت، موفق نبودند. گرايشات وطن خواهانه اي که در قرن هجدهم ميان مارات هاي هند غربي ريشه گرفت، چنان منحصر و خاص کاست هاي بالا دست بود که نتوانست جايگاه خويش را در بسيج مردمي قرون نوزدهم و بيستم بيابد.
دولت،بازار و وعاظ مذهبي توأمآ نقش مهمي در پيدايش اشکال گوناگون هويت وطن خواهانه در بسياري از سرزمين هاي خارج از اروپا، حتي قبل از تهاجم استعماري قرن نوزدهم، داشته اند. اين روند در مستعمرات اروپا در دنياي نو و در آفريقاي جنوبي کاملآ آشکار است ، چرا که در آن کرئول ها، آمريکايي ها و « آفريقايي هاي» بومي، به مراتب قبل از ١٧٧٦بطور جدي به مخالفت با فرمانداران اعزامي از مراکز قدرت استعماري و منافع تجاري آنان برخاستند. اين امر در مورد برخي از ممالک عظيم آسيا نيز، که در آنها مفاهيم مليت و قوميت به احتمال قوي در ميان حکام نيز طرفداراني داشت، صادق است. امپراطور کيان لونگ از رشادت سربازان قوم هان در دفاع از خاندان منچوريايي خويش بسيار خشنود بود، اما ظاهرآ وي در عين حال يک احساس هويتي چيني را نيز نزد قوم هان تقويت نمود، امري که با همبستگي دروني منچوريايي ها مغايرت داشت . اين احساس هويتي از خانواده اي به خانواده ديگر منتقل مي شد و در متون کنفوسيوس به ثبت رسيده بود، و بويژه در شيوه هاي تحميلي لباس پوشيدن و آرايش گيسوان، به چيني ها ، توسط قوانين منچوريايي کاملآ به چشم ميخورد.
اين احساس هويتي غالبآ در کشور هاي کوچکتر حاشيه اي که در اثردور افتادگي و يا تقارب با دشمن آسيب پذيرترتر بودند، بسيار شديدبود. اشراف و سران سيلان، از ديرباز از يک احساس غرور ملي در مقابل تمول هاي هند جنوبي و زياده روي هاي پرتغالي ها برخوردار بودند. مدتها قبل از قرن نوزدهم، در برمه، کره و ويتنام (لا اقل ويتنام شمالي) نيز يک احساس هويتي ملهم از آئين هاي مذهبي خاص اين کشورها، زبان مشترک و جنگ هاي طولاني شان عليه همسايگان مهاجم، چشمگير بود. به موازات رشد احساس هويت وابسته به ميهن، براي اين فرهنگ ها و اين کشور ها، کشور چين به نوعي الگو، که البته در عين حال بايد از آن فاصله گرفت، بدل گشت. نزد ژاپني ها نيز از مدتها پيش يک احساس فراگير وطن خواهي ريشه دوانده بود، و تمايل داشت تا خودرا از اشکال وطن پرستانه « وحشي» خارجي و نيز « وحشي هاي» داخلي، مانند قوم آينوس، متمايز سازد. اين قوم، از قرن پانزدهم تاهجدهم، در روند عظيم « انقياد طبيعت » ژاپن، به تدريج بسوي دور ترين و متروک ترين مناطق جزيره هوکايدو،رانده شدند. (...)
درنتيجه، ويژگي اروپا لزومآ تنها در وجود دولت های نيرومند و اراده باور، يا حتي احساسات هويتي ناشي از دلبستگي به ميهن که ميراث گذشتگان وهنوز کمابيش مبهم بود خلاصه نمي شد. آنچه مايه شگفتي است، هماهنگي اين اشکال سياسي با پو يايي اقتصادي، توليد کاملآ جا افتاده سلاح هاي جنگي و رقابت بي امان ميان کشور هاي کوچک در اروپا ست. ريشه هاي اين «تمايزگرايي» موقتي و نسبي اروپا نبايد تنها در يک عامل، بلکه در تجمع تصادفي ويژگي هائي جستجو شود که در ساير نقاط جهان نيز بطور جداگانه وجود داشتند.در اين رابطه، قلب آسياي جنوب شرقي مثال بارزيست، چراکه که در آن احساس هويتي ماقبل استعماري بسيار قوي بوده و منازعات ميان کشور هاي ميانه حال تاريخي طولاني داشت. و در واقع، تمايزگرايي اروپا امتيازي پر دردسر بود. از همان سالهاي ١٨٧٠، ژاپن کم و بيش در راهي که به اين کشور امکان نيل به نوعي از مدرنيته را ميداد، قدم نهاده بود. اگر صرفآ بر مسائلي چون احتمالات اقتصادي، احساسات هويتي ميهني و قدرت دولت تأکيد کنيم، از يک عنصر اساسي غافل شده ايم. وآن همانا تکامل سریع بافت اجتماعي در ارو پا و آمريکا در قرن هجدهم است، که به شهروندان امکان داد تا از طريق گرد همايي و بحث و تبادل نظر، نهاد ها را متحول سازند و سپس در ادامه اين روند، مسلح به ابزار هايي مؤثر، به توليد و تجمع ثروت، قدرت و دانش بپردازند.
پا ورقي ها:
١) کنت پومرانز، the Modern World Economy The Great Divergence :China, Europe, and the Making of Princeton University Press .2002,
٢) مارک الوين، The Pattern of the Chinese Past, , Stanford University Press , 1973.
٣) ماشين نخ ريسي.
د راپورونو له مخي پاکستان له افغان طالبانو غوښتنه کړې ده چې د حافظ ګل بهادر په نوم د تحريک طالبان پاکستان د منع کړل شوې ډلې يو پخوانی قوماندان دې ونيسي او پاکستان ته دې وسپاري.
د پاکستان د بهرنیو چارو وزارت په دې اړه تر اوسه څه نه دي ويلي، خو د پاکستان په رسنيو کې پرون، چهارشنبه دا خبر د ورځپاڼو سرليک وو او په ټولنیزو رسنیو کې هم ډېر لاس پر لاس شو. اسلام آباد تور لګوي چې حافظ ګل بهادر په پاکستان کې په ترهګرو بريدونو کې لاس لري.
څارونکي په دې آند دي چې دا مسئله د کابل او اسلام آباد ترمنځ د ترنګلتيا د ډېريدو ښکاروندي کوي او دا چې په کابل کې د حکومت له پاره د دې غوښتنې منل سخت کار دی.
د دويچه ويله د اردو څانګې چې کله په دې تړاو د پاکستان د بهرنيو چارو وزارت سره تماس ونيو، نو د دغه وزارت وياندې زهره بلوچ په يوه تحريري پېغام کې وويل: «موږ په دې اړه هیڅ څرګندونې نه دي کړي او نه غواړو چې د افغانستان د سفارت سره د ترسره شويو ليدنې کتنو په اړه معلوماتو خپاره کړو.»
د پاکستان رسنيو پرون، چهار شنبه (۲۰۲۳م کال د نوامبر ۲۹) داسي راپور خپور کړ چې ګويا، د پاکستان د بهرنيو چارو وزارت په اسلام آباد کې د طالبانو له خوا استول شوی سفير احضار کړی وو. خو د طالبانو د حکومت وياند ذبيح الله مجاهد دا خبر رد کړی دی او ويل شوي چې په پاکستان کې سفارت ته يوازې يو ليک استول شوی دی.
د پاکستان انګرېزي ژبې ورځپاڼې ايکسپريس تريبيون، ليکلي دي چې په اسلام آباد کې د طالبانو د حکومت سفارت ته ويل شوي چې د بنو د بريد په اړه دې تر بشپړو څېړنو وروسته هغه کسان ولټوي چې په ترهګرۍ کې له ښکيلو سره مرسته کوي او د هغوی پر ضد دې جدي ګامونه پورته شي.
د ورځپاڼي د معلوماتو له مخي د افغانستان سفارت ته ويل شوي دي چې د ټولو ترهګرو او د هغوی د پټنځايو پر ضد دې سملاسي او د تائيد وړ اقدامات وکړي. زیاته شوې چې حافظ ګل بهادر دې ونيول شي او پاکستان ته دې وسپارل شي او د دې زمينه دې برابره کړل شي د افغانستان خاوره د پاکستان پر ضد بريدونو له پاره ونه کاريږي.
پاکستان تور لګوي چې له هغه وخت راهيسي چې طالبانو بيا په افغانستان کې واک تر لاسه کړی، د تحريک طالبان پاکستاني يا «ټي ټي پي» ډلې له خوا پر پاکستاني پوليسو، پوځ او عامه وګړو بريدونو زور اخيستی دی. د پاکستان د پوځ د رسنيو څانګې همدا څو ورځې ترمخه ويلي ول چې د نوامبر پر ۲۶مه په بنو کې د بريد پړه د حافظ ګل بهادر ډلي منلې وه او دا چې دا بريدګر يو افغان وو.
د پاکستان موقت لومړي وزير هم په دې وروستيو کې د رسنيو له استازو سره ليدنه کتنه کې وويل چې په پاکستان کې په ځينو ترهګریزو بريدونو کې افغان اتباعو لاس لرلی دی.
سپارل مشکل دي
ځيني کارپوهان په دې آند دي چې د پاکستان غوښتنې ډېرې سختي دي او په ځانګړي توګه د حافظ ګل بهادر د سپارولو د غوښتنې منل د طالبانو له پاره ډېره سخته خبره ده. ژورناليست او شنونکی شمیم شاهد وايي چې د افغان طالبانو له پاره د دې غوښتنې منل ستونزمن کار دی. نوموړي دويچه ويله ته وويل: «حافظ ګل بهادر او نورو پاکستاني جنګيالو د ترهګرۍ په جګړه کې له افغان طالبانو سره ډېره مرسته کړې ده. نو له همدې کبله به د افغان طالبانو له پاره ډېره سخته وي چې د پاکستان د حکومت دا غوښتنې ومني.»
شنونکی ډاکتر فرحت تاج وایي دا چې حافظ ګل بهادر په ماضي کې حقاني شبکې ته ډېر نېږدې وو، نو سپارل یې امکان نه لري: «سربیره پر دې حافظ ګل بهادر او د دې ډلې نور غړي له افغان طالبانو سره قبايلي او نظرياتي اړيکي لري. په افغانستان کې ځيني کړۍ غواړي چې ټي ټي پي د پاکستان پر ضد وکاروي نو له همدې کبله یې هم سپارل آسان کار نه دی.»
د کابل او اسلام آباد ترمنځ ترنګلې اړيکي
داسې انګيرل کيږي چې د ټي ټي پي د بريدونو له کبله اسلام آباد له کابله سخت خفه دی. ډاکتر فرحت تاج وايي چې د ترنګلتيا اصلي علت د ډيورنډ کرښه ده.
هغه وويل: «په افغانستان کې ډېر پښتانه ډيورنډ کرښه د يوه نړيوال سرحد په توګه نه مني، په داسې حال کې چې د اسلام آباد نظر د دې بيخي برعکس دی. د دې مسئلې په اړه ترنګلتيا په بېلا بېلو شکلونو راڅرګنديږي.»
د ځينو څارونکو له نظره د ټي ټي پي په تړاو د پاکستان د صبر کاسه ډکه شوې ده. د پېښور يو خبريال او شنونکی محمود جان وايي چې د پاکستان او افغان طالبانو ترمنځ د ښو اړيکو په مخکې دمګړۍ تر ټولو ستر خنډ د تحريک طالبان پاکستان ډله ده.
نوموړي وويل: «پاکستان له همدې کبله په رسمي توګه د حافظ ګل بهادر د سپارلو غوښتنه کړې ده. د غوښتنې د نه منل کیدو په صورت کې د سرجيکل سترايکس يا په افغانستان کې دننه د حملې امکان شته.»
حافظ ګل بهادر څوک دی؟
حافظ ګل بهادر د جميعت علماې اسلام د طالبانو يا شاګردانو له څانګې «جميعت طلبه اسلام» سره تړاو درلود. د شمالي وزيرستان د ځينو کړيو په حواله نوموړی مولانا فضل الرحمان ته هم ډېر نېږدې وو. خو د جميعت علماې اسلام ګوند د مرکزي شورا غړي محمد جلال الدين دا خبره په کلکه رده کړه چې ګويا ګل بهادر د جميعت علماې اسلام د طلبه ونګ غړی وو.
شنونکی ډاکتر سيد عالم محسود وايي چې حافظ ګل بهادر د ټي ټي پي له لومړنيو مشرانو څخه دی. هغه له دويچه ويله سره په خبرو کې وويل: «حافظ ګل بهادر تل د پاکستان د ادارو [پوځ او استخباراتو] نازولی وو. کله چې د پاکستان حکومت د ټي ټي پي پر ضد عمليات کول نو ګل بهادر نه وو په نخښه شوی ځکه هغه په اصطلاح د ښو طالبانو په نوملړ کې شامل وو.»
حافظ ګل بهادر د پاکستسان له پوځ سره د سولي څو هوکړې هم کړي دي. د ټي ټي پي برعکس د نوموړي ډلې هیڅکله د پاکستان پر پوځ بريدونه نه کول او په همدې خبره یې له ټي ټي پي سره اختلاف هم درلود او بيا وورسته له دې ډلې جلا شو.
داسې انګيرل کيږي چې د ۲۰۰۶م کال د سولې تړون نوموړي د افغان طالبانو د فشار په پايله کې کړی وو. په شمالي وزيرستان کې د اوسیدو په ترڅ کې به نوموړي د پاکستان د ډرون بريدونو په ځواب کې کله کله حملې کولې خو ټوله پاملرنه یې په افغانستان کې امريکايي پوځيانو ته وه.
په ۲۰۰۹م کال کې حافظ ګل بهادر د افغان طالبانو په سپارښتنه له بيت الله محسود او مولوي نظير سره په شريکه د شمالي وزيرستان د مجاهدينو اتحاد په نامه ډله جوړه کړه. دې ډلې ملا عمر او اسامه بن لادن د وسله والو رهبران بلل.
په شمالي وزيرستان کې تر پوځي عملياتو وروسته ګل بهادر افغانستان ته وتښتېد او ډله یې بيرته له ټي ټي پي سره يوځای شوه.
ب. ص/ ن. ز (عبدالستار، اسلام آباد)
سید عبید الله نادر
ته مه مړاوي کیږه! ته وغوړیږه! لکه د بهار ګل ،ته وځلیږه لکه د روڼې چینې اوبه ،ته ماته کړه دا دغم تیاره خونه او راووځه مخ په لور د رڼایي ،او د خپل همزولو او همجنسانو په سینه کې هم د معرفت نور وځلوه ،لږ د هوسونو او ارمانونو سا کش کړه ،او د آزادۍ په لید لو ،لږ خپل روح او روان تازه کړه ،او دي مړاوي زړونه ته روښنايی وبخښه تر څو به په تا د تیاره ذهنیتونو خاوندان حکو مت کوي ،لږ ځان وښوروه په تاکي هر څه شته مه ناهیلي کیږه ،ډیر فرصتونه ستا په انتظار دي ،خپل ګامونه ډیر چتک کړه ،ځکه زمان درنه تیریږي ،
ابله ای که باشد خود را گم کند
کد خدای خانه مردم کند.
آقای سپنتا داکتر رنگین در یازدهمین نشست امنیتی هرات در "دوشنبه پایتخت تاجکستان " در لابلای اظهارات خویش اعتراف کرد، که طالبان در نتیجه بیکاره گی، بی کفايتي و نالایقی شریکان قدرت جمهوریت و تغیر سیاست های آمریکا به قدرت رسید.
اول آفرین به شهامت آقای اسپنتا که بلاخره به بی کفايتي شریکان قدرت جمهوریت فاسد منحیث یکی از مهره های مهم جمهوريت، که به نماینده گی از مکتب فرانکفورت و مکتب سیاسی فکری خویش در چوکی های مهم جمهوریت منحیث وزیر مشاور رئیس جمهور، وزیر خارجه و رئیس شورای امنیت ملی ماموریت داشت و چون دیگران صاحب قدرت، نام، نشان جلال و قصر سفید شد و بدون شک که با "بکسک" های مالامال کشور را ترک کرده.
در ای صورت آمریکا که با تمام امکانات بی حد و حصر، سیاسی، نظامی و مالی مدافع جمهوریت و آدمک های آن در بیست سال حیات آن بود و آنها بیکاره و فرسوده از آب بدر امدند، حق داشت که شما ها را تعویض و منحیث شریک استراتیژیک سر لاف و پتاق و پف های شما شک کند و بگیل تان بسازد.
در ای صورت فهمیده نمیشود، که با در نظر داشت پیشینه شرم اور تان، با کدام ضمیر شما ها برای گویا نجات افغانستان که آنرا تا لبه پرتگاه رسانیدید، و عامل حضور مجدد طالب ها شدید، اینجا و آنجا خود را بوڅ، بوڅ می کنید و گلو پاره می کنید.!
یا مامور سناریو بعدی اید و یا هم واقعآ بی شرم و گرگی.
به آقای نبیل که در لاف زدن راز های استخباراتی شش قدم از امرالله خان پیشی می کند،باید گفت که، اگر طالب ها برای دست رسی به سلاح های تاکتیکی زروی تلاش و کار می کنند، مشکل و ترس شما منحیث یک آدمک ماجراجو و یک ادمک ناکام در کار استخبارات چیست؟
به نظر شما افغانستان باید همیش یک کشور ضعیف، بی دفاع و بیچاره در منطقه باشد و به هر حرف مشروع و غیر مشروع همسایه ها زانو بزند وبه چشم کشیدن های همسایه ها به شمول تاجکستان سر تعظیم خم کند!.
