مهمې مقالې

Grid List

عبدالصمد ازهر                                                                             ۲۴/ ۰۷/ ۲۰۲۴

جو بایدن رییس جمهور ایالات متحده امریکا که از مدتی زیر فشار کهولت، بیماری و اختلال حافظه قرارداشت ولی حاضر نبود از نامزدی برای دور دیگر ریاست جمهوری کنار رود، بالآخر بیماری کووید ۱۹ به حسابش رسید و صداهای مخالفت با ادامه مبارزات انتخاباتیش از درون حزب دموکرات را نیرو بخشیده مجبورش ساخت ناتوانیش را بپذیرد و از ادامه کارزار انتخاباتی کنار رفته نایب خود کامالا هریس Kamala Harris را به جای خود به حیث کاندید معرفی نماید.

در مراسم اعلان ناگهانی این تصمیم از جانب وی در روز یکشنبه ۲۱ جولای ۲۰۲۴، بارک اوباما رییس جمهور اسبق هم حاضر بود و صحبتی داشت که در جریان آن بایدن پشت به حاضران کرده اشک هایش را پاک و اندکی بعد از رو آوردن به حاضران باز هم نم های دور چشمانش را خشک کرد. او که نتوانسته بود با ادامه مسوولیت ریاست جمهوری، ادامه و ثمرات بیشتر ستراتژی پیاده کرده خود را ببیند و آن را تکامل داده افتخار بزرگ بر سبک امریکایی را به نام خود ثبت کند، عقده به دل ماند.  

او که چند دوره سناتور، دو دوره معاون رییس جمهور(۲۰۰۹ – ۲۰۱۷) و یک دوره رییس جمهور (۲۰۲۱- تا کنون) بود، با کسب تجارب، به یک سیاستمدار مجرب و ستراتژیست برجسته مبدل مبدل گردیده پیروزی هایی به نفع هژمونی کشورش داشته است. وی قبل از این مراحل، در مقام یک سناتور پیشتاز برجسته گردیده بود ولی در چند بار تلاش برای نامزدی مقام ریاست جمهوری، یا به دلایل کم تجربه گی و یا به دلایل اتیکی و سرقت از بیانیه های رهبران و شخصیت های دیگر، پیروزیی نداشت.

  او تجزیه و یا فدرالی ساختن کشورهای خاور میانه را جزء ستراتژی خود  داشت. در پست معاونت بارک اوباما، به پیاده کردن این برنامه در عراق پرداخت. لیبیا پارچه پارچه شد و در سوریه رغم ناکامی این برنامه، شگاف های عمیقی در جامعه آن ایجاد شد. تبلیغات منفی مکررش  در مورد افغانستان و  این اظهاراتش که این کشور یکی شده نمی تواند و افغان ها نمی توانند ملت واحد باشند، برخاسته از همین نظر ستراتژیک وی بوده است.    

در حالی که او مانند تمام رهبران اسبق امریکا همواره نسبت به افغانستان به دلیل نپیوستن به پکت های نظامی سنتو و سیتو و پابندی به موضع عدم انسلاکش، نظر منفی داشت و در مورد تمام «خاور میانه بزرگ، به اصطلاح بوش کوچک» که در برگیرنده افغانستان نیز می شود، همان گونه که یاد شد، دیدش خصمانه بود، اما در صحنه بین المللی با استعداد بلند  ستراتژیک و مهارت های حیله گرانه، توانست در جهت توسعه هژمونی امریکا، دستاوردها داشته باشد. وی یکی از طرفداران جدی  توسعه ناتو به طرف شرق بود. با برنامه گسترش هنوز هم بیشتر آن به اوکراین، روسیه را به کارزار نظامی سنگین و دراز مدت کشاند و از راه وضع تحریم های شدید خواست آن را از جهات نظامی و اقتصادی از پا بیندازد. برای این منظور اروپا را، که فاصله اش به تدریج از امریکا زیاد شده رفته بود و امریکا در وجود آن رقیبی برای سلطنت جهانیش می دید، با لطایف الحیل در هردو راستا در سمت سیاست خویش قرار داد. تا حدی که با تحریم منابع سرشار انرژی ارزان، اعم از گاز و نفت، که اقتصاد شگوفان اروپا، بالخصوص المان، از آن تغذیه می کرد، نه تنها صنایع و صادرات اروپا را ضربه فنی زد بلکه اقتصاد آن را با رکود مواجه کرده  انفلاسیون رو به بالا، قیمت های بلند و بیکاری مزمن روز افزون، زنده گی را بر اقشار نادار و متوسط تلخ گردانید. در یک عملیات مخفی سبوتاژ، لوله گاز نورد ستریم را در اعماق بحر منفجر و امید المان و کشورهای دیگر را از این منبع بریده دست نگر گاز خیلی بلند قیمت امریکا کرد. صنایع بزرگ و کوچک یا از پا افتادند و یا به لنگش نامیمون دچار گشتند. این امر باعث انتقال سرمایه و صنعت از اروپا به امریکا شد.

در عین زمان فشار ممتد و تحمیل رقابت بر دولت های اروپایی در تمویل، تجهیز، تدارک و پیشکش انواع اسلحه سبک و سنگین زمینی، هوایی، بحری و ارسال نیرو زیر نام مربیان از یک طرف و سهم گیری فعال در تخصیص دو در صد عاید ناخالص داخلی برای ناتو، بار گرانی بود که بر شانه های اروپا گذاشته شد. علاوه بر آن تزیید افسانوی در تخصیص فوق العاده برای متحول ساختن نیرو و تکنولوژی نظامی ملی و اماده ساختن نیروهای نظامی برای جنگ همه شمول، بار گران دیگریست که کمر شهروندان را خم کرده و ثقلت کامل آن را طبقه های بی بضاعت و متوسط، تحت پرده تجاوز روسیه به اروپا، به دوش می کشند (به طور مثال المان رغم رکود اقتصادیش، یک صد ملیارد یورو را برای این منظور تخصیص داد). اروپا، به مصداق این که قمار را باختی حریف را از دست مده، در راستای دشمنی با روسیه و قبول مصارف در اوکراین، چنان پیش رفته است که این امر بر ایش بیشتر از امریکا حیثیت ننگ و ناموس را گرفته است. با آنکه در کنفرانس اروپایی منعقد در لندن که اخیراً به ابتکار و دعوت  صدر اعظم جدید و رهبر حزب کارگر بریتانیا کی یر ستارمر  Sir Kier Starmerبرگزار شد، تعهد کردند در صورت انتخاب شدن ترمپ به ریاست جمهوری و قطع پشتیبانی او از اوکراین، به ادامه کمک به آن کشور در نبرد علیه روسیه ادامه دهند، ولی واقعیت ها حاکی از آنند که بدون حمایت مادی از منبع سرشار دالر بدون پشتیوانه امریکا و امکانات وسیع دیگر آن، اروپا در این کارزار در کوتاه مدت از نفس می افتد.

این یکی، دیگر اینکه در نشست پر سر و صدای  سران ناتو به مناسبت هفتاد و پنجمین سالگرد تاسیس آن در واشنگتن (۹-۱۱ جولای ۲۰۲۴)، کشورهای اروپا در کنار دشمنی با روسیه، رغم خواست و منافع ملی شان، به د شمنی با چین نیز چنان کشانده شدند که در اعلامیه نهایی نشست متبارز گردید.. این انکشاف نو، اروپا و بالنتیجه ناتو را فراتر از حوزه عنعنوی دست اندازی های آن، در خصومت های سیاسی، نظامی و اقتصادی با چین قرار می دهد و ایالات متحده از تقابل منفرد با چین برامد ه بعد از این محتملا اروپا و ناتو را با خود خواهد داشت. 

از مدت هاست که امریکا سرعت انکشاف چین و سر برآوردن دوباره روسیه را خطر بالقوه در برابر امپراتوری جهانیش می دیده و در زمان فعلی پیشرفت های نوین اقتصادی و نظامی چین و روسیه این خطر را به بالفعل ارتقا داده است. بنا بر آن در کنار تلاش هایی که برای ایجاد فاصله میان آن دو به عمل می آورد، می کوشد با استفاده از تحریم ها، تعرفه های بلند غیر متعارف، جنگ های نیابتی و هر وسیله ممکن دیگر، جلو رشد آن ها را بگیرد. سرعت انکشاف هند از نگاه فیصدی نسبت به چین هم بالاتر است. اما عجالتاً امریکا از اظهار دشمنی با آن پرهیز نموده کوشیده است موقتاً  آن را با استفاده از دشمنی اش با چین در کنار خود گیرد و به الاینس چهارگانه جاپان، استرالیا، هند و امریکا بکشاند. اما مودی رهبر هند در کنار نزدیکی بی سابقه با واشنگتن، مناسبات اقتصدی، نظامی و سیاسی با فدراسیون روسیه را نیز از نظر نینداخته، در سفر اخیرش به مسکو قراردادهای بزرگی را به امضا رساند.

نتیجه این که: بایدن توانست با پلانگذاری دقیق، اروپا را چنان سلب صلاحیت، ناچار به اتکا بر امریکا و بازار انحصاری خود گرداند، که برده وار منافع خود را به خاطر منافع امریکا قربان و نارضایتی مردمش را با تبلیغات وسیع جنگ بزرگی که در راهست، فرو نشاند.

اما تحریم ها، ضبط سرمایه ها و دار ایی های بانکی وتحمیل جنگ های نیابتی با سهم گیری فعال و علنی اتحادیه اروپا و ناتو، دستاوردش معکوس آنچه بود که انتظار داشتند.

جریان مقادیر هنگفت و متداوم گاز و نفت به چین و هند و کشورهای دیگر، کمر اقتصاد روسیه  را بست و عکس العمل بسیاری از کشورهای جهان سوم در برابر سیاست های تحر یم و ضبط دارایی ها، ذهنیت معکوس ایجاد نموده موجبات نزدیکی شان با روسیه و چین و محتاط شدن در رابطه با غرب را فراهم آورد. کشورهای با اهمیتی به بریکس پیوستند و متقاضیان زیادی در انتظار پیوستن به آن اند.

خلاصه کلام این که، ستراتژی های یاد شده بایدن در برابر اروپا، برایش موفقیت بار آورد ولی تاکتیک های ضربه زدن اقتصادی و به انزوا بردن روسیه و چین، پس لگد Backfire بدی برای غرب داشت.

سخن در مورد اوکراین را نیز در یک جمله خلاصه می کنم: سوگمندانه در این کشمکش ابر قدرت ها، ملت بزرگی قربانی می شود و کشوری زیبا و پیشرفته منهدم می گردد.

جو بایدن نه بر این قربانی ها و حقیر شمردن حیات انسان ها گریست و نه به خاطر سقوط اقتصاد و فرهنگ اروپا. هردوِ، خواست و پیامد برنامه های خودش بود. او بر ناتوانی و محرومیت شخصش از ادامه تخت و بخت امپراتوری اشک ریخت و بر دور ماندن از تطبیق برنامه های هم مانند آن.

۰۳ / ۰۵/ ۱۴۰۳

۲۴ / ۰۷ / ۲۰۲۴

 

 

زلمی نصرت

دنمارک

انچه را که محمود خان ٫٫ اڅکزی٬ گفت٬ چیزی نو و قابل تشویش نیست چون از هر خان که حزب و یا تحریک ساخته و یا در آینده بسازند٬ ای انتظار را باید داشته باشیم. شاید فردا ایمل خان هم چنین بگوید؟.

 

نباید فراموش مان شود که چند سال قبل امی افراسیاب ختک که در رول دایه مهربانتر از مادر در بیا موارد مسایل افغانستان در میدیا ظاهر میشود٬ مساله ویزه و پاسپورت را بین کابل و اسلام اباد مطرح نکرد؟ که کرد. امی افراسیاب و اجمل خان تا زمان حضور نظامیان شوروی در افغانستان نبودند و در کابل لم نداده بودند و نمیخوردند که داده بودند و میخوردند.

 

اما با رفتن نظامیان شوروی وخت انها هم بسته های خود ره گرفتند٬ هم بار و بستره خود ره بسته کردند و روانه پشاور شدند و از لحاظ مورال هم نخواستند تا در کنار حاکمیت بدون روس ها قرار بگیرند.

 

داکتر نجیب الله در زمان ریاست خاد و ریاست جمهوری به کدام یک از این خان ها نبود که پول نمیداد.

 

ولی زمانیکه بعد از سقوط حاکمیت در دفتر ملل متحد در کابل پناهنده شد٬ کوچکترین اقدام و کاری برای رهایی وی نکردند. اگر کرده اند بگویند که چه کردند؟

 

از انها نباید کدام انتظاری داشته باشیم و هم نباید به انها کدام دل بستگی داشته باشیم٬ کسیکه بدل باشه بدل میمانه و بدل می اندیشه.

 

انهائیکه مستقل و افغانی فکر می کنند سر به نیست می شوند نه انها٬ مگر اینکه تاریخ ماموریت شان ختم شود.

 

باز امی محمود خان کی است که از داعیه کل پشتونخوا گپ بزند و در مورد تصمیم بگیرد.؟

 

محمد خان یک خان است ٬ یک خان گدایگر  که تعداد از اعضای خانوادهیش در خدمت  دیگران قرار دارد٬ نه بر خاسته از بین مردم خود.

 

 یک حزبک دارد و معلوم هم نیست که چند عضوه دارد.؟!

 

ای افغان ها هستند و حق دارند تا در مورد حق خود و در مورد حق تعین سر نوشت مردم و خاکیکه از بدنه افغانستان جبرآ جدا ساخته شده است٬ تصمیم بگیرند و گپ بزنند و فیصله کنند٬ نه محمود خان و امثال وي.

 

به ای خاطر به حرف های ای ادمک ریاکار و رنگ شده نباید کوچکترین توجه و ارزش قایل شویم.

 

محمود خان و أمثال وی فرمایند از خود بگویند و ثابت بسازند که در حق مهاجرین افغان چه کردند و یا هم به خاطر سد سازی  و توقف مداخلات  پنجاب از محلات شان در امور داخلی أفغانستان چه کرده اند چه در گذشته و چه در زمان حال. ؟

 

حساب آزادیخواهان  سر بکف و باشهامت و با غیرت پشتون و بلوچ کاملآ جدا است و طرف هم نیستند٬ چون مردم افغانستان همیشه از داعیه برحق شان دفاع کرده و خواهد کرد و همیشه در کنار شان قرار داشته و  قرارخواهد گرفت.

 


ولي الله ملکزی

د حساب په قانون کې چې له دوو څخه یو منفي شي نو یو پاتې کیږي، مګر په مینې کې چې دوو څخه یو جلا شي هغه بل هم له منځه ځي. د نړۍ د نژدې دوه ملیارده مسلمانانو ۸۹ سلنه یې سنیان دي او پاتې ۱۱ سلنه یې شیعه ګان. دوئ ټول، څوک په پاخه او څوک په کچه کاڼي نه یوازې د رسول الله (ص) له کورنۍ او یارانو سره بې بریده مینه لري؛ بلکې هغه د خپل ایمان برخه ګڼي او د دې ژورې عاطفې په لرلو سره د ډاډ احساس کوي. 
زه (ملکزی) که د حسین بن علي رضي الله عنهما په مهال ژوندی وای، نو ما به د یزید په ځای له حسین سره بیعت کړی وو. خو دا مهال چې د ووټ پېټۍ د بیعت ځای نیولی، نو په جار سره وایم که هغوئ دواړه نن ژوندي وای، ما به خپله رایه د حسین په صندوقچې کې اچولې وه. ځکه مظلوم حسین له ظالم یزید څخه ډیر غوره او د خلافت مستحق وو. ټولیز باور دا دی چې د علي بن ابي طالب (رض) مقام له معاویه بن سفیان (رض) څخه ډیر لوړ دی. فاطمة الزهراء د خپل پلار نازولې او ګڼلې لور وه او مور یې، خدیجة الکُبری له هِند بِنت عُتبة سره هیڅکله د پرتلې وړ نه ده. 
په عین حال کې، د تاریخ پاڼې وايي چې له حسین سره دا افراطي مینه نیمګړې او یو اړخیزه غوندې ښکاري. د مسلمانانو د غوڅ اکثریت انګیرنه دا ده چې د عمر، عثمان، علي او حمزه مقامونه، شهادتونه او قربانۍ په شعوري ډول نادیده ګڼل شویدي. ښايي وجه یې دا وي چې موږ ته په سُني تاریخ کې یوازې سرې وینې، عسکرې فتحې، غلامان، وینزې، غنیمتونه، د تورو ځلا او د نیزو بریښنا را نقل شویده. په داسې حال کې چې د پیغمبر (ص) دوهم خلیفه، عمر فاروق د فارس، روم او مصر فاتح یو مجوسي د غدر په خنجر شهید کړی،‌ مګر ډیر لږ خلک یې له شهادته خبر دي او هیڅ څوک ورته امام نه وايي. دریم خلیفه او د قرانکریم راټولونکې، عثمان بن عفان چې د حضرت پیغمبر د دوو لوڼو میړه دی؛ ټوله هستي او جایداد یې د پیغمبر صیب په قدمونو کې کیښود او په ۸۲ کلنۍ کې په ډیرې بې دردۍ سره د خپل کور دننه ووژل شو، لاکن محدود خلک یې د شهادت ورځ پيژني. 
د خیبر فاتح، د حضرت پیغمبر د کاکا زوی، زوم او خلیفه، علي بن ابي طالب خوارجو قتل کړ، اصلي قبر یې لاهم مجهول دی، ولی یو وړکې اقلیت یې د شهادت ورځ نمانځي او ډیر ترې ناخبره دي. حمزه بن عبدالمطلب د رسول الله سکنې کاکا، همزولی او د ښي لاس ملګری وو چې په احد کې شهید شو. سینه یې وڅیرل شوه او زړه یې په دومره وحشت سره غوڅ غوڅ شو چې د نن داعش یې پارسنګی هم نه دی، خو د بهادرۍ یادونه یې په خروار کې چیټاکۍ هم نه ده؟ د حسین خپل مشر ورور، حسن (رض) خپلې میرمنې په زهرو ووژلو، بیا هم متانت او شهامت یې چندان نه یادیږي. خو کله چې د مظلومیت، شهادت او رشادت خبره کیږی نو یوازې حسین،‌ زینب، جعفر، عباس او د کربلاء نازولي نومونه زمزمه کیږي؛ وجه یې دا ده چې د کربلاء او عاشورا مؤرخین ډیر ځیرکه او د وخت په نبض آګاه خلک وو. 
له معتبرو تاریخي حوالو څخه جوتیږی چې په کربلاء کې د حسین بن علي، د هغه د کورنۍ او د ملګرو رښتیني قاتلین په عراق کې د یزید والي، عُبيدالله بِن زِياد او د صِفِین په جګړې کې د امیر معاویه خِلاف د علي بن ابي طالب خپل قومندان، شِمْر بن ذي الجَوشَن دی. البته دا هیڅکله په دې معنا نه ده چې یزید په دې جرم کې برابر شریک نه دی. همدا یزید وو چې ابن زِیاد ته یې د خپلې واکمنۍ په ضد د هر ډول بغاوت د ټکولو او ریز مریز کولو چورلټ واک ورکړی وو. د همدې یزید لښکرې وې چې په ۶۳ هجري کال کې یې مدینې منورې ته نژدې د (الحَرَّة) په جګړې کې هغه په سلګونو اصحاب او تابعین ووژل چې د نوموړي له بیعت څخه منکر وو.
د پنځمې هجري پیړۍ مشهور مؤرخ، عبد القاهر البغدادي په خپل کتاب (الفَرقْ بَينَ الفِرَقْ) کې لیکي: «حسین بن علي ته د کوفي خلکو چې په کنجوستوب او خیانت سره مشهور دي، بلنه ورکړه چې له مدینې څخه هلته ورشي. په مدینې منورې کې غټو اصحابو او د حسین نژدې خپلوانو مشوره ورکړه چې د کوفې په خلکو اعتبار مه کوه؛ هغوئ ستا له پلار (علي) سره خیانت کړی له تا سره به هیڅکله وفا ونه کړي. خو هغه تصمیم نیولې وو چې د دې خبرداري او مشورې سره سره هلته لاړ شي». 
اوس دا د حق او باطل جګړه وه؛ که د واک او زعامت په سر شخړه؛ یا د وراثت او ملوکیت مقابله؟ په دې اړه په سلګونو کتابونه او په زرګونو مقالې لیکل شوی او هرچا د خپلې مدعی لپاره ډیر څه ویلي دي. کله چې حضرت محمد (ص) وفات کیده نو حسن اته کلن او حسین شپږ کلن وو. دوئ دواړه د اسلامي امت د سترګو تور او د زړونو ټکور دي. دوئ خپل نیکه ته سخت ګران وو او د جنت د ځوانانو سرداران یې بللي دي. همدا نن یې اولاده په ساداتو، هاشمیانو او پاچا صاحبانو سره پیژندل کیږي او د متدینو خلکو په زړونو روحاني واکمني کوي. حسین او یزید دواړه اوس د الله په محکمه کې دي چې څه یې کرلي هغه به ریبي. (تِلْكَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَهَا مَا كَسَبَتْ وَلَكُمْ مَا كَسَبْتُمْ وَلَا تُسْأَلُونَ عَمَّا كَانُوا يَعْمَلُونَ - دا یو ټولی وو چې تیر شویدی، څه یې چې کړي، ګټه او تاوان یې د هغوئ دی. تاسې به د خپلو کړو ښه او بد ووینئ، د هغوئ د کړو په هکله نه پوښتل کیږئ). که څوک د یا حسین د شعار لاندې د کرغیړنو مذهبي جګړو له پایلو خبر نه وي، نو د عراق، سوریې، یمن او لبنان له وګړو دې پوښتنه وکړي چې د ککریو لَوْ څه ډول وي؟
تاریخ د زمانې ترټولو ستر فاتح، بې جوړې رقیب او ډیر بېرحمه قاضي دی. تاریخ هرګز د کوم جابر پښو ته نه دې ټیټ شوې او همیشه یې پټ رازونه لوڅ لپړ او رسوا کړیدي. د حسین شهادت، د جبر، استبداد او انحصار په وړاندې د هرې پرګنې لپاره یو کوټلی درس او تلپاتې سرمشق دی. یقینا چې د کربلاء سوځونکې دښته د خپل پیر د ډیر کرکجن او عېبجن ناورین شاهده ده؛ خو زموږ د سیمې معاصره مغلواله د همدغه یزیدیت تسلسل دی. د ظالم په وړاندې دریدل او د عادلانه مبارزې جاري ساتل، د حسین بن علي ازغنه لاره ده؛ دا لاره دې تل له نومیالیو لاروو ډکه وي. خو باید هیر نه کړو منزل ته مزل هله اسانیږي چې د مذهبي کرکې په ځای، انساني مینه غالبه او دوه اړخیزه شي.
—------------------------------
په مننې سره؛ ما په دې لنډې څیړنې کې د الفَرق بين الفِرَق و بيان الفرقة الناجية له کتاب، الجزیرې د ټلویزیون، ویکیپیډیا او ګوګل څخه استفاده کړیده. همدا شان که لوستونکي وخت او علاقه لري، کولاې شي د ملکزي نورې لیکنې او څیړنې د هغه په فیسبوک او یوټیوب چینل کې ولولي او وګوري. ادرس یې دا دی: Wali Malakzay

You don't have a pdf plugin, but you can download the pdf file.

You don't have a pdf plugin, but you can download the pdf file.

پل‌ها نقش مهمی در معماری مدرن و توسعهٔ شهرها دارند و جزو راه‌های ارتباطی پرکاربرد محسوب می‌شوند باتوجه به پیشرفت تکنولوژی و استفاده از ابزارهای پیشرفته‌تر امروزه شاهد ساخته‌شدن پل‌های عظیمی در سرتاسر جهان هستیم. اینکه بگوییم کدام یک از پل های دنیا طولانی ترین پل هستند کار سختی است. در چند سال گذشته اختلاف های زیاد برای اندازه گیری طول بلندترین پل های دنیا وجود داشته چون معیارهای زیادی برای این اندازه گیری وجود دارد ولی پل هایی که در زیر معرفی شده است به عنوان طولانی ترین پل های جهان شهرت دارند: 

پل هانگ کانگ - ژوهای: این پل و مسیری که آن را به جاده متصل می‌کند در مجموع ۵۵ کیلومتر طول دارد و هانگ‌کانگ را به شبه‌جزیرهٔ ماکائو و به شهر جوهای در خاک چین متصل می‌کند این پل طوری طراحی شده که در مقابل زلزله و طوفان مقاوم است و برای ساخت آن حدود ۴۰۰ هزار تن فولاد به کار رفته است؛ با این میزان فولاد می‌توان ۶۰ برج ایفل ساخت. 

حدود ۳۰ کیلومتر مسیر این پل از روی آب در دریای جنوب در دلتای رودخانهٔ پرل (مروارید) می‌گذرد که ۷ کیلومتر آن مسیر تونلی است که در زیر آب ساخته شده و بوسیلهٔ دو جزیرهٔ مصنوعی به پل متصل شده است.

پل بزرگ پکن: پل بزرگ پکن هم با طول بیش‌از ۴۸ کیلومتر همانند اکثر پل‌های طولانی دنیا بخشی از خط قطار تندرو پکن – شانگهای محسوب می‌شود که در سال ۲۰۱۰ افتتاح شده‌است.

پل جدید یولانوفسک: این پل هم روی رودخانهٔ ولگا در روسیه کشیده شده تا شهر اولیانوفسک را به سمت شرقی آستان اولیانوفسک وصل کند پل با طول ۱۹٫۹۸ کیلومتر دومین پل طولانی روسیه و یکی از طولانی ترین پل های اروپا است.

پل پنانگ: اگر این پل نبود هیچ وقت نمی توانستید از راه جاده ای خودتان را از مالزیا به جزیرهٔ زیبای پنانگ برسانید این پل دو مسیر رفت و برگشت دارد و در قسمتی از آن جایی مخصوص برای گرفتن عوارض از وسایط نقلیهٰ عبوری قرار گرفته است این پل با ۱۳٫۵ کیلومتر طول دراز ترین پل مالزیا و چهارمین پل طولانی جنوب شرقی آسیا است.

 پل جوبیلی پارک وی: پل «جوبیلی پارک وی» یک جفت پل بتونی موازی است که ایالت های مختلف آمریکا را به هم وصل می کند این پل حدود ۱۲ کیلومتر طول دارد و در سال ۱۹۷۸ افتتاح شده

پل بیجینگ: این پل بخشی از پروژه‌ٔ عظیم خط آهن تندروی پکن به شانگهای است طول این پل ۴۸,۵۸ متر می باشد. 

شهر ساتاروف روسیه پلی دارد که روی رودخانهٔ ولگا کشیده شده و در زمان افتتاح در سال ۱۹۶۵ طولانی ترین پل این ناحیه بود طول این پل حدود ۲۸۰۳ متر است و شهر ساتاروف در غرب رودخانهٔ ولگا را به شهر انگلس در سمت شرق رودخانه وصل می کند. پل ساتاروف طولانی ترین پل روسیه است. 

پل Aizhai: طولانی ترین پل جهان برای حل معضل ترافیک در یکی از آستان های کوهستانی چین ساخته شده است که هزینه ای بیش از ۱۷۰ میلیون پوند در بر داشته است. پل "Aizhai" به طور رسمی در مارچ ۲۰۱۲ برای حل معضل ترافیک افتتاح شد؛ طول این پل بیش از ۱۱۷۶ متر است و ارتفاع آن به ۳۳۶ متر می رسد. پل Aizhai طولانی ترین پل جهان است. 

پل کنفدراسیون: در فصل زمستان گذشتن از روی این پل تجربه ای خاص و منحصر بفرد است چون در این فصل از سال تنگهٔ نورتامبرلند در کانادا کاملا یخ می زند. از این پل برای اتصال آستان Brunswick و جزیرهٔ «پرینس ادوارد» استفاده می شود و زمستان ها لقب «طولانی ترین پل دنیا روی یخ» را می گیرد. پل کنفدراسیون طولانی ترین پل دنیا روی یخ است.

دراز ترین پل جهان دانی یانگ کونشان ( Danyang–Kunshan ) نام دارد که با طول ۱۶۴٫۸ کیلومتر توانست نام خود را به عنوان طولانی ترین پل دنیا در کتاب رکاردهای گینس به ثبت برساند برای ساخت این پل عظیم۸.۵ میلیارد دلار بودجه صرف شد و از ۱۰۰۰۰ نیروی کار استفاده گشت و یکی از بزرگ ترین پروژه های ساخت و ساز چین از سال ۲۰۰۰ میلادی تا به امروز بوده است. سالانه به طور میانگین ۸۰ میلیون نفر از روی دانی یانگ عبور می کنند ساخت این پل در سال ۲۰۰۶ میلادی آغاز و در سال ۲۰۱۰ میلادی پایان یافت و در سال ۲۰۱۱ میلادی به روی عموم باز شد. این پل بر روی رود یانگ‌تسه در آستان جیانگسو در شرق چین بنا شده و شانگهای را به نانجینگ مرکز آستان جیانگسو متصل می کند این مسیر در گذشته با موتر حدود ۱۱ ساعت زمان لازم داشت اما امروزه با وجود این پل و قطار های پرسرعتش این زمان به ۵ ساعت کاهش یافته است.

امکان پیاده روی بر روی دانی یانگ کونسان وجود ندارد اما اگر علاقمند هستید که بر روی این پل بروید می توانید از قطارهای سریع السیر هم استفاده کنید.

چین یکی از بزگ ترین کشورها در صنعت گردشگری است و در سال ۲۰۱۲ میلادی به عنوان کشوری که بیشترین سرمایه گذاری را در سطح جهان برای پیشرفت صنعت گردشگری کرد معروف شد و نامش هم با همین عنوان در فهرست گینس به ثبت رسیده است.

پل چناب‌- هند

این پل کمانی در حقیقت برج ایفل در پاریس و پل مرتفعی در چین که عنوان بلندترین سازهٔ جهان را یدک می‌کشد پشت سر گذاشته و به بلندترین پل جهان تبدیل خواهد شد ارتفاع این پل ۳۵۹ متر است که بر فراز رود چناب ساخته شده است این رود از کشمیر هند به سمت پاکستان جریان دارد.

آشوینی وایشناو وزیر راه آهن هند به تازگی عکسی از این پل کمانی را در شبکه‌های مجازی ارسال کرده و آن را «بلندترین پل کمانی دنیا- پل چناب بر فراز ابرها» خوانده است.

این سازهٔ فلزی بخشی از پروژهٔ راه آهن هیمالیا است که از ده‌ها پل و تونل به مسافت ۹۰۰ کیلومتر تشکیل شده و شهر دهلی نو را به کشمیر و منطقه سری‌نگر متصل می‌کند.

برای پل چناب از یک جرثقیل کیبلی با ارتفاع ۹۱۵ متر که بالاترین ارتفاع جهان است استفاده شده این جرثقیل دارای کمان اصلی ۴۶۷ متری است که برای مقاومت در برابر باد تا سرعت ۲۶۶ کیلومتر در ساعت و دمای منفی ۴۰ درجه سانتیگراد طراحی شده است.

یکی از مهندسان در این پروژه گفته: ما قطعات فولادی و بتنی ضد انفجار را به عنوان یک اقدام احتیاطی برابر حملات تروریستی احتمالی در این پل قرار داده‌ایم.

کارشناسان نظامی می‌گویند در صورتی که حتی یکی از ۱۷ پایهٔ اصلی این پل هم تخریب شود این پل آسیبی نخواهد دید.

هند می‌گوید پل ۱.۳ کیلومتری چناب با هزینه ۱۷۶ میلیون یورو دورتادور منطقه کشمیر ساخته شده و دیگر پروژه های ریلی در هیمالیا نیز به آن متصل خواهند شد.

پل کمانی «ناجیه» چین با ارتفاع ۳۰۵ متر در آستان گوئیژو در حال حاضر مرتفع ترین پل ریلی جهان به حساب می آید.

لنډه قصه

لیکوال :انتون چیخوف

زباړن: عبدالملک پرهیز

د مني د تیاره شپو څخه یوه شپه وه، یو بوډا بانکوال په خپل کاري دفتر کې په آرامۍ او ورو ورو خو په پر له پسې ډول د خونې له یو ګوټ څخه بل ګوټ ته قدم واهه، یوه پخوانۍ خاطره،  کوم چې پنځلس کاله دمخه د مني په یوه شپه په یوه میلمستیا کې پیښه شوې وه، ور یاده شوه. په دغه مېلمستیا کې چې ده جوړه کړې وه،  زیاتو پوهانو او نابغه ګانو برخه اخیستې وه. په مېلمستیا کې د راغلو مېلمنو ترمینځ د مختلفو موضوع ګانو اړوند، په زړه پورې خبرې هم ترسره کېدلې. د خبرو په بهیر کې د اعدام د سزا اړوند هم خبرې وشوې. 

ډېری مېلمانه، چې په مینځ کې یې څېړونکي او ورځپاڼه لیکونکي کم نه ول،  د اعدام د سزا مخالف ول او هغه یې د یو مسیحي دولت  دپاره ناجایزه، منسوخ شوی، نا مناسبه او ناوړه وسیله  بلله. او همدارنګه ځنیو عقیده لرله چې باید به ټوله نړۍ کې عمري بند د اعدام پر ځای  پلی شي.

  کوربه وویل:" نه زه له تاسې سره موافق نه یم." او ویل یې: "که څه هم ما نه  اعدام تجربه کړی او نه هم عمري بند. خو که څوک وغواړي ددې دوو ترمینځ یو ته لومړیتوب ورکړي زما له نظره د اعدام سزا د عمري بند د سزا  په پرتله زیاته اخلاقي او انساني ده. اعدام بي له ځنډه سړی وژني، خو د عمري بند په پایله کې انسان ورو ورو او په تدریج سره وژل کېږي. کوم جلاد  انساني دی؟ هغه چې تاسې په څو ثانیو کې وژني یا هغه چې تاسې د څو کلونو په اوږدو کې په پرله پسې ډول او ورو ورو له مینځه وړي؟"

د میلمنو له مینځه یو مېلمه وویل:

"دا دواړه یو برابر غیر اخلاقي او نا وړه دي. ځکه د دواړو هدف یو دی او هغه له انسان څخه د ژوند اخیستل دي.

دولت خو څه خدای نه دی!!!

دولت ان د هغه څه د اخیستلو حق نه لري کوم چې د بېرته ورکولو وس یې نه لري."

