میرعبدالواحد سادات  1

 

تتبع و نگارش از : 

میر عبدالواحد سادات  

 

دوم جولای مصادف به دوصدو چهل و هفتمین سال وفات یکی از تاثیر گزار ترین نمایندگان  عصرروشنگری اروپا و برجسته ترین نقاد آن عصر ژان ژاک روسو  است . 

 

اندیشمندی که تفکر او همچنان الهام‌بخش بسیاری از جنبش‌های فکری، سیاسی و اجتماعی در جهان مدرن است.

 

 

 

 

ژان ژاک روسو (1712–1778 م ) یکی از متفکران برجسته عصر روشنگری فرانسه است که اندیشه‌های او تأثیر عمیقی بر فلسفه سیاسی، آموزش و نظریه اجتماعی گذاشت.

 

زندگی شخصی او پر از فراز و نشیب بود، اما او در قرن هجدهم توانست جایگاه خود را در میان متفکران برجسته فرانسه تثبیت کند. اندیشه‌های روسو در آستانه انقلاب فرانسه شکل گرفت و بسیاری از انقلابیون بعدها او را پیامبر آزادی و برابری خواندند

 

روسو بنیانگذار دموکراسی مدرن و ناقد  اخلاقی قدرت است.

هرچند متفکران پس از او مسیرهای مختلفی را پیمودند، همگی به‌نوعی از نقد او بر نابرابری، جامعه، و مشروعیت الهام گرفته‌اند.

امروزه روسو به‌عنوان بنیان‌گذار نظریه مشارکتی دموکراسی، مدافع اخلاق سیاسی، و منتقد تمدن مدرن شناخته می‌شود.

 

روسو تأثیر شگرفی بر انقلاب فرانسه داشت. مفاهیمی چون حاکمیت ملی  ، برابری شهروندان، و نقد اشرافیت، الهام‌بخش نسل‌های بعدی  و شعارهای انقلاب: 

آزادی، برابری، برادری

گردید .

 

اندیشه های این فیلسوف بزرگ سویسی به ادامه جان لاک ، توماس هاپس و مونتسکیو ،  تحقق فکراساسی خروج و  گزار از وضعیت طبیعی به وضعیت حقوقی  و نظام مدنی را در کتاب معروف  “ قرارداداجتماعی ”  مطرح ساخت . این خروج از نظر روسو ، گزار از “ خود بیگانگی ” و دولت خود کامه  ( که بهقانون و عدالت ارزش قایل نیست ) باید محصول اراده عمومی باشد . اراده آزاد “ شهروند ” که بر جامعه، سیاست و دولت تاثیر وارد نماید . 

روسو که به عدالت باورمند  و انرا معیار مشروعیت میداند . 

 

محور اندیشه روسو، بازسازی تصویر انسان در وضع طبیعی است.

 

چگونه می‌توان از انسان‌هایی که آزاد به دنیا آمده‌اند، جامعه‌ای ساخت که در آن همچنان آزاد باقیبمانند؟

 

او برخلاف توماس هابز که انسان را در حالت طبیعی موجودی خودخواه و خطرناک می‌دید، معتقد بود که انسان پیش از پیدایش تمدن، موجودی صلح‌طلب، ساده و مهربان بوده است.

به تعبیر او، «انسان به‌طور طبیعی خوب است، اما جامعه او را فاسد می‌کند.»

 

روسو ریشه‌ی اصلی فساد را در پیدایش مالکیت خصوصی می‌بیند. به باور او، اولین کسی که تکه‌زمینی را حصار کشید و گفت: 

 «این مال من است»، بذر نابرابری، جنگ، رقابت و ستم را کاشت. این دیدگاه، زمینه‌ای مهم برای نقد نظام‌های نابرابر اجتماعی و اقتصادی است.

 

انسان در طبیعت خوب و بی‌آزار است ، اما با شکل‌گیری تمدن و مالکیت خصوصی، فساد و نابرابری پدیدمی‌آید

 

نقد تمدن و ستایش طبیعت

روسو در رساله‌ی «گفتار در باب نابرابری» تمدن را عامل فساد انسان می‌داند.

او معتقد است که انسان در «وضع طبیعی» موجودی خوب و بی‌آزار است.

اما با پیدایش مالکیت خصوصی، نابرابری، رقابت، حسادت و بی‌عدالتی پدید می‌آید.

 

در فلسفه سیاسی، روسو را می‌توان نقطه مقابل لیبرالیسم کلاسیک جان لاک و نقطه آغاز دموکراسی مشارکتی دانست.

اندیشه‌ی او همچنین بر متفکرانی  بزرگ چون  کارل مارکس، هگل، هابرماس و بسیاری از نظریه‌پردازان عدالت اجتماعی اثر گذاشت.

