محمد عالم افتخار

اگر عزیزانی از این عنوان و پیام گرفتار شوک و حیرت شوند؛ نه تنها مایه نگرانی نیست بلکه واکنشی است مثبت و سازنده.
برای جوانانی 15 تا 40  ساله و مردان و زنانی 40 تا 80 ساله افغانستانی و تاجکستانی و ایرانی (با حفظ استثنائات) هنوز این واقعیت برق آسا و حتی فوق برق آسا طور بایسته قبول نیافته که ایشان از اعصار کهن ساده زیستی حقیرانه شکار گری و زراعتی و چرخ ریسندگی و دوک و درفش .... به ناگهان در عصر دیجیتال و هوش مصنوعی و هزاران روند و جریان نوین و شگفتی آور و سخت پیچیده پرتاب شده اند.
این تغییر و گزار به حدی ناگهانی و دراماتیک است که میتوان آنرا به پرتاب مردمان از کره زمین به سیاره مطلقاً دور و نامتشابه و ناشناخته همانند انگاری کرد. 
این سیاره مفروض که زبان آن منجمله دیجیتال و فکر و فرهنگ در آن «هوش مصنوعی» و سیالیت های کوانتومی است اگر آنرا بر زمینه ای چون کره مریخ تصور و تجسم کنیم؛ هنوز جوان و میانسال و حتی سالخوردهِ بشری اعم از زن و مرد؛ به مدد دینامیسم هایی از زبان و فکر و فرهنگ انباشته قرون خود و نیاکان خویش؛ میتواند دریافت هایی از آن صورت دهد و بالنیجه تدابیر و راهکار های «تنازع بقایی» در حول و حوش آن ساماندهی نماید !
ولی این توانایی اغلب و اغلب بالقوه است و نه بالفعل. و به عین تناسب به آموزشِ بروز و آموزگار پرتوان و پیشتاز  نیاز مبرم و اجتناب ناپذیر دارد.
البته این نیاز و ضرورت به آموزش و آموزگار برای نسل های متمادی بشری از قرون پیش شناخته شده بود چرا که بشریت متکاملتر و متمدن تر شده میرفت و زندگانی اش مرتباً پیچیدگی ها و غوامض پیدا میکرد و نیز رفتار ها و جریانات طبیعت را بیشتر می شناخت و این شناخت ها به گونه دانش های پرشاخه دامن میگسترد.
همه اینها برای توده ها و به ویژه برای کودکان و جوانان ضرورت آموزش و آموزگار دانا و توانا را مبرهن و آفتابی میساخت.
البته موازی به این جریانات؛ بشر تحت منگنه ترس ها و تروما های ناشی از توهمات و یا تأثیرات بلایا و سوانح و غوامض گیج کننده و دلهره آفرین طبیعت؛ باور ها و تصوراتی فراهم میکرد و جهت تسری و تداوام این باور ها و انگاره های غیر طبیعی و چه بسا ضد طبیعی هم به آموزش و آموزگار برای کودکان و جوانتران نیازمندی داشت و دارد.
این مورد به تناسب عقبماندگی جوامع؛ مبرمیت بیشتر هم میداشته باشد. معهذا بحث و فحص در آن بیرون از حوصله این مختصر است.
علم بشر همیشه محدود و کرانمند و نیز آموختنی در سنین بلوغ است ولی جهل بشر نامحدود و بیکرانه بوده و ماتحت الضمیر یا ضمیر ناخود آگاه آدمی که در دوران کودکی یعنی قبل از توانمند شدن انسان برای آموزش های علمی و مثبت؛ شکل میگیرد و انباشته میشود؛ آمیزه ای از غرایز و باور ها و اعتیاد های اغلب تیره و تار خرافی و چه بسا مرضی میباشد. 
بدینجهت ضمیر ناخود آگاه که روانشناسان به آن «کودک درون» نیز اطلاق میکنند؛ در برابر آموزش ها و کنش های نو؛ مقاومت و مخاصمت میکند. 
اینکه افراد در قبال انتقاد و ایراد بر باور و عیبِ آشکارا غلط و بیمارگونه شان دفعتاً بر افروخته میشوند و بدون سنجش و تأمل به واکنش های خطیر هم متوسل میگردند؛ دینامیزمی برخاسته از ضمیر ناخود آگاه ایشان است. 
چندان پوشیده نیست: از همین دینامیزم که علی القاعده در توده های غیرمتمدن و فرا شهری شدت و حدت بالایی داشته و دارد؛ در جهت سیاست های استعماری و استخباراتی برای برده سازی خود آنان و یا هم استعمال آنان منحیث لشکر های نیابتی علیه رقیبان؛ به وفرت استفاده شده است و استفاده میشود.
البته این سلسله سری بسی دراز دارد و ورود مستند و تحقیقی بر آن نیازمند نگارش کتاب های قطور، تدارک فیلم های بلند ....می باشد که خوشبختانه خیلی ها هم این رسالت ایفا شده است.
هدف من درینجا صرف تأکید بر دینامیزم مقاومتی ضمیر ناخودآگاه در برابر سخن نو و پدیده متفاوت و متضاد با باور ها و انگاره های انباشته شده در آن است که در همه ما به اندازه کم یا زیاد وجود دارد. اساس آن یک موهبت تنازع بقایی بوده بالذات امر شر و شومی شمرده شده نمیتواند. 
جای خوشبختی است که آدمیان معاصر و بالنسبه تماس یافته با مدنیت و علم و آگاهی؛ بر خلاف حیوانات و قبایل انسانی سخت منزوی و وحشی مانده؛ توانایی کنترول و مهار این دینامیزم مقاومتی سرسخت را دارند و لذا منجمله میتوانند کمابیش آموزش های نو و آموزگاران متحول کننده را تحمل و حتی استقبال کنند. 
به ویژه احساس و درک و دریافت اینکه دنیای دگرگون شده را که در آن تقریبا هیچ چیز مانند گذشته ها و مانند دوران کودکی یا عموما مانند دوران عمر های گذشته ما و نیاکان مان نیست - نمیتوان توسط داشته ها و انباره ضمیر ناخود آگاه یا دانسته ها و منطق حقیر بر گرفته از خانواده و جامعه مان بشناسیم و بر روند ها و جریانات فوق العاده پیچیده آن سلطه یابیم - این حقیقت؛ توانایی به پا خاستن و انگیزه های جستجوی راه ها متفاوت را نیرو می بخشد و حتی آنها را به مقام نیاز عاجل و فوری «تنازع بقایی» بر می افرازد.
 ما که دیگر محکوم زیستن در عصر دیجیتال، هوش مصنوعی و انقلابات بزرگ موازی یا پیهم  در صنعت و تجارت و مارکیت و تولید و توزیع نعمت ها و ارزش های زیستی ... استیم که در همین گذشته 20 - 30 ساله عمر مان نه قابل دید بود و نه قابل تصور؛ ناچاریم از «درگذشته ماندن» و بد تر از آن «گذشته گرایی» و «گذشته پرستی» که منجمله فرمان ضمیر ناخود آگاه مان هست؛ بیرون جهیم تا بتوانیم برای سازگاری در دور و زمان متفاوت و حتی متضاد؛ توفیق یابیم.
توانایی «سازگاری یا تطابق با محیط» قانون ابدی زندگانی است و ناکامی درین امر؛ به معنای نابود شدن و انقراض میباشد و بس!
امیدوارم با این مقدمه کلی و مختصر در آماده کردن ذهن و روان شما برای دریافت توانایی «سازگاری بامحیط» عصر دیجیتال و پروسه های شتابان و نه چندان ساده همروند با آن کار ثمر بخش انجام داده و این پرسش را در شما خلق کرده باشم که: چطور و چگونه؟؟
حتی قویاً آرزو میکنم که نه تنها شاهد تحقق توانایی حد اقلی شما درین «سازگاری با محیط» جدید فوق تصور باشم بلکه استیلا و حاکمیت تان برین گستره نوین و بی پیشینه تنازع بقایی را در حد اعلا مسلم بدانم.
مسلماً الگو ها و شاهراه هایی که شما درین راستا خواهید یافت پرشمار خواهد بود. ولی بنده درینجا یک الگوی وطنی و یک جاده هموار شده و طی شده و از آزمون ها گذشته را خدمت شما با مباهات به معرفی میگیرم:
الگو؛ استاد مسلم دانش های عصر محترم دکتور عنایت مدرس استند و جاده فرا روی شما «مدرس اکادمی» است.
 