د میلمنو په ډله کې یو ٢٥ کلن ځوان چې وکیل ؤ هم شتون درلود. کله چې یې له هغه و پوښتل چې هغه څه نظر لري؟ 

هغه وویل: "اعدام او عمر بند دواړه یو برابر غیر اخلاقي دي خو که زما نظر و غواړئ چې زه کوم یو ته لومړیتوب ورکوم، په ډاډ سره ویلی شم چې زه به عمر بند غوره کړم. ژوند کول هر ډول او له هرې لارې چې وي له ژوند نه کولو څخه ډېر ښه دی. "

دغه خبرې اترې ورو ورو د مېلمنو ترمینځ په جدي خبرو اترو بدلې شوې. اوسنی بوډا بانک وال چې هغه وخت ځوان او له انرژی ډک ځوان ؤ، خپل کنترول له لاسه ورکړ او پر میز یې، پر سوک ټینګ ګوزار وکړ او د ځوان وکیل په لور ولاړ او ویې ویل:" دا درواغ دي، ته دروغ وایې. 

زه له تا سره د دوه میلیونه شرط وهم چې ته به پنځه کاله هم په بند کې تېرې نه کړې! "

ځوان وکیل وویل:

"رښتیا! ايا ته په رښتیا او په ټینګه دا خبره کوي؟ زه له تا سره شرط وهم چې  پنځه کاله نه بلکې ان پنځلس کلونه به په بند کې تیر کړم."

بانک وال په لوړ غږ وویل: 

"منم یې، دوستانو زه دوه میلیونه شرط وهم. "

وکیل هم وویل:" منم یې. تاسې دوه میلیونه شرط وهئ او زه پر خپلې آزادۍ شرط هم." 

په دې ډول دغه ناوړه او خطرناکه شرط ووهل شو.

بانک وال چې دا وخت یې د لګښت او بنډارونو دپاره په ميلیونونو پانګه او شتمني لرله،  له زیاتې خوښۍ په جامو کې نه ځاییده.

د شپې په اوږدو کې یې په ټوکو او ملنډو وکیل ته ویل:

"ځوانه! مخکې له دې چې نا وخته شي په عقل راشه، ماته دوه میلیونه دومره پیسې نه دي خو ته به د خپل ژوند ډېر ښه پنځلس کلونه له لاسه ورکړې. زه وایم  درې یا ځلور ځکه له دې  زیات طاقت کولی نه شې، سربېره پر دې  فکر وکړه چې په خپله خوښه زندان تر رښتني زندان ډېر سخت دي. 

دا فکر چې هره شیبه او هره ورځ له دغه زندان څخه د ځان د آزادولو حق لرې، په دغه کوټه کې به ستا ژوند  لکه د زهرو تریخ شي." 

او بیا په خندا یي وویل: "په رښتیا زړه مې در باندې سوزيږي."

خو اوس بانک وال، د خپلې خونې له ګوټ څخه بل ګوټ ته قدم اخیسته، او دغه خاطرې یې را یادولې او له ځانه یې پوښتنه کوله:

 "ما ولې دا شرط وواهه؟ څه ګټه یې لرله؟ " "وکیل د خپل ژوند پنځلس کاله له لاسه ورکوي او زه خپل دوه میلیونه بیځایه سوزوم!"

"آیا دا کار به خلکو ته  قناعت ورکړی شي چې د اعدام سزا، د ابدي بند له سزا څخه ښه ده؟ نه نه دا ټول چټیات او بې ځایه خبرې دي! زما له نظره دا هر څه د مړې خيټې خبرې وې. وکیل هم یوازې او یوازې ددې دپاره چې دغه پیسې او د طلا سکې لاس ته راوړي دغه شرط وواهه."

بیا یې هغه څه چې  له میلمستیا وروسته پیښ شول ټول یو په یو را یاد کړل.

په دې پریکړه شوې وه چې وکیل باید د بانک وال  د کور څنګ ته په بڼ کې تر سختې څارنې لاندې بند ومني. موافقه شوې وه چې په ټوله دغه موده کې نوموړی به کور ته د تلو، له خلکو سره د لیدلو، د خلکو د غږ آورېدلو،  د ورځپاڼو او مجلو د تر لاسه کولو له حق څخه په بشپړه توګه بې برخې وي. هغه جازه لرله څو د موسیقي یوه آله ولري، کتاب ولولي، لیکنه وکړي، شراب وڅکي او سګرت و څکي.

په تړون کې لیکل شوي ول چې نوموړی په بشپړې چوپتیا سره،  کولی شي د هغې کړکۍ لارې چې د همدې کار دپاره جوړه شوې وه ،له بهرنی نړۍ سره اړیکه ونیسي. هغه کولی شو د لیک په وسیله د موسیقي د وسایلو، کتاب او د خوړو او څکلو د توکو اړوند خپله اړتیا له همدې لارې واستوی.

په تړون کې ټول جزیات ان ډېر کوچني جزیات لیکل شوي ول. چې دا کار ددې سبب کېده څو  نوموړی په ډېرې سختۍ سره په ګوښه توب کې و ساتل شي.  دا یو ځانګړی تړون ؤ او هغه یې اړ ایستلو څو د همدغې ورځې له دولس بجو څخه چې د ١٨٧٠ کال د نومبر د میاشتې له ١٤ نېټې سره یې سمون درلود،  د ١٥ کلونو دپاره د ١٨٨٥ کال د نوامبر د څوارلسمې نېټې تر ١٢ بجو پورې په زندان کې تېر کړي.

 له دغه شرایطو څخه د وکیل ډېره کوچني سرغړونه، ان د وخت له پوره کېدو څخه دوه دقیقې مخکې هم له تړون څخه سرغړونه ګڼل کېده او  بانک وال ته يې دا حق ورکاوه څو دغه تړون باطل کړي او له تړون څخه ووځي او د دوه میلیونه پیسو د ورکولو له ژمنې څخه ځان آزاد کړي.

د ځوان وکیل زندان پیل شو.

د بند په لومړي کال، وکیل تر هغه ځایه چې د هغه له لنډو یادښتونو څخه مالومېږي، له یوازیتوب او ځانته والي زیات کړېده. 

د هغه له خونې شپه او ورځ د پیانو غږ راتله.

هغه له شرابو او تنباکو څخه ډډه وکړه او و یې نه منل. 

هغه ولیکل:" شراب د انسان د شوق د حسونو د  راپارېدو سبب ګرځي او دغه حسونه د یو زنداني ستر دښمنان دي. سربیره پردې په یوازیتوب کې د ښه شرابو یوازې  څکل د بل هر څه په پرتله یو ستومانه کوونکی او ربړونکی کار دی. همدارنګه تنباکو د خونې د هوا د ککړتیا سبب هم ګرځي."

په لمړي کال یې وکیل ته د ساده شخصیت لرونکي کتابونه، پیچلي عاشقانه رومانونه، تخیلي، کمیدی، پولیسي او داسې نور داستانونه استول.

په دویم کال، د پیانو غږ نور نه اورېدل کېده، وکیل یوازې د شرابو غوښتنه کوله. 

کومو کسانو چې هغه لیدلی ؤ ویل یې چې هغه ددغه کال په اوږدو کې یوازې خوړل، څکل او پر تخت اوږد غږیده!!!

هغه ډېر کله اوسلي ایستل او په زیاتې اعصاب خرابۍ یې له ځانه سره خبرې کولې.

نور یې هیڅ کتاب نه لوسته او کله کله د شپې له خوا کیناسته او لیکنه یې کولې او ټوله شپه یې خپل زیات وخت په لیکلو تیرولو. او کله به چې سهار شو نو ټولې لیکنې به یې څیرې کول. او بیا څؤ ځلی د هغه د ژړا او زګېرویو غږونه آورېدل کېده.

 د شپږم کال په نیمایي کې، زنداني په زیاتې لېوالتیا سره د تاریخ، فلسفې او ژبې زده کړه پیل کړه.

هغه ددغه موضوع ګانو اړوند دومره زیاته علاقه ښودله چې بانک وال په سختۍ سره کولی شو، هغه ته دغه کتابونه چمتو کړي.

په څلورو کلونو کې د هغه په غوښتنه نژدې شپږسوه ټوکه کتابونه وپېرل شول.

له کتاب لوستو سره د هغه له دغې مینې یوه موده تیره شوې وه چې بانک وال له زنداني څخه یو لیک تر لاسه کړ:

"زما د زندان واکمنه! زه دغه لیک په شپږو ژبو لیکم، دغه لیک مسلکي کسانو ته وښایه، پرېږده چې هغوی یې ولولي، که هغوی په دغه لیکنه کې ان یوه تیروتنه هم پیدا نه کړه نو له تاسې غوښتنه کوم آمر وکړئ څو په بڼ کې یو ډز وکړي. د ډز د غږ په آورېدو سره به زه پوه شم چې زما هڅې بیځایه نه وې.

نابغه خلک هر کله او په هر هیواد کې په هره ژبه خبرې کوي. د هغوی ټولو دننه یوه ډیوه روښانه ده .

اوه،  که تاسې زما په خوښې او خوشحالۍ پوهیدلی، چې زه اوس کولی شم پر ټولو ژبو پوه شم او خبرې وکړم؟!

د زنداني غوښتنه و منل شوه او د بانک وال په اجازه په بڼ کې دوه ډزې وشوې.

وروسته د بند په لسم کال، وکیل د میز شاته بی حرکته کیناسته او یوازې یې د نوي وخت انجیل لوسته.

بانک وال حیران ؤ، چې څنګه، هغه څوک چې کولی شي په ٤ کلونو کې شپږسوه ټوکه کتابونه ولولي او زده کړي، اوس نژدې یو کال د هغه کتاب په لوستلو تیروي چې لوستل او پوهیدل یې ډېر اسانه کار دی؟!!!

بیایې د دینونو او الهیاتو کتاب لوستل د نوي وخت د انجیل پر ځای پیل کړ.

د بند په دوه ورستیو کلونو کې، زنداني د پاملرنې وړ زیات مختلف کتابونه ولوستل چې د موضوع له پلوه یې سره هیڅ اړیکه نه درلوده.

هغه د طبیعي علومو د کتابونو لوستو ته خپل وخت بېلګه کړ او وروسته یې د شکسپیر یا بایرون کتابونه ولوستل. 

کوم غوښتن لیکونه چې له هغه تر لاسه کیدل نوموړي په یو وحت کې د کیمیا او طبي علومو کتابونه، رومانونه او د فلسفي او الهي موضوعاتو اړوند کتابونه او  مقالې او لیکنې غوښتلې.

نوموړي داسې په شوق لوستل چې ته به وایې  په دریاب کې د ماتو ګوډو څیزونو په مینځ کې لاهو دی او د خپل ژوند د ژغورلو دپاره د یوې دړې څخه بلې دړې ته لاس اچوي.

II

بانک وال  ته دا هر څه را په یاد شول او فکر یې وکړ، سبا دولس بجې نوموړی آزادیږي!!!!

د تړون له مخې زه باید هغه ته دوه میلیونه ورکړم. 

زما ټوله شتمني اوس همدغه دوه میلیونه ده او که دا هم هغه ته ورکړم زه بیخي بې وزلی او تباه کېږم.

پنځلس کاله دمخه د هغه پانګه د شمېرلو نه وه، خو اوس هغه په یو داسې حالت کې ؤ چې ډارېده له ځانه پوښتنه وکړي چې پور یې زیات دی او که شتمني یې!؟

د ونډو په بازار کې قمار، د ونډو په پېرلو کې بې پروايي، داسې بې پروایئ چې له شرط وهلو وروسته یې هم و نه شو کولی د هغو له شره ځان خلاص کړي. دې کار په پرله پسې ډول د هغه پانګه کمه کړې وه او هغه مغروره، بې پروا او پر ځان ډاډه میلیونر اوس دویمه درجه بانک وال ؤ چې د بازار په  هر ځل لوېدو او پورته کېدو لړزېږي.

بوډا په داسې حال کې چې په ناهیلۍ سره خپل سر ګراوه،  تر شونډو لاندې یې ویې ویل:

لعنت پر شرط وهلو!

ولې  مړ نه شو.!؟

هغه اوس یوازې  څلوېښت کاله عمر لری او تر وروستۍ پیسې هر څه له ما اخلي.

واده کوي او له خپل ژوندانه خوند اخلي او د ونډو په بازار کې له خطر سره لاس او پنجې نرموي او زه به د هغه په سترګو کې د یو حاسد بوډا په توګه پاتې شم او هره ورځ به د هغه دغه تکراري خبرې آورم :" زه د خپل ژوندانه د خوښیو له پاره ستا پوروړی یم. اجازه راکړئ له تاسې سره مرسته وکړم." 

نه، بس دی. له ماتې او بدمرغۍ څخه د ژغورون یوازنۍ لاره د هغه مړینه ده.

ساعت د ماسختن درې بجې ښودلې. د کور خلک ټول ویده ول. او یوازنی څه چې آوریدل کېده له کړکۍ څخه بهر د یخ وهلو ونو د څانګو آوازونه ول. په داسې حال چې هڅه یې کوله غږ او غوږ رامینځ ته نه کړي ولاړ او له هغه صندوق څخه یې کیلي واخستله، چې پنځلس کاله چا خلاص کړی نه ؤ. پالا پوش یې واغوست او له کوره ووت. 

بڼ تیاره او سوړ ؤ، باران ورېده. نمجن او تند باد په بڼ کې زوږ رامینځ ته کاوه او ونې یې خورولې.

بانک وال هر څومره چې پر خپلو سترګو فشار راوړ و یې نه شو کولی ځمکه، سپینه مجسمه، د بڼ په څنډه کې کوټه او ونې وویني. کله چې د خونې دروازې ته نژدې شو نو دوه ځله یې بر ساتونکي غږ وکړ خو ځواب یې تر لاسه نه کړ. بې له شکه ساتونکی د بدې او سړې هوا له امله اړ شوی ؤ، پخلنځي یا ګل خونې ته ولاړ شي او هلته به خوب وړی وي. 

بوډا له ځانه سره فکر وکړ: "که د خپل هدف د پلي کولو جرات ولرم نو په لومړی سر کې ساتونکی تر شک لاندې راځي."

په توره تیاره کې یې په سختۍ سره د زینو او دروازې لټون کاوه او په پای کې د بڼ دروازه یې پیداکړه او دننه شو او بیا په یوې نرۍ لاره روان شو او د اورلګیت پلته یې بله کړه. هیڅوک هم هلته نه ول، له ورایه، د خونې په یو ګوټ کې یو تش کټ او یوه توره اوسپنیزه  بخارۍ تر سترګو کېدله.  د بندي د کوټې پر دروازه مهر او موم لاس ناخوړلي پاتې ول. 

کله چې پلته مړه شوه په داسې حال کې چې بوډا له ډاره لړزېده، له کړکۍ څخه یې د خونې دننه نظر واچوه. د بندی په خونه کې د شمعې رڼا تر سترګو کېده او بندی د میز شاته  ناست ؤ او د شا له لوري یې یوازې سر او لاسونه لیدل کېدی شول. د میز د پاسه پرانیستی کتابونه، دوه څوکۍ او چپلکې تر سترګو کیدلې. 

پنځه دقیقې تېرې شوې خو بندي ان یو ټکان هم و نه خوړلو. په پنځلس کاله بند کې نوموړي زده کړی ول آرام او بې حرکته کیني. بانک وال په خپله ګوته د کړکۍ پر ښیښه ټک ټک وکړ. خو بندی هیڅ غبرګون ښکاره نه کړ. له دې وروسته بانک وال په احتیاط سره د دروازې موم او مهر ایسته کړ او کیلي یې په قلف کې دننه کړه. زنګ وهلی قلف غژ غژ وکړ او دروازې هم عجیبه کرکر و کړه او ور خلاص شو. نوموړی تمه لرله چې د بندي حیرانه غږ او د پښو غږ واوری. درې دقیقې تېرې شوې خو لکه د پخوا په څېر هیڅ غږ یې وا نه ورېده. هغه پریکړه وکړه چی دننه شي.

د میز تر شا داسې یو سړی ناست ؤ چې له عادي انسان سره یې هیڅ ورتوالی نه درلود. هغه یو اسکلیت ؤ چې ګنځې ګنځې پوستکی پرې خپور ؤ او لکه د ښځو توني ويښتان او ببره ږیره یې لرله او د بدن پوستکی یې ژېړ بخنه او خاورین ښکارېده. غومبورې یې کش شوي ول،  پراخ او ډنګر وچولی یې درلود او هغه لاس چې نوموړی خپل ببر سر پرې ایښی ؤ لکه لرګی وچ او ډنګر ؤ چې د هر چا د زړه سواند سبب ګرځېده. ويښتان یې سپین شوي ول.

هر چا چې د هغه بوډا، ډنګر او بې شیمې وجود ته کتل، باور یې نه کېده چې هغه به څلوېښت کلن وي. د مخې میز دپاسه چې سر یې په لورې ځوړند و یو کاغذ پروت ؤ او کوم څه پرې لیکل شوي ول:

بانک وال فکر وکړ بدمرغه بیچاره ویده دی او کېدی شي د میلیونونو پیسو خوب وینې. زه باید یوازی د هغه نیم ژوندی بدن په کټ کې واچوم او په یوه شیبه کې پر بالښت ساه و باسم.

 ډېرې دقیقې څېړنې او پلټنې به هم د هغه د غیر طبعي مړینې نښې پیدا نه کړي. خو لومړی باید ولولم دلته یې څه لیکلي دي.

بانک وال د میز له سره د کاغذ پاڼه پورته کړه او ویې لوستله:

" سبا به د شپې په دولس نیمو بجو زه خپله آزادی او له خلکو سره د پیوستون حق تر لاسه کړم. خو ددغه خونې څخه تر وتلو او د لمر له لیدلو دمخه باید، فکر کوم له تاسې سره یو څو خبرې شریکې کړم. په بشپړې روغتیا او سلامتیا سره د خدای په حضور کې چې ما ویني، وایم چې د آزادۍ، ژوند، سلامتۍ او ټول هغه څه چې ستاسې کتابونه یې د نړۍ برکتونه بولي، څخه بېزاره یم.

ما پنځلس کاله مادی ژوند مطالعه کړ. سمه ده چې په دغه موده کې مې نه ځمکه ولیدله او نه خلک، خو ما ستاسې په کتابونو کې ډېر ښه شراب و څکل، سندرې مې وویلې. په ځنګلونو کې مې وحشي غرڅه او هوسۍ ښکار کړې. د نجونو سره مې مینه وکړه … د سپینو وریځو په څېر مېرمنې چې ستاسې د شاعرانو جادویي ذوق هغوی رامینځ ته کړي، د شپې له پلوه زما لیدو ته راتللې او ماته یې په زړه پورې کیسې ویلې او زه يې د خیالونو نړۍ ته وړلم. ستاسې په کتابونو کې د البرز او مونت بلانک د غرونو سوکو ته وختلم او هلته مې ولیدل چې څرنګه هر سهار لمر راخېژي او خپلې وړانګې خپروي او لمر لویدل څرنګه د سمندرونو او اسمان څنډې او د لرې غرونو لمنې ژېړ او سور بخنه کوی. له هغه ځایه مې ولیدل چې څرنګه تالنده او برېښنا د وریځو زړه څیرې کوی. ما شنه ځنګلونه، کروندې، سیندونه، رودونه او ښارونه ولیدل. ما د سمندری ښاپیریو او د ځنګلونو د پرښتو غږونه آورېدلي دي. ما د شیطانانو وزرونه چې په آلوتو زما لورې ته راتلل او د خدای په اړه یې خبرې کولې، لمس کړی دي. ستاسې په کتابونو کې زه په ژور او بې پایه سمندرونو کې ډوب شوم، معجزې مې وکړې، ښارونه مې له بنسټه و سوزول، نوي دینونه مې تبلیغ کړل، پر ټولو هیوادونو واکمن شوم …

ستاسې کتابونو ماته پوهه راکړه. هغه څه چې  له شور او زوږه ډک انسان فکر کاوه، چې د پیړیو په اوږدو کې رامینځ ته شوي، د کوچنی بڅرکی په څېر زما په کوپړۍ کې ځای پر ځای کړل. زه پوهېږم چې له تاسې تولو څخه هوښیار یم. زه ستاسې له کتابونو بیزاره یم. له ټولو دنیاوي نعمتونو او هوښیارتیا کرکه لرم، هرڅه پوچ، بې بنسټه، انتزاعي او لکه د سراب تېر ایستونکي دي. که تاسې مغرور هوښیار او ښکلي هم اوسئ نو مړینه به تاسې لکه په سوړو کې  د موږکانو په څېر له مینځه یوسي او ستاسې راتلونکی نسل، ستاسې تاریخ او ستاسې تل پاتې نابغه ګان به د کنګل وهلي کثافاتو په څېر شي چې ټول به د دغه خاورینې کرې سره یو ځای وسوځي.

تاسې لیونیان یاست، او په غلطه لاره تللي یاست. تاسې دروغ د رښتیا  او بدرنګي مو د ښکلا پر ځای منلي دي. تاسې به حیرانه شئ که چیرې د مڼو ونه د مڼې پر ځای چنګښې او ملخان ونیسي او سره ګلان د عطرو پر ځای د آس د خولې بوی ورکړي. هماغسې چې زه تاسې ته حیران یم چې جنت مو له ځمکې سره بدله کړ، زه تاسې درک کولی نه شم.

 زه به خپل رښتنی ټيټ توب د کوم دپاره چې تاسې ژوندي یاست، په عمل کې وښایم. زه له هغه دوه میلیونو څخه چې یو وخت مې د جنت په څېر په خوب کې لیدل، اوس ترې کرکه لرم او پرې سترګې پټوم او ځان د هغې د لرلو له حق څخه بې برخې کوم. زه به له ټاکل شوي وخت څخه پنځه دقیقې دمخه له دغه ځایه ووځم څو په دې ډول تړون تر پښو لاندې کړم. 

کله چې بانک وال لیک ولوست نو لیک یې د میز د پاسه کېښود او ددغه عجیبه انسان سر یې ښکل کړ او ویې ژړل. هغه له خونې بهر ووت. هغه هیڅکله لکه د اوس په څېر د حقارت احساس نه ؤ کړی، ان د ونډو په بازار کې له سختې ماتې وروسته هم. کور ته ستون شو او په خپل کټ کې اوږد و غزېده، خو اوښکو او پرېشانۍ تر ډېره وخته  هغه خوب ته نه پرېښوده….

سبا سهار ساتونکی په مونډه مونډه راغی او هغه ته یې وویل: د خونې سړی یې مې ولیده چې د کړکۍ له لارې بڼ ته راووت او د عمومی دروازې څخه بهر لاړ او ورک شو. بانک وال سمدلاسه له ساتونکي سره د پېښې ځای ته ولاړ او پېښه یې تایید کړه. او د بې ځایه آوازو څخه د مخنیوي دپاره یې په زیاتې بې پروایې سره لیک د میز له سره پورته کړ او د کور په صندوق کې یې خوندي کړ.






 








 

 

د ګوګل د سرچینو څخه ژباړه د ماشومانو له پاره

ژباړن: سید عبید الله نادر

د عبرت کیسه                                   

یو سپین ږیری با با د خپل ځوی انګور او نمسی سره په یوه کور کې ژوند کاوه . څرنګه چې د سپین ږیري بوډا سترګي هم ضعیفه شوي وي او سترګو یې هم سم لیدل نشو کولای . او غوږونه یې هم صحیح نه اوریدل او خپی هم د تګ پر مهال لرزیدی د عمر د زیاتوالي له کبله چې د ډوډۍ د میز په سر به کښیناسته نو لاسونه به يې هم لرزیدل .او مړی به تری پر میز ولویده او یا که مایعات به وو هغه به پر میز توی شول .او آن تر دي اندازې ، چې کله به یې مړۍ خولي ته کوله هغه به د دي له خولي ښویده او خراب منظر به یې د دوی له پاره جوړوه چې هر وارې د ده دځوی او د انګور حالت به د دي صحنی په لیدو بد کیده تر څو چې یوه ورځ دوی پریکړه وکړه ، چې بابا ته په خټینه کاسه کې ډوډی واچوي او د بخارۍ تر شاه یې کښینوي چې خپله ډوډۍ په آرامه وخوري ،ډوډۍ او قتغ  چې به یې با با ته په کاسه کې اچول هغه به دومره کم ول. چې با با پرې ښه نه مړیده . نو په ډیره حسرت سره به یې د میز و خواته کتل او سترګي به یې له اوښکو ډکي شوي. لاس لرزیدل یې تر هغې اندازی وو چې یوه ورځي دا خټینه کاسه یې د لاسه څخه ولویده او ماته شوه ،انګور یې په قهر شوه او بدی خبری یې ورته وکړې .سپینږیری هیڅ هم ونه ویل :فقط آه یې د خولي نه وایست وروسته یې د سپین ږیری له پاره د لرګیو یوه کاسه وپیرله سپین ږیري شکایت ونه کړ او هره ورځ به یې په هغی کې ډوډۍ خوړله. ورځي راغلې او تیري شوی تر څو چې دوی یوه ورځي ښخه او میړه دواړه سره یو ځای ناست ول او سره خبری یې کولي .چې د دوی وړوکي ځوی یوه ټوټه غټ لرګی پر مخکه ایښی وو او پر چاکو یې کنده . پلار ترې و پوښتل چې ځویه څه کار کوی ؟ ځوی یې په ځواب کې ورته وویل : چې زه غواړم د لرګیو یوه کاسه جوړه کړم ، کوم وخت چې ته او زما مور زاړه شوی نو تاسي ته به په کې ډوډۍ واچوم.او تر مخي مو کیږدم پلار د عبرت سخت ټکان وخوړ او بله ورځ خپل پلار سپینږیری با با یې بیرته پر میز راوست .او پر میز یې کښیناوه تر څو یو ځای ډوډۍ وخوري، نو بیا د هغي ورځي وروسته که د سپین ږیری لاسونه  لرزیدل او یا مړۍ تری غورځیده نو هیڅ چا ورته څه نه ویل

»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»

د ګوګل د سر چینو څخه ژباړه د ماشومانو له پاره لنډه کېسه

ژباړن : سید عبید الله نادر

ولي الله ملکزی 

(یو څو لپې فکرونه) د یو داسې دروند قلموال د مقالو ټولګه او د فکري ارزونو نچوړ دی چې د خپلې ټولنې په نبض آګاه، په دردونو یې دردمند او په خوښۍ یې خوښ دی. کله چې موږ د پښتو د معاصر نثر د عروج او ارتقاء خبره شاربو، نو یو له هغو نومونو څخه چې سمدستي زموږ د ذهن په تاخچو کې ښکته پورته شي، هغه د ادیب، شاعر او لیکوال، اسدالله غضنفر نوم دی. نوموړی د هندوکش د پورې غاړې په یوې سترګه ورې، شمله ورې او خوله ورې کورنۍ کې سترګې غړولې دي. د دغه وطنپال او فرهنګپال کهول مشر، استاد محمد صدیق پسرلی دی چې ما له ده او مرحوم عبدالله غمخور صیب سره یوځای په پيښور کې لیدلی وو.

د ارواښاد پسرلي هر زوئ، د خپل ویاړلي پلار په پل، پل ایښی او زموږ د فولکلوریک ادب او هنري ژانرونو په ودې او پراختیا کې یې غوښن رول لوبولی دی. د دوئ په دودیزې شاعرۍ او سلیسې لیکوالۍ کې د طبیعت ښکلا ځلیږي، له باورونو او ارزښتونو څخه دفاع کیږي او له انسان او انسانیت سره د مینې څرکونه په کې تر سترګو کیږي. ښايي دا به تصادف وي چې زه او ښاغلی غضنفر په یوکال کې زیږیدلي یو او دواړو د پیښور له پوهنتون څخه ماسترۍ اخیستې دي؛ خو په دې خبرې مې سر نه خلاصیږي چې په دې کتاب کې د ۶۳ مقالو راټولول د حضرت پيغمبر صیب د عمر د کلونو په شمیر د تبرک علامه ده که دا هم یو تصادف وګڼو؟

د کونړ خلک رواج لري چې د درمند په ورځ، ماشومانو ته په لمن کې یوه لپه غنم ور اچوي چې الوچې او الوکاټ پرې واخلي. خو غضنفر په دې کتاب کې، نوي لیکوال کول ته د نثر داسې درمندونه ډالۍ کړي چې سلیقه، ذائقه او ځانګړې کلیواله محاوره ورسره مل ده. نوموړي په دې ټولګې کې د رازونو بڼ ته سر ورښکاره کړی، ابن الوقت یې راپيژندلی، د سانسور ګټې یې په ګوته کړی او د کلتور ځینو ناخوالو اړخونو ته تم شویدی. له وطنه د وتلو وطنوالو په جلاوطنۍ یې خاطر ځوریدلې او ورپسې د وحدت الوجود او وحدت الشهود د لواړګیني بابا مزار ته تللی دی. د ټولنې له بې انصافیو څخه یې د پردې د پورته کولو ښایستوکې هڅه کړې او د شرم، ګناه او جرم قانوني او دیني اړخ یې په لنډو، خو معنا دارو کرښو کې تعریف کړیدی.

لیکوال ځای ځای، د خپلې جنتي ځوانۍ، حسرتونو، ماښامونو، ونو او وګړو خوږې ترخې د خپلې حافظې په یو کونج کې سمبال ساتلی او په خوند خوند یې یادونه کوي. که ټولنیزې ستغې سپورې او ناکردې یې په ډیر مهارت سره د خپلو لوستونکو مخ ته ایښي، نو د سیاست شا یې هم ګرولې ده. پخپلې سریزې کې د شهید داود خان د جمهوریت په کلونو کې د یوې روښانه سبا په اړه دومره ډاډه بریښي چې د جګړې او مصیبت په نوم هیڅ ډول بلا به په دې وطن رانازله نه شي. خو اوس چې د سر او ږیرې ویښتان یې په سپینیدو دي، وايي: « د جمهوري نظام راوستونکو دې ته پام نه وو کړی چې د سلطنت موسسې خو خپل اعتبار له دود او تاریخ څخه اخیسته؛ جمهوریت که انتخابي نه وي نو مشروعیت به له چا څخه اخلي؟»

د خلق او پرچم د کودتا په اړه وايي: « آن که د ثور کودتا هم نه وای شوې، د حالاتو د بحراني کیدو او د وطنوالو د پریشانۍ مخنیوی مشکل وو. بې ثباتي را روانه وه خو موږ نه لیدله. زموږ دولتي نظام، زموږ منورې طبقې او زموږ عام ولس درې واړو لویې ستونزې لرلې. زموږ د ټولنې بله لویه ستونزه دا وه چې اکثرو منورینو، د سیاست شوقیانو او د ګوندونو غړو ته موجود ثبات د لمر د راختو او پریوتو په څیر یو طبیعي جریان ښکاریده. بله ستونزه دا وه چې موږ ته د نوي تمدن وسايلو خوند را کاوه، خو دېته په آسانه حاضر نه وو چې د خپل ژوند طریقې ورسره برابرې کړو. جاپانۍ راډیو، سویسي ساعت او جرمني موټر لرلو ته مو سودا شوه، خو دا سودا را ونه لویده چې دغو ملتونو دا ترقي څنګه وکړه ؟»

دوستانو، سره د دې چې ما لا ټول کتاب نه دې لوستي، خو دا متل راته سم د کاڼي کرښه ښکاري: (سالی که نکوست، از بهارش پیداست). د خال خال عنوانو له انتخابولو او لوستلو وروسته؛ زه یوه وربشه شک هم نه لرم چې نالوستې مقالې به د لوستل شوو څخه سیوا، هر اړخیزې او لازیاتې مزه دارې وي. که څوک د پښتو د کلیوالې، روانې او خوږې لیکوالۍ د هنرونو، ټولنپوهنې د رمزونو او تاریخي رازونو څخه د خبریدو تلوسه لري، نو زه په ګرنټۍ سره ورته وایم چې د دې کتاب په لوستلو به نه ستومانه شئ او نه پښيمانه. د ذلک الکتاب او رڼا د ستر خالق څخه؛ ښاغلي اسدالله غضنفر ته د لازیاتو پنځونو، څیړنو او لیکونو توفیق غواړم. قلم یې تل له رنګونو او ذهن ېې له رنګینو خیالونو ډک.

همدا شان، په پای کې د ګران دوست، نصیر رښتین منندوئ یم چې تیره ورځ د تعلیمي سیمینار په پاي کې سټیج ته راغی او په غوږ کې یې راته وویل: اشنا، د غرمنۍ میلمستیا په ځای، همدا کتاب درته ډالۍ دی چې د فکرونو سمندر یې په کوزه کې ځای کړی او د ټوپک په ځای یې د قلم مینه والو ته د لیکنې سوغاتونه په لپو کې ویشلې دي.