 

بر خلاف هابز یا لاک، روسو به دموکراسی مستقیم باور دارد، نه حکومت نمایندگان

 

روسو ، ما را دعوت می‌کند به بازاندیشی در باب این پرسش که:

«آیا آزادی، تنها در فردگرایی و مالکیت معنا دارد؟ یا در مشارکت، برابری و همبستگی اجتماعی؟»

 

روسو در اثر دیگر خود “ در باره قانون ” به بسط نظریات در باره آزادی و قانون میپردازد  و قانون را مبیناراده عمومی میداند که به “ آزادی ” معنی می بخشد . 

قانون که ناشی از اراده فردی و جدا از مفاهیم حق و عدالت باشد ، از نظر او قانون پنداشته نمی شود . 

اندیشه های روسو که واضع اصطلاح  “ حقوق بشر ” است ، بر انقلابات کبیر فرانسه و امریکا  تاثیرسترگ داشته است . 

 

قرارداد اجتماعی (Contract Social)

مهم‌ترین اثر روسو در فلسفه سیاسی است.

روسو بر این باور است که انسان‌ها برای زندگی جمعی باید قراردادی اجتماعی ببندند.

در این قرارداد، افراد آزادی طبیعی خود را واگذار می‌کنند تا به آزادی مدنی برسند.

اراده عمومی  مفهوم محوری در نظریه سیاسی روسو است،  جوهر اصلی حاکمیت است و باید اراده کل جامعه را بیان کند، نه اراده اکثریت یا اقلیت.

 

آزادی نزد روسو نه صرفاً رهایی از اجبار، بلکه زیستن بر اساس قوانینی است که انسان خود برای خود وضع می‌کند.

در چارچوب قرارداد اجتماعی، آزادی به معنای اطاعت از اراده‌ای است که خود فرد در تدوین آن نقش داشته است

 

دین مدنی و نظم اجتماعی :

 

روسو در پایان کتاب قرارداد اجتماعی به مفهومی مهم به نام دین مدنی اشاره می‌کند.

از نظر او، جامعه نیازمند ارزش‌هایی اخلاقی و مشترک است که مردم را به وفاداری به قانون و خیر جمعی تشویق کند.

او با دین وابسته به قدرت سیاسی مخالف بود، اما به نوعی معنویت جمعی برای حفظ همبستگی اجتماعی می اندیشید . 

 

ژان ژاک روسو فیلسوفی است که در تقاطع اخلاق، سیاست، آموزش و آزادی ایستاده است

 

روسو متفکری است که آزادی، برابری، اخلاق، آموزش و جامعه‌ی عادلانه را در چارچوبی نوین تعریف کرد. اندیشه‌های او هم بر انقلاب فرانسه تأثیر گذاشت و هم بر نظریه‌پردازان مدرن دموکراسی، آموزش و جامعه‌شناسی سیاسی

 

درین کسوف تاریخ و در فقدان نظام قانون مند در افغانستان ، مطالعه آثار این فیلسوف و بانی نظریهقرارداد اجتماعی که تکامل “ قرارداد دولت ” توماس هاپس و هم در مقابل آن می باشد ، حایز اهمیتبزرگ برای علاقمندان علوم سیاسی  ، طرف داران حاکمیت قانون و نظام قانونمند می باشد . 

منحیث حسن ختام این مختصر ،  چند سخن وخشورانه فیلسوف بزرگ عصر روشنگری را مرور مینماییم: 

 

روسو می‌گوید:

«آزادی یعنی اطاعت از قانونی که خود آن را وضع کرده‌ام.»

 

 

- اندیشه های صرفاً ذهنی و کلی ،منشا بزرگترین خطاهای بشرند. 

-هر کس لطف بهار میخواهد باید دشواری زمستان را تحمل کند

- ایمان داشتن به توانایی های خویش ، نیمی از موفقیت و کامیابی است . 

- انسان آزاد آفریده شده است اما همیشه در زنجیری است که خود بافته است.

 

«آموزش باید به رشد فردیت و آزادی انسان کمک کند.»

 

- میتوان حقیقتی را دوست نداشت ، اما نمیتوان منکر آن شد

- بزرگترین تفاوت انسان و حیوان ،فهم و اندیشه نیست ،بلکه اراده و اختیار اوست . 

 

«انسان آزاد زاده می‌شود، اما همه‌جا در زنجیر است. 

با حرمت

 

 

 

زلمی نصرت

دنمارک

تصمیم فدراسیون روسیه مبنی بر به رسمیت شناختن امارت اسلامی طالبان به‌عنوان دولت قانونی افغانستان، که این گروه را از منظر دیپلماتیک دارای اعتبار رسمی می‌سازد، در شرایطی اتخاذ شده است که تحلیل‌های گوناگونی در فضای سیاسی و رسانه‌ای پیرامون آن مطرح می‌شود.

