میرعنایت الله سادات                                                     سپتمبر2024    

کشور رنج کشیدۀ افغانستان طی نیم قرنی که گذشت ، با معضلات گوناگون مواجه بوده است . این معضلات بالوسیلۀ عوامل مختلف داخلی و خارجی بمیان آمده اند. واضح است که بررسی هریک ازین عوامل دراین نوشتۀ مختصرممکن نیست. ولی ریشه وجریان چند معضلۀ مهم که تا امروز مردم بلاکشیدۀ ما با آن مواجه اند ، ذیلا" مورد بررسی قرار میگیرد : 

اول — با براه افتادن کودتای 26 سرطان 1352 و رسیدن مجدد داود خان براریکۀ قدرت ، کشمکش ها میان دولت های افغانستان و پاکستان بالا گرفت . زیرا داود خان در روز اول کودتا از " سعی دائمی برای یافتن راه حل قضیۀ پشتونستان " وعده داد . (1) این وضع برای اسلامگرایانی که مخالفت شان دربرابر نظام جمهوری ، مورد توجه وحمایت مردم افغانستان قرار نگرفته بود ، فرصت را مساعد ساخت تا از اصطکاک سیاست هردو کشوردرجهت تبارز خودشان استفاده نمایند .  چندین چهرۀ ازین گروه ها به پاکستان نقل مکان کرده و خودرا در متابعت از سیاست های مداخله گرانۀ آنکشورعلیه وطن شان قراردادند. وظیفۀ اولی آنها این بود که عقاید مردم ما را مورد سؤاستفادۀ سیاسی قرارداده و شعار های "اسلام تکفیری" را بعوض اسلام معتدل ترویج دهند . به همین منظور کمپ های تربیۀ نظامی  در داخل قلمرو پاکستان برای تربیه و تجهیزمخالفین رژیم دولت افغانستان بوجود آمد. در کمپ " ورسک" (2 )  بطورعاجل پنج هزارنفربخاطردهشت افگنی درداخل افغانستان ، تحت تربیۀ قرارگرفتند . 

تعدادی ازین تربیه شدگان در برخی از ولایت های افغانستان هجوم برده و دست به آشوب ها زدند . اما بزودی  آنها ازجانب  قوای امنیتی دولت جمهوری افغانستان سرکوب شدند. هکذا گردانندگان این حرکات سرکوب شده ، میدان برخورد ها را ترک کرده  وبه کمپ تربیه کنندۀ شان در پاکستان بازگشتند.

دوم — معضلۀ دوم این بود که طی پنج سال حاکمیت رژیم جمهوری ، قدرت دولتی بر پایۀ یک سیستم مستحکم عدالت محورو انصاف مستقرنگردیده وبرای آزادی بیان و مبارزات منورانۀ مردم فرصت داده نشد . دربخش سیاست خارجی نیز چرخش متضاد با سیاست های گذشته دولت روی دست گرفته شد. نزدیکی با رژیم آنوقت مصرکه روابط خودرا با اتحادشوروی برهم زده بود ، همجنان تلاش برای بهبود روابط با پاکستان ، تشوش را نزد ماسکو بوجود آورد. 

   درچنین وضع یکی ازرهبران صاحب نظرو برجستۀ جناح پرچم حزب د.خ.ا (  میراکبرخیبر) درشهرکابل ترورشد. (3) وقوع این حادثۀ هولناک ، موجب ناراحتی شدید اعضای حزب کردید. اما رهبری دولت هیچگونه تعهد آرام بخش بخاطر کشف وسرکوب قاتل انجام نداد . برعکس علیه سهمگیری فوق العاده زیاد مردم در مراسم تدفین آن مرحوم عکس العمل نشان داده و پس ازچند روز، شخصیت های سرشناس حزب را توقیف نمود. 

ازین فرصت یک چهرۀ جنجالی حزب ،  به نام حفیظ الله امین که مسئول سازماندهی مخفی نظامیان مربوط به جناح خلق بود ، استفاده کرده وبدون تفاهم با رهبری حزب ، دستورقیام علیه جمهوریت محمد داود خان را به نظامیان مرتبط بخود صادرکرد.

 نظامیان مورد نظراو ، مرکزقدرت را درارگ ریاست جمهوری محاصره کرده وبا مسخر شدن بر تعمیر رادیو - تلویزیون ملی ، رهبران توقیف شدۀ حزب را آزاد نموده و به آنجا انتقال داد ند. این رهبران درتعمیر رادیو- تلویزیون روی چگونگی برخورد با محمد داود خان که درمحاصرۀ نظامیان قرارداشت ، به صحبت پرداختند. دستگیر پنجشیری که یکی ازاعضای رهبری متعلق به جناح خلق بود ، در کتاب خود مینگارد : " نورمحمد تره کی و ببرک کارمل درهمان آغازدوبرخورد جداگانه ومتضاد با مسئلۀ سرکوب خونین یا مسالمت آمیز، با سردارداود داشتند. ببرک کارمل طرفداربرخورد با انعطاف با سردار داود و خاندانش بود. او اصرارمیکرد که باید سردار محمد داود کشته نشود . زنده به دست آید. کارمل معتقد بود که هرگاه با سردار داود وخاندانش به شیوۀ مسالمت آمیزوقانونی برخورد شود ، اولا" ماهیت هومانیستی ودیموکراتیک انقلاب ما آشکارمیگردد ، ثانیا" سنن اخلاقی ، ملی ودینی مردم ما احترام میشود." (4) پنجشیری با انعکاس گفتگوها درین نشست تذکرمیدهد که " سلیمان لایق ، دربارۀ شیوۀ برخورد با سردار داود درپاسخ به تره کی گفت : دا فرعون و وژل شی ". (5) 

نظریات مسالمت آمیز ، مورد تائید حفیظ الله امین قرا نگرفت .او نشست را ترک کرده و دردهلیز دستورخودرا درمورد محمد داود خان وهمه کسانی که با وی درمحاصره بودند ، بشمول هفده عضو خانواده اش را ، به نظامیان وابسته به خود صادرکرد . 

سوم — کشتاروحشیانۀ محمد داود خان وخانوادۀ او ، خشم ونفرت بخش های وسیع ازمردم را برعلیه قیام کنندگان هفت ثور بوجود آورد. چنین عکس العمل روزبروز افزایش میآفت . زیرا کارکرد رژیم ، مبتنی برخود کامگی واستبداد ادامه داشت . همین روش حکومتداری سبب میشد تا مخالفین رژیم درقالب گروه های اسلامگرا درسراسر کشورظهورکرده وپایه های محدود رژیم هنوزهم محدود ترگردد . بخصوص پس ازآنکه با جابجا سازی نظامیان جناح خلق در رأس قوای امنیتی ، پلان سرکوب جناح متحد حزب ( جناح پرچم ) روی دست گرفته شد. این سیاست وحشیگرانه آنقدرجلورفت که جان رهبر جناح خلق هم محفوظ نماند .  پس ازقتل نورمحمد تره کی ، پروسۀ محدود شدن پایه های اجتماعی دولت شدت بیشتر یافت .

چهارم — پس ازقتل نورمحمد تره کی ، آخرین امید رهبری اتحاد شوروی درجهت بقای قدرت دولتی همسایۀ جنوبی اش ( افغانستان ) ازبین رفت . لذا به این فکرشدند که بخاطرجلوگیری ازپیشروی مخالفین به استقامت سرحد جنوبی قلمرواتحاد شوروی ، قوای مسلح خودرا وارد عرصه عمل نمایند . 

