عبدالصمد ازهر                                                                      

قبل از پرداختن به موضوع، یک خبر و دو سطری از یک تحلیل را مطالعه فرمایید:

خبر، از صدای امریکا:

«جو بایدن، رئیس‌ جمهور ایالات متحده، روز جمعه ۱۵ نومبر (۲۵ عقرب) با رهبران کوریای جنوبی و جاپان دیدار کرد تا درباره پاسخ هماهنگ به اعزام هزاران نیروی نظامی کوریای شمالی به روسیه برای کمک به جنگ مسکو علیه اوکراین و هم چنین تهدید هسته‌ای پیونگ‌ یانگ تصمیم‌ گیری کنند.

بایدن هنگام دیدار با شیگیرو ایشیبا، صدراعظم جاپان و یون سوک یول، رئیس جمهور کوریای جنوبی در حاشیه نشست سران سازمان همکاری‌ های اقتصادی آسیا – پسفیک در لیما، پایتخت پیرو گفت که جهان در آستانهٔ تغییرات سیاسی مهمی است و افزود: "ما اکنون به لحظه‌ تغییر قابل توجه سیاسی رسیده ایم." بایدن هم چنین در میان نگرانی ‌های روزافزون از اعزام نیروهای نظامی کوریای شمالی به روسیه برای جنگ با اوکراین، از "همکاری خطرناک و بی ثبات کننده" کوریای شمالی با روسیه هشدار داد.»

تحلیل، ازمنبع: انتی وار مورخ /۱۱/۱۲ ۲۰۲

نویسنده: میتیو پیتی مترجم: سید حسام مل

«مایک والتز(مشاور امنیتی اداره آینده ترامپ) خواستار یک «گزینه نظا می معتبر» علیه ایران شده است، می خواهد «دستبند» را از اوکراین بردارد و از پایان دادن به «جنگ چند نسلی» در افغانستان پشیما ن ومتا سف است...»

 

جو بایدن رییس جمهور ایالات متحده امریکا، در آخرین مراحل هجمونی هجومی جهانیش، با بهانه قرار دادن اشتراک نیروهای نظامی کوریای شمالی در جنگ اوکراین، به روز یکشنبه ۱۷ نومبر ۲۰۲۴ به اوکراین اجازه داد راکت های دور برد امریکایی را به داخل خاک روسیه شلیک کند. این دقیقاً عبور از خط قرمزیست که پوتین عبور از آن را به معنای شامل شدن مستقیم امریکا در جنگ با روسیه اعلان نموده، روسیه را مجاز می کند اهداف امریکا و یارانش را هدف قرار دهد. همان گونه که در ملاقات با رهبران جاپان و کوریای جنوبی به روز جمعه گفته بود که جهان در آستانهٔ تغییرات سیاسی مهمی است و "ما اکنون به لحظه‌ تغییر قابل توجه سیاسی رسیده ایم»، آغاز این تغییر را برملا گردانید.

این تصمیم بایدن، در این مقطع زمانی، چه تعبیری داشته می تواند؟

آن نقشه بایدن که با تعزیرات و جنگ فرسایشی در درازمدت روسیه را از پا اندازد، از یکسو در عمل نتیجه نداد و از سوی دیگر بی عرضه دانسته شدن خود وی برای دور دیگر انتخابات و ناکامی کاندید دلخواهش، هر آرمانی را که در مغز داشت، به صفر ضرب داد. بنا بران به این تصمیم خطیر رو آورد. این، نخست به این معناست که وی باک ندارد در نبودش جهان در جنگ ذروی تباه گردد. روی دیگر این تصمیم به میراث گذاشتن یک وضع نهایت پرکشش میان روسیه و دولت آینده امریکا به رهبری ترامپ می باشد.

من این احتمال را هم بعید نمی دانم که بایدن در ملاقات با ترامپ  بعد از انتخابات در کاخ سپید، این اراده اش را با وی شریک و او را قناعت داده باشد که با این روش، ترامپ امکان خواهد داشت در بدل صلح امتیازات کلان از روسیه بگیرد. (که با دید والتز در تحلیل فوق همرسانی دارد). خصلت عدم پابندی ترامپ به قواعد بازی در عرصه مناسبات بین المللی، اقتصاد، تجارت و حتا به آنچه ارزش های ملی امریکا تبلیغ می شوند، او را یک کرکتر خاص غیر قابل پیش بینی و غیر ثابت شناسانده است. وی که تجارت پیشه و پیوسته در پی سود است از هر راهی که میسر شود – قانونی، غیر قانونی؛ اخلاقی، غیر اخلاقی؛ به رضا یا به زور، در عرصه حکومت داری نیز تمام تمرکز و اصرارش بر «بده» است نه«بگیر». اما همین خصلت بازرگانی، او را مخالف مصارف بی ثمر در جنگ های فرسایشی ساخته، تلاش خواهد کرد ضمن غریدن از مقام قدرت، خلاف سلفش به مذاکره رو آورده از طریق فشار و دپلوماسی امتیازاتی برای امریکا یا اوکراین و یا برای هردو به دست آورد.

ولادمیر پوتین که همواره از فرو ریختن اتحاد جماهیر شوروی تأسف می خورد و یکی از آرمان های بزررگش اینست روزی عظمت امپراتوری از دست رفته را احیا کند، چشمانش پیوسته با نگرانی کشورهای پیوست به خاک روسیه را می پالند تا نفوذ غربی ها امنیت و منافع روسیه را با خطر رو به رو نکند. چنانچه در برخی موارد علیه کشورهایی که به اصطلاح حد خود را نشناخته اند، دست به اقدامات نظامی هم زده است چنانچه گرجستان متمایل به اروپا، در ۲۰۰۸ با از دست دادن اوسیتیای جنوبی و اپخازیا این تجربه را گذشتانده و امروز حزب رویای گرجستان به رهبری ایوانیشویلی Bidzina Ivanishvili با آموختن از این تجربه تلخ، گرچه در جنگ اوکراین در جانب غر ب به اوکراین کمک می کند اما در برابر جنبش های رنگین زیر حمایت غرب مقاومت نشان می دهد وتایید اکثریت جامعه را نیز دارد. هجوم نظامی روسیه بر اوکراین در فبروری ۲۰۲۲  مثال برجسته دیگر هراس و مقابله با نفوذ غرب به دیوارهای کشورش می باشد. بنا بر همین اصل، سرنوشت آینده اوکراین که می خواهند آنرابه عضویت ناتو دراورند، برای روسیه اهمیت بسیار بزرگ دارد و به ساده گی نمی شود از آن دست بردارد.

روسیه که چندی قبل گفته بود دکتورین نظامی اتومی خود را بازنگری می کند، اینک اعلام داشت این دکتورین آماده شده است. در عین زمان، شاید به دلیل اجتناب از توسل عاجل به آخرین وسیله و دوری از اشتعال جنگ احتمالی جهانی و یا به منظورجلوگیری از تشنج زایی با اداره آینده کاخ سپید، صرف تهدید نمود در صورت به کاربرد این راکت های دوربرد در داخل خاک روسیه، پاسخ خیلی شدید خواهد داد، و آماج قرار دادن اهداف در غرب را به اشتراک مستقیم غربی ها در استعمال آن سلاح ها از خاک اوکراین مشروط کرد. خبرهای دیروزی حاکی از فیر شش راکت بر تاسیسات نظامی منطقه بریانسک روسیه بود. این خبر را منابع روسیه عجالتاً با لحن عادی پخش کردند.

این تحولات، یا با کلمات بایدن این «تغییرات سیاسی بسیار مهم در جهان» که ما در آستانه آن قرار داریم و "ما اکنون به لحظه‌ تغییر قابل توجه سیاسی رسیده ایم»، در این مقطع مهم انتقال قدرت در امریکا، به ساده گی قابل پیشبینی نیست. مشکل است حدس زد که در مدت دو ماه تا انتقال کامل قدرت، اداره فعلی کاخ سپید با تصامیم خودش و یا در تبانی پنهانی با ترامپ چه قدر جهان را به لبه جنگ ذروی می کشاند و درک این موضوع هم سهل نیست که روسیه، که او هم از جنگ و هزینه های سنگین آن خسته است، تا کجا می تواند حوصله اجتناب از تقابل مستقیم نظامی با امریکا و هم پیماننش را داشته می تواند و تا چه قدر توان مقابله رویاروی، با قبول خطر گسترش آن به جنگ همگانی با استفاده از آخرین تکنالوژی و اعجوبه های ناشناخته را دارد.

هیچ کس، هیچ سازمان جهانی و هیچ ثالث بالخیر گاهی نپرسید که ای غریق های نشای قدرت، آيا کشاندن کشوری به عضویت ناتو ارزش این همه خون های یک ملت را دارد؟ و هیچ کس از زلنسکی نپرسید که آیا باید صرف به خاطر عضویت در ناتو و یا برای خوشنودی یک ابر قدرت، آن ملت شکوهمند را قربانی  و آن کشور زیبا و داشته های بزرگ فرهنگی  و پیشرفت های خارق العاده آن را بدون احساس مسوولیت به بربادی سپرد؟!

جنگ ها همیشه زمانی خطیر و جهانی می شوند که دو طرف حاضر نمی شوند قدمی به عقب نهند و آن را مخالف پرستیژ و یا عظمت قدرت خود ارزیابی کنند. در چنین حالتی ضرورت مداخله مسالمت آمیز و اقدامات جهانی به میان می آید.

خواستم در این سطور، واقعیت های روی تخته شطرنج سیاسی جهان را پیشکش خواننده گرامی کنم. نباید از آن انتباه خلق هراس گرفت. مردمان جهان و به خصوص رهبران دولتی، اجتماعی، دانشمندان، هنرمندان و اهل قلم، نباید در برابر همه تهدید های جنگ ها خاموش بمانند و برای جلوگیری از خونریزی و به وخامت رفتن اوضاع بایست دست به اقدامات دستجمعی بزنند و بشریت را از زیستن طولانی در زیر شبح ترسناک جنگ، هم در شرق اروپا، هم در خاور میانه و جهان، برهانند.

۳۰/۰۸/۱۴۰۳

۱۵/۱۱/۲۰۲۴

 

 

 

                                 عبدالصمد ازهر

پیروزی ترامپ در انتخابات کی ها را خنداند و کی ها را گریاند؟

بیروزی دونالد ترامپ در انتخابات ریاست جمهوری امریکا رغم تبلیغات مسلسل نظر سنج ها مبنی بر نزدیکی آرای هردو با کمی چربی کاملا هریس، آب سردی بر دیگ جوشان هیزم کشان آتش جنگ در اوکراین، فلسطین و لبنان ریخت و در طول امروز از سنگ صدا برامد ولی از بایدن و هریس نه. صرف در پایان کامل نتایج بود که هر یک این ها به ترامپ مبارکی گفتند. این که چنین انتخابی خوب شد یا بد، موضوع دیگر است که هر کسی، هر گروهی، هر حزبی و هر کشوری از ورای عینک باورها و منافع خود به آن می نگرد. این نتیجه، راست گرایان افراطی را به خصوص در اروپا، خورسند و معتقدان راستین و همچنان ممثلان ظاهری قانونمندی و ارزش های مقبول جهانی را اندوهگین ساخت. 