برخی معتقدند که چنین تحولی می‌تواند مواضع ایالات متحده آمریکا و کشورهای غربی را در قبال طالبان سخت‌تر کرده، به تضعیف هرچه بیشتر حکومت این گروه بینجامد و افغانستان را به میدان تازه‌ای برای جنگ‌های نیابتی قدرت‌های جهانی بدل کند.

در حالیکه رقابت قدرت‌ها در افغانستان نه آغاز امروز است و نه پایانی برای آن متصور است؛ چه طالبان به رسمیت شناخته شوند و چه نه، این رقابت‌ها ادامه خواهد داشت.

از سوی دیگر، گروهی بر این باورند که این اقدام روسیه در نهایت ممکن است به کاهش فشارهای آمریکا بر طالبان و تداوم بقای آن‌ها کمک کند.

در واقع، ایالات متحده شکست خود در افغانستان را پذیرفته و در تلاش است تا از طریق ابزارهای سیاسی، اطلاعاتی و اقتصادی، ضمن مدیریت این شکست، طالبان را در محدوده‌ای از نفوذ خود حفظ کند.

براساس مفاد توافق‌نامه دوحه، حضور اطلاعاتی و نظارتی آمریکا در افغانستان همچنان حفظ شده و تا حدی کنترل این کشور بر حریم هوایی افغانستان نیز ادامه دارد.

در همین چارچوب، کمک‌های مالی واشنگتن چه به صورت آشکار و چه پنهان به طالبان نیز متوقف نشده است.

از منظر راهبردی، آمریکا پیش‌بینی کرده بود که پیش از هرگونه تصمیم‌گیری درباره تعامل مستقیم یا به رسمیت شناختن طالبان، کشورهایی چون روسیه و چین گام نخست را بردارند.

در چنین سناریویی است که، ایالات متحده می‌تواند در آینده با توجیه «ناگزیر بودن تعامل»، موضع خود را تعدیل کند.

در مجموع، به نظر می‌رسد تحولات کنونی در راستای سناریویی است که از پیش توسط ایالات متحده طراحی شده است.

و سخن پایانی اینکه: مسئله به رسمیت شناختن یا عدم شناسایی طالبان از سوی روسیه و فردا و پس فردا از سوی کشور دیگری هیچ ارتباطی به برنامه یا بی‌برنامگی مخالفان طالبان، به‌ویژه چهره‌های فراری آزموده نظام "جمهوریت" که همچنان مدعی‌اند، ندارد.

کشورها بر مبنای منافع خود تصمیم می‌گیرند؛ و در چارچوب همین منافع، به جمهوریت نیز گفتند: «گم شوید».

 

 

      

بنام خداوند حق و عدالت 

مهاجرت افغانان که درطی نیم قرن  اخیر بلند ترین رقم را درجهان تشکیل میدهند، بخش از تراژیدی جانکاه ملت افغانستان است که معلول و محصول مداخله و تجاوز خارجی است  و  متأسفانه روز تا روز ابعاد پرجنجال را بخود کسب مینماید. 

هموطنان مظلوم ما ، بعدازتقبل مصائب فراوان و دشواری های باورنکردنی ، چندین دهه غربت در  ایران و پاکستان، اکنون با دسایس الحیل  جمهوری های به اصطلاح اسلامی آنکشور ها که طی سالیان متمادی  بر مهاجران افغان بنام  « اخوت اسلامی »  تجارت نموده اند ، بحیث ابزار سیاسی و وجه المصالحه  ، با تحقیر، توهین، زندانی و شکنجه   در معرض اخراج جبری قرار دارند و بحیث وسیله فشار و تضعیف بیشتر کشور شان  بکار گرفته می‌شوند . 

 

افغانان مظلوم در هردو جمهوری قلابی به اصطلاح اسلامی  به ظالمانه ترین شکل و طراز « یزیدی » ، هولوکاست و  نتانیاهو قصاب فلسطین ، مورد ستم قرار میگیرند . 

 

شاید اولیای امور جمهوری های  « اسلامی » ایران و پاکستان ، بخاطر این جفای بزرگ شان دلیل تراشی نمایند : 

 

اما واقعیت اظهر من الشمس این است که  چنین برخورد غیر انسانی مطابق به هر دین و آیین و تمام ارزشهای حقوقی و اخلاقی  و تداوم دهشت ، بربریت  و  توحش پنداشته میشود   که هیچگونه توجیه اخلاقی ، حقوقی و دینی ندارد و با تمام معیار ها و موازین حقوقی و اخلاقی مغایرت دارد   و صاف و ساده:

نقض خشن تمام ارزشهای انسانی و مرگ انسانیت است ! 

و یک فاجعه بزرگ انسانی می باشد   ! 

