جواب تاریخی به اخلاف ملای لنگ که با تحقیر اهالی پر فضیلت موسیقی و شکستاندن آلات موسیقی آنان « فخر » مینمایند : استاد قاسم افغان حامى بزرگ استقلال و شاه امان اله
در بزرگداشت سال روز احراز استقلال سياسى افغانستان و تبجيل از پاسداران سترگ استقلال ، جا دارد از نقش اثر گذار استاد قاسم افغان در ان صفحات شورانگيز تاريخ ، با قدردانى و افتخار ياد دهانی نماييم و مقام والاى اين شخصيت بزرگ ملى و فرهنگى را گرامى بداريم كه جايگاه رفيع اين برليان تاريخ موسيقى و بنياد گذار موسيقى معاصر كشور ، اظهر من الشمس است . چنانچه استاد مددى از مفاخر موسيقى افغانستان در كتاب خود ( سرگذشت موسيقى معاصر افغانستان ) ، استاد قاسم را موسيقيدان جامع در تمام شقوق موسيقى كه بر همگان حق استادى داشته ، معرفى و " مكتب قاسم " و " سبك قاسمى " متعلق به او ميداند .
استاد قاسم فقيد در ركاب پدر ، در دربار امير عبدالرحمن خان بحيث نخستين غزل خوان ، جوان تبارز كرد و بحيث خواننده رسمى دربار امير حبيب اله مورد توجه خاص قرارداشت و ضمن دريافت هدايا ، هارمونيه دانه نشان هندى امير را از دست نصراله خان نايب السلطنه بدست اورد .
امان اله كه در سلطنت پدر ملقب به " عين الدوله " بود ، بدور از انظار پدر ، منحيث شاگرد نزد استاد قاسم اصول موسيقى را فرا گرفت و از همان زمان دوست و رفيق همديگر ميشوند . استاد قيام مؤلف كتاب ( از صدا تا اهنگ ) كه خود از موسيقى دانان بزرگ و ازغنايم روزگار ما است ، مينويسد :
" شاه امان اله استاد قاسم را مانند وزراى كابينه در كنار خود مينشاند "
در اوايل پادشاهى ، شاه امان اله ، استاد قاسم افغان در يك ضيافت شبانه ، با اشاره به نماينده انگليس ميخواند :
ميزند چشم كمبود تو ، ناخن به مژگان
ترسم اى دوست ميان من و تو جنگ شود
و يا :
همين جا صلح كن با ما ، چه لازم
كه در محشر ز ما شرمنده باشى
چنانچه داكتر اكرم عثمان فقيد در داستان معروف خود ، ذكر نموده است ، دابس نماينده انگليس در ان مجلس از استاد قاسم ميخواهد كه در پيانو ، پارچه افغانى را به وى بياموزد ، كه استاد در كسوت يك وطندوست بزرگ و اگاه به نماينده استعمار انگليس درس ميدهد :
مكتب ماست ، جاى استقلال
سبق ما ، هوايى استقلال
فرداى ان شب " پر ماجرا " ، شاه امان اله محفل بخاطر قدردانى از استاد ترتيب ميدهد و ضمن اعطاى نشان اعلى " مسرت " ، استاد را ملقب به " افغان " ميخواند و ميگويد :
" شما به تمام ملت افغانستان تعلق داريد "
با گشت يكقرن اين سخن شاه امان اله كماكان مصداق دارد و استاد قاسم افغان افتخار بزرگ مردم افغانستان ميباشد .
استاد قاسم افغان در دوستى ، اشنايى ، رفاقت ، انديوالى ، وفا ، صفا و محبت بسيار كوشا و متعهد بود و چانچه در دوستى و وفادارى به شاه امان اله در نقش يك عيار و كاكه روزگار انرا ثبت تاريخ نمود .
البته اين دوستى بزرگ دو طرفه بود و شاه امان اله تا اخير عمر به استاد فقيد و هنر او ارج و حرمت فراوان داشت .