 

اما در این میان کی ها را گریاند؟

 

ولادیمیر زلینسکی رییس جمهور اوکراین، آنالینا بیربوک وزیر امور خارجه آلمان و ریشی سوناک و بوریس جانسن صدر اعظمان پیشین بریتانیا، یقیناً گریسته و به عزا نشسته خواهند بود.

 

فدراسیون روسیه انتظار دارد با قطع حمایت مالی و نظامی کاخ سپید از اوکراین مطابق تبلیغات انتخاباتی ترامپ، روابط عادی دولت با دولت را برقرار کند. این، ممکن است، اما نه به آن آسانیی که بعضی ها تصور د ارند، بلکه با یک معامله ی با سود هنگفت. ترامپ اصولاً بازرگان است و همیشه در پی آنست تا از راه قانونی یا غیر قانونی، اخلاقی یا غیر اخلاقی، به صورت علنی یا مخفی و با رضا یا به زور هدفش را که سود است به کف آرد. ضرورت غرب در مجموع برای گشایش دوباره بازار بزرگ روسیه به روی صادرات غرب، که در اثر تعزیرات شدید کاملاً بسته شده است از یک طرف و بحران خطیر اقتصادی که در اثر به دوش کشیدن بار گران کمرشکن جنگ در اوکراین و از دست دادن انرژی ارزان روسیه سراسر اروپا را فر ا گرفته است از سوی دیگر، برقراری دوباره روابط و تعاملات سیاسی – اقتصادی را یک پدیده مرغوب و منطقی می گرداند. سیاست پُخته شیطانی بایدن، آن روباه مکار، اروپا را گام به گام در دام پرداخت هزینه های سنگین جنگ در اوکراین انداخت و آن را چنان در خصومت با روسیه کشاند که بازگشت از آن بدون تغییر در رهبری ها دشوار خواهد بود. به این گونه، اروپای به بحران برده و ضعیف را از آن رقابت ها و تمایلات خودگردانی و یگان سرپیچی باز گرداند، محتاج حمایت  و بازار اجباری گاز و نفت امریکا با بهای بلند، ساخت. سرمایه ها نیز از ترس بحران، از اروپا به امریکا انتقال یافتند تا با بدبختی اروپاییان، امریکا را خوشبخت بسازند.

 

 در دور نخست ریاست جمهوری ترامپ، وقتی وی با این استدلال که گویا چون ناتو وسیله ی دفاع از اروپا است، چرا باید امریکا هزینه آن را تامین کند، فشار وارد می کرد که اروپا کم از کم همان دو در صد از تولید ناخالص خود را به ناتو اختصاص دهد، کشورهای اروپا، از آن جمله جرمنی نتوانست آن در صدی را بپردازد. دلیل آن این بود که بر حفظ توازن معمول اقتصادی خود منهمک بودند. اما پالیسی بایدن جرمنی را آنقدر از حراست منافع ملی و آسایش شهروندان دور و بی اعتنا ساخت که با وجود بحران کاملاً بی سابقه اقتصادی و از پا افتادن روزمره بزرگترین صنایع آن، به شمول افتخار صنعتی آن فولکس واگون، زمامداران کشور اکنون نه تنها بوجی های نقدینه و مقادیر عظیم اسلحه سنگین را به اوکراین و اسراییل تقدیم کرده می روند، بل آن دو در صد تولید ناخالص را به ناتو نیز می پردازند.

 

چین که از زمان حاکمیت گذشته ترامپ، به مثابه دشمن شماره یک در پالیسی خارجی امریکا قرار داد ه شد و برای جلوگیری از توسعه اقتصاد و تحدید بازار چین، به هر وسیله یی متوسل و با زیر پا کردن معیارهای پذیرفته شده در تجارت و معاملات جهانی تعزیرات و تعرفه های غیر معمول را بر آن روا داشت و با ختم اشغال و تقدیم دو دسته قدرت به طالبان در افغانستان، خود را برای مصاف با چین در آب های پاسفیک آماده کرد، شاید این بار بنا بر دلایلی خوشبینی محتاطانه داشته باشد. یکی از این دلایل می تواند ناشی از ضرورت باز کردن دوباره بازار پهناور چین  برای تولیدات امریکا و متحدانش بنا بر دشواری های اقتصادی باشد و دلیل دیگر، احتمال کاهش تشنج در ارتباط با تایوان، بنا بر اولیت های مالی ـ اقتصادی ترامپ، می تواند باشد. اما در سیاست سودجویانه او، وضع تعرفه های بلند بر فراورده های خام و پخته کشورهای دیگر، به شمول اروپا،  جایگاه برجسته خواهد داشت و عقب روی در آن وجود نخواهد داشت.

 

اما بیایید کمی بر این مسئله مکث کنیم که چرا ترامپ رغم پشت کردن به «ارزش های دموکراتیک امریکا»، بی ارزش دانستن حفظ محیط زیست، باورهای تبعیضی و سقید پوست گرایی، مهاجر ستیزی، هجوم گستاخانه بر کانگرس، این مرکز قانونگزاری و محور قدرت امریکا، اتهام های سنگین جنایی مطرح در دادگاه های امریکا و ... موفق شد آرای مردمان را در سر تا سر امریکا و همچنان آرای کالج انتخاباتی (نخبه گان انتخاباتی) را به اصطلاح خود شان جاروب کند و چه عواملی باعث شدند مردم امریکا از بایدن و هریس روگردان شوند؟

ایجاد تصنعی فضای ترس و رعب با تبلیغ خطر کذایی حمله اتومی روسیه بر اروپا و پایگاهای امریکا  و تمویل و تجهیز جنگ در اوکراین و سپس همزمان به اسراییل درجنگ خاور میانه، که باعث گردید مبالغ و منابع گزافی به جای هزینه شدن در بهبود وضع بشری خود امریکایی ها، به جنگ ها انتقال و بر ثروت کمپنی ها و کارتل های تولید اسلحه افزوده شده برود؛ بیکاری، افزونی بیچاره گی و بی خانه گی در اثر این سیاست؛ دروغ گویی، دو رویه گی و ارتکاب جنایات فوق ضد بشری در زیر نقاب بشر دوستی بالخصوص در فلسطین؛ تبلیغات وسیع جمهوری خواهان علیه پالیسی دموکرات ها در برابر مهاجران، از جمله عواملی اند که مردم از ایشان رو گردانند و به ترامپ که با شعار همه برای امریکا و بازگرداندن عظمت به امریکا، بارقه امیدی می دیدند و روشنی هایی برای پایان جنگ را انتظار داشتند، رو آوردند. جامعه مسلمانان و به خصوص عرب ها از پشتیبانی عنعنوی شان از دموکرات ها بریدند و در میان سیاهان کشور نیز بر موضع عنعنوی طرفداری از دموکرات ها دوگانه گی به میان آمد.

د ر روی نقشه یی که تلویزیون ها ایالت های موید نامزدان را به رنگ سرخ  برای جمهوری خواهان و آبی برای دموکرات ها نمایش می دادند، به صورت باور نکردنی رنگ سرخ بر سراسر نقشه پهنای چشمگیر داشت. حتا ایالت های دایماً آبی هم رنگ سرخ گرفته بودند. این، یک چرخش بزرگ در اذهان عامه امریکا را که از اوضاع جاری خسته شده اند نشان می دهد. احتمالاً این چرخش به انتقال قدرت خلاصه نشود و پی آمدها و خواست های بیشتر در پی داشته باشد که آینده آنها را به نمایش خواهد گذاشت.

 

گرچه تفاوت بزرگی در پالیسی های دو حزب بزرگ امریکا نسبت به جهان وجود ندارد و این ستراتژیست های مسلط اند که آن را تنظیم می کنند، به نظر بنده، احتمالا یگانه خوبی ترامپ مخالفت وی با جنگ های پر مصرف خواهد بود. دیده شود، بدون شک آنچه در دیگ ااست در چمچه خواهد آمد.

 

۱۶/۰۸/۱۴۰۳

۰۶/۱۱/۲۰۲۴

 

نوشته از بصیر  دهزاد 

سه شنبه پنجم نوامبر پیشرو انتخابات ریاست جمهوری در ایالات متحده آمریکا  آغاز و یکی از دو کاندید این مقام را بر مسند چهارساله  کرسی ریاست جمهوری تعین مینماید.  بدون شک این روز، پیشبینی ها و نتایج این انتخابات  جهان را در دو جهت متقابل  یعنی در یک جهت دنیای ترس، تشویش و در جهت دیگر تردید در امیال  وامید های نو ویا تداوم  سیاست های چهارسال گذشته  قرار داده است.  در واقعیت امر این انتخابات  به یک نکته نیرنگی زمان مبدل شده است.

مردم ایالات متحده آمریکا بیشترخویش را بر تغیر در سیاست های اقتصادی  و وعده های دو کاندید ، دونال ترامپ و  کامالا هریس، متمرکز ساخته اند. ولی  بخش بزرگ جهان  با اضطراب ، ترس و تشویش به آینده جهان میاندیشند که موضوع صلح، ثبات و امنیت بین المللی ،در تداوم  مقطعی تشدید خطرات  تهدید صلح و ثبات جهانی بعد از سالهای ۱۹۴۵،  یکبار دیگر در معرض تهدید جدی و جهان در آستانه یک جنگ تمام عیار جهانی  قرار گرفته است.

هدف نویسنده  در این خاکه  ازمسائل پر تشنج جهان  این بوده است که حتی در مقاطع زمانی گذشته بار ها  مورد تهدید جدی استفاده از سلاح های کشتارجمعی  مواجه گردیده و به اصطلاح انگشت ها بر دکمه ها آماده فشار بوده اند.  

  در اوضاع کنونی بین المللی  با یک بررسی و تمرکز بر فاکت های عینی زور تا روز و ساعت به ساعت ، جهان ما یکبار دیگر در چنین یک خطر تهدید قرار گرفته است.

پس این سوال را در بخش سیاست های بین المللی  قسمی باید مطرح و بدان پاسخ دریافت نمود که  با ارزیابی و نتیجه گیری های  قریب به هشتاد سال بعد  از ایجاد سازمان ملل متحد  و بروز مخاصمات بین المللی  در مقطع های مختلف زمانی  نقش دولت ایالات متحده آمریکا چگونه بوده است  و تا کدام حد در تنش های بین المللی و منطقوی رول داشته است تا بتوان  خط  فاصل میان امید، آرزو و اعتماد  و همچنان اضطراب ،تشویش، ، تردید را  با  آسیب شناسی و نتیجه گیری منطقی تعین نمود و بر آن معتقد شد.