با ورود قوای مسلح اتحاد شوروی به افغانستان،  تقیرات مهم درعرصۀ سیاست داخلی وخارجی افغانستان بوجود آمد . حفیظ الله امین وگروپ اش سرکوب شدند. قدرت دولتی دردست جناح پرچم ورهبران کنارزده شدۀ جناح خلق قرارگرفت . 

گرچه رژِیم جدید به رهبری ببرک کارمل اصلاحات زیادی را یکی پی دیگردرتمام عرصه ها پیشکش مینمود ، ولی بخاطرقوت گرفتن بُعد خارجی جنگ که جهات داخلی آنرا تحت الشعاع قرارداده و اوضاع را نا امن میساخت ، زمینۀ تحقق آن کمتر ممکن بود . 

 بخصوص که پیش ازبقدرت رسیدن او ،  اهالی زیادی ازروش جبارانۀ رژیم قبلی آزرده شده و روابط خودرا با گروه های مستقردرایران وپاکستان تنظیم کرده بودند. این افغانها  اجازه نداشتند تا به پیشنهادات رژیم گوش دهند . حتی آنها پس از بیرون رفت قوای شوروی هم به اعلام مشی  مصلحه ملی ازجانب داکترنجیب الله گوش نداده و به آن نه پیوستند . 

پنجم — با مستقرشدن قطعات اتحاد شوروی درافغانستان ، حریفان بین المللی آنها نیزفرصت را مساعد یافتند تا مخالفین مسلح دولت را درهردوکشورهمسایۀ افغانستان ( پاکستان وایران ) کمک نا محدود مالی وتسلیحاتی نمایند. به این ترتیب آنها برای افغانستان درشرایط جنگ سرد ، یک بستر جنگ گرم را آماده ساختند.

 این تقابل یکباردیکرواضح ساخت که نقش موقعیت جغرافیای افغانستان در بروز رویداد های حال ومستقبل مانند گذشته لاتغیرمانده است . به عبارت دیگربازهم موقعیت جیواستراتیژیک افغانستان منحیث یک معضل بزرگ ، این کشور را به میدان برخورد قدرت های منطقوی و جهانی کشانید.

ششم — استفاده ازعقاید مذهبی مردم منحیث وسیله ، جهت راه اندازی تمام جنگ ها درافغانستان طی نیم قرنی که گذشت ، صورت میگرفت . به همین منظور درزیرنام " جهاد " یعنی "جنگ مقدس " ، هشت تنظیم را درایران وهفت تنظیم دیگررا در پاکستان بوجود آوردند. همچنان هزاران تبعۀ خارجی تحت پروگرام های خاص به این"جنگ مقدس  " علیه دولت افغانستان کشانیده شدند. آنعده عرب های که بعد ازیک دوره جنگیدن درافغانستان دوباره به وطن خود برمیگشتند بنام " الافغانی " مورد ستایش قرارمیگرفتند . این نام منحیث یک لقب مقدس به آنها تفویض میشد .

درنتیجۀ جنگ " مقدس" تلفات بی شمارانسانی وخسارات مالی برجامعه وپیکرناتوان اقتصاد افغانستان وارد شد . هزاران نفر شهید ، زخمی و یا معلول شدند وصدها هزاردیگرخانه و کاشانۀ شانرا ترک گفته به دیارغربت روی آوردند. 

رهبران تنظیم ها برطبق مشی که برای ایشان داده شده بود ، با هرنوع تعامل و مصالحه که ازجانب دولت افغانستان پیشکش میشد ، مخالفت میکردند. تا آنکه پس ازسقوط دولت به داخل پائیتخت راه یافتند. 

با ورود شان به کابل ، بلاوقفه جنگ های تنظیمی علیه همدیگر شان براه افتاد. بالاثر این جنگ ها شصت وپنج هزارمسکونۀ شهرکابل شهید و یک صدوسی هزار دیگرشان معلول شدند. همچنان منازل و دارائی های شان مورد چور و چپاول قرارگرفت . 

پائتخت تاریخی افغانستان بخاطرآرمان جنرال ضیااحق وشعارجنرال اخترعبدالرحمن که میگفت : " کابل باید بسوزد" به ویرانه مبدل شد. نوازشریف صدراعظم همان وقت پاکستان به پارلمان آنکشورگزارش داد که ما به اهداف خود در افغانستان رسیدیم .قوای مسلح نیرومند آنکشور را منحل کردیم . 

پس از آن همه ویرانگری و غارت ، پاکستان گام دیکردرجهت ایجاد عمق استراتیژیک کشور خویش درافغانستان برداشت. تا منافع ملی خودرا بطوردائمی درآن سرزمین برآورده سازد.

 ازآجائیکه تنظیم های هفتگانه نتوانسته  بودند ، وظایف سپرده شده برای شان را درست انجام دهند ، لذا اسلام آباد سازمان دیکری را زیر نام "طالبان " وارد معرکه نمود .

هفتم — با مسلط شدن طالبان بربخش های وسیع از قلمروافغانستان ، جنگ های تنظیمی متوقف شد . اما مطابق پلانهای استراتیژیک پاکستان ، عقب مانده ترین اقدامات بخاطرمحروم ساختن جامعۀ افغانی ازرفاه ، علم ودانش روی دست گرفته شد. تا توانمندی جامعه تضعیف شود. زیرا پاکستان میدانست که آگاهی جامعۀ افغانی زمینۀ های توانمندیی آن را بوجود میآورد.

 طالبان بتاریخ 13 اپریل 1996 شخصی را بنام "ملاعمر" که تا آنوقت نزد مردم افغانستان ناشناخته بود ، لقب " امیرالمومنین" دادند. ملا عمردرپهلوی سایر اقداماتش ، به اسلام گرایان عرب امکانات وفرصت بیشتراستفاده ازسرزمین افغانها رامساعد ساخته وحتی با رهبر آنها ( اوسامه بن لادن ) ارتباط خویشاوندی برقرار کرد. اوسامه ، پولدارعرب  و سازمانده اعمال وحشتناک تروریستی بود .

پس ازحادثۀ غم انگیز یازدهم سپتمبر2001 درنیویارک  ، ایالات متحدۀ امریکا ازطالبان تقاضا نمود تا اوسامه را به امریکا تحویل دهند. اما رهبری طالبان ازین خواست مقامات امریکائی سرباززده وحاضربه همکاری نشدند . درپاسخ به این موضعگیری طالبان ، قوتهای ناتو وارد عمل شد وطالبان را از اریکۀ قدرت برکنارکردند. پس ازسقوط طالبان  ، پاکستان نقش دوگانه را درپیش گرفت . ازیکسوبرخی چهره های شناخته شدۀ طالبان را تسلیم قوتهای امریکائی نمود تا در زندان گوانتاناما محبوس گردند . ازجانب دیگرزمینه های اختفا را برای اوسامه و فرماندهان او درداخل پاکستان فراهم ساخت . 

هشتم — درعملیات برکنارسازی طالبان ازقدرت ، ملیشه ها وتنظیم های شکست خوردۀ جهادی همکاری زیادی با قوتهای خارجی نمودند . بخاطرهمین خدمات شان ، آنها درتشکیل ادارۀ بعدی سهمیۀ  بزرگی بدست آوردند. ولی متأسفانه  توجه  این گروه ها همیش روی منفعت شخصی خودشان متمرکزبوده  وهیچگونه علاقه یی به پیشرفت و ترقی جامعۀ خود نداشتند .بنابرهمین  طرزدید ، آنها بخش اعظم کمک ها ی خارجی را به غارت برده ودر بیرون از کشور سرمایگذاری کردند. 