چرا بیشتر ازین شما ها خود را ذلیل،خوار و مسخره می کنید.
کارنامه های هر یک شما ثبت تاریخ است.
حتا با چنین اجلاس، تشکلات و ساختار ها، شما ها ساختار ها را ریشخند و مسخره ساختید.
به باورم طالب ها، در کنار تامین امنیت سراسری، مدیریت، اب و برق، اعمار شاهراه ها و سرک ها و جاده ها که اگر در آینده کدام انتخابات صورت بگیرد، صندوق های رای نه توسط مرکب ها بلکه توسط موتر ها به محلات انتقال داده شود، مساله مدرنیزه نمودن تجهیزات، نظامی دفاعي و امنیتی، و مبارزه با فاسدین و غاصبین را نیز در اولويت های خود دارد.
به همین دلیل است که، شما ها و امثال شما ها حتا در بیرون از کشور هم آرام و خـواب نه دارید.!
کسیکه زره ای از احساس شکم گرسنه افغان را در قلب خویش داشته باشد، از تعامل جهان با افغانستان حمایت می کند.
از افغانستان با ثبات و قوئ حمایت می کند.
از هر گام عملی به خاطر ابادی افغانستان حمایت می کند.
آنچه به اسماعیل خان ارتباط دارد و او که همیشه از جهاد" مقدس" حرف میزند، فراموش کرده، که بار، بار بابر و حمید گل گفته اند، که گادی ای جهاد و جهادي های افغانستان را جنرالان پاکستان می چلاند.
مهمې مقالې
د راپورونو له مخي پاکستان له افغان طالبانو غوښتنه کړې ده چې د حافظ ګل بهادر په نوم د تحريک طالبان پاکستان د منع کړل شوې ډلې يو پخوانی قوماندان دې ونيسي او پاکستان ته دې وسپاري.
د پاکستان د بهرنیو چارو وزارت په دې اړه تر اوسه څه نه دي ويلي، خو د پاکستان په رسنيو کې پرون، چهارشنبه دا خبر د ورځپاڼو سرليک وو او په ټولنیزو رسنیو کې هم ډېر لاس پر لاس شو. اسلام آباد تور لګوي چې حافظ ګل بهادر په پاکستان کې په ترهګرو بريدونو کې لاس لري.
څارونکي په دې آند دي چې دا مسئله د کابل او اسلام آباد ترمنځ د ترنګلتيا د ډېريدو ښکاروندي کوي او دا چې په کابل کې د حکومت له پاره د دې غوښتنې منل سخت کار دی.
د دويچه ويله د اردو څانګې چې کله په دې تړاو د پاکستان د بهرنيو چارو وزارت سره تماس ونيو، نو د دغه وزارت وياندې زهره بلوچ په يوه تحريري پېغام کې وويل: «موږ په دې اړه هیڅ څرګندونې نه دي کړي او نه غواړو چې د افغانستان د سفارت سره د ترسره شويو ليدنې کتنو په اړه معلوماتو خپاره کړو.»
د پاکستان رسنيو پرون، چهار شنبه (۲۰۲۳م کال د نوامبر ۲۹) داسي راپور خپور کړ چې ګويا، د پاکستان د بهرنيو چارو وزارت په اسلام آباد کې د طالبانو له خوا استول شوی سفير احضار کړی وو. خو د طالبانو د حکومت وياند ذبيح الله مجاهد دا خبر رد کړی دی او ويل شوي چې په پاکستان کې سفارت ته يوازې يو ليک استول شوی دی.
د پاکستان انګرېزي ژبې ورځپاڼې ايکسپريس تريبيون، ليکلي دي چې په اسلام آباد کې د طالبانو د حکومت سفارت ته ويل شوي چې د بنو د بريد په اړه دې تر بشپړو څېړنو وروسته هغه کسان ولټوي چې په ترهګرۍ کې له ښکيلو سره مرسته کوي او د هغوی پر ضد دې جدي ګامونه پورته شي.
د ورځپاڼي د معلوماتو له مخي د افغانستان سفارت ته ويل شوي دي چې د ټولو ترهګرو او د هغوی د پټنځايو پر ضد دې سملاسي او د تائيد وړ اقدامات وکړي. زیاته شوې چې حافظ ګل بهادر دې ونيول شي او پاکستان ته دې وسپارل شي او د دې زمينه دې برابره کړل شي د افغانستان خاوره د پاکستان پر ضد بريدونو له پاره ونه کاريږي.
پاکستان تور لګوي چې له هغه وخت راهيسي چې طالبانو بيا په افغانستان کې واک تر لاسه کړی، د تحريک طالبان پاکستاني يا «ټي ټي پي» ډلې له خوا پر پاکستاني پوليسو، پوځ او عامه وګړو بريدونو زور اخيستی دی. د پاکستان د پوځ د رسنيو څانګې همدا څو ورځې ترمخه ويلي ول چې د نوامبر پر ۲۶مه په بنو کې د بريد پړه د حافظ ګل بهادر ډلي منلې وه او دا چې دا بريدګر يو افغان وو.
د پاکستان موقت لومړي وزير هم په دې وروستيو کې د رسنيو له استازو سره ليدنه کتنه کې وويل چې په پاکستان کې په ځينو ترهګریزو بريدونو کې افغان اتباعو لاس لرلی دی.
سپارل مشکل دي
ځيني کارپوهان په دې آند دي چې د پاکستان غوښتنې ډېرې سختي دي او په ځانګړي توګه د حافظ ګل بهادر د سپارولو د غوښتنې منل د طالبانو له پاره ډېره سخته خبره ده. ژورناليست او شنونکی شمیم شاهد وايي چې د افغان طالبانو له پاره د دې غوښتنې منل ستونزمن کار دی. نوموړي دويچه ويله ته وويل: «حافظ ګل بهادر او نورو پاکستاني جنګيالو د ترهګرۍ په جګړه کې له افغان طالبانو سره ډېره مرسته کړې ده. نو له همدې کبله به د افغان طالبانو له پاره ډېره سخته وي چې د پاکستان د حکومت دا غوښتنې ومني.»
شنونکی ډاکتر فرحت تاج وایي دا چې حافظ ګل بهادر په ماضي کې حقاني شبکې ته ډېر نېږدې وو، نو سپارل یې امکان نه لري: «سربیره پر دې حافظ ګل بهادر او د دې ډلې نور غړي له افغان طالبانو سره قبايلي او نظرياتي اړيکي لري. په افغانستان کې ځيني کړۍ غواړي چې ټي ټي پي د پاکستان پر ضد وکاروي نو له همدې کبله یې هم سپارل آسان کار نه دی.»
د کابل او اسلام آباد ترمنځ ترنګلې اړيکي
داسې انګيرل کيږي چې د ټي ټي پي د بريدونو له کبله اسلام آباد له کابله سخت خفه دی. ډاکتر فرحت تاج وايي چې د ترنګلتيا اصلي علت د ډيورنډ کرښه ده.
هغه وويل: «په افغانستان کې ډېر پښتانه ډيورنډ کرښه د يوه نړيوال سرحد په توګه نه مني، په داسې حال کې چې د اسلام آباد نظر د دې بيخي برعکس دی. د دې مسئلې په اړه ترنګلتيا په بېلا بېلو شکلونو راڅرګنديږي.»
د ځينو څارونکو له نظره د ټي ټي پي په تړاو د پاکستان د صبر کاسه ډکه شوې ده. د پېښور يو خبريال او شنونکی محمود جان وايي چې د پاکستان او افغان طالبانو ترمنځ د ښو اړيکو په مخکې دمګړۍ تر ټولو ستر خنډ د تحريک طالبان پاکستان ډله ده.
نوموړي وويل: «پاکستان له همدې کبله په رسمي توګه د حافظ ګل بهادر د سپارلو غوښتنه کړې ده. د غوښتنې د نه منل کیدو په صورت کې د سرجيکل سترايکس يا په افغانستان کې دننه د حملې امکان شته.»
حافظ ګل بهادر څوک دی؟
حافظ ګل بهادر د جميعت علماې اسلام د طالبانو يا شاګردانو له څانګې «جميعت طلبه اسلام» سره تړاو درلود. د شمالي وزيرستان د ځينو کړيو په حواله نوموړی مولانا فضل الرحمان ته هم ډېر نېږدې وو. خو د جميعت علماې اسلام ګوند د مرکزي شورا غړي محمد جلال الدين دا خبره په کلکه رده کړه چې ګويا ګل بهادر د جميعت علماې اسلام د طلبه ونګ غړی وو.
شنونکی ډاکتر سيد عالم محسود وايي چې حافظ ګل بهادر د ټي ټي پي له لومړنيو مشرانو څخه دی. هغه له دويچه ويله سره په خبرو کې وويل: «حافظ ګل بهادر تل د پاکستان د ادارو [پوځ او استخباراتو] نازولی وو. کله چې د پاکستان حکومت د ټي ټي پي پر ضد عمليات کول نو ګل بهادر نه وو په نخښه شوی ځکه هغه په اصطلاح د ښو طالبانو په نوملړ کې شامل وو.»
حافظ ګل بهادر د پاکستسان له پوځ سره د سولي څو هوکړې هم کړي دي. د ټي ټي پي برعکس د نوموړي ډلې هیڅکله د پاکستان پر پوځ بريدونه نه کول او په همدې خبره یې له ټي ټي پي سره اختلاف هم درلود او بيا وورسته له دې ډلې جلا شو.
داسې انګيرل کيږي چې د ۲۰۰۶م کال د سولې تړون نوموړي د افغان طالبانو د فشار په پايله کې کړی وو. په شمالي وزيرستان کې د اوسیدو په ترڅ کې به نوموړي د پاکستان د ډرون بريدونو په ځواب کې کله کله حملې کولې خو ټوله پاملرنه یې په افغانستان کې امريکايي پوځيانو ته وه.
په ۲۰۰۹م کال کې حافظ ګل بهادر د افغان طالبانو په سپارښتنه له بيت الله محسود او مولوي نظير سره په شريکه د شمالي وزيرستان د مجاهدينو اتحاد په نامه ډله جوړه کړه. دې ډلې ملا عمر او اسامه بن لادن د وسله والو رهبران بلل.
په شمالي وزيرستان کې تر پوځي عملياتو وروسته ګل بهادر افغانستان ته وتښتېد او ډله یې بيرته له ټي ټي پي سره يوځای شوه.
ب. ص/ ن. ز (عبدالستار، اسلام آباد)
ابله ای که باشد خود را گم کند
کد خدای خانه مردم کند.
آقای سپنتا داکتر رنگین در یازدهمین نشست امنیتی هرات در "دوشنبه پایتخت تاجکستان " در لابلای اظهارات خویش اعتراف کرد، که طالبان در نتیجه بیکاره گی، بی کفايتي و نالایقی شریکان قدرت جمهوریت و تغیر سیاست های آمریکا به قدرت رسید.
اول آفرین به شهامت آقای اسپنتا که بلاخره به بی کفايتي شریکان قدرت جمهوریت فاسد منحیث یکی از مهره های مهم جمهوريت، که به نماینده گی از مکتب فرانکفورت و مکتب سیاسی فکری خویش در چوکی های مهم جمهوریت منحیث وزیر مشاور رئیس جمهور، وزیر خارجه و رئیس شورای امنیت ملی ماموریت داشت و چون دیگران صاحب قدرت، نام، نشان جلال و قصر سفید شد و بدون شک که با "بکسک" های مالامال کشور را ترک کرده.
در ای صورت آمریکا که با تمام امکانات بی حد و حصر، سیاسی، نظامی و مالی مدافع جمهوریت و آدمک های آن در بیست سال حیات آن بود و آنها بیکاره و فرسوده از آب بدر امدند، حق داشت که شما ها را تعویض و منحیث شریک استراتیژیک سر لاف و پتاق و پف های شما شک کند و بگیل تان بسازد.
در ای صورت فهمیده نمیشود، که با در نظر داشت پیشینه شرم اور تان، با کدام ضمیر شما ها برای گویا نجات افغانستان که آنرا تا لبه پرتگاه رسانیدید، و عامل حضور مجدد طالب ها شدید، اینجا و آنجا خود را بوڅ، بوڅ می کنید و گلو پاره می کنید.!
یا مامور سناریو بعدی اید و یا هم واقعآ بی شرم و گرگی.
به آقای نبیل که در لاف زدن راز های استخباراتی شش قدم از امرالله خان پیشی می کند،باید گفت که، اگر طالب ها برای دست رسی به سلاح های تاکتیکی زروی تلاش و کار می کنند، مشکل و ترس شما منحیث یک آدمک ماجراجو و یک ادمک ناکام در کار استخبارات چیست؟
به نظر شما افغانستان باید همیش یک کشور ضعیف، بی دفاع و بیچاره در منطقه باشد و به هر حرف مشروع و غیر مشروع همسایه ها زانو بزند وبه چشم کشیدن های همسایه ها به شمول تاجکستان سر تعظیم خم کند!.
چرا بیشتر ازین شما ها خود را ذلیل،خوار و مسخره می کنید.
کارنامه های هر یک شما ثبت تاریخ است.
حتا با چنین اجلاس، تشکلات و ساختار ها، شما ها ساختار ها را ریشخند و مسخره ساختید.
به باورم طالب ها، در کنار تامین امنیت سراسری، مدیریت، اب و برق، اعمار شاهراه ها و سرک ها و جاده ها که اگر در آینده کدام انتخابات صورت بگیرد، صندوق های رای نه توسط مرکب ها بلکه توسط موتر ها به محلات انتقال داده شود، مساله مدرنیزه نمودن تجهیزات، نظامی دفاعي و امنیتی، و مبارزه با فاسدین و غاصبین را نیز در اولويت های خود دارد.
به همین دلیل است که، شما ها و امثال شما ها حتا در بیرون از کشور هم آرام و خـواب نه دارید.!
کسیکه زره ای از احساس شکم گرسنه افغان را در قلب خویش داشته باشد، از تعامل جهان با افغانستان حمایت می کند.
از افغانستان با ثبات و قوئ حمایت می کند.
از هر گام عملی به خاطر ابادی افغانستان حمایت می کند.
آنچه به اسماعیل خان ارتباط دارد و او که همیشه از جهاد" مقدس" حرف میزند، فراموش کرده، که بار، بار بابر و حمید گل گفته اند، که گادی ای جهاد و جهادي های افغانستان را جنرالان پاکستان می چلاند.
اگر ما مجبور به تعلیق روابط خود با اسرائیل بشویم، آن را تعلیق می کنیم.
میگل دیاز کانل، رئیس جمهور کوبا درباره عملیات نظامی اسرائیل علیه غزه هشدار داد: «تاریخ بی تفاوت ها را نخواهد بخشید». نزدیک به ۱۰ هزار کیلومتر سواحل آمریکای لاتین را از سرزمینهای فلسطینی جدا میکند، اما از هاوانا تا سانتیاگو، خیزش مجدد خشونت در خاورمیانه، موجب موضعگیری هائی شد که به همان اندازه نادربودنشان در باقی جهان محکم و استوار هستند.
JPEG - 218.5 kb
نویسنده Meriem LA R I B I برگردان شروين احمدي
Le Monde diplomatiqueآمریکای لاتین در کنار غزه↑
« اردوگاه های کار اجباری توسط قوانین بین المللی ممنوع است و کسانی که آن را ایجاد می کنند جنایتکار علیه بشریت هستند ». این سخنان اولین رئیس جمهور چپگرای کلمبیا، آقای گوستاوو پترو، در پلتفرم X (توئیتر سابق) در ۹ اکتبر ۲۰۲۳ توجه همگان را برانگیخت. او دو روز قبل از آن به رفتار دوگانه قدرت های غربی در مقابل «اشغال اوکراین توسط روسیه» و «اشغال فلسطین توسط اسرائیل» اشاره کرد. جمله آغازین اولین بیانیه دیپلماسی کلمبیا که در صبح روز ۸ اکتبر منتشر شد، خواستار «گفتگو بین اسرائیل و فلسطین» است. کلمبیا تجاوزات حماس علیه غیرنظامیان اسرائیلی را محکوم کرد اما آن را «تروریستی» ندانست و همزمان حملات علیه غیرنظامیان فلسطینی را محکوم نمود.