اگر ما بر تاریخ  سیاسی  و انتخاباتی  دولت ایالات متحده آمریکا، بعد از  ختم جنگ جهانی دوم و ایجاد سازمان ملل متحد  یک برررسی کوتاه تاریخی نمائیم،  نقش دو حزب  دموکرات و جمهوریخواه  و رئیسان جمهور منتخب  هر دو حزب را  در پروبلم های  بین المللی و منطقوی  در هر مقطع زمانی باید به بررسی و نتیجه گیری گرفت.

- اولین اقدامات نظامی و بر بنیاد سیاست های ملیتاریستی  بعد از جنگ دوم جهانی و ایجاد پکت نظامی ناتو در جابجا کردن راکت های با کلاهک های هستوی در انگلستان، ایتالیا ، یونان وترکیه،

- جنگ طولانی در ویتنام بین سالهای ۱۹۵۵-۱۹۷۵ که در وحشت استفاده از بم های آتشافزا  فراموش ناشدنی است،

-  تهدید حمله بر کشور کوبا بعد از انقلاب ۱۹۵۹، درسال ۱۹۶۲ که خطر یک جنگ با استفاده سلاح های اتومی را به وجود آورده بود ، 

- جنگ های  سه مرحله ئی دهه شصت و هفتاد در شرق میانه ، با کمک های مالی، تسلیحاتی  و استخباراتی  دولت آمریکا از رژیم اسرائیل،

 - مداخله  ، حمایت  و تحویل ملیارد ها دالر پول و سلاح برای  تنظیم های اسلامی  و استفاده خاک افغانستان علیه اتحاد شوروی وقت،

- تحریک و مداخله  مشترک با نیرو های  مخفی استخباراتی  کشور های غربی  در تحریک بلوا های  ضد دولت های مشروع ، قانونی و در حال انکشاف سریع اقتصادی ، تحت نام انقلابات سبز ، در شمال آفریقا مانند مصر، تونس و  لیبیا تا سطح  مداخله مستقیم در قتل معمر القدافی،

- حمله نا مشروع  و تعرض به حاکمیت ملی کشور عراق زیر نام موجودیت سلاح های هستوی ،خلاف همه  کنوانسیون های بین المللی  تا سرحد  دست  داشتن مستقیم در پروسه اعدام  صدام حسین رئیس جمهور آن وقته عراق،

 -  ایجاد و تقویه  سازمان تروریستی داعش در سوریه که آغاز آنرا جان مکین  پیر سالخورده و عضو سابق مجلس سنای آمریکا و مسئول سیاست خارجی آن مجلس و به همکاری مستقیم سازمان استخباراتی موساد اسرائیل  به عهده داشت،

-  صحنه سازی پروژه  نظامی ستراتیژیک  در افغانستان  که  بیست و یک سال جنگ  در افغانستان را در قبال داشت و به  قدرت رسیدن طالبان انجامید. پروژه دوحه یک صحنه سازی و تداوم یک پلان طویل المدت   که تا سرحد شکست اخلاقی  دولت آمریکا  را در قبال داشته که طوق افتخار آن!!!! بر گردن جیوبایدن افتاد.

-  تحریک ۱۰ ساله (بعد از سال ۲۰۱۴)  برای آغاز یک جنگ منطقوی در سرحدات روسیه  توسط  دستنشانده  استخبارات غرب در اکرائین که در جابجائی  چندین  مرحله ئی  یک حکومت  ژاندارم  و دست نشانده در آن کشور و  اکنون ایالات متحده آمریکا  قویترین مانع  بکار گیری راه های مسالمت آمیز ختم جنگ  بین روسیه و اوکرائین تلقی میگردد،

- اکنون جنگ ظالمانه و نا برابر حکومت سهیونیستی  اسرائيل علیه خلق مظلوم فلسطین که  درواقعیت تمامی اصول و پرنسیپ های قوانین بین المللی  با خشن ترین و غیر انسانی ترین وجه زیر پا گردیده و هنوز تداوم دارد. روزانه  توسط هواپیما ها و کشتی های نظامی آمریکائي هزاران تن بم های  یک تا دو هزار کیلوئی  برای حکومت اسرائیل تحویل داده میشوند تا بر منازل مسکونی، مکاتب، شفاخانه ها، امبولانس ها  و مراکز دیگر غیر نظامی ریخته شوند.

پر واضیح و غیر قابل انکار است که در اوضاع کنونی بین المللی  باز هم بر هم زدن صلح و ثبات جهان  تحت پلان های استراتیژیک جهانی و منطقوی  دولت ایالات متحده آمریکا و  در وجود  سازمان ناتو به یک وسیله بزرگ نقض حقوق بشر و زیر پا کردن سایر کنوانسیون های ملل متحد  و همچنان  ارتکاب جنایات جنگی و ضد انسان و انسانیت مبدل  و تهدید بزرگ برای نقض حاکمیت ملی، ثبات و مانع در راه یابی هر کشوری و هر منطقه جهان به انکشاف اقتصادی میباشد. 

این واقعیت دیگر  برجسته است که دول مستقل دیگر بر ادعا های حقوق بشر و تضمین تطبیق کنوانسیون های ملل متحد اعتماد خویش را از دست داده و  راه مستقل تر را دارند به پیش میگیرند .

یکی از مشخصات  پر تشنج   مداخلات  و تحریک  و کمک های سیل آسای  مالی و تسلیحاتی  در سالهای بعد از سقوط اتحاد شوروی (  قدرت های شوروی و آمریکا بحث دو فکتور تعادل و توازن قدرت نظامی و همزمان یکی از عوامل حفظ امنیت و، صلح و ثبات بین المللی  در زمان جنگ سرد)  در آن بوده و است که  استفاده از محتوای منشور ملل متحد در حل و فصل منازعات بین المللی و منطقوی   با استفاده از وسايل مسالمت آمیز،  میانجیگری، مزاکرات دیپلوماتیک و حل و فصل حقوقی و مجازات قضایای ارتکاب  جرایم بین المللی، شدیدن به چالش گرفته شده اند که در کنوانسیون های ملل متحد پیشبینی  گردیده اند و در این عرصه رول  منفی ایالات متحده آمریکا برجسته ترتلقی میگردد.  بدین معنی که سیاست ایالات متحده آمریکا دیگر به سیاست زور، تهدید و استفاده از  وسائی نظامی  در تسلط و نفوذ بر  حاکمیت ملی کشور ها و مناطق جهان مبدل شده است.

با در نظرداشت نکات  که در بالا  تذکر داده شده اند چنین  میتوان  به ارزیابی و نتیجه گیری زیر رسید که:

انتخابات روز سه شنبه پنجم نوامبر در کشور ایالات متحده آمریکا  در روان و فکار عمومی جهان  در مقطع کنونی بخاطر مهم و یک نکته نیرنگی است که  با در نظرداشت تحریکات و سیاست های نظامیگری دولت ایالات متحده آمریکا ، مردم جهان با ترس، اضطراب و تشویش  امیدوارند تا مردم ایالات متحده آمریکا بین « بد ترین و بدتر»  انتخاب  نمایند که حد اقل  قدمی در جهت تخفیف و رفع خطرات  ناشی از جنگ و تشویق و تحریک  آن  و تداوم  و وسعت آتش جنگ  گذاشته شود.

نویسنده با  ارزیابی های که در روان عامه جهانی  در حالت شکل گیری است، این است که  احتمال برنده شدن دونالد ترومپ را با تفاوت یکونیم تا دو فیصد  قابل پیشبینی نیز میداند، دور از احتمال نمیداند.

  


نور محمد غفوري

جان کیری د امریکا د خارجه چارو پخواني وزیر هغه وخت د افغانستان د اسلامی جمهوریت د رهبرانو په اړه ویلی و چې:

«حکومت دست نشانده ما در افغانستان فاسد، بی کفایت، بی منطق، قبیله ای، فرقه ای، وحشی و منفور است».
نور یې نو څه ویلي وای او دا د اسلامي جمهوریت مشران یې څنګه ستایلی، پوهولی او اصلاح ته تشویق کړي وای؟

نور یې کوم کلمات ورته موندلی او قطار کړي وای چې افغانانو او نړیوالو ته یې د افغانستان له پاره پخپل لاس جوړو کړیو مشرانو څخه د کرکې او نفرت پیغام رسولای وای؟

دا چې دا د افغانستان د اسلامي جمهوری حکومت د امریکا لاس پوڅی دی، واضح او بې له هر ډول پردې یې د امریکا د خارجه چارو د وزیر او د امریکا د لومړۍ درجې دیپلومات په حیث اعتراف کړی. د دیپلوماسۍ په ډګر کې د لومړي ځل له پاره د امریکا د زبرځواک د بهرنیو چارو وزیر داسې په صراحت اعتراف کوي چې د افغانستان د حکومت مشران یې لاسپوڅي دي. زه فکر نه کوم چې انګلیسانو به د شاه شجاع په وخت کې هم لا داسې په صراحت اعتراف کړی وی چې د نوموړي حکومت د انګریزانو لاسپوڅی دی. شورویانو خو تر آخره داسې خبره تر خوله راونه ایسته او پخپل لاس جوړ کړی حکومت یې مستقل باله.  

جان کیري اما دا په څرګندو ټکو ویلی چې دا حکومت نه یوازې چې فاسد دی، د کار او د حکومتي چارو کفایت هم نه لري؛ یعنی غیر مسلکي او ناپوهه کسان یې په سر کې راوستل شوي دي. نه یوازې چې فاسد او بې کفایته دی، ورسره بې منطقه هم دي چې د هیچا خبرې ته غوږ نه نیسي، پخپله نه پوهیږي او د بل چا په خبره د پوهیدو استعداد هم نه لري. قبیلوی او فرقه ای دی چې په همدې کې خپلی شخصي ګټې لټوي او بالآخره منفور دی او ځناور او وحشي دی چې په ولس کې د پښې ایښودلو ځای نه لري. راځی چې فکر وکړو او د جان کیری هره کلمه ژوره وڅیړو

 

جان کیری د امریکا د خارجه چارو پخواني وزیر هغه وخت د افغانستان د اسلامی جمهوریت د رهبرانو په اړه ویلی و چې:

«حکومت دست نشانده ما در افغانستان فاسد، بی کفایت، بی منطق، قبیله ای، فرقه ای، وحشی و منفور است».
نور یې نو څه ویلي وای او دا د اسلامي جمهوریت مشران یې څنګه ستایلی، پوهولی او اصلاح ته تشویق کړي وای؟

نور یې کوم کلمات ورته موندلی او قطار کړي وای چې افغانانو او نړیوالو ته یې د افغانستان له پاره پخپل لاس جوړو کړیو مشرانو څخه د کرکې او نفرت پیغام رسولای وای؟

دا چې دا د افغانستان د اسلامي جمهوری حکومت د امریکا لاس پوڅی دی، واضح او بې له هر ډول پردې یې د امریکا د خارجه چارو د وزیر او د امریکا د لومړۍ درجې دیپلومات په حیث اعتراف کړی. د دیپلوماسۍ په ډګر کې د لومړي ځل له پاره د امریکا د زبرځواک د بهرنیو چارو وزیر داسې په صراحت اعتراف کوي چې د افغانستان د حکومت مشران یې لاسپوڅي دي. زه فکر نه کوم چې انګلیسانو به د شاه شجاع په وخت کې هم لا داسې په صراحت اعتراف کړی وی چې د نوموړي حکومت د انګریزانو لاسپوڅی دی. شورویانو خو تر آخره داسې خبره تر خوله راونه ایسته او پخپل لاس جوړ کړی حکومت یې مستقل باله.  