چنانچه مورخ معروف جناب سيستانى بنقل از هنديه ( د افغانستان ) مينويسد :
" شاه امان اله در بستر مريضى و در استانه مرگ از من خواهش كرد ، تا صداى استاد را به او بشنوايم ، تا تصور كند كه :
در افغانستان است و در وطن خود چشم از جهان مى پوشد "
منحيث حسن ختام اين ياداشت ، سروده حماسى مرحوم مستغنى شاعر بزرگ را كه استاد قاسم افغان ، خوانده است ، با دوستان عزيز شريك ميسازم :
ناز دارد بى سر و ساماني ام
بحر در بر قطره طوفانى ام
اسمان سير است سرگردانى ام
مشكل هر كار شد اسانى ام
گر ندانى غيرت افغانى ام
چون به ميدان امدى ، مى دانى ام
با حرمت
فرخنده باد ۲۸ اسد، روز استقلال و آزادی
عبدالصمد ازهر ۱۸/۰۸/۲۰۲۲۴
نام و یاد مبارزان دلاور، شهیدان و غازیان، در رأس شاه امان الله غازی، در قلب هر افغان و در کتیبه زرین تاریخ افغانستان، چنان حک و ثبت گردیده، که نه گذشت زمان و نه تلاش مذبوحانه سقویان آن زمانی و این زمانی و سلطنت، توانست کمرنگش سازد.
غازی امان الله، نه تنها در پی حصول استقلال سیاسی و اقتصادی بود، بلکه او برای نخستین بار تحفه گرانبهای آزادی، حقوق برابر برای زن و مرد هر قوم، هر مذهب و هر محل، قانونیت و مشروطیت، آموزش اجباری و تحصیلات عالی برای هر زن و مرد را برای ملتش به ارمغان آورد.
شکست سه ابرقدرت
در افغانستان سه ابر قدرت جهانی شکست خوردند که هر شکست تغییرات و تحولات برجسته یی را در سطح جهان در پی داشته است. در اولی، سیستم جهانی استعمار درز برداشت و مبارزات استقلال طلبی اوج گرفتند. دومین، در زمره عوامل متعدد یکی از عواملی بود که منتج به متلاشی شدن سیسستم جهانی سوسیالیسم شد و در سومین، تک قدرتی امریکا به سراشیبی رفت.
تفاوت ها
اما در صحنه تاریخی خود افغانستان، این جنگ های ضد استعماری تفاوت های شکلی و ماهوی داشتند. جنگ استقلال ۱۹۱۹ به رهبری شاه امان الله، به ابتکار وزور بازو و فداکاری خود افغان ها، بدون کمترین کمک بیرونی، آغاز و به ثمر رسید، در حالی که در دو جنگ بعدی از کمک های وسیع بیرونی استفاده به عمل آمده است. برنامه قیام امانی، تنها حصول استقلال نه بلکه حصول آزادی برای ملت افغان نیز بود. تحولات گسترده حقوقی، فرهنگی و اقتصادی از اهداف جلی آن بود و به سمتی می رفت که ملت را از سیه اندیشی نجات دهد. در حالی که هدف دو جنگ بعدی، در جهت معکوس، متوجه کشاندن ملت از روشنی به تاریکی فرهنگی بود.
خروج بیگانه گان و تصرف قدرت
در جنگ استقلال ۱۹۱۹ هیچ نیروی نظامی انگلیس در افغانستان وجود نداشت.
اتحاد شوروی در پایان توافق ژنیو در ۱۵ فبروری ۱۹۸۹ حضور نظامیش را پایان داد، اما «مجاهدین» صرف در ۲۷/۲۸ اپریل ۱۹۹۱ توانستند در نتیجه یک معامله معلوم و معروف، به شبه قدرت(که از ابتدا با تقسیم بندی شهرها و حتا کوچه ها توأم با چور، تجاوز، شکنجه، کشتار، غصب و تاراج تاریخ کشور، مشخص گردید) رسیدند.
ایالات متحده، در حالی که هم پیمانانش قبلاً از فغانستان برامده بودند، در پایان توافق دوحه در ۳۱ اگست ۲۰۲۱، حضور نظامیش را پایان داد و طالبان در ۱۵ اگست، که هزاران نیروی امریکایی هنوز در میدان هوایی کابل مستقر بودند، پایتخت را تسخیر کردند.