مبتنی بر همین طرزالعمل ، چپاولگری درشهرها گسترش میافت . درحالیکه درقراء وقصبات کشورروز تا روز آتش جنگ میان طالبان وقوای مدافع دولت بالامیگرفت . طی بیست سال جنگ با طالبان حدود پنج هزارقوای مسلح خارجی وهشتاد هزار قوای مدافع داخلی جان های شانرا ازدست دادند. تلفات طالبان مسلح نیز درحدود نود هزارنفرتخمین میشود.

پس ازدودهه مصارف مالی وتلفات انسانی ، دولت امریکا تصمیم گرفت که بدون شرکت دولت افغانستان ، مذاکره با طالبان را درشهر" دوحه " انجام دهد . درنتیجۀ این مذاکرات ، دولت امریکا  قطعات نظامی خودرا ازافغانستان خارج کرده و سلاحهای دست داشتۀ شان را به جانب مقابل (طالبان ) واگذارشد . 

بالاثراین تصمیم ، دولت جمهوری اسلامی افغانستان فروپاشید وبعوض آن طالبان تحت نام " امارت اسلامی طالبان " برکشورمسلط گردیدند . 

نهم —  اکنون" امارت اسلامی" پس از بیست سال ، باردیگر برسرزمین افغانها حکومت میرانند. این بارقدرت وتوانائی آنها درمقایسه با گذشتۀ حکومتداری شان  فوق العاده زیاد است . زیرا نه تنها شمارجنگجویان  سازمان یافتۀ آنها چندین  برابر افزایش یافته است . بلکه سلاحهای بجاماندۀ قوتهای خارجی و دولت سابق که اکنون دراختیارآنها قراردارد ، توانائی رزمی شانرا بطوربی سابقه بالا میبرد .

طالبان برخلاف ادعای بعضی ازسخن گویان در رسانه ها ، مشی اولی خودرا دررابطه به پایمال ساختن حقوق بشروآزادی های مدنی مردم ، علی الرغم گذشت بیست سال هیچ تغیرنداده اند . فرمان اخیرهیبت الله به ارتباط محروم ساختن زنان ازهرنوع حقوق انسانی ، مبین توطئه های نافرجام قدرت های پشت پرده است که باید هرچه زودتر شناسایی شوند. زیرا حکم پوشاندن روی زن منحیث عورت درقرآن کریم وهیچ یک از مذاهب اسلامی وجود ندارد. اما طالبان خلاف آن عمل میکنند . با چنین عملکرد خود ، طالبان این جهان را برای زنان مؤمن افغانستان جهنم ساخته اند . آنها زنان را ازحق کاروتعلیم محروم کرده  وتطبیق اساسات اسلامی را مطابق اذهان عقبگرایانۀ خود ، تفسیروتعبیرمینمایند. 

این قواعد نابخردانۀ طالبان ، برخی اقدامات خوب آنها را که درعرصه های منع کشت کوکنار، جلوگیری از فساد اداری واعماریک تعداد ازپروژه های زیرساختی وعمرانی اتخاذ نموده اند ، تحت شعاع قرارمیدهد . 

ترکیب قومی رهبری دولت طالبان  نیز یک معضلی است که ازجانب یک تعداد گروهها وچهره های مشخص درجهت تفرقه افگنی میان وطنداران ما مورد سؤ استفادۀ تبلیغاتی قرارمیگیرد. طالبان هنوزبه تشکیل یک دولت همه شمول برپایۀ  قوانین تدوین شده ازجانب ملت افغانستان نه اندیشیده اند.

آنها فرامین خودساختۀ خودرا زیرنام حکومت سرپرست صادر میکنند که ازین عملکرد آنها ، تنها تفرقه افگنان سود میبرند. 

دهم — آنهایی که دیگرنمیتوانند چهره های واقعی خودرا درپوشش مذهب پنهان کرده واعوام فریبی نمایند ، حالا به دامن زدن اختلافات قومی ومنطقوی متوسل شده اند . تا محورهای قدرت را برای خویش بوجود آورند. آنها کلمۀ "پشتون" را با کلمۀ " افغان " مرادف ساخته وهویت ملی افغان ها را مورد سوال قرارمیدهند .این گروه ادعا دارند که  کشورما درعهد امیرعبدالرحمن خان ( 1880 - 1901) به اسم " افغانستان " نام گذاری شده است . 

 درپاسخ به این جعلیات آنها باید متذکرشد که پس از تأسیس افغانستان بسال 1747م درآثار محققین زیادی طی قرون هجده ونزدۀ میلادی ، نام " افغانستان" بکارگرفته شده است . بخاطراختصارکلام ، می توان  بیان حقیقت را درآثار  این دوتاریخ نگار شناخته شدۀ همان عصر بطور مثال ارائه کرد : 

1- جان فورستر، سفرنامه ، محل چاپ لندن ، تاریخ طبع 1789م 

2- مونت ستورات الفنستون ، شرح سفربسال 1809م ، محل چاپ لندن ، تاریخ طبع 1842م 

همچنان نام افغانستان درمعاهدات بین الدول منطقه ، طی قرون هجده ونزدهم به چشم میخورد که تذکر دومعاهدۀ ذیل میتواند جواب قناعت بخش به آنها باشد .

1- معاهدۀ اول انگلیس وایران علیه افغانستان ، محل امضاء - تهران ، جنوری 1801م . (6) درچهار مادۀ این معاهده ، نام کشور" افغانستان" ذکرشده است. 

2- دومین معاهدۀ انگلیس و ایران ، محل امضاء - تهران 13مارچ 1809م (7) درمادۀ هفتم این معاهده ، نام کشور"افغانستان" تذکریافته است. ازارائۀ اسناد دیگری که انتشارآن درین مقال فی الواقع تکرارارائۀ حقیقت است ، صرف نظر میشود . 

بعضی ازتنظیمهای معزول شده ازقدرت درهمدستی با چهره های معلوم الحال ، بالوسیلۀ نشرات بیرون مرزی ، میکوشند تا تفرقه میان اقوام وساکنان مناطق کشورشان را مطرح کنند . آنها امیدواراند که با دامن زدن  چنین اختلافات ، حامیان پرقدرت بیرونی را برای خود می یابند . اما واقعیت های تاریخی نشان میدهد که این خیال پردازان هیچگاه به تصورات غیرملی شان نایل نخواهند شد . زیرا سرزمین افغانها یک باغ زیبای ازاقوام وقبایل باهم برادراست  که علیه هرگونه متجاوز ، دلیرانه ومتحدانه ازخاک شان دفاع کرده  ووحدت ملی خودرا حفظ نموده اند .   ختم

فهرست مؤخذات : 

1- اولین بیانیۀ  داود خان جهت راه اندازی کودتا 26 سرطان 1352

2- مک کولوم ، بل - واشنگتن پست ، صفحۀ اول - شمارۀ دهم ، سپتمبر1989

3- درماه جولای 1977 هردو جناح منشعب شدۀ ح.د.خ.ا که مشهوربه جناح های خلق وپرچم بودندد، پس از ده سال باهم وحدت کردند.

4- دستگیرپنجشیری ، " ظهوروزوال حزب دیموکراتیک خلق افغانستان " ، بخش دوم ، صفخۀ 95 ، اپریل 1999، پیشاور 

5- دستگیرپنجشیری ، همانجا صفحۀ 96 

6- صدیق فرهنگ ، افغانستان درپنج قرن اخیر ، صفحۀ 190 

7- صدیق فرهنگ ، همانجا ، صفحۀ 206

زلمی نصرت

حکومتونه په تبعید کې د یو سیاسي عمل او فعالیت په توگه هغه وخت د یو هیواد څخه بهر٬ په یو بل هیواد کې جوړیږي او رامینځ ته کیږي٬ چې په هغه ملک کې د نظامي اشغال یا خارجي تجاوز٬ کودتا٬ انقلاب او یا داخلي اړودوړ او پاڅون په نتجیه کې دولت نسکورشي٬ شاه٬ امیر یا جمهور رئیس جبرآ خلع قدرت او حاکمه ډله له ملکه تښتې ته مجبور شي او په داخل د ملک کې ورته د سیاسي فعالیت٬ مبارزې او هڅو د چلولو شرایط او امکانات برابر نه وي.