 

در احوال کنونی ، مسؤلیت اساسی این مصیبت بزرگ ملی و مهاجر شدن ملیونی هموطنان بیچاره ما  متوجه حکومت دیفکتوی طالبان و زعامت تندرو آن است که  با قرائت متحجرانه طراز دیوبندی از دین مبین اسلام و برخورد پر تعصب ایدیولوژیک به عوض پرداختن به مسایل اساسی جامعه و مصایب بزرگ فقر  و بیکاری  به ریش و حجاب مردم چسپیده اند و منافع علیای افغانستان و مردم مطلوم را قربان مینمایند . 

 

اخراج جبری مهاجران افغان از ، ایران و پاکستان : 

- مغایرتمام ارزشهای حقوقی وانسانی اعلامیه جهانی حقوق بشر،

 - میثاقها و کنوانسیون های ناشی از آن ،

 - موازین حقوق بشر دوستانه،

- نقض خشن ارزشهای مندرج در کنوانسیون (1951 م ) ژینو در مورد مهاجران و الحاقیه (1967 م) آن،  

و معیار های کمیشنری عالی ملل متحد در امور  مهاجران و پناهندگان ( UNHCR ) می باشد که با انسانیت و ارزشهای مشترک دینی و حسن همسایگی مباینت کامل دارد و درین احوال نهایت دشوار  ومصایب موجود در أفغانستان به صورت قهری و جبری عملی میگردد.

 

 حسب گزارش منابع معتبر بین المللی ، مقامات ایرانی و پاکستانی  مهاجران أفغان را با تهدید واولچک زندانی، اطفال و مریضان صعب العلاج   را تخویف ، فامیل ها را از هم جدا وفرزندان را از والدین کهنسال شان جدا و سر انجام به صورت جبری درمغایرت کامل با حکم ماده (33) کنوانسیون ژینو ( 1951 م ) اخراج مینمایند ( در جمع اخراج شده گان افراد معلول ، مریضان ، متقاضیان پناهندگی شامل فهرست مرتبه کشور های پناهنده پذیر و حتی اشخاص بالاتر از سی سال متولد ایران و پاکستان قرار دارند ) در تمام این پروسه افغانان برخلاف أصول مروج جهانی و حتی قوانین نافذ پاکستان و ایران  از حق دادخواهی و گرفتن وکیل محروم می باشند . 

استدلال از طرف جمهوری های قلابی ایران ‌‌پاکستان ، مطرح  میگردد که به کنوانسبون مهاجران (1951م) سازمان ملل متحد  الحاق نکرده اند . 

انجمن سراسری حقوقدانان افغانستان بمثابه مدعی العموم مردم‌مظلوم ما ، برایشان پاسخ میدهد که : 

اعمال غیر  انسانی شما ، در مغایرت با تمام میثاقها و‌کنوانسبونهای قرار دار که ، کشور های شما با آنها الحاق و مکلف برعایت آن می باشد ، که با نهایت ایجاز تعداد آن  را متذکر می شویم : 

- اصل عدم بازگشت اجباری 

 

 - تناقض با  با ماده ۳ کنوانسیون ۱۹۸۴ علیه شکنجه،

- مغایرت با  ماده ۳۲ کنوانسیون مهاجران (  ۱۹۵۱ م ) ،

- مغایرت با کنوانسیون حقوق کودک (۱۹۸۹)، که ایران با آن الحاق نموده است و ماده ۹ کنوانسیون چنین مشعر است :

«کودک نباید از والدین خود جدا شود مگر اینکه چنین جدایی در راستای منافع عالیه کودک باشد…»

- اصل رفتار انسانی با مهاجران و بیگانگان،

- مغایرت با میثاق بین‌المللی حقوق مدنی و سیاسی،

- محرومیت از آموزش، سلامت و هویت حقوقی،

 - مغایرت با  کنوانسیون حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی،

- تعهدات عرفی و اخلاقی اسلامی و منطقه‌ای.

 

همچنان : 

 

موارد تحقیر ، توهین و برخورد خلاف کرامت انسانی ، وارد آوردن اتهامات سنگین و کاملا ناروا ، جاسوسی به اسراییل و غیره .

 

مبرهن است که : 

مهاجرت یک اصل جهانی وقبول شده بشری وحقوقی است که در حقوق بین ا لمللی معاصر جایگاه خاص دارد و منحیث حق انکار ناپذیرشهروندان جهان مسجل گردیده است و اعلامیه جهانی حقوق بشر درمواد ( 13 و 14 ) خود این اصل را تسجیل و تصریح کرده است و اسناد ناشی ازاین اعلامیه موارد تحقق آنرا مشخص ساخته است که عمده ترین آن کنوانسیون ژینو(1951) والحاقیه آن درسال (1967) در رابطه به مهاجران می باشد که اکثریت دول کشور های جهان به آن الحاق نموده ومتعهد به تطبیق بلا شرط احکام آن میباشند. درین کنوانسیون پناهنده گان، مهاجران و بیجا شده گان تعریف، تسجیل ومکلفیت دولت ها در قبال آنان مشخص گردیده است.