نتیجه:
رهایی از اشغال غنیمت بزرگی است که ما را از بمباران های بی رویه و تباه کن و ترویج فساد، نفاق و تجزیه طلبی نجات داد. اما باید دانست که استقلال و آزادی لازم و ملزوم همدیگر اند. استقلال بدون آزادی مترادف است با براندازی یوغ برده گی خارجی و در عوض گردن نهادن به یوغ استبداد داخلی، برد ه گی و محرومیت از حقوق و آزادی های شخصی و اجتماعی. استقلال در نبود قانونیت، آزادی های فردی و اجتماعی و محرومیت نیم تنه جامعه از حق تحصیل و کار دلخواه، هیچ افتخاری نمی تواند به همراه داشته باشد.
بنا بر توضیحات بالا، جایگاه استقلال امانی، در بالاترین مقام شامخ تاریخی قرار دارد، به دلیلی که همراه با آزادی، قانونیت و حقوق انسانی بوده است.
سالگرد ۲۸ اسد مبارک باد !
۲۸ / ۰۵ / ۱۴۰۳
۱۸ / ۰۸ / ۲۰۲
امارت سه ساله شد
زلمی نصرت
۱۴.۰۸.۲۰۲۴
د حریص کاسه چپه ده٬ لاس یې تش خوله یې خوږه ده.
بسیار مختصر و کوتاه عرض می شود که٬ توافقات دوحه( توافقات امریکا با طالب ها) که دو بخش مهم داشت٬ ۵۰ فیصد عملی شد. آن بخش که مربوط به خروج مصئون ناتو٬ ایالات متحده امریکا و تضمینات بعدی امارات به ارتباط تهدیدات تروریستی علیه امریکا٬ متحدان آن و منافع امریکا در منطقه بود.
بخش دیگر آن که مربوط به خود افغان ها٬ نوع دولت و ساختار نظام آینده افغانستان می شد و به جمهوریت و طالبان ارتباط داشت و مهمتر از خروج امریکا و ناتو بود٬ هر دو طرف نه خواستند تا یک حکومت مشترک عبوری تشکیل شود تا همه افغان ها خود را در آن میدیدند.
اختلافات ذات البینی سران فاسد و فاسق جمهوریت( حکومت دو سره) سبب شد که در نتیجه: جمهوریت بزدلانه و بی شرمانه سقوط کند٬ از هم فرو بپاشد٬ سرانش فرار کند و طالبان کاملآ قدرت را به دست بگیرد و خلای قدرت را پر کنند و حکومت عبوری سر خود را بخورد.
به این ترتیب حرص کلان را که سران جمهوریت عمدتآ سران شمال که ۸۰ فیصد قدرت در اختیار شان بود٬ در کله های خود داشتند که طالب ها هم چون حکمتیار برایشان تسلیم شود٬ چانس و فرصت طلایی را از دست دادند و خود شان ستاره ها٬ ریش ها٬ شمله ها وپکول های خود را به زمین زدند.
به گفته داکتر زلمی خلیلزاد سران جمهوریت از انجائیکه چانس خود را از دست دادند٬ حالا دو راه دارند٬ یا چپ باشند و یا به داخل افغانستان بروند و برای افغانستان کار کنند و با طالب ها مشترک برای حل مشکلات افغانستان و برای تشکیل یک حکومت عبوری راه حل پیدا کنند و مشکلات خود را با طالب ها خود شان حل کنند.
داکتر زلمی خلیلزاد در حقیقت با صراحت میگوید که٬ یاوه سرایی و جف زدن سران فراری جمهوریت در بیرون سود نه دارد.
بیرون شدن امریکا از افغانستان و مدت سه سال که از حاکمیت طالبان در افغانستان می گذرد٬ میرساند که: دیگر جهان علاقه نه دارد تا در افغانستان لشکر کشی کنند و کسی را به زور برچه به قدرت برساند.