دوی بیا  په تبعید کې خپلو سیاسي مبارزو٬ هڅو او فعالیتونو ته دوام ور کوي٬ نور قوتونه او حرکتونه هم د ځان سره یو ځای کوي٬ نړیوالو سره کار کوي٬ نړیوالو ته قناعت ورکوي٬ د هغوی مالي ٬ سیاسي٬ نظامي ملاتړ راخپلوي او بیرته خپل هیواد ته د راستنیدو لازم او ممکن شرایط برابروي.

 د نړۍ په نږدې معاصر تاریخ په خاصه توگه د دویمې نړې والې جگړي په درشل او د هغه نه وروسته په مختلفو بڼو جلاوطنه حکومتونه په بهر کې جوړې شوې دي٬ چې ځني یې کامیابه اوځنې یې  ناکامه او د بدو پایلو سره مخ شوې دي.

کله چې ددویمې نړیوالې جگړې په اوږدو کې د فرانسي دریم جمهوریت نازیانو ته لاسونه پورته او تسلیم شو٬ جنرال دوگول چې په پولیند کې د نظامي اتشې دنده درلوده٬ نازیانو ته نه تسلیمیږي٬ لندن ته ولاړ٬ هلته چرچل ورته رادیو ورکړه او مرسته یې ور سره وکړه.

 د ازادې فرانسې په نامه رادیوی یې وچلوله٬ تبلیغات یې وکړ٬ فرانسویان  یې د نازیانو پر وړاندې آزادۍ او مقاومت ته وهڅول٬ د فاشیزم ضد قوتونه  یې سره یو ځای کړ او په تبعید کې یې جلا وطنه دولت د ازادې فرانسې په نامه جوړه کړه.

له لندنه څخه الجزایر او مراکش ته ولاړ٬ هلته هم د فاشیزم ضد قوتونه یې سره بسیج او تنظیم کړ٬ چې په نتیجه کې فرانسویانو خپله ازادي  تر لاسه او فاشیزم یې مات کړ.

کله چې د ایتالیا شاه ویکتور امانوئل د موسولیني له خوا په تکلیف او خلع قدرت کیږي٬ شاه مصر ته تښتي٬ د جلا وطنه حکومت د جوړولو له پاره دیرې هلې ځلې کوي٬ نتیجه نه ورکوي٬ خو بیا هم ځان د ژوند تر پایه په تبعید کې د ایتالیا شاه باله.

سبهاش چندربوس د هند ملي گرا انقلابي چې د مسلحانه ملی قیام لوی پلوي و٬ د مهتما گاندې سره اختلاف پيدا کوي٬ کابل ته راځي او په افغاني پاسپورت سره المان ته ځې ، برلین کې له هتلره سره گوري٬  له جرمني نه جاپان ته ځې.
د جاپان په مرسته د هند د ملی اردو په نوې کولو او بیا جوړولو کې خپلو هڅو ته دوام ورکوي٬ د ازاد هند په نامه د موقت دولت بنسټ د هند د نیکوبار او اندامان  په جزایرو کې چې د جاپان تر اشغال لاندې و٬ ږدي. کله چې هغه سیمې د برتانوي هند د لښکرو له خوا نیول کیږي٬ غوښتل یې چې شوروی ته ولاړ شي٬ د هغه الوتکه غورځیږي او بوس مړ کیږي. 


د افغانستان معاصر تاریخ ته په کتو د جلا وطنه حکومت د جوړولو سیر پاکستان ته د عبدالحی حبیبي له تلو سره پیوند پیدا کوي.

 خبره داسې وه چې٬  د شورا اومه دوره وه٬ شاه محمود خان د دیموکراسۍ چمونه او اکتونه کول٬ چې وزیراتو ته د شورا نه رایه واخلي٬ عبدالحی حبیبي شاه محمود خان ته وایې٬  چې تا خپله کله د اعتماد رایه اخستي٬ چې وزیرانو ته یې اخلې! 

 ددوی روابط سره ورانیږي٬ حبیبي پاکستان ته ځې٬ په پاکستان کې د خپلو پلویانو په مرسته د جلا وطنه حکومت په جوړولو باندې کار کوي٬ پاکستان ور سره مرسته کوي٬ د پیښور رادیو نه تبلغات کوي.پاکستان غوښتل چې هغه د افغانستان پر ضد استعمال کړي٬ هغه د پا کستانیانو سره نه مني٬ د جلا وطنه حکومت کار نا تمامه پاتې کیږي او هغه خپلو تاریخي او ادبي لیکنو او څیړنو ته دوام ورکوي٬ د سر دار محمد داوود خان په وساطت دهغه مناسبات بیرته د شاهی کورنۍ سره سمیږي او په دې ترتیب عبدالحی حبیبي بیرته کابل ته راستیږي. 
 

د ثور د ۷ مې نیتې له پاڅونه څخه وروسته کله چې د وطن گوند د رهبرانو تر مینځ  داخلي اختلافات( د خلق او پرچم او وروسته بیا د خلقیانو تر مینځ) د قدرت پر سر سخته شوه او نوې بڼه یې ځانته ونیوله٬ ځنې رهبران بهر ته ولاړل.

  نور کسان هم وو خو اصلي تصمیم نیوونکي دا پنځه کسان( ببرک کارمل٬ اناهیتا راتب زاد٬ محمد اسلم وطنجار٬ سید محمد گلابزوی٬  اسد الله سروري) وو٬ چې په بهر کې خپلو هڅواوسیاسي فعالیتونو ته زور ورکړ او د وخت د شوروي اتحاد د کمونیست گوند په ملاتړ په گډه سره په مسکو کې د یوتوافقي پروتوکول په نتیجه کې تقریبي کابینه جوړه کړه او د سرو لښکرو سره کابل ته راغلل٬ حفیظ الله امین یې د کورنۍ د ځنو غړو سره تیر باران او واک یې تر لاسه کړل.


د سردار محمد داوود د کودتا نه وروسته روم کې سردار عبدالولی د مخلوع شاه محمد ظاهر زوم  د جلا وطنه حکومت د جوړولو له پاره خورا زیات هڅې او تلاشونه وکړل٬ خو محمد ظاهر شاه ورسره و نه منل.

که څه هم په اخره کې سردار عبدالولي اسلام اباد ته ورلیږي تر څو د پاکستانیانو سره خبري وکړي خو اسلام اباد دهغوي برنامه نه مني.
 په نتیجه کې د جهاد په دوران کې جهاد یې تائید کړ او د روم په حساب د جهاد یو جز شو.


په پیښور کې کله چې جهادیانو د جلا وطنۍ حکومت جوړول د کابینې د ترکیب پر سر د مشکلاتو سره مخامخ شول خو د پاکستان صدراعظم نواز شریف هغوي ته د اوړو د پوزې یوه کابینه جوړه کړه.
داکتر نجیب الله لا په واک کې و٬ چې برهان الدین ربانی د یو هیئت په مشرۍ مسکو ته لاړ٬ مسکو کې د روسې مشرانو هغه ته د قدرت او د واک د انتقال تبریکې ورکړه.