هنگامی که یوآف گالانت، وزیر دفاع اسرائیل، محاصره غزه را اعلام کرد و در ۹ اکتبر توضیح داد که «با حیوانات انسانی می جنگیم و بر این اساس رفتار می کنیم»، آقای پترو پاسخ داد: «این چیزی است که نازی ها درباره یهودیان می گفتند. انسان های دموکرات نمی توانند اجازه دهند که نازیسم دوباره خود را در صحنه سیاسی بین المللی تثبیت کند. اسرائیلی ها و فلسطینی ها انسان هایی هستند که تابع قوانین بین المللی هستند. این سخنان نفرت انگیز، اگر ادامه پیدا کند، تنها به هولوکاست منجر می شود». سپس سفیر اسرائیل در بوگوتا، آقای گالی داگان، به آقای پترو پیشنهاد داد که با او از اردوگاه کار اجباری آشویتس بازدید کند. رئیس جمهور آمریکای لاتین در توییتر پاسخ می دهد: «من قبلاً آنجا بوده ام (...) و اکنون نسخه ای از آنرا در غزه مشاهده می کنم. اگر ما مجبور به تعلیق روابط خود با اسرائیل بشویم، آن را تعلیق می کنیم» و سپس ادامه داد «به رئیسجمهور کلمبیا نمیشود توهین کرد» که پاسخی به احضار تهدیدآمیز سفیر کلمبیا توسط رئیس جمهور اسرائیل بود که طی آن رئیس دولت کلمبیا را «شرور» و «یهودستیز» توصیف کرد (X، ۱۵ اکتبر). در ۱۰ نوامبر، در مواجهه با شدت و گستردگی کشتار و پس از بمباران چندین بیمارستان غزه، آقای پترو اعلام کرد که تیمهای حقوقی دولتش در حال آماده شدن برای شکایت علیه اسرائیل در دادگاههای بینالمللی هستند. او در تاریخ سیزدهم نوامبر در X اعلام کرد که کلمبیا «پیشنهادهایی را به سازمان ملل ارائه خواهد کرد تا فلسطین به عنوان کشوری با حقوق کامل پذیرفته شود».
چنین نگرشی از آنرو چشم گیر است که در سایر نقاط جهان، اعلامیه های حمایت بی قید و شرط از تل آویو در کنار فراخوان های بسیار کمرنگ برای اعتدال در کشتار صادر می شود. البته، به جز در آمریکای لاتین، منطقه ای که یک بار دیگر خود را از دیگران متمایز می کند.
زمانی که اسرائیل اردوگاه آوارگان جبالیا در شمال غزه را در ۳۱ اکتبر بمباران کرد، کلمبیا تنها کشور آمریکای لاتین نبود که سفیر خود از تل آویو را فراخواند: بلیز و شیلی نیز همین کار را کردند، با این حال، بولیوی تا آنجا پیش رفت که روابط دیپلماتیک خود را با اسرائیل قطع کرد: رئیس جمهور اوو مورالس (۲۰۰۶-۲۰۱۹) قبلاً آن را در سال ۲۰۰۹ قطع کرده بود، اما پس از کودتای سال ۲۰۱۹ که او قربانی آن بود، روابط با اسرائیل توسط بانوی دیکتاتور، ژانین آنیز، مجددا برقرار شد. دو روز بعد، نوبت هندوراس بود که سفیر خود را فراخواند. می شد انتظار داشت که نام کوبا و ونزوئلا نیز در کنار دیگران دیده شود ، اما آنها مدت های طولانی است که روابط دیپلماتیک با تل آویو ندارند. این دو کشور سوسیالیستی اسرائیل را به شدیدترین وجه محکوم کردند. آقای توفیق طحانی، رئیس افتخاری انجمن همبستگی فرانسه با فلسطین (AFPS)، در اول نوامبر ۲۰۲۳ در X نوشت: «ما باید کشورهای عربی را از اتحادیه عرب بیرون و شیلی، بولیوی و کلمبیا را با آنها جایگزین کنیم».
آرژانتین با توجه به جامعه یهودی بزرگش - ۹ تبعه این کشور در میان قربانیان حمله ۷ اکتبر و ۲۱ نفر در میان گروگان های حماس هستند - رفتاری متعادل تر داشت ولی بمب باران های اسرائیل را مانند پرو و مکزیک محکوم کرد. برزیل، کلمبیا، بولیوی، شیلی و آرژانتین از ارسال کمک های بشردوستانه به غزه خبر دادند. حتی ونزوئلا که هنوز در وضعیت وخیم اقتصادی قرار دارد، یک محموله ۳۰ تنی برای فلسطینی ها فرستاد.
قاره آمریکای جنوبی آشیانه تعداد زیادی از دیاسپورای فلسطینی است که بین ۶۰۰ هزار تا یک میلیون نفر تخمین زده می شود. آنها حضوری قوی در شیلی دارند که بزرگترین جامعه فلسطینی خارج از خاورمیانه در آن زندگی می کند (۳۵۰ هزار تا ۴۰۰ هزار نفر). به جز پاناما، همه کشورهای این قاره فلسطین را بمثابه یک کشور به رسمیت می شناسند. مكزيك استثنائی است كه اين كار را انجام نداده ، اما از سفير فلسطين، آقاي محمد سعادت استقبال كرده و نماينده اي در رام الله دارد.
اکثر کشورهای این قاره تا جنگ اخیر روابط دیپلماتیک خود را با اسرائیل حفظ کرده بودند.کوبا که همواره ظلم به فلسطینیان را بی قید و شرط محکوم می کرد و در عین حال موجودیت اسرائیل را با توجه به رنج یهودیان در تاریخ مشروع می دانست، پس از ده سال تردید(۱) سرانجام در سال ۱۹۷۳ تصمیم به قطع روابط با اسرائیل گرفت و حتی نیروهایی را برای حمایت از سوریه در طول جنگ کیپور به بلندی های جولان فرستاد. حتی قبل از به قدرت رسیدن انقلاب سوسیالیستی، این جزیره تنها کشوری در قاره آمریکا بود که با طرح تقسیم فلسطین در سال ۱۹۴۷ مخالفت کرد و به این ترتیب نسبت به خلع مالکیت از فلسطینیان اعتراض کرد. از سال ۱۹۹۲، اسرائیل در کنار ایالات متحده همیشه علیه تمام قطعنامه های مجمع عمومی سازمان ملل متحد که تحریم های آمریکا علیه کوبا را محکوم می کند، رای داده است. در آخرین رای گیری، در ۲ نوامبر ۲۰۲۳، برای سی و یکمین سال متوالی، اکثریت قاطع ۱۸۷ کشور به لغو تحریم رای دادند. دو رای مخالف مال آمریکا و اسرائیل و یک رای ممتنع از سوی اوکراین بود.
ونزوئلای رئیس جمهور هوگو چاوز روابط خود را با تل آویو در سال ۲۰۰۹ پس از جنگ یک ساله غزه که منجر به کشته شدن بیش از ۱۰۰۰ فلسطینی شد، قطع کرد. این کشور سپس «استانداردهای دوگانه» سیاست آمریکا را محکوم کرد که ونزوئلا را به حمایت از تروریسم متهم و در عین حال از عملکرد تروریستی اسرائیل حمایت می کند. آقای چاوز همچنین موساد را به تلاش برای کشتن او و اسرائیل را به تامین مالی مخالفان ونزوئلا متهم کرد. ده سال بعد، زمانی که خوان گوایدو در سال ۲۰۱۹ خود را به عنوان رئیس جمهور موقت ونزوئلا معرفی کرد، اسرائیل برای او سفارتی در تل آویو باز کرد. در همان سال، دولت ونزوئلا گروهی از «تروریستهای اسرائیلی» را به مشارکت در طراحی ترور رئیسجمهور نیکلاس مادورو متهم کرد.
رئیس جمهور کلمبیا در توئیت خود در تاریخ ۱۵ اکتبر از دو اسرائیلی، یایر کلاین و رافائل ایتان، نام برد و آنها را به «دست داشتن در کشتار و نسل کشی در کلمبیا» متهم کرد. آقای پترو نوشت: «یک روز ارتش و دولت اسرائیل از ما برای کارهایی که عواملشان در کشور ما انجام دادند ، طلب بخشش خواهند کرد». در چارچوب همکاری طولانی مدت امنیتی و دفاعی بین دولت های دست راستی کلمبیا و اسرائیل، مربیان ارتش اسرائیل نیروهای ویژه ارتش کلمبیا (EJC) را تشکیل دادند(۲). آقای رافائل ایتان، که در اسرائیل او را یک «استاد جاسوسی» موساد توصیف می کنند(۳)، متهم است که منشأ طرحی است که توسط رئیس جمهور سابق کلمبیا، ویرجیلیو بارکو وارگاس (۱۹۸۶-۱۹۹۰) تنظیم شده بود. به عنوان مشاور ویژه رئیس جمهور، او متهم به برنامه ریزی قتل عام بیش از شش هزار عضو حزب اتحادیه میهنی است که در سال ۱۹۸۵ توسط نیروهای مسلح انقلابی کلمبیا (FARC) و حزب کمونیست پس از طرح صلح تأسیس شد(۴).
آقای کلاین نیز توسط سیستم قضایی کلمبیا در سال ۲۰۰۱ بصورت غیابی به ده سال و هشت ماه زندان محکوم شده است . این سرهنگ سابق ارتش اسرائیل، گروهی از مزدوران را رهبری می کرد که در خدمت قاچاقچیان مواد مخدر بود. او متهم به « آموزش تاکتیکها، تکنیکها و روشهای نظامی تروریستی به مزدوران، و توطئه برای ارتکاب جرم» است. سیستم قضایی کلمبیا همچنین وی را متهم به تشکیل جوخه های مرگ در جهت دفاع از منافع زمینداران بزرگ و شخصیت های سیاسی از دهه ۱۹۸۰ می کند.این جنایات توسط نیروهای معروف متحد دفاع از خود کلمبیا (AUC) انجام گرفته که متهم به خشونت گسترده علیه جمعیت غیرنظامی است: ۷۰ هزارمرده و بیش از سه میلیون آواره، بین سالهای ۱۹۸۵ و ۲۰۰۵. آقای کلاین دوران پیری خود را در اسرائیل میگذراند و تل آویو حاضر به استرداد او نیست. او اطمینان می دهد که فعالیت اش در کلمبیا از پیش توسط دولت های اسرائیل و کلمبیا تأیید شده بود(۵).
در آمریکای لاتین، اسرائیل همچنین در حال گسترش نفوذ سیاسی خود از طریق پدیده مذهبی انجیلی است(۶)، جریانی از پروتستانیسم که ۱۳۳ میلیون مومن را در این قاره در سال ۲۰۲۰ گرد هم آورده بود. بر اساس اعتقاد مذهبی این جریان، بازگشت یهودیان به سرزمین اسرائیل، پیش شرط بازسازی معبد اورشلیم است که بازگشت مسیح را میسر خواهد کرد. این «صهیونیسم مسیحی» در سالهای اخیر ابعاد بیسابقهای به خود گرفته و نفوذ قابل توجهی در آمریکای لاتین یافته است. جنبش انجیلی تا حد زیادی به انتخاب آقای ژایر بولسونارو در برزیل در سال ۲۰۱۸ کمک کرد. آیا وزن سیاسی آن در این کشور می تواند تردیدهای رئیس جمهور فعلی برزیل، آقای لوئیز ایناسیو لولا داسیلوا را توضیح دهد ؟
زیرا نگرش برزیل در مورد جنگ غزه، با توجه به تعهد بین المللی به رسمیت شناخته شده رئیس جمهور لولا، گاهی تعجب آور بوده است. با پیوستن به گروه کُر کشورهای غربی، او بلافاصله حملات «تروریستی» حماس را محکوم کرد و در عین حال خواستار مذاکره برای راه حل دو دولت برای ایجاد چشم انداز صلحی در بن بست است، شد(۷). اما اکثر کشورهای آمریکای لاتین خواستار تلاش برای پایان دادن به چرخه خشونت هستند. باید توجه داشت که برزیل در ماه اکتبر ریاست دوره ای شورای امنیت را بر عهده داشت و نامزد کسب کرسی دائمی در این شورا است. در ۱۸ اکتبر، برزیل یک قطعنامه کمرنگ به شورای امنیت پیشنهاد کرد (که طبق معمول با وتوی قابل پیشبینی آمریکا مسدود شد) ، که در آن خواستار «وقفههای بشردوستانه» شده بود،آنهم در حالی که اسرائیل غیرنظامیان غزه را بمباران می کرد که پس از شانزده سال محاصره و سه جنگ ، اینک جامعه خفه شده آنها از آب و غذا، برق و سوخت نیز محروم شده بود. متن قطعنامه «همه اعمال خشونتآمیز و خصمانه علیه غیرنظامیان و همچنین تمام اقدامات تروریستی» از جمله «حملات تروریستی شنیع انجام شده توسط حماس» و گروگانگیری غیرنظامیان را محکوم میکند. بنابراین، حرفی از آتشبس نبود، حتی اگر آقای لولا داسیلوا در بیانیههای خود در X خواستار آن شد.
با این وجود در ۲۵ اکتبر، رئیس جمهور برزیل در مقابل مطبوعات شروع به صحبت از «نسل کشی» فلسطینی ها کرد. زمانی که به پایان دوره ریاست برزیل بر شورای امنیت نزدیک می شدیم. یک مذاکره کننده برزیلی به نقل از لوموند (27 اکتبر) گفت : «تصویب قطعنامه در سازمان ملل یک مأموریت دشوار است، اما غیرممکن نیست. ما تا آخرین لحظه سعی خواهیم کرد تا به آن دست یابیم». « آخرین لحظه » یعنی ۳۱ اکتبر، تاریخی که در آن رئیس جمهور برزیل که هیچ دستاوردی نداشت، حماس را بدون نام بردن از آن سرزنش کرد. او در حالیکه اسرائیل ۲۴ روز بود که غزه را بمباران می کرد در X می پرسد «آیا افراد غیرمسئولی که جنگ را آغاز کردند، اکنون برای مرگ این کودکان عزادار هستند ؟ آیا سنگینی این بار را احساس می کنید؟». آیا چنین موضع گیری بهائی است که باید برای به رسمیت شناخته شدن توسط «جامعه بین المللی» پرداخت ؟
شکیلا ابراهیم خیل
ایراني رسنۍ خبر ورکوي چې طالب پلاوي ایران ته په خپل سفر کي له دغه هیواد سره د اقتصادي همکاریو پنځه تفاهم لیکونه لاسلیک کړي دي. طالبانو ویلي دي، چي دغه هوکړه لیکونه يې له توقع څخه لوړ وو.
د ایران دولتي خبري اژانس ایرنا خبر ورکړی دی، چي د طالبانو د رئيس الوزرا اقتصادي مرستیال ملا عبدالغني برادر د یو پلاوي په مشرۍ د پنجشنبې په ماښام له دغه هیواد سره د اقتصادي همکارۍ پنځه هوکړه لیکونه لاسلیک کړل.
دغه هوکړه لیکونه د اقتصادي همکاریو د ګډ کمېسیون د غونډي په ترڅ کي لاسلیک سول.
په دې هوکړه لیکونو کي د نړيوال ټرانسپورټ د تګ راتګ لار، ملکي هوايي چلند، د کانونو را ایستل او د خپلواکو سیمو په اړه همکاري شامله ده.
دغه سندونه د طالبانو د رئیس الوزرا د سیاسي مرستیالملا برادر او د طالبانو د سوداګرۍ او صنعت سرپرست وزیر نورالدین عزیز سره د ایران د کرهڼي وزیر محمد علي نیکبخت او د افغانستان له پاره د ایران د ولسمشرځانګړي استازي حسن کاظمی قمي له خوا لاسلیک او تبادله سول.
ددغه خبري اژانس د خبر له مخي، د افغانستان له پاره د ایراني ولسمشر ځانګړي استازي او په افغانستان کي د ایران د سفارت سرپرست د یادي ناستي پر مهال وویل: «د افغانستان د خلکو له شل کلني مبارزې وروسته ننافغانستانیو خپلواک هیواد دی، خو ددغه هیواد خلکو ته لا په بېلا بیلو برخو کي ستونزي پرتې دي.»
نوموړی ټینګار کوي، چي د هیواد سیاست يې د افغانانو سره پر مرستو او همکاریو ولاړ دی: «موږ دواړه ګاونډي او مسلمان هیوادونه یوو، دې خبري ته په پاملرني سره، چي د افغانستان اغیزې پر ایراني چاپيریال باندي هم تاثیر لري، دا طبعي خبره ده، چي اقتصادي مرستي او همکارۍ له افغانستان سره د امنیت او ثبات ترڅنګ د ډېرو ستونزو په لږولو کي مرسته کوي.»
ایرنا لیکي، برادرله طالبانو سره د امریکا د چلند په اړه د یوې پوښتني په ځواب کي وویل: «امريکا د افغانستان په چارو کي لاسوهنه نه سي کولای، یوازي په اقتصادی برخه کي مرستي اوهمکاري کولای سي، په دې اړه زموږ دریځ دادی، چي امریکایان په دې لټه کي دي، چي د افغانستان د اقتصادي پرمختګ مخه ډب کړي او همدارنګه ځیني مهال د افغانستان په سیاسي چارو کی لاسوهنه کوي.»
د طالبانو د سوداګرۍ او صنعت وزارت سرپرست نورالدین عزیزي د یادي غونډي په ترڅ کي ویلي دي، چيایراني چارواکو پر یو شمېر داسي موضوعګانو له طالبانو سره موافقه کړې، چي د طالبانو د ورغلي پلاوي له توقع څخه لوړ ول.
نوموړي ددغو هوکړه لیکونو پرعملي کیدو ټینګار کړی دی: «کوم پلاوی، چي دافغانستان لوري په دې غونډه کي ونډه لرو، موږ د خدای او ولس په وړاندي مسؤلیت لرو، نو ځکه باید دا هوکړه لیکونه عملي کړو او یوازي د کاغذ پرمخ پاته نه سي.»