با آنکه به سخن بزرگان قدیم؛ مشک آن است که خود بوید نه آنکه عطار گوید. معهذا اجازه میخواهم مختصری در مورد بیشتر عرض نمایم.
جناب دکتور عنایت مدرس فرزند افغانستان شمالی بوده و با گذشتن از کودکی و نوجوانی پر از فقر و تنگدستی؛ موفق شده است تا از سومین دانشگاه معتبر جهان امروز(سیانس پو) فارغ شود. 
او با مدد اندوخته ها و نبوغ خویش با گشودن مارکیت های مالی جهان امروز به روی خودش و حسب قوانین بازی در آنها؛ توانسته به درامد های هنگفت برسد و ثروتمند شود. 
ولی برای آنکه بتواند هموطنان و همزبانان خویش در ایران و تاجکستان و در اقصا نقاط جهان را نیز همراه خود به بالا بکشد؛ به تأسیس و راه اندازی «مدرس اکادمی» همت کرده است. 
مدرس اکادمی در حال حاضر مصروف پنجمین دوره آموزشی اش میباشد. طبق مستندات ارائه شده در سایت مدرس اکادمی؛ فارغان 4 دوره سپری شده آن؛ که شامل آدم های جداً شایق و لایق بوده اند؛ اکنون مردان و زنان دانای رموز جریانات عصر استند و هرکدام شرکای مارکیت های مالی دنیا و صاحب عاید های جانبی....
دوره های مدرس اکادمی زیاد طولانی مدت نیست ولی در ان حسب مختصر شناسه که داده شده است موضوعات ازاین قرار میباشد:
« به کارخانه‌ی تولید رهبران عصر دیجیتال خوش آمدید. آنچه را در دانشگاه و مکتب نیاموختید اینجا خواهید آموخت. این دوره شما را از وابستگی مالی و از ذهنیت محدود و نادار و فقیر رهایی می‌بخشد.  
در ۶۱ روز به گونه ۱۰۰ درصد تست شده و تضمینی صاحب تجارت و درآمد جانبی شوید. 
پس از این دوره ماهانه هزاران دالر عاید کنید و زندگی خود و عزیزان خود را نجات دهید. این شانس و فرصت تاریخی تکرار نخواهد شد.  آنچه را در این ۶۱ روز فرا خواهید گرفت، همین اکنون در هاروارد، کمبریج،‌ مؤسسه فناوری ماساچوست و سیانس پو تدریس می شود. 
ما معتقدیم که یکی از بهترین راه‌های سرمایه‌گذاری روی خودتان در آموزش و یادگیری است. آموزش همیشه یک سرمایه‌گذاری بلند مدت و ارزشمند برای زندگی شماست. این دوره‌ی آموزشی بهترین سرمایه گذاری شما خواهد بود که تا آخر عمر مدیون آن می‌باشید.»
در نظر داشتم یک ویدیوی بلندِ جناب عنایت مدرس را که در آن حقایق زیاد پیرامون ماهیت و کارکرد مدرس اکادمی در پرتو جهانبینی خیلی جالب و تازه؛ همراه با بیانات متعدد فارغان این اکادمی ارائه میدارد؛ را اینجا بیاورم ولی بیم اینکه بزرگی حجم ویدیو مانع گشودن و دیدن آن برای بسیاری ها شود؛ آنرا با ویدیوی مختصر زیرین تعویض نمودم.
مختصر است اما .... لطفا این را از طرف من ببینید و بشنوید. سپس یوتیوب و گوگل و سایر پلاتفورم ها و خود ویبسایت مدرس اکادمی به اختیار و به انتخاب تان:
https://www.youtube.com/watch?v=KR1g4Uka9-Y
با این هفت مهارت به گونه تضمینی و 100 فیصد هفته هزار دالر عاید کنید – یا ببین یا فقیر بمان
--------------------------------
اینهم لینک ویبسایت مدرس اکادمی:

https://mudarisacademy.com/

ولي الله ملکزی 

د ۲۰۲۱م کال د ډسمبر په ۲۵ نیټې، د امریکا هوايي څیړنو ادارې (NASA)، اروپایي ټولنې او کاناډا د یوې ګډې پروژې په توګه د جیمز ویب په نوم یو تلسکوپ هوا ته وتوغولو چې لس ملیارده ډالره لګښت ورباندې شوې وو. اصلي موخه یې دا وه چې له نن څخه د نژدې څوارلس ملیارده پخوا د سترې چاودنې (Big Bang) تیورۍ ته عملي بڼه ورکړي او د کهکشانونو انځورونه واخلي. قرآن کریم د الأنبياء د سورت په دیرشم آیت کې د خلقت پیل ته داسې اشاره کوي (أَنَّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ كَانَتَا رَتْقًا فَفَتَقْنَاهُمَا - آسمانونه او مځکه یو له بل سره نښتي وو، بیا موږ جلا کړل).

د ۱۹۶۹م کال د جولايي د میاشتې په شلم تاریخ، د امریکا نیل آرمسټرانګ د لومړني انسان په توګه د خپلې هوايي بیړۍ څخه راووت او د سپوږمۍ پرمخ یې قدم کیښود. خو ۵۵ کاله وروسته، موږ نن هم د سپوږمۍ د مدار او افق د میندولو او پيژندلو څخه عاجز یو. تیره اونې، د ۵۷ اسلامي هیوادونو له ډلې څخه اوه څلویښتو یې د یکشنبې او لسو هیوادونو د دوشنبې په ورځ د خلیل د سپینې ږیړې او تنکي ذبیح د سرښندنې اختر ونمانځلو. خو بیا هم وایو چې یو امت یو.
په جوماتونو کې مو کمرې لګولی چې څوک د چا جب ونه وهي،‌ څپلۍ غلا نه کړي او د چندې صندوقچه ونه تښتوي، د بې اعتبارۍ په همدې زاره چاودي چاپیریال کې بیا هم په جار سره وایو چې یو امت یو؟  کله چې ستا د ګټې وټې سیزن شي نو دروازه پرانیزې، خو چې زما وار شي بیا دروازه کلکه وتړې. پخپلو اوبو کې زه له تندې سوځم او چیغې وهم چې اوبه راکړه، ته راپورې خاندې خو بیا هم وایو چې یو امت یو. د خپلو مقدساتو زیارت او لیدلو ته بې له ویزې او اجازې نه شو تللاې، خو بیا هم وایو چې یو امت یو.

همدا تیره میاشت، د امریکا پخوانی ولسمشر او د دې هیواد ډیر ځواکمن کس، ډونالډ ټرمپ د منصفه هیئت له خوا په ۳۴ تورونو ګرم وګڼل شو او د برحاله ولسمشر جو بایډن زوي، هنټر بایدن څو ورځې وړاندې په دریو تورونو کې ملامت حساب شو. آیا زموږ د سیمې په هیوادونو کې څوک د خپل مشر او ټولواک له مجرد عکس سره د طنز کومه شوخه جمله هم لیکلای شي؟ محاکمه خو د خوب لیدل دي! همدا شان، کله چې په ټولنې کې په یو بې وسه باندې ظلم زیاتې وشي، نو ورته وایي چې په آخرت کې به درسره ګورم. دا ځکه چې موږ د سرو سترګو ځای نه لرو او عدالت د زورورو اشارې ته ګوري، خو بیا هم ځان یو موټي او برابر امت ګڼو.