جان کیري اما دا په څرګندو ټکو ویلی چې دا حکومت نه یوازې چې فاسد دی، د کار او د حکومتي چارو کفایت هم نه لري؛ یعنی غیر مسلکي او ناپوهه کسان یې په سر کې راوستل شوي دي. نه یوازې چې فاسد او بې کفایته دی، ورسره بې منطقه هم دي چې د هیچا خبرې ته غوږ نه نیسي، پخپله نه پوهیږي او د بل چا په خبره د پوهیدو استعداد هم نه لري. قبیلوی او فرقه ای دی چې په همدې کې خپلی شخصي ګټې لټوي او بالآخره منفور دی او ځناور او وحشي دی چې په ولس کې د پښې ایښودلو ځای نه لري. راځی چې فکر وکړو او د جان کیری هره کلمه ژوره وڅیړو!

 

دادی اوس له ډیرې حوصلې وروسته دا خبرې په لږ نرم شکل د خلیلزاد له خولې هم راووتلې چې د امریکا د دولت د سیاست د یوه اړخ ښکارندویی کوي. دی هم وايي چې د افغانستان د اسلامي جمهوري حکومت چارواکي بې کفایته و چې «نه په جګړه کې ښه وو، نه په خبرو اترو کې او نه د هېواد په اداره کې».

د تاند ویبسایټ په استناد خلیلزاد ویلی چې «د افغانستان جمهوریت ځکه ړنګ شو چې پرته له څو استثناوو، مشران یې په حکومت کولو کې بد، په خبرو اترو کې بد او په جګړه کې بد وو». دا د افغانستان د اسلامي جمهوریت «فاسد» او «بې کفایته» سیاسي مشران و چې د ټولو په پرمختګ مینو ځوانانو او د خپلو تر لاس لاندې نظامی ځواکونو لاسته راوړنې یې هم په باد لاهو کړې.

هو، په دې کې شک نشته چې د افغانستان اسلامی جمهوری نظام که د پردې تر شا د هرچا په پلان او نقشه له منځه ولاړ، خو عملاً زموږ د سترګو په وړاندې د جان په خبره د جمهوریت د «بې منطقه او وحشي» سیاسي مشرانو په واسطه او د دوی د اعمالو په پایله کې په تدریج سره ړنګ شو. جمهوریت د جمهوریت د دښمنانو تر مخ پخپله د لاسپوڅو قلابي سیاسي جمهوریت غوښتنوکو د اعمالو په نتیجه کې له سقوط سره مخامخ شو. خلیلزاد وویل چې د پخواني حکومت (سیاسي) مشرانو د افغانستان «طلایي فرصت له منځه یووړ.» نوموړي وویل چې د جان کیري په خبره د امریکا «لاس پوڅی، بې کفایته، بې منطقه وحشي او منفور» «مشران» د «خپل مخونه په هینداره کې وګوري چې څوک ورته ملامت ښکاري؟». که دوی د واقعیت په هنداره کې خپله څیره وګوری، له هیبت او وحشته به د زړونو سکته او یا د مغزو شوک پرې راشي.

مګر دا د تاریخ تورمخي لاسپوڅي قبیله یی او فرقه یی مشران د خپلو چټلو کارونو په مردارۍ لړل شوي کسان د واقعیت په هنداره کې هيڅکله خپل مخونه نه شي لیدلای!

31.10.2024

 

يادونه: درانه لوستونکي د دا په نظر کې ولري چې د افغانستان د اسلامي جمهوري دولت د سیاسي مشرانو په اړوند دا سخت کلمات او صفتونه زما نه، بلکې د جان کیری او زلمي خلیلزاد دی.

!

 

نور محمد غفوری

(لومړۍ برخه)

د لیکنو ددې سلسلې په پیل کې (د نړیوال نظم او افغانستان) تر سرلیک لاندې مقاله کې مو دا ذکر کړل چې نړیوال نظم درې رُکنه (ستونه) لري. یو یې د نړیوال نظم اخلاقي، ټولنیز او حقوقي بنسټونه (چوکاټونه)؛ بل یې سازماني بنسټونه او دریم یې په نړیوال ډګر کې د قوې (زور) بیلانس دی. ددې نظم د لومړي رکن په اړه مو په تیرو وروستیو دریو لیکنو کې د هغو د قاعدو، اصولو او نارمونو په اړه په کافي اندازه رڼاواچوله، بیلګې مو یې ذکر کړې او په ورته والي او بیلوالی مو یې خبرې وکړې. په دې برخه کې به د نړیوال نظم د دوهم ستون (د نړیوال نظم په سازماني بنسټونو) خبرې وکړو.

د نړیوال نظم سازمانی بنسټونه:  

د نړیوال نظم سازماني بنسټونه یا تاسیسات هغه بنسټونه او جوړښتونه دي چې د نړيوال نظم او ثبات له پاره جوړ شوي او کار کوي. دا جوړښتونه او  تأسیسات په ټوله نړۍ کې د هېوادونو ترمنځ د همکارۍ، همغږۍ، سولې او امنیت د تأمین په موخه رامنځته شوي او د نړیوال اقتصاد، امنیت، بشري حقوقو، کلتور، او چاپیریال په مختلفو برخو کې فعالیت کوي. دا سازمانونه د نړيوالې همکارۍ او د ملتونو ترمنځ د ښو اړیکو د رامنځته کولو په ملاتړ کې کلیدي رول لوبوي او د هېوادونو تر منځ د همغږۍ او یووالي لپاره بنسټیز اصول او مقررات رامنځته کوي. د نړیوال نظم سازماني بنسټونه په عمده توګه په دوو برخو ویشلای شو: یو یې دولتی او بل یې غیر دولتی سازمانونه دی. دا دواړه ډولونه د ټولنې په سیاسي، امنیتي، اقتصادی او ټولنیزه کلتوري ساحه کې فعالیت کوي. د بلې خوا او د جغرافیوی مشخصاتو له زاویې څخه دا سازمانونه په نړیوالو او محلی سازمانونو ویشلای شو. دا سازمانونه چې په نړیواله او یا محلی کچه فعالیت کوی، خورا زیات دی. زه په دې پسې وګرځیدم چې که وکولای شم د هغوی یوه تقریبی احصائیه ومومم، خو د نړیوال نظم د سازماني بنسټونو په اړه دقیقه احصائیه او معلومات نشته. په نړۍ کې د ټولو نړیوالو سازمانونو شمېر په سلګونو دی، او د کره شمیر په اړه پوهان او څېړونکي مختلفې شمېرې وړاندې کوي. په دې کې هغه سازمانونه شامل دي چې نړیوال غړیتوب، د بیلابیلو سیمو او تخصصي برخو پوښښ لري. په ټولیز ډول اټکل کیږي چې له ۳۰۰ څخه تر ۵۰۰ پورې رسمي نړیوال سازمانونه او له ۴۰۰۰ څخه تر ۵۰۰۰ پورې غیر دولتي نړیوال سازمانونه شته. دا شمیرې متغیرې دي او د نوي سازمانونو رامنځته کېدل او د ځینو له منځه تلل یو طبیعي بهیر دی.

 دلته به په لاندې توګه د یو شمیر محدودو تاسیساتو او جوړښتونو یادونه وکړو او لوستونکو ته به یې په لنډه توګه په ورپیژندلو اکتفا وکړو:

-         ملګري ملتونه  (UN) :

ملګري ملتونه (United Nations) د اوسني نړیوال نظم یو له اساسي نړیوالو بنسټونو څخه دی چې په 1945م کال کې د دویمې نړیوالې جګړې وروسته رامنځته شو او افغانستان د ۱۹۴۶م کال د نوامبر په ۱۹مه ددې نړیوال معتبر سازمان غړیتوب ترلاسه کړ. افغانستان د نړۍ له هغو لومړیو هېوادونو څخه دی چې د دویمې نړیوالې جګړې وروسته د ملګرو ملتونو غړی شول. د دې نړیوال سازمان اساسي موخې په نړۍ کې د سولې ساتنه، د بشري حقونو دفاع، او د هېوادونو تر منځ همکاري او د ستونځو حلول دي.

د تاریخ په اوږدو کې په ملګرو ملتونو کې د افغانستان په موقف کې بدلونونه راغلي دي. په لومړیو کې، افغانستان په نړیوالو مسایلو کې یو فعال رول درلود او د بېلابېلو نړیوالو سازمانونو او تړونونو په پریکړو او ملاتړ کې یې فعاله ونډه اخیسته. د ۱۹۷۹ کال د شوروي اتحاد د نظامي یرغل وروسته او بیا د کورنیو جګړو له امله، د افغانستان نړیوال موقف زیانمن شو. وروسته، په ۲۰۰۱م کال کې د طالبانو د رژیم د اولې دورې له سقوط وروسته، افغانستان بیا په نړیوال ډګر کې د ملګرو ملتونو او نورو نړیوالو سازمانونو په چوکاټ کې د یو فعال او رغنده غړي په توګه د تعامل هڅه وکړه. په ملګرو ملتونو کې د افغانستان سفارت په دې کلونو کې د بیارغونې، د سولې پروسې، او نړیوالو مرستو په اړه تمرکز کړی و. خو په ۲۰۲۱ کال کې د طالبانو د بیا واک ته رسېدلو وروسته، د ملګرو ملتونو په سازمان کې د افغانستان موقف یو ځل بیا په کړکېچ کې ولوید او تر اوسه پورې ملګرو ملتونو د طالبانو حکومت په رسمیت نه دی پېژندلی او په ملګرو ملتونو کې د افغانستان د استازیتوب مسئله هم لا ینحله پاتې ده.