مهاجرت وتقاضای پناهنده گی مطابق صراحت ماده ( 11) اعلامیه جهانی حقوق بشرمسجل میباشد وکنوانسیون متذکره ژینو از حقوق مسلم شهروندان جهان است .

برطبق روح اسناد متذکره ، هرشهروند جهان ، منجمله افغانان ، زمانیکه در پرتو این اسناد معتبر جهانی مهاجر می شوند و یا تقاضای پناهنده گی مینمایند  ، درموقف (Mandat Refugees) باید مورد مواظبت (UNHCR) کمیشنری عالی موسسه ملل متحد ودولتهایکه به این کنوانسیونها الحاق نموده، قرار گیرند . متکی بر همین أصول قبول شده یی بین المللی است که تصمیم حکومات ایران و‌ پاکستان بخاطر اخراج جبری مهاجران أفغان با اعتراضات گسترده در داخل پاکستان و جهان مواجه گردیده است .

 

 انجمن سراسری حقوقدانان أفغانستان با نظرداشت موارد فوق و در حالیکه به حقانیت داعیه بر حق مهاجران مظلوم أفغان باورکامل دارد ، به تعقیب تلاش های قبلی خود از سازمان ملل متحد ، جامعه جهانی و بویژه  کمیساریا ی ملل متحد در مورد پناهنده گان و سازمان بین المللی مهاجرت آی  او ام  و اعضای  اتحادیه اروپا  تقاضا مینماید و از حکومات ایران و  پاکستان میخواهد انجمن  با تکرار و تآکید  از سازمان ملل متحد تا با چشم بینا بر حالت رقتبار این هموطنان ما بنگرند و با گوش شنوا صدای  نا امیدی و بی اطمینانی و رنج های طولانی روانی آنها را بشنوند ، که

اصل حقوقی :

مطابق به احکام و ارزش های مندرج دراسناد معتبر حقوقی که تذکار یآفت ، هیچگونه مجوزی مشروع برای توصل به دیپورت جبری مهاجران أفغان وجود ندارد .

ملحوظات بشری : 

مطابق احکام اعلامیه یی جهانی حقوق بشر و حکم ماده یی پنجم آن ، دیپورت جبری افغانان مغایر تمام ملحوظات انسانی پنداشته میشود و تخطی از آن یک عمل غیر انسانی قلمداد میگردد. •

 اصل مسوولیت اخلاقی ( Moral obligation) : 

بی نیاز از اثبات است که جامعه یی جهانی و منجمله همین کشور های ایران و‌پاکستان  در قبال تراژیدی خونبار افغانستان و تداوم آن و حتی ایجاد احوال کنونی که مسبب آواره شدن  هموطنان ما گردیده است ،  مسوولیت دارند و امروز باید این اصل قبول شده یی بین ا لمللی را رعایت نمایند.

حق مهاجرت و حق بازگشت داوطلبانه بوطن :

 

مطابق به حکم بند دوم ماده (13) اعلامیه یی جهانی حقوق بشرتضمین گردیده است ، بدینروباید ، حکومت های پاکستان و ایران  و جامعه جهانی این حق مسلم افغانان را برسمیت شناخته و تضمین نمایند تا هموطنان ما با آزادی کامل از هر دو حقوق خود مستفید گردند.

 

 

 

انجمن سراسری حقوقدانان أفغانستان صمیمانه از تمام نهاد های ، اتحادیه ها ، مدافعان حقوق مهاجران ، فعالان حقوق بشر ، وکلای مدافع ، مسوولین نشرات ورسانه ها میخواهد تا در دفاع از حق وحقوق هموطنان عزیزو مستضعف به خاطر ختم اخراج جبری آنان ، کمپاین وسیع و بزرگی را سازماندهی و صدای اعتراض خود را مشترک سازیم . 

 

دفاع از  افغانان  مظلوم  و مستضعف ، رسالت انسانی ما است . 