موږ د ۷۳ په ځای، په ۳۰۰ مذهبي او طائفي ډلو باندې ویشل شوي یو. د کفر، ارتداد، فسق او زندیقتوب ټاپې په جیبونو کې ګرځوو. فتوی له منبر څخه سنګر ته کډه کړې، ځینې مذهبي توند لاري خو لا د بې مذهبو سره نکاح ناروا بولي. د یوې فرقې مقتدي د بلې ډلې د امام پسې اقتداء نه کوي او کله ناکله خو په یو جومات کې دوه محرابونه جوړوو‌، ولی بیا هم وایو چې یو امت یو؟

د دې وروستۍ نیمې پیړۍ د ټولو جنګونو ۷۵ سلنه د همدې امت د بچیانو ترمنځ دي، ترټولو ډیرې وسلې همدوئ اخلي او یو د بل په خلاف یې په ډیرې بې رحمۍ سره کاروي، خو بیا هم وایو چې یو امت یو. د یو هیواد، یوې جغرافیې، یو اقلیم او ګډو ملي ژبو ویونکي یو؛ ولې ځینې جنابان ځانونه د افغان په ځای افغانستانی او حتی د خیالي خراسان هستوګن بولي. خپل د زرګونو کلونو ټاټوبی او پلرنۍ خاوره د اغیار د تمدني حوزې برخه بولو، خو بیا هم باټې وهو چې د یو امت بچیان یو!

د اروپا د اتحاديې ۲۷ غړي دي، دوئ نه خپلمنځي سرحدونه لري او نه دلته ویزې ته اړتیا شته؛ یو پارلمان دی او یوه یې سکه (یورو) ده. ما څو کاله وړاندې شپږو اروپايي هیوادونو ته سفر درلود. نه یوازې زه نه پوهیدلم چې موږ د کوم هیواد په های وې (غټې جادې) کې روان یو، بلکې زما دواړه ملګري چې هماغلته اوسیدل؛ د لوحو له خطونو څخه یې معلوموله چې دا د کوم هیواد ژبه ده؟

په لویدیزې نړۍ کې ټول وګړي د خپلو مشرانو او سیاسیونو په لاس جوړو شوو قوانینو ته ژمن دي او هغه د ژوند لپاره سرې کرښې ګڼي. نو اوس دا تله او ډنډه ستاسې په لاس کې ده چې د یو رښتیني، عملي او یو موټي امت ښه تمثیل موږ کوو، که د اروپا د مختلفو قومونو، ژبو، پرګنو او سیاسي لیکو لارویان؟  الله مې دې زاړه ایمان ته خیر کړي.

—-----------------------------------

یادونه: که لوستونکي وخت او علاقه لري، نو کولاې شي د ملکزي نورې لیکنې او څیړنې د هغه په فیسبوک، لنکد ان او د یوټیوب په چینل کې ولولي او وګوري؛ ادرس یې دا دی: Wali Malakzay

 

 

ولي الله ملکزی

 

له نن څخه ټیک ۴۴ کاله وړاندې، موږ د فلپس یوه میرات مړې راډیو درلودله. کله به چې کوم غوړ خبر یا د استاد اول میر داسې فولکوریکه شانتې سندره وه،‌ نو غږ به یې هیسته جَړ پَړ شو. د ۱۳۵۸ کال د جدي په شپږمې شپې بل رقم یخني وه؛ شین آسمان له ځلېدونکو ستورو ډک وو او په خوند خوند یې سترګکونه وهل. دغه مهال، زه تنکی ځوان او د دولسم ټولګي شاګرد ووم. ناڅاپه یو ګاونډي مو د بام سر ته وخوت او د خپل شلخي پنځه ډزي ټوپک یو شاجور یې په هوا کې تش کړ. زموږ یو معلم صیب چې غوږونه یې په چترالي پکول کې پټ کړي وو، د نورو ګاونډیانو په څیر وارخطا راووت او هغه ځوان ته یې وویل: (احمق الله خانه! دا په کومې خوشحالۍ کې؟ که امین لاړ، دا دی شین ټاغي راغلل). نو ماته د ارواښاد کشاف صیب تکیه کلام رایاد شو چې چورت به یې سم وو، نو ویل به یې: (ته دومره جاهلات چې په دې نه پوهیدات)؟

د شورويانو وحشي یرغل، د شین آسمان تندر وو چې د هر ګناهکار او بیګناه په ککرۍ یوشان را پریوت. د سر سودا او د نفسي نفسي خبره شوه؛ نر هغه وو چې ځان یې ډډې ته کړ. موږ هم بسم الله کړه او په یوه ساه مو ځان پيښور ته ورسولو. دغه وخت، په پيښور کې یو جهادي تنظیم دومره ځواکمن وو چې د اطلاعاتو (استخباراتو) کمیټه یې د ځايي پولیسو څخه هم هیبت ناکه وه. د یو مهاجر لپاره سینما ته تګ که سور کوپر نه وو، نو له کبیرې ګناه څخه هم لوی جرم ګڼل کیده. خو ما او زما د ماما زوئ چې زما همزولی دی،‌ زړه مو له زمري قرض کړ ترڅو د (ټوپک زما قانون) فلم وګورو چې زموږ د والیبال ملګري یې په صفتونو نه مړیدل.

د پیښور په سینماګانو کې یوه ډیره نامي وه چې د جي ټي روډ په نوم سړک ته څیرمه پرته وه او ګرد چاپیره یې د دود پتي چای دوکانونه وو. د نندارې د لویې دروازې د پاسه، په انګریزۍ او اردو ژبو د « فردوس سینما هال » لیکل شوی وو،‌ خو شکر دی د جنت کلمه یې ورسره نه وه لیکلې. د فلم د پیل سره جوخت، له خال خال چوکیو څخه د چرسو لوګي او شنې لوخړې را پورته شوې چې نژدې وه وچې باقۍ (استفراق) وکړو. بدر منیر د فلم مرکزي کردار لوبولو او په هرې صحنې کې به یې په غصه ناکې لهجې سره د ټوپک زما قانون خبره کوله.

زه دلته د فلم په هنري بې کیفیتۍ او مبتذلې لهجې خبره نه کوم؛ ځکه دغه فلم په هیڅ ډول د پښتنو د حجرې او دیرې د دروند او حیاناک کلتور نماینده ګي نه کوله. د فلم د لیکوال، پروډوسر او ډایرکټر په ښه نیت هم شک نه لرم، خو نندارچیان یې په لوی لاس تشدد، بغاوت او ناغیړۍ ته هڅول. د قلم په ځای، د ټوپک او پخلاینې په ځای د انتقام خبره کیدله. وسله، کارتوس او ګردنۍ د یو شمله ور، توریالي او جنګیالي پښتون ګاڼه شمیرل کیږي. په دې هم ټول پوهیږو چې دا فلم یو تمثیل او مازې د پیسو ګټلو ذریعه وه، ولی په عین حال کې هغه د یو مهذب، سوله خوښي او بهادر قوم د باورونو او ارزښتونو ناسم انځور وو. ځکه ټوپک وژل کوي او قلم ولسونو ته د ژوند کولو هنر په ګوته کوي.