-       د اسلامي کنفرانس سازمان (OIC):

د اسلامي کنفرانس سازمان (Organization of Islamic Cooperation - OIC) د اسلامي نړۍ یو تر ټولو لوی او مهم نړيوال سازمان دی چې د نړۍ له دریو لویو براعظمونو (اسیا، افریقا، او اروپا) څخه د ۵۷ اسلامي هیوادونو څخه جوړ شوی. دا سازمان په ۱۹۶۹م کال کې د سپېڅلي مسجد الاقصی په برید او د فلسطین د قضیې د ملاتړ په غبرګون کې د مغرب په رباط ښار کې د یو شمېر اسلامي هیوادونو د مشرانو په غونډه کې جوړ شو. موخه یې د اسلامي هېوادونو ترمنځ همغږۍ او همکارۍ ته وده ورکول د نړیوالو چیلنجونو په وړاندې یو ګډ دریځ غوره کول او د اسلامي نړۍ سیاسي، اقتصادي، ټولنیز او کلتوري ګټې ساتل دي. همدا شان د دې سازمان اصلي موخې د فلسطین د خلکو ملاتړ، د اسلامي ارزښتونو او ځایونو ساتنه، په نړۍ کې د اسلامي هېوادونو د ستونزو په حل کې مرسته او د مسلمانانو د حقونو ملاتړ او په نړیواله کچه د اسلام د سم تصویر وړاندې کول.ده.

 د اسلامي کنفرانس د سازمان غوره ادارې د اسلامي پرمختګ بانک(Islamic Development Bank - IDB)، د اسلامي ښوونې، ساینس او کلتور سازمان  (ISESCO)، د بشري حقونو د څار کمېسیون او د سعودي عربستان د جدې په ښار کې د هغو مرکزي دفتر دی. د دې سازمان سرمشریزه غونډې په بېلابېلو وختونو کې د غړو هېوادونو په کوربتوب ترسره کېږي.

د اسلامي کنفرانس سازمان د اسلامي نړۍ یو لوی سازمان دی، خو د مختلفو غړو هېوادونو د سیاسي، اقتصادي، او جغرافیايي شرایطو د توپير له امله، ډیر وخت د یو موټي او اغېزمن دریځ په غوره کولو  او بیا د خپلو فیصلو په عملي کولو کې ستونزې لري. له دې سره سره په نړیواله کچه د مسلمانانو د یوه غږ په توګه مهم رول لري او په نړۍ کې د اسلامي نړۍ د ستونزو او ارزښتونو په برخه کې یې اغیز د پام وړ دی.

-        اروپايي اتحادیه (EU):  

اروپايي اتحادیه European Union  (EU)یو اقتصادي او سیاسي اتحاد دی چې د اروپایي هېوادونو ترمنځ د همکارۍ، پرمختګ، او یووالي لپاره جوړ شوی. دا اتحادیه د سولې، اقتصادي سوکالۍ، د بشري حقونو د ساتنې، او د خپلو غړو هېوادونو ترمنځ د ازاد بازار او سوداګرۍ هڅولو ته ژمنه ده. د اروپايي اتحادیې بنسټ په  ۱۹۵۱م کال کې کېښودل شو، کله چې شپږ اروپايي هېوادونو (فرانسه، جرمني، ایټالیا، بلجیم، لوګزامبورګ، او هالنډ) د (اروپايي فولادو او سکرو ټولنه) جوړه کړه. د دې موخه د اقتصادي همکارۍ له لارې د دویمې نړیوالې جګړې وروسته په اروپا کې د سولې او پرمختګ ساتل و.

  په ۱۹۹۳ کال کې د ماستریخت تړون له مخې د اروپايي اتحادیې (EU) رسمي بنسټ کېښودل شو، او دا تړون د اتحادیې د غړو ترمنځ د سیاست، اقتصاد، او امنیت، بشری حقونو، دموکراسي او د سوداګرۍ او پانګونې پراختیا ته کار کوي. اوسني غړي یې ۲۷ هېوادونه دي. اروپايي اتحادیه په نړیواله کچه د سوداګرۍ، چاپېریال ساتنې، بشري حقونو، دموکراسۍ او د نړیوالو شخړو د حل لپاره فعاله ونډه اخلي او د نړیوالو اړیکو او اقتصادي همکاریو لپاره یو مهم لوبغاړی دی.

  • - د شانګهای همکاریو سازمان (Shanghai Cooperation Organization - SCO) دا یو سیمه‌ییز سیاسي، اقتصادي او امنیتي سازمان دی چې په ۲۰۰۱ کال کې د چین، روسیې، قزاقستان، قرغزستان، تاجکستان او ازبکستان له خوا رامنځته شو. دې سازمان ته وروسته هند او پاکستان په ۲۰۱۷ کال کې ورغلل او بشپړ غړیتوب یې ترلاسه کړ. ایران هم په ۲۰۲۳ کې د بشپړ غړي په توګه ومنل شو.

د شانګهای د سازمان لومړنۍ موخې د سیمې په کچه د ترهګرۍ، افراطیت او مهاجرت سره مبارزه ده او د خپلو غړو هېوادونو په ملاتړ د امنیتي همکارۍ لپاره بنسټونه او چوکاټونه رامنځته کوي. همدا راز د سیمې په کچه اقتصادي پرمختګ، سوداګري او پانګونه هڅوي. دا سازمان هڅه کوي چې په خپلو غړو هېوادونو کې د اقتصادي اړیکو د پراختیا لپاره یو ګډ چوکاټ رامنځته کړي او د کلتوري همکارۍ او خپل منځو اړیکو په وده کې هم رول ولوبوي، ترڅو غړي هېوادونه یو بل ته نږدې او د یووالي فضا رامنځته شي.

د شانګهای سازمان یوه مهمه ځانګړنه دا ده چې غړي هېوادونه د متقابل باور، ګډ امنیت، مساوات او د یو بل د کلتور او خپلواکۍ د احترام اصولو ته ژمن دي. سازمان په نړۍ کې د سولې او ثبات د تأمین په برخه کې هم فعاله ونډه لري او په سیمه‌ییزه کچه د ځواکمنو هېوادونو د همکارۍ لپاره یو قوي چوکاټ ګڼل کېږي.

 

یادونه: دا سلسله دوام لري او په دې پسې وروسته (د نړیوال نظم د سازماني بنسټونو) دوهمه برخه خپریږي.

نور محمد غفوري

د ۲۰۲۴ م کال د اکتوبر ۲۹مه نېټه

Ghafury

ب

بنور محمد غفوري

د نړیوال نظم نورمونه

په مخکنیو دریو لیکنو (نړیوال نظم او افغانستان، نړیوال نظم په کومو قاعدو ولاړ دی او د نړیوال نظم اصول) کې مو د نړیوال نظم، د هغه د قواعدو او اصولو په اړه رڼا واچوله. په ننی لیکنه کې به د نړیوال نظم نورمونه توضیح کړو.

1.د نړیوال نظم نورمونه (Norms)

داهغه قواعد دي چې په ټولنه کې د منل شويو او مشهورو ارزښتونو په توګه پیژندل کېږي، خو قانوني الزام نه لري. نورمونه د وخت په تېرېدو سره د هېوادونو په چلند کې رامنځته کېږي او د قوانینو په توګه عمل کوي.

یا په بل عبارت: د نړیوال نظم نورمونه هغه نانفورمال یا نیمه رسمي ارزښتونه، چلندونه، او تمې- توقعات دي چې د نړیوالو اړیکو په رامنځته کولو کې مرسته کوي. نورمونه د اصولو او قواعدو په پرتله کم دقیق او عام دي، خو بیا هم د دولتونو او نړیوالو لوبغاړو په چلند کې اغېزناک رول لري.     نورمونه د دولتونو ترمنځ د منل شوو او منل کېدونکو عملونو په اړه د ټولنې د هيلو استازیتوب کوي او د نړیوال نظم په ساتنه کې مرسته کوي. دلته کولای شو چې د نړیوال نظم د لاندې څو مهمو نورمونو یادونه وکړو:

- د دیپلوماسۍ احترام  (Respect for Diplomacy)- دا نورم وايي چې دولتونه باید د خپلمنځي اړیکو او شخړو حلولو لپاره د ډيپلوماسۍ له لارې عمل وکړي، او د جګړې یا تاوتریخوالي پر ځای خبرو اترو او مذاکراتو ته لومړیتوب ورکړي. دا نورم د نړیوالو اړیکو یو بنسټیزه برخه ده او د سولې په ساتنه کې مرسته کوي.

- د بشري حقونو رعایت (Observance of Human Rights)    - که څه هم د بشري حقونو درناوی په رسمي اصولو او قواعدو کې ځای لري، خو دا د نړیوال نظم یو مهم نورم هم دی. دولتونه مکلف دي چې د بشري حقونو په برخه کې داسې چلند وکړي چې د نړیوالې ټولنې تمې پوره کړي، حتی که په رسمي توګه په قوانینو کې نه وي درج شوي.

- د نړیوالې ټولنې د ملاتړ او همکارۍ نورم  (Solidarity and Cooperation) دولتونه په نړیوالو ستونزو، لکه اقلیمي بدلون، په نړیواله کچه د ناروغۍ څپې او اقتصادي بحرانونو کې د یو بل ملاتړ او همکارۍ ته هڅول کېږي. دا نورم د نړیوالې ټولنې د یووالي لپاره مهم دی او د ګډو نړیوالو ګټو لپاره هڅې هڅوي.

- د متقابل احترام او متقابل عمل نورم  (Reciprocity): د نړیوالو اړیکو یو بنسټیز نورم دا دی چې دولتونه باید د یو بل سره متقابل چلند وکړي. یعنې، که یو دولت د بل دولت سره د همکارۍ او درناوي چلند کوي، تمه دا ده چې بل دولت هم ورته چلند ورسره وکړي.

- د ملي پولو او ځمکنۍ بشپړتیا درناوی (Respect for National Borders and Territorial Integrity)  دا نورم د دې تمثیل کوي چې دولتونه باید د یو بل پولو ته احترام ولري او د زور له لارې د بل دولت د ځمکنۍ بشپړتیا د بدلولو هڅه ونه کړي. دا نورم د دولتونو د خپلواکۍ او ملي بشپړتیا د ساتنې لپاره مهم دی.

- د نړیوالو قوانینو منل  (Acceptance of International Law) -  دا نورم دولتونه د نړیوالو قوانینو او تړونونو منلو ته هڅوي، د نړیوالو قوانینو او تړونونو اعتبار ساتي او د دولتونو ترمنځ د باور او همکارۍ فضا رامنځته کوي.