و انسانیت تجزیه ناپذیر است : 

 

‎بنی آدم اعضایِ یکدیگرند

‎که در آفرینش ز یک گوهرند

‎چو عضوی به درد آورد روزگار

‎دگر عضوها را نماند قرار

‎تو کز محنتِ دیگران بی‌غمی

‎نشاید که نامت نهند آدمی

‎( حضرت سعدی ) 

 

با حرمت

هیات اجراییه انجمن

میر عبدالواحد سادات رئیس انجمن

 

ولي الله ملکزی

پارسیان چې ځانونه د کوروش کبیر، ساسانیانو، صفویانو، قاجاریانو او پهلویانو وارثین بولي، د ډېر لرغوني تمدن څخه برخمن دي. له همدې بابته، دوئ د خلیج کوچني هېوادونه د خپل کلتوري قلمرو برخه ګڼي او د فردوسي شاهنامې خو لا ډېر پخوا عربانو ته د خپلو سیالانو په سترګه نه کتل. له نن څخه درې کاله وړاندې، تهران د عراق سفیر ته په دې خاطر، اخطار ورکړی وو چې ولی یې بغداد کې د فوټبال د سیالیو په مهال د خلیج فارس په ځای، د خلیج عربي کلمه کارولې وه؟

د هجرت په ۱۵ کال (۶۳۶م) د قادسیې په جنګ کې د ساسانیانو مشري د رُستم فَرُخ زاد او د مسلمانانو قیادت د سعد بن ابي وقاص (رض) په غاړه وو؛ له همدغې نیټې تر ۱۵۲۴م کال پورې پارس یو سني هیواد وو. مګر کله چې شاه اسماعیل صفوي واک ترلاسه کړ؛ د ابوبکر، عمر او عائشې نومونه یې منعه او جعفري فقه یې پلې کړه. په ۱۳۱۴ هجري شمسي (۱۹۳۵م) کال کې د رضا شاه د فرمان له مخې، پارس په ایران بدل شو کوم چې د پنځو غټو قومونو او اِقلیمونو ټاټوبی دی. آذریان په شمال کې، کُردان شمال لوېدیزې خوا ته، د اهواز عربان جنوب لوېدیز لوري ته، بلوڅان جنوب ختیزې څنډې ته او پارسیان د ټولو په متن کې دي.

د ۱۳۵۷ کال د دلوې په ۲۲مې (۱۹۷۹م) آیت الله روح الله خمینې له فرانسې څخه د ایرفرانس په ملکي الوتکې کې ایران ته لاړ. د پهلوي شاه حکومت نسکور شو او د « لا شرقیة لا غربیة، جمهوریة اسلامیة » تر شعار لاندې انقلابي دولت اعلان او د امام لقب یې خپل کړ. درې میاشتې وروسته یې د «سپاه پاسداران انقلاب اسلامي» په نوم وسله وال تشکیل اعلان کړ ترڅو د دوئ د انقلاب ساتنه او بهر ته د هغه د صادرېدو مذهبي دنده ترسره کړي.

په ۲۰۰۶م کال کې د « محور مقاومت و ممانعت » په نوم سیاسي او پوځي ټلواله چې ایران، عراق، سوریې او لبنان یې غړیتوب درلود، په دغې جغرافیې کې عملا را څرګنده شوه. د حزب الله وژل شوي مشر، حسن نصرالله به په جار سره ویل چې زه د ولایت فقیه عسکر او د دغې ټلوالې خادم یم.  په ۲۰۱۲م کې د یمن حوثیان هم د دغه ائتلاف سره مل شول چې اوس د صنعاء په ګډون د هېواد ډیرې برخې په واک کې لري. انصارالله (حوثیان) اصلا د زیدي عقیدې پېروان وو، مګر تازه یې د اثنی عشري فرقې لاره خپله کړی او آیت الله خامنئي خپل امام ګڼي. په سوریې کې د بشار الاسد خونکاری نُصیري رژیم چې تېر ډیسمبر یې ۵۴ کلنه اوسپنیزه واکمني پای ته ورسېدله، د دغې ټلوالې بل مهم غړی وو. په بغداد کې واکمنې شیعه ډلې چې د نوري المالکي او الحشد الشعبي ګروپونه یې تر ټولو منظم دي، د دغه پوځي ائتلاف د ملا تیر ګڼل کېږي.

د عربي رسنیو ګڼ شمیر څېړنېز راپورونه په ګوته کوي چې د الاسد پوځونه او د جنرال قاسم سلیماني تر مشرۍ لاندې د حزب الله، فاطمیون او زینبیون مذهبي ملېشې په سوریې کې د ۲۰۱۱م کال له پاڅون وروسته؛ د لسګونو زرو خلکو په وژلو او د ۱۱ میلیونو وګړو په بېکوره کولو تورنې دي. څارونکي باور لري چې د ۲۰۲۴م کال په سپتمبر کې د حسن نصرالله وژنې، مسکو ته د بشار الاسد تېښتې، د عراقي ملېشو خاموشي او په یمن کې د حوثیانو ګوښيتوب، د مقاومت محور ښه زبېښلې او پیکه کړېدی.