قلم یو رنګین خلقت دی، ستر خالق ورباندې لوړه کړې او د کَوْن او کائناتو تقدیر یې د هغه په نوکه لیکلی دی. الله تعالی پخپل کتاب کې داسې فرمايي: (ن. وَالْقَلَمِ وَمَا يَسْطُرُونَ). د هیڅ پیل، د قلم له هست سره پیل شوی، د ولسونو بدلون د ده له خوځښت سره ګینده شوی او د تیرو پرګنو د زوال او عروج کیسې قلم ثبت کړیدي. قلم د انسان په ذهن کې انقلاب راولي او په ټټر کې بندیوان زړه، له مینې او یا هم له کرکې څخه ډکوي. قلم نغمی لیکي، د مظلومانو له کړیکو توپانونه جوړوي او د ظالمانو فولادي برجونه ړنګوي. له همدې ځایه، تکړه لیکوال هغه نه دی چی د خپلې لیکنې لپاره یواځی جادوګر لفظونه او قالبي جملې انتخابوي، بلکې ښه قلموال او انځورګر هغه دی چې د خلکو په زړونو او فکرونو کې د زغم او حوصلې تخم کري او د پخلاینې روحیه مزبوتوي. اوس په نړۍ د هغه چا واکمني او باداري ده چې قلم یې رسا او له رنګه ډک دی.‌

نن د ډیورند په لر او بر کې د کارتوسو او باروتو راج دی او د پینځو لسیزو راهیسې د (ټوپک زما قانون) ببولالې زمزمه کیږي. یقینا، له عقیدې څخه دفاع جهاد دی او د ملي نوامیسو ساتنه فریضه ده. لکن د ډرون او ټکنالوژۍ په دې پیر کې د قلم د نوکې په ځای، د ټوپک په ماشې اصرار کول عقلانیت نه بریښي. دا دی یوځل بیا په دې شعار شخوند وهل کیږي چې افغانستان خو د امپراتوریو هدیره ده. که د پوهې او رڼا غلیمان د علم، عرفان او قلم خاوندان وژني او فکر کوي چې د جنت لار یې نیولې، نو دوئ د کعبې په ځای ترکستان ته روان دي. ځکه د یو بیګناه انسان د وژلو سزا، ابدي جهنم دی.

د فردوس په سینما کې د دوزخي ټوپک د نندارې او د شورويانو د یرغل دا دی ۱۶۲۱۳ ورځې پوره شوې، خو زموږ په سیمه کې د ټوپک شپیلۍ لا هم توده ده. د ټوپک قانون زموږ ولسونو ته یوازې غمونه، هجرتونه او بیوسي په میراث پریښوده. څومره مؤمن بنده ګان دهمدې کلچر نذرانه شول؟ څومره میندې بورې او خوېندې کونډې شوې؟ څومره ګلالۍ لوڼې د درویزې کچکول ګرځوي او د سړک په غاړه خیرات ټولوي؟‌ که چیرې د ټوپک خاوندانو په همدې مودې کې د کونداغونو ترڅنګ له قلمونو او رنګونو څخه هم کار اخیستی وای، نو نن به موږ د سیالانو، سیال او خبره به مو د ګاونډیانو په منځ کې میره وه. آیا اوس خو به ډیر ناوخته نه وي؟

—-----------------------------------

یادونه: که لوستونکي وخت او علاقه لري، نو کولاې شي د ملکزي نورې لیکنې او څیړنې د هغه په فیسبوک، لنکد ان او د یوټیوب په چینل کې ولولي او وګوري؛ ادرس یې دا دی: Wali Malakzay

 

 

قربانی تقدیم اموال مادی یا جان حیوانات یا انسان‌ها به یک الوهیت به عنوان عمل کفاره یا پرستش است. قربانی کردن یک آیین مذهبی است که در آن یک چیز به الوهیت ارائه می‌شود تا رابطهٔ صحیح یک انسان با نظام مقدس برقرار، حفظ یا احیا شود. این یک پدیدهٔ پیچیده‌است که در اولین شکل‌های شناخته شده عبادت و در همه نقاط جهان یافت شده‌است. قربانی رسمی است که در اغلب ملت‌ها از انسان های بدوی آغاز و در ادوار گوناگون تاریخ وجود داشته‌است و اکنون هم وجود دارد. در این رسم معمولاً گوسفند و گاو ذبح می‌شود.

در خصوص تاریخچهٔ قربانی در دوران باستان گفته می‌شود که بشر همواره به دنبال ایجاد پیوندی میان خود، خداوند و مقدسات دینی بوده و قربانی کردن یکی از روش‌هایی است که این پیوند را به وجود می‌آورد. در یونان باستان، قربانی نماد کفاره، تزکیه، آرامش خاطر و استمداد از رحمت خدایان بوده و در مصر باستان نیز قربانی به عنوان عملی آیینی رواج داشته‌است.

قربانی واژهٔ عربی است از «قرب» گرفته شده به معنای نزدیکی که در همهٔ قربانی‌ها نزدیکی جستن به خدا یا خدایان یا قوای فوق طبیعی در نظر بوده‌است. و در انگلیسی "sacrifice" معادل قربانی شمرده می‌شود، در زبان لاتین نیز "سکریفیچیوم" (sacrificium) معادل قربانی است که از دو واژه سَکِر "sacer" به معنای جدا و متمایز کردن و فاچِرِ "facere" به معنای انجام دادن است و ریشهٔ لاتینی کلمهٔ مزبور نشان می‌دهد که چیزی یا به خاطر اهمیت و ارزشی که دارد از اشیای پیرامون خود جدا می‌شود تا به منظور به دست آوردن خواستهٔ مهم‌تری پیشکش شود.

قربانی کردن، ادای دینی است برای خدایان، تا شکرانه‌ای باشد به سبب آنچه از او دریافت کرده‌اند و گاه نیز برای پوزش و فرونشاندن خشم خدایان به سبب گناهانی که یک قوم مرتکب شده‌اند تا ریخته شدن خون موجودی دیگر سبب صیانت قربانی کنندگان شود و در پایان نیز با خوردن گوشت قربانی جشنی ترتیب دهند به پاس پذیرش قربانی از سوی خدایان و قبول توبه.

بررسی متون و آثار برجای مانده از ادیان مختلف و دوران کهن حکایت از آن دارد که مراسم قربانی با اهداف مختلفی همچون فروکاستن از خشم خدایان، طلب باران، باروری زمین، کسب موفقیت در جنگ یا رفع بیماری‌های واگیر و کشنده صورت می‌گرفته‌است.