د کانونو پر مسلکي را ایستنه هوکړه
په داسي حال کي، چي طالبان پر افغانستان له بیا واکمنۍ څخه وروسته د کانونو پر را ایستلو او پانګونه باندي تمرکز کوي، نو ځکه د دې هوکړه لیکونو یو سند دا ؤ، چي په مسلکي او د انجنیرۍ په معیارونو برابره کان کېندنه وسي.
ایرنا خبري اژانس زیاتوي، د اصفهان د اوسپني ویلو کولو فابریکې مشر ویلي دي، د طالبانو پلاوي له یادي کارخانې څخه تر لیدولو وروسته د کانونو په مسلکي راایستلو کي له دغه شرکت سره هم یو تړون لاسلیک کړی دی.
د اصفهان د اوسپني د ویلي کولو د فابریکې مشر مهدي کوهي د دغو مراسمو په ترڅ کي زیاته کړې: «دغه هیواد ډېر غني کانونه، په ځانګړي ډول له ایران سره نژدې ولایتونو کې او همدا راز زموږ د هېواد سنګان کان ته څېرمه نو ځکه مو له دوی سره تړون لاسلیک کړ، چي د خپل دغه ختیځ ګاونډي سره د اوسپني د کانونو په راایستلو کي همکار واوسو.»
ملا عبدالغني برادر، چي د یوه پلاوي په مشرۍ د شنبې په ورځ ایران ته تللی و، نن جمعه بیرته افغانستان ته راستون سو.
دغه پلاوي له ایراني لوړ پوړو چارواکو سره د دوه اړخیزو اقتصادي همکاریو د زیاتوالي، د چابهار بندر څخه د تېرېدو، ټرانزیټ، د اوسپيني پټلۍ او د سیمي د نښلولو په اړه خبري اتري کړي دي.
دا په داسي حال کي ده، چي په ایران کي د افغان کډوالو وضعیت ورځ تربلي خرابیږي او له ایران څخه د افغان کډوالو د ایستلو بهیر یوه په دوه سوی دی.
په اسلام کلا کي طالب چارواکي وايي، ایران هره ورځ څلور نیم زره افغان کډوال له خپلي خاوري افغانستان ته راشړي.
خو دغه پلاوي له ایراني چارواکو سره د خبرو اترو پر مهال د افغان کډوالو د روان حالت په اړه هیڅ اشاره نه ده کړې.
د دوو کلونو په تېرو سره تر اوسه د ایران په ګډون هیڅ هیواد طالبان په رسمیت نه دي پېژندلي، خو یو شمېر ګاونډيان او د سیمي هیوادونه له طالبانو سره نژدې اړیکي لري. په دې وروستیو کي ایران په تهران کي د افغانستان سفارت طالبانو ته سپارلی دی.
د طالبانو اداره وایي له چین سره یې د واخان له لارې د ریل پټلۍ لپاره زمینه برابره کړې چې د بدخشان په واخان ولسوالۍ کې له بزای ګنبد څخه د چین تر پولې پورې د نږدې ۵۰ کيلومتره سړک جوړیږي، چې نږدې۴۰۰ میليونه افغانۍ لګښت لري.
د طالبانو ادارې ویاند ذبیح الله مجاهد وایي چې یاده لار د افغانستان لپاره د ترانزیټ یوه مهمه او اسانه لار ده چې د جوړېدو چارې یې دوام لري.
مجاهد وایي، هڅه کوي چې له چین سره چې له دې لارې له افغانستان سره وصلېږي په دې برخه کې تعامل ولري او په راتلونکي کې پر دغه لار د ریل پټلۍ لپاره اسانتیاوې هم په پام کې نیول کېږي.
ذبیح الله مجاهد وایي: «د افغانستان اسلامي امارت د واخان کریدور د پرانیستلو او د هغه لارې تر چین پورې د رسولو هدف خپل لومړیتوب ګڼي، دا د ورېښمو لار ده او د دې جوړول د افغانستان د اقتصاد لپاره ډېره حیاتي او مهمه ده او موږ به په دغه برخه کې له خپلو ټولو امکاناتو استفاده وکړو، چې دا لار برابره شي. دا اوس هم د واخان پر لار کار دوام لري او دغه سړک به د اوس لپاره په ابتدایي شکل جوړېږي او وروسته به نور کار هم پرې وشي.»
هغه زياته کړه: «هڅه کوو چې له چین او یران سره چې دا دواړه هيوادونه د افغانستان له لارې وصل کېږي تعامل ولرو او دغه راز په وروستیو کې دغه لار د ترانزیټ او تجارت لپاره یوه اسانه او مهمه لار ګرځي. بل دا ده چې دلته د ریل پټلۍ لپاره هم وروسته سهولتونه په پام کې نیول کېږي او د دې لپاره هلې ځلې کوو.«
له چین سره د واخان لارې جوړېدو چارې د طالبانو ادارې د کلیو بیارغونې او پراختیا وزارت له لورې پر مخ وړل کېږي، چې دا مهال یې چارې نږدې نیمایي بشپړې شوې دي.
د یادې پروژې د پیل پرمهال په افغانستان کې د چین سفیر جاو شینګ په یوه ټویټ کې ویلي ول چې د ځمکني ترانزيټ لپاره دا ډول پروژې د افغانستان په اقتصادي وده کې مهم رول لري او دغه هېواد به له خپل مهم موقعیت څخه یوه بله سالمه ګټه ولري.
جاو شینګ وایي: «چین او افغانستان لا زیاتو سوداګریزو او ترانزيټي همکاریو ته اړتیا لري. چین او افغانستان به د ورېښمو لارې په وسيله سوداګري او ترانزیټ پراخ کړي او په دغه برخه کې ګټور پلانونه تر غور لاندې دي. په دې سره افغانستان کيدای شي له خپل مهم موقیعت څخه په یوه مهم اقتصادي هيواد بدل شي.»
په همدې حال کې د صنعت او سوداګرۍ وزارت وایي چې له چین سره د سوداګرۍ زیاتېدو لپاره هڅه کوي، ترڅو د واخان له لارې له چین سره ونښلي.
د یاد وزارت ویاند اخندزاده عبدالسلام جواد وایي، چې ایران او عربي هيوادونه هم لېواله دي چې له دې لارې له چین سره سوداګري ولري.
اخندزاده زیاتوي: «زموږ له خوبونو څخه یو یې د واخان د دهلېز له لارې له چین سره وصلېدل دي. تقریباً کارونه د بشپړېدو په درشل کې دي او دواړه خواوې یعنې چین او افغانستان لېوالتیا لري چې د واخان له لارې له یو بل سره وصل شي.»
د سوداګرۍ او پانګونې خونه هم واخان د سیمې له هېوادونو سره د افغانستان وصل کېدل د دغه هېواد د سوداګرۍ نږدې او تر ټولو کم لګښته لار بولي.
د یادې خونې د مدیره پلاوي غړی خان جان الکوزی وایي: «دا لار تر ټولو نږدې لار ده خلیج ته، تر ټولو نږدې لار ده تورې بحیرې ته او حتا ټولو خلیجي او عربي هيوادونو ته.»
له دې سره اقتصادي کارپوهان، د واخان دهلېز له لارې له چین سره د افغانستان وصلېدل د هيواد د عوایدو په زیاتېدو او اقتصادي پراختیا کې مهم بولي.
د یادې پروژې د پیل پرمهال په افغانستان کې د چین سفیر جاو شینګ په یوه ټویټ کې ویلي ول چې د ځمکني ترانزيټ لپاره دا ډول پروژې د افغانستان په اقتصادي وده کې مهم رول لري او دغه هېواد به له خپل مهم موقعیت څخه یوه بله سالمه ګټه ولري.د یادې پروژې د پیل پرمهال په افغانستان کې د چین سفیر جاو شینګ په یوه ټویټ کې ویلي ول چې د ځمکني ترانزيټ لپاره دا ډول پروژې د افغانستان په اقتصادي وده کې مهم رول لري او دغه هېواد به له خپل مهم موقعیت څخه یوه بله سالمه ګټه ولري.
د یادې پروژې د پیل پرمهال په افغانستان کې د چین سفیر جاو شینګ په یوه ټویټ کې ویلي ول چې د ځمکني ترانزيټ لپاره دا ډول پروژې د افغانستان په اقتصادي وده کې مهم رول لري او دغه هېواد به له خپل مهم موقعیت څخه یوه بله سالمه ګټه ولري.انځور: Taliban Prime Minister Media Office
د اقتصادي چارو شنونکی نور الله عزیز وایي، د ورېښمو لار به د چین او افغانستان ترمنځ د وارداتو او صادارتو برخه لا غني کړي او د افغانستان پر بازارونو به مثبت اغېز ولري: »دا چې په دې وروستیو کې حاکم نظام د واخان پر لار د پانګونې هڅه کړې، دا یو مثبت او مهمه هڅه ده، ځکه چې له دې لارې به دغه هيواد له چین سره خپلې اړیکې پیاوړې کړي. که چېرته موږ وکولای شو، چې له دې لارې خپل تجارت ته دوام ورکړو او دغه لار دومره پیاوړې کړو چې د ترانزیټي سهولتونو لپاره هم ترې استفاده وشي، دا به نه یوازې د افغانستان پر اقتصادي وضعیت مثبت تاثیر وکړي، بلکې کولای شي، چې د سیمې هيوادونو له پاره هم اقتصادي ارزښت ولري، ځکه په اوسني عصر کې د چین تجارت د ټولې نړۍ په مارکیټ کې خاص ځای لري او د مختلفو هېوادونو لپاره په مختلفو نورمونو باندې اجناس تولیدوي.«
عزیز زياته کړه: «په هره اندازه چې موږ وکولای شو له چین سره خپلې تجارتي اړیکې پیاوړې کړو دا کولای شي، چې د افغانستان د اقتصاد لپاره یوه مثبته هڅه وي. د واخان له لارې به تجاران وکولای شي، چې له چین څخه د افغانستان او د سیمې د اړتیا وړ توکي ترلاسه کړي او ترڅنګ به یې وکولای شو، هغه توکي چې له افغانستان څخه صادرېږي، په ځانګړي ډول وچې او تازه مېوې، منرالونه او نور توکي په اسانۍ سره چین ته صادر شي. په مجموعي شکل ویلای شم په هره اندازه، چې افغانستان وکړای شي د سیمې او ګاونډیو هېوادونو ته د تجارت لارې پرانیزي، نو دا د افغانستان پر اقتصاد مثبت تاثیر لري، چې دغه تاثیرات بیا اوږدمهاله اقتصادي پرمختګ لپاره زمینه برابروي.»
ورته مهال یو شمېر نور اقتصادي شنونکي بیا وایي، سره له دې چې افغانستان ډېر مهم او ستراتېژیک موقعیت لري او مرکزي اسیا له سویلي اسیا سره نښلوي، خو بیا هم د ترانزیټ په برخه کې له ګڼو ستونزو سره مخ دی.
د اقتصادي چارو شنونکي عبدالقادر جیلاني یي لامل په تېرو شلو کلونو کې د ځینې ګاونډیانو سیاسي مداخلې، جګړې او نا امني بولي، چې افغانستان ونه شو کړای لویې لارې په معیاري او اساسي ډول ورغوي، تر څو د ترانزیټ په برخه کې شته ستونزې حل شي.
د افغانستان په کانونو کې د چین علاقمندي
د طالبانو سرپرست حکومت مسولین وايي چې چین په افغانستان کې تر یو میلیارد ډالرو ډېره پانګونه کړې او دا چې چین لا ډیرې پانګونې ته علاقه لري. د چین د دغه پانګونې ډېره برخه يې د کانونو د استخراج په برخو کې ده.
د طالبانو په بيا واکمنۍ سره په افغانستان کې د چین د پانګونې اندازه لوړه شوې ده. د قشقرې نفتي حوزې، د لوګر د مس عينک دوهم کان، په هرات کې د غوریانو د اوسپنې کان او د تخار ولایت د سمتي ساحې د طلا کان هغه کانونه دي چې چین پکې عملاً د یو میلیارد او دوه سوه زره امریکايي ډالرو په پانګونه مصروف دی.
اقتصادي کارپوهان په دې باور دي چې د چین اوسنۍ اقتصادي ښکېلتیا او پانګونه د خپلو سیاسي او اقتصادي ګټو پر بناء ده او که په قراردادونو کې د ښکېلو لوریو لپاره توزان په پام کې ونه نیول شي، افغانستان به په اوږد مهال کې اقتصادي انزوا ته یوسي.
د چین پانګونه
له کابل سره تر بل هرچا چین په داسې مهال سیاسي او تر ډېره اقتصادي اړیکې پاللي چې هیچا دې سیاسي دريځ ته زړه نه شو ښه کولی. د طالبانو د سرپرست حکومت له بیا واکمنېدو را وروسته چین یوازینی هیواد دی چې په افغانستان کې يې د پانګونې کچه تر يو میلیارد ډالرو اوړي. د طالبانو ادارې د کانونو او پترولیم وزارت ویاند همایون افغان وايي چې د افغانستان په شمال کې د قشقرې نقتي حوزو استخراج، د تخار طلا او د لوګر د مس عینک دوهم کان هغه ځایونه دي چې چین پکې څه باندې یو میلیارد پانګونه کوي.
چین په قشقري نفتي حوزه کې ۴۵۰ میلیونه ډالر پانګونه کوي او سربیره پر دې د تخار د سمتي حوزې د سروزرو قرارداد هم چین ته ورکړل شوی چې پکې دغه هیواد ۳۱۰ میلیون ډالر پانګونه کوي. د چین له لوري دریمه ستره پانګونه د لوګر ولایت د مس عینک دوهم کان دی چې پکې چین شاوخوا ۴۱۱ میلیون ډالر پانګونه کوي چې مجمعوي پانګونه ۱۱۷۰ میلیون ډالرو ته رسیږي.
افغانستان کې د پانګونې له پاره شرایط څه ډول دي؟
له چین سره د قشقرې د نفتي څاګانو قراردا د روان عیسوي کال په جنورۍ میاشت کې وشو. چین د اقتصادي اړیکو او سوداګرۍ په درشل کې د طالبانو اوسني سرپرست حکومت او سوداګرۍ خونې په ګډو هڅو د هوايي دهلیز له لارې هم صادرات پيل کړي.
د سږ ۲۰۲۳م کال لومړنۍ د جلغوزو جوپه د اکتوبر مياشتي پر ۸ مه نېټه چین ته ولیږدول شوه چې د شمیر له مخې تراوسه ۶۰ ټنه صادارت یې د هوايي دهلیز له طریقه انتقال شوي دي.
د افغانستان د سوداګرۍ او پانګونې خونې مشر یونس مومند په دې هکله دویچه ویله ته وویل: «خوشبختانه چې له تېرو درې کالو راهیسې موږ په ازادانه توګه په خپلو داخلي هڅو د هوايي دهلیز انتقالات پيل کړي دي. سږنۍ لومړنۍ جوپه د ۶۰ ټنو جلغوزو ده چې څلور میلیونه امریکايي ډالره ارزښت لري، چین ته ولیږل شوه. تر هغې چې جلغوزو موسم وي موږ له ۶۰ تر ۱۰۰ ټنو پورې صادارت د هوايي دهلیز له طریقه چین ته ولرو.»
بل لور ته بیا د طالبانو د صنعت او سوداګرۍ وزارت مسولین هم له چین سره د اقتصادي ښکیلتا په برخه کې د ۷۴۰ میليونه ډالرو په ارزښت د صادرتو او وارداتو خبر ورکوي.
د طالبانو د صنعت او سوداګرۍ وزارت مسولین هم له چین سره د اقتصادي ښکیلتا په برخه کې د ۷۴۰ میليونه ډالرو په ارزښت د صادرتو او وارداتو خبر ورکوي.د طالبانو د صنعت او سوداګرۍ وزارت مسولین هم له چین سره د اقتصادي ښکیلتا په برخه کې د ۷۴۰ میليونه ډالرو په ارزښت د صادرتو او وارداتو خبر ورکوي.
د طالبانو د صنعت او سوداګرۍ وزارت مسولین هم له چین سره د اقتصادي ښکیلتا په برخه کې د ۷۴۰ میليونه ډالرو په ارزښت د صادرتو او وارداتو خبر ورکوي.انځور: Yunus Momand
د طالبانو ادارې د صنعت او سوداګرۍ وزارت ویاند عبدالسلام جواد اخندزاده په دې هکله وویل: «له افغانستان سره د چین سوداګري په تېرو شپږو میاشتو کې ۷۴۰ میلیونه ډالرو ته رسیږي، له دې ډلې يې ۱۳میلیونه صادرات او پاتې نور يې واردات دي. د افغانستان په صادارتو کې وچه او تازه مېوه او ګڼ نور توکي شامل دي.»
تر دې ور اخوا د روان کال د جنورۍ مياشتي په لومړۍ نېټه د چین یو پلاوي چې د سي ار بي سي شرکت مسولینو پکې ګډون درلود، د افغانستان د اوبو او برېښنا وزارت او برېښنا شرکت مسولینو سره ناسته لرله څو په افغانستان کې د پانګونې فرصتونه ترلاسه کړي. په دې ناسته کې چینايي پلاوي د اوبو د بندونو په جوړولو او له ډبرو سکرو څخه د ۵۰۰ میګا واټه برېښنا د تولید ژمنه کړې وه چې ورباندې یاد چینايي شرکت د پانګونې ژمنه کړې وه.