له پېله، د ولایت فقیه د عقیدتمندو ملیشو مهمه دنده همدا وه چې د جنګ سپرغۍ باید د ایران پولو ته سرایت ونه کړي؛ خو دغه لمبې بیاهم د تهران واټونو او د اصفهان تاریخي قصرونو ته راورسېدې. د معتبرو خبري آژانسونو د شمېرونو له مخې،‌ په دغو دولسو ورځو کې د ایراني پوځ ۳۲ تنه لوړ رتبه جنرالان او قومندانان، د القدس د قل اردو سرلښکر، ۱۷ تنه اټومي ساینس پوهان او په سلګونو پوځیان اوعام وګړي وژل شوي او د میلیاردونو ډالرو مالي نقصان اوښتی دی. په عین حال کې، په لسګونو اسرائیلیان وژل شوي او ټپیان شويدي خو غالبا د هېڅ ساینس پوه او جنرال نوم په کې نشته. همدا شان څو دنګې ودانۍ، یو روغتون او یو برېښنا کوټ زیانمن شوی او را روان وخت به نور دېر څه روښانه کړي.

ټولواک، محمد رضا پهلوي په ۱۹۷۴م کال کې د ایران سوله ایز اټومي پروګرام لازیات پراخه کړ؛ په ۲۰۰۳م کې شکونه را وټوکېدل او په ۲۰۱۱م کې دغه ګونګسې د یقین پولې ته ورنژدې شوې چې ګواګې ایران د انرژۍ تر اړخه، د اټومي وسلې نیت هم لري. مازې څلور ورځې وړاندې، د امریکا او اسرائیلو مشرانو د فوردو، نطنز او اصفهان د اټومي مرکزونو د بشپړې ویجاړۍ خبره وکړه. ولی د نیویارک ټایمز، سي اِن اِن او الجزیرې شنونکي فکر کوي چې ښايي ایران به بیا وکولاې شي د څو میاشتو یا کلونو دننه خپل فعالیتونه له سره پېل او نور خطرناک کړي.

له بله پلوه، ولیدل شول چې ایران په دې جنګ کې بېخي بې یاره او بې مدد ګاره وو. د چین، روسیې او شمالي کوریا غوندې نژدې دوستانو لاس ورنکړ او د مقاومت او ممانعت ترهېدلو ملیشو د لاپو شاپو په پېغامونو بسیا وکړه. ولی هېڅ ضمانت نه شته چې په ایران کې د ولایت فقیه نظام به د ملیشو او نیابتي ډلو جوړول او مالي سرپرستي پرېږدي؛ البته نوعیت او ظرفیت به یې بل ډول وي.

د زیاترو عربي لیکوالانو په آند، غرب غواړي ایران بېکسه بېوسه وساتي او پرېنږدي چې اټومي وسله ترلاسه کړي؛ ولی د نظام د رانسکورولو اراده یې هم نه لري ترڅو کُردان، بلوڅان او اهوازیان د بغاوت جنډه پورته نه کړي. بله دا چې په دغې شتمنې سېمې کې د وسلو د خرڅولو لپاره یو وَهمِي دښمن ته همېشنۍ اړتیا شته چې په عربي کې ورته (حِصانُ الطِروَادَة) ویل کیږي؛ کوم چې د ګواښلو او ډارولو یو کلاسیک سمبول دی.

د قطر پلازمېنې ته څېرمه، د ایران له خوا د العُدېد په امریکايي اډې باندې د ۱۴ توغندیو توغول چې یوه چینچڼه هم په کې ټپي نه شوه،‌ د ډېرې حیرانتیا خبره ده. ځکه الدَوحة له تهران سره ښه راشه درشه لري، تل یې د منځګړیتوب رول لوبولی او د الجزیرې نړېوال ټلوېزیون هېڅکله د ایران خلاف سنګر نه دی نیولی. بل د پام وړ ټکی دا دی چې تهران په سوریې، عراق او د چم ګاونډ په هېوادونو کې د خپلو ملېشو د جګړه ایز حضور لپاره تل د (القدس) شعارونه زمزمه کول، خو په دوو اونېو کې نه کوم ایراني چارواکي او نه یې رسنیو د فلسطین نوم په خولې واخیست.

د ټولنیزو رسنیو مشهور عراقی فعال، ابومِهدي العَواد لیکي: « د آخندانو دې کور ودان وي چې د ۲۰۲۰ کال په جنورۍ کې یې د قاسم سلیماني د ترور په سباني ماښام د امریکایانو د عین الاسد د پوځي اډې له ویشتلو پنځه ګړۍ وړاندې، غټ ماما ته ویلي وو چې ځانونه څنډې ته کړئ». مشهور یمنی ژورنالست او لیکوال، اسعد الحضرموتي لیکي: « د ایران او اسرائیلو ترمنځ د هوايي او راکټي دولس ورځني جنګ هر اړخ د خپلې بریا لپاره یوڅه په لاس کې لري، خو یوازینی تاواني اړخ چې په لېټۍ کې حساب نه شو، هغه عربان دي». ایرانی مدني فعال، سرمد محسن زاده وايي: «حاجي اغا ته عذر کوم چې نور په پردیو ملېشو خرچې مه کوه،‌ ستا د هرې ښېګڼې او مرستې لومړنې مستحق، همدا د ایران ستر ملت دی».