عنصر قربانی شده بسته به جامعه‌های ابتدایی آن زمان، محدود به موجودات خاص نبود؛ از موجودی مظلوم و بیگناه برای برانگیختن حس ترحم خدایان، حیواناتی چون بز و گاو و شتر یا موجودی عزیز و ارزشمند از جنس انسان؛ مثل قربانی کردن خود پادشاه یا فرزند ذکور نخستین او، تا قربانی کردن خود خدایان (ایزدان فروتر) برای خدایی بزرگتر را شامل می‌شده که از اهمیت و ارزش والای قربانی در نزد اقوام و آیین‌های کهن حکایت دارد.
هنوز در گوشه و کنار جهان، انسان ها و اقوامی به صورت ابتدایی زندگی می کنند، بومیان استرالیا، قبایل افریقایی قبایل سرخپوست امریکا، اسکیموهای قطب شمال از این دسته اند .این مردمان با تمدن و فن آوری دنیای جدید چندان آشنا نیستند و مانند انسان های روزگار کهن و گاهی مانند انسان های پیش از تاریخ زندگی می کنند، ایشان نه تنها برای امرار معاش خود از وسایل ابتدایی استفاده می کنند، بلکه به لحاظ فرهنگی و فکری ساده و غیر پیچیده اند انسان ابتدایی ویژگی هایی دارد که باعث شکل گیری اندیشه و فرهنگ خاص او می گردد وی چنان به جامعه و قبیلهٔ خود وابسته است که در واقع از شخصیتی فردی و مستقل برخوردار نیست او اندیشه و عقیده ای جدا از جامعهٔ خود ندارد و آن چنان مجذوب جامعهٔ خویش است که چشم بسته اخبار و عادات و رسوم آن را می پذیرد و کمتر به خود اجازه می دهد در آنها تامل و تدبر کند و همین امر موجب می گردد که اندیشهٔ انسان ابتدایی کمتر دچار تغییر و تحول شود.
شناخت انسان ابتدایی بیشتر بر حواس ظاهری وتجربیات جسمی او مبتنی است و تعقل و تفکر در اندیشهٔ او جای چندانی ندارد، دین ابتدایی به انسانی تعلق دارد که ساده زود باور و حس گراست و بنابراین هرگز ساختاری پیچیده ندارد وی بر اساس عادات و رسوم قبیلهٔ خود برای تامین نیازها و رفع موانع و مشکلات به نیروهای نامحسوسی که به اعتقاد او در پدیده های طبیعی و محسوس وجود دارند پناه می برد و از آنها کمک می جوید و دین او همین است .
همانگونه که عادات، آداب و رسوم قبایل مختلف و نیز مظاهر طبیعت در نقاط مختلف جهان بسیار متنوع است ادیان ابتدایی نیز بسیار متنوع هستند به گونه ای که شمارش این ادیان کاری نشدنی است زیرا هر قبیله و روستا دین خود را دارند و امور خاصی را می پرستند و اعمال خاصی را انجام می دهند این تنوع مطالعه و بررسی عقاید و اندیشه های دینی تمام اقوام ابتدایی را ناممکن می گرداند با این حال دین پژوهان و انسان شناسان ویژگی هایی را برای ادیان ابتدایی بر شمرده اند آنان معتقدند که این ادیان با همه تنوع و تکثر در اموری که به آن اشاره می کنیم مشترک هستند.
مانا: کلمهٔ مانا برگرفته از واژهٔ محلی « ملانزیایی» است که باستان شناسان آن را از اقوام آن جزایر گرفته و در معنایی علمی به کار برده اند به طور کلی همه اقوام بدوی اعتقاد دارند که قدرتی مرموز در هر چیز وجود دارد که مانند نیروی حیاتی موجود در اشیاست و از سوی اشخاص معین به موجودات زنده یا غیر زنده انتقال می یابد این نیرو را می توان از اشیای بی جان به جانداران منتقل ساخت یا از یک شخصی به شخص دیگر و یا از اشخاص به اشیای بی جان باز گرداند این نیرو با اشخاص یا اشیایی ارتباط می یابد که سرشت و طبیعتی مستعد داشته باشند اینان قایل اند که رئیس قبیله و گونه های مهم حیوانات گیاهان و سنگها این نیرو را در خود دارند در جوامع ایتدایی برای مهار نیروی مانا و استفاده از آن تکنیک هایی وجود دارد نیروی رمزی و جادویی مانا را می توان به صورت مثبت و منفی به کار برد برای مثال این نیرو به ابزار شکار یا کشاورزی منتقل می شود و در موفقیت شکارچی یا کشاورز موثر است همچنین اشیایی که نیروی مانا به آن داده شده به انسان کمک می کند تا از خطر نیروها و ارواح شریر در امان باشد.
قبایل و انسان های ابتدایی برای تسخیر یا دفع نیروی موجود در طبیعت ( مانا ) از اوراد و اعمال خاصی که سحر و جادو خوانده می شود استفاده می کنند این اعمال به صورتهای گوناگونی انجام می پذیرد. برای مثال: گناهان خود را به حیوانی منتقل کرده او را می کشند و یا به قایقی منتقل کرده آن را غرق می کنند و بدین ترتیب از بلایا نجات می یابند یا باعث حاصلخیزی زمین یا باروری انسان یا حیوان می شوند. (جان بی ناس- تاریخ جامع ادیان ص. ۱۰).
یکی از رایج ترین اعمالی که در همه ادیان جهان به چشم می خورد قربانی است در سراسر تاریخ می توان انسانهایی را دید که قربانیهای گوناگونی را به خدایان، ارواح، دیوها و نیاکان پیشکش می کردند اغلب این قربانیها حیواناتی است که کشته و سوزانده می شود و یا پخته در پیشگاه خدایان می خورند اما تقریبا هر چیزی دیگری می تواند قربانی باشد انسانها، شراب، شیر، آب، چوب، ابزار، اسلحه و جواهرات و اشیای دیگری را به خدایان تقدیم می کرده اند حتی گاه این قربانیها انسان بوده اند که البته بیشتر انسانهایی که اسیر می گشته اند برای خدایان قربانی می شده اند و گاه نیز فرزند یا عزیزترین افراد قبیله را قربانی می کرده اند آیین قربانی در میان ادیان ابتدایی بسیار رواج دارد.
اعتقاد به اینکه انسانها با مرگ کاملاً از بین نمی روند و به گونه ای به حیات خود ادامه می دهند تاریخی بس طولانی به قدمت حیات انسان دارد. یکی از اعتقادات عمومی انسانهای ابتدایی این است که مردگان به نوعی به حیات خود ادامه می دهند و می توانند به انسانهای زنده کمک کرده یا به آنان زیان رسانند بنابراین در میان این انسانها احترام به مردگان و نوعی پرستش آنها امری معمول است.

در آئین کهن دیویسنا تا پیش از ظهور مزدیسنا رسم کرپان دست کم توسط سه گروه پیروی و پاسداری می‌شد: اوسیج‌ها، بندوان و کاویان. طریقهٔ برگزاری و چگونگی آن بجز ردی که در تاریخ کنعان و سامیان باستان در دست است مابقی با غلبهٔ هر دین جدید از بین رفته اند.

در تمدن عیلام قربانی به عنوان یکی از اساسی‌ترین سنت‌های آئینی برای جلب رضایت خدایان محسوب می‌شد در جشن مادربزرگ که در شروع فصل پاییز برگزار می‌شد که در دوره‌های کهن آغاز سال نو در عیلام نیز در بیشهٔ مقدس ایزدبانو گوسفندهای بالغ و پرواری در آیینی به نام «گوشوم» قربانی می‌شدند این جشن روز قربانی نامیده می‌شد در جشن دیگری به نام «سیموت» نیز گاو نر قربانی می‌کردند.

در دورهٔ هخامنشی نیز مناسک قربانی برای خدایان ایرانی و عیلامی تحت عنوان کوشوکوم برگزار می‌گردید که در کتیبه‌های باستانی بروی تخت جمشید به آن اشاره شده‌است هخامنشیان به دلیل نزدیکی فرهنگی ای که با عیلام داشتند گوسفندانی را برای پیشکشی در مراسم قربانی کوشوکوم

(Kušukum) که در تخت جمشید و حوالی آن انجام می‌شد اختصاص می‌دادند. 

در یهودیت، واژهٔ کوربان (Korban) برای قربانی کار برده می‌شود معنای اصلی این کلمه تقرب به خداوند و از ریشهٔ Karav به معنای «نزدیک شدن» است قربانی از مهم‌ترین شعائر خدمت به خدا و مرکز ثقل عبادات دین یهود است. قربانی در اسلام به اساس افسانهٔ روئیای موهوم ابراهیم که میخواست پسرش اسماعیل یا اسحاق را قربانی کند و گوسپندی معجزه آسا جای آن را گرفت، واجب گردیده و هر سال در ایام حج  در جوامع اسلامی اجرا میگردد.

دیدگاه مسیحیان نسبت به قربانی متفاوت از یهودیان  و إسلام است به شکلی که در مسیحیت مناسک دینی همراه با عرفان تفسیر و تعبیر می‌شوند در آیین مسیحیت عیسی مظهر و نماد قربانی است بر این اساس به صلیب کشیده شدن عیسی انسان را از گناهان پاک ساخته و این اقدام را نوعی قربانی عرفانی برای همه انسان‌ها می‌دانند در مسیحیت فدا شدن جان عیسی مسیح در راه رساندن پیام الهی به انسان به عنوان عالی‌ترین قربانی‌ای است که نه انسان به خدا بلکه خدا به انسان داد و نشانهٔ محبت بی‌اندازهٔ خدا به انسان‌هاست در نتیجه قربانی کردن حیوانات بر طبق کتاب مقدس مسیحی در مسیحیت منسوخ شده و نباید آن را انجام داد.

