من خانم افغانییَم این ناله آواز من است
در خانه ام زندانییَم این ناله آواز من است
محرومم از آموختن از هرکمال و علم و فن
کو حرمت انسانییَم این ناله آواز من است
همچون متاع هرزه ام در اضطراب و لرزه ام
من شیون پنهانییَم این ناله آواز من است
دژخیم جلاد وطن کشتند فرزندان من
دیگر چه می رنجانییَم این ناله آواز من است
بی شوهرم بیچاره ام بی خانه و آواره ام
بین بی سر و سامانییَم این ناله آواز من است
بی آب و نانم خشک لب بی خورد و خوابم روز و شب
می بینییَم میدانییَم این ناله آواز من است
طفلم نه می یابد غذا نه بهر درد دل دوا
زین تنگنا برهانییَم این ناله آواز من است
در چنگ گرگانم اسیر ای مردم برنا و پیر
رحمی به اشک افشانییَم این ناله آواز من است
در سینه خنجر می خورم شلاق بر سر می خورم
گویا که من یک جانییَم این ناله آواز من است
فریاد ها دارم بسی تا بشنود از من کسی
من جنس بازرگانییَم این ناله آواز من است
من دخترم من خواهرم من یک زنم من مادرم
جویم حق انسانییَم این ناله آواز من است
۲۸-۸-۱۹۹۸ دهلی/هند