یقینا، د وروستیو دوو جنګونو د تم کولو او سړولو کرېډټ د امریکا د ولسمشر، ډونالډ ټرمپ په برخې شو. تېره میاشت یې په یوې ټلېفوني اړیکې د پاکستان او هند ترمنځ ډز بندي وکړه او څلور ورځې وړاندې یې په ورته ډول د تهران او تل ابیب ترمنځ د جنګ سکروټې د ډزبندۍ په ایرو بدلې کړې. تاریخ ګواه دی چې مسئول او منتخب حکومتونه د مذهبي نارو او احساساتي شعارونو په ځای، تل خپلې ملي ګټې سنجوي او هغه ورته سرې کرښې ښکاري. ځکه سیاست د مصلحتونو لوبه ده او هغه څوک یې ګټي چې دا هنر یې زده وي.

—-----------------------------------

یادونه: که لوستونکي وخت او علاقه لري، نو کولاې شي د ملکزي نورې لیکنې او څیړنې د هغه په فیسبوک، لنکد ان او د یوټیوب په چینل کې ولولي او وګوري؛ ادرس یې دا دی: Wali Malakzay

 

 

 

 

 

 

 

E

 

زلمی نصرت

دنمارک 

د ایران او اسراییلو تر منځ ۱۲ ورځنی جگړه٬ او بیا ترامپ د اسراییلو د حامی په یوه اشاره  د دواړو له خوا د اوربند منل٬ د چین٬ روسیې٬ هند او اروپایي هیوادونو نیمگړی دریځ یو ځل بیا دا واقعیت روښانه کړ٬ چې دوی د تحول په منځ کې نه بلکه د حوادثو په څنډه کې ولاړ دي او د نړیوالو اړیکو تر شا یو پټ مهندسي شوي سیستم او قدرت ته اشاره لري٬ چې نړۍ د خپلو گټو پر محور اداره کوي او د اوربند٫٫ اشاره٬٬  ددې ښکارندویی کوي چې واشنگټن لا هم د نړیوالو تصامیمو مرکز دی.

 

  لکه چې اشاره مو وکړه٬دغه جگړه  یو نړیوال پیغام یې هم له ځانه سره درلود او هغه دا چې: نړۍ لا هم  تر سیاسي٬ اقتصادي او نظامي  واکمنۍ لاندې ده او یوار بیا یې د نړیوال نظم نه تقاب پورته کړ٬ چې نړۍ کې څوک باداري( هژموني) لري او کوم هیوادونه یوازې د نندارچیانو رول لوبوي ٬ کوم هیواد د جگړو په پیلولو او پای ته رسولو کې مهم رول لري او لومړي او اخري خبره کوي.

 

 برخلاف د ډیرو هغو شننو چې د دوه او څو قطبي نړۍ نه خبره کیږي٬ دغه جگړه یوار بیا ثابته کړه چې: جهان یو قطبي یا یو مرکزي نظم په لور مخ ته ځي او حرکت کوي.

 

 د دویمی نړیوالی جگړې نه وروسته٬ چې ډیری یهودان هم پکې قربانی شول٬ دغه جگړه یوار بیا دا واقعیت روښانه کړ چې:  د یهود او غیر یهود٬ د قوم او د ژبې٬  د رنگ او د جنس  تعریفونه او اصطلاحات٬ چې ظاهرآ د ارزښتونو استازیتوب کوي٬ اکثره د سیاسي او ستراتیژیکو گټو د خوندي کولو له مخې مطرح کیږي٬ چې له امله یې احساسات را پاریږي٬  د ټولنو تر منځ کرکې ته انگیزې ورکول کیږي او په پای کې جگړو٬ وژلو٬ سوزولو او ویرانولو ته زمینه برابروي.

دا جگړه یو ځل بیا وښوده چې  د سیاست په ډگر کې عقیدوی توپیرونه یوازی پوښ دی٬ تر شا یې سیمه ییز تسلط٬ نظامي واک٬ د انرژۍ د منابعو کنترول او د نړیوالو سیالیو توازن پرتې دي.

لنډه دا چې:

نړۍ لا هم د ځواک محور ده نه د اصولو او اخلاقو او نړۍ نه د انصاف پر بنسټ بلکه د قدرت٬ گټې او د نظامي اغیزو پر اساس پر مخ ځي.

هغه هیله او امید چې نړۍ به د یو قطبي سیستم نه څو قطبي او عادلانه نظم ته ولاړ شي٬ اوس هم تر شک لاندې دی.

 

زیاتې مقالې …