—-----------------------------------

یادونه: که لوستونکي وخت او علاقه لري، نو کولاې شي د ملکزي نورې لیکنې او څیړنې د هغه په فیسبوک، لنکد ان او د یوټیوب په چینل کې ولولي او وګوري؛ ادرس یې دا دی: Wali Malakzay

 

 

 

 

 

 

سید عبید الله نادر

 

هغه لندې کیسې او مضامین چې په کښي د نزاکت پوهېدنې او اخلاقوتعلیم پروت دی،تربیوي او اروایي اړخونه هم لري ،یو څو زما تخلیقي لیکني او څو ژباړي ورسره دي

 

 

د نزاکت پوهیدنۍ د آدابو یو بل اړخ

د مجلس د آدابو څخه یو هم دا ده ، چې انسان په مجلس یا غونډه کې ، د یو بل سره غوږ غوږوني يا پتي  خبري ونه کړي ، یعني د حاضرینو په مخ کې د چا غوږ ته ورنزدې نه شي چې په اصطلاح (وپسیږي ) ځکه د ناستو خلکو په ذهنونوکې جلا جلا تصورات رامینخ ته کیږي ، او که رسمی غونډه وي ، نو مقابل لور داسي تصور کوي ،چې زما د لیاقت او اهلیت په هکله وغږیدل ،او یا هم داسي فکر وکړي چې په ما یې ریشخند وواهه ،هر څوک فکر کوي چې شاید زما په باره کې یې څه ویلي وي ،او دا کار د نزاکت فهمۍ او نزاکت پوهیدنۍ  د آدابو څخه لیري یو کار دی ، شاید چې ځیني کسانو چې دا تصور کړی وي چې دوی زما په هکله غږیدلي ډیر متأثره شي ، نن ورځ خو ډیره مترقی زمانه ده ، او خلک څه نا څه په علم سمبال دي ،او د مقابل لور د حرکاتو نه هم یو څه درک کولای شي ، ځکه خلک طبیعتأ د پر له پسي اړیکو سره په ټولنه کې ، خود په خود یو څه ارواح پوهنه زده کوي ، چې آیا دوي د چا په باره کې خبري وکړې ، خندا ګانې خو بلکل د نزاکت نه لیري خبره ده ، انسان نه یواځي په مجلس کې په خبرو اترو تلل کیږي ،بلکه انسان په حرکاتو هم په مجلس کې تلل کیږي (وزن) کیږي

»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»

 

 د لیري لید خاوند

وایي چې ډیر یو غشتلی ځلمی ځوان په یو مست او ټکړه آس سپور وو ، او بیدیا ته یی مخه کړه داسي یو ځای ټه په خپل سفر ورسیده ، چې د بیدیا څخه په وتو کې وو نو د لیري څخه یوه ونه ورته ښکاره شوه ،چې د وني لاندي راورسید ګوري چې یو شل د وني لاندي ناست دی ، شل ډیر په عذر او زاري خواست ترې وکړو چې ورسره مرسته وکړي چې معذور دی ،ځوان د خپل د آس څخه را کوز شو .او دا چې ډیر غښتلی وو ، شل یی په دواړه لاسو جګ کړ او د آس پاسه یی کښیناوه ،شل د وخت څخه په استفادی سره آس ته ممیز وکړ او لیري یی خپلي خپي وغزولي ،چې یعني ځان یی په ټګۍ وهلی وو ،ځوان پرې ورږغ کړه چې یوه خبره زما نه واږوره ،او هغه دا ده چې دا قیصه په خپل ټول عمر کې چاته ونه کړې ،او دا زما نصیحت دی تاته ،دا ځکه چې ځوان په خپل بیداره روح او دماغ ، او طبیعی استعداد سره چې خدای تعالی ورکړی وو ، د دي قیصي په منفي اغیز په انسانانو باندی پوهیده ،ځکه که دی ، دا قیصه خلکو ته وکړي ،نو د سخاوت او مردانګۍ تخم به ،په دوی کې محو او خلک به دي ته راوبولي چې د مردانګۍ ، سخاوت ، او فدا کارۍ تخم به د ټول عالم بشریت څخه ورک کړي .او خلک به جرأت و نه کړي چې چا سره مرسته وکړي

»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»

د نزاکت پوهیدنۍ یو نوی مضمون،

کارغه او سپین ږیری

سپین ږیری چې په ډیر متانت او دروندوالي په لاره کې روان وو نا څاپه ودرید ، او مخامخ یي کتل لاروی چې یی تر شاه روان و، هغه هم ورته ودرید او ترې یی و پوښتل با با څه ګوري څه دي ولیدل ،چې ناڅاپه ودریدی : سپین ږیري ځواب ورکړ .دا مخامخ کارغه ګورې چې د لار سر ډنډړکي کې اوبه څکې ما سوچ و کړ که مخامخ پرې ورشم زما څخه به وډاره شي ،او وا به لو ځي ، نو ودریدم چې ښه اوبه و څښي او په آرامه بیا زه خپل تګ ته دوام ورکړم ،ما د ځانه سره ووییل: سبحان الله انسانیت ته څومر لارې شته ،نو زه هم د هغې سپین ږيري په پیروي ودریدم تر څو هغه کارغه اوبه وڅښي ،او یو ډیر لوی درس می د نزاکت پوهیدنۍ او اخلاقو واخیست ،

»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»

د افسوس عالم             

سپین ږیرۍ بوډا چې ملا یی کړوپه وه ، او په رپانده لاسونو کې یي لکړه وه په لاس ،سر یی ښکته نیولی ،او دوه د لټون سترګي یی د ځمکي په لور ښخي کړي وي ، تا به وییل چې ګوندی څه لټوي ، او په ژور سوچ کښی وو ډوب ، یو ځوان هلک لاروی چې تر څنګه یي تیریده ، نو د ټوکې په انداز کې یي ورته وییل : با با په خاورو کې څه لتوې؟  با با په انتباهي انداز کې ورته ووییل :د افسوس په یو عالم کې لټومه مي ، په خاورو کې ځواني ،

 

»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»

د نزاکت پوهیدني یا نزاکت فهمۍ په هکله لنډه کیسه

نظام الملک د سلجوقیانود دربار وزیر وو ، چی په پوهه او دانایی کې ډیر مشهور وو ،او دا تر ننه پوری د هغی د علم وفضل او معرفت انګازی تر مونږ پوری رسیدلي ، وایی چې د ده عادت داسي وو چی چا  به د خوړو څخه که څه هم چې ډیره لږه اوکم به هم وو ورته راوړ نو نظام الملک به د ناستو کسانو سره وویشل ،یوه ورځ یو بزګر د ده حضور ته دری داني بادرنګه ،چی په پخوا به یی د نوی ګل او نیک فال په نامه لویانو ته وړل کیدل ، او دا یو دود وو او اوس هم په ځیني ځیو کې رواج لري ،نو نظام الملک هغه دری واړه په یواځي وخوړل .پرته له دي څخه چه یي د ناستو کسانو په مینځ کې یی وویشي ،یو کس چي د ده په مخ کې لږ ګستاخ غوندی وو ،تری نه یي وپوښتل چی د ډی سبب څه وو ،چي دا نن یی د خپل عادت پر خلاف بادرنګ یواځی وخوړل او حاضرین یی محروم کړل ،نظام الملک ووییل :کله چې ما لمړی بادرنګ وخوړډیر تریخ وو ،او همداسی دویم او دریم ورپسي ډیر ترخه ول ،ما د ځانه سره ووییل : که دا دناستو کسانو په مینځ کې وویشم ،د دي د تریخوالي تحمل به هیڅوک و نه شي کولای ،او خامخا به شکایت وکړي ،او حیا د دي مانع وګرځیده ،ځکه هغه بزګر چې په یو امید راغلی وو هغه به ډیر ناهیلي شي او د شرمسارۍ احساس به وکړي .

»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»

د شیخ ابو سعید ابوالخیر رحمت الله علیه یوه لنده کیسه

شیخ ابو سعید ابوالخیرعلیه رحمه چې زړه یې د معرفت په نور روښانه وو ، او د روښانه زړه او شور خاوندان یې ،د خپلو اشعارو څخه ښه پیژندلی شي ،چې هر شعر یې د صاحبدلانو زړونو ته رڼا بخښي .

نو وایي چې مشهور عارف شیخ ابو سعید ابوالخیر څو درهمه جمع کړي وو ، یا راغونډ کړي وو ، چې پر هغي د حج د فریضی د ادا کولو مصارف پوره کړي ،نو د یو کاروان سره یو ځای شو ،او داچې د سورلي د پاره یې وسه نه درلوده ،چې یو حیوان کرایه کړي ،په همدې ډول د کاروان سره یې په پښو مزل کوۍ ،تر څو کاروانیان د سټریا د رفع کولو د پاره یو ځای کې تم شول ،شیخ ابوسعید د لرګیو او خځلو د جمع کولو د پاره د کاروان په شا اوخوا کې بوخت شو ،د یوې ونی لاندی یې یو سپین ږیری کس ولیده ، چې جامی یې ډیری زړې او شلیدلي دي ،دهغي د احوال څخه یې پښتنه وکړه ،هغه ورته شرح ورکړه ، د احوال په پښتنو او ګرویږنو کې شیخ اوبو سعید دا ټکی یې د ده د وینا څخه درک کړ ، چې د بیکارۍ او خجالت له وجهی څخه خپلو بچیانو په وړاندی یې دلته پناه راوړي ، او څو ورځي کیږي چې ماشومان یې ، او دی پخپله وږی دی ، نو شیخ څو درهمه چې په ملا کې تړلي وو ،هغه یې   راویستل ، او ورته یې ورکړل، اووې  وویل : لاړ شه د خپلو بچیانو او خپل خرڅ دي پرې وکړه ،بینوا سړي ورته وویل: زما رضایت نه دی ،ځکه ته په سفر د حج کې یې او کم خرڅه کیږې ،تا ځان پوره بی خرڅه کړ تر څو زه د خپلو ماشومانو د پاره نفقه برابره کړم ،شیځ ورته وویل : زما حج ته وي ، او که زه اوه ځلي ستا له شاه او خوا(دور و بره) څخه وګرځم ،دا به ډیره غوره وي ،نسبت و هغي ته چې اویا ځلي د هغي بنا څخه تاو راتاو شم ،

»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»

 

 

                                        لقمان حکیم

لقمان حکیم ، هاغه روښان ضمیره او با تجربه پیر، د داسی یو کس غلام وو ، چي هغي ډیر غلامان درلودل ، خو دده بادار ته لقمان حکیم د خپلي هو ښیارۍ ،پوهی فراست او نزاکت پوهیدنی په لحاظ ډیر ګران وو .

بادار یي د غلامانو په ډله کې لقمان حکیم ته یو خاص نظراو په تیره ډیره مینه یي ورسره درلودله .تر دي حده پوري چي په دسترخوان به ډوډۍ راغله نو د لقمان حکیم بادار به ورته لاس نه کاوه چی مګر لقمان به ډوډۍ خلاصه کړه . ده به د لقمان حکیم وروسته پاتی ډوډۍ و خوړله ،دا هغه لورینه وه چی د لقمان حکیم بادار لقمان حکیم ته د حکمت،پوهی،معرفت او نزاکت پوهیدنی په وجهی یي لقمان حکیم ته درلوده .یوه ورځي دده ارباب ته چا یو خټکی د تحفی په توګه راوړه .ارباب یي لقمان ته مخامخ کشیناست او هغه خټکی یی تری تری کړ(قاش قاش) کړ.او هره تره یا قاش به یي لقمان ته ورکوله ،لقمان حکیم به هغه تره په ډیر اشتها په ورین تندی او په مزی خوړله ،کله چی د ارباب پام دي ته راواوښته، چی لقمان په ډیر مزی سره خټکی خوری نو آخری قاش یی خپل ځان د پاره واخیست، او خپله یي وخوړ ده چی د خټکی قاش صرف خولي ته نژدي کړ نو پوه شو، چي لکه زهرتریخ دی ، او ستونۍ یي بلکل تریخ شو . او حالت یی ورته خراب کړ . ارباب لقمان حکیم ته وویل :څرنګه دي دا تریخ خټکی وخوړ؟ ولي د هغي د خوړلو نه دي انکار و نه کړ ؟کولای دي شوای چی عذر او بهانه راوړي یعنی دا تریخ خټکی ونه خوری؟ . لقمان په خپل حکیمانه او پند آمیزه انداز کې ورته وویل :تا په کلونو،میاشتو،ورځو،او عمرونو، ماته دیر ډیر مزه داره او خوازه خواړه راکړي او ډیر ډیر دي په خپل مهربانی ګانو او لورینو نازولي یم ، د انصاف نه ډیره لیري خبره وه چی یو ځل ستا د لاس نه په ترخو می شکایت کړی وای ،د حق شناسۍ او وفا دارۍ رسم دا تقاضا کوله ، چي د زهرو په نیشونو هم په خپل څیره کې ، یا تندی کې ګنجی رانه ولم .(زه فکر کوم چی د نزاکت فهمی ، او قدر شناسۍ د پاره ښه درس همدا وي دا حکایت په خپل وار سره د انسان په ضمیر رڼا خوروی)

»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»

 

په ږیره غولیدل

وایي چي د سلیمان علیه سلام په زمانه کې یو مرغه د اوبو څښلو په نیت

د یوی چیني په لور والوته خومارغه د چیني په شااو خوا کې ماشومان ولیدل نو دومره انتظار یي و ایست چی ماشوما د چیني نه ولاړ شي . کله چي مارغه د چیني په لور د کوزیدو خیال وکړ . نو دا ځل یو سړی د ډیری ښایسته او مهذبی ګیری سره د اوبو چښلو په نیت چیني ته راکوز شو .مارغه د ځانه سره سوچ وکړ . چي دا خو ډیر با وقاره انسان دی . او په ډیري ښایستي ږیري سمبال دی . نو دده له خوا به ګوندی ده ته کوم آزار نه رسی . نو چیني ته راکوزه شوه . خو سړي د مارغه وخواته ډبره واره کړه ډبره د مارغه په سترګه و لګیده ، او یوه سترګه یي ړنده شوه .مارغه خپل شکایت سلیمان علیه سلام ته یوړ حضرت سلیمان علیه سلام سړی احضار کړ . او په محاکمه او قصاص یي محکوم کړ . مارغه د صادر شوی حکم پر وړاندی غبرګون وښود .او اعتراض یي وکړ .چي ددي سړي سترګي ماته آزار نه دی رسولی بلکه دا د هغی ږیره ده چی ماته یي دوکه راکړه . او ما داسی ګمان وکړ او دومره مطمین شوم چی د چینی تر خولي زه په خپله یم .نو عدالت ته به دا ډیره نژدی وي که ددي سړي ږیره وخراييل شي . تر څو نور لکه ماغوندی دده په ږیره دوکه نه شي . (نو ددي حکایت څخه په پند اخیستو سره کوښښ و کړئ چي د یوي باوقاره قیافی او مهذبی ږیری دروند والۍ وساتئ)

»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»

 

د حکمت نظاره

ډیر ځله به په کوچنیوالي کښي ،چې د خپلو مشرانو تر شا روان وو ،نو د هغوي عادت داسي وو ،چې په لارې کې به یی کوم کاغذ تر سترګو شو ،یا په لارې کې به پروت وو ،هغه به یی په دي نامه چې ګوندی د خدای (ج) یا پیغمبرانو نومونه په کې نه وي ، او د خپو لاندی نه شي ، هغه به یي اوچت کړ او د لارویانو د خپو نه به یی لیري چیرته کېښوده ،څرنګه چې دا عادت راته د خپلو مشرانو نه په میراث پاتي وو ،نو د هجرت په دوران یا په کلنو کې د پیښاور د ټاون د نهر تر غاړه روان وم ،تر مخه می یوه شلیدلي پاڼه چې د ماشوانو د مجلي څخه شلیدلی پرته وه ، ما هم په دي نامه چې د خدای یا رسول نوم پرې نه وي لیکلی ،نو د خپو لاندی نشي نو دا څیرلی پانه می چې د رنګین کمان د مجلی وه اوچته کړه ، چې کاته می دوه څلوریځي ، او یو نعت شریف په کې وو چې دوه څلوریځي یوه یی د حب وطن او بله یی د خدای تعالی په ثنا او صفت کې وه ،دا دوه شعرونه زما وو ،او نعت شریف د بل چا وو ،

نو ماته دا د حکمت نظاره او د پند څخه ډکه خاطره وه ، ځکه د حیرانتیا خبره دا ده چې ګوندی انسان دي یوه پاڼه د ځمکي څخه اوچته کړي ، او هغه دي د خپله د شاعر خپل شعر وي ،دا ۱۳۷۹کال او زما د هجرت شلم کال وو ،چې د دي پاڼي یوه څلوریځه چې د خدای ج په ثنا کې وه ،او د حضرت سعدی صاحب د یو شعر نه په الهام اخیستو سره می وییلي هغه دا ده .

هرورقی د ګلشــن کې ستـا حکمت دی

د بلبلو په ثـــنا کې ، ستــا صـــفت دی

په نظر د عـبرت بین ،په دي چمن کې

هره پاڼه یــــي ، دیوان د مــعرفت دی

»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»

د سعدی د ګلستان د حکایاتو څخه

یوه ډله د حکماوو څخه د کسری په دربار کې د یو مصلحت د پاره سره راغونډ شوی وو .

او خبری یی کولي بزر جمهر چی تر ټولو عالم او فاضل کس وو د ډلی څخه لیری او چوپه خوله ناست وو .نو د وزیرانو د ډلی څخه چي د مصلحت د ورکولو د پاره ناست ول ،  بزرجمهر ته یي وویيل چي ولی زمونږ په ډلي کې نه راځې او خبری نه کوی . بزرجمهر وویيل : چې وزیران د طبیبانو په مثال دي طبیبان دارو نه ورکوی ، مګر مریض او نا خوښ ته. زه چي وینم ستاسو رایه د صواب په لاره ده نو ماته د حکمت نه لیری ښکاري چي پر دي موضوع باندی خبرې وکړم

««««««««««««««««««««««««««««««««««««««««««

 

د سعدی علیه الرحمه د ګلستانه څخه ښکلي انتباهي ، تعلیمی، تربیوی کېسه

یو جهاندیده او د تجربی خاوند یو حکیم ،خپلو زامنو ته داسي پند او نصیحت ورکولو ، چې د پلار د زړه سرو هنر زده کړئ ، ځکه په ملک او دولت د دنیا هیڅ اعتبار نشته ، او نه دی په کار ، زَر او جواهر په سفر کې په خطر کې دي ،یا یې درنه غله وړي ،او یا درڅخه په مدار مدار مصرفیږي ،لیکن هنر روانه او زیږنده چینه ده ، او تلپاتي دولت دی ،که هنر مند د دولت څخه و غورزیږي ،د هغي غم نشته ،ځکه هنر په خپل نفس لوی دولت دی . هنرمند چې هر ځای ته لاړ شي ، قدرویني او پاس کیني ،بی هنره مړی ټولوي او سختي ویني ،

ژباړن : سید عبید الله نادر

 

 

مرکه: ولي الله ملکزی 

د خان،‌ ملک او ملا مثلث چا او ولې ړنګ کړ؟ آیا پښتانه رښتیا توندلاري او د تشدد لارویان دي؟ موږ ولی ځینو پخوانیو شاعرانو ته بابا ګان وایو؟ د همدې او نورو پوښتنو د ځوابونو په خاطر مې د ملی سرود د شاعر او د اطلاعاتو او کلتور له پخواني وزیر،‌ ښاغلي عبد الباري جهاني سره ځانګړې مرکه کړې چې ستاسې په خدمت کې ده.

جهاني صیب: تاسې ۱۶ د نظم او شاعرۍ اړوند او ۱۸ کتابونه د نثر په برخې کې لیکلي او درې نور د چاپ په درشل کې دي،‌ دا راته ووایه چې د نظم په لیکلو کې راحت احساسوې که نثر په آسانه لیکې؟

ځواب: د شعر لیکل ډیر تلاش او خواري نه غواړي، البته زه همیشه له ځوانانو سره په دې ټکي ټینګار کوم چې د شعر لپاره هراړخیزه مطالعه وکړي او د کلاسیک شعر لپاره خو بیا ځانګړې مطالعه لازمي ده. زما په آند د شعر لوستل د نثر له لوستلو څخه اسان وي ځکه چې شعر معمولا لنډ وي. هر نثر او په ځانګړي ډول څیرنیز نثر کافي، وخت او زحمت ته ضرورت لري. خو فکر کوم چې د تاریخ نثر ترټولو ستونزمن او لانجمن کار دی. دلته باید لیکوال مطلق بې پرې و اوسي او د یو ویښته په اندازه هم د کوم اړخ خواته میلان او د پلوۍ احساس ونه لري.

پوښتنه: پښتنې ټولنې عبد الرحمان،‌ خوشحال خټک او حمزه شینواري ته د میرویس نیکه او احمد شاه دراني په څیر، د بابا ګانو القاب کاروي. آیا فکر کوې چې پښتانه خپلو شاعرانو ته د دغو نیکو په کچه احترام لري؟

ځواب: درناوی په خپل ځای ښه کار دی، خو زما له نظره ټول پښتانه ټولو شاعرانو ته بابا نه وايي، خوشحال خان او غني ته ډیر کم وګړی بابا وايي. د بابا نوم او لقب ډیره پخوانۍ سابقه نه لري؛ په شلمې پيړۍ کې یو شمیر ادیبان او شاعران په پيښور کې راغونډ شول او عبدالرحمن مومند ته یې د بابا لقب ورکړ چې هغه یې په رښتیا وړ او مستحق وو. له هماغې راهیسې د بابا کلمه د هغه د نوم یوه برخه وګرځیدله او د شعر او شخصیت اغیز یې د زمانې په تیریدو سره همداسې اغیزمن پاتې دی چې بل څوک د غه مقام ته نه دې رسیدلی.

پوښتنه: زموږ په ټولنې کې متاسفانه هنرمندانو ته په ټیټه سترګه کتل کیږي او ډم ورته وايي چې البته زه پخپله له دې اصطلاح سره هیڅ موافق نه یم. د ډاکټر ناشناس په ګډون، ډیرو هنرمندانو ستا اشعار سندریز کړل، هغه یې کمپوز کړل او له دې درکه ډیر مشهور شوی هم شول؛ آیا دوئ تاته د سندریزو اشعارو فرمایش درکوي، که ستا نظمونه یې له اجازې پرته کمپوز کړي او پخپل سر یې ویلي دي؟

ځواب: له ما څخه نه چا اجازه اخیستې او نه ما چا ته اجازه ورکړیده؛ بلکې دوئ د خپلې سلیقې او اړتیا له مخې زما شعرونه انتخاب او کمپوز کړيدي. زه باید په ډاګه ووایم چې د فرمایش د اخیستلو استعداد نه لرم او نه یې لیکلای شم. ما پخپل ژوند کې د چا لپاره فرمایشي شعر نه دی لیکلې. حتی ډاکټر صیب ناشناس زما شعرونه پرته زما له اجازې او مشورې کمپوز کړي او ویلي یې دي چې زه بیا څلور پنځه کاله وروسته ورسره مخ شوی یم.

جهاني صیب: ته د ښاغلي حامد کرزي پخوانې دوست، کلیوال او ملګرې ېې، خو وزارت درله ښاغلي ډاکټر اشرف غني درکړ، کیدای شي وجه یې راته ووايې؟

ځواب: بلې،‌ له کرزي صیب سره زما دوستي ډیره پخوانۍ او نژدې ده؛ تراوسه هم یو له بل سره ارتباط لرو او یو بل ته د اختر مبارکۍ ورکوو. زه به چې کله کابل ته لاړم نو دوه درې شپې به یې خامخا په کور کې میلمه ووم او د ماښام ډوډۍ به مې ورسره خوړله. خو کرزي صیب کله هم له ما څخه غوښتنه نه وه کړې چې د هغه د کابینې وزیر شم. البته ډاکټر صیب اشرف غني چې یو عالم سړی دی، اوس هم ورته ډیر درناوی لرم او له پنځه څلویښتو کالو راهیسې ورسره پیژنم؛ یو ماښام یې راته پخپله ټلیفون وکړ چې د لوړو ښوونو او د اطلاعاتو او کلتور د وزارتونو پوستونه خالي لرو. نو څرنګه چې زه له مطبوعاتو او راډیو ټلویزیون سره زړه سابقه لرم، نو د دغه وزارت چارې یې ماته را وسپارلې. کله چې ما ولیدل هغه څه چې زه یې باید ترخپلې وسې وکړم، ما ونه شو کولای تر سره یې کړم ځکه حالات بل ډول وو نو ما استعفا ورکړه او د هغې دلائل مې په تفصیلي ډول تشریح کړل.

جهاني صیب: زموږ په دودیزې ټولنې کې د خان، ملک او ملا یو مثلث شتون درلود، د هر چا حد او سرحد معلوم وو او له برکته به یې د کلي‌ او کور ستونزې مخکې له دې چې علاقدار، ولسوال او والي ته وړاندې شي پخپلو منځونو کې هوارولې. یا په بلې معنا غوټه به د غاښ په ځای، په لاس خلاصیدله. لطفا راته ووایه چې دغه مثلث چا او ولې ړنګ کړ؟

ځواب: هو، لکه تا چې ورته اشاره وکړه زموږ په ټولنې کې دغه مثلث موجود وو او زموږ واکمنانو هم منلی او ساتلی وو. ولس ورته د یو ډول کلتوري او ټولنیز تقدس په سترګه کیدل؛ خو دا مثلث د ثور کودتا مات کړ. د ثور له فاجعې څخه وروسته جهاد شروع شو او پرله پسې انقلابونه راغلل. مجاهدین راغلل، بیا طالبان راغلل، بیا امریکایان راغلل او دا دې طالبان بیا راغلل. له دې ټولو سترو بدلولونو سره بهرني ځواکونه او لاسوهنې هم مل وې، نو دغه ډول مثلث چې په هرې ټولنې کې شتون ولري هغه به ماتیږي. په ایران کې یو انقلاب راغی، ولی هغه ټولنیزه اډانه او باورونه چې د رضا شاه تر زمانې پورې په ایران کې موجود وو، هغه مات شول. دلته د ثور د کودتا په مقابل کې اجتماعي عکس العمل ډیر توند وو، ځکه د خلقیانو کړنې ډیرې شدیدې وې.

پوښتنه: څه فکر کوې د تشدد او توندلارېتوب دغه نظریه او څپه چې د ډیورنډ د لیکې دواړه خواوې ځوروي، له کومه شوه؟ ټول ګورو چې د همدغو ډ‌لو له وجې پښتانه په دې تور تورن چې دوئ توندلاري او اورپکي دي، د قلم په ځای ټوپک او د سولې په ځای جګړه خوښوي؟

ځواب: برعکس، ما هر وخت ویلي او وایم چې په دنیا کې ترهرچا زیات سوله خوښې او پُر امنه قوم، همدا پښتانه دي. په پښتنو باندې جنګ تپل شویدی، دوئ جنګیالي دي خو هله جنګ کوي چې بل څوک یې د دوئ په خلاف پیل کړي. دا جنګونه ورباندې مغلو، انګریزانو، شورویانو، امریکایانو او پاکستانیانو تحمیل کړيدی. دا جګړې، د پښتنو خپلې جګړې نه دی؛ پښتون قوم جنګیالی دی خو جګړه مار نه دی او د پښتنو د تاریخ ټول جنګونه دفاعي دي. ډیر قومونه شته چې کله ورباندې تعرض شوی نو یا یې هیڅ مقاومت نه دې کړې او یا یې ډیر لږ کړیدی؛ خو کله چې د پښتون په مذهب،‌ خاورې او کلتور باندې برید شوی، بیا یې نو ډیره تونده او کلکه دفاع کړیده. د ثور د کودتا په مقابل کې یې ډیر سخت عکس العمل وښود. علت یې همدا وو چې نورمحمد تره کی او دغو نور، که څه هم د همدې ټولنې بچیان او دلته زیږیدلي وو، خو خپله ټولنه او د هغې عنعنات یې نه پيژندل او د واک په اوله میاشت یې حملې شروع کړې. خلقیانو به سزا لیدلي وي یا به یې نه وي، خو دې قوم ډیره سخته سزا ولیدله.

جهاني صیب: هیڅ شک نه شته چې اوس مهال ته د هیواد او بلکې د ټولو پښتنو په کچه یو منل شوی شاعر، مورخ او څیړونکې یې، خو دا هم څرګنده ده چې ته محدث او شرعي عالم نه یې. د (وهابیان څوک دي؟) په نوم یو کتاب دې ولیکه چې ما هم لوستې دی. په دې وروستیو کې، د ځینو احادیثو، فتوا ګانو او د اسلامي تاریخ د ځینو خونړیو پيښو په هکله ستا ځینې مقالې او څیړنې خپرې شوې. لوستونکو داسې وانګیرله چې ګواکې تاهغه نقد کړي او ګواکې بل نظر لرې؛ آیا همداسې ده او دا انګیزه درته څرنګه پیدا شوه؟

ځواب: د یو مسلمان په توګه، ما هیڅکله په هیڅ صحیح حدیث باندې هیڅ انتقاد نه دی کړی او نه یې لرم. کله چې ما د تصوف او اسلام په نوم کتاب ولیکه چې ممکن تا به لوستې وي؛ هغه مهال څه خلکو زما دا کتاب په ځینو مذهبي باورونو باندې تیرې وباله، ځکه دوئ د تصوف دغه طبقه خلک ډیر مقدس بلل او ما د تقدس دغه سرحد مات کړ. ما خو د دوئ له کتابونو څخه دغه موضوعات را اخیستي او په هغو مې استناد کړیدی. زما همیشنۍ هڅه دا وي چې لیکنه مې مستنده او له دلیل سره وي. د احادیثو په اړه ما همدومره لیکلي چې کله د یوې موضوع په اړه درې څلور مختلف روایتونه وي، نو ښکاره ده چې یو له بل سره به تناقض لري. دا څرنګه ممکن ده چې د یوې موضوع په هکله دې څلور واړه روایتونه صحیح وي؟ یقینا چې یواځې یو به یې صحیح او کره وي. یا ځینې شیان دي چې زموږ عنعنې ته راننوتي چې هغه په احادیثو یا مذهب کې اصلا موجودیت نه لري.

د بیلګې په توګه، د سنګسار مسئله به را واخلو چې رجم یوازې د زنا سزا ده. په قران شریف کې د رجم مسئله هیڅ شتون نه لري او د هغې د اثبات لپاره د څلورو ګواهانو د ګواهۍ په کچه سخت شرائط وضع شويدي کوم چې اصلا غیر ممکن دي. زما په باور، دا په بنده ګانو باندې د الله تعالی خاص رحم دی چې دا حدود یې دومره سخت کړي او سل دُرې سزا یې ورته ټاکلې ده. ما کوښښ کړې چې پخپلو لیکنو کې یوه لاره خلاصه کړم؛ چونکه موږ ټول مسلمانان یو نو دین، مذهب او مذهبي کتابونه باید له انحصار څخه را وویستل شي. پاتې شوه زما د دینې زدکړې خبره، نو ملکزی صیب ما تر یولسم صنف پورې په مسجد کې دیني درسونه لوستي دي. له ملا محمد نور آخوند، ملا عبد الحمید آخوند او له ملا عبدالستار آخوند څخه مې د تفسیر، فقهې، عقائدو او صرف او نحوې درسونه لوستي دي. موږ او مذهب جوخت را روان یو او موږ ورسره بیګانه نه یو. ما چې هرکله کومه مذهبي موضوع لیکلې، نو د کتاب نوم، صفحه او حتی شماره مې ورسره یاده کړیده. بله دا چې بنده خو له سهوې خالي نه دی؛ که چیرې شوې وي نو زه یې عفوه غواړم.

پوښتنه: پښتو شعر جهاني ته څه ورکړل او جهاني، شعر ته څه ورکړل؟

ځواب: که ډیره شکسته نفسي ونه کړم نو ما پښتو شعر ته ډیر څه نه دي ورکړي، بلکې اصلي خبره دا ده چې شعر زما خواته راغلی او ما لیکلی دی. زه ترهغې د شعر په لټه کې نه یم ترڅو ماله پخپله نه وي راغلی. البته ځوانانو ته مې هروخت ویلي دي چې که څوک شعر لیکي نو باید ډیر جدي یې ونیسي،‌ ځکه شعر د ټوکو څیز نه دی. شاعر باید مطالعه ولري، خواری وکړي او پرله پسې یې ولیکي او دیته منتظر پاتې نه شي چې کله شعر راغی نو بیا به یې ولیکم. زه همدا اوس اشعار ډیر لولم ترڅو ډیر یې ولیکم، حتی د فارسي اشعار هم ډیر لولم.

جهاني صیب: ته نن د شعر او ادب د شهرت په بام ولاړ یې، ماته ویلای شې چې ستا آیډیل او د خوښې شاعران څوک دي چې ته یې اشعار لولې، خوند ترې اخلې او له هغوئ څخه یې زده کوې؟

ځواب: هغه مازې همدغه دوه خانان دي، یو یې خوشحال خان او بل یې غني خان.

جهاني صیب، که په یوې یوې جملې کې راته ووایې چې د ژوند ترټولو خوږه خاطره دې کومه ده چې نن دې هم خوله ورباندې خوږه او یاد یې تازه دی؛ همدا شان د ژوند ناخوالې خاطره دې کومه ده چې اوس دې هم ځوروي او د کړاو احساس یې تا نه پریږدې؟

ځواب: هغه خوندوره خاطره چې زما ژوند یې را جوړ کړې، هغه له ارواښاد صدیق روهي سره زما پيژندګلوي او دوستې ده. زه یې تل هڅولې یم، زما ننګه یې کړې او ډیره زمینه یې راته برابره کړیده. که د روهي صیب همکاري زما په ژوند کې نه وه، نو ما به نه په کوم سیمنار کې برخه اخیستې وه او نه به مې دومره لیکنې کړې وې لکه څومره چې نن دي. او د ژوند تر ټولو ناخوالې خاطره مې؛ د لومړنۍ میرمنې وفات او له ما څخه د هغې جلا کیدل دي.