  په هغو شپو او ورځو کې زه هم  په مسکو کې وم٬ روسانو به ویل چې برهان الدین رباني نظر نورو جهادې رهبرانو حتا د نجیب الله په پرتله نرم مزاجه سړی دی او نجیب باید واک پریږدي.

په داسې حال کې چې د نرم٬ سخت او تند خبره  نه وه٬ هدف د قدرت انتقال و اقلیتونو ته.

نور محمد تره کی او حفیظ الله امین په شمول د داکتر نجیب الله  د بیل٬ بیل سناریو په حساب هم په هودغه همدغه ساز او برنامه کې خپل سرونه وخوړل.

کله چې طالبانو په اوله دوره کې قدرت تر لاسه کړ٬ برهان الدین رباني د یو متحرک جمهور رئیس په توگه پاتې شو٬ دولت او قانون یې په یو لاسې بکس کې ځای پر ځای کړ او د ځان سره ښکته او پورته گرځول او نړیواله ټولنه هم همدغه متحرک رئیس جمهور په رسمیت پیژاند نه ملاعمر.

دا چې د شمال ټلوالو د طالبانو د نسکوریدو نه وروسته  په بن کې زیات واک او قدرت تر لاسه کړل٬ شاید هم  یو دلیل به یې دا وي٬ چې برهان الدین رباني لا نړیوالو ته رسمیت درلود.

 جنرال محمد رفیع د داکتر نجیب الله د وخت د جمهوری رئیس مرستیال او د دفاع وزیر هم د څو کسانو سره زیاتې هڅې وکړې٬ چې په المان کې جلا وطنه حکومت جوړ کړي٬ روسي هم غوښتل چې ترینه استفاده وکړي خو هدف ته ونه رسید.
  
 دا ځکه چې له یوې خوا شرایط او فضا کاملآ له بنیاده تغیر کړی و٬ ناتو په افغانستان کې حضور درلود٬ ملل متحد عملآ د افغانستان په مختلفو برخو او ساحو کې فعالیت درلود٬ د ټولو نه مهمه دا وه٬ چې اصلآ پروني گوندیان ور سره ملگري نشول او ویې نه منل.

 چې له قلمه پاتې نه شي همدارنگه د جمهوریت په وخت کې ښاغلی صدیق متین هم د خپلې خیالي  کابینې سره ځان  د افغانستان راتلوونکی جمهور رئیس اعلان کړ٬ چې اوس یې حتا درک هم نشته دی.

د شبه جلا وطنه حکومت اخري نمونه  د احمد شاه ابدالی آذان و د افغانستان د آینده جمهور رئیس په توگه٬ د داکتر زلمي خلیلزاد  د طرحې په حساب٬ چې نه ملا هیبت الله و نه هم داکتر اشرف غني بلکه دریم سړی چې٬ دواړو خواوو ته د منلو وړ وي.
 خو حالات داسې انکشاف وکړ٬ چې هغه طرحه هم د تاقچې طرحه شوه.

٫٫ مارشال٬٬ عبدالرشید دوستم د یو لوی اعتراض او نیوکو سره٬ چې د جهاد او د جمهوریت په دوره کې هغوی( اوزبیکانو٬ ترکمنانو او قزاقانو) قرباني ورکړل٬ خو دولتی امتیازات گرده سره د نظار شورا (پنجشیریانو)  په خپلولاسو کې ټینگ کړل٬  د جلا وطنه حکومت د جوړیدو آواز یې٬ چې نوې او تازه پړاو دی٬ د ترکیې له هیواده څخه چې مونږ د چا نه کم نه یو٬ پورته کړ.

 لا یوه اونۍ نه ده تیره شوي چې٬ علاوه له دوستمه څخه د نظار د شورا د مقاومتچیانو پر محور د جلا وطنه حکومت د کابینې جوړیدل لویه غوغا جوړه کړیده.

  همدارنگه د جلا وطنه حکومت د جوړیدلو بل اعلان له لندنه څخه چې گویا ٫٫نخبگان٬ تعلیم یافته گان٬ عالمان ٬ دانشمندان٬ متخصصین او با تجربه ٬٬ کسان دې٬ تیر شو.

زه باور لرم چې په دې جاري نوي پړاو کې د جلا وطنه حکومت د جوړیدلو لړۍ او کش لکه د جمهوریت په وخت کې٬ چې څو کسان به  سره یو ځای کیدل او تش په نامه گوندونه او سازمانونه یې د چوکیو له پاره جوړول٬ دوام پیدا کوي.

دا ثابته خبره ده٬ چې که حکومتونه د خلکو په خوښه اصلاحات ونکړي٬ خلک راضي نه وي او د راتلونکې په ارتباط د خلکو سره٬ چې څه وشي٬ څه ونشي٬ څه وکړو او څه نکړو مشورې او صلاح  و نکړي٬ په زوره پر خلکو حکومت کول ناممکنه کیږي. 

اوس سوال دادی چې ایا جهان او زمونږ گاونډیان داسې کوم نیت لري او کنه٬ چې د طالبانو پر بدیل کار وکړي او د هغوی سره نظامي٬ سیاسي٬ او اقتصادي مرستې آن د نظامي مداخلې تر کچې پورې وکړي.؟ 

  که د افغانستان شاوخوا او په  نړۍ کې د حوادثو بهیر ته ځیر شو٬ اوس  خو داسې کومه نښه نه لیدل کیږي٬ چې نړیوال دې د طالبانو د بدیل او جانشین په توگه پر کوم جریان باندې جدي کار وکړي.

  هر هیواد خپل مشکلات لري او خپلو اقتصادي گټو ته گوري او د خپلو اقتصادي گټو په چوکات کې پرته د نظامونو او دولتونو شکل ته٬ خپلو مناسباتو ٬ تعاملاتو او اړیکو ته دوام ورکوي.

بیا هم هر څه وخت او  زمان پورې ارتباط نیسې  او گورو به او انتظار به کوو چې زمان د یو قاضي په توگه څه وایې او څه کوي. 

عبدالصمد ازهر                                                                                            ۱۰/ ۰۹/۲۰۲۴

د تاسو له راتګ سره، پردي نيواک او زبېښاک ( اشغال او استثمار) پای وموند، جګړه پای ته ورسېده، غله او داړه ماران وتښتېدل او د بېلتون غوښتونکو خولې بندې شوې. دې ټولو ته مونږ په ښه نېت وکتل او غوښتنه مو وکړه او په تمه هم کښېناستو چې پاتې دېر مهم ملی او شرعي واجبات او فرايض هم په ځای کړئ. مونږ ستاسو له لومړي ګام نه چې د ښځو وزارت پر دړه مو د امر بالمعروف، نهی عن المنکر وزارت وليکه، پوه شوو چې سره د خليلزاد له ډېرو مثبتو تبليغاتو، په تاسو کې هېڅ بدلون نه دی راغلی او په دې هم زمونږ سر خلاص شو چې تاسو ته څه رنګ رسالت درسپارل شوی دی. مونږ وموندله چې تاسې له پوهې سره په عام ډول او د ښځو له پوهې او له کوره د باندې کار سره نه پخلا کېدونکې دښمني لرئ. کله مو له اساسي قانون او ان د تسويد کميټې له ټاکل کېدو خبرې وکړې او کله مو بېرته پخپله ويل چې نه، قرآن پخپله جامع اساسي قانون دی. 