د همدې کال د اکتوبر مياشتي پر ۵ مه نېټه د طالبانو سرپرست حکومت د بهرنیو چارو وزیر امیر خان متقي چین ته د یاد هیواد په رسمي بلنه تللی و او هلته یې د ټرانس همالیه په نوم یوې ناستې کې د ګډون تر څنګ د یاد هیواد د برېښنا رسونې له مرکز سره په خبرو کې له افغانستان سره د مرستو پر ټينګار بحث کړی.
له چین سره د اقتصادي او سوداګریزو اړیکو په درشل کې د کلیو بیارغونې او پراختیا وزارت د روان ۲۰۲۳م کال د سپټمبر پر ۱۷ مه نېټه د بدخشان د واخان سړک جوړنې خبر ورکړ.
د طالبانو د کلیو او پراختیا وزارت چارواکي وايي چې دا سړک د بدخشان له بزاۍ ګنبد څخه د چین تر پولې پورې رسیږي چې ۷، ۴۹ کلیو متره کیږي. دا پروژه به د خواو شاه ۳۶۰ میلیونه افغانیو په لګښت بشپړه شي.
په افغانستان کې د چین له پانګونو ویره؟
چین په سیمه کې یو له لویو اقتصادي او ځواکمنو هیوادونو څخه دی چې د روان ۲۰۲۳م کال د اکتوبر مياشتي پر ۱۷ مه يې د یو کمربند او یوې لار تر عنوان لاندې د ۱۳۰ هیوادونو ګډه اقتصادي غونډه هم رابللې وه. همدې ناستې ته د طالبانو ادارې د سوداګرۍ وزارت هم بلل شوی و چې موخه یې په اړوندو هیوادونو کې د چین پانګونه، ورسره سوداګري او ترانزیت او دوه اړخیزه اقتصادي اړیکو ته پراختیا ورکول وو.
اقتصادي کارپوه نورالله عزیز په دې باور دی چې د چین لپاره افغانستان د سیالۍ او ګټې دواړو مهم ځای دی. د هغه په خبره د افغانستان کانونه یو له هغو دي چې چین يې علاقمند کړی څو هلته سرمایه ګزاري وکړي، خو وايي که سرپرست حکومت خپلو تړونونو ته متوجه نه شي، بدې پایلې ورته لرلی شي.
اقتصادي کارپوهان په دې باور دي چې د چین اوسنۍ اقتصادي ښکېلتیا او پانګونه د خپلو سیاسي او اقتصادي ګټو پر بناء ده.اقتصادي کارپوهان په دې باور دي چې د چین اوسنۍ اقتصادي ښکېلتیا او پانګونه د خپلو سیاسي او اقتصادي ګټو پر بناء ده.
د اقتصادي چارو کارپوه نورالله عزیز دویچه ویله ته وویل: «مهمه خبره دا ده چې د چین پانګونې او ورسره تر سره کیدونکو قراردادونو کې که محتاط چلند و نه شي. دا به په اوږد مهال کې اقتصادي تاوان ولري. ښه لاره یې دا ده چې اوسنی حکومت باید پر یوه هیواد متکي نه اوسي چې ټول قراردادونه ورسره لاسليک کړي. زیاتره د اقتصاد زبر ځواک هیوادونه د خپلو اقتصادي قرضداریو له طریقه کمزوري هیوادونه د خپل ځان تابع کوي چې ورڅخه ځان خلاصول به يې بیا سخت او اقتصادي تاوان ولري.»
د اقتصادي چارو بل افغان کارپوه محمد صمیم جاهد هم د چین د پانګونې په هکله له احتیاطه د کار اخیستلو سپارښتنه کوي. محمد صمیم جاهد دویچه ویله ته په دې هکله وویل: «له چین سره اوسني تړونونه د چین په ګټه دي. زما نظر دا دی چې په ټولو کې يې چین ته زیاته ترجیج ورکړې ده، چین ډېر کله غواړي د بانکي حسابونو لپاره خپله بشري قوه وګماري، خپلو خلکو ته په تر سره کیدونکي پانګونه کې کار پيدا کړي، زه وایم که چیرته تړون کې توازن مراعت شي، نو بیا هیله شته چې افغانستان به د سریلانکا، پاکستان او افریقايي هیوادونو په سرنوشت اخته نه شي.»
د چین هیواد دولتي او خصوصي پلاوي لا هم افغانستان ته په ګڼو مواردو کې سفرونه لري، څو وکولای شي په نورو برخو کې هم پانګونې ته زړه ښه کړي. دا چې دا پانګونه به څومره اوږد مهالې ګټې ولري او رښتیا به هم چین د خپلو سیاسي اهدافو په لټه کې وي، هغه پوښتنه ده چې وخت به يې ځواب کړی.
فاجعه هنرموسیقی واحوال ناگوار هنرمندان
فاجعه حقوق بشری در افغانستان ابعاد گسترده دارد که پیوسته در اسناد منتشره انجمن بازتاب میآبد . یکی ازگوشه های جانکاه این فاجعه تراژیدی هنرموسیقی و احوال ناگوارهنرمندان کشورمی باشد.
متاسفانه طی این سیزده و نیم ماه تسلط تحریک اسلامی طالبان علاوه ابر قتل و کشتار های هدفمند و دها جرایم شدید جنگی وضد حقوق بشری در برابر نظامیان و کارمندان اوگانهای عدلی و قضائی
پیام و فراخوان گردهمایی کوپنهاگن
اول اکتوبر ۲۰
بنام خداوند حق و عدالت :
شرکت کنندگان گردهمایی بخشی از دیاسپور افغانستان اعم از نهادهای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، فعالان حقوق بشر ومدافعان داعیه برحق زنان و دختران بشکل حضوری و یا از طریق ارسال پیامهای ویدیویی و تحریری به میزبانی انجمن حقوقدانان افغان در اروپا، با گزارشگر خاص سازمان ملل متحد در مورد وضعیت حقوق بشر در افغانستان
۲۶ سال قبل در شب تاریک و غم آفرین ۲۷ سپتامبر۱۹۹۶ طالبان در تبانی و تحت هدایت مستقیم حکومت و استخبارات پاکستان بزرگ ترین جنایت بشری را در قتل ظالمانه و وحشیانه رئیس جمهور سابق افغانستان ، شهید دوکتور نجیب الله و برادرش احمد زی مرتکب گردیدند. رهبری طالبان که اکنون تعداد بیشترین شان در حکومت نا مشروع فعلی پست های کلیدی را در اختیار دارند، در قضیه قتل یک رئیس جمهور اسبق افغانستان ، به اراده اجنبی ها سهیم و مجری این جنایت هولناک اند.
نویسنده Christopher BAYLY برگردان ميترا شعباني 23 اوت 2023
در آغاز قرن هجدهم،بخش اعظم توليدات صنعتي (مانوفاکتوري) در آسيا متمرکز بوده و سطح بازدهي کشاورزي در چين و يا هند به مراتب بالاتر از اروپا بود. پس چگونه در طول تنها يک قرن، تناسب قوا واژگون شده و قاره کهن به مرکز جهان بدل گشت؟
عوامل چندي در پيدايش زمينه هاي شکوفايي اقتصادي اروپا که اين قاره را به راهي سوق داد که کم کم مدرنيته خوانده مي شد، سهيم بودند. در وهله نخست، به روايت کنت پومرانز(١)، اروپا در مقايسه با هند و يا چين، در درون خاک خود و يا در آمريکا، معادن طبيعي عظيمي در اختيار داشت که هنوز کم و بيش دست نخورده باقي مانده بودند. علاوه بر آن، توسعه نظام برده دارانه در کشت وزرع که بر مصادره نيروي کار و منابع ثروت استواربود، به اين قاره امکان داد تا سرزمين هاي زراعي وسيعي را تصاحب نمايد. در طول قرن هجدهم، حجم عظيمي از چوب لازم در ساخت ناو دريايي در اروپاي غربي، در شمال سيبري، در آمريکاي شمالي، و سپس در حاشيه سواحل غربي هند و برمه، و نيز در طول سواحل شمالي استراليا توليد ميشد. از سوي ديگر اروپا، از همان قرن هجدهم، به تدريج جمعيت مازاد خويش رابه قاره آمريکا صادر کرده و بدينسان بر مشکلات ناشي از تراکم زياده از حد جمعيت غلبه نمود، در حاليکه در طول قرن نوزدهم، برخي از مناطق آسيايي، در ابعادي فزاينده با اين گونه مشکلات دست به گريبان بودند.
بنظر مي رسد که در قرن هفدهم، سطح بازدهي کشاورزي در چين و هند، به مراتب بالاتر از اروپا بود. اما روش هاي جديد کشت و زرع و اشکال توليد انبوه، در قرن هجدهم، زمينه هاي جهشي واقعي را براي برخي از مناطق اروپا، برغم عدم توازن ميان عرضه و تقاضا، فراهم آوردند. عامل مهم ديگر، واردات مواد غذايي از جزائر کارائيب، اقيانوس اطلس و يا قاره آمريکا، مانند شکر، يا ماهي غني از نظر پروتئين بود، که به اروپاي شمالي و غربي امکان داد تا مايحتاج غذايي يک جمعيت شهري رو به رشد را تأمين نمايد. جمعيتي که در طول اين قرن رشدي به مراتب سريعتر از چين، هند و يا خاور ميانه داشت. ظاهرآ بغير از ژاپن و برخي از مناطق ساحلي چين، واردات مواد غذايي از راه دريا درساير کشور هاي آسيا و يا شمال آفريقا بسيار محدود بود. در شرايطي که سرمايه گذاري در بخش حمل ونقل بسرعت در اروپا رو به گسترش بود، حمل و نقل و تجارت داخلي در چين ديگر به « سطح بالايي از توازن کاذب» (٢) رسيده بود. امکانات ترابري آنان تنها جوابگوی سطح نازلي از تقاضا بوده و در تأمين شرايط رشد آن ناتوان بود.
بازهم چنانچه کنت پومرانز نشان داده است، اروپاي شمالي و غربي بسرعت توانست از ذغال سنگ خود به نحو احسن بهره برداري کند. اين محصول از سرزمينهاي دور وارد شده بود تا انرژي لازمي را که انقلابات فني در چهارچوب زندگي روزمره و سپس در زمينه توليدات صنعتي طلب مي کرد ،فراهم سازد.
در مقايسه، ترديدي نيست که بهره برداري از منابع سوخت معدني چين، مدفون در مناطق دور افتاده شمال و منچوري، بسيار محدود بود. ذغال سنگ در پيدايش يک سلسله از اختراعات در بريتانياي کبير سهم مهمي داشته است. استخراج معادن بدليل عمق زيادشان نيازمند به پمپ بود. نو آوري هاي تکنولوژيک در زمينه پمپاژ، تکامل صنعت ذوب آهن و شناخت بهتري از خلأ جوي را با خودبه همراه آوردند و تأثير اين تحولات در زمينه سازي يک جهش کيفي بسيار تعيين کننده بود. اگرچه هنوزبه اختراعاتي چون La jenny (٣) و يا ماشين بخار نياز بود تا نرخ رشد اقتصادي، که شاخص عمده تحليل هاي برخي از متخصصين تاريخ اقتصادي است، بهبود يابد، اما مجموعه اين ابتکارات از همان سالهاي ١٨٢٠-١٨٣٠ برتري بارز اروپايي ها در زمينه تکنولوژي نظامي را تضمين نمودند.
اروپاي شمالي و غربي و مستعمرات آمريکايي آن به لطف سه برگ برنده ديگر نيز به امتيازات روز افزوني دست يافتند. اين برگ هاي برنده اگرچه بيشتر سياسي و يا اجتماعي بودند تا اقتصادي، خلق هاي اين کشور ها را تشويق به صدور قدرت خويش در عرصه بين المللي نمودند و اهميت آنان کمتر از عوامل اقتصادي مطرح شده توسط پامرانز نيست. عامل نخست، ثبات نسبي نهادهاي قانوني در اين کشور ها بود که تضمين مي کردند که تلاش در جهت ترقي اقتصادي بي پاداش نخواهد ماند. توسعه مفاهيم حقوقي مربوط به مالکيت فکري، در خارج از بريتانياي کبير، بسيار به کندي صورت مي گرفت، در حاليکه در قانون بريتانياي کبير و قوانين رايج در ساير کشور هاي قاره اروپا ضمانت هاي محکمي در زمينه رعايت حقوق خانوادگي و بطور کلي فردي وجود داشت.
براي مخترعين و ساير پيشگامان هشيار، راه ثروت اندوختن بازبود. دراروپاي غربي، چه در شهر و چه در روستا، دارايي هاي مردم در مجموع از هر گونه خطر مصادره دولتي، و يا هر شکلي از تصرف ارضي از جانب خانسالاران در امان بود. زمامداران اين کشورها نيز، نسل اندر نسل، بدليل ثبات جغرافيايي شان، منافع خويش را در حمايت از حفظ وبهبود اين قوانين مي ديدند. دولت ها و نخبگان اروپا، در پي جنگهاي ايدئو لوژيک قرن هفدهم، بطور ضمني توافق کرده بودند که حقوق مالکيت چندان آسيب نبيند. طي جنگ ها و انقلابات در فرانسه و در سراسر اروپا، تنها کليسا و اقليت کوچکي از خانواده هاي اشرافي بکلي از زمين ها و امتيازات خود محروم گشتند. و البته برخي از اين خانواده ها پس از ١٨١٥ موفق شدند تا اموالشان راباز پس بگيرند.
مفهوم مالکيت در جوامع اروپاي شرقي، در آسيا و در آفريقا، ظاهرآ درمقياس به مراتب وسيع تري تابع ناملايمات ناشي از دخالت دولت بوده است. البته نبايد مانند برخي از تئوريسين هاي استبداد شرقي مانند فرانسوا برنيه، نويسنده قرن هفدهم، در اهميت اين امرمبالغه نمود، اما در اين زمينه تفاوت آشکاري ميان اروپاي غربي و رقبايش به چشم مي خورد. خاندان هاي سلطنتي حاکم در آسيا و در آفريقا، غالبآ از هر گونه رشد ثروت نزد افرادي که خارج از حلقه خويشان و نزديکشان بودند ممانعت بعمل مي آوردند. بطور مثال نزد آشانتي ها در آفريقاي غربي عملآ دولت همه راههاي پيشرفت را براي بردگان ومردم عادي مسدود کرده بود، و ثروتمندان نيز با پيش برداشت هاي هنگفت پس از مرگ تنبيه مي شدند. سلطان هاي عثماني، خانواده هاي بزرگ بازرگان خويش را با تحميل قراردادهاي دولتي که برايشان بسيار گران تمام ميشد تحت فشار قرار مي دادند. چنين رويکرد هايي ظاهرآ آنقدر ها در چين، که در آن معمولآ دگرگوني هاي سياسي تعليق حقوق اين و آن خاندان را در پي نداشت، رايج نبود(...)
امتياز رقابتي دوم، که اروپايي هاي شمالي و غربي و نيز آمريکايي ها در ميان مدت از آن بهره بردند را بايد در عرصه فضاي تجاري جستجو نمود. آنان از همان زمان نهاد هاي مالي مستقل، چه در برابر اموال شخصي تجار بزرگ و چه در برابر خود سري هاي دولتي، را بسط و گسترش داده بودند. هلندي ها نقشي پيشگام در تآسيس شرکت هاي سهامي، دقيقآ به منظور مقابله با خطرات اجتناب ناپذيري که محموله هاي تجاري دور برد را تهديد مي کردند، داشتند. کمپاني هلندي هند شرقي نخستين شرکتي بود که امر مسئوليت مشترک در مخاطرات را به مرحله اجرا در آورده و تفکيک اکيد ميان مدير و مالک، که نقشي عمده در تکوين سرمايه داري مدرن ايفا خواهد کرد، را تدوين نمود. واقعيت آنست که ظاهرآ از زمان دولتشهر هاي ايتاليايي در آغاز عصر مدرن، اروپاي غربي به ابتکاراتي پي در پي در زمينه تجاري دست زده است. بر عکس، حتي پو يا ترين و پر رونق ترين شرکت هاي چيني تلاش مي کردند تا منابع ثروت را با حفظ مديريت آن در چهارچوب محدود کانون خانوادگي کنترل نمايند. در بريتانياي کبير، بانک انگلستان نظارتي مستقل بر اوضاع و احوال اقتصادي اعمال مي کرد. مفهوم قرض ملي، مورد حمايت طبقه تجار و مالکين، به خزانه داري ملي چنان شفافيتي داد که در کشور هاي ديگر حتي قابل تصور نبود. قرض ملي در عمل به نوعي نماد ملي بدل شده و مردم آنرا مظهر جو اعتماد کامل ميان نخبگان و دولت مي دانستند. پيدايش اسکناس و ازدياد سريع بانکهاي محلي در بريتانياي کبير و آمريکاي شمالي موجبات تسهيل قرض و وام را فراهم آوردند. امري که به دول اروپايي و نهاد هاي مالي امکان مي داد تا نه تنها از انقلابات فنی خودي، بلکه از انقلابات فنی ساير قاره ها نيز بهره ور شوند. چيني و چاي چين، ادويه ژاوا و منسوجات هند ميان آرواره هاي نيرومند آنان تکه و پاره شدند.