بهتر از ما جهان و نهاد های بین المللی میدانند که فرمول ها و نسخه های بیرونی در حال و آینده دیگر مشکلات افغانستان را حل کرده نمیتواند.
انچه که به حکومت همه شمول٬ مساله حقوق زنان و تعلیم زنان ارتباط می گیرد و یا در افغانستان مشکلات کلان دیگری که در تمام عرصه های حیات مردم افغانستان وجود دارد و برخی کشور ها و جامعه جهانی هم انرا مطابق تمایلات خود نشخوار می کنند به ای معنا نیست که جامعه جهان بار دیگر میخواهد که سر مردم افغانستان کدام شکل از نظام و دولت را چون نسخه بن اول تحمیل و تطبیق کنند.
مشکلات که در افغانستان وجود دارد٬به خود افغان ها ارتباط می گیرد که به آن رسیدگی کنند نه به بیرونی ها.
بنآ : دق الباب دروازه های بیرونی ها٬ جلسات با امکانات بیرونی ها جز شرمساری تاریخی حاصل و نتیجه دیگر نه دارد.
له ډلو سره حساب کتاب
انجنیر زلمی نصرت
د سلیمان لایق د څلورم تلین په یاد
محمد محقق٬ نور احمد نور٬ انور الحق احدی٬ عبدالرب رسول سیاف٬ سلیمان لایق او انتقالی عدالت.
په کال ۲۰۱۷ میلادی کې کابل ته لاړم٬ هلته لایق صاحب سره مې ولیدل٬ د خبرو په جریان کې د انتقالی عدالت د تطبیق خبره پورته شوه.
هغه په دې ارتباط راته داسې وویل:
د آزادې جرگې په یوه ناسته کې چې پر کال ۲۰۱۶ میلادي په کابل کې تر سره شوه او انور الحق احدی او محمد محقق هم حضور درلود٬ د ښاغلي داود جنبش ددې سوال د جواب په ارتباط٬ چې ماته دې ویلې و٬ که حساب کیږي٬ زه چمتو یم چې حساب ته ودریږم؟
کله چې ما وویل ٫٫همدا چې عدالت انتقالی وایو باید تطبیق شي او دا عدالت انتقالی باید زمونږ له گونده پیل شي او شخصآ زما نه او زه حاضر یم او یو د هغو داوطلبانو نه یم٬ چې په دې تریبون کې ودریږم.د قدرت په لوبو کې٬ د گوندونو په لوبو کې٬ د لویو قدرتونو د مداخلاتو په لوبو کې٬ په نړیوالو رقابتونو کې چې څوک پرستیژ لري او څوک یې نه لري؟
یوملت قربانی شوی دی او هغه کسان چې مجرم دي او هغه کسان چې گناهکار دي او هغه کسان چې خونړیو تصامیمو کې٬ د خلکو په وژلو کې او د قدرت په غصبولو کې جابرانه ونډې یې اخستې دي٬ د خپلو گناهونو د وزن په اندازه دې مجازات شي٬٬.
د ناستې په پای کې چې له تالاره وتلو٬ انور الحق احدی او محمد محقق ځانونه راته نږي کړل.
محمد محقق راته وویل چې:
لایق صاحب خودت خو مزاق میکنی٬ نشوه که امی گپ راستی شوه. خواهش مه ای اس که ای گپه دگه شور نته.
مه بریش گفتم که حاجی صاحب محقق مه نه شوخی می کنم و نه مزاق٬ مه به ای باور استم و ای یک کار کوچکی است که ما بری مرهم گذاری زخم های مردم خود کرده میتوانیم.
انور الحق احدی بریم گفت که لایق صاحب خواهش می کنیم که دگه پشت ای گپه ایلا کو.
بری احدی گفتم که در حد توان و امکان به خاطر تطبیق عدالت انتقالی می جنگم و لو اولین کسی باشم که سرم تطبیق شوه و به دار زده شوم و برای تو ای گپی ره که برایم گفتی لازم نبود.
اظهاراتم خواب ره از سر رهبران چپ و راست پراند٬ کسی در کابل و کسی در اروپا خواب نه داشت.