—--------------------------------------------

یادونه: که لوستونکي وخت او علاقه لري، کولاې شي د ملکزي نورې لیکنې او څیړنې د هغه په فیسبوک او یوټیوب چینل کې ولولي او وګوري. ادرس یې دا دی: Wali Malakzay

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


په ١٩٥٥ م کال کې مې مور مړه شوه، نوي کلنه وه، وصيت يې کړی و چې جنازه به مې خپل پلرني وطن، ايټاليا ته وړئ!
مور مې په روم کې خاورو ته وسپارله. منی و، د ايټاليې هوا تر لندنه توده لګېده، فکر مې وکړ، توده هوا مې هډوکو ته ښه وه. څو ورځې په ايټاليې کې پاتې شوم، يوه ورځ مې امان الله خان په ذهن کې را وګرځېد، پوهېدم چې په روم کې اوسي، خو دقيق ادرس يې نه و رامالوم.
د افغانستان سفارت ته ورغلم، بانې يې کولې، نه پوهېږم چې ولې يې له پخواني پاچا سره زما ليدل نه خوښېدل. په سخته مې قانع کړل، ادرس يې راته وليکه.
کاغذ ته مې وکتل، پخوانی پاچا د ښار په تر ټولو غريبه برخه کې اوسېده.
يو سهار مې ټکسي ته لاس ورکړ، شل دقيقې وروسته د يوه پارک پر غاړه کښته شوم.
يوې ځوانې نجلۍ ته مې کاغذ ونيو، شمال لور ته يې ګوته ونيوله، مجبور وم، بايد په پارک کې تېر شوای وای.
پر ژېړ چمن ژېړې پاڼې پرتې وې. څو ماشومانو فوټبال کاوه، زاړه کسان پر اوږدو څوکيو لمر ته ناست ول. مخکې لاړم، سرې او ژېړې پاڼې مې د بوټو تر تليو لاندې کېدلې…يو ځای ودرېدم، بېرته مې شاته وکتل، يو څوک پر اوږده څوکۍ ناست و، اخبار يې وايه.
نږدې ورغلم، دا غټې سترګې شناخته راته واېسېدې. مخامخ ورته کېناستم. حساب مې وکړ، دوه شپېته کاله! نه وم غلط، امان الله خان به په دوه شپېته کلنۍ کې خامخا همداسې څېره درلوده. ور نيږدې شوم، پر سړي مې سيوری ورغی، شپو خولۍ يې له څوکۍ ور پورته کړه، کېناستم، په انګليسي مې وويل:
_هوا ښکلې ده!
غټې کڅوړنې سترګې يې را واړولې، موسک شو، لنډ ځواب يې راکړ!
_ډېره!
بېرته يې اخبار سترګو ته ونيو.
ور ومې کتل، د زاړه، خو پاک بالاپوښ ګروې ( تڼۍ ) يې تر غاړې پورې تړلې وې، له ليرې يې د مخ ګونځې دومره ژورې نه ښکارېدې.
ټپ شو، توپ پر اخبار او بيا د سړي پر اوږه ولګېد، يو ماشوم راغی، بخښنه يې وغوښته، سړي توپ ور واخيست، د ماشوم پر سر يې لاس تېر کړ، توپ يې ورته ونيو. ماشوم موسک شو، مننه يې وکړه.
سړي بېرته اخبار ته وکتل.
په انګليسي مې وويل:
_په ماشومتوب کې دې کومه لوبه خوښېدله؟!
سړي را وکتل، ويې خندل:
_د آس سورلۍ.
بېرته يې سر وځړېد.
يوه شېبه ناست و، بيا ورو ولاړ شو. ګام يې واخيست، په پښتو مې وويل:
_مېلمه يواځې پرېږدې!
نېغ يې راته وکتل، سترګې يې وځلېدې، په خوند يې وويل:
_افغان يې؟!
راغی، تر لاس يې کش کړم، ودرېدم، تر ډېرو يې په غېږ کې نيولی وم. نه يې پرېښودم.
ومې ويل:
_نه! پرنګی!
ويې ويل:
_ټوکې مه کوه! پرنګيان او داسې صافه پښتو! ډېر سره ليرې دي.
ومې ويل:
_ډېوېډ جونز يم، په ١٩١٩ کال کې ارګ ته درغلی وم، درې کسه وو، د چانسلر لېک مو درووړ، په کابل کې مو د خپلو څو نمايندګانو پاتې کېدا غوښته.
د سړي لاسونه مړه شول. تر څنګ مې کېناست، سر يې څو ځله يوې، بلې خواته وخوځاوه، يودم يې وخندل:
_اه! پرنګيانو! دلته هم نه يم درنه خلاص!
ومې ويل:
_خو اوس مې تقاعد اخيستی، له سياست سره کار نه لرم، ايټاليا ته مې د خپلې مور جنازه راوړه، ته مې په ذهن کې را وګرځېدې، ليدو ته دې راغلم.
امان الله خان ودرېد، تر لاس يې ونيولم، په موسکا کې يې وويل:
_راځه! کورته ځو، بيا ونه وايې چې يوه افغان بوډا په پردي وطن کې خپله مېلمه پالنه هېره کړې وه.
تر پارک ووتو، تنګه کوڅه راغله، امان الله خان په يوه زاړه کور کې اوسېده. پورته وختو، وړه کوټه وه، پر زړه، رنګ خوړل شوې غالۍ يو کټ، کوچينی مېز، دوې څوکۍ…ښکارېدلې. کېناستم، شاوخوا مې وکتل، وړه المارۍ له کتابونو ډکه وه، پورته د لرګي په چوکاټ کې کليمه نيول شوې وه، کټ ته نږدې، په تاقچه کې د جاينماز پر سر کوچينی قرآن شريف ايښی و.
امان الله خان د باندې ووت. زاړه وره چولې درلودې، غږ يې راته، يو چا ته يې وويل:
_څه مو پاخه دي؟!
ښځينه غږ راغی!
_لوبيا!
امان الله خان وويل:
_مېلمه لرم، قابلي پلو پوخ کړئ!
ښځينه غږ وويل:
_غوښه نه شته!
_يو څوک پسې ولېږئ!
دروازه خلاصه شوه، امان الله خان بېرته راغی، ويې ويل:
_کړکۍ ته کېنه، کوټه سړه ده.
څوکۍ مې وکښوله، د لمر وړانګې مې اوږو ته سيخې شوې. امان الله خان پر کټ کېناست، ويې خندل:
_اوس مې نو سم زړه ته ولوېده چې ډېوېډ جونز يې، فکر کوم چې يو ځل مو بيا هم سره ليدلي و.
ومې خندل:
_هو، زه او سفير دې په نيمه شپه کې در وغوښتو، ويل دې چې انګرېزان د افغانستان په شمال کې مداخله کوي، خلک يې مسلح کړي دي، سفير ته دې د هغه له خوا امضا کړی سند ورکړ، ورته ودې ويل چې په دوه اوياوو ساعتونو کې به له افغانستانه وځې. يوه اوونۍ وروسته دې زموږ انګرېز جاسوس اعدام کړ.
امان الله خان سړه ساه وايسته:
_اې پرنګيانو، حق مو و، وطن مو را غرق کړ.
ومې خندل:
_ته هم ګرم وې، ډېر تېز تلې.
راته ويې وکتل، څه يې ونه ويل:
_د کوټې دروازه وټکېده، امان الله خان ولاړ شو، بېرته له پتنوس سره راغی. دوه ګيلاسه يې له شنو چايو ډک کړل.
کړکۍ ته ودرېد، ويې ويل:
_هاغه ماشومان وينې؟!
ودرېدم. لاندې پاک، سوتره او صحتمند ماشومان روان ول، خندل يې، په ملاوو پسې يې د مکتب بکسې تړلې وې.
امان الله خان وويل:
_دا ماشومان پچې نه جارو کوي، په دوو اوزو پسې هم ټوله ورځ نه دي روان، لوږه نه پېژني، مکتب ته ځي، خاندي، تفريح لري، تلويزيون ته ګوري، غم نه ويني، د ټوپک ټک يې نه دی اورېدلی، روغ دي، له ژونده خوند اخلي….
غلی شو، ويې ويل:
_د هاغه دوکان تر مخ ناست بوډا زموږ ګاونډی دی، پنځه څلوېښت کاله يې په يوه فابريکه کې کار وکړ، اوس کرار ناست دی، د تقاعد پيسې ورته راځي…نه زوی ته احتياج دی، نه لمسو ته، تر مرګه به په ګېډه موړ او پر تن پټ وي.
هاغه بله ځوانه ښځه ډاکټره ده، اته ساعته کار کوي، خو څوارلس ساعته هوسا ژوند لري، کونډه ده، خو دومره پيسې پيدا کولای شي چې د خپلو اولادونو، درس، روغتيا، خوراک، تفريح… ته ورسېږي.
دا د روم تر ټولو غريبه سيمه ده، خو کورونه يې څلرويشت ساعته برق، ګاز او اوبه لري…کوڅې يې پخې دې، مکتب او روغتون نږدې دی، په دې ټوله غريبه سيمه کې به يو سوالګر هم ونه وينې.
غلی شو، بېرته پر خپل ځای کېناست، پياله يې ور پورته کړه، ويې ويل:
_سم وايې! زه تېز تلم، ځکه وخت کم و، ما وېل چې په خپل ژوند کې يو پرمختللی افغانستان ووينم. داسې وطن چې اوسېدونکې يې د دې خلکو په څېر ارام ژوند ولري، لوږه ونه پېژني، تعليم وکړي، د ځان او نورو په حقوقو پوه شي، ښه او بد ور مالوم وي، په کورونو کې د مورچو د جوړولو پر ځای، د کتابونو ځای جوړ کړي…نور يې په يوه او بل نوم غلط نه کړي ….
غلی شو، له پيالې يې سور وکړ، سوړ اسويلی يې وايست:
_ايټالياوان له دوهمې نړيوالی جګړې را ووتل، ټوله ايټاليا خاورې شوه، خو خلک يې پوه او تعليم يافته ول، په لسو کلونو کې يې بېرته ايټاليا، ايټاليا کړه، اوس موټرې او طيارې جوړوي، خو زما خلک بې سواده ول، ماغزه به مې ورسره وخوړل، په عادي خبره کې به يې قناعت نه کاوه.
غلی شو، يودم يې ترخه وخندل:
_يو وخت څو سپين ږيرې راغلل، دوی په کابل کې روان رېل ليدلی و، غوسه يې نه کنټرولېده، ويل يې چې ښار ته دې د اوسپنې ښامار راوستی، خوراک يې اور دی، شيطان يې چلوي.
ورسره ووتم، په رېل کې مې کېنول، دوره مې ورکړه، پوه مې کړل چې ريل د مساپرو او تجارتي اجناسو د انتقال له پاره تر ټولو ارزانه او ګټوره لاره ده…ورته ومې ويل چې دا رېل له اوسپني او لرګيو جوړ دی، د ډبرو په سکرو کار کوي، بنيادم يې چلوي…هر څه يې په خپلو سترګو وليدل، خو کله چې رېل ودرېد، بېرته يې هماغه پخوانی خبره را واخيسته، تور شيطان او د اوسپنې ښامار يې نه غوښت.
راډيو يې نه منله، ويل يې چې په مينځ کې يې واړه واړه شيطانان ناست دي…خلک له دينه باسي…تليفون کوپر ورته ښکارېده، ويل يې چې له دينه اوښتی يې، له شيطان سره غږېږې.
دې خلکو ان په پخه خښته او پوخ دېوال کې هم شيطان ليد…پوهېږې چې ولې؟! علت يې بېسوادي وه.
ما بايد دا ستونزه حل کړې وای، مکتبونه مې جوړ کړل، غوښتل مې چې دا خلک له تيارې را وباسم، په هرڅه يې پوه کړم…خو دوی مکتبونه هم نه غوښتل، د کوپر ځالې يې بللې….
ومې ويل:
_نو فکر نه کوې چې په داسې يوه ساده او بې سواده ټولنه کې ترکيې ته د نجونو لېږل ښه نه و؟!
امان الله خان پياله ور ډکه کړه، سړه ساه يې وايسته:
_په ټول وطن کې ښځينه ډاکټره نه وه، ښځې به په ډېرو عادي ناروغيو مړې کېدلې، فکر مې وکړ، په ټولو اسلامي هېوادونو کې ترکيه ښه راته وايسېده، تر عربو مخکې وه، ما بايد په خپل وطن کې ښځينه ډاکټرانې درلودای، سلامت پوهنتون، استادان، لابراتوارونه، کتابخانې… خو مې غريب افغانستان ته نه شوای راوړلی، چاره نه وه، نجوني او هلکان مې ترکيې ته ولېږل…د شرعې خلاف کار مې نه ګاڼه، ترکيه اسلامي هېواد دی، د نجونو ليليه، خوراک، څښاک، هر څه بېل ول.
ومې ويل:
_د چادري په اړه څه وايې؟! تا په کابل کې چادري منع کړه!
امان الله خان سر وخوځاوه:
_زه ديني عالم نه يم، خو اسلامي نړۍ مې ليدلې ده، مطالعه لرم، ما په يوه اسلامي هېواد کې هم دا ډول شنې رنګه چادريانې ونه ليدلې…زموږ د خلکو لوی مشکل دا دی چې دين او رواجونه يې سره ګډ کړي دي…
زه به د بند، فابريکې، برق، سړک، پل، پلچک، مکتب، پوهنتون… د جوړېدو په باره کې ورته غږېدم، ګټې به مې يې بيانولې، د دې شيانو په جوړولو کې به مې د خلکو همکاري غوښته….خو دوی به په هر څه کې ښځې را ګډولې…پوخ سړک او په موټر کې هوسا تګ ته يې پام نه و، ويل به يې چې نه، بيا به له روان موټره زموږ کورونه او د کورونو په مينځ کې زموږ ښځې ښکارېږې.
د مکتب او پوهنتون په ګټو به مې خوله ستړی شوه، خو په په اخير کې به يې راته وويل چې نجوني مو کوپر او فحشی ته مه باسه….
د روغتون فايدې به مې ور يادې کړې، ويل به يې چې ته عياشي غواړې، تورسرې به مو څنګه له کوره د باندې وځي؟!
خوارځواکه ماشومانو او ښځوته مې د تقويې دواوې ور ولېږلي، خو خلکو اور ور واچاوه، ويل يې چې پاچا د اسلامي امت د ډېرېدو مخالف دی، دا دوا زموږ ښځي را وچوي، اولاد نه شي پيدا کولای.
ما به د وطن د پرمختګ خبرې ورته کولې، خو دوی به خامخا پل، پلچک، دېوال، پوخ لښتی…د ښځو له نوم سره تاړه…وی، په دې کې خو زموږ ښځې راځي، خلک به يې مخ وويني، بې بندوباره به شي….دوی هر څه ته بد بينه ول، هر پرمختګ يې خامخا د ښځو د مخونو له لوڅوالي او عياشي سره تاړه
امان اله خان اوږدې خبرې وکړې، سترګې يې لندې وې ........
 یو وخت یې کور ته افغانان ورغلي وو غازي دیو کس بوټ بوی کړی وو ویل یې د وطن د خاورې بوي به حتمن ورسره وي.


در نبشته‌ی معروضات عاجزانه‌ی لودین دیدیم که او برای تأسیس حزب استقلال و تجدد تأکیدی فراوان داشت و شاه نیز نظر او را پذیرفته، دستور تأسیس این حزب را به‌عنوان نخستین حزب مدرن سیاسی و علنی كشور صادر نمود، هیأتی را نیز برای تدوین مرامنامه‌ی آن موظف ساخت، در ماه سنبله‌ی سال ١٣٠٧ ش با نشر این سند در روزنامه‌ی امان افغان، موجودیت حزب استقلال و تجدد رسماً اعلام گردید.

این مرامنامه‌ی مختصر را كه گویا به‌صورت تعجیلی تدوین یافته است؛ به‌عنوان سند مهمی از عهد امانی در تاریخ مبارزات سیاسی در كشور می‌توان یاد کرد[۱].


[↑] مرامنامۀ اساسیۀ فرقۀ استقلال و تجدد

١- فرقه‌ی استقلال و تجدد که، موافق قانون جمعیت‌ها تشکیل شده، یک جمعیت ملی و سیاسی است که مرکز آن در کابل می‌باشد.

٢- فرقه‌ی استقلال و تجدد که ملت افغان را به‌موقع ترقی و رفاه ارتقأ می‌دهد؛ امکان هر قسم استبداد را مسدود می‌سازد و با کمال قوه‌ی قلبیه و غایه‌ی سیاسیه قبول و اعلان می‌نماید که حفاظت استقلال مملکت حالاً و اتیاً (درآینده) از هرگونه تهلکه و تعرضات وظیفه‌ی عالیه‌ی ملیه و وطنیه‌ی هر فرد فرقه‌ی استقلال واجد است.

٣- فرقه، خرافاتی را که به‌اساس دین اسلام مطابقت ندارد، و در اثر اعتیادات جز و اعتقاد گرفته شده، از سیاست و اختلاطات متنوع سیاست تخلیص نموده، قوانین سیاسی، اجتماعی، اقتصادی ملت را تشکیل و احتیاجات عمومیه را به‌اساسی که به‌مدنیت عصر حاضر و علوم و فنون تجربه شده، اطمینان بخش تطبیق بشود، تأمین می‌نماید.

۴- فرقه تمام فعالیت و همت خود را برای آسایش و رفاهیت عامه و حاکمیت ملی افغان وقف می‌نماید و از نگاه قانون، مساوات مطلق را برای تمام افراد ملت قبول می‌کند، امتیازات هیچ عایله، هیچ صنف، هیچ جمعیت و هیچ فرد را نمی‌شناسد. دفع احجاف و مظالم، انسداد حق تلفی، رجحان لیاقت و اهلیت را وظیفه‌ی وجدانیه‌ی وطنیه‌ی خود می‌شمارد.

۵- فرقه رابطه‌ی قوی وحدت قلبیه، حسیه و فکریه را در هموطنان خود تزریق و تخلیق نموده، در تمام شعبات این اساس را در موقع اعتبار و مرعیت می‌آورد. تطبیق حاکمیت قوانین موضوعه را بالای هر فرد مملکت مفکوره‌ی قطعیه‌ی خود می‌شمارد.

٦- فرقه کوشش می‌کند که توجه‌ی عامه‌ی ملت را در سایه‌ی مساعی جدیانه‌ی خویش در راه ترقی و رفاه ملت طوری جلب نماید که ملت طبعاً فرقه را برغیر فرقه به‌موقع انتخاب وکلای شورای ملی ترجیح بدهد.

٧- تشکیل فرقه از مرکز آغاز و به‌سایر نقاط مهمه‌ی مملکت؛ حتی قریه‌ها و محله‌ها وسعت می‌یابد.

٨- اشخاصی که وارد فرقه‌ی استقلال و تجدد می‌شوند، سالانه مبلعی جزوی به خزانه‌ی فرقه جهت مصارف اداری اجتماعات ومراکز فرقه می‌پردازند.

٩- رئیس عمومی فرقه‌ی استقلال و تجدد و بانی فرقه‌ی مذکور اعلی‌حضرت غازی امان‌الله خان می‌باشد.

١٠- نظامنامه‌ی تشکیلات و وظایف و سایر امور مربوطه به فرقه و اجراآت مرام آن بعد از ملاحظه و صحه‌ی جمعیت مرکزی فرقه طبع و نشر می‌شود.

١١- این اساسات عمومی ابداً تبدیل شده نمی‌تواند.[٢]

ولي الله ملکزی 

لوړ ماسپښین دی او په کاسو کاسو باران وریږي. چا پلاستیکي بالاپوشونه اغوستي او ځینو برګې او تورې چترۍ په سرونو نیولې دي؛ خو بیا هم ښه ګڼه ګوڼه ده او خلک بې خاره قدم وهي. د مرمرې د سمندرګي له اروپايي ساحل څخه د آسیایي څنډې د دنګو ودانیو رنګارنګ ګروپونه تت تت ځلیږي او د سیګل ښایستوکې مرغۍ د مالګینو اوبو خاموشه څپې څاري. د اوو غونډیو په څوکو او لمنو کې پروت د ۱۶ ملیونه نفوسو په درلودلو سره، استانبول د اروپا لومړنې او د نړۍ پنځلسم لوی ښار دی. ۵,۷۱۲ کیلو متره مربع مساحت لري او د ترکیې د ټول نفوس ۱۹سلنه خلک همدلته اوسیږي. استانبول ۵۸ پوهنتونونه لري چې ۱۴ یې دولتي‌ او پاتې یې خصوصي او وقف دي. په دې ښار کې۳۶۷۰ جوماتونه، ۱۵۸ کلیسا ګانې او د یهودانو لپاره ۱۷ سنیګاګ (کنیسې) آبادې دي.

د دې ښار بنسټ له میلاد څخه اوه پيړۍ وړاندې د یونانیانو له خوا کيښودل شوی او بیا د کوروش کبیر د تاړاک په مهال سم دم کنډواله شویدی. په ۳۳۵ میلادی کال کې د بیزنطیني امپراتورۍ (ختیز روم) ستر ټولواک، قسطنطین د خپلې واکمنۍ پلازمینه اعلان کړ او د قسطنطینه نوم یې ورباندې کیښود چې د را روانو لسو پیړیو لپاره د رومیانو د راج او باج ټاټوبې وو. نوموړي د ایټالیا د واټیکان په مقابل کې، د ارتودکسو لپاره د آیا صوفیا مشهوره کلیسا جوړه کړه او چې ومړ نو په څنګ کې یې خښ کړل شو. کله چې سلطان محمد الفاتح په ۱۴۵۳م کې بیزنطيني واکمني تس نس کړه او د قسطنطنیې ښار یې ورڅخه ونیولو؛ نو د إسلام بول نوم یې ورله غوره کړ، بیا د هغه وارثانو ورباندې آستانه او وروسته د استانبول کیښود او دغه کلیسا یې په جامع جومات بدله کړه.

د عثماني سلطنت له راپرزیدو یو کال وروسته، یعنې په ۱۹۲۳م کال کې د مصطفی کمال اتاترک له خوا د ترکیې پلازمینه له استانبول څخه د انقرې ولایت ته ولیږدول شوه، ولې د دې ښار اقتصادي او کلتوري لمن د هرې ورځې په تیریدو سره لا زیاته پراخه او د سیاحت او توریزم په یو ستر مرکز باندې بدل شو. د همدې ډیسمبر په یولسم تاریخ، د کلتور او سیاحت وزرات وویل: سږ کال ۵۳ ملیونه سیالانیانو له ترکیې څخه لیدنه کړې، ۴۶ ملیارده ډالر یې مصرف کړی او د دې شمیرې نیم په نیمه تورستان استنبول ته راغلي دي. استانبول د ترکیې د ۸۱ ولایتونو څخه یو ولایت دی او ۳۹ ولسوالۍ لري. د دې ښار د نفوسو ۶۵ سلنه په اروپايي برخې کې او پاتې ۳۵ سلنه یې په آسیايي خوا کې اوسیږي چې دریو پلونو او د اوبو لاندې یو تونل سره نښلولي دي. د استانبول اوسنې ښاروال د جمهوریت پالو د ګوند مخکښ غړی، اکرم امام اُغلو دی.

د استانبول نوی نړیوال هوايي ډګر (IST) چې مساحت یې ۷۶ ملیون متر مربع ته رسي د نړۍ په کچه دوهم لوی میدان دی. په ۲۰۱۸م کې یې د لومړۍ برخې پرانیسته وشوه؛ د ۹۰ ملیونه مسافرو ظرفیت لري او په ۲۰۲۸م کې به یې څلورمه برخه کار هم بشپړ شي چې هرکال به د ۲۰۰ ملیونه مسافرو د تګ راتګ جوګه شي. دغه مهال به هره ورځ، ۳۵۰۰ الوتکې ۳۵۰ ډګرونو ته الوتنې کوي. د دې ډګر ټول لګښت ۲۶ ملیارده یورو ته رسیږي چې د ترکیې ترڅنګ بهرني پانګوال هم په کې غټه ونډه لري. همدا اوس څه باندې یولک تنه مسلکي او خدماتي پرسونل په کار بوخت دی او د ۴۰ زرو موټرو د درولو / پارکنګ وړتیا لري.

له بله پلوه،‌ ترکۍ ډرامې اوس له امریکا او جنوبي کوریا وروسته، په نړۍ کې دریم مقام لري چې مرکز یې همدا استانبول دی او هرکال په منځني ډول ۱۵۰ ټلویزیوني ډرامې جوړیږي. دلته جوړه شوې د ارطغرل ډرامه په ۲۵ ژبو ژباړل شوې او په ۷۱ هیوادونو کې څه باندې درې ملیارده خلکو کتلې ده. په استانبول کې د افغانستان ځینې پخواني جهادي مشران، د جمهوریت د مهال لوړ رتبه شخصیتونه او په اختلاس ککړ او تورن وکیلان د ځینو سیاسي محدودیتونو سره همدلته ژوند کوي. کله چې ما د آتاکوئ په سیمې کې د درویشانو د ذکر، رقص او هوکې د شنو لوګو په بنډار کې له یو ترکي ځوان څخه پوښتنه وکړه چې اروپايي ټولنه له ترکیې سره ولې ناغیړي کوي او د یوځای کیدو اجازه نه ورکوي؟ نو هغه پرته له ځنډه وویل: (افندم! ختیزه اروپا تر پرون پوری کمونسته، مفلسه او د وارسا د نظامي تړون برخه وه، خو ناټو نن پولینډ، چکوسلواکیا او مجارستان په غیږ کې نیولې او مونږ ته انې بانې کوي، زموږ ګناه دا ده چې موږ مسلمانان یو او هغوئ مسیحیان!).

د مصطفی کمال آتاتورک لخوا د شپږو پیړیوعثماني خلافت د ړنګولو وروسته، د معاصرې ترکیې له نیمې زیاته واکمني د پوځي جنرالانو او یا د هغوئ د وزر لاندې واکمنانو سره وه چې له سیاست سره د مذهب ګډول، غټ جرم وو. خو رجب طیب اردوګان چې په تنکۍ ځوانې کی یی د استانبول د بسونو او اورګاډو په سټیشنونو کې چای او سموسې خرڅولې، په ۱۹۹۴م کال کې د استانبول ښاروال وټاکل شو. د سیاسي اسلام پلویان یې خلیفه بولي، لویدیزه نړۍ یې دیکتاتور او کورني مخالفین ورته د سلطان لقب کاروي. مګر کوټلې خبره دا ده چې اردوګان له اتاتورک وروسته د ترکیې یوغښتلی او کریزماټیک سیاست وال دی. هغه وکولای شول ترکیه له ژور اقتصادي ناورین څخه راوباسي او د نړیوال مالي ګراف په شپاړلسم کتار کې یې ودروي. لس کاله وړاندی د ترکیې بهرني صادارات په کال کې ۲۳ ملیارده وو؛ مګر نن یی د صادراتو کچه له ۱۵۳ ملیاردو ډالرو څخه لوړه ده او د ملي پیداوار کچه یې یو ټریلیون او سل ملیاردو ډالرو ته رسي.

د استانبول مجلل قصرونه، نروچکې منارې، موزیمونه، تاریخي کلا ګانې، خانقاوې، میکدې، د نڅاګانو حجرې او ډول ډول خواړه د بیزنطیني او عثماني امپراتوریو د عروج او زوال د شاهکارونو سمبولونه دي. د قسطنطین کبیر د سترګو په یوې اشارې به له انساني ککریو څلي جوړیدل او د سليمان قانوني دربار به د کوه قاف له ښاپیرو مالامال او د شمالي افریقا غلامان او اینزې به لاس په نامه ولاړې وې. ښايي له همدې امله فرانسوی امپراتور، ناپلیون بوناپارت ډیر ملامت نه وي چې کله د تور سمندرګي او مرمرې د ساحل په غاړه یې اوتر اوتر یوه خوا بله خوا وکتل او بیا یې د خاطرو په خپل دفتر کې ولیکل: (که زه د ټولې نړۍ امپراتور وای، نو استانبول به حتما زما پلازمینه وه).

—-----------------------------------------------

یادونه: په مننې سره، ما په دې لنډې څیړنې کې د Reuters له آژانس، د Daily Sabah له ورځپاڼې، د الجزیرې ټلویزیون، Google او Wikipedia څخه استفاده کړیده. که لوستونکي وخت او علاقه لري، کولاې شي د ملکزي نورې لیکنې او څیړنې د هغه په فیسبوک او یوټیوب چینل کې ولولي او وګوري.

ادرس یې دا دی: Wali Malakzay

 

 

You don't have a pdf plugin, but you can download the pdf file.

ډ. روستارتره کی

دوکتور م . عثمان روستار تره کیپه فرانکفورت کې د ډیورند د کرښې د قضیې په اړه دغونډې په مناسبت

سریزه
 د موافقه لیک د حقوقي اړخ لنډ تاریخ :
د نړۍ د نقشې پر مخ د افغانستان د اوسنیو پولو د تثبیت څخه نږدې یوه پیړۍ تیریږي . د افغانستان د پولو په ټاکنه کې روسانو او انگریزانو د خپلی استعماری غرضونو د تحقق په خاطر په کافي اندازه لاس درلود.
که د ډیورند کرښه [ 1893 م کال ] د افغانستان د نورو پولو سره پرتله کړو دغه تریخ واقعیت په داګه څرګندیږي چه د کرښې په غزولو کې هیڅ ډول بشری ، جغرافیایی او حقوقي ملاحظات په نظر کې ندي نیول شوی.
په هره اندازه چه د ډیورند د موافقتنامی د لاسلیک د نیټې څخه لرې کیږو په همهغه معیار، د افغانستان د خپلواکۍ سیاسي او دیپلوماتیکه بڼه غښتلې کیږی او ورسره افغاني واکمنان د ډیورند د کرښې په وړاندې د احتجاج او اعتراض پیاوړتیا او سیاسي ظرفیت تر لاسه کوی:
په افغانستان کې د ډیورند د موافقه لیک د مطرح کیدو څخه 114 کاله تیریږی. پدغه موده کې 18 حکومتونو په کابل کې قدرت قبضه کړی دی.
د هغی جملی نه 4 لمړنیو حکومتونو د ګواښ او فشار لاندی د ډیورند کرښه منلې او 14 نورو حکومتونو د هغې په وړاندې په رسمی یا غیر رسمی توګه اعتراض او احتجاج ښودلی دی. ان تر دی چه د ډیورند قضیه د افغانستان په بهرنی سیاست کې ستر ځای موندلی دی .
د نړیوالو حقوقي تعاملاتو پر خلاف، انگریزانو د افغانستان خپلواکي، د افغاني لوری له خوا د ډیورند کرښې د منلو سره وتړله.
د کابل په موافقه لیک په 2 ماده کی چه په 1921 م کال کې د برتانوی هند او اماني حکومتونو تر منځ لاسلیک شو، راغلی دی :
« دواړو خواوو د هند او افغان پلو په هغه شان چه د راولپندۍ د 1919 م کال د اگست په 8 نیټه د موافقه لیک په 5 ماده کې څرګند شوی وو، مني .»
په قبایلی سیمو کې څو پیښې د دی لامل وګرځیدې چه په هند کې د انگریزی حکومت د نسکوریدو څخه وروسته او د پاکستان د جوړیدو څخه مخکی د لمړی وزیر شاه محمود خان حکومت د ډیورند موافقه لیک په یوه اړخیزه توګه باطل اعلان کړ . دغه پیښې پدې ډول وې :
ـ په پښتونخوآ کې د انګریزانو پر ضد د خان عبدالغفار خان په مشری آزادی غوښتونکی تحرکات .
ـ په « بنو » کې د یوې لویه جرګی جوړیدل چه په هغې کې د پښتونخوآ د یو مستقل دولت د جوړیدو په اړوند بند و بست وشو.
ـ په کابل حکومت باندی د قومونو د جرګی د استازو فشار چه پخوا په شان کابل ته راتلل .
شاه محمود خان د خپل حکومت دریځ په 1947 م کال د جولای په 31مه د برتانیې د بهرنیو چارو وزیر ته وړاندی کړ. دغه دریځ د حقوقو د موازینو سره کاملآ سمون درلود . پدی معنی چه « هر دولت د خپلو ګتو د تشخیص او ملاتړ قاضی ګنل کیږی. یو دولت کولای شی پخپل مسنولیت په یوه اړخیزه توګه بل لوري ته د یو یادداشت په استولو کې هغه تړون ملغا اعلان کړي چه ورڅخه تاوانی کیږی.» [1]
په 1947 م کال د پاکستان د رامنځته کیدو نه وروسته په هغه موافقه لیک کې چه د علی جناح [د پاکستان ولسمشر] او د افغانستان د استازی نجیب الله« توروایانا» تر منځ په کراچۍ کې لاسلیک شو ، د آزادو قبایلو سیمه له صوبه سرحد او بلوچستان څخه جلا وپیژندل شوه. د علی جناح د مړینې څخه وروسته، خواجه نظام الدین د پاکستان نوی ولسمشر د مخکینۍ موافقی څخه سرغړونه وکړه.
پرته د افغانی حکومتونونه د 7 دورې شورا هم د جولای په 1949 م کال د ډیورند د کرښی په ضد دریځ ونیو.
په هر حال! وروسته ددغه لنډ تاریخي پس منظر نه حقوقي بحث ته ننوزو. مخکې له دې نه باید دغه واقعیت په نظر کې ونیسو چې افغانستان هیڅ وخت د انګریز مستعمره( colonie )  هیواد نه وو بلکه تحت الحمایه هېوادprotectorat  ګنل کیده: [ 1 ]

موږ د دیورند موافقه لیک حقوقی باور هغه وخت په ګوته کولی شو، چه له یوی خوآ د نړیوالو تړونونو د تصویب عمومی پروسیجر[طرزالعمل] ته نظر واچوو ، او له بلی خوا د نړیوالو تړونونو د اعتبار حقوقی ارژښتونه له نظره و نه غورځوو. دواړه موږ ته د ډیورند د موافقه لیک د حقوقی ارزونې وسیله په لاس راکوي.
لمړی ـ د یوه بهرنی تړون د تصویب او نافذیدو پروسیجر پدی ډول دی : [2]
1 ـ تړون باید د دواړو هیوادونو د ذیصلاحو استازو له خواه لاسلیک شی . دغه صلاحیت د اساسی قانون له خواه متعاقدینو ته ورکول کیږي. نړیوال حقوق پوهان پدی باور دي چه په بین المللی حقوقی نظام کې د اساسی قوانینو ضوابط په کافي اندازه نفوذ لري. آن تر دې چه د یو هیواد د اساسي قانون د حکمونو ، نه مراعات د تړون د باطل کیدو لامل ګرځی .
اوس راځو دیته چه د موافقه لیک په اړه دغه شرط په ځای شویدی که نه ؟
الف ـ د ډیورند تړون د برتانوی هند د باندنیو د چارو د وزیر [ ډیورند ] او د افغانستان امیر [عبدالرحمن] تر منځ لاسلیک شو.
امیر مطلقه پادشاه وو او اصلآ د اساسي قانون سره آشنا نه وو. بنآ نوموړی د کوم اساسي قانون د حکمونو له مخی د افغانستان د خلکو استازیتوب او د تړون د لاسلیک کیدو صلاحیت نه در لود .
ب ـ دغه مطلقیت د افغانستان به د ننه کی مطرح وو. د هیواد بهرنی سیاست د انگریزانو له خوآ تر کنترول لاندی وو. له همدی کبله د دیورند د موافقه لیک په پروسیجر کی د امیر حقوقی او سیاسی باور د انگلستان د هند مستعمره د یو وزیر یعنی ډیورند سره په یوه کچه کې واقع و .
2 ـ نړیوال تړون باید د خلکو د استازو له خوآ په پارلمان کې تصویب شی .
داسی اسناد په لاس کې نلرو چه موافقه لیک د انگلستان د عوام مجلس له خوآ تصویب شوی وی.اماپه افغانستان کې هغه وخت پارلمان موجود نه وو . بر خلاف د موافقه لیک د نیټې نه مخکې لږ تر لږه د یوې نیمې پیړۍ په موده کې لویه جرګه موجوده وه. د تحت الحمایه افغانستان امیر جرئت ونکړ چه پدی موضوع باندی د لویې جرګې د استازو له مخالفت او مقابلی سره مخ شی .
بنآ د ډیورند د موافقه لیک د لاسلیک په ترڅ کې د یو عادی منل شوی تړون د دوهم پروسیجر څخه سرغړونه شوی ده.
3 ـ تړون باید د هیواد د عالی ترین مرجع یعنی د دولت د رئیس له خوآ ښکلی شی . دا یوازنی شرط دی چه په ځای شوی وو.
4 ـ تړون باید په رسمی جریده کې خپور او اعلام شی . دغه تجویز د تړون د انفاذ معنی ورکوي. په هغه وخت کې افغانستان دولتی منظم نظام نه درلود . بنآ دغه عملیه تر سره نه نشوه : عامه ولس د موافقتنامی د محتویاتو څخه بې خبره پاتې شو . وروسته مورخین پدی برخه کې چه آیا امیر، انگلیسې، دری متنونه او ورسره مل نقشه ټول لاسلیک کړي دي که نه، اتفاق نظر نلري. ځینی یې داسی نظر لري چه ګوندې امیر د موافقه لیک د دری متن سره مل نقشه باندی لاسلیک ندی کړی او د موافقه لیک په متن کی د دواړو هیوادونو تر منځ د پولی کلمې هم ندی ذکر شوی.
بنآ د ډیورند د موافقتنامی په لاسلیک کیدو سره د یو عادي تړون د تصویب د شکلیاتو څلورم شرط هم ندی په ځای شوی .
5 ـ موافقه لیک باید په اتفاق سره ، د دولتی اړخونو له خواّ په نړیوالو سازمانونو چه وروسته جوړ شول لکه جامعه ملل یا ملګري ملتونو د تړونونو په آرشیف کې ثبت شوی وای.دغه عملیه هم تر سره نشوه.
بناً د ډیورند موافقه لیک د 5 شکلیاتو او شرطونوڅخه چه یو نړیوال باوری تړون ورباندی بنا دی، یوازې یو فرعي شرط په ځای کړی او څلور بنسټیزو شکلیات یې له نظر څخه غورځولی دي.
د یونړیوال تړون اعتبار یوازې د حقوقی شکلیاتو رعایت سره تړلی ندی. نور شرطونه هم ورسره مل دی، چه په لاندې ډول ورته اشاره کیږي:
دوهم ـ د نړیوالو تړونونو د حقوقی باور بنسټيز اصول :
یو تړون د نورو حقوقی تولیداتو په څیر هغه وخت دوامداره حقوقی اغیزمنتوب درلودلای شي چه د اعتبار وړ وي.
1 ـ د تړون لاسلیک کوونکی باید اهلیت ولري یعنی د نړیوالو حقوقو لوبغاړي لکه دولتونه یا نړیوال موسسات وي.
2 ـ د تړون موضوع باید مشروع وی . مثلاً د ذروی وسلې صادرات، د یو تړون موضوع کیدای نشی.
۳ ـ متعاقدین باید آزاده اراده ولری. آزاده اراده د متعاقدین بی غل او غش رضااو نیت څرګندوی.
همدا اوس د مخکنینیو توضیحاتو په رڼا کی، د ډیورند موافقه لیک حقوقی اعتبار، تر څیړنې لاندی نیسو 1 ـ د تړون د لاسلیک کوونکی اهلیت: د ویانا د 1969 م کال د 6 مادی د کانوانسیون له مخې په نړیوالو حقوقو کې یوازی یو خپلواک دولت او یوه بین المللی موسسه د بین المللی حقونو د متصدی یا فاعل په توګه د نړیوال تړون د لاسلیک کولو اهلیت لری.
د بین المللی حقوقو ټول پوهان هم پدی نظر دی چه : « کله چه یو هیواد تحت الحمایه [پروتکتورات] وی، یوازی حامی دولت [پروتکتور] دبین المللی تړون د انعقاد حق او صلاحیت لری». [۳]
پدغه اړه باندې تاریخي مثالونه زیات دی. موږ د یو مثال په یادولو اکتفا کوو: کمبودیا په 1941 م کال کی د فرانسی تحت الحمایه وو. په همدغه کال کې فرانسې د حامی [پروتکتور] دولت په توګه د تایلند سره د کمبودیا د پولو د تعیین په مقصد یو تړون لاسلیک کړ.