مونږ بيا هم په دې تصور چې بالآخر طالبان هم انسانان دي، په خبر پوهېږي او نه بايد خپلې بې غرضه نظريې او مشورې ترې وسپموو، نن وي که سبا وي سترګې به يې د علمي منطقي حقايقو او د نړۍ د واقعيتونو په پوهېدو، پرانيستل شي. ما پخپله د «طالبانو ته څو سپينې او کره خبرې» تر سرليک لاندې په خپلې لومړنۍ شننې کې ستاسو د ځواک پر ګدۍ د کښېناستو څو مثبتې پايلې وستايلې او ډېرَی منفي خواوو ته مې ګوته ونيوله او د سمون وړانيزونه مې وکړل. تاسو ته مې ډېرې مبرمې دندې او وجيبې په خواخوږۍ سره مخې ته در کښېښودې. ورپسې مې هم په پرله پسې ډول خپلې نيوکې او وړانديزونه درنه ونه سپمول. له بده مرغه تاسې د سمېدو او مخ پورته تګ په ځای ورځ تر بلې په شا او مخ په ځوړي تراټ وهل. زه پوه شوی وم چې دغه د ګونګوټي خواري کومه لاسته راوړنه نه لري. خو بيا مې هم د ترخو زهرو په ځای د «تروو ليموګانو» نوم پرې کښېښود او زيار مې واېست چې خواږه ليموناد ترې جوړ کړم. 


اوس نو د « امر بالمعروف و نهی عن المنکر قانون» له خپرولو سره تاسو خپل د تفکر بنسټيز زړي رابرسېره کړل او وروستني مېخونه مو د حق، قانون او د خلکو د هيلو پر تابوت ټک وهل. اوس نو سړی دې پايلې ته رسېږي چې د توطيې تيوري يا د افغان او اسلام دښمنانو د پروژې تصور به رښتيا وي. 
تاسې خپل هر کار په اسلام پورې تړئ. که د خلکو د مدني حقونو خبره کېږي يا د ښځينه و دحقونو، کار او لوړو زده کړو اود نور ورته مسايلو، نو ادعا کوئ د اسلام په چوکاټ کې يې حقونه په عالي توګه ورکړل شوي د ي. نو ځکه غواړم يوه اسلامي شرعي بحث ته مو راوبولم: 

خبرې ډېرې دي، خو له دې پوښتنې به پيل وکړو چې آيآ د نجونو له زده کړې سره مخالفت شرعي بنياد لري که قبيلوي؟

د تاسو فکري او عقيدتي ټولګه چې اوس مو له درو کلونو واکمنۍ او د ځواک مېوږيو له ټينګېدو وروسته، د امر بالمعروف و نهی عن المنکر قانون په نامه، خپره کړه، کټ مټ د ځنګل او ان له اسلام نه مخکې د وحشت او بربریت قبيلوي اندونه او خرافات دي چې سر تر پایه د اسلامی او مدني احکامو او ارزښتونو سره په مغايرت او دښمنی کې دي.

د امر بالمعروف و نهی عن المنکر (ښه کوئ بد مه کوئ) ځای ناستی وزير خالد حنفي نړۍ ته وایي تاسې چې پر فلسطیني مسلمانو ښځو د اسراييلو ظلمونو ته پټه خوله ياست نو د ښځو په اړه زمونږ پر چلند هم د نيوکې حق نه لرئ. زه پوه نه شوم چې دا چارې له اسراییلو سره په سيالۍ کې کېږي چې دوی هم باید خپلې مسلمانې ښځينه وځپي او که د نړيوالو فشارونو په مقابل کې عکس العمل دی چې د خپل استبداد د زور کچه پر مظلومو ښځوښکاره کړي. پاړسي متل دی چې «زورت به خر نمی رسد ده در پالان»، زور مو په نړيوالو چې په رسميت مو نه پېژني، نه رسيږي، کسات يې له خپل ولس نه او له کمزورو ښځو نه اخلئ. تاسې چې په ډېرو لاپو څو ښځې د ورور یا مېړه له ظلمونو او زندانونو ژغورلي او پرې وياړېدلي یاست، نو پخپله مو ولې ټولې ښځينه په بند کې اچولي او له ټولو انساني او شرعي قانوني حقونو نه محرومې کړي دې؟

ستاسو روايت له حجاب نه غير اسلامي دی، د سنت په نامه د ږيرې، کاليو، مسواک او نورو ظواهرو تحميلول يواځې له مدنيت سره له دښمنۍ نه رازېږي. د ۱۵ پېړيو مخکې ظواهر او رواجونه د همغه وخت له شرايطو او امکاناتو سره سر خوړ. هغه وخت د ږيرې خرييلو وسايل يا نه ول، يا هر چېرته يا هر چا ته په لاسرسی کې نه ول او يا به رواج هغسې و، د غاښ برسونه نه ول، کالي خو د عربو جلبۍ يا اوږده کميسونه ول او دي، نه کميس پرتوګ، چې هغه هم ستاسو په تفسیر تر بجلکو پورته بايد وي. د هغه وخت ترانسپورت او د انتقال وسيلې خرونه اوښان او نور بوده ګان ول نه موټر، بايسکل يا الوتکې؛ هغه وخت خلک پر تشو ډاګو مځکو يا پر مزرو او بوريا کښېناستل او ويدېدل، نه پر کوچونو، څوکيو او د خوب تختونو؛ د تنوير وسايل نېکمرغو ته تېلي څراغونه او بد مرغو ته د ځينو خاصو ونو او بوټو څانګې وې نه برېښنا؛ که يې رالنډه کړو، هغه مهال نه برېښنا، نه انترنټ، نه ټليفون، نه ټلويزيون، نه اوسنی صنعت، ټکنولوژي او ډيجټ شتون درلود. تاسو د خپلې واکمنۍ په لومړي پړاو کې دغو ډېرو ته د بدعت او ناروا په سترګو کتل. د تاسو سلف مجاهدينو هم فيلمونو، کسټونو، د ټنګ ټکور وسايلو ته اور واچاوه او ټلويزيون او راډيو يې سارايي محاکمه او مجازات کړل چې تاسې هم وکړل، هغوی تاريخي آثار لوټ او په باندنيو بازارونو کې خرڅ کړل خو تاسې تاريخي آثار محو او د پېړيو تاريخي وياړونه له منځه يووړل. مګر نن همغه ټول بدعتونه او منکرات ستاسو په خدمت کې دي او ګټه ترې اخلئ. اوس تاسې د لومړۍ پلا متواضع، خاکساره او بې توقع طالبان نه ياست. تاسې د غولي په ځای پر څوکۍ کښېنئ، له ټولو کفري وسايلو نه ګټه اخلئ.

تاسې په کوم شرعي یا مدنی بنياد له ښځو سره په دښمنۍ کې ياست ؟ د تاسوادعا چې ګواکې له ښځو سره ستاسو چلند اسلامي دی هېڅ شرعې بنسټ نه لري. تاسې د قرآن په سلو کې نيژدې نه نوي نه مخ اړوئ او په سلو کې پر يوه چې په ځانګړو حالاتو کې بيان شوی وي نښلئ. ښځې په جماعت لمانځه کې معمولاً په شاتنيو صفونو کې درېدای شي او مخ او لاسونه يې عورت نه دي. خو تاسې لکه چې غواړئ دوی الله ته په عبادت کې مخ پټي ودروئ. په واضح موثق حديث کې د علم زده کړه په هر مؤمن باندې فرض ده او په مکررو قرآني آياتو کې د علم په فضيلت تاکيد او صراحت ورکړ شوی چې پوه او ناپوه ّهېڅ کله سره نه شي برابرېدلی. په دې ټولو احکامو کې د نارينه و او ښځينه و تر منځ کوم توپير نه دی راغلی. دعلم په پلټلو که ان په چين کې هم وي او له زانګو تر ګوره د رسول الله له خوا حکم شوی دی. خو ستاسو په مزاج چې برابر نه وي، نو پر داسې احاديثو، سره له دې چې له قرآني حکمونو سره تطابق لري، د ضعيف يا باطل حکم کوئ.  او په رډو سترګو د ټولو اصولو په خلاف، ان د ښځو غږ هم عورت ګڼئ او تحريموئ يې.