چند روز بعد آن نور احمد نور برایم زنگ زد و گفت که به خاطر خدا و رسول لایق صاحب چرا امی گپ عدالت انتقالی را اینجا و انجا بالا می کنی٬ ما برای خاموش کردن و دفن کردن این صدا باید کار کنیم نه تطبیق آن.؟
بری نور گفتم که برای ما و شما خو بیخی جای شرم است که از تطبیق عدالت انتقالی بترسیم٬ مه به باور های خود ادامه میتم و تو به باور های خود.
شیخ الحدیث عبدالرب رسول سیاف هم عین تقاضا ره از من کرد.
برای سیاف گفتم که٬ خون بخشی را که در پارلمان در سال ۲۰۰۷ تصویب کردید٬ رای ملت و مردم را با خود نه دارد٬ ملت کسی را نه بخشیده است٬ هر یک ما باید حساب اعمال خود را به ملت بدهیم و من حاضرم.
سیاف با صدای لرزان تیلفونه خاموش و قطع کرد.
تکریم قصاب و تعظیم به قاتل هزاران فلسطیني
میرعبدالواحد سادات
(29) بار استادن و تعظیم در برابر کسیکه :
سارنوال محکمه جزایی بین المللی ( International Criminal Court )
علیه او اعلام جرم نموده است :
« نتانیاهو صدراعظم اسرائیل و شرکأ »متهم به نسل کشی و جنایات جنگی اند !
و باید :
« گرفتار و توقیف شوند » !
حماقت است ؟
غرور و تکبر است ؟
یا :
نقطه عطف برای :
گزار از قانون جنگل به جنگل بدون قانون و ( جهان هاپزی )
در حالیکه (۱۱۲) نماینده مجلس و (۲۳) سناتور ، صحبت این جنایتکار را تحریم کردند و فعالان جامعه مدنی امریکا در مقابل قصر کنگره اعتراض میکردند :
این قصاب و قاتل گستاخ :
همه آنان را « احمق » خطاب و در واقع ، موکلین ، مردم امریکا را و اعضای هردو مجلس امریکا را توهین نمود .
اما :
این دجالان که در انتخابات به عزت و شرف رای دهندگان سوگند میخورند ، در مقابل چنین هتک حرمت ، این قاتل که حمام خون را برپا و تراژیدی خونبار قرون را ایجاد نموده است :
سر تعظیم فرود آورده و چک چک میکردند !!!
بدینترتیب :
نقش شانرا بحیث شریک جنایات
قاتلان سفاک در حکومت اسراییل و در راس نتانیاهو شرارت پیشه و حامیان آن بشمول اقایان بایدن و ترامپ ، در تاریخ ثبت نمودند .
این مضحکه تاریخ در کنگره امریکا :
توهین به :
وجدان بیدار بشریت
جامعه مدنی امریکا
هزاران جوان آگاه و متعرض یهود ، مسلمان و مسیحی امریکا و سراسر جهان
بیدار ترین و صاحب وجدان والای انسانی ، پیلوت قوای هوایی امریکا آرون بوشنل یهود و فقید و قهرمان واقعی است که مقابل سفارت اسراییل متجاوز و در واشنگتن ، خود را با این فریاد وخشورانه به اتش کشید :
من شریک نسل کشی اسراییل نیستم !!!
بلی
جسد سوخته وسیاه این بزرگترین منادی انسانیت و ندای انسان مظلوم در غزه ، برای همیشه روی این تاجران خون را سیاه ساخته است.
و چنین است که :
شکست ارزشها رقم میخورد !
و « فایده گرایی » بر « حق گرایی » مقدم میگردد و :
شکست اخلاقی سکانداران قدرت و قوای ثلاثه امریکا را مسجل مینماید !!!
سکانداران « زر » و « زور » پرست که بر : - مجسمه ازادی امریکا
- اعلامیه استقلال امریکا
- آرمان بنیاد گذاران امریکا
پشت نموده اند !!!
بیاد داشته باشیم که :
شکست از سقوط و شکست ارزشها رقم میخورد !