اخيرآ برخي از تاريخ نگاران بر مهارت و کارداني انکار ناپذير تجار بزرگ آسيا و خاور ميانه انگشت گذاشته اند. تا پايان قرن هجدهم، تجار چين، هند و خاور ميانه، بي ترديد از ثروتمند ترين تجار جهان بودند. آنان در زمينه حسا بداری و مديريت، قطعآ چيزي از همتا هاي اروپايي خود کم نداشتند. بااين وجود، چهارچوب قانوني و نيز اشکال سازماندهي شرکتهاي بزرگ در اروپا که فعاليت شرکتهاي بزرگ تجاري رانيز در بر مي گرفت، عامل عمده پيشروي ارو پاي غربي و بي شک ژاپن گشت. بطور پارادوکسال، سرانجام ضمانت هاي قانوني و نوعي ثبات حقوق مالکيت، از سوي دولت هاي استعماري، که البته چندان هم در بند ترقي اقتصادي آفريقا و آسيا نبودند،براي تجار و سرمايه گذاران محلي به ارمغان آورده شد.
سومين امتياز ي که برخي از مناطق اروپا از آن سود جستند، به مناسبات ميان جنگ و امور مالي بر مي گردد. بي پرده بايد گفت که اروپايي ها در کشت و کشتار رقيب ندارند. پيوند ميان جنگ، سرمايه گذاري و نو آوري هاي تجاري که زائيده جنگ هاي ايدئو لوژيک خونين قرن هفدهم بود، همچنان به رشد روز افزون خود ادامه داده و قاره اروپا را در طول منازعات قرن هجدهم در جهان از قدرتي بلا منازع برخوردارساخت. فنون جنگي اروپايي، بدليل لزوم « زميني – دريايي» بودن آن، بسيار پيچيده و پر هزينه بودند. دولت هاي اروپايي مي بايست در عين حال به پيشبرد نيرو هاي خود چه از راه زميني و چه دريايي نائل آيند.
ارزش محصولات کشاورزي بردگان در کارائيب چنان بود که در حوالي سال ١٧٥٠ مبالغ هنگفتي به سرمايه گذاري در زمينه تأسيس سيستم هاي سوخت رساني براي ناوهاي امنيتي اين جزائر تخصيص داده شد. هدف بريتانيا يي ها عمدتآ صف آرايي يک ناوگان عظيم در طول سواحل غربي آنان به منظور پيشگيري از هرگونه خطر تهاجم بود.
اين امر مستلزم استقرار يک سيستم پيچيده سوخت رساني و کنترل بود، و در عين حال با خود تشکل يک ناوگان دائمي قادر به اعزام به اقيانوس هاي دور دست، بسوي شرق و يا جزاير آنتيل را به همراه داشت. لزوم برابري نظامي با انگليسي ها، در گستره قلمرو آنان، ساير دريا نوردان اروپايي را نيز ناچار ساخت تا خودرا به شرايط نوين تطبيق دهند. نمونه بارز در اين رابطه، پطر کبير است که در آغاز قرن هجدهم به نوسازي ارتش و نيروي دريايي خود پرداخت، روندي که يک قرن و نيم پس از آن در ژاپن آغاز شد. اما همگام با فاصله گرفتن از قاره اروپا، تلاش در جهت نوسازي نيز کم و کمتر شد. دول آسيايي و يا دولت عثماني بي ترديد قادر به بسيج ناوگان هاي عظيمي بودند، اما در فنوني که تردد طويل المدت اين ناوگان ها در دريا را امکان پذير مي ساختند، چندان تبحر نداشتند. تکنولوژي دريايي آنان نيز در مقايسه با اروپا پس از سال ١٧٠٠ رفته رفته رو به زوال نهاد (...)
منازعات ميان کشورهاي ميانه حال در اروپا، به نوبه خود نو آوري در زمينه تکنولوژي نظامي را رونق بخشيده و به ابداع سلاح هاي مرگبار تر و نيز تأمين سرمايه هاي لازم براي حفظ ارتشي رو به رشد متشکل از سربازان حرفه اي انجاميد. و اين روند، امتيازات روز افزوني براي تجارت اروپا و تجارت بين المللي تحت کنترل ارو پائيان، در مقايسه با ساير کشور ها، به همراه داشت. بخش اعظم ارزش اضافي حاصل از توسعه تجارت جهاني در قرن هجدهم، نصيب کشتي ها و شرکت هاي تجاري متعلق به اروپا گشته ، و آفريقايي ها و آسيايي ها که برده، ادويه، چلوار و يا چيني جات را توليد مي کردند، از آن بي بهره ماندند. دليل اين امر آنست که اروپايي ها کنترل حمل و نقل و فروش اين کالا ها را در بزرگترين بازار هاي جهان در اختيار داشتند. به همین ترتیب امر فروش حمايت و کمک نظامي به برخي از کشور هاي خارجي، در واقع اروپا را از موازنه بازرگاني با ساير کشور هاي جهان برخوردار ساخت. اين امر حتي قبل از انقلاب صنعتي نيز صادق بود، زمانيکه کالا هاي اروپايي در بازار بين المللي گران تر و کم ارزش تر از محصولات آسيايي و آفريقايي بودند. اروپا شبکه روابط و فتو حات خودرا گسترش داد و سرانجام ثمرات حاصل از انقلابات فنی ديگر خلق هارا نيز از آن خود ساخت. (...)
گرايش غالب در بين تئوريسين ها و تاريخ نگاران در تعريف ناسيوناليسم در تاريخ، عمومآ ارائه آن بعنوان يک پديده تمام عيار ارو پايي صادره به سراسر جهان در قرن نوزدهم بوده است. منازعات ميان اروپايي ها، آفريقايي ها و آسيايي ها، بذر ناسيوناليسم را در سراسر جهان کاشت. بدين ترتيب ناسيوناليسم فرهنگي در ابتدا به اشکال گوناگون در سواحل ژاپن و سپس در هند و مصر در حوالي سال ١٨٨٠ ، در چين در سالهاي ١٩٠٠، و در امپراطوري عثماني و آفريقاي شمالي پس از جنگ اول جهاني پديدار شد. اين پديده اما تنها پس از جنگ دوم جهاني به آفريقاي سياه رسيد، يعني زماني که ديگر براي کاربرد غير انحرافي آن بسيار دير شده بود. اين نگرش نزد نظريه پردازان عصر ويکتوريا و سپس امپراطوري بريتانیا بسيار متداول بوده است که ناسيوناليسم را ارمغان اروپا و آمريکاي شمالي براي کشور هاي شرق و جنوب، از طريق دولتهاي وابسته و شيوه آموزش و پرورش غربي، دانسته و از اين امر گاه به وجد آمده و گاه افسوس ميخوردند. اين تئوري در اين اواخر هم بار ديگر از جانب برخي از روشنفکران آسيا و آفريقا از پستو ها بيرون کشيده شده و به نرخ روز در آمده است. آنان با انزجار از خالقين خويش يعني سرمايه داري جهاني، تاريخشان را بعنوان تاريخي ارائه مي دهند که در آن سرانجام اشکال هويت روستايي پويا، غير متمرکز و اصيل، ناچار جاي خودرا به مظاهر ناسيوناليستي و قوميتي تحميلي توسط سرمايه داري و خدمه آن دادند.
در اين واقعيت ترديدي نيست که کشور هندوستان، بعنوان قلمرو ملي مشخص، محصول سلطه انگليس بوده است، اين امر عينآ در مورد الجزاير و ويتنام در رابطه با فرانسه، اندونزي در رابطه با هلند، و يا فيليپين در رابطه با اسپانیا و سپس آمريکا، صدق مي کند. يسوعي ها چين را کشور « فرهنگ کنفوسيوسي» مي خوانند و مبلغين مذهبي در آفريقا حدود قلمرو هر « قبيله» را تعيين نموده و حتي زبان « آنان» را باز نويسي مي کردند. مرز، گذرنامه، پول ملي و نهاد ندامتخانه هاي دولتي همگي از رهاورد هاي حاصل از سلطه اروپا هستند. در پي منازعات جهاني قرن نوزدهم بود که زمامداران اين سرزمين ها به تدريج به مرز هاي «خود» و مردمان « خويش» واقف شدند. با اين وجود بايد گفت که در آفريقا و آسيا نيز، درست مانند اروپا، ميهن ها و احساسات هويتي مشخص، قبل از توسعه طلبي ارو پا و حتي در بدو پيدايش آن، حول ارزش هايي که از صرف وفاداري به يک خاندان سلطنتي فرا تر ميرفت رخ نمودند، سپس از ميان رفتند و سرانجام دوباره از نو پديدار شدند. همين اشکال سازماندهي اجتماعي و همين روند ها در تقويت انواع گو ناگون ناسيوناليسم در قرون نوزدهم و بيستم بسيار مؤثر بودند. مسأله تنها « سنت هاي سرهم بندي شده » و يا يک آگاهي کاذب مورد حمايت نخبگان فکري غرب گرا و فرصت طلب نبود. و برعکس آنچه در قرون هفدهم و هجدهم در اروپا رخ داد، اين اشکال ناسيوناليسم در جذب اشکال خلقي ناسيوناليسم که بعدها گسترش خواهند يافت، موفق نبودند. گرايشات وطن خواهانه اي که در قرن هجدهم ميان مارات هاي هند غربي ريشه گرفت، چنان منحصر و خاص کاست هاي بالا دست بود که نتوانست جايگاه خويش را در بسيج مردمي قرون نوزدهم و بيستم بيابد.
دولت،بازار و وعاظ مذهبي توأمآ نقش مهمي در پيدايش اشکال گوناگون هويت وطن خواهانه در بسياري از سرزمين هاي خارج از اروپا، حتي قبل از تهاجم استعماري قرن نوزدهم، داشته اند. اين روند در مستعمرات اروپا در دنياي نو و در آفريقاي جنوبي کاملآ آشکار است ، چرا که در آن کرئول ها، آمريکايي ها و « آفريقايي هاي» بومي، به مراتب قبل از ١٧٧٦بطور جدي به مخالفت با فرمانداران اعزامي از مراکز قدرت استعماري و منافع تجاري آنان برخاستند. اين امر در مورد برخي از ممالک عظيم آسيا نيز، که در آنها مفاهيم مليت و قوميت به احتمال قوي در ميان حکام نيز طرفداراني داشت، صادق است. امپراطور کيان لونگ از رشادت سربازان قوم هان در دفاع از خاندان منچوريايي خويش بسيار خشنود بود، اما ظاهرآ وي در عين حال يک احساس هويتي چيني را نيز نزد قوم هان تقويت نمود، امري که با همبستگي دروني منچوريايي ها مغايرت داشت . اين احساس هويتي از خانواده اي به خانواده ديگر منتقل مي شد و در متون کنفوسيوس به ثبت رسيده بود، و بويژه در شيوه هاي تحميلي لباس پوشيدن و آرايش گيسوان، به چيني ها ، توسط قوانين منچوريايي کاملآ به چشم ميخورد.
اين احساس هويتي غالبآ در کشور هاي کوچکتر حاشيه اي که در اثردور افتادگي و يا تقارب با دشمن آسيب پذيرترتر بودند، بسيار شديدبود. اشراف و سران سيلان، از ديرباز از يک احساس غرور ملي در مقابل تمول هاي هند جنوبي و زياده روي هاي پرتغالي ها برخوردار بودند. مدتها قبل از قرن نوزدهم، در برمه، کره و ويتنام (لا اقل ويتنام شمالي) نيز يک احساس هويتي ملهم از آئين هاي مذهبي خاص اين کشورها، زبان مشترک و جنگ هاي طولاني شان عليه همسايگان مهاجم، چشمگير بود. به موازات رشد احساس هويت وابسته به ميهن، براي اين فرهنگ ها و اين کشور ها، کشور چين به نوعي الگو، که البته در عين حال بايد از آن فاصله گرفت، بدل گشت. نزد ژاپني ها نيز از مدتها پيش يک احساس فراگير وطن خواهي ريشه دوانده بود، و تمايل داشت تا خودرا از اشکال وطن پرستانه « وحشي» خارجي و نيز « وحشي هاي» داخلي، مانند قوم آينوس، متمايز سازد. اين قوم، از قرن پانزدهم تاهجدهم، در روند عظيم « انقياد طبيعت » ژاپن، به تدريج بسوي دور ترين و متروک ترين مناطق جزيره هوکايدو،رانده شدند. (...)
درنتيجه، ويژگي اروپا لزومآ تنها در وجود دولت های نيرومند و اراده باور، يا حتي احساسات هويتي ناشي از دلبستگي به ميهن که ميراث گذشتگان وهنوز کمابيش مبهم بود خلاصه نمي شد. آنچه مايه شگفتي است، هماهنگي اين اشکال سياسي با پو يايي اقتصادي، توليد کاملآ جا افتاده سلاح هاي جنگي و رقابت بي امان ميان کشور هاي کوچک در اروپا ست. ريشه هاي اين «تمايزگرايي» موقتي و نسبي اروپا نبايد تنها در يک عامل، بلکه در تجمع تصادفي ويژگي هائي جستجو شود که در ساير نقاط جهان نيز بطور جداگانه وجود داشتند.در اين رابطه، قلب آسياي جنوب شرقي مثال بارزيست، چراکه که در آن احساس هويتي ماقبل استعماري بسيار قوي بوده و منازعات ميان کشور هاي ميانه حال تاريخي طولاني داشت. و در واقع، تمايزگرايي اروپا امتيازي پر دردسر بود. از همان سالهاي ١٨٧٠، ژاپن کم و بيش در راهي که به اين کشور امکان نيل به نوعي از مدرنيته را ميداد، قدم نهاده بود. اگر صرفآ بر مسائلي چون احتمالات اقتصادي، احساسات هويتي ميهني و قدرت دولت تأکيد کنيم، از يک عنصر اساسي غافل شده ايم. وآن همانا تکامل سریع بافت اجتماعي در ارو پا و آمريکا در قرن هجدهم است، که به شهروندان امکان داد تا از طريق گرد همايي و بحث و تبادل نظر، نهاد ها را متحول سازند و سپس در ادامه اين روند، مسلح به ابزار هايي مؤثر، به توليد و تجمع ثروت، قدرت و دانش بپردازند.
پا ورقي ها:
١) کنت پومرانز، the Modern World Economy The Great Divergence :China, Europe, and the Making of Princeton University Press .2002,
٢) مارک الوين، The Pattern of the Chinese Past, , Stanford University Press , 1973.
٣) ماشين نخ ريسي.
داچې اړتیا څه ته وايې او څرنګه منځ ته راځي په لومړۍ نظر کې ډيره ساده او ټولو ته د پوهيدو وړ ده. موږ هره ورځ په خپل ورځني ژوند کې د اړتیا کلمه په کاروو، د بېلګې په توګه وايو: نویو جامو ته اړتيا لرم، پیسو ته اړتیا لرم، خوړو ته اړتيا لرم، درملنې ته اړتیا لرم، خوب ته اړتيا لرم، لږې دمې او استراحت ته اړتیا لرم او داسې نور.
دغه بېلګې ښیی چې اړتیا د کارولو یا استعمال پراخ ډګرونه لري.
موږ کولی شو اړتیا د هغې د ځانګړنو له مخې يو له بله توپیر کړو . اړتیا کېدی شي فزيکي یا بدني وي او یا کېدی شي روحي يا رواني وي. همدارنګه اړتیا کېدی شي ډیره مهمه وي او يادومره مهمه نه وي.
د یادولو وړ ده څو وویل شي چې اړتيا په حقیقت کې يوه بیولوژيکي او حيواني څرګندیدنه يا پديده ده. بیولوژیکي ځکه چې دا په ژونديو يا ژويو کې منځ ته راځي او حيواني ځکه چې حيوانات خپلې اړتیاوې د غبرګونونو له لارې څرګندوي او دهغې د له منځه وړلو یا پوره کولو هڅه کوي.
اړتیا د بیولوژیکي بهیرونو د ترسره کولو په ترڅ کې د ځنيو اساسي عناصرو د نشتوالې له امله رامنځ ته او د هغه عناصرو په تر لاسه کولو سره له منځه ځي، چې ورته اړتيا ده.
که ژوندي موجودات هغه اساسي عناصر چې د ژوندانه دبهیرونو د ترسره کولو دپاره مهم دي تر لاسه نه کړي نو له سختو ستونزو سره مخامخ کيږي. یانی دغه اړتیا ژوند ته ګواښ رامنځ ته کوي او د ژوندي موجود د کمزورتیا سبب کيږي. نو ځکه اړتیا داسې يو حالت دی چې ژوندی موجود باید دهغې د له منځه وړلو وس او توان ولري او له منځه يې يوسي او که نه نو داړتیا نه پوره کيدل به هغه په خپله له منځه يوسي.