د امیر عبدالرحمن په وخت کی افغانستان تحت الحمایه هیواد وو. د هیواد بهرنی امنیت او باندنی سیاست اداره،د انگریزانو په لاس کې وه. یوازی انگریزان د بین المللی تړون د انعقاد اهلیت او صلاحیت درلود. افغاني تحت الحمایه دولت دنړیوال تړون د انعقاد څخه بی برخې وو.
دغه واقعیت چه انگریزان او تزاری روس په 1873،1877او 1895 م کلو د افغانستان د شمالی پولو په تعیین کې رول درلودل[2]، دا ثابتوی چه هیواد په خپل بهرنی سیاست کې د انگریزانو تر استعماری تحکم لاندی او یو تحت الحمایه دولت وو. بناً د یو بین المللی تړون دلاسلیک کیدو حق نه درلود.
2 ـ د تړون مشروعیت : د ویانا 1969م کال کانوانسیون په خپل53 ماده کې لیکي :« هغه تړون باطل شمیرل کیږی چه د انعقاد په وخت کې د بین المللی حقوقو د عمومی موازینو سره په تضاد کې واقع وي.
دغه موازین په مجموعی توګه د نړیوالې ټولنې له خوا منل شوی او تر هغه وخته پوری اعتبار لری چه نوی حقوقی اصول د هغو ځای ونیسی .
د ډیورند د موافقه لیک موضوع د پولو تثبیت وو. بناً پدې اړه د تړون مشروعیت تر سوال لاندی نه راځی.
3 ـ د متعاقدین آزاده اراده : هغه لاملونه چه د متعاقدین په آزاده اراده باندی اغیز اچوی او د یو تړون د بطلان سبب ګرځی او د کورنیو حقوقو څخه بهرنیو حقوقو ته لار موندلی، پدی ډول دی: اشتباه [ غلطی ] ، غبن او خشونت.
نوموړی سببونه هر یو کولای شي چه د متقاعدین بشپړ رضانیت او خپلواکه اراده تر سوال لاندې راوړي او نهایتاً د تړون د بطلان لامل وګرځی .
د بطلان دری ګونه سببونه نه موږ یوازی په غبن او خشونت باندی چه زیاتره د ډیورند د کرښې په اړه مطرح کیږي رڼا اچوو :
الف . غبن په مختلفو ډولونو باندی مطرح کیدای شی. بډې او رشوت د هغی جملې څخه ګنل کیږی. د بډو ورکولو موخه د بدو ورکونکی په ګته د هغو خبرو اترو اړول دی چه د تړون د لاسلیک په بهیر کې کیږي.
د ویانا د 1969م کال کانوانسیون پخپل 50 ماده کې بدو د متعاقدین د آزادې ارادې د سلبولو لامل وباله چه په کلکه د تړون اصولیت تر سوال لاندی راوستی شی .
د دیورند په موافقه لیک کی د مستر ډیورند له خوآ افغانی لورې ته په بربنده توګه د مستمری تر نامه لاندی د بډو ورکولو اشاره شوې ده. موافقه لیک پخپله 7 ماده کې لیکی : « د هند دولت د هند په وړاندې د امیر حسن نیت ته هرکلی وایی او نوموړی ته اجازه ورکوي چه د خپلو اړتیاوو وسلی د هند د خاوری له لاری تر لاسه کړې » . 7 ماده زیاتوی : « بر سیره پر دی د دې په خاطر چه امیر د دی معاملې پر سر باندې خپله دوستانه دریځ څرګند کړ د هند دولت د امیر مستمری د 12 لک روپیی نه 18 لکوته زیات کړ.»
ب ـ اجبار او تشدد : که د یو دولت د استازی په وړاندې وی یا پخپله د دولت په سر باندی په قطعی ډول سره د یو تړون د اصولیت ریښی له بیخه باسی او باطلوي یې.
د ویانا کانوانسیون پخپل 51 ماده کې وایی: « یو تړون چه د یو دولت په استازی باندی د ګواښ او فشار په وسیله وتړل شی، هیڅ یوه حقوقی اغیز درلودلای نشی او بالکل باطل دی.» [۴]
په بین المللی حقوقو کې د پخوا زمانې راهیسی د یو دولت په سر باندې نظامی، سیاسي یا اقتصادي فشار، د یو تړون د انعقاد په مقصد، د تړون د بطلان د یو لامل په توګه پیژندل شوی او په لاتینې اصطلاح « لاکس لاتا »افاده شویدی.
د ویانا کانوانسیون پخپل 52 ماده کې نوموړی حقوقی حالت داسی مسجل کوي : « هغه تړون چه د ګواښ یا زور د استعمال پر بنسټ باندې تصویب شي او د هغو نړیوالو حقوقو د ضوابطو سره چه د ملګرو ملتونو په منشور کې منعکس شویدی، مخالفت ولری،باطل اعلانیږی. »
د تاریخ په اوږدو کې هغو تړونونه چه د زر او زور له لارې تصویب او ورپسی باطل اعلام شوي دي زیات لیدل کیږی. موږ دلته څو مواردو ته اشاره کوو:
ـ په 1905م کال کی جاپان « سیول» اشغال او کوریایی استازی دیته اړ کړ چه یو تحت الحمایگی تړون ته غاړه کیږدی. تړون سره له دی چه 40 کال تر اجرآ لاندی وو په 1945م کال کې وروسته د جاپان د ماتې څخه باطل اعلام شو. [۵]
ـ په 1939م کال د مارچ په 15 د چکسلواکیا ولسمشر « ها شا » او د هغه د باندنیو چارو وزیر، د هتلری آلمان تر فشار لاندی دیته اړ شو چه د یو تحت الحمایه تړون په چوکات کې، « بوهم » او «موراوی » آلمان ته وسپاري.
د آلمان د ماتی نه وروسته ، تحت الحمایگی تړون ملغا او نوموړی ایالتونه بیرته چکوسلواکیا ته وتړل شول.
د نورنبرګ نظامی محکمه په 1946 کال د اکتوبر په 1 نیټه کې د یو حکم په بنسټ باندې د نوموړي تړون د بطلان سره خپل موافقت څرګند کړ.
ـ په 1941م کال کې کمبودیا د فرانسی تحت الحمایه وو. په فرانسه باندی د جاپان له خوآ نظامی فشار، نوموړی هیواد دیته اړ کړ چه له تایلند سره د پولو د تثبیت په اړه یو تړون لاسلیک کړ . تړون د کمبودیا ځمکنی بشپړتیا سخت تاوانی کړی وو. د جاپان د ماتی نه وروسته فرانسې اعلام وکړ چه تړون د نظامی ګواښ تر فشار لاندی تړل شوی وو او د تحت الحمایگی نظام سره یو ځای ملغا اعلانیږی.
امیر عبدالرحمن د ډیورند د موافقه لیک د لاسلیک کولو په وخت کې د سختو نظامی یرغلیزو ګواښونو سره مخ وو: د برتانوی هند حکومت په بیړه د اورګاډي کرښه د چمن نه کندهار او د پښاور نه خیبر خواته غزول او په کوټه کې په عسکری مانور لاس پوری کړی وو.
که موږ د یو تړون د بطلان نورو فکتورونوته په پام کې هم ونه ساتو پر امیر باندی د افغانستان د نظامی اشغال فشار کفایت کوي چه د ډیورند د موافقه لیک مشروعیت تر سوال لاندی راوړي او ورباندی د بطلان خط وکاږی.
 

دریم ـ د یو تړون د نسبیتRelativité  اصل
د لاتین په حقوقی دود کې د یو تړون نسبیت په لاندی ډول څرګند شوی دی :
»Pacta tertis nec nocentnec prosunt »  یعنی  یو تړون د یو ثالث د پاره وجیبه او حق نه زیږوی  موږ پدغه مورد باندی باید په تفصیل وغږیږو ځکه چه د ډیورند موافقه لیک د تحت الحمایه افغانستان او حامی یا پروتکتور انگلستان تر منځ منعقد شوی وو، نه د افغانستان او پاکستان تر منځ . پاکستان د ډیورند د موافقه لیک د رامنځته کیدو په وخت کې اصلاً شته والی نه درلود.
Pratique چال چلنددولتونود اوJurisprudence internationale په نړیواله کچه کې قضایی رویه پدی متفق دی چه یو تړون چه د دواړو هیوادونوتر منځ لاسلیک کیږی په یو ثالث هیواد باندی حقوقی اغیز اچولی نشی. پدی مورد باندی مثالونه زیات دی :
الف . آلمان د 20 پیړی په سر کې د پولنډ د یوې سیمې په وړاندې چه « اوت سیلیزی» نومیده ځمکنی دعوآ درلوده. د بین المللی عدالت نړیوال دیوان [ب،ع،ن،د] په 1926 م کال د می په 25 نیټه پخپل 7 نمبر حکم کې تجویز وکړ چه :« یو تړون یوازې متعاقد دولت ته حق او مکلفیت ورکولی شي نه ثالث دولت ته » . د عدالت بین المللی دیوان[ ع،ب،د] نوموړی حکم تائید کړ.
ب ـ د [ع،ب،د] د الوتکی په یوه پیښه کې چه په 1955م کال د جولای په 27 کې واقع شوی او د بلغاریا او اسراییل تر منځ شخړی رامنځته کړی وو، داسی حکم وکړ چه د دیوان د اساسنامی 26 ماده د یو ثالث دولت په اړوند حقوقی اثر نلري.
په نړیواله کچه په مختلفو قضایاوو کې د حکمیت پریکړی د [ ب،ع،ن،د] او د [ع،ب،د] د تایید په استقامت صادر شویدی.
د تاریخ په بهیر کې د دولتونو په پراتیک چه د دیپلوماسۍ او اعلامیې د لاری افاده کیږي د تړونونو د نسبیت د پرنسیب د تآئید په دریځ کې قرار لري.
ج ـ جنرال دوگول د فرانسی پخوانی ولسمشر په 1945م کال د فبروری په 5 نیټه مخکې د « یالتا» د کانفرانس د جوړیدو څخه وویل :« فرانسه ځان د هغو تړونونو د اجرآ مکلف نه ګنی کوم چه یې د خبرو اترو په جریان کې ګدون نه درلود ». د همدغه دریځ په تآئید د« بن» د 1975م کال د اکتوبر په 14 اعلامیه کې راغلی وو: « فرانسه ، انگلستان، شمالی ایرلند او امریکا په ډاګه اعلاموي چه د دوی تر منځ تړل شوی تړونونه په یو ثالث دولت باندی حقوقی اثر اچولی نشی ».
بالاخره د ویانا کانفرانس د اعلامیی په 34 ماده کې ، د محتوآ څخه ډکه مخکنی حقوقی دود او دستور په لاندی عبارت کې مسجل شو: « یو تړون د ثالث دولتونو په اړه هیڅ حق او وجیبه تولیدولی نشی ».
د ټولو مخکنینیو توضیحاتو څخه څرګندیږی چه د ډیورند د موافقه لیک اصلی اړخونه تحت الحمایه افغانستان او حامی یا پروتکتور انگلستان شمیرل کیږی. له نیکه مرغه زموږ دوست هیواد پاکستان د ډیورند د استعماری توطیی د کړۍ څخه لری پاتی کیږی.
بناً موافقه لیک پاکستان دولت ته هیڅ حق یا وجیبه نه په برخه کوی
څلورم ـ د دولتونو د وراثت موضوع :
د ویانا د 1978م کال کانوانسیون په 15 ماده کې وایې:« په عادي او عمومي حالاتو کې کله چه یو دولت د بل دولت ځای ونیسي، وارث دولت د مخکنی دولت د حقونو او وجایبو د میراث مستحق ګنل کیږی.»
غټ سوال دادی چه آیا هغه دولت لکه پاکستان چه داستعماری دولت د منځه تګ نه وروسته ، نوی زیږول کیږی د هغه تړون چه د استعمار د واکمنۍ له خوآ منعقد شوی وو یو اړخ شمیرلی شو؟
دلته موضوع د لاندنیو موضوعاتو د طرح کیدو له کبله پیچلی کیږی :
ـ د نوی دولت د واکمنۍ حق[سوورنته] اعمال.
ـ د نورو هغو دولتونو ګتې ساتل چه د استعماری دولت سره د تړون په چوکات کې تړل شوی وو.
ـ د کثیر الاضلاع تړون په اړه د بین المللی ټولنې د ګتی ټامین .
« عمومی قاعده داده چه د ښکیلاک د واکمنۍ نه پاتی شوی نوی دولت د مخکنی دولت د معاهداتو په وړاندی د ثالث دولت حیثیت لری او د تړونونو د امتیازاتو او احیاناً د وجایبونه ګته پورته کولای نشی. په بل عبارت کله چه د یو تړون یو اړخ له صحنی څخه حذف کیږی تړون د خپل ملاتړ او پښتوانی څخه بی برخې او جنساً له منځه ځی.» [۶]
دلته د یو مثال په راوړلو اکتفآ کوو : [ ع،ب،د ] په 1997م کال د سپتامبر په 25 حکم کې د سلواکیا د نوی جوړ شوی دو لت په تاوان هغه تړون چه په 1977م کال د « دنیوب» د سیند د شاوخوآ ځمکی د ویش په سر باندی د چکوسلواکیا او هنگری تر منځ تړل شوی وو ملغاً اعلام کړ .
د مخکنینیوتوضیحاتو څخه داسی څرګندیږی چه د پاکستان دولت چه د ښکیلاکګر برتانوی هند د واکمنۍ د نسکوریدو څخه وروسته جوړ شو ، د ډیورند د تړون د مفاداتونه بې برخی پاتی کیږی.ان تر دی چه دډیورند د کرښې په سر باندی اغزن سیم غزول هم ، حقوقی قواعدو سلامتیا او بشپړتیا ته تاوان رسولی نشی.

پنځم ـ د یو تړون د اجرآ او تطبیق پروسیجر :

د دی په مقصد چه یو تړون عملی او تطبيقی بڼه غوره کړی مختلف پروسیجرونه موجود دی:
الف ـ د یو ثالث دولت ضمانت. مثلاً امریکا په 2001م کال کی د اسرائیل او مصر تر منځ د تړون د تطبیق ضمانت په غاړه واخیست.
ب ـ د څارنې بین المللی کمسیون هغه مورد دی چه په 1954م کال کې د « ژنو» د معاهدی په بنسټ باندی د لاووس د ناپیلتوب د موافقه لیک د اجرآ په مقصد جوړ شو .
ج ـ د موقوت بین المللی کانفرانس تدویر . چه د ویانا د 1985م کال د مارچ 22 د کانوانسیون له خوآ تجویز شوی دی.
د ـ د تحقیق کمسیون چه د تړون د اړخونو نه جوړ شوی وي او د معاهدی د احکامو د سرغړونې نه راپور تنظیم او نهایتاً [ع، ب، د] ته وړاندی کړي.
د ډیورند د موافقه لیک د اجرآ په اړه هیڅ یو ضمانت نه وو ټاکل شوی. بر خلاف د قراینونه څرګندیږی چه موافقه لیک دهمهغه لمړیو ورځو څخه تر اوسه پوری په عمل کې وجود نلری. پدی معنی چه :
الف ـ ولسونه د ډیورند د کرښی په دواړو خواوو کې بې د پاسپورټ د شکلیاتونه تګ او راتګ کوی.
ب ـ آزادو قبایل په بشپړه توګه د پاکستان په سیاسی او حقوقی نظام کې ندی جذب شوی. دوی اکثراً فوج ته عسکر او حکومت ته مالیه نه ورکوي او خپل ملی هویت یې ساتلی دی .
ج ـ د تاریخ په اوږدو او په ځانګړی توګه د مقاومت او جهاد په وخت کې د لر او بر ولسونو تر منځ جذباتی او عاطفی اړیکی د دی لامل شوې چه د ډیورند کرښه « عملاً » د منځه لاړه شی .

نتیجه
الف ـ د حقوقو د « تیوری» له نظره د ډیورند موافقه لیک د توجیه وړ بنه نلری. په « عمل» کې هم د نوموړی موافقه لیک اجرایی شته والی تر سوال لاندی دی.
ب ـ د ډیورند کرښه ګده کرښه ده . پاکستان پرته د افغانستان د موافقی نه حق نلری چه د کرښې په جوړښت چه په زیاتو سیمو کې ندی تثبیت شوی پخپل سر بدلون راوړی او یا د اغزن سیم په غزولو یا مین په ایښودلو د هغه استقامت وټاکی. دغه کار د افغانستان په خاوره باندې ښکاره تیری ګڼلی شو.
ج ـ په اوس وخت کې افغانستان د یوه تمثیلی، ملي، مرکزي حکومت د درلودلو څخه بی برخې دی. اوسنی افغاني حکومت چه د بهرنیانو له خوآ ساتل کیږی د هیڅ یوې ملي مسآلې او په ځانګړې توګه د ډیورند د موافقه لیک په موضوع باندی د هیچا سره د معاملی د یو اړخ په توګه دریځ نیولی نشی .
د ـ اوس وخت افغانستان د نړیوال انتلاف تر ساتنې لاندی دی او د باندنی خپلواک، ملی سیاست څخه بی برخې ګنل کیږي. بناً باید ځینی افغانی توطیه ګرو کړیو د ډیورند د موافقه لیک څخه د افغانستان په تاوان او د پردیو په ګته د یوه سیاسی افزار په توګه ناوړه ګته پورته نکړي .
ه ـ د افغانستان او پاکستان تر منځ د نژدیوالی علایق په کافی اندازه موجود دی. باید دواړه هیوادونه په سیمه کې د متقابلې دوستۍ مثال اوسی . د ډیورند کرښه چه عملآ له منځه تللی باید د دواړو هیوادونو تر منځ د لا زیاتی همکارۍ او دوستۍ لاره پرانیزي او د جلاوالی لامل ونپیژندل شی.
و ـ افغانستان د پاکستان سره د ډیورند د کرَښی په سر باندی، د خپل اختلاف د واقع بینانه او منصفانه حل د پاره باید یوازی او یوازی سیاسی سوله ایزو لارو چارو په تمه اوسی . اوس مهال د موضوع د مطرح کولو وخت ندی. « پای »

فرانسه 01 ـ 02 ـ 07
دوکتور م، ع ، روستار تره کی

اخځونه :
[۱].بین المللی عامه حقوق . پاریس. 2002م کال. 211ـ212 مخ . Patrick Daillier [ 1]
[۲] د مستعمره هیوادکورنۍ او بهرنۍ اداره مستقیماً د ښکیلاکگر قوت په لاس کی ده.
تحت الحمایه هیواد کورنۍ چارې خپله اداره کوی. اما بهرنۍ امنیتي چارې او د بهرنی سیاست واک د استعماری قوت له خوآ تر سره کیږی.
. نړیوال عامه حقوق. پاریس. 2002م کال. 193 مخPatrick Daillier[2]
نړیوال عامه حقوق .پاریس. 2002م کال . 191 مخ .M Martin [1]
[۳] د پولو په اړه د انگریزانو او روسانو له خوآ په مختلفو نیټو یو شمیر هیآتونه ټاکل شوی وو. لمړی هیآت د دواړو هیوادونو د بهرنیو چارو د وزیرانو په کچه [لارد کرینویل او پرنس گورچکوف] څخه جوړ شوی وو. او یو بل پلاوی د انگلیسی او روسی استازو « چارلس پت او کاپیتان کامروف» نومیدل.
[۴]2002م کال. 193 مخ عامه حقوق. بین المللی Patrick Daillier
[۵]کوریا او جاپان . پاریس. 1910م کال536 ـ 553 مخV . P erinjaquet
[۶]نړیوالی اړیکی. پاریس .1992 م 470 مخMoreau Defarge

ملی مبارز، ډیپلومات، شاعر او سپه سالار سیدال خان ناصری.

د محمد سیدال خان پلار ابدال خان کله چی سلطان ملخی توخی (د نازو انا پلار) له جلدک څخه تر غزنی سیمه کی خپلواک ژوند او حکومت کاوه، هلته له خپلو خلکو سره میشته شو.

ابدال خان له نورو ملی مشرانو سره د صفویانو د حاکم ګرګین پرضد جګړه کوله او صفویانو ته یی اجاره نه ورکوله چی پر قلات حکومت وکړی.

سیدال خان، وړتیا او زړورتیا له خپل پلار څخه په میراث اخیستی وه، د پوهې او ادب په حصول کې هم ډیر هڅاند وه او د فقی، تفسیر، صرف او نحو … او دري ادبیاتو زده کړې یې هم وکړې.

د هوتکيانو د واکمنۍ په دریو لسیزو کې د هیواد دننه او بهر د مبارزو او فتوحاتو په جریان کې، سیدال خان ناصري د حکومت یو له اصلي ستنو او ټینګو بنسټونو څخه و، چې په نظامي برخه کې یې یو عالي او تل پاتې تاریخي ریکارډ پریښی دی.

کله چې په ۱۷۰۸ میلادی کال کې، ملي مشر میرویس خان هوتکي، د دیني عالمانو د فتوا ترلاسه کولو وروسته، قندهار کی د ایران صفوی حکومت ظالم و سفاک حاکم ګورګین له مینځه لری کړ، او د هوتکيانو خپلواک حکومت یی اعلان کړ، سیدال خان ناصري د افغان ځواکونو مشر او سپه سالار وه.

او کله چی صفویانو د کندهار د بیا نیولو لپاره پوځ را ولیږه، ملی مشر میرویس خان سیدال خان ناصري د هغوی جګړی ته ولیږه چی صفوی پوځ یی تار په تار کړ.

سیدال خان ناصري د میرویس خان د اته کلن مشرتابه په ټولو اتو کلونو کی د صفوی خلاف په ټولو جګړو کې ښکېل وه، چې په ټولو جګړو کې یې افغانانو ته بریاوی راوړی وی.

د حاجي میرویس خان (۱۶۷۳ – ۱۷۱۵ میلادی) تر مرګه وروسته لومړی د هغه ورور او بیا د هغه زوی شاه محمود هوتکي واک تر.لاسه کړ.

د شاه محمود هوتکي ځواکونو د امان الله سلطان ، سیدال خان ناصري او نصرالله خان … په مشری لومړی په کرمان او بیا د ایران د صفویانو په پلازمینه اصفهان برید وکړ او فتح یې کړ.

د ۱۷۲۲ کال د اکتوبر په ۲۳ نیټه (چی د ۱۱۳۵ کال د محرم له ۱۲ سره سمون لری) د شاه محمود هوتکي په سر د سلطاني تاج د ایران شاه حسین صفوی کیښودو چی ورسره په ایران کې د افغانستان امپراطوری بنسټ کښیښودل شو.

شاه محمود هوتکي د اصفهان په چهلستون ماڼی کې شانداره میلماستی جوړه کړې وه چې په ترڅ کې یې د شاه حسین صفوی لور سره واده وکړ.

په دې توګه، د یووالي او مبارزې په پایله کې، میرویس خان هوتکي او د هغه ځای ناستو نه یوازې په کندهار کې د صفویه واکمنۍ پای ته ورساوله، بلکې د صفویانو د واکمنی لړی یې هم پای ته ورسوله.

شاه محمود هوتکي حکومت نږدې نهه کاله وه چی دوه نیم کاله یی په ایران کی هم حکومت وکړ. بیا، د رواني ناروغۍ له امله، هغه له واکه لرې شو او د هغه د تره زوی، شاه اشرف هوتکي قدرت ته ورسید.

سیدال خان ناصری د عثمانی ترکانو او روسانو پر وړاندې په فارس کې د شاه اشرف هوتکي په ټولو جګړو او خبرو اترو کې، د افغان ځواکونو سپه سالار او لوی درستیز و چې په ټولو جګړو او خبرو اترو کې بریالی و. هغه د روسیې او عثماني ترکیې لخوا د ایران د ځینو برخو د نیولو پلان شنډ کړ.

له یوې خوا په ایران کې د نادر افشار په نوم د یوه کس په څرګندیدو او له بلې خوا د افغانانو خپلمنځی ناخوالو، په ایران کې د هوتکيانو حکومت کار له خنډ سره مخ کړ. له همدې امله شاه اشرف او افغانان له ایران څخه په شاشول. شاه اشرف په شورابک سیمه کې ووژل شو.

له ۱۷۳۹ کال څخه وروسته، د هوتکيانو واکمنی یوازې په کندهار پورې محدود شوه، چی د میرویس خان کشر زوی، شاه حسین هوتکي چی یو ادیب او په فرهنګ مین سړی وه او په پښتو او دری ژبو یی شعر وایه، یی پاچا وه.

کله چې سیدال خان ناصري کندهار ته ورسید، نو هغه د شاه حسین هوتکي لخوا بیا هم سپه سالار وټاکل شو.

له بده مرغه، هغه د نظامي ځواکونو د چمتو کولو لپاره وخت نه درلود، مګر سره له ټولو ناخوالو بیا هم تر آخره یی له مقاومت څخه کار واخیست.

یو ځل له ۳۰۰۰ سرتیرو سره د هرات د ابداليانو مرستې ته هم ولاړ، خو د نادر افشار د ستر لښکر په وړاندې بریالي نشول او سیدال خان بیرته قندهار ته ستون شو.

د سیدال خان ناصري ځواکونو شمیره شل زره او د نادر افشار ځواکونه یو لک وه.

سیدال خان ناصری د دښمن په ځواکونو خواره واره بریدونه کول او د یو کال لپاره یی کندهار ته د نادر افشار د ننوتلو مخه ونیوله.

نادر افشار د فتح علی خان په قومانده، د قلات د نیولو لپاره یو اته زره کسیز لښکر ولیږه. شاه حسین د سیدال خان په مشرۍ یو څلور زره کسیز ځواک د قلات دفاع لپاره ولیږه، چې په پیل کې یې دښمن ته سخت ګوزارونه ورکړل. کله چې نادر افشار په ځواک کې د سیدال خان د شتون څخه خبر شو، نو په خپله د پنځوس زره ځواک سره هلته ولاړ، او سیدال خان او ځواکونه یی په کلا کی محاصره شول.

د څو ورځو محاصرې وروسته، نادر افشار بیرته د کندهار په لور ته راستون شو، مګر ۳۰۰۰۰ قوي ځواک د سیدال خان د ځواکونو د محاصره لپاره پاتی شول. دښمن هڅه کوله چې افغان ځواکونه د کلا څخه وباسي. دښمن ځواکونو د دوو میاشتو لپاره ونشو کولای چی کلا ته ننوځی.

دښمن ، چې د سیدال خان تسلیم کیدل د کندهار د فتح لپاره کلي ګنله، یو ناوړه چل او عمل ترسره کړ. د کلا څخه بهر یی، افغان میرمنې له تیانو ځړولی او تر هر ډول سپکاوي او توهین یی ورته کاوه او شرط یی دا وه چی هغوی به دا کار هلته بس کړی، کله چی سیدال خان او د هغه ځواکونه له جګړی او مقاومت څخه لاس واخلی.

سیدال خان لپاره چې د افغان ښځو عزت او وقار خورا مهم وه او له بلې خوا دوی ته اوبه او خواړه هم نه وه ورپاتی، افغان ځواکونو ته یې د اوربند امر وکړ.

سیدال خان ناصری چې ۳۱ کاله یې د افغانانو د پت او عزت او د ټاټوبی دفاع کړې وه، د نادر افشار بند ته ورغی.

نادر افشار په یو لوی محفل کې چی په دی اړه نیول شوی وه داسی وویل:

“به بسیار زحمات این گرگ باران دیده را به چنگ آورده ایم. اگر چه نمی زیبد که اینچنین سردار بزرگ و قهرمان کشته شود مگر من توان دو چشم این عقاب را ندارم٬ فلهذا هر دو چشمت را به من ببخش”.

او د سیدال خان ناصری دواړه سترګې د اور په لمبو کې سور شوی سیخانو باند ړندې کړې.

نادر افشار د خلکو د تیتولو او خواره واره کولو لپاره ځینی ایران ته واستول، او سیدال خان ناصري او کورنۍ یې د کابل شکر درې ته ولېږدول شول. څه وخت وروسته، سیدال خان ناصري په شکردره کې نړی څخه سترګی پټی کړی چی هلته د سیا سنګ هدیره کې ښخ کړای شو.

شاه حسین هوتکي د لسو میاشتو لپاره مقاومت وکړ، خو په پای کې کندهار نادر افشار لاس ته ورغی.

دا د یو ملي او هیواد پال شخصیت د ژوند د ځینو برخو یادونه وه.

د سیدال خان ناصري د دی ملی، آزاد او اوسپنیزی ارادی خاوند شخصیت روح، او د ټولو ملي مبارزینو روح چې دښمن ته یی سر ټیټ نه کړ، دی خوښ او ځای دی جنت وی.

ناصر اوریا * ۲۳ سپتمبر ۲۰۲۰ – تکزاس Naser Oria

آیا میدانید اصفهان پایتخت شاهان صفوی ایران بدست کی فتح شد؟

سیدال خان ناصری خان سپه سالار، دیپلمات، شاعر و مبارز ملی. 

«دستِ وحدت کاخ استبداد را ویران کند»

ابدال خان پدر محمد سیدال خان، در زمانی که سلطان ملخی توخی (سلطان ملخی توخی پدر نازو انا مادر میرویس خان هوتکی) استقلال خویش را حاصل نموده و از جلدک تا غزنی حکومت می کرد، همراه با خانواده و مردمش در آنجا اقامت گزید. ابدال خان همراه با عادل خان به مقابل بیگلر بیگی که از طرف دولت صفوی (ایران) گماشته شده بود، مبارزه می کرد و اجازه نداد که صفویان بر قلات حکومت نمایند.

سیدال خان که شجاعت، رشادت و بزرگمنشی را از پدر به ارث برده بود، در کسب علم و ادب نیز کوشا بود و فقه، تفسیر، صرف و نحو … و ادبیات دری را نیز فرا گرفت.

سیدال خان ناصری در طول سه دههٔ سلطنت هوتکی ها در مبارزات و فتوحات داخل و خارج از کشور یکی از ستون های اصلی و پایه های استوار حکومت بود که در بُعد نظامی کارنامه های تاریخیِ درخشان و ماندگار از خویش به یادگار گذاشته است.

از زمانی که در سال ۱۷۰۸ میلادی مطابق ۱۱۲۰ هجری قائد ملی میرویس خان هوتکی، بعد از اخذ فتوای علمای دینی، گورگین حاکم (بیگلر بیگی دولت صفوی ایران) خون آشام و سفاکِ دولت صفوی ایران در قندهار را سر به نیست نموده و دولت مستقل هوتکی را بنا نهاد، سیدال خان ناصری سرلشکر قوای افغان بود.

هنگامی که دولت صفویان غرض اشغال دوباره، به قندهار لشکر کشید، میرویس خان، سیدال خان ناصری را به مصاف آنها فرستاد که قوای صفوی را تار و مار کرد.

سیدال خان ناصری در تمام جنگ های دورهٔ ۸ سالهٔ رهبری میرویس خان علیه اشغالگران صفوی شامل بود که در همه جنگ ها فتح و پیروزی را از آن افغان ها ساخت .