امپراطوری امریکا با شکست اخلاقی مزمن مبتلا گردیده است !
در نتیجه این شکست اخلاقی :
امریکا و جهان در سیر قهقرایی گزار از :
«قانون جنگل » به « جنگل بدون قانون »
قرار گرفته است .
در علوم سیاسی انرا :
جهان هاپزی ( لویاتان توماس هاپس ) میگویند که مشخصه آن :
زور حق است !
ماهی های کلان حق دارند ، خورد ها بکشند و بخورند !
آیا سوال تاریخی که :
« دموکراسی » به یک سلاح کشتارجمعی برای آمریکا تبدیل شده است ؟
کماکان مطرح نمیگردد ؟
سکانداران امپراطوری امریکا ، همیشه این سخن وخشورانه ابرهام لینکلن رئیس جمهور اسبق امریکا را بخاطر داشته باشند که :
« هیچ موضوع حل نمیگردد ، تا عادلانه حل نگردد »
در غیر آن و در تداوم معیار های دوگانه ، دود و اتش در غزه و آه و ناله اطفال ، زنان و مردان مردم مظلوم فلسطین ، مأمن آسایش « خدایان زمینی » و قصر های فرعونان زمان را متزلزل میسازد .
عدالت جوهر تاریخ است و با انسانیت که تجزیه ناپذیر است ! تا آفتاب طلوع مینماید ، جاودن می باشد !
تجربه عبرتناک تاریخ گواه این سخن و خرد مردمی است که :
د خلکو زور ، دی خدای زور دی !
قاتلان سفاک ، تروریستان یهودی و اسلامی و حامیان تروریسم دولتی ، رو سیاه تاریخ اند !
آن قصر که بر چرخ همی زد پهلو
بر درگه او شهان نهادندی رو
دیدم که بر کنگره اش فاخته ای
بنشسته همی گفت که : «کو کو٬ کو کو؟
( البته بحث حمله حماس در هفتم اکتوبر سال قبل و عواقب دهشتبار آن و فعالیت گروه شرارت پیشه - نیابتی اماج نوشته فوق نبود و باید جداگانه به آن پرداخته شود )
با حرمت
در «جامعه امپریالیستی» کار و زندگی کنیم یا نه!؟
محمد عالم افتخار
نوشتهِ «آموزگار خود در عصر دیجیتال و هوش مصنوعی را دریابید!» که بیشترین سایت های افغانستانی در انترنیت؛ آنرا با سینه فراخ و شایستگی ویژه انتشار دادند و توسط پیوند های آنان در شبکه های اجتماعی نیز کم و بیش راه یافت؛ مورد استقبال و واکنش های قابل ملاحظه هموطنان و همزبانان قرار گرفت.
هدف آن نوشتار؛ ابراز نظر بنده بر جنب و جوش کارا و کارساز یکی از فرزندان ارجمند معاصر بلخ بامی و افغانستان زخمی و عقب زده شده؛ جناب دکتور عنایت مدرس برای رخنه در مارکیت های معاصر و استفاده هوشیارانه از امکانات رازآلود آنان منجمله به طریق راه اندازی پدیده کمنظیر «مدرس اکادمی» و ویبسایت متناسب و متقارن ایشان بود.
ولی به نظر میرسد که عزیزان به محتوای مقدمه؛ بیشتر علاقه گرفتند و حتی متقاضی گسترش آن... شدند. منجمله یکی از ایشان نوشت:
«سلام
يك نبشه پُر محتوا ، با ادبيات خيلى اعلى و معلومات تازه كه ديريست چشمم نديده و ذهنم در صدد يافتن معانى براى اين دغدغه است.
اميد كه ادامه داده شود، و به شكل يك فصل و يا مجلد كوچك در بيآيد هم خدمت است و هم اصلاح!
قربانتان با اين طرز ديد ساينتستانه تان.»
فیصدی بلند نظرات و پیشنهادات که شنیده یا دریافت کرده ام در همین حدود می گنجد.البته صاحب نظر گرانمایه ای ـ تصور میکنم با اشارت به مقصود اصلی نوشته- فرموده اند:
« افتخار عزیز!