عزیزی غزنوی

تورنتو کانادا

ولي الله ملکزی 

آیا دی ټکي ته مو پام دی چې په قرآنکریم کې د الرِجال (سړي) په نوم سورت نه شته، خو د النِساء (میرمنې) په نوم راغلی دی؟ که د خالق تعالی په سپیڅلي کتاب کې د نوح، ابراهیم او محمد (علیهم السلام) په څیر د سترو استازو د شهامتونو، دعوتونو او کړاونو خاطرې د سورتونو په بڼې یادې شویدي، نو د یوې پتمنې پیغلې (مریم) په نوم سورت هم شتون لري چې د ګردې نړۍ د میرمنو په متن کې د هغې د غوره والي او برائت سند ګڼل کیږي.

که د آسیه غوندې یوه مؤمنه او غاوره میرمن، د کوم خدايګوټي د قصر بي بي هم وي، نازولی موسی (ع) به په خپلې غیږې کې نیسي او د شریر سړي له شر څخه به یې ساتي. البته، څه وخت چې ښځه کنجره او پلشته شي،‌ هغه بیا که د نوح یا لوط (علیهما السلام) میرمن هم وي، د بغاوت جنډه به پورته کوي او د خیانت په هنداره کې به خپله مشاده ویني.

آیا خبر یاست چې کله به حضرت فاطمه د خپل پلار، حضرت رسول (ص) کور ته راغله، نو هغه به ورته پاڅید، ښُکل به یې کړه او په خپل ځای به یې کښینوله؟

زما یقین دی، دا به مو هم د تاریخ په پاڼو کې لوستي وي چې پیغمبر صیب د حجة الوداع په ورځ، د عرفې د غونډۍ د پاسه د یولک اصحابو په وړاندې د عرب عجم، سپین تور او له نر سره د ښځې د برابرۍ اعلان وکړ چې دوئ ټول له آدم  څخه پیدا دي او آدم له خړې خاورې!

فکر کوم دا به مو هم اوریدلي وي چې همدغه رښتیني نبي، د خپل زنکدن په ورستیو شیبو کې چې په ډیر سخت تکلیف کې وو او خولې ترې بهیدلې، فاطمه یې را وغوښتله، خپلې سینې ته یې نژدې کړه او په تکرار سره یې وویل: (أيها الناس، اتقوا الله في النساء، اتقوا الله في النساء، أوصيكم بالنساء خيراً - ای خلکو! د ښځو په هکله له الله څخه وډاریږئ، له میرمنو سره په چلند کې الله مه هیروئ، زه تاسو ته له ښځو سره د ابرومندې ګوزارې توصیه کوم).

ښه نو، اوس تاسو ووایاست چې آیا ښځه د نر په څیر، انسان نه دی، پوره انسان، برابر انسان او د پوره کرامت څښتن انسان؟ که خالق ته مخ او مخلوق ته شا کړو، آیا موږ خپلو لوڼو،‌ خویندو او میرمنو ته د هغوئ مشروع، انساني او مدني حقوق ورکړي؟ کنه هم ځان غولوو او هم د نورو په سترګو کې خاورې شیندو؟

آیا په دې پاسني تصویر کې زما د ګرانو لمسیو دغه انځور، تاسو ته مازې اختریز شعار ښکاري که د شعور یو لالهنده غږ؟ که ځواب مو « هو » وي، نو راځئ چې دغه غږ د امانت په ډول، په ګډه بدرګه کړو ترڅو نورو غوږونو ته هم ورسیږي.

 

کور مو له پتاسو ډک

عید همه تان خجسته باد

 

 

بسم‌الله الرحمن الرحیم

تاریخ :  ۲۰/  ۱ /  ۱۴۰۳

 شورای رهبری اجماع بزرگ ملی افغانستان فرارسیدن عید سعید فطر، جشن بزرگ اسلامی که نماد پاکی، بخشش و همدلی است، بهترین و صمیمانه ترین تبریکات خویش را به کافهٔ ملت، همه مسلمانان جهان و فعالین اجماع بزرگ ملی افغانستان تقدیم میدارد. از خداوند متعال می‌خواهد که این عید نور و برکت را به خانه‌های شما بیاورد، دل‌هایتان را از نور ایمان و محبت پر کند و زندگی‌تان را با سعادت و موفقیت همراه سازد. بگذارید عید فطر ما را به سوی مهربانی بیشتر، فهم متقابل، اتحاد و پشتیبانی از یکدیگر هدایت کند.   

 شورای رهبری اجماع بزرگ ملی افغانستان بمثابه محور نیرومند تجمع ساختارهای بزرگ کشور از همه افغانها و نهاد های افغانی می طلبد که به استقبال عید سعید فطر راه صلح و همیاری را در پیش گرفته، راه افروختن آتش جنگ های نیابتی خانمان سوز را مردود شمرده، مشکلات کشور و مردم را از راه تفاهم، مذاکره، تعامل و تعاون بین الافغانی حل و فصل نمایند.

اجماع بزرگ ملی افغانستان با درک رسالت ومسئولیت ملی و اجتماعی خویش ناظر وضعیت نگران کنندهء کشور ومردم خویش بوده وبا تحلیل عمیق وهمه جانبهٔ روند های سیاسی، اجتماعی، امنیتی و اقتصادی کشور به این نتیجه رسیده است که امنیت سراسری وثبات سیاسی دائمي درکشور را می توان از طریق ایجاد دولت قانونمدار ملیِ اسلامی و با ثبات، برخاسته از ارادهٔ ملت و مبتنی بر عدالت اجتماعی که در آن چانس های مساوی اشتراک در امورمیهنی برای همه اتباع کشور، اعم از زن و مرد مساعد باشد، بوجود آورد.

به این منظور اجماع بزرگ ملی افغانستان که از ساختارهای سیاسی و اجتماعی که متشکل از احزاب، نهاد ها، شوراهای قومی و شخصیت های مستقل دینی، علمی و تخصصی میباشد، تکوین می گردد؛ در امرمتحد ساختن تمام نیروهای ملی، صلح پسند، ترقی خواه، ومردم دوست ازطریق مبارزهٔ سیاسی مسالمت آمیز و راه اندازی گفتمان بزرگ ملی و بین‌المللی دست بکار شده است. با توکل بخداوند متعال وهمت عالی مردم با دیانت افغانستان اهداف مندرج (تفاهم نامهٔ همکاری و کار مشترک بین ساختارها، ائتلاف ها، حرکت ها و نهاد ها) را عملی میسازد.

اجماع بزرگ ملی افغانستان راهبرد ( میکانیزم)  معقول، علمی و مطابق با شرایط عینی تعامل و گفتمان با طالبان که در افغانستان قدرت سیاسی را در دست گرفته اند، تدوین نموده است و به این نظر است که برای بیرون رفت از بن بست موجود «در تعین راهبرد و راهکار از تعقل، درایت، از خود گذری و پالیسی سالم با در نظر داشت اوضاع سیاسی داخلی، منطقوی و جهانی کار گرفت. اجماع بزرگ ملی افغانستان باورمند است که در شرایط موجود با یک حرکت فراگیر و بسیج همگانی نیروهای سالم و مصلح، میتوان از این بن بست بدر شد.» 

 بناٰء اجماع بزرگ ملی افغانستان از تمام ساختار ها و احزاب سیاسی، سازمانهای اجتماعی، جامعهٔ مدنی، نهادهای حقوقی در داخل وخارج کشور که واقعاً و خاص از برای خدا، امتیازات ملی، خواستها، انتظارات و احتیاجات مردم را علیاتر از امتیازات شخصی و گروهی میدانند؛ صادقانه، بی آلایشانه و وطندوستانه تقاضا مینماید که بخاطر درمان رنجهای بیکران مردم افغانستان در ایجاد نیروی واحد و متحد ملی سعی و تلاش نمایند. (اصول کاری اجماع بزرگ ملی افغانستان) که به اتفاق نظر اضافه از بیست ساختار بزرگ سیاسی تدوین گردیده است، راه مناسب و معقول اتحاد نیروها و اجماع سراسری ملی را ترسیم نموده و جوابگوی مقتضیات وحدت عمل نیروهای ملی و وطندوست می باشد.