- د اټومي وسلو د نه کارونې نورم  (Nuclear Taboo) - د نړیوالو اټومي وسلو د نه کارونې نورم، چې په نانفورمال ډول منل شوی، وایي چې اټومي وسلې باید په هیڅ صورت کې ونه کارول شي. دا نورم له دوهمې نړیوالې جګړې وروسته خورا پیاوړی شوی او د نړیوالې سولې په ساتنه کې یو مهم فکټور ګڼل کېږي.

- د اقتصاد او سوداګرۍ د ازادۍ نورم (Norm of Free Trade and Economic Cooperation) - د نړیوال اقتصاد او سوداګرۍ د ازادۍ نورم وايي چې دولتونه باید د سوداګرۍ د پرانیستې فضا او اقتصادي همکارۍ لپاره کار وکړي، او د متقابلو ګټو لپاره یو له بل سره اړیکې جوړې کړي.

د نړیوال نظم د نورمونو اهمیت:

پورته د نړیوال نظم د نورمونو یو څو مثالونه ذکر شول. دا او داسې نور د نړیوال نظم نورمونه د دولتونو او نړیوالو سازمانونو لپاره دا ټاکي چې کوم چلندونه او کړنې مناسبې او کومې نامناسبې دی. دا د دولتونو او ټولنیزو جوړښتونو ترمنځ اړیکې په غیر رسمي ډول تنظیموي.

سره له دې چې د نړیوال نظم نارمونه د اجرأ حتمیت، فلهذا قانونی مجازات نه لري، مګر د نړیوالې ټولنې هغه هیلې او تمې منعکسوي چې د دولتونو له چلند څخه یې کوي. دا نورمونه په دولتونو کې د ګډو نړیوالو اهدافو، لکه د نړیوالې سولې، اقتصادي پراختیا، او بشري حقونو درناوي له پاره همکاري هڅوي.

دا هغه ناراجستره یا د قانون له سیوري بهر اخلاقی او ټولنیز ارزښتونه دي چې د نړیوالو اړیکو لپاره د منل شوو عملونو او چلندونو مفهوم لري او د نړیوالې سولې، ثبات او همغږۍ لپاره مهم بنسټونه دي چې د نړیوال نظم په رامنځته کولو کې حیاتي رول لري.

که څوک غواړي چې هېواد یې په نړۍ کې د عزت او احترام څښتن او آبرومند ژوند ولري، دا ښه ده چې د نړیوال نظم د قواعدو، اصولو او نارمونو له مراعات او احترام څخه ونه تښتي.

 د ټولنیز نظم نورمونه له قواعدو او اصولو سره څنګه پرتله کولای شو؟

په تيره لیکنه کې (د نړیوال نظم اصول) تر عنوان لاندې مو د نړیوال نظم د قواعدو او اصولو ترمنځ په ورته والي او تفاوتونو باندې خبرې وکړې. اوس چې په دې دواړو باندې (د نړیوال نظم نورمونه) هم ورزیات شول، ښه به وی چې موږ له قواعدو او اصولو سره د نورمونو په توپیر او ورته والی هم لنډه رڼا واچوو.

د نړیوال نظم قواعد، اصول او نارمونه په اصل کې درې واړه د هېوادونو ترمنځ د چلند او عمل لارښوونې او چوکاټونه دي چې په بیلو بیلو حالتونو کې رول لوبوي او په متفاوتو کچو فعالیت کوي.

 لکه په تیره مقاله کې مو چې وویل،  قواعد  مشخص، دقیق او رسمي لارښوونې دي چې د ځانګړو حالتونو لپاره ټاکل کېږي. د قواعدو نه رعایت کول معمولاً د قانوني یا انضباطي جزا لامل کېږي. قواعد اکثراً په لیکلې بڼه وي، چې په قوانینو، مقرراتو او رسمي سندونو کې ځای پر ځای شوي وي؛ په داسې حال کې چې اصول عمومي، پراخ او بنسټیزې لارښوونې دي چې د خلکو د چلند او پرېکړو لپاره بنسټ او د قواعدو له پاره بستر جوړوي. اصول د قواعدو په پرتله انعطاف منونکي دي او په مختلفو حالتونو کې تفسیر کېدای شي. اصول زیاتره وخت د اخلاقي، فلسفي او قانوني بنسټونو په توګه پېژندل کېږي او کولی شي په رسمي یا نالیکلي بڼه موجود وي.

د ټولنیز نظم نورمونه د ټولنیزو اخلاقي ارزښتونو، دودونو او فرهنګ پر بنسټ جوړ شوي قواعد او اصول دي چې د ټولنې د عمومي چلند لپاره منل شوي او د خلکو تر منځ نالیکلي توقعات دي. نورمونه زیاتره وخت د ټولنې د فرهنګ، رواجونو او نانفورمال تړونونو پر بنسټ ولاړ وي او سرغړونه يې په رسمي سزا نه ختمېږي؛ خو کولای شي د ټولنیز فشار، ناسمې اندیښنې او بدنامۍ سبب شي. که نورمونه مراعات نه شي، رسمي سزا نه لري؛ خو د ټولنیز فشار، بدنامۍ، یا د ټولنې د پرېښودلو سبب کېدای شي.د دوی رعایت زیاتره وخت د ټولنیز فشار پر بنسټ وي.

په دې توګه، قواعد د اصولو پر بنسټ رامنځته کېږي، او نورمونه د ټولنیزو اصولو او فرهنګي ارزښتونو یو لړ نانفورمال بڼه ده.

28.10.2024

 

 

Ghafury

نور محمد غفوري

(د تیرو لیکنو په تسلسل)

د (نړیوال نظم او افغانستان) په مقاله کې مو یادونه وکړه چې نړیوال نظم د معینو حقوقي قواعدو، اصو او نارمونو پر بنسټ ولاړدی چې د سازماني بنسټونو او په نړیواله کچه د زور د بیلانس تر څنګ د همدې نظم په سمون کې غوره رول لوبوی. وروسته بیا مو (نړیوال نظم په کومو قواعدو ولاړ دی؟) لیکنه کښې د نړیوال نظم د قواعدو تعریف او څو غوره مثالونه ذکر کړل. په دې لیکنه کې به د نړیوال نظم د اصولو  او نورمونو په اړه لنډه رڼا واچوو.

1. د نړیوال نظم اصول  (Principles):

د نړیوال نظم اصول هغه عمومي، بنسټیزې فلسفي او اخلاقي لارښوونې دي، چې د نړیوال نظم لپاره چوکاټ برابروي او د هېوادونو ترمنځ د اړیکو په جوړولو کې اساسي اهمیت لري. دا اصول په نړیوالو قوانینو کې ژوره ریښه (وليې) لري، خو په ټولو حالاتو کې لازم الاجرا نه دي او مراعات یې په هر ځای او هر وخت کې حتمي نه دی. د نړیوال نظم ځینې اصول په لاندې ډول یادولای شو:

- عدالت(Justice)   - د نړیوال نظم یو بنسټیز اصل دی چې باید د ټولو هېوادونو او خلکو ترمنځ تأمین شي. دا اصول له دې څخه سرچینه اخلي چې هر هېواد او ملت حق لري چې عادلانه او مساوي چلند ورسره وشي.

- په سوله کې یوځای ژوند کول(Peaceful Coexistence) : دا اصل وايي چې دولتونه باید په سوله کې ژوند وکړي، یو د بل د حاکمیت، خپلواکۍ، او ځمکنۍ بشپړتیا احترام ولري او د زور له استعمال څخه ډډه وکړي.

- بشري کرامت((Human Dignity  چې هر انسان باید د درناوي وړ او بشري حقونه یې خوندي وي. دا اصل د نړیوال نظم لپاره اخلاقي او انساني بنسټ جوړوي.

- مسئولیت  (Responsibility)  چې دولتونه نه یوازې د خپلو خلکو په وړاندې مسؤلیت لري، بلکې د نړیوالې ټولنې په وړاندې هم مکلف دي چې د خپلو کړو وړو په اړه مسئول عمل وکړي او نړیوال ثبات او سولې ته ژمن واوسي.

 - نړیواله همکاري  (International Solidarity) دا اصل دولتونو ترمنځ پر متقابلې همکارۍ او همبستګۍ ولاړ دی او غواړي چې دولتونه د نړیوالو ستونزو په وړاندې د یو بل مرسته او ملاتړ وکړي.

- د سولې ساتنه (Preservation of Peace) هم د نړیوال نظم اساسي اصل دی او دا ټینګار کوي چې د دولتونو او ملتونو ترمنځ اختلافات باید په سوله‌ییزو لارو حل شي.

د نړیوال نظم پورته یاد شوي او ځینې نور اصول هغه عمومي بنسټونه دي چې نړیوالو اړیکو او همکاریو ته لوری ورکوي. دا اصول یو داسې اخلاقي او فلسفي چوکاټ وړاندې کوي چې پر بنسټ یې بیا د نړیوال نظم قواعد جوړېږي.

 

د قواعدو Regeln او اصولو یا Prinzipien تر منځ فرق څه شی دی؟

د "قواعدو" (Regeln) او "اصولو" (Prinzipien) ترمنځ ګډ ټکي دادي چې دواړه د چلند او پرېکړو لارښوونې دي، خو فرق یې دادی چې په بېلابېلو کچو او ډولونو کې عمل کوي. دلته د دې دواړو توپیرونو ته نور هم وضاحت ور کوو:

   قواعد هغه مشخص، واضح او دقیقې لارښوونې یا مقررات دي چې په ځانګړو شرایطو کې د چلند او عمل لپاره جوړېږي. قواعد زیاتره وخت د مشخصو حالاتو له پاره ټاکل شوي،  په مشخصو الفاظو کې تعریف شوي، ځانګړو حالاتو ته د ځواب ویلو له پاره جوړ شوي،  رعایت ېې ضروري وي او له هغو څخه سرغړونه کولی شي مشخصې پایلې او جزا ولري.

اصول بیا هغه پراخې او بنسټیزې لارښوونې دي چې زیاتره وخت د خلکو د چلند او پرېکړو له پاره یو عمومي اخلاقي، فلسفي یا قانوني چوکاټ جوړوي. اصول د یوې مشخصې قاعدې په څېر دقیق نه وي، بلکې د لارښوونې یوه عمومي بڼه وړاندې کوي چې په بېلابېلو حالتونو کې تطبیق کېدلی شي. اصول په عمومي توګه د چلند او پرېکړو لارښوونه کوي او د ځانګړو حالتونو په اړه مشخص تعریف نلري.  د اصولو تطبیق نسبتاً انعطاف منونکی دی او د مختلفو شرایطو لپاره په بېلابېلو طریقو سره تعبیر او تفسیر کېدلی شي. یا په بل عبارت ویلای شو چې قواعد مشخصې او دقیقې لارښونې دي خو اصول عمومي او پراخه چوکاټونه دي. د قواعدو رعایت حتمیت لري او نه رعایت یې معمولًا له مجازات سره مل وي، خو د اصولو نه مراعات کول ښايي د ټاکلې جزا سبب نه شي.