تاسې په کوم شرعي دليل د يني مدرسو ته په هر عمر کې د ښځو تګ ته اجازه ورکوئ خو ښوونځي او پوهنځي ته نه؟ که د ښوونځي او پوهنځي زده کړې له اسلام سره ټکر لري نو هلکانو ته به هم ناروا وي، ولې يواځې نجوني ترې ستنوئ؟!. هېڅوک نه شي کولای چې خپل فرمانونه د اللهي احکامو ځایناستي کړي.
د تاسې په قانون کې د ذيروحو شيانو د انځور او فيلم تهيه او کتل په کمپيوټر، موبايل او ورته وسايلو کې منع شوي دي، مګر ستاسو خپل انځورونه او ويډيو ګانې هره ورځ خپرېږي. يعنې چې تاسې مستثنا یاست.

په دې قانون کې د خلکو اړوېستل چې پنځه وخته لمونځونه په جماعت او هغه هم په جومات کې وکړي په اوسنۍ زمانه او اوسنيو شرايطو کې نه يواځې له سالم منطق سره اړخ نه لګوي، چې د ښارونو په پراختيا او د پرګنو د شمېر د ډېرېدو له امله شونې هم نه ده. هغه وخت اوس نه دی چې بې له لوډ سپيکره به د بلال آذان د مسلمانانو کوچنۍ بانډې يا کلي د محدودو اوسېدونکو د هر چا غوږ ته رسېده، او هغه د ساده اقتصاد او محدودو اړتياو وختونه اوس نشته چې وخت په کې ارزښت ونه لري. د خلکو له پاره اوس د ژوند کولو بيه ډېره ګرانه ده، او اړ دي د روزګار چلولو په موخه په ډول ډول ساده او پېچلو چارو بوختيا ولري. تر جوماتونو واټن وهل کافي وخت ته اړتيا لري او ځکه به زيات کسان غواړي د خپل کار په ځای کې لمونځ ادا کړي. له اجبار سره اکراه رامنځ ته کېږي چې منع دی.
تاسې ګرځند (توريستان) هم اړ کړي په جومات کې په جماعت لمونځ ادا کړي. دوی خو په غرو، رغو، ځنګلونو او نورو ورته په زړه پورې ځايونو کې ګرځي، څنګه جوماتونو ته ځانونه ورسوي؟! خدای په دين کې حرج نه مني او د لا اکراه فی الدين حکم دومره ښکاره او بربنډ دی چې ان له عقله پردي سر هم پرې خلاصېږي. که د چا کنګل شوي ماغزه نه د زمانو توپيرونه او غوښتنې منلی شي او نه د الله پاک څرګند حکمونه، دا نو د ولس ګناه نه ده، دوی دې پخپله له مبتدي طلبه ګرۍ نه پورته اسلامي زده کړې وکړي. د اجتهاد وَرونه دې پرانيزي څو ريښتيني فقيهان د دين او مدنيت تر منځ منطقي تلفيق وشي راوستلی. 

په اهل سنت کې څلور وتلي مذهبونه دي چې د تشيع په شان ټول وروسته رامنځ ته شوي او ځکه يې په قرآن او حدييث کې څرک نشته. تاسې د کوم شرعي دلايلو له مخې يواځې حنفي مذهب اسلام بولئ او خلک يې د امر بالمعروف په زور منلو ته اړ باسئ؟! سنت او مستحب له فرض او واجب سره ډېر توپير لري. د سنت او مستحب په کړو کې ثواب شته او په نه کولو کې عذاب نشته. ما پخپله په مصر کې ليدلي دي چې خلکو به په جوماتونو کې د امام تر شا يواځې فر ض لمونځ ادا کړ او پر خپله مخه به ولاړل. نه به يې سنت ادا کول او نه به د ملا دعا او تقرير ته کښېناستل. په هېڅ اسلامي هيواد کې څوک په جا پسې سوټی نه اخلي چې په زوره يې جومات ته بوځي. 

د تاسې «قانون»، له کفارو سره دوستي او ورته والی (مشابهت) ناروا بولي. له يوې خوا تل د کفارو سره د دوستئ په لټه کې ياست چې سمه هم ده او بې له اړيکو، همکاريو او دوستۍ نه سياست او حکومتولي کېدای نه شي، او له بلې خوا يې ناروا بولئ. د مشابهت معنا څه ده؟ زما له نظره خو ټول انسانان يو بل ته ورته دي. که مو نيوکه پر هغو کاليو وي چې نن په ټوله نړۍ کې، په مسلمانو، يهودو، نصارا، هندو، بودايي او نورو کې عموميت لري او کومه ځانګړې نښه د کفر پرې نشته، نو يواځنی عيب يې دا دی چې د تاسو د کالو په شان نه دي. زما په همدې ليکنې کې دمخه هم استدلال شوی چې هر هغه شی چې په پخوانو وختونو کې نه و او اوس شته ناروا بدعت نه شي بلل کېدای. نکټايي هم صليب ته هېڅ ورته والی نه لري او خوشې مو ډانګ پسې رااخيستی دی.