بعد از وفات حاجی میرویس خان (۱۶۷۳ – ۱۷۱۵ میلادی)، نخست برادرش و سپس پسرش شاه محمود هوتکی به سلطنت رسید.

قوای شاه محمود هوتکی به سرلشکری امان الله سطان، سیدال خان ناصری و نصرالله خان … نخست به کرمان و سپس به اصفهان پایتخت دولت صفوی ایران یورش برد و آنرا فتح کرد.

به تاریخ ۲۳ اکتبر سال ۱۷۲۲ میلادی مطابق ۱۲ محرّم ۱۱۳۵ با گذاشتن تاج سلطانی بر سر شاه محمود هوتکی بدست شاه حسین صفوی، شهنشاهی افغان ها در ایران بنیاد گذاشته شد.

شاه محمود هوتکی در کاخ چهلستون اصفهان ضیافتی ترتیب داد که در ضمن آن با دختر شاه حسین صفوی ازدواج نمود.

به این ترتیب در نتیجهٔ وحدت و مبارزه در مدت کوتاهی میرویس خان هوتکی و اخلافش نه تنها سلطهٔ صفوی ها را در قندهار پایان داد بلکه سلسله پادشاهی صفوی ها را نیز ختم کرد.

شاه محمود هوتکی حدود ۹ سال سلطنت نمود که دونیم سال در ایران حکومت کرد. سپس به اثر مریضی روانی از قدرت خلع و بعد از وفاتش، پسر کاکایش، شاه اشرف هوتکی قدرت را بدست گرفت.

در تمام جنگ ها و مذاکراتِ شاه اشرف هوتکی در فارس مقابل ترک های عثمانی و روس ها، سیدال خان ناصری سرلشکر قوای افغان بود که در همهٔ جنگ ها و مذاکرات فاتح و پیروز بدر آمد. وی نقشه و پلان اشغال مناطقی از ایران توسط روسیه و ترکیهٔ عثمانی را خنثی نمود.

با ظهور شخصی به نام نادر افشار در ايران از یک طرف و اختلافات ذات البینی افغان ها از طرف دیگر، كار حكومت هوتکی ها در آن کشور با مشكل روبرو شد. لذا شاه اشرف و افغان ها از ايران عقب نشيني كردند. شاه اشرف درهنگام عقب نشيني در مربوطات شورابك كشته شد.

از اين پس تا سال ۱۷۳۹ میلادی حکومت هوتکی ها به قندهار منحصر شد که شاه حسین هوتکی جوانترین فرزند میرویس خان، که یک پادشاه ادیب و فرهنگدوست بود و به زبان های پشتو و دری شعر می سرود، حاکم آن بود.

زمانی که سیدال خان ناصری قندهار رسید از طرف شاه حسین هوتکی دوباره به منصب سپه سالار مقرر ګردید.

با تأسف که وقت به وی مجال نداد که قوای نظامی را آرایش لازم دهد ولی با آنهم تا نهایت از مقاومت باز نه ایستاد.

باری هم با ۳۰۰۰ قوا به کمک ابدالی های هرات رفت ولی مقابل لشکر بزرگ نادر افشار پیروزی بدست نیاورد.

قوای سیدال خان ناصری بیست هزار و قوای نادر افشار صدهزار بود.

سیدال خان حملات و شبیخون های متعددی به قوای دشمن وارد کرد و برای یکسال مانع ورود نادر افشار به قندهار گردید.

نادر افشار یک لشکر هشت هزار نفری را غرض گرفتن قلات فرستاد. غرض دفاع قلات یک قوای چهارهزار نفری به سرکردگی سیدال خان فرستاده شد که در ابتدا به دشمن ضربات شدید وارد نمود. زمانی که نادر افشار از موضوع حضور سیدال خان در این قوا اطلاع یافت با یک قوای پنجاه هزار نفری بدانجا رفت و سیدال خان مجبوراً در قلعه محاصره شد. نادر بعد از چند روز محاصره دوباره به صوب قندهار رفت ولی قوای سی هزار نفری قوای سیدال خان را محاصر نموده بود و دشمن تلاش می نمود تا قوای افغان را به بیرون آمدن از قلعه وادار نماید. قوای دشمن تا دو ماه نتوانست قلعه را بگشاید. دشمن که تسلیم شدن سیدال خان را کلید فتح قندهار میدانست به خدعهٔ‌ نامردانه ای دست زد. دشمن در بیرون قلعه خانم های افغان را از سینه ها آویزان نموده و مورد هر نوع توهین و تحقیر قرار میدادند تا سیدال خان و قوایش تسلیم شود.

سیدال خان که آبرو و عزت خانم های افغان از همه چیز برایش مهم بود و از طرفی هم آب و آذوقهٔ شان به پایان رسیده بود به قوای افغان امر توقف جنگ را داد.

سیدال خان این سردار رشید که از مردم و سرزمین افغان ها بیشتر از ۳۱ سال دفاع نموده بود بندی به مقابل نادر افشار آورده شد.

نادر افشار در جشن بزرگی که به این مناسبت براه انداخته بود در محضر عام چنین گفت:

“به بسیار زحمات این گرگ باران دیده را به چنگ آورده ایم. اگر چه نمی زیبد که اینچنین سردار بزرگ و قهرمان کشته شود مگر من توان دو چشم این عقاب را ندارم٬ فلهذا هر دو چشمت را به من ببخش”.

و هردو چشم سیدال خان ناصری را با سیخ آتشین کور و وی را از نعمت دید محروم کرد.

نادر افشار غرض تیت و پاشان کردن مردم تعدادی را به ایران تبعید و سیدال خان ناصری و خانواده اش به منطقهٔ شکر درهٔ کابل فرستاده شد. بعد از مدتی سیدال خان ناصری در شکردره فوت و همانجا در سیاه سنگ به خاک سپرده شد.

شاه حسین هوتکی ده ماه دیگر نیز مقاومت کرد ولی بالاخر قندهار به دست نادر افشار افتاد .

این بود یادآوری بخش هایی از زندگی یک شخصیت ملی و وطندوست.

روح سیدال خان ناصری این مرد آزاده و آهنین و روح همهٔ مبارزین ملی که به دشمن سر خم نکردند شاد باد و مکانش بهشت معلی.

ناصر اوریا * ۲۳ سپتمبر ۲۰۲۰ – تکزاس Naser Oria

نشتر مژکان گزند نیش گژدم می کند

خنجر ابرو شکار جان مردم می کند

عقل و هوش اینجا مسیر راه خود گم می کند

بسکه زخم‌ کشتهٔ نازش تلاطم می ‌کند

هر چه را دیدم درین مشهد تبسم می‌کند

+++

ذرۀ تاثیر در طوفان اشک و آه نیست

لحظۀ راحت نصیب کس به خاطر خواه نیست

جز شکایت ورد صبح و شام این افواه نیست

هیچکس از بی ‌تکلف زیستن آگاه نیست

آدمی بودن خلل در عیش مردم می ‌کند

+++

سعی و همت را نما همواره همراهی برآ

یکسر از باد هوا پیمانه پیمایی برآ

با تدبر سوی هر کاری که می خواهی برآ

پیش‌بینی‌ کن ز ننگ حسرت ماضی برآ

بر قفا نظاره‌ کردن ریش را دم می‌کند

+++

خاک حسرت های بیجا بر سر و رویت مریز

چنگ و دندان بهر تسخیر هدف بنمای تیز

نیست راه رادمردی از مصیبت ها گریز

دهر لبریز مکافات‌ است اما کو تمیز

کم ‌کسی اینجا به حال خود ترحم می‌کند

+++

از تنک ظرفی گرفتاریم با رنج و عذاب

همچو گردابیم دور خویشتن در پیچ و تاب

کم نه می گردد ز ذهن ما هجوم اضطرب

رحم بر بی ‌مغزی ما کن ‌که این نقش حباب

خویش را آیینۀ دریا توهم می ‌کند

+++

بسکه نا هنجار و مفلوک است سیر روزگار

در ضمیر هیچ کس راحت نه می گیرد قرار

چشم امید متانت ای عزیز از کس مدار

بیدل از بس بی‌نم افتاده ست بحر اعتبار

گوهر از گرد یتیمی ها تیمم می ‌کند

عزیزی غزنوی

تورنتو/کانادا

زلمی نصرت

لکه غر چې غږیده

 آ چې لر نه غږیده

آ چې بر نه غږیده

آ چې لمر نه غږیده او ویل به یې چې٬

 سپین یم٬ خپلواک یم٬ نه غلام د تور پنجاب

د حساب ورځې چې راغلې خپله وایې چې:

یو زاغ یمه تور داغ د لوی ټبر.

۲۱.۰۷.۲۰۲۴

You don't have a pdf plugin, but you can download the pdf file.


سید عبید الله نادر

د پښتون ژغورنې غورځنګ یو تکړه غړي او حماسی شاعراو ادیب قدرمن ګیله من وزیر ته !
           
ته دښمن ته ســور انـــګار یې ګــــــیله منه
د دردمن زړونـــو قـــــــرار یې ګــــیله منه
د وطن په میـــــــنه مســـت یې بی پروا یې
ظــــالمـــانـــو ته، آزار یـې ګــــــــیله مــنه
شــهامت په ځـای کې تل ، سر قــــافلې یې
ته زړور علمـــــــــبردار یې، ګـــــــیله منه
د ښـــــــــکلا په باغ وبڼ کې د زړه ســـره
ته وږمه د روڼ ســــهار یې ، ګـــــــیله منه
دښــمنانو ســـازشـــــــونه دي، رســوا کړل
دسیـــــــسو ته یې ، بــیدار یې ګـــــــیله منه
چې دښــــــــمن چیرته سومبۍ وي ښورولي
ته یې لـــــــه رازه خـــبر دار یې ګـــیله منه
ځکه تا نه د دښمن،  ســـترګه ســــــــوزیږي
چې دښــــمن د ســـــترګو خار یې، ګیله منه
د دښـــمن زړه کې، اورونه تا ګــــــــډ کړي
د سر کار په زړه کې ډار یې ، ګـــــــیله منه
چې د حق په ځای کې چپه خوله دوی ناست وي
له هــغو خلــــــــکو بیزار یې ، ګـــــــیله منه
په میدان د شـــــهامت کې ، تا درس پریښود
د نهـــضت عظــــیم سالار یې ، ګـــیله مـــــنه
نادانان تل، د غلـــــــــیم مــرســـــته کـــــوینه
دا ته ځکه، دلــــــــته خوار یې ، ګــــــیله منه
هم د بـــــــــزم او مـــــیړانې په مـــــیدان کې
یو عظیــــــــمه شهـــــســوار یې ګــــیله منه
څومره پروت په تا کې شور د ځبلواکۍ دی
ځکه تل ، خــــمار خمـــار یې ګـــــــیله منه
مونږ دي ویـــنو د وطن په درد و غــــم کې
چې بســـــــتر کې نا قــــرار یې ګـــــیله منه
که څه وشـــو که زخمی پروت یې بستر کې
ته د لر او بر ســـــــردار یې ګـــــــیله مــنه
خدای دي روغ کړه د دردمــــــنو د زړه سره
ته زینـــت د دي دیــــــــــــار یې ګـــیله منه
خــپــــل یارانــــــو ته په مینه محـــــبت کې
لـــکه وریــــځ د نو بهـــــــار یې ،ګـیله منه
»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»
د پاکستان د پوځ او پوخیانو له خوا پر ګیله من وزیر قاتلانه حمله لکه څرنګه چې په غوڅ اکثریت ټولو وغندله او شدید غبرګون یې ښکاره کړ ،زه یې هم په کلکو ټکو غندم.

‎ دا لیکنه می هغه مهال چې ګیله من وزیر په زندان کې وو لیکلی وه او په ځینو فیسبوکې پاڼو او ګروپونو کې می شریکه کړې وه ،
ګیلامن وزیریو ریښتینی مبارز                  
ځیني حق غوښتونکي په بَره پښتونخواه کې ،د پاکستان په انګلیس مشربه ریاست او پوځی ادارو دومره فشارونه راووشتي دي ،چې پوخ یې هم وارخطا کړی ، او د پوخ څخه لاره ورکه شوي ،نو پوځ اوس واړه هلکان لکه ګیلامان وزیر په نه خبره او یا په اصطلاح په تشه خبره زندان ته ټیل وهی ،بر خلاف دي بشری قوانینواتکړۍ هم خپو ته اچوي چې دیری خلک د پوځ په دي عمل خواشیني شول ،د بلي خوا د خندا او د پوره غور خبره هم ده ،چې دا دومره د رهبرانو ویناوي او نیوکي په پوځ باندی دا دومره مظاهرې څه په داخل د پاکستان کې او څه په بهر ملکونو کې د پاکستان پوځ په غوصه نه کړ، د دوي دا شدید نیوکو غوصه نه کړل ،اوس نو پوځ دي حالت ته رسیدلای چې وړو هلکانو نه هم ډاریږي زمونږ ګیلامان وزیرډیر زړه ور پښتون او حق غوښتونکی دی،او د حق غوښتونکو په قطار کې یو ریښتینی مبارز دی ،چې طاغوطیان ، فرعونان ، یزیدان او نمرودانو پرضد مبارزه کوي او دوی تری ایریږي ،خدای تعالی دي ورته اوږود عمر ورکړي او اوس چې زخمی دی الله تعالی دي ورته شفا ورکړي،

انجنیر زلمی نصرت

چې غلطه محاسبه شي
ترینه پورته معجزه شي

د رازونو پردې څیري
برصیصا به بې پرده شي

رسۍ هم د بل په لاس به
واک د زړه په وسوسه شي

خیال به والوزي له سره
سمه لاره به کږه شي

لرې٬ لرې له رڼا نه
هدف ورک تیاره خپره شي

زه به داسې ژوندون څه کړم
چې ډیوه مې خاطره شي

۲۳.۰۶.۲۰۲۴
دنمارک
وایله

 

سید عبید الله نادر

             

دلتــــــــــــــه نغښتي ، په هر پاڼی حـــــــــکمتونه

صـــــــــــــاحبــــد ل ته یي، پرانیســـــتی،دفترونه

چي د زړه په ســــــــــــتر ګو، ګورې دي ګلشن ته

د عبــــــــــــــــــــــــرت په غـوږو، آوري آوازونه

دلتـــــــــه هیڅ شئ، بــــی حکمــــته، پیــدا نه دی

غواړي فهــــــــم د اسرار ، عــــــــالی فــــــکرونه

عبرت بین، له خـــــارو خــــسه ټــــــــــــکي اخلی

غافـــــــــــــــــلان په تغــــــــافل ږدي ، قــــــدمونه

که عبرت سترګی ، څوک خلاصی په جهان کړي

هر ذرې کي، لوســــــــتل کیږي ،کــــــــــــتابونه

په سپـیرو خـــــــــاورو کې ،لوی اسرار پراته دي

پیدا کیږي لــــــــــــه همدې خاورو، ګــــــــــــلونه

په غـــــوږونــــــــــــو د زړه واورئ، څــوخبرې

چي په دي کـــــــــــې ، ددردمـــنو دي دردونــــه

چي سپیرو خـــــــــاورو د پاسه، تاسي خپي ږدي

دا د ډیرو نــــــــازولو دي ،ســـــــــــــــــــــرونه

مونږ نه مخکــــــــي زمـــــانی دي خاورې کړي

د مغرورو، تاجـــــــدارانو، اندامـــــــــــــــــــونه

ددنیا په مــــــکارۍ ،ګـــــــــــــــــوره تیر نه شئ

چی هر خــــــوا یي ، غوړولي دي دامـــــــــونه

به حییرت کــې صـــــاحبد ل دی، دي مقـــام ته

ځکـــــــــه اوري ، د پردۍ شاته ســـــــــازونه

لکــــــه ګل په خــــــــــاموشۍ کی یي ،بیان دی

چوپه خـــــوله د زمـــــــــــانی کې دي ،رازونه

چی آثار د معــــــــــــــــرفت په کې ښکاریږي

و هغو ته زمـــــــــــانه وایي ،حـــــــــــــا لونه

توری کـــــــاڼۍ د صـــــــحرا کړي ،هم خبري

دا بید یا، د معـــــــــرفت غواړي ، غــــــوږونه

هوښیــــــارانو ته یو ټکی ، لــــــــوی دیوان دی

چي هغوی ویني ، ذرې کـــــــې جهــــــــــانونه

هر یو راز به د عـــــــــــــــالم ورته بر بنډ شي

په بینا سترګو چي څـــــــــــوک کړي ،نظرونه

هغوی لیري دي ،د خــــــــــــدای د معرفت نه

چي د جـــــــــــــــــــهل په بستر وهي، خوبونه

کــــه معـــــــــراج ته د پوهنـــۍ ،سفر غواړئ

نو روښــــــانه کړئ، د زړونو مشـــــــــــــعلونه

کـــــــــه دعـــلم په زیور باندی، سمـــــــبال شئ

په یقـــــــــــــــــــین ســـره به نه وي ،دا دردونه

زمونږ په حـــال ، همــــــــدا افسوس په کار دی

چـــي لا ډک مو د کيـــــــــني څخه دي ، زړونه

د وحـــــد ت کړۍ کې ،ټول عــــــــــــــــالم تړلي

مونږ په خـــــــپل لاس، د نفاق کرو تــــــــخمونه

د نړۍ خلـــــــــک، فضا خـــــــــــواته روان دي

مونږه تیر، په جهــــــــــــــا لت کې کړه عمرونه

معرفت خاوند ، چي وګــــوري خپل حـــــــال ته

جــــــــوړوي د خـــپلو اوشــــــــکو، دریابــــونه

خپلو ســـــــترګو باندی وینی، نادر خپــل حـــــال

چي لنډ شــــــوی یي، د ژوند دي تــــــــنــــابونه

 

 

 

 

 

 محمد عالم افتخار

در کودکی؛ اگر روغنی میخوردیم بیشترینه گرفته شده از لبنیات و چربی های حیوانی بود و کمترینه از روغن های «جوازی» یعنی کنجد و زغیر و دانه های چرب دیگر تا حد چارمغز و بادام.

اما مصادف با آغاز دوره نوجوانی من؛ (در کشور و غالباً در منطقه جغرافیایی ـ فرهنگی ما) «انقلاب روغن» اتفاق افتاد. با آنکه در آن ایام فراتر از تک و توک رادیو؛ وسایل ارتباط جمعی دیگر وجود نداشت؛ اما گویی در خود مردمان ده و دشت و شهر نما ها؛ مبلغان بی امان و پشتیبانان بی نظیر این «انقلاب» که ره آورد آن "روغن نباتی صنعتی" بود؛ تشریف داشتند.

تا جاییکه به خاطر دارم بدون اینکه حتی کوچکترین اعلان و تبلیغ رادیویی شنیده باشم زیر فشار شایعه ها و تعریفات؛ دیگر از خوردن طعام های گاه به گاه؛ ناچیز و غریبانه مان به ترس می افتادم چرا که گویا «روغن حیوانی خطرناک» و یا «جوازی چتل» داشت.

اولین روغن نباتی جادویی!! که پس از انتظار و هوس و آرزوی بسیار به محل ما رسید؛ روغن جامد زرد رنگ با فرنام «شاه پسند» ساخت کارخانجاتی در ایران بود. همانند های من؛ بسیاری خود را به آب و آتش زده کم و بیش از آن گیر می آوردند و چه بسا "خام خام" روی نان مالیده می خوردند و بعد از برکات باور نکردنی آن؛ لاف میزدند.

خلاصه بیش تر از دو دهه «این موج نو» بر همه چیز و بر همه جا غالب بود و حتی علت مرگ شمار زیاد کسان را که فوت میکردند؛ به روغن هاییکه خود یا پدرانشان خورده بودند؛ نسبت میدادند.

من هم به این «معقولات و مکشوفات!!» باور داشتم و دست کم تا چار دهه آنها را مشکوک و مردود نمیدانستم تا آنکه روزی انفجاری در مغزم روی داد.

آدم های نسبتاً تنومند محل ما را «پهلوان» میخواندند و این لقب حتی برای سالخوردگان فرتوت چنین آدم ها ـ خاصتاً که در ورزش ها و مسابقات پهلوانی هم شراکت و سابقه ای داشتند ـ مستعمل می ماند و پس از مرگ نیز نام شان همراه با همین لقب یاد میگردید.

جوانانی که در خود تنومندی میدیدند و ذوق هایی برای تواناتر شدن داشتند؛ بعضاً به شاگردی نزد پهلونان سالخورده می شتافتند.

روزی یکی از همسالان سختکوش من که چنین مراحل را پیموده و حتی در تمرینات ریاضت ها کشیده بود توسط «پهلوان استاد»ش ناتوان و ناکام خوانده شده طرد گردید. او در زور آزمایی ها توسط همگنانش زیاد مغلوب میشده تا آنکه «پهلوان پیر» خواسته مشکل را دریابد و لذا او را به مبارزه گرفته و به این نتیجه رسیده است که ناتوانی عُمقی و کیفی داشته به درد «پهلوانی» نمیخورد. چرا که با «روغن نباتی» استخوان سخت کرده و حتی نطفه اش با «روغن نباتی» بسته شده است!!!!

همین داستان بود که فتیله انفجار را در مغز من روشن کرد و سپس دریافته رفتم که این نسبت ها و احکام صرف محدود به گستره پهلوانی نمانده کم کم عام و همه گیر نیز شده است. خلاصه در بسا موارد به نسل های بزرگ شده این چهار دهه و فراتر؛ القاب «آدم های روغن نباتی» یا «نسل های روغن نباتی» چسپیدن گرفت!

جهت مقابل این القاب که اساساً به نسل های پیشین و قسماً به آدم های معاصر متفاوت اطلاق می گردید و اطلاق می گردد؛ «آدم های روغن زرد»، کسان صاحب استخوان روغن زرد یا دارندگان پُشت و بر و بازوی روغن زردی و غیره میباشد.

از مقایسه عینی آدم های کوه و صحرا و مالدار و دهقان پیشه با «شهری ها و عصری ها»ی پیشرفته و انکشاف یافتهِ روغن نباتی خور؛ نیز چنین نسبت ها و احکامی تائید میگردید.

اینجا به ویژه برای نوچه ها در علم و شبه علم و خرافات و مهملاتِ تغذیه؛ گفتنی است که این  تغییرات باورمندی و تعبیرات عامیانه و احکام پاگرفته در زمینه آنها ناشی از متغییر های حسی مردم بوده لزوماً نیازی به همخوانی چوکاتی با داده ها و تئوری های علمی و علمی نما ندارد.

در علوم تغذیه ای و بیولوژی و ژنتیک؛ البته که رأساً استحکام استخوانی یا قوتمندی نطفه ای و جنینی تنها به روغن چنینی و چنانی انحصار ندارد ولی منظور عوام از اینگونه استنباط ها همان «سوء تغذیه» در مفهوم خاص و عام میباشد که یکی از ره آورد های تمدن و عصری گری جذاب و فتان و جادوگرانه ماشینی و صنعتی با حاکمیت سود جویی مافیایی و سرمایه داری استعماری و استثماری و استحقاری است.

پُر واضح است که «ماشین و صنعت» به حیث ابزار ووسایل؛ بد و محکوم نیستند؛ مسأله از کاربرد ابزار ها و وسایل  ناشی میگردد.

همچنان تحول یاد شده در باور ها پیرامون روغن و غذا؛ متأسفانه منجمله به دلیل فقر عمومی و ضعف در آمد ها و نبود آگاهی های کار ساز؛ هنوز سبب نشده است که همگان از فلاکت «تغذیه سوء» تحمیل شدهِ مدرن بر بشریت؛ کنار بکشند و یا درین راستا آگاهانه و خردمندانه تلاش و مبارزه نمایند.

آنچه بر این نوشتار و ویدیو های همراه آن؛ موضوعیت و اهمیت و مبرمیت می دهد؛ همین حقایق و واقعیت هاست!

به هرحال؛

آدمیزاد میلان طبیعی سد ناپذیر به تجدد و ترقی مادی و معنوی داشته، دارد و خواهد داشت ولی در هرگونه حرکت به سوی پیش و نو؛ محکوم به اشتباهات و منجمله فریب خوردگی های فلاکت آور و مرگبار نیز میباشد.

موضوع «روغن نباتی» در تمدن سود و سرمایه؛ و به دوام آن صنایع عظیم «فسفود» یعنی غذا های فرآوری شده و فوق فرآوری شدهِ ضد طبیعت و ژنتیک بشری؛ یک سوء استفاده بسیار شدید و شنیع از این میلان طبیعی انسانی بوده است. تنها همین مورد مانندِ «مشت نمونه خروار» باید و باید همگان را به زوایا و مظاهر و نهانگاه های این تمدن؛ به حد اعلای الزامی؛ شکاک و محتاط و اندیشمند نماید.

بی تفاوتی و اغفال عموم بشری درین راستا به طور خاص و نیز تحمیلات تحمیق گرانه سرمایه داری به طور عام؛ نه تنها استعمار کشور ها و استثمار خون آشامانه مردمان زحمتکش(توده 99 درصدی بشریت) را سهلتر و طولانی تر میگرداند بلکه میتواند این تمدن را به نابود گر انسانیت و مهد اعجاز آمیز آن ـ سیاره زمین ـ مبدل سازد. کما اینکه بالقوه نیز به چنین آستانه ای فراز آمده است.

بنده ویدیو های زیر را منحیث موئیدات حد اقلی مدعای عامیانه بالا؛ بر گزیده خدمت عزیزان تقدیم میدارم.

باید مد نظر داشت که اینها در مجبوریت خود سانسوری ها و احتمالات ریسک های زیاد برای تدوین کنندگان و ناشران؛ آماده و پخش شده اند و آخرین کلام و تمامت حقیقت های در زنجیر؛ نیستند.

 

ویدیوی نخست: این ماده سمی.../ زندگی سالم با تغذیه سالم

 

ویدیوی دوم: افشاگری کامل از صنعت غذایی جهان؛ چرا همیشه کم انرژی ام؟

 

 -------------------------------

شایان یاد آوریست که قبل از نشر این مقاله؛ مختصری از آنرا به دوستانی فرستادم تا اگر نقد و نظری لطف کنند. یکی از عزیزان نوشت:

«.... و در ارتباط به ویدیو های تغذی و امثال اهم (امثالُهُم) گذاشته شده در کانال یوتیوب باید گفت که در حدود ۹۹٪ این‌ ویدیو(ها) فقط برای سرگردان ساختن اذهان و گرفتن بازدید و تا جایی هم از نظر من تغییر افکار جامعه راجع به مواد مصرفی روزمره به عنوان مواد غذایی بوده

در ضمن اکثریت شان از لحاظ طبابت و‌ علم تغذی هیچ نوع ریفرینس مشخص نداشته و ندارد

بهتر است بخاطر دانستن ارزش های مواد مختلف غذایی از کتاب های معتبر تغذی استفاده کرد تا صفحات اجتماعی  که حاضر نیستند هیچ نوعی از ریفرنس استفاده شونده شانرا ذکر کنند.»

شما عزیزان هم اگر پرسش یا نقد و نظر و افزودنی ای دارید؛ خواهشمندم آنرا با ایمیل بنده در میان گذارید. این بحث جای تأمل و تفکر و تدبر فراوان دارد.

دا بریښنالیک پته د چټیاتو تر وړاندې ساتل کیږي. تاسې د جاوا سکریپټ فعالولو ته اړتیا لرئ څو یې وګورئ.

 

 

 


زموږ په ټولنه کې ښايې ډېر کسان وي چې د شلغم یا ټیپر سره یې جوړه نه وي، خو دا سبزي خورا ښه خاصیتونه او روغتیايي ګټې لري او له څه باندې څلورو زرو کلونو راهیسې د نړۍ په ډېرو هېوادونو کې کارول کېږي.

د شلغم له روغتیايي ګټو څخه یو هم دا ده چې ډېره کمه کالوري لري؛ د فایبر او د کې، سي، اې او بي۹ ويټامینونو او همدارانګه د منرالونو، کلسیم، پوتاشیم، مګنیزیم، فاسفورس بډایه سرچینه ده او پاڼې یې هم د دغو ارزښتناکه غذايي موادو څخه ډکې دي. له همدې امله، ځینو شلغم ته "درملو" لقب هم ورکړی دی.

په شلغم او د هغه په پاڼو کې موجود "ویټامین سي" زموږ بدن د ازادو رادیکالونو له خطر څخه ساتي. طبي څیړنو ثابته کړې چې د شلغم خوړل نه یوازې په بدن کې د اوسپنې جذب ښه کوي، بلکې د وینې د کولسټرول په تنظیمولو کې هم مرسته کوي.

همدارنګه شلغم په کافي اندازه د "کې" او "اي" ويټامینونه لري. ویټامین "کې" د بدن څخه د وینې بهیدو په مخنیوي کې مهم رول لوبوي او ویټامین "اي" بیا په ځانګړې توګه د سترګو، پوستکي او ځيګر روغتیا لپاره ډېر ګتور دی. یاده دې وي چې په شلغم کې موجود کلسیم هډوکي پیاوړي کوي.

د شلغم پاڼې "فولیک اسید" لري چې د وینې د سرو حجرو په تولید کې مرسته کوي او همدارنګه د مور په رحم کې د جنین د ودې د اختلالاتو مخه نیسي.

د شلغم یوه بله ګټه دا ده چې د پاڼې یې ګلوکوزینولایټ لري، کوم چې د پړسوب او د سرطان ضد خاصیت لري او همدارنګه له بدن څخه انټي اکسیډنټونو لرې کوي. یو شمېر طبي څیړنو د ګلوکوزینولایټ زیات مصرف د بیلابیلو سرطانونو؛ په ځانګړې توګه د سږو، سینې، کولمو او مقعد سرطان د خطر له کمولو سره تړلي دي . په شلغم کې فلاوینویډز د انټي اکسیډنټ او د سرطان ضد خاصیتونه هم لري.

په شلغم کې د ګلوکوزینولایټ ماتیدل په بدن کې د نورو ګټورو کیمیاوي مرکباتو لکه ایزوتیوسیانیت د تولید لامل کیږي چې د میکروبونو سره مبارزه کوي او په بدن کې د هغوی د ودې مخه نیسي.

همداراز، ځینو طبي څیړنو ښودلې چې شلغم هغه مواد لري چې د وینې شکر کنټرولوي، له همدې امله یې خوړل د شکرې ناروغانو او یا ددې ناروغۍ د خطر سره مخامخ کسانو لپاره ګټور بلل کیږي.

له هغه ځایه چې شلغم نشایسته او لږه کالوري لري، نو په منظم ډول یې خوړل د بدن د وزن په کنټرولولو او په ځانګړې توګه د هغو کسانو لپاره چې غواړي وزن وبایلي، ډېره مرسته کوي.

شلغم او د شلغم پاڼې، پاخه او اومه خوړل کیږي،‌ خو غوره دا ده چې دا سبزي په سمه توګه ومینځل شي او اوومه وخوړل شي. دا ځکه چې د پخولو پرمهال، تودوخه پدغه ګټوره سبزۍ کې ویټامین سي له منځه وړلای شي.‌

ولي الله ملکزی 

پرون په لندن کې د ټیلګراف ورځپاڼې او نن د الجزیرې نړیوالې شبکې ولیکل چې د مراکش او هسپانیې هیوادونه په ګډه سره غواړي د جبل الطارق په سیمې کې د سمندر لاندې د اورګاډي تونل جوړ کړي. له اروپا سره د آفریقا د لویې وچې د نښلولو نقشه له نن څخه یوه پیړۍ وړاندې مطرح شوې وه، خو د هغه وخت تخنیکي وسائلو او ټکنالوژۍ د دې وړتیا نه درلودله چې دومره لویې او خطرناکې پروژې ته اوږه ورکړي.

دا تونل چې ۱۷ میله (۲۸ کیلومتره) اوږدوالی به ولري؛ د سمندر په تل کې د ۴۷۵ مترو (۱۵۵۰ فټه) په ژوروالي، د را روانو شپږو کالو په مودې کې جوړیږي او مجموعي لګښت یې اته ملیارده یورو (اته نیم ملیارده ډالره) اټکل شویدي. ټیلګراف زیاتوي؛ که د اورګاډي دا سمندري لاره د ټاکل شوي پلان له مخې جوړه شي، نو هر کال به نژدې دیارلس ملیونه مسافر او دیارلس ملیونه ټنه تجارتي مالونه د دغو دوو لویو وچو ترمنځ یو بل ته ولیږدول شي. همدارنګه، د دار البَیضَاء او مدرید د ښارونو ترمنځ د مځکې له لارې سفر چې د انګوټ (بیړۍ) سفر هم په کې شامل دی، له دولسو څخه پنځه نیمو ساعتونو ته راکم شي.

د پلان له مخې، دا تونل به په ۲۰۳۰م کال کې د مراکش، هسپانیې او پرتګال په هیوادونو کې د فټبال د نړیوالو سیالیو (FIFA) له پیل وړاندې سرته ورسیږي. په نورو سربیره، دا به د نندارچیانو او سوداګریزو کمپنیو لپاره ترټولو غوره خبر وي چې په ملیونونو خلک به په آسانۍ او ارزانه بیه نندارې ته ورځي او څوک به خپل مالونه پلوري. په عین حال کې، NASA د (امریکا د هوايي څیړونو اداره) د ترلاسه شوي انځورونو په مټ، یادونه کوي چې د طنجې په دې سیمې کې د سمندر ژوروالی په ځینو برخو کې حتی ۹۰۰ مترو ته رسي او دا به د مهندسانو لپاره یو ستر ګواښ وي چې څرنګه متبادلې او لږې ژورې لارې ومومي؟

له بله پلوه، الجزیره کاږي د انګلستان او فرانسې ترمنځ تونل چې پنځوس کیلو متره اوږد دی، په ۱۹۸۸م کې پیل او په ۱۹۹۴م کال کې د ترافیکو په مخ پرانیستل شو. دغه حیرانونکی تونل چې د سمندر له ۴۰ متره اوبو لاندې، ۱۵ زره انجنیرانو او کاریګرو د نهه نیم ملیارده سټرلنګ پونډو په لګښت سره جوړ کړی، د معاصرې زماني له اوو عجائبو څخه ګڼل کیږي او له دې لارې هرکال، لس ملیونه خلک یوې او بلې خوا ته سفر کوي.