 قواعد زیاتره وخت په لیکلې بڼه موجود وي، ځکه چې قواعد د واضحو او دقیقو لارښوونو اړتیا لري چې خلک په آسانه پرې پوه شي او تطبیق یې هم اسانه وي. قواعد معمولاً د یو رسمي سند، قانون، یا مقرراتو په بڼه لیکل کېږي. اصول هم کولای شي چې لیکلې یا نا لیکلې بڼه ولري. ځینې اصول په رسمي توګه په قوانینو، تړونونو، او اخلاقي لارښودونو کې لیکل شوي وي، خو ځینې اصول کولای شي د رواجونو، دودونو، او فرهنګي ارزښتونو په بڼه موجود وي او په رسمي ډول نه وي لیکل شوي.په لنډه ویلای شو چې اصول د قواعدو په پرتله پراخ او انعطاف منونکي دي او د ټولنې په فرهنګي او اخلاقي چوکاټ کې هم ځای موندلی شي.

27.10.2024

نوټ: په راتلونکې لیکنه کې به د نړیوال نظم د نورمونو په اړه رڼا واچول شي.

نور محمد غفوري



Ghafury

نور محمد غفوري

(د پخوا نۍ لیکنې په سلسله)

څو ورځې مخکې د همدې ۲۰۲۴م کال د اکتوبر د میاشتې په ۱۹- مه نېټه مې د «نړیوال نظم او افغانستان» تر سرلیک لاندې یوه مقاله خپره کړه چې په هغو کې مې د لیکنې په ضرورت، د نړیوال نظم په ماهیت او د عمل په فکټورونو یې رڼا واچوله. هلته د نړیوال نظم قواعد، اصول او نارمونه؛ د نړیوال نظم سازمانی بنسټونه او په نړیوال ډګر کې د قوې ویش او بیلانس د نړیوال نظم د اساسي فکټورونو او اجزاوو په حیث یاد شول. یادونه وشوه چې نړیوال نظم یو چوکاټ دی چې د هغه قوانینو، اصولو، او نورمونو مجموعه ده چې د نړۍ په کچه د هېوادونو ترمنځ اړیکې تنظیموي. دا نظم د نړیوالو تړونونو، موافقو، سازمانونو، او نورو رسمي او غیر رسمي جوړښتونو له لارې رامنځته شوی دی، او موخه یې د سولې، امنیت، اقتصادي پرمختګ، او نړیوالې همکارۍ ساتل دي. نن به دلته د نړیوال نظم په قواعدو، اصولو او نارمونو رڼا واچوو.

1.   د نړیوال نظم قواعد  (Rules)يا (Regeln):

هغه قوانين دي چې په رسمي ډول د هېوادونو ترمنځ د تړونونو او موافقو له لارې رامنځته شوي او هېوادونه اړباسي چې په خپلو اړیکو کې ځینې ټاکل شوي معیارونه مراعات کړي. ویلای شو چې د نړیوال نظم  قواعد هغه عملي لارښوونې دي چې د نړیوال نظم د اصولو پر بنسټ جوړېږي او د دولتونو ترمنځ د اړیکو لپاره تنظیمي چوکاټ برابروي. دا قواعد مشخص، دقیق، او زیاتره وخت په نړیوالو تړونونو او قوانینو کې په رسمي ډول تعریف شوي دي. په لاندې لیکو کې به د هغو په ځینو مثالونو رڼا واچوو:  

-                 د دولتونو د حاکمیت (Sovereignty) يا  په جرمني ژبه ( (Souveränität د احترام قاعده د هر دولت دا حق تائیدوي چې د خپلو کورنیو چارو په اړه مستقلې پرېکړې وکړي او هیڅ بهرنی ځواک او هېواد حق نه لري چې د دوی په کورنیو چارو کې مداخله او لاسوهنه وکړي.

یا په بل عبارت، د دولت د حاکمیت قاعده د دولت هغه حق او صلاحیت ته ویل کېږي چې په خپله خاوره کې د آزادو او خپلواکو پرېکړو کولو توان لري او د بهرنیو دولتونو له مداخلې پرته خپلې چارې اداره کوي. حاکمیت د دولت یو اساسي اصل دی چې د داخلي چارو، قوانینو جوړولو، او بهرني سیاست ټاکلو په اړه بشپړ واک لري. ټول دولتونه، پرته له دې چې لوی وي یا کوچنی، یو له بل سره مساوي دي او باید د یو بل حاکمیت ته درناوی وکړي. دا قاعده د دولتونو خپلواکۍ او ازادۍ تضمینوي.

د دولت د حاکمیت قواعد په  (۱۹۴۵) زیږیدیز کال کې د ملګرو ملتونو په منشور کې منل شوی او غړي دولتونه بايد د يو بل حاکمیت ته احترام ولري او د زور او ځواک له لارې د مداخلې څخه ډډه وکړي. د ملګرو ملتونو د بشري حقوقو د ۱۹۴۸م کال په نړیواله اعلامیه کې هم د هېوادونو د حاکمیت قواعدو ته اشاره شوې ده، خو تر څنګه یې دا هم وايي چې دولتونه باید د خپلو اتباعو بشري حقونو ته درناوی وکړي. د نړیوالوحقوقو په ډیرو نورو تړونونو کې هم یو د بل په وړاندې د دولتونو د حاکمیت په اړه ټینګار شوی دی.

باید یادونه وکړو چې د دولت حاکمیت سره سره، ځینې مسایل لکه د بشري حقونو سرغړونې، نړیوالې ترهګرۍ، او اقلیمي بدلونونه داسې دي چې په ځینو مواردو کې د نړیوالې مداخلې غوښتنه کېږي. د مثال په توګه، کله چې په یوه هیواد کې بشري حقونه په پراخه کچه تر پښو لاندې کېږي، نړيواله ټولنه ممکن مداخله وکړي ترڅو د دې ستونزې مخه ونيسي.

-                 د زور د نه استعمال قاعده   - د ملګرو ملتونو منشور د دې قاعدې پر اساس ټینګار کوي چې هېڅ دولت نشي کولی چې د زور او ځواک له لارې د بل دولت پر ضد عمل وکړي، پرته له دې چې د ځان‌ د دفاع په موخه وي یا د ملګرو ملتونو د امنیت شورا له لوري اجازه ورکړل شوې وي. د جګړې مخنیوی، د سولې ساتنه، او د بشري حقونو درناوی هغه قواعد دي چې د ملګرو ملتونو په منشور(UN Charter) کې ځای پر ځای شوي او دولتونه یې په مراعات کولو مؤظف دي.

-                 د ملي مساوات قاعده وایی چې  ټول دولتونه، که لوی وي یا کوچنی، له یو بل سره مساوي دي او باید د مساوي حقونو او مکلفیتونو درلودونکي وي. دا قاعده د نړیوالو اړیکو اساس جوړوي.

-                   د نړيوالو شخړو د سوله‌ییز حل قاعده هم  د نړیوال نظم یوه مهمه قاعده ده چې دولتونه باید خپل اختلافات د خبرو اترو، منځګړیتوب، او نورو سوله‌ییزو لارو حل کړي، نه د جګړو او تاوتریخوالي له لارې.

-                 د نړیوالو تړونونو درناوی او رعایت: هېوادونه اړ دي چې د هغو تړونونو له مخې چې لاسلیک کړي یې دي، عمل وکړي. د بېلګې په توګه، د اقلیم په اړه د پاریس تړون، د اټومي وسلو د نه پراختیا تړون (NPT)، او د نړیوال سوداګریز سازمان (WTO) تړونونه او ډیر نور باید د هغو هېوادونو له خوا مراعات شي چې لاسلیک کړي یې دي. د نړیوالو قوانینو له مخې، جګړه‌ ییز جنایتونه، نسل وژنه، او بشري ضد جنایتونه غیر قانوني ګڼل کېږي، او هېوادونه د دې مسئولیت لري چې د دغو جنایتونو مخنیوی وکړي. دا د نړیوالو تړونونو او قوانینو د اعتبار لپاره ډېر مهم دی.

-        د بشري حقونو رعایت: دولتونه مکلف دي چې د خپلو اتباعو بشري حقونه وساتي او له هغوی سره په درناوي چلند وکړي. دا قاعده د نړیوالو تړونونو او سازمانونو له لارې ملاتړ کېږي، لکه د بشري حقونو نړیواله اعلامیه.

همدا راز د ځمکنۍ بشپړتیا ساتنه، د ځان د دفاع حق، د نړیوالو سازمانونو قوانینو ته درناوی او داسې نور هغه قواعد دي چې د بشری نړیوال نظم په جوړولو کې غوره رول لوبوي.

په لنډه ویلای شو چې د نړیوال نظم قواعد  هغه دقیق او اجباري قوانین دي چې د دولتونو ترمنځ اړیکې تنظیموي او د نړیوالو اړیکو د ثبات او نظم لپاره یو اړین چوکاټ برابروي.

(دوام لري)

۲۴ د اکتوبر د ۲۰۲۴ م کالب

 زلمی نصرت

۲۲.۱۰.۲۰۲۴

دنمارک

وایله

 کوتاه عرض میکنم اینکه٬ جنبش‌ تحفظ پشتون ها به رهبری منظور پشتون در حقیقت امر یک حرکت ضد استبداد، ضد دهشت گردی، ضد نسل کشی، ضد هویت کشی، خلاف حضور گروپ های دهشت گرد و نظامیان پاکستان و خواهان امن در خیبر پښتونخوا بوده٬  که برای رسیدن به این هدف برای یک نبرد عادلانه وارد میدان شده، که موقف و اهداف اولی خود را در جرگه بزرگ خیبر پشتونخوا بسیار دقیق٬ عادلانه و انسانی روشن و مشخص کرد.

این جنبش  همزمان در مدت بسیار کم علت عقب افتادگی، درماندگی، رنج، مریضی و نا امنی را که درخیبرپشتونخوا  شکل گرفته٬ با درس و نتیجه گیری از سیاست های ناکار آمد و غلط احزاب سنتی که به احزاب اشرافی، دولتی، شهری جدا و بیکانه از وضعیت زندگی قبایل و به احزاب پول بگیر مبدل گردیده اند، تشخیص و برای نجات آن شعار های عملی را پیش کشید و به این ترتیب  گذشته و آینده  احزاب سنتی مسکه خور اشرافی را زیر سوال قرار داد.