دا چې واياست نوروز او ورته مروج مناسبتونه او مېلې په شريعت کې بېخ نه لري، زه يې هم درسره منم. دا د دين کار نه دی چې په داسې مسايلو بوخت شي او نه په دې اړه د خدای او نه يې د رسول کوم امر يا نهي شتون لري. د خلکو عنعنوي مناسبتونو او مېلو ته چې د ولسي فرهنګ شتمني پرې ولاړه ده بايد په درنه وکتل شي.
افغان ولس له لسونو پېړيو راهيسې تر هر چا ښه مسلمان او تر هر چا پرې ټينګ ولاړ دی او دې ته اړتيا نه لري چې څوک دې خپل افراطي او غير اسلامي تفسيرونه د دوی معتدل اسلام ځایناستی کړي. د اسلامي شريعت او همدا رنګه د حقوقو او قوانينو څزګند حکم دا دی چې که د اولوالامر حکم يا فرمان د شرع يا قانون په خلاف وي، لازمه ده سر غړونه ترې وشي. هېر يې نه کړئ چې نه په تاسو او نه د تاسو په مخالفانو کې څوک مقدس او له ګناه او تېروتنې مبرا دي. پير او مريد، مشر او کشر، لارښود او لارپوڅ، هر يو د تېروتنو او ښويېدو محمل دي. د خدای هيڅ بنده، که ځان ته د ټولو مومنانو امير هم وايي، نه شي کولی د اللهي د احکامو په خلاف حکمونه وکړي.
استبداد څه ته وايي؟ 
په وچ زور د خلکو پر اوږو سپرېدل، خوله يې پرې تړل، د پوښتنې، ګوت نيونې او وړانديز حقونه ترې اخيستل او ناروا يې بلل، روا غوښتنو ته يې په سپکه کتل او پخپله فعال ما يشاء پاتې کېدل، استبداد دی. ځيني استبدادونه هم ځانته يو څه منطق لري، خو که څوک غواړي له ټولو معقولاتو نه پردی استبداد وپېژني نو د امر بالمعروف و نهي عن المنکر «قانون» يې ژوندۍ بېلګه ده.
ستاسو هڅې د اقتصادي پراختيا او وزګارانو ته د کارموندلو په ډګر کې ستايو، خو دې ته په کرکه ګورو چې د زرګونو متقاعدانو قانوني حقونه نه ورکوئ او د دې اړو خلکو د بچيانو د خولې ګوله (مړۍ) په جبر ترې اخلئ.
هغه مشروطه ښه اېسېدنه چې ځينو تاسو ته لرله، اوس نه يواځې چې نوره پاتې نه ده، بلکه په بد اېسېدنې او ان کرکې اووښتې ده. خلکو ته ستاسو ښه اېسېدنه په دې وه چې له داړه مارانو، د خاورې د بشپړتيا دښمنانو، په فساد لړلو ظالمانو او د پرديو استخباراتو نوکرانو له منګولو خلاص شوي ول؛ او حق او قانون خوا ته د تاسو په خوځېدو مشروطه وه. اوس چې ورځ تر بلې ښکاره شوه چې پر فردي استبدادي واک مو خېټه اچولې، ميم زور ما ټول د ما، نه د خدای منئ نه د بنده، نو هغه د ښو اېسېدو(خوشبينۍ) دلايل هم په دې دليل باطلېږي چې هر هغه څه چې مثبت انګېرل کېدل، نه د وطن، خلکو او اسلام د ژغورنې بلکه د قدرت بيا په زور غصبولو په موخه تر سره شوي دي او خپل مشروعيت هم نه له خلکو بلکې له غيبه اخلئ، خپل امير هم له خدايه رسالت لرونکی او په پوهه يا ناپوهۍ د رسول الله برابر ګڼئ. 
له ښځو سره په کار، روزګار او ټولنيز ژوند کې په دومره غلیظ تبعيض او له لوړو زده کړو نه مو د مليونونو نجونو په محرومولو سره د دوی اوسنی او راتلونکی ژوند برباد کړ او د ټولنې فرهنګ او اقتصاد ته مو هم ډېره ظالمانه او له دښمنۍ نه ډکه ضربه ورکړه. 
خلک حق لري ووايي له بارانه وتښتېدو، ناوې ته کښيناستو.
خپه که خوشحالېږئ، رغوونکی نقد يې بولئ که تشې سپورې، رښتيا يې دا ده چې يواځې دښمن دغه چمونه کولی شي نه يو دوست او مسوول حکومت. 
د رسميت پېژندلو په هڅو کې ستړي ياست. خو نه پوهېږئ چې دا چاره په مشروعيت پورې مشروطه ده، کوم چې له ولس نه او د قانونيت له لارې تر لاسه کېږي. له نړۍ نه مشروعيت غواړئ خو بيا هېڅ مدني او نړيوال اصول نه هم منئ. 
د شننې پايله:
که غواړئ هم د خدای او رسول احکام په ځای شوي وي، هم د خلکو رضايت او ملاتړ ولرئ او هم د نيژدې او ليرې دښمنو او بدنېتو دولتونو له پلمو او کوهي کيندلو نه وژغورل شئ، خپلې پوندې د خلکو له مريو نه ليرې او د ناريننه و او ښځينه و روا غوښتنې او حقونه، د زده کړې او کار په ګډون ومنئ، قانونيت راولئ او د ټولټاکنو له لارې له کليو نه نيولې تر ولسواليو، ولايتونو او زونونو پورې شوراګانې او مرکزي ملي شورا رامنځ ته کړئ، څو خلک ځان په ځواک کې ګډ وويني او په خپلې رايې سره تاسې ته هم مشروعيت درکړي. 
که يې نه منئ، نو د خلکو او نړۍ کرکه به درنه ورځ په ورځ لا زياته شي چې ښې پايلې به ونه لري. زغم هم اندازه لري. تاسې خو د مسالمت آميزو اعتراضونو مخه هم بنده کړې ده، يوه ورځ به حوصلې وچوي او خلک به اړ شي د خپلو حقونو بېرته اخيستو په موخې قيام وکړي.
enough is enough!
۲۰ / ۰۶ / ۱۴۰۳
۱۰ / ۰۹ / ۲۰۲۴


 زلمی نصرت

با روی کار امدن طالب ها تمام حلقات  شبه نظامی٬ سیاسی و نیابتی مرکز گریزی که افغانستان را به چندین مرکز قدرت٬ چند پارچه و تجزیه سوق داده بود٬ بساط شان جمع و ریشه کن شد و قدرت ممثل حکومت مرکزی قویتر از نیروهای نیابتی در سراسر افغانستان شکل گرفت.

این قدرت به همسایه ها تفهیم کرد که نه در امور داخلی  کسی مداخله می کند و نه هم حق مداخله را به دیگران میدهد.
 نه از خاک افغانستان بر علیه کدام کشور استفاده خواهد کرد و نه به کشور دیگر حق چنین مداخله را میدهد.

 در نوار مرزی با ایران در چند نقطه درگیری صورت گرفت٬ در گیری با پاسخ مناسب نیروهای سرحدی ااا خاموش شد.

دو سال قبل دیدیم که حین تثبیت برخی نقاط صفری در نوارمرزی میان افغانستان و ایران سربازان و افسران سرحدی ایران خواست تا چند سانتی متر خاک افغانستان را اشغال کند٬که با واکنش نیروهای سرحدی افغانستان روبرو شد.
 یک طالب با لحن جدی به افسران سرحدی ایران گفت که یک ملی هم به کس اجازه  نمیدهند تا خاک افغانستان را اشغال کنند.

ویدو کلیپ جریان گفت و گوی نیروهای سرحدی ایران و  طالب افغان در یوتوپ موجود است که حماسه ساز٬ تاریخ ساز و خبر ساز شد.

از یک طرف  بحران گسترده داخلی و فشار های بین المللی سبب شده است٬ تا ایران در مناسبات و سیاست های خود با افغانستان  از سیاست  و روش های مدارا و احتیاط کار بگیرد٬ نه مانند گذشته از زبان تهدید٬ شانتاژ٬ تحقیر و زیاده خواهی .

  از طرف دیگر یک معضله کلان دیگر مهاحرت است که با روی امدن طالب ها روحیه برامدن جوانان از افغانستان به خصوص در وجود جوانان مکتب خوانده  تا سن ۳۰  بسیار زیاد زنده شده است و هر جوان تلاش می کند٬ میخواهد و یک ارمان دارد که چطور از افغانستان برایند.

 با این ترتیب  به ایران  بهانه دست داد تا در مرز میان افغانستان  به ساختن دیوار کانکریتی به ارتفاع چهار متر در ظاهر به هدف مقابله با نا امنی های مرزی٬ قاچاق سلاح و مواد مخدر و انسان شروع کند. اینکه طالب ها چپ است نشان میدهد که با انها هم توافق صورت گرفته است.

   بسیار جدی سوال بر انگیز است که٬ ایران چرا حالا به ساختن دیوار کانکریتی در نوار مرزی با افغانستان پرداخت.؟

انچه را که در این راستا میخواستم بگویم  این است که:

۱ ـ باور من این است که ایران بلاخره متوجه زیاده خواهی و مداخلات بیجای و تحریک امیز خود شد که اگر ادامه بدهد٬ طالبا ارام نه خواهد نشست و دست به اقدامات متقابل خواهد زد.  در دور اول ااا  در ولایت بلخ ایران کشتن چند جنرال و دیپلومات خود را هم به یاد دارد.

۲ـ   این تغیر یک تغیر استراتیژیک است در سیاست های ایران و معلوم میشود که ادعای ارضی ( بالای هرات٬ نیمروز٬ فراه٬ غور٬هلمند٬ شمال و نقاط مرکزی افغانستان یعنی حوزه غرب٬ مرکزی و شمال افغانستان )از استراتیژی شان برامده و دارد از آن منصرف میشود. 
 

زیاتې مقالې …