د بېلګې په توګه که ژوندی موجود تږی شي نو دا ددې مانا لري چې دغه موجود اوبو ته اړتیا لري او باید اوبه تر لاسه کړي او که اوبه تر لاسه نه کړي نو جل یې وهي او جل وهنه په پای کې د مړینې سبب کيږي. که بوټي او ونې اوبه تر لاسه نه کړي نو په لومړي غبرګون کې یې پاڼې مړاوې او که دغه حالت دوام وکړي نو ورو ورو يې پاڼې رژیږي او بیایې څانګې په وچيدو پیل کوي او ورو ورو هغه بوټې یا ونه په بشپړه توګه وچیږي او له منځه ځي. ددې خبرې علت په دې کې دی چې ټول بيولوژيکې او کیمیاوي بهیرونه په اوبو کې او د اوبو په مرسته ترسره کيږي او چې اوبه نه وي نو دغه بهيرونه په ټپه دريږي چې د مړينې مانا ورکوي . د اړتیا په وخت کې حيوانات نه يوازې غبرګون ښيي بلکې د اوبو د تر لاسه کولو دپاره خپلواکه هڅه هم کوي. همداسې کله چې موږ ته خواړه نه رسيږي نو زموږ بدن دوخت په تیریدو سره کمزوری کيږي. دغه کمزورتیا د نورو نیمګړتیاو سبب هم کیږي لکه د انرژې د نشتوالی د بدن د دفاعي سیستم د کمزورۍ او په ناروغيو د اخته کيدو او داسې نورو.
موږ په اوړي کې سړې هوا ته او په ژمي کې تودې هوا ته اړتیا لرو، ځنې خلک وايې: و ګورۍ انسان څومره کمزوری موجود دی ! نه د زياتې يخنۍ د زغملو وس لري او نه د زياتې ګرمۍ. دا خبره بيخي سمه ده خو پوښتنه پیداکيږي چې ولې موږ داسې يو چې نه ډیره توده هوا زغملی شو او نه ډيره سړه ؟
اوسنیو علمي او تکنالوژيکې پرمختياو ددې پوښتنې علت او دليل څرګند کړی دی. ددې کار علت دا دی چې زموږ په بدن کې ټول بیولوژیکي او کیماوي بهیرونه چې د ژوند بنسټیز بهیرونه دي د تودوخې په يوه ټاکلي درجه کې ترسره کیږي، که تودوخه له ټاکلې درجې ښکته او يا لوړه شي نو دغه بهیرونه ګډوډيږي او نه ترسره کيږي. څرګنده ده چې د چاپیريال توخه د ژونديو موجوداتو په کنترول کې نه ده نو ځکه ژوندي موجودات د خپل بدن د تودوخې د ثابت ساتلو دپاره نورلازم ميکانیزمونه په کار اچوي، لکه په زياته تودوخه کې موږ خوله کوو او د بدن اوبه مو د پوستکي د سوریو له لارې بهر ته را وځي چې موږ يې خوله بولو، دا کار ځکه ترسره کیږي څو د بدن تودوخه را ټيټه کړی شي، کله چې موږ تبه کوو او د بدن تودوخه مو له نورمال حالت څخه لوړیږي نو زموږ په بدن کې سخته نا آرامي او بې تابي رامنڅ ته کیږي چې موږ يې د تبې په نامه يادوو چې دا په حقیقت کې زموږ د بدن غبرګون دی او خطر ته زموږ پام را اړوي. نو ځکه موږ ددرملو دلارې د تبې د غورځولو یاټيټولو هڅه کوو خو که تبه له ټاکلي بریده پورته لاړه شي نو ژوند ته خطر رامنځ ته کیږي ځکه د بدن ټول بيالوژیکي او کیمیاوي بهیرونه ګډوډیږي. د ستړیا په وخت کې موږ دمی او استراحت ته اړتيا لرو . د قهر او غصې په وخت کې د عصابو آرامتیا ته اړتيا لرو.
هرڅه چې د اړتيا په توګه منځ ته راځي باید له منځه لاړ شي او که نه ژوند له ستونزو او خطرونو سره مخامخ کيږي. ژوندي موجودات د اړتیاو اغیز په مختلفو درجو کې احساسوي لکه د ځورېدنې، دردونو او سخت عذاب ، ناخوښې، خپګان ، پريشانۍ، دپريشن او داسې نورو ...په بڼه.
د اړتیاو له منځه تګ هم خپله اغیزه لري په تيره بیا په انسانانو کې دغه اغیزه ښه او په څرګنده توګه ليدلی شو. دا اغیزه د خوښۍ، رضایت، خوند او خوشحالۍ په بڼه راڅرګنديږي.
خو کله چې اړتيا له منځه نه ځي او یا د له منځه تللو امکان يې نه وي نو په ژوندي موجود په تیره بیا په انسان کې د له منځه تللو خطر او ډار رامنځ ته کوي.
اړتیا د خپل حيواني ځانګړنې او د رامنځ ته کيدو د دليلونو پر بنسټ په انسان کې په څو پړاونو کې په پام کې نیسو:
ټول خلک په لومړي ګام کې د ژوند دپاره اوبو، هوا او خوړو ته اړتیا لري. همدارنګه انسان او نور ژوندي موجودات د پورته درې ګونو موادو د تر لاسه کولو تر څنګ له خپل بدن څخه ددغه موادو څخه د رامنځ ته شویو فضولاتو د ایستلو بهیر ته هم اړتیا لري لکه د کاربن دوه اکساید اونورو په بڼه چې له بدنه ایستل کيږي.
همدارنګه انسان د نورو خلکو سره معاشرې او راشه درشه ته هم اړتيا لري. دا یوه ډیره غوره او مهمه ټولنیزه اړتيا ده. په انسان کې لکه د نورو حيواناتو په څير د ځوانۍ ددورې دمعاشرت اړتيا هم منځ ته راځي. په انسان کې دغه اړتيا د نورو حيواناتو په پرتله توپير لري. يو ډير مهم توپير يې دا دی چې انسان يوازی د ځوانۍ ددورې د معاشرت د اړتيا احساس نه کوي بلکې دهغې تر څنګ د يولړ پرنسیپونو او قواعدود پام کې نيولو د اړتیا احساس هم کوي. لکه پيژندګلوي، مينه، اخلاق ،ښکلا، معقوليت، ريښتينولي ،عدالت او داسې نور.
پيژندګلوي، معقولیت، عدالت، ښکلا، مېنه د انسانانو د ژوندانه مهم هدف دی. خو دا مساله نیغ په نیغه د انسان له بدني اړتیاو سره اړيکه نه لري. پر انسان باندې نه يوازې د انسان اړتیاوې اغیز لري بلکې د انسان علاقه مندي هم ډیره اغیزه لري.
نو ځکه د شهواني اړتیا تر څنګ اخلاقي او روحي اړتیاوي، د مشغولتیا ، ساعتېرۍ، دسيل اوصفا اود نويو چاپیریالونو اړتیا هم رامنځ ته کیږي. دا په دې مانا ده چې زموږ بدني اړتیاوې د اخلاقي او رواني اړتیاو په وسیله بشپړ او کنترولیږي.
ددې خبرې مانا داده چې انسان د نورو حيواناتو پرخلاف یو ساده شهواني موجود نه دی. انسانان يوازې د شهوت د عنصر پر بنسټ په خپلو کې اړيکې نه ټينګوي ، بلکې انسان په دغه برخه کې د مينې عامل ته برتیا ورکوي. یانې انسان غواړي له نورو سره مينه وکړي او غواړي له ده سره هم مينه وشي. مينه او مينه کول انسانی شهواني اړتيا له حيواني شهواني اړتیا څخه جلا او بېلوي. نو ځکه دهمدغه اصل پر بنسټ انسانان کورنۍ رامنځ ته کوي او په کورنۍ کې يو له بل سره مينه، الفت، شفقت او مهرباني کوي او ددوې تر منځ د دوه اړخیز درناوي اړیکې ټينګيږي. په انسانانو کې دوه اړخیزه مينه د کورنيو اساس او بنسټ غښتلی کوي. خو په تاسف سره باید ووایو چې زموږ په ټولنه کې کله نا کله ناوړه ټولنيز دودونه او رواجونه او د کورنۍ ژوند په هکله لږ مالومات ددې سبب کيږي څو ډيرې کورنۍ د خپلو اولادونو ژوند له ستونز او پريشانيو سره مخامخ کړي. د بېلګې په توګه هغه ودونه چې د دوه ځوانانو د متقابلې مينې پر بنسټ نه وي رامنځ شوي ددې سبب کيږي چې دواړه اړخونه د خپلو اړيکو نه هيڅکله هم لازم رضایت تر لاسه نه کړي او دواړه خواوې د ژوندانه اوږده کالونه د ګوزارې په بڼه او يا د زور د عنصر پر بنسټ سره یوځای تیروي او د ژوندانه په يو پړاو کې کله چې ددغه غیر طبعيي پيوند د له منځه تللو حالات برابر شي نو دغه پيوند له منځه ځي. زموږ په هیواد کې داسې پيښې ډيرې دي چې پلارونه د اقتصادي ستونزو اويا شخصي علاقه منديو پر بنسټ خپلې لوڼې د پیسو په بدل کې پلوري . يا ځنې کسان چې عمر یې له ۷۰ یا ۸۰ کلونو زیات دی خو د زياتې شتمنۍ له برکته د کوچنيوانجونو سره واده کوي چې د عمر له پلوه سره هيڅ تناسب نه لري چې داسې ودونه يوازی د هوس او غریزې پر بنسټ ترسره کيږي او په حقیقت کې د سوداګرۍ يوه مامله ده چې بنسټ يې پانګه او زور دی، نه مينه اونه محبت. داسې کورنۍ ټينګښت او پايښت نه لري او هيڅکله هم په داسې کورنيو کې خوښي نه ليدل کيږي .
په انساني ټولنه کې اخلاق تر خوړو دمخه راځي. مادي څیزونه او بدني اړتياوې په ګډه د ټولنیزو غوښتنو او فعالیتونو په بهیر کې پوره کيږي. موږ په عادي ژوند کې په داسې حالت کې ځان نه وينو چې وکولی شو لومړی خپلې بدني غوښتنې يا اړتیاوې پوره او تر هغې وروسته ټولنیز نورمونه کوم چې زموږ ټولنه يې تل په ياد کې ساتي او ورته ارزښت ورکوي، په پام کې ونیسو. په انسانانو کې د اړتیاو پوره کيدل په خپله د ټولنیزو نورمونو او ارزښتونو په وسیله کنترولیږي.
په استثنايي حالاتو کې کله چې د خوړو د موادو اویا د مادیاتو اود اخلاقو ترمنځ د غوراوي پوښتنه رامنځ ته کیږي ـ په داسې حالت کې له نورو انسانانو سره د انسان اړیکي د حيواني ارزښتونو پر بنسټ ارزول کيږي ـ پايلې يې لا له وړاندې څرګندې دي. ځنې خلک ځانته د زیاتو شتمنیو او مادیاتو د تر لاسه کولو هدف ټاکي او دغه څيزونه په هره وسیله چې وي تر لاسه کوي او په دغه لاره کې هر ډول خنډونه په بې رحمۍ سره له منځه وړي که څه هم داکار د نورو خلکو په زیان او ضرر تمام شي او یا د نورو د له منځه تللو سبب شي. هر څوک د خپلو اړتياو د له منځه وړلو غوراوی په خپله کولی شي. يو څوک غوره بولي څو خپلې اړټیاوې په هر بڼه چې وي یانې که په ډیرو ناولو وسیلو هم وي، پوره کړي. خو ځنې نور خلک غواړي د ټاکلو انساني ارزښتونو په اډانه کې خپلې هيلې پوره کړي او په غیر انساني لارو د بدني اړتیاو د پوره کيدو څخه ډډه کوي او ان مړينه له يو ناوړه ژوند څخه غوره بولي ځکه هغوي ته حيواني ژوند ښه نه بريښي او غواړي انساني ژوند وکړي چيرې چې انساني ارزښتونه په پام کې نیول شوي وي. خو که ټولنه پر انساني اصولو سمباله نه وي نو د فرد دپاره به ډیره ګرانه وي څو په حيواني چاپیريال کې انساني ژوند غوره کړي نو دلته دی چې د ټولنې د انساني کولو اړتيا منځ ته راځي ځکه ټولنه يو سیستم دی او که دغه سیستم پر انساني اصولو او قوانینو سمبال شي او د انسانانو د اړتیاو د له منځه وړلو دپاره انساني لارې چارې برابرې شي نو ټولنه به د حيوان صفته انسانانو د حيواني چلند له خطره وژغورل شي.
دلته دی چې دانساني ټولنې د اړتیا مفهوم منځ ته راځي. انساني ټولنه خپل اصول او نورمونه لري او دغه اصول او نورمونه يو ټولنیز سیستم منځ ته راوړي او دغه ټولنیز سیستم کله کله له فردي اړتيا سره په ټکر کې راځي ځکه په دغه سیستم کې د انسانانو حقوق په يو شان په پام کې نیول شوي وي. د ټولنیزې اړتيا په سیستم کې د فرد اړتياوې د يو ټولنیز سيستم په اډانه کې په پام کې نيول کيږي.
ټولنیزې اړتياوې څه دي؟ اوڅه ته موږ ټولنیزې اړتياوې وايو یا په بل عبارت ټولنه څه ته اړتيالري؟ هماغسې چې فرد فردي اړتياوې لري ټولنه هم چې د انسانانو د راټوليدو یو سیستم دی خپلې ټولنیزې یا ګډې اړتیاوې لري یانې د ټولو انسانانو ګډې اړتياوې. بشري ټولنه په عمومي ډول ګډې اړتياوې لري چې کولی شو د عدالت ،سولې، ثبات ، قانونیت ، پرمختیا، هوساینې او نورو څخه یادونه وکړو. خو ټولنیزې اړتياوې په ټولو ټولنو کې يوشان هم نه دي اویولړ توپیرونه هم لري دا توپیر د ټولنې د پرمختيا او تکامل په کچې پورې اړه لري. دلته به یوازې څو مهمې ټولنیزې اړتیاوې له نظره تير کړو.
سوله: دا يوه ډیره مهمه ټولنيزه اړتيا ده. که سوله نه وي پرمختيا نشته، که سوله نه وي، مصونيت نشته، که سوله نه وي ټولنيز عدالت نه شته، که سوله نه وي ټولنيزه هوساينه منځ ته نه راځي، دموکراسې منځ ته نه راځي او آزادي منځ ته نه راځي او داسې نور.
دلته د پرمختيا، مصونیت، عدالت، هوساینې، دموکراسۍ او آزادۍ څخه يادونه وشوه چې دا ډیرې مهمې ټولنیزې اړتیاوې دي. دغه اړتیاوې يو له بل سره دوه اړخیزه او څو اړخيزه پیوندونه لري که يو نه وي بل هم له خطر سره مخامخ کيږي . ددغه اړتیاو له پام کې نيولو پرته ټولنیز سیستم خپل ارزښت د لاسه ورکوي. يانې دغه اړتياوې يو د بل سره ټينګې اړيکې لري او یو پر بل اغیزه لري او که يو له دغو په پام کې ونه نيول شي نو ټولنیز سيستم سست او لړزانده کيږي او د سیستم د له منځه تللو سبب کيږي. که عدالت نه وي نو خلک د عدالت د رامنځ ته کولو په خاطر له ځانه غبرګون ښکاره کوي او که د عدالت د پاره د خلکو غوښتنه په پام کې ونه نیول شي نو خلک د حالت د بدلون دپاره په اقدامونو لاس پورې کوي چې په پايله کې ټولنیز ې کشالې رامنځ ته کيږي چې همدغه کشالې سوله او ټولنيزامنیت له ګواښ سره مخامخوي.
دلته به دغه مساله د بيلګې په توګه د یوازې د افغانستان د وروستيو کلونو په بدلونو کې په پام کې ونیسو ځکه د افغانستان د ټولو بدلونونو څيړنه زیات وخت ته اړتیا لري.
نړيوالې ټولنې وپتيله څو په افغانستان کې د يوسياسي، ټولنیز او اقتصادي نظام بنسټ کيږدي، دوې افغانانو ته د سولې، مصونیت، عدالت، پرمختیا، دموکراسۍ او هوساينې ژمنه او وعده ورکړه. افغانان د نړيوال ملاتړ او ژمنو په اډانه کې دې ته هيله مند ول څو هيواد ته یې سوکاله، پرمختیا، دموکراسي، مصونیت او قانونیت راشي. خو داسې ونه شول نن وروسته له اته کلونو دغه هيواد يوځل بیا د خونړیو جګړو په اور کې سوځي او وریتیږي او افغانستان د نړۍ د ډیرو بې ثباته او وروسته پاتې ملکونو څخه ګڼل کيږي. ولې سوله، ثبات ، پرمختیا او غوړیدنه منځ ته رانغله؟ ددې پوښتنې ځواب ساده او څرګند دی. تر هر څه لومړی عدالت تر پښو لاندي شو، ځکه کومه اداره چې جوړه شوه هغه د آزمايل شویو چپاولګرانو او لوټمارانو له ترکيبه یوه اداره وه، دا کار ددې سبب شو څو مصونیت منځ ته رانه شی ، د پرمختیا ژمنې يوازې ژمنو په توګه پاتې شي، ريښتنې دموکراسي منځ ته رانه شي، قانونیت، مصونیت ، امنیت منځ را نه شی او چوراوچپاول او تیری د ژوند پرقانون بدل شي، نه کوچنی ماشوم ځان په امن کې احساس کړي اونه سل کلن سپین ږیری.