علاوتآ، چیزی را که باز هم با اختصار میخواستم که از دید و باور من اهمیت ویژه دارد برجسته بسازم این است٬ که در جرگه با عظمت خیبر پشتونخوا منظور پشتون با آواز رسا و بلند اظهار کرد که:

دیگر نباید هجرت کنیم، دیگر نباید فرار کنیم، دیگر نباید مخفی و نا روشن و پنهان از مردم و جدا از مردم و در غیاب مردم مبارزه و سیاست کنم.

باید در خانه خود و در کنار مردم خویش علنی قرار گرفته سیاست و مبارزه کنیم.

از کشتن، بستن و شکنجه نه حراسیده و نباید دودل و بزدل شویم و نباید پا های ما در این نبرد عادلانه حق خواهی بلرزد٬ انچه را که رهبری و اعضای پې، ټې٬ ام  در عمل هم آنرا ثابت کرده اند.

 نور محمد غفوری

له هغه وخته چې ملي دولتونه رامنځته شوي، هر هېواد د خارجی دښمنانو په وړاندې د خپلو پولو ساتنه او د ځمکنۍ بشپړتیا، ملي حاکمیت او سیاسي آستقلال د حفاظت له پاره هڅې او هاند کوي. د تاریخ په اوږدو کې د هر هېواد په داخل کې هم د مختلفو ټولنیزو ډلو، طبقو او اقشارو تر منځ د مادي نعمتونو او معنوي ارزښتونو په سر کشمکشونه روان وي. په ټاکلي تاریخي دوران کې ځینې ټولنیزې (محافظه کاره) ډلې د هیواد د موجود نظام او مسلط حالت په ساتلو کې خپلې ګټې وینی، خو نورې (ارتجاعي) او په شاتگ غوښتونکې ډلې بیا د نوي نظام په چپه کولو او د پخواني نظام او زړو تولیدی او ټولنیزو اړیکو په بیرته را ژوندی کولو او تسلط کې د خپل واک او ځواک د تر لاسه کولو چانسونه ګوري. دریمه ډله هغه مترقي کسان او ټولنیز ګروپونه دی چې د ټولنیز تکامل په پایله کې نوی رامنځته شوی نظام او نویې تولیدي او ټولنیزې اړیکې تر منسوخ شوی رژیم بهتره بولي، خو په عین وخت کې یې غلطۍ انتقادوي او د سیستم د خالیګاوو د ډکولو له پاره مشخص وړاندیزونه او د ستونځو د حل له پاره مناسبې لارې او چارې لټوي. ټولنیز پرمختګ غوښتونکي ځواکونه د تولیدي قواوو او تولیدی مناسباتو تر منځ د طبیعي کشمکش په پایله کې د ټولنې د قانونمند او حتمی پرمختګ اصول په پام کې نیسي، د تاریخ د جبری بدلونونو په مقابل کې نه دریږی او د دموکراسۍ، ټولنیز پرمختګ، ورورولۍ، سولې او عدالت له پاره هاند او هڅې کوي.

د هېواد د ملي اقتصاد وده، په ټولنیزه- کلتوري برخه کې د وخت له مقتضیاتو سره سم مثبت بدلونونه او د قانونمداره ولسي سیاسي نظام په پښو درول یو دم له آسمانه ځمکې ته نه رالویږي او لکه چې د نړیوال تاریخ او د افغانستان تجربو وښوده د خارجي عسکرو په زور او یوازې د بهرنیو بشري مرستو په واسطه هم نه شي عملي کېدای. دا د هر څه تر مخه د هیواد د داخلي فکټورونو د قانونمند عمل او د خپلو خلکو د ابتکار، زیار او زحمت په پایله کې منځته راتلای شي؛ ځکه چې د هرې طبیعي او اجتماعي پدیدې په راپیداکیدو، وده او انحلال کې د داخلي ضدینو مبارزه اساسي او د داخلي فکټورونو عمل غوره رول لري.

لکه چې وویل شول، د هېواد په هر اړخیزه وده او د ټولنې په پرمختګ کې د خپلو خلکو زیار او زحمت او په تیره بیا د مترقي ځواکونو رغنده رول د ډیر اهمیت وړ دی. د سولې او ټولنیز عدالت پلوي پرمختګ غوښتونکي ځواکونه د ټولنې په عامو ګټو او د ملی اقتصاد په وده کې او د هغو تر سیوری لاندې خپلې شخصي او ډله ایزې ګټې لټوي، نه دا چې پر عامو ملي ګټو باندې خپلو شخصي او ګروپي ګټو ته ترجیح ورکړي. سوله غوښتونکي مترقی مبارز ځواکونه د ولسي کتلو په زور د وطن د آبادۍ او د خلکو د هوساینې په خاطر د پر له پسې ریفورمونو د رامنځته کولو له پاره نه شلیدونکې او نه ستړې کیدونکې دوامداره مبارزه کوي. د سیاسي، اقتصادي او ټولنیزو- کلتوري مثبتو بدلونونو د دوام او پایښت له پاره د ولس د ډیرکیو ملاتړ اړین دی او دا ملاتړ هغه وخت تر لاسه کېدای شي چې د ټولنې د پراخه کتلو د شعور سطحه لوړه شي، له استثنا پرته د ملت د ټولو غړو له پاره د قانون په چوکاټ کې په سیاسي پریکړو کې د آزاد ګډون شرایط چمتو شي او په هېواد کې د افرادو او مختلفو ګروپونو فردي او ټولنیزې آزادۍ مراعات شي.

 د سوله ایز ژوند، ملی یووالی او ټولنیز پیوستون (همبستګۍ) په رامنځته کولو او ساتلو کې په هېواد کې د ټولنیز عدالت ټینګښت، له هر ډول تبعیض پرته د هېواد د ټولو افرادو د حقوقو برابري او په سیاسي ژوند کې د ټولو وطنوالو د آزاد ګډون امکانات اغیزمن فکټورونه دي. د خلکو د ژوند د سطحې د لوړوالی په خاطر د ملي اقتصاد تقویه او د تولیدي قواوو د مؤلدیت او مثمریت لوړوالی، د تخنیک او آی ټي (IT) رواجول او د ټولنیز ژوندانه مدرنیزاسیون او قانونمند پرمختګ غواړي. د همدې یادو شوو اساسي موخو د تحقق له پاره مبارزه د زحمتکښو تودو او ولسي پراخه کتلو د هڅو او مبارزې اساسي محور او مضمون جوړوي. هر وطنپال افغان او هرڅوک چې په افغانستان کې ژوند کوي د یوه داسې اساسي قانون تر سیوري لاندې چې بې له تبعیض او تعصبه د ټولو افغانانو حقوقو او آزادیو ته احترام ولري، د قوی ملي دولت په مټو د هېواد د ځمکنۍ بشپړتیا، ملی حاکمیت او سیاسي استقلال له پاره کار کول يې ملی او اخلاقي دنده ده. په اوسنیو سختو حالاتو کې چې هېواد مو نوی له جګړې څخه راوتلی، په افغانستان کې د مهارت او لیاقت پر بنسټ د ولاړ قانون مند او ملی حکومت موجودیت د هر افغان د زړه هيله ده. د علم او هنر په زور له غوړیدلي قوی اقتصادي بنسټ پرته د خلکو د ژوند د شرايطو ښه والی ناممکن دی. دا ټول هغه څه دي چې ټول افغانان په ګډه ورته کار کولای شي. 

د یادو شوو عامو ملی او شریکو عالي هدفونو د ترلاسه کولو له پاره د سترې ملی اجماع د جوړولو له لارې د ملی مبارزې اعلان او د ستونځو د حل له پاره د ټول ملت د فزیکی او فکري انرژۍ څخه ګټه پورته کول همدا نن د تاریخ اړینه او عظیمه غوښتنه ده. د تاریخ حکم دی چې نن افغانان او افغاني ډلې هر ډول کینې او کدورتونه شاته وغورځوي او د پورته یادو شوو محدودو، خو خورا اړینو موخو د ترلاسه کولو له پاره ګډه سراسري مبارزه وکړي. کله چې په هیواد کې د ټولو هېوادوالو په ګډون د سترې ملي اجماع له برکته د عامو وطنی اهدافو په ترلاسه کولو کې بریالي شوو، هلته بیا د نورو دوهمې درجې مهمو ارزښتونو د تر لاسه کولو له پاره د فکري تمرکز او جدی مبارزې د پیل وخت را رسیږي.

نو راځئ چې د وطن د خدمت او د ولس د سوکالۍ له پاره فکرونه او لاسونه سره یو کړو!

 

 

عبدالصمد ازهر

د پښتون قومي عدالت غوښتنې بې ساري جرګې بريالۍ پايلې ته هرکلی وايم او د پرېکړو کلک ملاتړ يې کوم. په پرېکړو کې ډېر ارزښتناکه ټکي پراته دي. په دې پيل کې تر دې ښه نه شو کېدای.

 

https://www.facebook.com/

PTMupdates/

videos/982864880273863/

 

د بنديز او وسله والو بريدونو وروسته، دې جرګې ته پاکستاني واکمنو ځکه له مجبوريته اجازه ورکړه چې:

 

تر هر څه لومړی خلکو قرباني ومنله خو په شا نه شول؛

سخت اقتصادي، سياسي او ټولنيز بحران هم له واکمنو لار ورکه کړې وه؛

او په نيژدې راتلونکي کې د بريکس د مشرانو د غونډې کوربه توب يې هم په غاړه و چې يو آرام تشيال(فضا) ته يې اړتيا درلوده.

 

لکه پخوا چې مې هم ليکلي دي، زه د پوځي استخباراتو به شيطاني برنامو کې دا احتمال زيات وينم چې هم به د تطميع او تخويف له وسلې نه په کار اخيستو د جرګې پايلې پيکه کړي، هم به د همغه قانون پر بنسټ چې دمخه يې د بنديز لګولو له پاره تکيه پرې کړې وه، يو ځل بيا، هغسې چې يې له عمران خان سره وکړل، د قانون په نامه کشول او وسله وال بريدونه کول وازمايي، وينې تويې کړي او بند خونې ډکې کړي.

 

خو د ځوځښت د کلونو تجربې او ګام په ګام د سنګرونو لاندې کول دا هيله ځواکمنه ساتي چې منظور پښتين، ملګري يې او له جرګې نه راوتلي جوړښتونه به بياهم د راتلونکو پرمختياوو او پېښو مناسب او ښه مديريت وکړي.

 

زه په دې کلک باور لرم چې دا قوم اوس ويښ شوی دی. له بنديز او وېرې خپرولو سره سره، غونډغالي ته د غرو او رغو له لارو د ځوانانو او زړو راتويېدل يې ښکاره ثبوت دی. هغه تيږه چې دې جرګې کښېښوده نوره د ماتېدو نه ده. لوړې او ژورې بې له شکه رامخ ته کېږي، فربانۍ به هم ورکول کېږي خو خوځښت به په مخ درومي.

 

زیاتې مقالې …