خواهران و برادران عزیز!

این عید بزرگ دینی فرصتی است برای تجدید نیت، تقویت پیوندهای انسانی و اسلامی و یادآوری اهمیت همدلی و همزیستی مسالمت‌آمیز در بین همه‌ی ما. بیایید در این روزهای مبارک، دست‌های یکدیگر را برای ساختن آینده‌ای روشن‌تر و پر از امید برای کشور عزیزمان افغانستان قوی‌تر بگیریم و فریب هیچ اهریمن قسم خورده را نخوریم! 

با احترامات فایقه

رهبری اجماع بزرگ ملی افغانستان

«اجماع بزرگ ملی افغانستان» که ائتلاف ها و ساختار های بزرگ نیروهای ملی و وطندوست در داخل و خارج کشور را در خود متحد ساخته است، ۸ مارچ- روز همبستگی بین المللی زنان را به همه زنان جهان و بالخصوص به زنان رنجدیدۀ افغانستان تبریک عرض میدارد.

روز جهانی زن، فرصتی برای گرامیداشت دستاوردها و همبستگی زنان در سراسر جهان است. اما برای زنان افغانستان که حق تعلیم، تحصیل، کار و مشارکت در زندگی اجتماعی از ایشان گرفته شده است، این روز فریادی رسا علیه استبداد و مطالبهٔ آزادی و برابری است.

آزادی و تساوی حقوق زنان با مردان نتیجهٔ تکامل طبیعی و قانونمند اجتماعی است. این پروسه را می توان بطور مؤقتی و در مقطع مشخص زمانی مختل کرد، اما موفقیت نهایی آن حتمی و جبر تاریخی است.

اجماع بزرگ ملی افغانستان برای احقاق حقوق حقۀ زنان و زندگی عاری از خشونت و تبعیض سعی و تلاش خستگی ناپذیر نموده و خواستار به رسمیت شناختن حقوق شهروندی زنان می باشد.

درخشنده باد روز همبستگی بین المللی زنان در سراسر جهان!

شورای رهبری اجماع بزرگ ملی افغانستان!

عبدالملک پرهیز
نیچه د تفکر په ډګر کې یوه مطرح څېره ده . د نیچه د اندونو ځانګړتیا د مسایلو ،  په تیره بیا د عشق په اړوند د هغه په نوي او ژور لبد کې دی.
نیچه د مينې یا عشق د کلمې په اړوند د ښځې او نرینه د پوهې او درک ترمنځ توپير داسې ویني: « د مینې کلمه په حقیقت کې د نارینه او ښځې دپاره » دوه بيلابېلې ماناوې لري ، دا د دوو مخالفو جنسونو ترمنځ د مينې له شرطونو یو شرط دی چې یو لوری د عشق» په اړوند  خپل احساس او تصور د بل لوري له احساس او تصور سره یو شان و نه بولي . «     
د نیچه له نظره دغه توپیر او دوه والی ، د ښځې توب او نارینه توب د تصورونو پر بنسټ رامنځ ته شوی ، یانې دواړه مخالف جنسونه  (نرینه او ښځه ) د هغه بېلتون پر بنسټ چې د ښځې توب او نرتوب پربنسټ يې لري ، د عشق د کلمې په اړوند ددوی درک او پوهاوی هم  توپیر لري. نوموړی ددې بحث په دوام لیکي : « کوم څه چې ښځه د مينې په اړوند پوهيږي  تر یوه بریده څرګند او روښانه دی : د هغې له نظره مینه یوازې اخلاص او سرښندنه نه ده ، بلکې په بشپړه توګه او له هر اړخه له هر ډول قید او شرط او یادونې پرته د اروا او بدن بښل او سوغاتول دي، ښځّه د شرایطو او  ځانګړو یادونو په اډانه کې د ځان له سپارلو ډارېږي » په دغه قضاوت کې نیچه د ښځې له نظره مینه د بې قید او شرطه او پې له کومې یادونې د بدن او اروا د بشپړ سپارلو په مانا بولي . د نیچه له نظره د بې قید او شرطه دغه بښنه یو ډول ځان ټېریدنه ده ، چې یوازې د ښځې ځانګړنه ده ، نه د نرینه .نیچه د نرینه په اړوند ددې خلاف نظر لري : « که چيرې نرینه پر یوې ښځې مین شي نو هغه له ښځې هم د ورته میني هيله لري ، خو نه غواړي هغه احساس چې ښځه يې لري ولري ، که داسې نرینه پیدا شي چې د هماغه بشپړې بښڼې او سوغات بشپړ  احساس ولري نو  داسې نرینه  نور نرینه نه دي ، هغه نرینه چې د ښځې په شان مینه کوي په بشپړه توګه په ښځې بدلېږي .  
نیچه د ښځې او نرینه ترمنځ  دغه توپیر یو طبیعې خبره او د بحث وړ يې بولي او د مینې څخه د دواړه مخالفو جنسونو د پوهې توپیر د ښځې په  « قربانۍ»  او  له دغه قربانې څخه د نرینه کمال ته رسیدو کې بولي : « ښځه ځان قربانوي او نرینه له دغه قربانې لوړتیا او کمال ته رسیږي .»  ددغه فیلسوف د اند پر بنسټ مینه د ښځې له نظره بې له قید او شرطه پښل او قرباني ده چې نرینه د هغې په تر لاسه کولو سره لوړ دريځ او کمال ته رسېږي او د خپل سړیتوب یا شخصیت فردي اړخونه بشپړ او تکامل ورکوي .

 

سید عبید الله نادر

کومه ده هغه ریښیني مینه ، چې د دردمنو په زخمی زړونو ملهم کیږدي ،او زمونږسټړي جنګ زپلي او ستومانه زړونو کې ،نشاط او خوشحالي واچوي . کومه دی هغه د صاحبدل وینا چې زمونږ  تیاره زړونه او ضمیرونه په خپل الهامی ویناوو روښانه کړي ،زمونږ زړونو ته د معرفت رڼا وبخښي ، او کومه دی هغه زمونږ د رنځونو طبیب او مسیحا چې زمونږ دا پټ پنهم د زړه دردونه احساس کړي ، او زمونږ په احساس کې شریک شي ،  او کومه دی هغه د میني او محبت په رمز پوه یو درد آشنا ، چې مونږ له کرکي او نفرتونو څخه بیزاره او جلا کړي ، په مونږ کې د میني او محبت احساس راژوندی کړي ، او کومه ده هغه ریښتیني مینه چې زمونږ مرور زړونه پخلا کړي  ، زمونږ د انتظار سترګي په کلنو د هیلو او امیدونوپّه دې بیدیا کې ،سپیني شوي ، خو زمونږ د خیالو نو سوله رانه غله .