سلام بر شما و همه عزیزان.
فریب این ویدیو ها و کلاه برداری های دجال های جامعه امپریالستی را نخورید...»
نقد و نظری همسو با این مورد؛ زیاد نشنیده و دریافت نکرده ام. با اینهم لازم دیدم هر دو قطب نظرات به اطلاع رسانیده شود. البته اجازه ندارم صاحبان نظر ها را نام ببرم والا به برازنده تر شدن اهمیت موضوعات سخت مدد میرسانید.
رویهمرفته باید خاطر نشان سازم که نظریه اخیرالذکر برای من فقط یک «کامنت» نیست؛ هشدار بزرگ و لرزاننده و سرشار از غنای چندین کتاب وزین و صائب اقتصاد مالی و سیاسی دوران معاصر میباشد.
وقتی از عصر دیجیتال؛ هوش مصنوعی، انترنیت های پرسرعت، مظنه ارزها و مارکیت ها و اطلاعات و ارتباطات هوایی و زمینی و بحری توسط ترفند ها و تکنولوژی های الکترونیکی و ابری و کوانتومی سخن میگوئیم ناگزیر و بدبختانه باید در نظر داشته باشیم که همه یا اغلب این پروسه ها و جریانات تحت حاکمیت و اقتدار امپریالیستی در مقیاس جهان و در زمین و فضا و ماورا ها ساری و جاری است و همه یا اغلب اغلب این انکشافات و دگرگونی ها و دگردیسی ها هم؛ دست کم در بدو امر؛ وامدار مناسبات و سیستم ها و سلاطین سرمایه امپریالیستی در ثبت و حساب استند.
به یاد دارم در نوجوانی با چند تن همسن و سال؛ حلقه متناوب دوستانه برای تبادله معلومات و بالا بردن اطلاعات خود از جامعه و جهان داشتیم و طی نشست های باهمی از شنیده های آفاقی ـ رادیویی و یاد گرفته های خویش از خوانش کتاب ها سخن میگفتیم.
آنوقت ها به نظر می آمد که سه حزب سیاسی بزرگ در ایالات متحده امریکا وجود دارد. یعنی بر علاوه دو حزب معلوم الحال امپریالیستی؛ یک حزب با عضویت و سمپاتی و پشتیبانی توده های ملیونی کارگران امریکا اعم از سفید پوست و سیاه پوست نیز هست.
حزب کمونیست امریکا به رهبری شخصیت معروف و محبوب «گیس هال»؛ که در دوره های انتخابات ریاست جمهوری امریکا نامزد مقام ریاست جمهوری نیز می شد!
این مورد فقط وهم و خیال یا غلط فهمی ما نوجوانان خام و کال دهات عقبمانده افغانستان جهان سومی نبود بلکه از آن؛ تمامی رادیو های معروف دنیا چون بی بی سی، صدای امریکا، صدای المان... و به تأسی از آنها رادیو های ایران و هند و پاکستان و نیز رادیو کابل گزارش ها میدادند.
در جمع ما کارگری تشریف داشت که یگانه فرزند مادری بیوه بود. او را با نازِ شوخی آلود «بچه بیوه» میخواندیم.
در یکی از نشست ها که "اختلاط" های ما گرم گرفت؛ بچه بیوه با اعتماد به نفس و حتی غرور؛ همه را چُپ ساخته گفت:
ـ برادر ها؛ مه یک خبر بسیار مهم دارم؛ گیس هال رهبر کارگران امریکا؛ رئیس جمهور امریکا انتخاب شد. در امریکا از راه انتخابات؛ انقلاب...