لومړی تیر وتنه د لومړۍ ورځی له پوځي عملياتو پيل شوه. نړيوالې ټولنې د هغه نظام چې بايد ړنګ شوی وای د ړنګولو سم وسایل نه ول برابر کړي. نه يوازې سم وسایل په پام کې نه ول نيول شوي بلکې غلط وسايل وکارول شول. نړيوالې ټولنې د خپلو هدفونو د ترسره کولو دپاره هغه ځواکونه و کارول چې په افغانستان کې يې بې شمیره جنايتونه او خيانتونه ترسره کړی ول چې اوس هم کله چې خلک هغه کیسې رایادوي نو له ویرې پر بدن يې لړزه راګډه شي او په ډار کې لویږي. په دې مانا چې د نوي او عادلانه نظام د جوړولو کار د وحشي جنایتکارانو په لاس ورکړی شو. یا په بل عبارت هغه ځواکونه چې دوی ته دانساني چلند پرځای تل حيواني چلند غوراوی او لومړی توب درلود، واک ته ورسول شول. په دې ډول د عدالت اصل هیر او تر پښو لاندې شو او خلک د یو ناوړه بې عدالتۍ په منګولو کې وسپارل شول. پايله يې د تکراري جنايتونو ترسره کيدل ول چې عام قتلونه او چور او چپاول يې څرګنده ځانګړنه ده.
د بن کنفرانس د يوې ډلې یا د پورته نومول شوې ډلې تر بشپړ کنترول او دهغوې په ګټه تر سره شو. او د رټل شويو تنظيمونو فاسد نظام يې د افغانستان پر خلکو وتپلو. نویو غاصبانو بې له ډار دعامه شتمنیو په چور او تالان لاس پورې کړ او د ټولو خلکو ژوند او مال یې خپل شخصي غنیمت وګاڼه.
تیر اته کالونه دبې عدالتۍ او د عدالت د تر پښو لاندې کولو تر ټولو بد کالونه ول، نن چې نن دی آن نن هم د عامو خلکو ژوند او مال او عزت هيڅ تضمین او مصونیت نه لري دغه نظام يوازې د جنايت کارانو امنيت او مصونيت تامين کړ، جنایتکارانو د ځان د بښلو منشور جوړ او پراولس يې تحميل کړ.
د ايتلاف ځواکونوهم افغانستان ته د يو ملي خپلواکۍ لرونکي هيواد په سترګه و نه کتل او هغه يې یو وړیا غنیمت وګاڼه او په بشپړه بې پروايې سره يې په هرځای او هر چا چې زړه غوښتل بمونه وغورځول او بې له قانوني اجازې د خلکو پر کورونو ننوتل او د خلکو دود او عنعنو ته يې په سپکه سترګه وکتل. لنډه داچې خلک له څو لوريو تر برید لاند ې راغلل له يوې خوا واکمنو فاسدو دولتي کړيو له وخت نه په ګټې اخیستلو سره پر خلکو له هيڅ ډول ظلم څخه ډه ډه ونه کړه او بهرنيو ځواکونو د بري تر غرور لاندې هر کار ځانته روا او مجاز و ګاڼه او افغانستان یې د خپلو پوځي او سیاسي تجربو پر لابراتوار بدل کړ. ددې حالاتو نه په ګټې اخيستلو سره شړل شویو طالبانو هم بیا سر را پورته کړ او په داسې عملياتو يې لاس پورې کړ چې اساسي ښکار یې عادي او بې ګناه خلک او د عامه ګټو موسسې لکه ښووځي او روغتونونه او نور دعامه ګټو مرکزونه وګرزيدل چې ددې ټولو کړنو په پايله کې د مصونيت بحران رامنځ ته شو او په زرګونه خلک له دربدرۍ او بدمرغۍ سره مخامخ شول.
نړيوالې ټولنې د اته کالونو په تیريدو سره د خپلو کړنو دقیقه ارزونه ونه کړه، په ټوله دغه موده کې هغوې پر نظامي بري ډه ډه ولګوله دوې د بیا جوړونې، عدالت ، مصونیت او قانونیت مساله په بې رحمۍ سره تر پښو لاندې کړه نو ځکه د افغانستان د خلکو کړاونه او ستونزي وروسته له اته کالونو نه یوازې کمې نه بلکې زياتې هم شولۍ.
خلک چې په پيل کې يو څه هيله مند شوي ول و رو ورو له تش په نامه دولت چې په حقیقت کې د جنګي ډلو ټپلو او جنایت کارانو او د مخدره موادو د مافیا دولت دی څخه واټن واخیست او پر بهرنيانو يې خپل بشپړباور د لاسه ورکړ. دغو اقدامونو ډیرې بدې پايلې افغاني ټولنې ته رامنځ ته کړل چې اوږده کالونه به افغانان له هغې څخه ځوریږي ، يو له دغه پايلو څخه بنسټ پالنه او تند لاري ده.
لکه څنګه چې پورته وويل شو د حالاتو سمون غوښتنه کوي چې د ټولنې اصلي او بنسټيزو اړتياو ته ژوره کتنه او پاملرنه وشي او ددې اړتياو د ډله ایز حل لارې چارې ولټول شي. که د ټولو اړتياو د له منځه وړلو دپاره کمپلکسي اقدام ونه شي د يوې او دوه ستونزو په حل سره به دا بحران حل او له منځه لاړ نه شي. او دغه کړکيچ به لا ژور، اوږد او بې علاجه شي.
په دې لاره کې لومړی ګام دادی چې یوه سالمه اداره، چې عدالت، مصونیت، قانونیت او پرمختیا رامنځ ته کولی وشي او دغه اصولو ته ژمن او وفاداره و اوسي، رامنځ ته شي. ټول جنايتکاره ډلې ټپلې بايد د قانون تر واکمنۍ لاندې راوستل شي اود عدالت د تطبیق دپاره بايد کوټلي ګامونه پورته شي. د خلکو د ژوندانه د حالاتو د سمون دپاره باید ټاکلي اقتصادي او ټولنیز پروګرامونه ترسره شي. د جګړې د درولو دپاره واقعي سياسي اقدامونو ترسره شي. د سیاسي حل د رامنځ ته کولو دپاره بايد لازم سیاسي حالات رامنځ ته کړی شي چې ټولو ته د قناعت وړ وي. پر کليو او ښارونو دې پوځي عملياتو ودرول شي او د عامو خلکو د وژلو مخنیوی دی وشي. د بيګناه خلکو وژونکي که بهرني وي که کورني باید د قانون سره سم په سزا ورسول شي. ددې سره سم د جنګ ځپلو سيمو د قتصادي پرمختيا او بیا رغوني دپاره ژر او بنسټيز پلانو نه تر کار لاندې ونيول شي او خلکو ته د کار او روزګار زمینه برابره کړی شي. او د ترور پر خلاف جګړه بايد د ترور پرمرکزونو متمرکزه شي.
البته دا يو جلا بحث دی. چې دلته د اړتيا د ټولنیز مفهوم د روښانه کولو په لړ کې ورته په لنډ ډول اشاره وشوه.
اړتیا کېدی شي ریښتنې (حقیقي) اویا مصنوعي واوسي. حقیقي اړتيا هغه اړتیا ده چې د ژوندي موجود له غوښتنې او ارادې پرته منځ ته راځي او د ژوندي موجود ژوند او دوام په هغې پورې اړه لري. لکه اوبه، خواړه، هوا او داسې نور. که د اوبو په نشتوالي کې يوڅوک له منځه ځي نو د سولې، ثبات او عدالت په نشتوالي کې د يوې ټولنې شتون له خطر سره مخامخ کيږي نو ځکه ويلی شو چې سوله، ثبات او عدالت او قانونیت د ټولنې ريښنتې اړتيا ده لکه څنګه چې خواړه اوبه او هوا د انسان د ژوند اصلي اړتیا ده. د مصنوعي اړتیا توپير په دې کې دی چې دغه اړتيا د حالاتو تر اغیز لاندې منځ ته راځي او قانونمند بهیر نه لري.
د مصنوعي اړتیا د منځ ته راتللو عوامل زیات دی چې دلته به يو څو مهمو عواملو ته لنډه اشاره وکړو.
بازار او سوداګري په ټولنه کې د مصنوعي اړتيا د رامنځ ته کیدو سبب کيږي . په دې تړاو ويلی شو چې که سوداګري او بازار د لګښت یا مصرف غوښتنه وکړي دا کارپه ټولنه کې دخلکو ترمنځ مصنوعي اړتيا منځ ته راوړي. داسې غوښتنې کېدی شي ددې سبب شي څو بازار هڅه وکړي په ټولنیزو سیستمونو کې لګښت وهڅوي، چې داکار د اکثریت له ګټو سره سمون نه لري. په دی تړاو موږ کولی شو د لګښتیزم يا مصرفیسم مفهوم وکاروو چې ځانګړنه يې داده چې لګښت ته د اړتیا له مخې نه بلکې یوازې د لګښت په خاطر د ښکلا او سېنګار او یا شوق له مخې علاقه ښودل کيږي.
انسان د خپل اړتيا د له منځه وړلو په کار کې له نورو ژويو ځخه توپیر لري.
موږ پټاټې یا کچالو لومړی پخوو او بیایې خورو، شيدې لومړی اېشوو او غوړ ترې باسو او بیا يې څکو همدارنګه د خوړو په مهال یو لړ ټولنیز اداب هم لرو چې په پام کی یې نیسو. موږ د کار د ټولنیز سیستم يوه برخه یو ، چې په منطقي ډول دغه خبره ترې را څرګنديږي چې موږ هر هغه څه چې تر لاسه کوو سم د لاسه ترې کار نه اخلو. همدارنګه موږ خپل څیزونه له نورو سره بدلوو یا خرڅوو څو د هغو د بدلولو یا خرڅولو د لارې ځان ته نوي څیزونه راو نیسو. ددې مانا داده چې د انسان ټو لنیز او اقتصادي فعالیتونه د ټولنیزو او اقتصادي قوانینو په وسیله تنظیمیږي.
کله چې موږ بازار ته ځو نو موږ ته راز راز څیزونه را تر سترګو شي لکه په سل ګونو ډوله تلویزيونه، موبیل تلفونونه، موټرې او داسې نور. هر کال موږ ددې شاهد يو چې د څیزونو نوي مودلونه او ډولونه جوړ او بازار ته وړاندې کيږي، دا کومه عادي خبره نه ده دغه څیزونه پر موږ لکه د جادو اغیز کوي او موږ ځان ته رابولي که څه هم موږ په کور کې کمپیوتر لرو خو نوی مودل له نویو ځانګړتياو سره په موږ کې دا حس را پاروي چې دا نوی مودل را ونیسو يانې موږ د اړتیا له مخې نه بلکې د شوق له مخې داکارکوو. د نوي کمپيوتر نوی نسل د زاړه په پرتله نوي او په زړه پورې ځانګړتیاوي لري چې زموږ کار په لږ وخت کې اوپه ښه کیفیت تر سره کوي. خو موږ دې ته پام نه کوو چې دغه موجزه هسې په خپل سر نه رامنځ ته کیږي. ددې څیزونو په جوړولو کې ټولن پيژاندونکي، اروا پیژاندونکي، اقتصاد پوهان، علمي څيړونکي، انجینران او کارګران برخه اخلي او د څیزونو په جوړولوکې ټولنیز، علمي، میخانیکي او د وخت ټولې لاس ته راوړنې ، ځانګړنې او نوښتونه په پام کې نیسي. نو ځکه دغه څيزونه د یو پيچلي بهیر له تیرولو وروسته جوړ او بازار ته وړاندې کیږي چې پر هر لېدونکي چټکه اغیزه کوي او د هغې د خپلولو تلوسه ورته پيداکیږي. نوي وړاندې شوي څیزونه تر پخوانیو څیزونو ښه، مودرنه ،ښکلي، د ښه کیفیت لرونکي او د بیی یا نرخ له پلوه هم مناسب وي او د رانيونکو اقتصادي وس او توان ته په کې پاملرنه شوې وي. دې ته د سوداګرۍ هنر او فن ویل کيږي. د سوداګرۍ فن او هنر په دې کې دې څو هغه اصول او نورمونه مات کړي چې د هغو له مخې انسان له حيوان څخه توپیریږي یانې د عقل پر ځای غریزي انګیزې په انسان کې هڅوي. سوداګریزې موسسې، تل ددې غوښتنه کوي چې په ټولنه کې دلګښتونو اندازه لوړه شي او زموږ احساس د بازار د مالونو په وسيله ولمسول شي او د بازار تر اغیز لاندې پاتې شي. بازار نوي څیزونه زړوي او دهغو پرځای نور نوي څیزونه وړاندې کوي، موږ هم نوي څیزونه زړوو او بیا نوي څيزونه رانیسو. دا د لګښت یا مصرف سیستم دی.
بازارهڅه کوي لګښت ته وده ورکړي او غښتلی يې کړي او زموږ احساس تر خپل کنترول لاندې راولي. په دې ډول بازار په خلکو کې مصنوعي اړتیا منځ ته راوړي.
مصنوعی اړتیا په دقیقه توګه د نارکوتیک یا نشه ای موادو په وسیله هم منځ ته راځي. په الکولي او په مخدره موادو د اخته کسانو یا معتادو کسانو په منځ کې دغه اړتیا په پراخه توګه تر سترګو کیږي. د اخته کسانو بدن یا ارګانیزم ددې د پاره چې سم کار و کولی وشي باید دغه مواد تر لاسه کړي. ددې کسانو د پاره له دغه دخانیاتو څخه یو چټک مخنیوی به ددغه کسانو روغتیا او ژوند له خطر سره مخامخ کړي ځکه ددوې ارګانیزم ددغه موادو له ترلاسه کولو پرته سم کار نه کوي. دغه مصنوعي اړتیا، د قاعدې له مخې ، د ارګانیزم دفزیولوژيکي اړتیا د پوره کيدو مخه نیسي او د بدن عضوي اړتیاوې په منظمه توګه پوره کولی او کنترولی نه شي.
په ورځني ژوند کې سړی کولی شي د اړتیا د بیلابیلو درجو او ډولونو په هکله خبرې وکړي، لکه د بريښنا د اړتيا ، کډوالو ته د کور د اړتيا او داسې نورو په هکله. له تیوریتیکي پلوه دا مهمه ده چې سړی اړتیا څنګه مانا کوي او څه مفهوم ترې اخلي.
عزیزی غزنوی
ترجمه از وبسایت ساینس بریتانیا.
https://www.britannica.com/science/science
مورچه (اِ مصغر) مصغر مور یعنی مورخرد و کوچک است، هم چنانکه باغچه مصغر باغ باشد، مور یا مورچه، عربی نمل، انگلیسی(Ant ) حشرۀ اجتماعی از راستۀ نازک بالان است که تیرۀ خاصی را به نام مورچگان در این راسته به وجود میآورد، مورچگان با نظام اجتماعی پیچیده و شگفت انگیزی جانوران عجیبی هستند، آنها با جسد های کوچک و ذره بینی شان از نظرهوش وغریزه کامل و همه دارای زندگی و قوانین اجتماعی کامل اند
سید عبید الله نادر
ته مه مړاوي کیږه! ته وغوړیږه! لکه د بهار ګل ،ته وځلیږه لکه د روڼې چینې اوبه ،ته ماته کړه دا دغم تیاره خونه او راووځه مخ په لور د رڼایي ،او د خپل همزولو او همجنسانو په سینه کې هم د معرفت نور وځلوه ،لږ د هوسونو او ارمانونو سا کش کړه ،او د آزادۍ په لید لو ،لږ خپل روح او روان تازه کړه ،او دي مړاوي زړونه ته روښنايی وبخښه تر څو به په تا د تیاره ذهنیتونو خاوندان حکو مت کوي ،لږ ځان وښوروه په تاکي هر څه شته مه ناهیلي کیږه ،ډیر فرصتونه ستا په انتظار دي ،خپل ګامونه ډیر چتک کړه ،ځکه زمان درنه تیریږي ،
عبدالملک پرهیز
کله چې خپل تیر ژوند ته نظر اچوم، ما ډېر کله داسې فکر کاوه چې زه له یو ښه څیز یا کار څخه منع کېږم، خو په واقعیت کې د هماغه ښه څیز په لور زما لار ښوونه کېدله..
کله چې موږ وینو زموږ په ژوند کې څیزونه په ناسمه توګه پرمخ ځي، موږ ته ډیری وختونه داسې احساس پیدا کېږي چې دا د نړۍ پای دی ځکه موږ نه شو کولی پرته له هغه څه چې زموږ د سترګو تر وړاندې دي ووینو. یوازې هغه وخت کله چې موږ له طوفان څخه وروسته ژوندي پاتې شو، وینو او پوهیږو چې دغه "ماتې ټوټې" هغه برخې دي چې زموږ د برخلیک ښکلی انځور جوړوي.
د ریچل براتن په وینا کله کله باید هرڅه ګډوډ شي، شیان د نوموړي په خبره، د هغه څیزونو نه تر لاسه کول چې موږ یې غواړو کېدی شي یوې سترې هیلې او ارمان ته د رسېدو په لاره کې لومړی ګام اوسي.
خنډونه او نه منل یو ستر څیز یا هدف ته د رسېدو دپاره زینې او باړکي دي، خو موږ باید خپل لید ته بدلون ورکړو او رد ځانته وانخلو. ددې پر ځای د خپل رد تګ لوري ته بدلون ورکړو او ترې د کوم ښه کار دپاره ګټه واخلو. ایا دا به اسانه وي؟ دوزخ نه، خو په پای کې ارزښت لري ځکه موږ هیڅکله ځانته نه خوشې کېږو، بلکې موږ ته لارښوونه کېږي.