زه (ملکزی) پخپله په ۲۰۱۱م کال کې د همدغه تونل له لارې په اورګاډې کې له لندن څخه فرانسې ته لاړم. د ۵۰ کیلو مترو د واټن دغه سفر چې ۳۷ دقیقې یې ونیولې، موږ یوازې رنګارنګ څراغونه لیدل او د اورګاډي ځانګړی غږ مو اوریده چې زما او ښايي د ټولو مسافرو لپاره له هیجان او خاطرو څخه ډک سفر وو. تیر کال، زموږ د هیواد په یو پوهنتون کې یو محصل د خپل لیسانس د مونوګراف لپاره (د استنجاء ډولونه او احکام) عنوان غوره کړې وو چې بیا د اړونده پوهنتون په مجلې کې چاپ هم شو. په همدغې ګڼې کې د علم د ډولونو په هکله یوه مقاله هم لیکل شوې وه چې یو ډول یې علم مباح وو.

له یو خروار تلوسې سره، زه ډیر هیله مند یم چې یوه ورځ دغه قدرمند لیکوال او هم نظره استاد یې، د همدغو دواړو تونلونو له لارې د سمندر له یوې غاړې، بلې غاړې ته سفر وکړي؛ ترڅو عملا وګوري چې د ټکنالوژۍ په دې پیر کې د ساینس او ریاضي علوم فرض دي که مباح؟

 

خارښ د پوستکي اختلالاتو یوه نښه ده. په دې لیکنه کې موږ پر ځینو هغو ساینسي حقیقتونو خبرې کوو چې زموږ د پوستکي لاندې پېښېږي:

۱- یو تقریبي اټکل ښیي چې موږ په ورځ کې شاوخوا ۹۷ ځله خپل ځان ګروو.

۲- له حشراتو او نباتاتو سره د تماس له امله د خارښ احساس د هغو زهرجنو موادو له امله دی چې دوی یې زموږ پر پوستکي پرېږدي. زهرجن مواد په بدن کې د هسټامین د خوشې کېدو لامل کېږي، چې دا د معافیت غبرګون یو ډول دی. په دې غبرګون کې، عصبي وړې او نرۍ رېښې زموږ دماغ ته د خارښ پیغامونه لېږي.

۳- د خارښ احساس خپله ځانګړې عصبي شبکه لري. تر اوسه پورې داسې انګېرل کېده چې خارښ او درد یو شان د ترلاسه کولو لارې لري، مګر په ۱۹۹۷ کې معلومه شوه چې خارښ خپل ځانګړي عصبي نسجونه لري.

۴- خارښ لرونکي پیغامونه خورا ورو لېږدول کېږي. عصبي نسجونه مختلف سرعت لري. د لمس پیغامونه په یوه ثانیه کې شاوخوا ۳۰۰ کیلومتره سرعت سره لېږدول کېږي. "ناڅاپه درد" (د مثال په توګه، کله چې لاس په ناڅاپي توګه د ګاز په لمبه کېښودل شي) په ساعت کې د ۱۳۰ کیلومترو په سرعت سره لېږدول کېږي. د خارښ احساس په ساعت کې د ۳ کیلومترو په سرعت سره لېږدول کېږي، چې پر لاره د انسان د تګ له سرعت لږ ورو دی.

۵- خارښ د ارږمي په څېر ساري دی یعنې له یوه نه بل ته ځي. ساینس پوهانو دا د موږکانو بلې ډلې ته د خارښتي موږکانو د ویدیو په ښودلو سره درک کړې چې د فلم له نندارې وروسته، تماشاچیانو موږکانو هم خپل ځانونه وګرول.

۶- د خارښ ساري احساس د دماغ یوه کوچنۍ برخه فعالوي چې د سوپراچیاسماتیک هستې په نوم یادېږي. عصبي پوهان لاهم د دماغ د دې برخې په فعالیت په بشپړ ډول نه پوهېږي چې څنګه د خارښ عمل مشاهده او تکرار کړي.

۷- ګرول د خارښ له یرغلګرو د خلاصون غوره لاره ده. ګرول د زیانګرو حشراتو یا زهرجنو نباتاتو په له منځه وړلو کې مرسته کوي. دا د وینې رګونو د پراخوالي لامل کېږي او په دې توګه د سپینو کرویاتو حجرو او د وینې پلازما جریان رامنځته کوي چې د زهرجن اغېز له منځه وړلو لامل ګرځي. له همدې امله پوټکی د ګرولو په وخت کې سور او داغ داغ کېږي.

۸- ګرول یو خوندور احساس دی ځکه چې دا په دماغ کې سروټونین خپروي.

۹- څېړنو ښودلې چې په بدن کې د ګرولو تر ټولو خوندور ځای مړوند دی.

۱۰- هرڅومره چې تاسو کوم ځای ګروئ، هماغومره د نور خارښ احساس کوئ. د پوستکي ګرول د ډیرو هسټامین خوشې کېدو لامل کېږي او دماغ ته ډېر د خارښ پیغامونه لېږل کېږي. که تاسو دې کار ته دوام ورکړئ، تاسو به پوستکي ته زیان ورسوئ او د زخمونو او انتاناتو سبب به شي.

۱۱- د پوستکي ناروغیو لکه پسوریازیس یا اګزیما (ډرماتیت) کې، د خارښ دوره ځوروونکي کېږي. په داسې قضیو کې، انټي هسټامین وړاندیز کېږي چې د هسټامین اغېزې له منځه یوسي او خارښ کم کړي.

۱۲- څېړنې ښودلې چې دوامداره او اوږدمهاله خارښ د اوږدمهاله درد په څېر ناتوانوونکی دی. اوږدمهاله خارښ د مختلفو ناروغیو لکه د ځيګر ناروغۍ او لنفوم یو له اړخیزو اغېزو څخه دی.

ویل کیږي چې دغه ناروغي د نارینه وو په پرتله په ښځو او په تیره بیا د هغو کسانو په منځ کې چې د دې ناروغۍ کورنۍ تاریچه ولري،‌ ډیر معمول دی.
ویل کیږي چې دغه ناروغي د نارینه وو په پرتله په ښځو او په تیره بیا د هغو کسانو په منځ کې چې د دې ناروغۍ کورنۍ تاریچه ولري،‌ ډیر معمول دی.

ګلوټین چې اصلي سرچینه یې غنم، جوار او وربشي دي، داسې یو پروتین دی چې د ځینو کسانو بدن یې نشي جذبولای او ددغې مادې لرونکو خوړو یا درملو خوړل ورته د هاضمې ستونزې جوړوي.‌

هغه کسان چې بدن یې ګلوتین نشي جذبولای، د سلیاک ناروغي‌ ته ورته حالت لري. سلیاک ناروغي داسې یو حالت دی چې په کې د انسان دفاعي سیستم کله چې د ګلوټین لرونکې ماده چې په غنمو او نورو هغو خواړو کې چې د غنمو څخه په کې کار اخستل شوی وي د هاضمې سیستم ته داخل شي، پر وړاندې یې عکس العمل ښیې.

همدارنګه په بدن کې د ګلوټین نه جذبیدل د خواړو پر وړاندې حساسیت نه ګڼل کیږي، ځکه چې د خواړو پر وړاندې حساسیت د بدن د دفاعي سیسټم د غبرګون لامل کیږي.

د سلیاک ناروغي په پرتله چې په هاضمې سیستم کې د التهاب او د وړو کولمو داخلي سطحه زیانمنه کوي، د ګلوټین نه جذبیدل هاضمې سیستم ته زیانه نه رسوي، خو ځینې وختونه د یو لړ ځورونکو نښو نښانو لکه د معدې درد، نس ناستې، خواګرځیدل،‌ کانګې، قبضیت، د ستړیا او کمزورتیا احساس، د هډوکو او بندونو درد، سر درد، بې حسي، تشویش، خپګان او د پوستکي خارښت د رامنځته کېدو لامل کیږي.

له هغه ځایه چې د ګلوټین نښې نښانې د سلیاک ناروغۍ سره ورته دي ، نو د یو شخص لپاره غوره ده چې د پورتینو نښو نښانو په څرګندیدو سره، ډاکټر ته مراجعه وکړي ترڅو ددغو نښو نښانو او د هاضمې سیستم د ستونزو اصلي سرچینه معلومه شي.

ویل کیږي چې دغه ناروغي د نارینه وو په پرتله په ښځو او په تیره بیا د هغو کسانو په منځ کې چې د دې ناروغۍ کورنۍ تاریچه ولري،‌ ډیر معمول دی. همدارنګه دغه ناروغي د عمر په بیلابیلو پړاونو کې منځته راتلای شی، خو که ماشومان پرې اخته شي، د هغوی د ودې مخه نیسي.

تر اوسه ددې اصلي علت چې د بدن دفاعي سیستم ته ولې په غنمو، جوارو او وربشو کې ګلوتین پردي ښکاري، معلومه نه ده،‌ خو هغه کسان چې داسې یو حالت لري او بدن یې ګلوتین نشي جذبولای، د هغوي په هاضمې په سیستم کې د ګلوټین موجودیت یو لړ ستونزې رامنځته کوي.

بلخوا دغه ناروغي کومه ځانګړې درملنه نلري، خو که په سمه توګه یې تشخیص وشي له غنمو او هغو خواړو څخه چې ګلوټین ونلري، پرهیز له ناروغ سره مرسته کولای شي. همدارنګه د پروبیوټیک درملو اخیستل، کوم چې د هاضمې سیسټم کې د ګټورو باکتریاو زیاتوالي لامل کیږي، له ګلوټین څخه د رامنځته شوي ستونزو په لرې کولو کې مرسته کوي.‌

ډاکټران وړاندیز کوي چې هغه کسان چې بدن یې ګلوټین نشي جذبولای،‌ باید لږ غوړ او د لوړ فایبر لرونکي خواړه وخوري او همدارنګه په منظمه توګه د وینې معاینات ترسره کړي، ځکه چې پدې ناروغي اخته ځینې کسان نه یوازې په کم خونې اخته کیږي، بلکې د وینې د کولیسټرول (غوړ) کچه یې هم لوړیږي.

میر مسجدی خان کوهستانی یکی از قهرمانان ملی افغانستان هنگام جنگ اول افغان - انگلیس (۱۸۳۹ - ۱۸۴۲ میلادی) است که با یاران همرزمش کمر قوای انگلیس را در مناطق کوهستان شکست. وی در سال ۱۸۴۱ میلادی یکی از مبارزان ملی و یک رهبر برجستهٔ آزادی خواهانِ افغان و مخالف مداخلهٔ‌ انگلیس ها و نصب شاه شجاع به عنوان امیر افغانستان بود. وی تا زمان مرگش (۲۷ نومبر ۱۸۴۱) همچون یک کوه استوار مقابل قوای اشغالگر ایستاد و شمال کابل را از شر تجاوزگران مصئون نگهداشت. هموطنان را قتل نکرد و با اجنبی ها علیه منافع ملی، پروتوکول و یا قراردای نبست.

روحش شاد و بهشت برین مکانش باد

د افغان - انگریز د لومړی جگړی (۱۸۳۹ - ۱۸۴۱) یو ریښتینی ملی اتل، میر مسجدی خان کوهستانی دی چی له خپلو زړورو ملگرو سره یی په کوهستان کښی د پرنگی لشکر ملا ماته کړه. هغه په ۱۸۴۱ میلادی کال کی د افغانستان د نورو ملی مبارزینو او آزادی غوښتونکو په څیر د پرنگی له خوا د افغانستان د امیر په توگه د شاه شجاع د نصبولوسره د مخالفینو یو وتلی ملی مشر وه. میرمسجدی خان د یو لوړ غره په شان د انگریزی ښکیلاکگر ځواک په مخ کی ودریده او د کابل شمال یی دانگریزانو له تاړاکه وساته. څرنگه چی مکناټن و نه توانیده د جگړی په ډگر کی میر مسجدی خان او افغان ځواکونو ته ماته ورکړی نو د انگریزانو مشهور جاسوس موهن لال، میر مسجدی خان په زهرو مسموم کړ او د ۱۸۴۱ کال د نومبر په ۲۷ نیټه یی له نړی سترگی پټی کړی.

وروسته انگریزی ځواک یو تاریخی ماته وخوړه چی په پایله کښی یواځی انگریزی ډاکټر برایډن ته اجازه ورکړل ښوه چی ځان نیم ځانه جلال آباد کی انگریزی قواوو ته ورسوی او ددی شرمونکی ماتی خبر وروړی. دا تاریخی ویاړ د ملی مبارزینو لکه میر مسجدی خان،‌ امین الله خان لوگری، وزیر محمد اکبرخان، محمد شاه خان لغمانی، سردار سلطان احمد خان، عبدالله خان اڅکزی، محمد شاه خان غلجایی، سردار شمس الدین خان، نائب نواب محمد زمان خان،‌ محمد شاه خان بابکرخیل او نورو مشرانو د مبارزی او وینو په بیه لاس ته راغلی وه.

دغو ملی مشرانو او مبارزینو نه د کابل د خلکو وینی توی کړی او نه یی د خپل هیواد په ضد پردیو سره پروټوکولونه یا ټړونونه وکړل، او نه یی د خلکو ځمکی غصب او نه یی ملی شتمنی او کاڼونه چور او لوټ کړل.

ارواح دی ښاده او فردوس جنت دی ځای وی.

معلومات بیشتر

میر غلام محمد غبار در کتاب "افغانستان در مسیر تاریخ" در باره وی چنین می نگارد:

"سید میر مسجدی خان مشهور در قلعه خویش در جلگاه بحیث مرکز مجاهدین باقی ماند. در این قلعه جنگی ۵۰ نفر مرد مبارز اقامت داشت. انگلیس‌ها که تشنه خون میر مسجدی خان بودند و چندین هزار کلدار قیمت سر او را گذاشته بودند، بطور ناگهانی و مخفی در۳ اکتوبر سپاهی قوی به این قلعه کشیدند و محاصره کردند. میر مسجدی خان با افراد خود در عقب تیرکش‌ ها و برج‌ های قلعه قرار گرفتند و جنگ آغاز شد. هیچ گُله‌ ئی از این مجاهدین خطا نمی‌کرد. اما توپخانه دشمن قابل دفاع نبود و توانست که دیواری از قلعه را بشکافد. پس سپاه انگلیس بالای این شکاف بزرگ ریختند. میر مسجدی خان و رفقایش با سیلاوه‌ های ثقیل دهنه شکاف را سد کردند. دیگر آتش توپ و تفنگ از کار فرو ماند وجنگ تن به تن آغاز شد. دسته‌های دشمن یکی پی دیگری در دهنه شکاف می‌رسیدند و می‌جنگیدند. میرمسجدی خان زخم سختی از سر نیزه دشمن برداشته و در دهنه شکاف مثل شیر زخمی و خون‌ چکان شمشیر می‌زد. سپاه انگلیس که چنین مقاومتی از یک عده چند نفری دید جرئت پیشروی را از دست داد، زیرا ضیق شکاف مجال هجوم دسته‌جمعی نمی داد. اینست که دسته‌ های مهاجم به عقب کشیدند و میر مسجدی با رفقای خود از قلعه خارج شدند و به استقامت نجراب حرکت کردند. همین دلیری میر مسجدی خان بود که موضوع ترانه‌های حماسی کوهستان گردید. این ترانه‌ها بعد از بیشتر از صد سال هنوز در زبان مردمان این سرزمین ساری و جاری است. میر مسجدی خان بعد از چند روز که زخمش بسته گردید با یک عده مبارزین از نجراب به گلبهار برگشت و بیرقِ جهاد بر افراشت."

انعکاس شجاعت و دلیری میرمسجدی خان و دیگر مبارزین ملی را در داستان ها و اشعار فلکلوریک و حماسی مردم میتوان به وضوح مشاهده کرد.

محمد غلام غلامی که شاهد رزم حماسی میرمسجدی خان بود، در اثر منظومش به نام "جنگنامه" شهامت و استواری میر مسجدی خان و یارانش را به تفصیل ذکر نموده است. وقتی لشکر چند هزارنفری انگلیس قلعهٔ میرمسجدی خان را به محاصره درآورد، او به پسران و رزم‌ آورانش ندا سر داد:

بگفت آنزمان مسجدی که این سران

دلیران و شیران و جنگ‌آوران

ببایید همه پایداری کنیم

نباید که بی‌اعتباری کنیم

گریزید ریزید خوی از چین

زشرم آبروی خود اندر زمین

چنین گفت آن مسجدی با سران

که ای کامگاران نام‌ آوران

نباشد کسی در جهان جاودان

چنین است امر خدای جهان

هر آنکو زمادر بزائیده است

به آخر سرش خاک سائیده است

بود آنکه نامی به چنگ آوریم

شگفتی به خلق فرنگ آوریم

بباشید همه در جنگ پایدار

که این نام ماند زما یادگار

وزان بعد میر مسجدی کامگار

ابا نیز محمد شه نامدار

در آنجا که بود شان همیشه قرار

سکونت به نزدیکی چاریکار

بگفتند که جایگه بهر جنگ

نباشد سزاوار خیل فرنگ

نباشیم ز این پس در این جایگاه

که گردد همی کار بر ما تباه

بباشد یکی قلعه از بهر جنگ

بکوشیم چندی به خیل فرنگ

یک قلعه از مسجدی نامدار

همی بود در جلگه خضری کران

پسندیدند آخر همه سرکشان

و از آن بعد آن مردم نامجو

سوی جلگه خضری بکردند رو

همی رفت آن مسجدی نامدار

بهمراه پسر با برادر چهارشنبه

سرودهٔ حماسی و فلکلوریک "بیا بچیم انگور بخو" تا امروز در بین مردم مشهور است:

محمد جان خان، مرد میدان است

ایــوب خـــان، شیر غُـــران است

میـربچــه خان، رس رسان است

آزادی، فــخــــــر افـغـــــان است

راپت کل، لات کـــــــــلان است

بـیــا بچـیــم، انـگـــــــور بخــــــو

مکناتن انگلیس که از تلاش میرمسجدی خان برای اتحاد وسیع مبارزان سخت هراسان بود، رابرت سیل یکی از جنرالان ارشدش را به قیادت تیمورشاه (پسر شاه شجاع) برای سرکوب قیام ملی کوهستان فرستاد.

میرغلام محمد غبار در مورد مبارزات میرمسجدی خان چنین می‌نویسد:

"مردم کوهستان به رهبری مجاهد مشهور میرمسجدی خان و مردم نجراو بقیادت سلطان محمد خان برخاستند و به این صورت تمام قلعه‌های این ولایت شکل استحکامات جنگی اختیار نمود."

قیام دلیرانه مردم کوهستان و نجراب که در راس آن میرمسجدی خان غازی، محمد شاه خان غازی و میر درویش خان (برادر میر مسجدی خان) قرار داشتند در ماه نومبر ۱۸۴۰ میلادی به اوج خود رسیده و اثرات آن تا کابل رسید.

انگلیس‌ها که در میدان نبرد نتوانستند میر مسجدی خان را از پا درآورند، طبق معمول به توطئه‌ و خدعه متوصل شده و بواسطهٔ موهن لال (جاسوس مشهور انگلیس که بالاخره توسط افغان ها به قتل رسید) با پرداخت ده‌ هزار روپیه به یکی از خدمتگاران میرمسجدی خان به نام محمدالله، میرمسجدی خان را زهر داده و وی را مسموم نمودند که در اثر‌آن میر مسجدی خان به تاریخ ۲۷ نومبر۱۸۴۱ جان به جان آفرین تسلیم کرد.

پیکرِ مطهرِ میر مسجدی خان در جوار مزار پدرش، خواجه اسحق صاحب، در قریهٔ ده قاضی، در پروان به خاک سپرده شد.

جنگ اول افغان – انگلیس (۱۸۳۹ - ۱۸۴۲میلادی) شکست مفتضحی را در تاریخ تارج و غارت های انگلیس رقم زد. در این کارزار با انگلیس ها وعدهٔ داده شد که می توانند قرارگاه خویش را با وسایل و لوازم خویش ترک نموده و به قوای آنها حمله ای صورت نخواهد گرفت ولی انگلیس ها خلاف مفاد فیصله نامه وقت گذری و وقت تلفی می نمودند تا قوای تازه نفس انگلیس که به صوب آنها ارسال شده بود به آنها برسد و مبارزین افغان را از دو طرف مورد حمله قرار داده تار و مار نمایند.

زمانیکه مبارزین ملی به این دسیسه پی بردند به لشکر انگلیس ها یورش برده از لشکر هفده‌ هزار نفری‌ انگلیس تنها برای داکتر برایدن اجازه داده شد تا نیمه جان خود را تا جلال آباد رسانده و خبر شکست لشکریان متجاوز را به قوای انگلیس برساند .

این افتخار تاریخی در اثر خود گذری، جانفشانی و رهبری مدبرانه مبارزین ملی چون میرمسجدی‌ خان و سایر سران جنبش آزادی خواهی مانند امين‌ الله خان لوگری، وزیر محمد اکبر خان، محمدشاه خان لغمانی، سردار سلطان احمدخان، عبدالله‌ خان اچکزی، محمد شاه خان غلجایی، سردار شمس‌ الدين خان، نايب نواب محمد زمان خان، محمدشاه خان بابکرخیل و دیگران به قیمت خون هزاران فرزند صدیق و وطندوست بدست آمده است.

این سران ملی نه جوی های خون را در کابل جاری ساختند و نه با هیچ اجنبی پروتوکولی علیه مردم خویش امضا نمودند و نه قراردادی خلاف منافع ملی بستند.

نه زمین های مردم را غصب و نه معادن وطن را تاراج نمودند بلکه این جانفشانی شان در راه خدا و آزادی وطن بود و در مقابل از هموطنان خود مزد و اجری تقاضا ننمودند.

برماست که از این ابر مردان تاریخ بیاموزیم و کارنامه های آنان را سرمشق قرار دهیم.

روح میر مسجدی خان و تمام ابرمردان تاریخ افغانستان که دستان شان به خون هموطنان رنگین نبوده و با دشمن میهن هیچ سازش و قراردادی ننموده بودند، شاد و بهشت مکان باد.

کوپی از فایل وزین محترم دکتور اوریا.

ناصر اوریا * ۲۴ جنوری ۲۰۱۸ - تکزاس

نوموړی د۱۳۳۴لیږد لمریز کال دمرغومی په ۱۱ (۱۹۵۵ م کال دجنوري لومړۍ» 
نیټه دکونړونوو لایت دنرنګ دولسوالۍ دلمټک په کلي کې زیږیدلی دی. دپلار نوم 
يی محمد سیفور ؤ. دپلار له اړخه دمزدورخان او دمور له اړخه دکیجانخان چې 
دواړه ورونه او دمحمدافضل خان زامن او دمحمد اکرم خا ن دزوي محمد عمر خان     
لمسي وو لمسی دی .
وروسته له دې چې دنرنګ دلیسې له دولسم ټولګي څخه په بري ووت دپولیسو 
اکادمی ، او دسیاسي او ټولنیزو علوموپه انستیتیوت کې يي لوړې او مسلکي زده 
کړې کړي او دملګرو ملتونو دسازمان دUNDCP دڅانګې په بیلو بیلو کورسونو ، 
نړیوالو سیمنارونو او ورکشاپونو کې يی ګډون کړی دی. دهلمند ولایت دکجکي 
دبریښنا دبند دساتونکي ټولي دبلوک مشراو دهمدغه ټولي دکفیل هلمند ولایت دامنیه 
قومندانۍ دمخدره توکو دمدیریت دغړي دهمدغه مدیریت دمرستیال اومدیر  
دنیمروز ولایت دڅارندوې قوماندان دننګرهارولایت دڅارندوې دسیاسی چاروآمر 
دکورنیو چارو وزارت دجنايی جرمونود کشف رئیس داړتونونو (زندانونو)او 
څارځایونو(نظارت خونو) دساتنی رئیس دنیشه ايي توکو او قاچاقي مالونو دکشف 
کنترول اومخنیوي ادارې د رئیس په توګه يي بیلې بیلې ټولنیزي دندې پر مخ بیولي 
او اوس په ناروې کې سياسي کډوال دی. هلته هم دهیواد اوهیوادوالو دپاره شعر 
وايي شعر لیکي او یواځې دوطن په نوم دهیلو او آرمانونو ډک ژوندتیروي
دنوموړی چاپي اثار عبار ت دي له

۱ هیلي هاندونه او آرمانونه
۲ هیلي آرمانونه اومنزلونه
۳ پرهرونه تصویـــــرونه
۴ دزمانې غږ دخلکو غږ
۵ یــــــــــــــــــــــــــــُون
۶ بدلون    
۷ زنـــــــــــدانــي نــاره
۸ ســــــــــــره کـــوڅــه
۹ شـــــــړیـــدلــې لــمـن او مــرئــیـان
۱۰ زبیرګې   
او همداډول ځانګړي شعرونه مسلکي او ټولنیزي مقالې یی دهیواد په بیلو بیلو 
رسنیو او انټرنیټ په مټ چاپ او خپاره شوي او دادی (زبـــیـرګـــــــې) چې 
دنوموړي دژوند یادوُنه ناخوالې او په هیواد داوږدو تپل شوو جګړو د غمیزي 
انځورونه تاریخي ویاړنې ، ټولینیزي نیمګړتیاوې په راتلونکي دنوموړي ټینګ باور 
دهیواد او هیوادوالو سره ژوره مینه ،ملي یووالی، سیاسي بیداري،دبشپړې 
خپلواکۍاو ترقۍ په لورهڅوونکي هیلي انځوروي له مارګالی اوجیلمه تر آمو اوله 
بولان اوتاترې نه تر پامیر او بدخشانه پورې دګران هیواد افغانستان د خپلواکۍ او
ځمکنۍ بشپړتیا په هیله وړاندې کوي

دا کومه هېښنده خبره نه ده چې، د پوهې او فرهنگ بلې ځوانې درنې سټې ډاکتر محب اله زغم ولې زموږ د پوهنځي پښتو څانگې له استاد پوهاند دکتور احمد شاه سره په دغه لنډنوم (زغم) کې را روسته شريک شوی؛ځکه له تېرې نژدې نيمې پېړۍ، ټيک د حفيظ الله امين له خوا د(اخ دگ) گوند له ادرسه د يوې خپلسرې ((پټ تړونې پرمايښتی)) کودتا راهيسې ارامۍ او هوسايۍ له افغان ټاټوبي نوره کډه کړې ده؛

چوپه خوله ولس لا څه چې پخپله د گوندي مشرتابه او ډېري ليکو په گډون بې زغمه بل کوم بلونچ (بديل) چاته نه دی پاتې شوی. هرگوره، له جوليز پلوه د(غم و زغم) ورتوالی مانيز تړاو هم پر زړه راوروي ، په نورو ټکو، دا غم دی چې زغم ته مو اړباسي، که نه، د ستر خوشال خبره، يابه ککرۍ خورو يابه کامرانېږو!

داچې زموږ ارواښاد استاد لا هغه مهال(زغم) راخپل کړی وو چې ټاټوبي مو د روسته پاتې او بدمرغو هېوادو د نوملړ په سر سر کې ټيکاو نه درلود.

کله مو چې پر ۱۳۶۱ لمريز کال د څانگې د وتلي زدياند يا زدکړيال په توگه په کادرکې ومانه او له ماسره درسي مرستيال شو، د پلار له مړينې سره يې د کورنيو ستونزو او ورسره ورسره د ځوانې کونډې مور د دې سترې مېړانې کيسه راته کړې وه :

[ يوخوا ورته د کور اور پاملونه ترغاړې وه او بلخوا د ټوټه ځمکې کرکيله، او دايې هم پر ما او کشرانو نه لورېده، د زدکړې پرځای مو راباندې خپل مټ يو څه سپک کاندې. هسې خو په پوله پټي کې مو له پلار سره تر اوبخور، لو ولور... پوره همکاره او بلده وه، خو يېوه يې، نه زده وه او نه يې ورته اړتيا درلوده. سره له دې يې دغه درانه کارته هم ملا وتړله او بې لارښونې يې زده کړه او له توغه يې ووتلای شوه].

د ده خپله لمړنۍ ځانگړې ربړه ستونزه داوه چې مېرمن يې له هماغه واده راهيسې سمه سهي روغه نه وه او دی ورسره هم رنځېده. زما مېرمنې (د الماني

څانگې استادې) چې د ختځ برلين پوهنتون دوبنيو سېمينارونو ته تلله، دارو درمل يې ورته راوړل؛ ان په پردېسۍ کې يې چې له اکسفورډه دا پخپله يا زه پر چوټۍ راتللو، هغه ټاکلي درمل مو ورته راوړل.

څو کاله وړاندې چې زه په يوه لس ورځني پانه کې له خپلې برنامې سره سم پوهنځي او بيا څانگې ته د پښتو پښويې وييپوهنې او ليکلارې له بيا غځېدلو چاپ شوو کتابونو سره لکچرته ورغلم، د لاسروغبړ په ترڅ کې يې پوه شوم چې تش لاسونه نه، بلکې درست ځان يې وچ هډوکي گرځېدلی دی. راروسته خبرشوم چې د پوهنتون له خوا هند ته د درملنې لپاره استول شوی، نو له رغېدا يې يو څه ډاډه شوم...

دا چې اکربکر يې تربې درمله ناروغۍ (نري رنځه) رسېدلې وو، مټې يې د رسنيو له لارې د مړينې له گوزارش سره يوځای خبر شوم. خدای شته، موږ(مېرمن و مېړه) دواړه يې د وير پر ټغر کېنولو!

د پوهاند دکتور احمد شاه زغم اروادې ښاده وي

ويرژلې کورنۍ ، شاگردانو او نورو خواخوږو ته يې اجرو زغم غواړو!

پوهاند زيار او پوهندويه سکينه زيار

اکسفورډ، انگليستان

# # #

يادښت: موږ سم له لاسه د هغه اروښاد پرياد پر همدې لنډه کوټلې ليکنه بس راوړو، مينوال کولای شي، د خبريال له خوا له پښتوڅخه دا لاندې پارسي ژباړه هم ترکتنې تېره کاندې:

پوهاند دکتور احمد شاه زغم،

استاد پوهنځی زبان و ادبیات پوهنتون کابل که به بیماری سرطان مبتلا شده بود دیروز یکشنبه در سن ۶۶ سالگی دار فانی را وداع گفت و امروز به خاک سپرده شد.

دوکتور اجمل ښکلی ، رئیس دیپارتمنت پشتو در پوهنځی زبان و ادبیات پوهنتون کابل مرگ دکتور احمد شاه زغم را ضایعه بزرگ دانسته ، افزود:

"در زمینۀ ادبیات عرفانی و در زمینۀ نویسندگی آثار زیادی از او منتشر شده است، ایشان در مقطع فوق لیسانس استاد مهمی بودند، دیپارتمنت ما به دلیل فوت ایشان ناقص شد، خداوند بهشت را نصیبش کند. "

پوهاند زغم در ولسوالی پغمان ولایت کابل به دنیا آمد و در سال ۱۳۶۱ از دیپارتمنت پشتوی پوهنځی زبان و ادبیات پوهنتون کابل فارغ شد و به عنوان استاد در این دیپارتمنت آغاز به کار کرد.

احمد شاه زغم ۴۰ سال در دیپارتمنت پشتوی پوهنځی زبان و ادبیات پوهنتون کابل، تدریس کرد.

محبوب شاه محبوب، استاد سابق پوهنتون کابل و نویسنده می گوید که احمد شاه زغم علاوه بر ادبیات و تصوف، در نظریههای زبان شناسی معاصر نیز استاد بود.

آقای محبوب به رادیو آزادی گفت که استاد زغم در زمینههای مختلف تدریس میکرد و مینوشت:

"دوکتور احمد شاه زغم، استاد پوهنتون زبان و ادبیات کابل، یکی از با تجربه ترین استادان بود. روان شاد پوهاند صاحب نه تنها در تصوف و عرفان آگاه بود، بلکه در نظریۀ ادبیات و نظریههای بینالمللی ادبیات نیز صاحب نظر بود. استاد زغم در شعر عرفانی و اندیشۀ عرفانی زبان پشتو تحقیق کرده بود."

تألیف معاصر، ادبیات عرفانی و تصوفی پشتو، ادبیات فلکوری پشتو، بخش زیبایی شعر، چهاربیتی( لنډۍ!) پشتو، مروری بر شعر پشتوی افغانستان در دهۀ ۱۹۶ و آیا رحمان بابا شاعری صوفی و عرفانی بود؟ آثاری اند که از استاد زغم چاپ شده است.

دانشجویان دیپارتمنت ادبیات پشتوی پوهنتون کابل و شاگردان استاد احمد شاه زغم میگویند ، با وجود اینکه در چند سال اخیر از مرض صعبالعلاج سرطان رنج میبرد، اما با کمال عشق و اشتیاق به موقع به تدریس ادامه داد.

شاه محمد بشیر و شفیعالله نعیمی، دو تن از دانشجویان دورۀ دوکتورای دیپارتمنت پشتوی پوهنځی ادبیات پوهنتون کابل گفتند:

"استاد ما نه تنها برای ما، بلکه برای زبان و ادبیات پشتو نیز ضایعۀ بزرگی است. استاد شاگردان زیادی از جمله من را سالها در پوهنتون کابل تربیت کرد.

با اینکه از بیماری رنج میبرد، اما همچنان عاشق کارش بود و به دانشجویان درس میداد."

"او در دورۀ لسانس و ماستری من استاد بود، رویۀ استاد با شاگردانش بسیار خوب بود، کمبود او تا مدتها در پوهنتون کابل محسوس خواهد بود. او در سال های آخر عمر از بیماری سختی رنج می برد، اما با وجود همۀ این دردها و مشکلات همیشه در صنف درسی حاضر می شد."

همچنان نویسندگان و همکاران و شاگردان داکتر احمدشاه زغم در رسانههای اجتماعی در سوگ او نوشتند و مرگ وی را ضایعۀ بزرگ برای ادبیات پشتو خواندند.

میرعبدالواحد سادات 

در ادامه گرامیداشت از پدران  معنوی ما ، امروز به بهانه شصتمین سالروز خاموشی شمع زندگانی  یکی از تاجداران سلطان قلوب مردم دانا ، از شادروان براتعلی تاچ ، تبجیل میداریم که همچنان یکی از :

پدران حقوق مدرن و معاصر أفغانستان  و بانی حقوق تجارت  در کشور ما می باشد .

مبرهن است که بدون شناخت از مبارزه تاریخی علم و جهل و عدم آشنایی با تاریخ جدل سنت و مدرنیته که بعد از شمس النهار مطرح میگردد و بویژه نهضت های مشروطه خواهی اول ، دوم ، سوم و جنبش دیموکراتیک کشور ک با دهه مشروطیت تداوم میآبد . نسل جوان أفغانستان هیچگاهی نمیتواند  ، از مفاهیم جاودان آزادی ، ترقی و عدالت پاسداری نماید و بخاطر تحدید قدرت استبدادی مدافع حاکمیت قانون باشد .

