بلخ
ای باد صبح گر گذری بر مزار بلخ
بر گو سلام ما تو به شهر و دیار بلخ
دایم هوای سیر همانجاست بر سرم
تا بنگرم شگفتی شب زنده دار بلخ
زانجا فضای قونیه را رهسپار شو
عرض مرا بگو به خداوندگار بلخ
کای عارف خجسته و مولای شرق وغرب
ای آیۀ حقیقت وعرفان نثار بلخ
مولا و پیر و مرشد عالم جلا ل الدین
وارسته پیر علم و معارف عیار بلخ
عالم تمام از تو طلبگار مدعاست
ای رهکشای خلق و خداوندگار بلخ
وصف رخ تو با دل خونین همی کنند
با سینۀ دریدۀ خود لاله زار بلخ
هر صبحگاه قرص نگارین آفتاب
چیند جهان بوسه ز هر برج و بار بلخ
ام البلاد و مهد ثقافات و علم و عشق
یارب مباد کم جوی از اقتدار بلخ
صد ها هزار همچو شهید و ابوشکور
دارد به سینه ولولۀ افتخار بلخ
ای مولوی که مثنوی معنوی تو
روشن نموده عالم و روشن دوار بلخ
با یاد هرکلام تو در پهنۀ زمان
در سینه می تپد دل هر دوستدار بلخ
جان تازه می شود ز گل و گلشن مزار
بوی بهشت می وزد از سبزه زار بلخ
مرغوب و پرطراوت و مقبول طبع هاست
با آنکه نیست رونق پار و پرار بلخ
عمر دراز باید و اشجار خامه ام
تا وصف تو رقم کنم ای شهریار بلخ
ای ناله طرح قافله ایجاد کن اگر
خواهی شوی به جو هوا رهسپار بلخ
ما عاجزان گدای در خسروان نه ایم
ما را بس است همرهی شهسوار بلخ
یارب به حق عز عزیزان خود بده
دستی مرا به وصف شۀ تاجدار بلخ
عزیزی غزنوی
تورنتو/کانادا