ولی برخی از حاضران کمپروا؛ پوخ زده صحبت «بچه بیوه» مان را بریدند. او به شدت دگرگون و عصبانی شده با سوگند ها بر سخنانش پافشاری نمود. تا اینکه همنشین مدبرتر مان؛ سایران را به آرامش فرا خوانده گفت:
«بچه بیوه»؛ حق میگوید. من هم این خبر را شنیده ام؛ منتها گیس هال؛ به مقام ریاست جمهوری امریکا از طرف کارگران؛ «کاندید» شده. هنوز به انتخاب رئیس جمهور در امریکا؛ شش ماه وقت باقیمانده است؛ به راستی اگر انتخابات آزاد و مردمی باشد؛ و امپریالیست ها بگذارند؛ شاید رهبر کارگران؛ ششماه بعد رئیس جمهور آنکشور انتخاب شود.
بنده اکنون نمیدانم که در جمع بزرگتر ما و مخاطبان لحظهِ حال ما؛ همسان «بچه بیوه» ها در کدام کمیت و فیصدی تشریف دارند و همسان های "دقیق ها و مدبر ها"ی آنزمانی ما؛ کدام کمیت و فیصدی را به خود اختصاص میدهند. معهذا آرزومندم که همه یا اقلاً اکثریت بزرگ ما از این هوشدار که:
«فریب این ویدیو ها و کلاه برداری های دجال های جامعه امپریالستی را نخورید»
این برداشت را نکنند که فی المثل تا "ششماه بعد" و انتخاب شدن گیس هال به ریاست جمهوری و برقراری «دیکتاتوری پرولتاریا» در امریکا دست بسته و بیعمل و بی حس و فکر برجا بمانند.
بلکه برعکس چنین دریابند که چون در حال و رئال – در واقعیت موجود و معلوم و محسوس- بایست زندگی کرد و طبق قوانین مجبره «تنازع بقا» خاصه اصل «تطابق با محیط» و اصل «اصلح و قوی شدن» - چرا که "در نظام طبیعت؛ ضعیف پامال است!!"- باید تمامی جادو و جمبل این محتوا ها و کلاه برداری ها را کشف و درک و فهم کرد و از امکانات و فضاهای مناسب و غنیمت در آنها با مهارت و شطارت به نفع زندگانی و بقا و تأمین و تضمین قوت و توانایی خود و همگنان خویش بهره گرفت!
ضرب المثل درخشانی است که به کس ماهی نده؛ ماهیگیری بیاموز!
مسلماً یاد دادن و یاد گرفتن صید ماهی از گرداب «مارکیت» های امپریالیستی به آسانی صید ماهی از دریا ها و ابحار طبیعی و "آزاد" نیست؛ معهذا شدنی است و چه بسا به طرز های شگفت انگیز نیز شدنی.
صرف آموختن و خطر کردن ضرورت دارد:
گر بزرگی به کام شیر در است شو ؛ خطر کن ؛ زِکام شیر بجوی
یا بزرگی و عِز و نعمت و جـاه یا چو مردانت ؛ مـرگِ رویاروی
لهذا معنای هشدار «فریب.. کلاه برداری های دجال های جامعه امپریالستی را نخورید» این باید باشد که سهل انگار نه بل سخت محتاط باشید و با دانش و هنر و ورزیدگی و قوای لازم و کافی وارد کازار و مصاف شوید!
نه اینکه اصلا در جامعه امپریالیستی کار و زندگی و فرصت یابی و فرصت سازی ...نکنید. خاصه در "حال و رئال" که سرتاسر جهان موجود و معلوم به نحو کامل یا ناکامل؛ به نحو مستقیم یا نیابتی، به نحو آشکارا یا استخباراتی... عرصه جولان دجال های امپریالستی غربی و شرقی سکولار یا دینمدار است!
آری! سخن و مقصد بر سر حال و رئال است نه بر سرِ شب آتی و روزی وهمی دیگر، و صد البته نه بر سر ششماه ها و گیس هال ها...
هر سخن جایی و هرنکته مکانی دارد.
ششماه ها و گیس هال ها و مماثل ها فصل و باب جداگانه خود را در مباحث شدن و بودن و هستن دارند.
تلقیاتی غیر از اینها توهین شنیع به شعور خود ما و همگنان ما و به محضر شریف پیر هشدار دهنده طریقت میباشد!!!
(ادامه دارد. یار زنده ـ صحبت باقی!)