ولي الله ملکزی 

آیا مینه د زړه درد دی، که د عاطفې سیلۍ؟ د شعور ناره ده، که د فطرت کړیکه؟ د احساساتو شور دی، که د ضمیر سکون؟ د عذاب کړکۍ ده، که د ثواب دروازه؟ د طبیعت رنګ دی که د هوس زنګ؟ د وصال او فراق ترمنځ پل صراط دی، که د رواجونو په ځنځیر تړل شوې خیالي نړۍ؟ آیا مینه شوق دی، اراده ده، لیوالتیا ده که د عزم انتهاء ؟ آیا مینه انعام دې، انتقام دی که د پشکال خړ سیلاب؟ د ساز آغاز دی که د کړاو انجام؟ د الهام سرچینه ده؛ که د تلقین زاره چاودې هڅه؟ آیا مینه تلوسه ده او هیجان دی، که حسرت دی، جرئت دی، برائت دی، یا جنون او لیونتوب؟

یارانو! تپوسونه ډیر دي،‌ خو هغه د پيښوریانو په اصطلاح (ما له خو یې اَډو پته نه لګي چې ځواب به یې څه وي)؟ زموږ په فولکلوریک او ولسي ادب کې چې کله د عشق، څیرې ګریوان،‌ کچکول او ببرو څڼو خبره مطرح کیږي یا یې لولو، نو سم سیده مو لیلی مجنون، مؤمن خان شیرینۍ، یوسف خان شیر بانو او د شکسپیر د ناول، رومیو او جولیت افسانوي نومونه سترګو ته نیغ ودریږي. البته که مینه د رندانو او زاهدانو د معرفت او بیدارۍ څپه وي؛ بیا نو په غړیدلو سترګو ګورو چې مینه غیبي اور او د زړه ټکور دی. که زما په خبره شکمن یاست، نو راځئ چې د رحمان بابا له خپلې خولې څخه یې واورو:

چې د خدای له معرفته خبر نه وي – هغه واړه که بیدار دي، هم ویده دي

صفا سوتره خبره خو همدا ده چې د حُب «مینې» کلمه ۷۶ ځلې په قرانکریم کې یاده شوی او پیغمبر (ص) د انسان زړه، د مینې مرکز بولي او فرمایي: { اَلْـمَرْءُ مَـعَ مَـنْ أَحَـبَّ - سړی به له هغه چا سره حشر کیږي چې مینه ورسره لري}. عشق او محبت دواړه عربي الفاظ دي، مګر توپیر یې دا دې چې له عشق سره جنسي غریزه مل وي او محبت معنوي اړخ لري؛ لکه د خالق تعالی، مور پلار او له وطن سره مینه. د مینې پیل د سترګو له رپ سره تړلې او انجام یې ډیر کله نامرادي او د زړه ماتیدل وي؛ خو چې په وصال ختمه شي هلته بیا هر لوری دلبر او دلبري وي. ارواه پوهان وايي: که مينه کول عذاب دى، نو له مينې څخه محرومیت بيا سوچه مرګ دى. دائرة المعارف لیکي: د مینې لوی لامل د حُسن کرشمه، د شخصیت اغیز او د طبیعت رنګونه دي چې شعور تخنوي.

مشهور څیړونکی، سلمان ابوصالح د میینانو د ورځې د نمانځنې په اړه وايي: ستونزه زموږ په فهم او برداشت کې ده چې عقیده او کلتور په یوه تله تلو. رومي راهب، ولنټاین خو په ۲۷۰ میلادي کال کې په دې تور ووژل شو چې د امپراتور د حکم په خلاف یې کلیسا کې پټې نکاح ګانې تړلې ترڅو ځوانان د عسکري خدمت څخه بچ شي. نو د یو پادري زړورتیا او بغاوت زموږ له عقیدې سره څه تړاو لري. د یو منلي واقعیت په توګه، د ولنټاین ورځ د لویدیځې نړۍ کلتور او د ګټې وټې یوه پلمه ده چې په دې ورځ د ملیاردونو ډالرو سود سودا کیږي. ولی موږ ډیر ناشنا مخلوق یو؛ ډالر، د ټایټینک فلم، آیفون، برګر او پپسي مو خوښیږي، خو د مینې ورځ اونیکټايي راته صلیب ښکاري. د جومات په لومړي صف کې ناست سپین ږیړي مو غرب ته ښیراوې کوي چې: یا الله ته یې تباه کړې، خو په وروستي صف کې ناست د دوئ اولادونه دعاګانې کوي چې په خیر مو ور ورسوه.

عزیزانو! (څوک چې خوب کوي، میښې یې نر کټي زیږوي) شکر دی چې د خوبونو سیزن له خیره تیر شو. چا د آدم (ع) سره په ټلیپون کې خبرې وکړې، چا ته د حوض کوثر سندونه حواله شول او ځینو ته حضرت پیغمبر صیب په خپلو مبارکو لاسونو پګړۍ وتړلې او جنډې یې ورله ورکړې. مګر ښه خبره دا ده چې هیڅ چا فرغون، نمرود او ابوجهل په خوب کې ونه لیدل. زه نن سهار وختي د کافي/ قهوې دکان ته ننوتم، دروازه یې په سرو پلاستیکي ګلابو کې پټه وه، هره خوا سرې پوکڼۍ وې، کاریګرو سرې خولۍ په سر کړې وې، پیالې سرې وې او چاکلیټونه هم تک سره وو. په مخامخ دیوال لیکل شوي وو: «Love Is Life - مینه ژوند دی». نو ماته بې اختیاره خپل مینه ناک ځوانان را په زړه شول؛ مال لټه یې وکم چې ستاسې پلو ته د سرو ګلابو او رنګینو خوبونو څه خبر مبر شته کنه؟

نور مو سر نه خوږوم؛ که دې همدې دیوال همدغه خبره، د کاڼي کرښه وګڼو چې مینه د زغم، مننې او پخلاینې انعکاس دی؛ نو یقینا چې ژوند به مو ډیر ښکلی او سپیڅلی شي. او لا به ډیره غوره وي که موږ هریو، د زړه په ایلبند کې د مینې کیږدۍ هسکه او د کرکې ټغر ورڅخه ټول کړو؛ ترڅو د ژوند له خوږو خوند واخلو او حوض کوثر ته لاره ومومو. ربه ! ته مې زاړه ایمان ته خیر کړې.

—--------------------------------------------

یادونه: که لوستونکي وخت او علاقه لري، کولاې شي د ملکزي نورې لیکنې او څیړنې د هغه په فیسبوک او یوټیوب چینل کې ولولي او وګوري. ادرس یې دا دی: Wali Malakzay

 

 

 

 

 

 

 

سید عبید الله نادر

د انجونو اوښځو مبارزو ټه د هڅونې او ویاړ په خاطر

زه هغه دی وینم، چې پرله پسي درنو مبارزو ته مو خپلي اوږې ورکړي دي ،زه هاغه دی ستاسو مقاومت په خپلو مبارزو کې وینم، او ستاسو عالي همت ستایم ، 

زه ستاسي هلې ځلې د دي کوردلانو په وړاندی وینم، چې د تعلیم ، کار او دبیان د آزادۍ حق اخیستلو له پاره مبارزه کوئ  

زه ستاسو غږ د کوڅو ، سړکونو، بازارونو،نه د زړه په غوږو اورم،ستاسو هغه ویښونکي غږونه چې ټوله دنیا يې په عظمت او لوړوالي سره اوري ،او نړۍ وال ټول بشر دوستان مو هر کلی کوي ، زه هغه غږونه د زړه په غوږو اورم ،او په خپلو سترګو وینم چې ځیني کوردلان او دتیاره زړونو خاوندانو خپل غوږونه کاڼه اچولی، او ستاسو دا فریادونه نه اوري،

ستاسو هر غږ هره تعره رسا ده ،او دښمن ته زړه چاودونکی ځواب دی،ستاسو هر غږ او نعره مونږ د ښوونځیو پرانیستلواو د مکتبونو د زنګونو د غږ اوریدو ته نژدې کوی ، 

چې هغه زمونږ او ستاسي ګډ هدف اوآرمان دی،

ستاسي د بیدارۍ ورکولو احساس او ستاسي مبارزې ته دي ، زمونږ سلام او درناوی وي ستاسو شهامت د درناوی وړ دی، ستاسي مبارزې به په دي اغزنو لارو کې ګلونه وشیندي ستاسي مبارزې او هلې ځلې امید بخښونکي دي ستاسي هڅې په دي لار کې ډیر درد من او قدرمن خلک ستايي،  

زه خو د زړه په سترګو راتلونکی ستاسو په لاس روښانه وینم ، ستاسی دا مبارزې به هیڅ کله هیرې نه شي ،او د دنیا نورو ښځینه وو او انجونو ته به د لارې مشعل و ګرځي،

 

زیاتې مقالې …