زنده یاد براتعلی تاچ متولد دره زیبای ترکمن و سرخ پارسا  ( سال 1910 م ) است ، که در نهضت امانی شامل مدرسه "صداقت " شهر کابل گردید و در أواخر این دوره ترقی و تعالی أفغانستان در جمع یکصد تن دانش آموزان از طرف شاه امان اله برای کسب تحصیلات عالی به کشور ترکیه اعزام گردید . تاچ جوان و پر استعداد در رشته حقوق و علوم سیاسی به سطح عالی تحصیل نمود و بنابر علاقمندی شخصی به تحقیقات در بخش اقتصاد همت گماشت و مدتی در بانک شهر استانبول تجربه کاری کسب نمود .

در بازگشت بوطن ، تاچ فقید در ردیف نسل اول استادان فاکولته حقوق و با تحصیلات عالی در حقوق مدرن و معاصر ، ( زنده یاد قدیر تره کی ، روانشاد ابراهیم عالمشاهی و اکبر پامیر فقید )، جای استادان ترکی را احرازنمودند . همین بزرگان علم حقوق و استادان ورجاوند و دانشمند ما ، راه اختلاط نظام نظام حقوقی اسلام و حقوق مدرن را که أساس آن در اولین قانون اساسی و ایجاد قوانین در کشور پیریزی گردیده بود ، تداوم دادند . تاچ فقید درین راستا ، مقررات حقوقی ساختن تجارت و کواپراتیف ها را مطرح و اولین اصولنامه محاکمات تجارتی را تسوید نمود . این استاد بلند مرتبت و مبتکر حقوق ، افزون بر کار در موسسات دولتی ، توجه زیاد به راه و ایجاد زمینه های توسعه اقتصادی محلات مبذول و بخاطر دستیآبی به این اهداف " شرکت تجارتی هزاره جات " را اساسگذاری نمود .

  تاچ نو جوان که با چهره منفور استبداد آشنا بود ، در دوره مدرسه و حال و هوای مسلط نهضت امانی متوجه تغیرات عظیم ماحول خود میگردد و در زمان تحصیل و کشور در حال انکشاف و شگوفایی ترکیه ، براه نجات أفغانستان از عقب ماندگی دهشتبار قرون ، از طریق دیموکراسی ، حاکمیت مردم ، وحدت واقعی ملی و برقراری عدالت باورمند میگردد .

این شخصیت سترگ ملی و علمی أفغانستان برای تحقق آرمان ترقی و تجدد ، در أحوال تغیرات بزرگ جهانی که زمامداران وقت مجبور به اعلام دیموکراسی وآزادی ( از بالا و دربار ) گردیدند . ترقیخواهان با راه اندازی تشکل های سیاسی و اشتراک در دوره هفتم پارلمان ، در میدان سیاست فعالانه حضور یافتند . درین أحوال شور انگیز ، تاچ فقید در جمع از همفکران آزادیخواه ( زنده یاد فرهنگ ، شادروان فتح محمد خان فرقه مشر ، زنده یاد محمد آصف آهنگ ، فقید نور الحق هیرمند ، زنده یاد عبدالحی عزیز و ... برهبری شخصیت کبیر ملی و مترقی شادروان غبار ، حزب وطن را ایجاد نمودند .

متاسفانه دستگاه حاکمه سلطنت تحمل حضور گسترده مردم را در میدان سیاست و اشتراک بهترین نمایندگان  منتخب شانرا در پارلمان تحمل نتوانستند و با شیوه اسلاف راه سرکوب و استبداد را تکرار نمودند .

بدینترتیب جنبش مشروطیت سوم  و دوره هفتم شورا که خوب درخشید ، توسط خود صدراعظم وقت که علاقمند لقب « پدر دیموکراسی  » بود و البته با فشار اعضای قدرتمند شورای سلطنت سرکوب و منادیان و آزادیخواهان راهی زندان گردیدند .

مشروطه خواهان که بجز دیموکراسی ، حاکمیت قانون ، ترقی و عدالت هدف نداشتند ، مجبور گردیدند که بدون حکم قانون و فیصله محکمه برای سالیان متوالی پای در زنجیر ، رنج زندان را متحمل  و خانواده های شان از حقوق کار و تحصیل محروم گردند .

درین جمع این شور و شر پسندان ، تاچ فقید بعد از دهسال حبس رها گردید و متاسفانه فقط دوسال بعد بطور مرموزی وفات یافت .

خوشبختانه  دو فرزند برومند  این آزادیخواه سترگ ، محترم استاد شاه نور تاچ  و محترم همایون تاچ  حیات داشته و با تحصیلات عالی به فعالیت های فرهنگی خویش ادامه می دهند ، جناب همایون تاچ از مبارزان سابقه دار و روشنگر متعهد ، میراث دار معنویت بزرگ پدر  و بحیث یک فرهنگی فرهیخته ، افزون بر سایر فعالیت های سیاسی و اجتماعی ، مسولیت مجله وزین محبت را که در شهر لندن نشر میگردد ، عهده دار می باشد .

روان حقوقدان بلند مرتبت و آزادیخواه بزرگ تاچ فقید شاد ، یادش گرامی و همیشه

با حرمت

یاداشت :

دوستانیکه میخواهند ، در مورد تاچ فقید بیشتر معلومات کسب نمایند ، به ماخذ آتی مراجعه خواهند فرمود ، که در آماده ساختن این یاداشت ،فیض برده شده است:

- غبار - افغانستان در مسیر تاریخ - جلد دوم ( صفحات ۲۴۴ - ۲۵۴)

- پوهنیار - سید مسعود - ظهور مشروطیت و قربانیان استبداد در افغانستان ( صفحه ۱۶۷ )

- کبیری - امان اله - عقابان خونین و راز های اندوهگین ( صفحه ۳۱۴ )

- دانشنامه آریانا - مهدیزاده کابلی

ولي الله ملکزی 

له نن څخه څلور شپیته کاله وړاندې، یعنی د ۱۹۵۸م کال د اګست په ۱۷ تاریخ د همیشه بهار ننګرهار د چپرهار ولسوالۍ د دولتزيو په کلي کې یو ګلالې ماشوم وزیږید. ارواښاد پلار یې، استاد محمد طالب ورباندې د لطیف خالق د لطف په پار د عبداللطیف نوم کیښود. هیڅوک نه پوهیدل چې د حاجي ملا جان لمسى، د عبدالسميع کړوسى او د مومند آخوند زاده همدا کودى به یوه ورځ د دغې عالمې کورنۍ د ویاړونو لامل ګرځي او خپلې ژبې او ټولنې ته به د لسګونو کتابونو او سلګونو څیړنیزو مقالو سوغاتونه وړاندې کوي. نيکونه او مشران یې چې د اسلامي علومو نومیالي پوهان وو، پخپلې سيمې او ولس کې د ډیر درناوي او ارادت څخه برخمند وو. پلار یې د افغانستان د عدلي محاکمو په بيلا بیلو برخو کې د پنځو لسیزو لپاره دنده درلودله چې په پوره امانت، مسلکیتوب او ديندارۍ سره یې سرته رسولې ده. همدارنګه ارواښاد يوه موده د کابل په عربي دارالعلوم کې د تجويد او عربي ژبې استاد هم وو.

لومړنۍ او ثانوي زده کړې:

ښاغلی یاد د څلورو کلونو وو چې پلار یې ورته د قران کريم زده کړه پيل کړه. سربېره پردې چې د پښتو ژبې د کتابونو سره آشنا شو، د رحمان بابا ديوان به تل د دوئ په کور کې د تبرک په توګه ساتل کېده. د کوچنيوالي راهیسې، د علم او مطالعې سره یې مينه درلودله او د پښتو او پارسي ژبې د شاعرانو او ليکوالانو کتابونه او شعري ديوانونه به یې لوستل؛ البته تاريخي موضوعاتو ته یې ځانګړې تلوسه او شوق درلود. څرنګه چې پلار یې د افغانستان په ګڼ شمیر ولايتونو کې رسمي دنده اجراء کوله، نو خپلې لومړنۍ زده کړې یې په لاندینيو ښونځيو او ليسو کې سرته رسولې دي.

١- د هرات ولايت د سيفي هروي په لومړني ښوونځي کې.

٢- د ننګرهار ولايت د خوږياڼيو ولسوالۍ د ملکيار هوتک ليسه کې.

٣- د ننګرهار ولايت د سره رود د ميا فقيرالله جلال آبادي ليسه کې.

٤- د جلال آباد ښار د حضرت مياعمر څمکني ښوونځي کې.۵

۵- د کابل د رحمان بابا په ليسه کې.۶

۶- د لغمان ولايت د روښان په ليسه کې.

لوړې زده کړې:

دې تکړه لیکوال او تاریخپوه خپلې لوړې زده کړې د هندوستان په لاندینيو پوهنتونونو کې بشپړې کړې دي:

١- لیسانس (BA) یې په ټولنیزو علومو کې د هند د پنجاب پوهنتون د چنديګړ د ګورنمنټ کالج څخه اخيستې دی.

٢- ماستري (MA) یې په تاريخ کې د ډهلي پوهنتون د ډاکټر ذاکر حسين د کالج څخه اخيستې ده.

٣- بله ماستري یې په فلسفې کې (MPhil) د هندوستان د ډهلي پوهنتون څخه اخيستې ده.

۴- ډکټورا (PHD) یې د تاريخ په څانګه کې د ډهلي د پوهنتون څخه ترلاسه کړې او د ډکټورا تيزس (علمي لیکنه) یې د شير شاه سوري د ريفورمونو او اصلاحاتو په اړه ده.

دندې:

١- په ۱۳۵۸ لمریز کال کې د افغانستان د علومو اکاډمۍ د پښتو څيړنو د نړيوال مرکز د ريسرچ د څانګې غړیتوب وو؛ په دغه موده کې یې ډير پښتو کتابونه ليکلي، ژباړلي او ايډيټ کړي دي. ۲- د يوې لنډې مودې لپاره، د هند د جواهر لال نهرو پوهنتون کې د پښتو په ډيپارټمنټ کې د پښتو ژبې تدريس او استاذي.

د ژبو سره اشنايې:

١- پښتو یې مورنۍ ژبه ده چې ډيرې ليکنې یې پرې کړي او دغه لړۍ اوس هم روانه ده.

٢- په دري/ فارسي ژبې په بشپړ ډول پوهيږي او ليکنې هم پرې کوي.

٣- په اردو ژبې روانې خبرې کوي، لولي یې او ليکنې هم ورباندې کوي.

٤انګريزي؛ ټول لوړ تحصیلات یې په همدې ژبه کې کړي، پوره برلاسې او حاکم دی. همداراز په هندي، عربي او روسي ژبو دومره پوهيږي چې خپلې ستونزې ورباندې حل کولای شي.

په پښتو ژبې کې چاپ شوي کتابونه او مقالې:

١- پښتنې قبيلې: دا کتاب د لرو او برو پښتنو د قبيلو او د دوئ د نسب شجره یوه پراخه څيړنه ده. په لومړي ځل کابل کې د اريانا مطبعې له خوا په ۱۳۷۹ لمریز کال کې چاپ شو، بیا کويټې او ورپسې پيښور کې د دانش خپرندوئ ټولنې خپور کړ. څه موده وروسته یې په دې هر اړخیز تحقیقي کتاب بیا کتنه وکړه او ډيرې برخې يې د کتابتون سایټ په فيسبوک، خيبر ډاټ اورگ سايټ، د بينوا ویبپاڼې او د ويکيپيډيا له خوا آنلاین شوې.

٢- خوشحال خان خټک: دا په اصل کې د ارواښاد، دوست محمد خان کامل مومند له خوا په اردو ژبې ليکل شوى وو، بیا ده پښتو ته وژباړه. په کابل کې د اريانا مطبعې او پيښور کې د دانش خپرندوئ ټولنې له خوا په ٢٠٠٦م کال کې چاپ شوى دی.

٣- داودي تاريخ: نوموړی کتاب په هند کې د لودي او سوري او د بنګال د سيمې د کرلاڼي پښتنو واکمنانو تاريخ دى کوم چې له انګريزي څخه یې پښتو ته ژباړلى دی؛ اريانا او بیا دانش خپرندويئ ټولنې په ٢٠٠٧ زيږديز کال کې چاپ کړ.

٤- حيات افغاني: دا کتاب ١۵۰ کاله وړاندې د انګريزانو د وخت پښتون مؤرخ، محمد حيات خان چې د بنو په سيمه کې د دوئ له خوا ډپټي کمشنر وو، له شهید فرهاد ظریفي سره په ګډه د پښتنو تاریخ په اردو ژبې ليکلی دی. ډاکټر یاد هغه له اردو ژبې نه پښتو ته ژباړلى، اريانا او دانش خپرندويه ټولنې په ٢٠٠٧ زيږديز کال کې چاپ کړیدى.

٥- په هند کې پښتني رياستونه او نوابان: که څه هم د دې څيړنې يوه برخه په هندوستان کې د افغانستان د سفارت په اووه نيزې «ميزان» کې چاپ شویده؛ خو اوس غواړي چې هغه د يو جلا کتاب په توګه چاپ کړي.

ډاکټر لطیف یاد په هندوستان کې د ۱۷ کتابتونونو خطي نسخې چې په عربي او فارسي ژبو لیکل شوې وې؛ فهرستونه یې ترتیب او تنظیم کړي او ټول يې په ډهلي کې د « نور مايکرو فلم مرکز » له خوا چاپ شوي دي. نومونه یې په دې ډول دي: په ډهلي کې د انجمن ترقي اردو کتابتون، د ډهلي دهرديال کتابتون، د هند د جامعه مليه پوهنتون د ډاکټر ذاکر حسين کتابتون، د عليګړ پوهنتون د مولانا ازاد کتابتون. د ډهلي د پوهنتون کتابتون، د ډهلي د جامعه همدرد پوهنتون کتابتون، د حکيم سيد ظل الرحمن کتابتون، د ګجرات د درګاه عاليه چشتيه - احمد آباد کتابتون، د هند د ګجرات د درګاه عاليه مهدويه - پالنپور کتابتون.

د ډهلي د ايوان غالب کتابتون، د عليګړ د مزمل الله خان کتابتون، د لکهنو د ناصريه کتابتون، د حضرت پير محمد شاه د درګاه کتابتون، د راجا محمود اباد کتابتون، د هند د پنجاب ايالت د پټيالې ښار عمومي ارشيف، د ډهلي د مظهر جان جانان کتابتون او د ګجرات د احمد آباد ښار د درګاه پير محمد شاه کتابتون د فارسي او عربي خطي نسخو فهرستونه. د پاسنیو سترو ادبي او علمي خدمتونو ترڅنګ، د دې ښاغلي څیړونکي گڼ شمير پښتو او دري مقالې د افغانستان د انيس او هیواد په ورځپاڼو، د زيرې په اووه نيزې، د ژوندون، کابل، جرګې او الفت په مجلو او د هندوستان د قومي آواز په ورځپاڼې، ټونک، قند پارسي مجلې او د ډهلي پوهنتون د فارسي ډيپارټمنت په تحقيقاتي فارسي مجلې کې چاپ شويدي.

نا چاپه کتابونه:

١- حيات حافظ رحمت خان: په هند کې د پښتون نواب، حافظ الملک نواب خان بړيڅ د ژوند او کارنامو په اړوند په اردو ژبه ليکل شوى او ده  پښتو ته ژباړلى دى .

٢- شير شاه او د هغه عصر: دا کتاب، کالک آرنجن کننګو ليکلى، ده  له اردو نه پښتو ته اړولى چیرته چې د شير شاه سوري اړوند ګټور معلومات په کې راغونډ شويدي .

٣- افسانه شاهان يا تاريخ افغاني: ليکوال يې د مغولي واکمن جهانګير د وخت مؤرخ، محمد کبير دى. د هند د لودي، سوري او د بنګال د کرلاڼي پښتنو په اړوند ګټور معلومات په کې دي. د کتاب اصلي نسخه د لندن په برټش موزيم کې خوندي ده، خو ده د مايکرو فيلم له مخې ژباړلې ده.

٤- تاريخ شاهي يا تاريخ سلاطين افاغنه: ليکوال يې پښتون مؤرخ، احمد ياد ګار نومیږي چې د لودي او سوري پښتنو اړوند په زړه پورې معلومات یې را ټول کړي او پښتو ته یې ژباړلي. همدا کتاب اوس بل چا پښتو ته ژباړلی او د افغانستان د علومو اکاډمۍ له خوا چاپ شوی دی.

٥- شرح احوال و اثار تاريخي علامه عبدالحى حبيبي په دري/ فارسي ژبه.

٦- هندواېزم (هندومت) یو تحقيقي اثر دى چې همدا اوس يې ٦٥ برخې د کابل نات په سايټ کې خپرې شوي او دا لړۍ روانه ده .

٧- د هند د ستر اسلامي شخصیت علامه مولانا علي ميا د کتاب، المرتضى د دوو څپرکو ژباړه.

٨- د ملا نصرالدين ټوکې ټکالې: ده په خپل فيسبوک پاڼې خپرې کړیدي، خو په کتابي بڼې لاچاپ شوى نه دي.

٩- سکهان او د دوئ مذهبي لارښوونکي: دا د سکهانو د لسو ګوروګانو (مذهبي لارښوونکو) تاريخ دى چې له ګورو نانک نه پيل شوى او د ګورو ګوبند سينگ پر حالاتو پاى ته رسيدلى دى.

۱۰- پښتو ویي: د پښتو لغاتونو لړۍ ده، اتیا برخې لري او د فیسبوک په پاڼې کې خپرې شویدي.

۱۱- د هند بیلا بیلو ایالتونو ته یونلیکونه / سفر نامې.

۱۲- کشمیر، د درانیانو د امپراتورۍ په وخت کې. په عین حال کې د ډاکټر یاد په فیسبوک او ویبپاڼه کې خپرې شوې مقالې او څیړنې چې شمیر یې سوونو ته رسیږي.

پر کتابونو سریزې او تفریظونه:

په ډیرو تحقیقي کتابونو او شعري ټولګو باندې سریزې او تقریظونه لیکلي چې د ځینو نومونه په لاندې ډول دي

۱- (زموږ د هیواد سیمې او څیرې) ښاغلي داد محمد راسا لیکلی دی.

۲- (د ملیار ګلونه) د هیواد د پیژندل شوي شاعر، ښاغلي عبدالحفیظ ملیار شعري ټولګه.

۳- (د بریالي ژوند ۲۶۹ رازونه) د ښاغلي محمد عزیز پردیس لیکنه.

۴- (د پښتنو د شجرو تاریخي ریښه) د ښاغلي زمري محقق تالیف.

۵- (خپل اتلان وپیژنئ!) د کوزې پښتونخوا د لیکوال او څيړونکي، ښاغلي ډاکټر ایاز ایسپزي/ یوسفزي کتاب.

۶- (د مارشال شاه ولي خان یادښتونه) د ښاغلي داود افغان پښتو ژباړه.

۷- (غږیدلې پاڼې) د ښاغلي ساجد احمدزي د غزلونو ټولګه.

۸- (رڼا د قلم) د کوزې پښتونخوا د شاعر او لیکوال، ښاغلي سېماب وزیر کتاب

۹- (د نړیوالو اړیکو اصول) د ښاغلو عبدالمقیم علیزي او محراب الدین واکمن په ګډه لیکلی کتاب.

۱۰- (د افغان واکمنانو کرونولوژیک تاریخد ښاغلي داود افغان تالیف.

۱۱- (صولت شیر شاهي) د شهید فرهاد ظریفي ژباړل شوی کتاب.

۱۲- (اکبر سیال، شاعري او شخصیت) د کوزې پښتونخوا د لیکوال او شاعر، ښاغلي علي اکبر سیال کتاب.

۱۳- (ژوند زده کړه) د ښاغلي حبیب الله حبیب منګل اثر.

۱۴- (د سیاسي افکارو تاریخ) د ښاغلي اسدالله الفت لیکنه.

۱۵- (د ډيورنډ د تپل شوې او کرغیړنې کرښې په هکله) د ښاغلي متقاعد تورن جنرال، دولت وزیري کتاب.

۱۶- (تصوف، روحانیت او کږلیجونه) د ښاغلي ولي الله ملکزي کتاب.

۱۷- د هند د ګجرات د بروډا پوهنتون د مهاراجا سياجي د کالج د عربي او فارسي ژبو استاد ښاغلي ډاکتر وجيه الدين کتاب چې غزليات نا شناخته جلال اسير اصفهاني نوميږي، ايډيټ کړیدي.

بهرنيو هيوادونو ته سفرونه:

ډاکټر لطیف یاد ګڼ شمیر هيوادونو ته د علمي څیړنو، لرغونو آثارو د لیدلو او تفریح لپاره سفرونه کړي چې په هغو کې هندوستان، پاکستان، ازبکستان، تاجکستان، تايلينډ، روسيه، هنګري، پولينډ او سينګاپور شامل دي.

په علمي غونډو او سمينارونو کې ګډون: د افغانستان او هندوستان په لاندینيو سمينارونو او علمي کنفرانسونو کې یې ګډون کړى؛ هلته یې تحقیقي مقالې وړاندې کړی او په مباحثو کې یې خپل نظر څرګند او شریک کړیدی.

١ په کابل کې د خوشحال خان خټک نړيوال سمينار.

٢- په کابل کې د زرغونې ياد سمينار.

٣- په کابل کې د راحت زاخيلي سمينار.

٤- په کابل کې د باچا خان د لومړي تلين نړيوال سمينار.

٥- په کابل کې د شير شاه سوري نړيوال سمينار.

٦- په هند کې د شير شاه سوري نړيوال سمينار.

٧- د هند د راجستهان په ټونک کې د فارسي/عربي خطي نسخو سمينار.

٨- د هند د پنجاب په پټياله کې د پنجابي مؤرخينو سمينار.

٩- د لويديزې استراليا د پوهنتون په هغه سمينار کې گډون چې د افغانستان په اړه جوړ شوى وو.

د یادونې ده چې ښاغلی ډاکټر لطیف یاد د ٢٠٠٢ زيږديز کال راهيسې د لويديزې آستراليا ایالت مرکز، د پرت په ښار کې د خپلې کورنۍ سره اوسیږي. د کډوالۍ په چاپیریال کې څیړنیز فعالیت کوي، د نوي کول د تعلیمي بهیر او کلتوري پوهاوي په برخې کې منډې ترړې وهي او له وطن څخه د تازه راغلو هیواد والو سره د مرستو لپاره هلې ځلې کوي.

 

ژوند یې له خوندونو، قلم یې له رنګونو او ذهن یې له رنګینو خیالونو ډک

میرغلام‌محمد غبار فرزند میرزا میر محبوب خان در سال ۱۲۷۶ خورشیدی (۱۸۹۸ میلادی) در شهر کابل زاده شد. مطالعاتش خصوصی و بیشتر در رشته‌های تاریخ، ادب، فلسفه، اجتماعیات و امثال آن بوده‌است. دوران جوانی‌اش مصادف با زمانی بود که در افغانستان مقدمات یک تحول اجتماعی آهسته آهسته پدیدار می‌شد. سال‌های پرآشوب اوج‌گیری جنبش استقلال‌خواهی و مشروطیت، احراز استقلال و نهضت امانی. در کابل روزنامه منتشر، کتابخانه‌های شخصی موجود و حلقه‌های مرئی و غیرمرئی روشنفکری متشکل می‌گردید. متعاقباً در افغانستان یک انقلاب جهنده‌ای پدیدار و در نتیجه افغانستان در جنگ سوم افغان انگلیس پیروز گردید. این حادثه‌ها موجب فضای مساعدی برای ایجاد جنبش‌های اجتماعی نسل جوان افغانستان در دورهٔ گذاری ده‌ساله گردید.

در طی این حوادث غبار به مشاغل زیر اشتغال داشت:

دورهٔ امانی
مدیریت جریدهٔ هفته‌وار «ستارهٔ افغان»: از زمستان ۱۲۹۸ تا تابستان ۱۲۹۹ (۱۹۱۹–۱۹۲۰)
(این نشریه در دو صفحه با مضمون‌های انتقادی و اصلاحی در مطبعهٔ سنگی جبل السراج و باز در چاریکار (ولایت پروان) چاپ و نشر می‌شد)

ریاست یکی از شعب وزارت امنیهٔ عمومیه: ۱۲۹۹–۱۳۰۰ (۱۹۲۰–۱۹۲۱)
عضویت هیئت تنظیمیهٔ ولایت هرات: ۱۳۰۰
معاونیت تصدی شرکت امانیه و نمایندگی تجارتی در نمایشگاه مسکو: ۱۳۰۳ (۱۹۲۴)
کاتب وزارت مختاری افغانستان در پاریس: ۱۳۰۵ (۱۹۲۶)
مدیریت گمرکات ولایت قطغن و بدخشان: ۱۳۰۶ (۱۹۲۷)
وکالت انتخابی شهریان کابل در لویه جرگهٔ پغمان: ۱۳۰۷ (۱۹۲۸)
در دورهٔ نادرشاه
سرکاتب وزارت مختاری افغانستان در برلین: ۱۳۰۹ (۱۹۳۰) غبار از این وظیفه استعفا کرده و به افغانستان برمی‌گردد و در مبارزه بر ضد استبداد نادرشاه مستقیماً دخیل می‌شود.
عضویت انجمن ادبی کابل: ۱۳۱۰–۱۳۱۱ (۱۹۳۱–۱۹۳۲)
زندانی سیاسی: ۱۳۱۲–۱۳۱۴ (۱۹۳۳–۱۹۳۵)
(به سبب تروری که در سفارت‌خانهٔ دولت انگلیس در کابل از طرف یک افغان بنام محمد عظیم خان به عمل آمد و سه نفر از مربوطان آن سفارت کشته شدند)

تبعید سیاسی در ولایت فراه و قندهار از جهت حادثهٔ مذکور: ۱۳۱۴–۱۳۲۱ (۱۹۳۵–۱۹۴۲)
عضویت انجمن تاریخ در کابل: ۱۳۲۲–۱۳۲۷ (۱۹۴۳–۱۹۴۷)
نمایندهٔ انتخابی شهریان کابل در دورهٔ هفتم شورای ملی: ۱۳۲۸–۱۳۳۰ (۱۹۴۹–۱۹۵۱)
بنیانگذار و منشی حزب وطن و بنیانگذار و صاحب امتیاز جریدهٔ وطن ارگان حزب: ۱۳۲۹–۱۳۳۰ (۱۹۵۱–۱۹۵۲)
(جریدهٔ وطن که در چهار صفحه با روش انتقادی در مطبعهٔ ملی چاپ می‌شد در سال ۱۳۳۰ (۱۹۵۱) از طرف حکومت توقیف و حزب وطن در سال ۱۳۳۱ (۱۹۵۲) از طرف حکومت ممنوع شناخته شده و پسان‌تر در سال ۱۳۳۵ (۱۹۵۶) انحلال آن رسماً از سوی حکومت اعلام گردید)

محبوس سیاسی: ۱۳۳۱–۱۳۳۵ (۱۹۵۲–۱۹۵۶)
۱۳۳۵–۱۳۵۶ (۱۹۵۶–۱۹۷۸): مدت بیست سال دیگر غبار، روزنامه‌نگار، نویسنده و مورخ، در اثر مراقبت و فشار خانوادهٔ حکمران مجبور شده بود که در منزل خویش مشغول فعالیت‌های سیاسی، مطالعه یا تألیف باشد. غبار در همین دوره کتاب افغانستان در مسیر تاریخ را نوشت. در طول این مدت، دولت به هر وسیله که می‌شد از نشر جریده، مقاله یا کتاب از طرف غبار ممانعت می‌کرد. حکومت در همین دوره جلد اول افغانستان در مسیر تاریخ را توقیف نمود؛ و همچنین از انتخاب شدن غبار در شورا در دورهٔ دوم «دموارسی دولتی» جلوگیری کرد.
درگذشت
میر غلام محمد غبار در سال ۱۳۵۶ خورشیدی که برای معالجهٔ مریضی معده به برلین غربی رفته بود وفات نمود. وی را در شهدای صالحین در شهر کابل دفن نمودند.

درگذشت: ۱۶ بهمن (دلو) ۱۳۵۶ (۵ فوریهٔ ۱۹۷۸)[۲]
آثار غبار
۱. جلد اول «افغانستان در مسیر تاریخ» ۱۳۴۶، مطبعهٔ عمومی کابل که از طرف دولت توقیف گردید.

۲. جلد دوم «افغانستان در مسیر تاریخ»: در سال ۱۹۷۳ در کابل تحریر گردید که سال‌های پر ماجرای ربع دوم سدهٔ بیستم را در بر می‌گیرد. به خاطر استبداد نظام وقت چاپ کتاب در آن زمان ممکن نمی‌گردد و در سال ۱۹۹۹ در آمریکا به چاپ می‌رسد.

۳. افغانستان و نگاهی به تاریخ آن، (۱۳۱۰)-(۱۹۳۱) مجلهٔ کابل

۴. افغانستان در هندوستان، (۱۳۱۱)-(۱۹۳۲) مجلهٔ کابل

۵. تاریخ مختصر افغانستان، (۱۳۱۱)-(۱۹۳۲) سالنامهٔ کابل

۶. تاریخ احمد شاه بابا (۱۳۲۲)-(۱۹۴۳) (کتاب)

۷. کتاب خراسان (۱۳۳۶)-(۱۹۴۷)

۸. امرای محلی افغانستان (۱۳۲۱–۱۳۲۲) مجلهٔ آریانا شماره‌های سال‌های (۱۳۲۱–۱۳۲۲)-(۱۹۳۳–۱۹۳۴)

۹. تاریخ ظهور اسلام و نفوذ عرب در افغانستان نشر ریاست مطبوعات (۱۳۲۶)-(۱۹۴۷)

۱۰. تاریخ قرون اولی، وزارت معارف (۱۳۲۶)-(۱۹۴۷)

۱۱. افغانستان به یک نظر-ریاست مستقل مطبوعات (۱۳۲۶)-(۱۹۴۷)

۱۲. ادبیات دورهٔ محمدزایی-ریاست مستقل مطبوعات (۱۳۳۱)-(۱۹۵۲)

۱۳. تاریخ احزاب سیاسی افغانستان در قرن بیست، (قلمی)

۱۴. تاریخ ادبیات افغانستان، از آغاز دورهٔ تاریخی تا قرن بیستم

۱۵. خاطرات زندگی غبار[۳]

پی‌نوشت‌ها
 «سی‌امین سال درگذشت غلام محمد غبار مورخ افغان». بی‌بی‌سی فارسی. ۱۶ بهمن ۱۳۸۶.
 در جای دیگر تاریخ وفات او ۲۲ دلو ۱۳۵۶ خورشیدی ذکر شده‌است. او به سن ۸۲ سالگی چشم از جهان پوشید. ««با بیهقی روزگار میر غلام محمد غبار»». بایگانی‌شده از اصلی در ۱۹ آوریل ۲۰۰۸. دریافت‌شده در ۱۶ ژوئن ۲۰۰۸. نوشتهٔ عبدالصابر جنبش. مجلهٔ جامعهٔ مدنی، سال پنجم شمارهٔ ۱۲
 ««غبار علامه بود»». بایگانی‌شده از اصلی در ۲۶ آوریل ۲۰۱۶. دریافت‌شده در ۵ ژوئن ۲۰۲۰. نوشتهٔ عبدالصابر جنبش. نشریهٔ ارمغان ملی

مالي

خبرتیاوې او اعلانونه

 

بنام خداوند حق و عدالت 

هم مسلکان عزیزو دوستان و علاقمندان  گرانقدر،  

شورای رهبری انجمن حقوقدانان افغان در اروپا با کمال افتخار ، اجلاس نوبتی خویش را بروز شنبه  دهم دسامبر سال جاری که روز جهانی حقوق بشر نیز میباشد، در کشور شاهی هالند تدویر مینماید.      

به تاسی از روال و تجربه نیک سال های گذشته،  دربرنامه امسال سوال چگونگی برقراری حاکمیت قانون ‌مرتبط به فراخوان انجمن و پیام گردهمایی کوپن هاگن در رابطه به نیاز مبرم افغانستان در جدل تاریخی مشروعه و مشروطه  ( انفاذ قانون اساسی و استمرار قوانین ) و راه اندازی نهضت سراسری وسیع بخاطر آن با ارایه مقالات علمی - مسلکی مورد مباحثه قرار می‌گیرد

نور ولولئ:%s

دریغا میبرد أمواج ایام

بزرگان را زما آرام آرام

شورای رهبرى انجمن حقوقدانان افغان در اروپا در حالیکه به مناسبت وفات المناک استاد بلند مرتبت جناب پوهاند دوکتور محمد قاسم فاضلى ، شخصيت بزرگ علمى - حقوقى بين المللى ، و از خادمان صادق و سابقه دارافغانستان سوگوار می باشد ، مراتب عمیق تاثر ، تسلیت و غمشریکی خود را به خانواده گرامی مرحومی ومنجمله به  استاد اسبق فاکولته حقوق و علوم سیاسی پوهنتون کابل جناب استاد اسد فاضلی ، مخترمه عالیه جان  «لامه له » و محترمه ناهید جان فاضلی تقدیم و برایشان در تحمل این غم بزرگ شکیبایی آرزو میبرد .

نور ولولئ:%s

 

انجمن حقوقدانان افغان در اروپا

به سلسله نشرات انجمن حقوقدانان افغان در اروپا در این هفته کتاب جدید تحت عنوان « بحث قانون اساسی و حاکمیت قانون( جدل  تاریخی مشروعه و مشروطه ، مقابله با بحران حقوقی و  فقدان مشروعیت ) به شکل دیجیتال  نشر و در خدمت علاقمندان  قرار گرفته است .

نور ولولئ:%s


په ژوندونې یې چې موږ ونکړو قدر
پس له مرگ به یې بیا څه ژاړو په قبر
درنو هېوادوالو ! :

نور ولولئ:%s

برحسب پلان قبلى قرار بود تا بتاريخ يازدهم دسامبر  سال جاری كنفرانس  علمی سالانه  انجمن حقوقدانان افغان در اروپا و همچنان جلسه نوبتى انجمن  در كشور شاهى هالند تدوير يآبد . 

اما  با کمال تاًسف ، بنابر گسترش مجدد وايروس كرونا ، مجال جمع شدن  حضورى همسلكان و دوستان گرامى از كشور هاى مختلف ممكن نميباشد . 

نور ولولئ:%s