عبدالصمد ازهر

در آغازین ر وزهای اکتوبر بود که حکومت موقت پاکستان، که به منظور تدویر بی طرفانه انتخابات پارلمانی زمام امور را به دست گرفته است، یک تصمیم غیر عادی و بی سابقه را که با این بزرگی  کمیت و کوتاهی مدتِ ضرب الاجل، آن هم در آستانه حلول زمستان، در جهان سابقه نداشت، اتخاذ و اعلان کرد یک ملیون و هفت صد هزار مهاجر غیر قانونی باید تا آخر آن ماه از پاکستان خارج شوند، در غیر آن بازداشت و به زور اخراج می گردند. در برابر این تصمیم که از سوی آن حکومت به صورت مکرر ابلاغ شده می رفت، نه از سوی حاکمیت طالبان و نه از سوی جامعه جهانی کدام واکنش جدی و یا اقدامی به عمل آمد. معلوم نیست این بی تفاوتی ناشی از جدی نگرفتن و تپ تپ پای دانستن آن برای ترساندن طالبان بود یا بی علاقه گی ها و یا تایید آن تصمیم.

تحمیل و تعمیل این اخراج توأم با باج گیری ها، زدن ها، توهین ها، چور نقدینه ها و زیورات، در مقایسه با کرده های اسراییل در اخراج فلسطینی های محرم ساخته شده از همه چیز،  در زیر باران بمب و راکت از شمال غزه به جنوب و ادامه بمبارد در میانه  راه ودر خود جنوب، تشابه می رساند. به عبارت ساده تر : اخراج افغان ها از پاکستان بر سبیل اخراج ساکنان از شمال به جنوب غزه، انجام شده می رود.

پاکستان در تقلید از کرده های امریکاَ، دارایی های افغان ها را کش رفت. غیر از اذیت و چپاول توسط پولیس، اجازه و فرصت لازم داده نشد ملکیت های ثابت و سیال شان را به فر وش رسانند و نقدینه بالاتر از پنجاه هزار افغانی را با خود بیاورند. قیمت دارایی های شان از آسمان به زمین خورد و محلی ها نیز به غصب زمین، خانه و انکار از پرداخت طلب ها متوسل شدند.

باز هم به اختصار: عنف و آزار به متود اسراییل و غصب دارایی ها به متود امریکایی.

اما دلایل بی تفاوتی های طالبان و جهان:

بی تفاوتی طالبان احتمال دارد از یک سو همان طور که ګفته شد ناشی از بی باوری شان به جدی بودن حکومت موقت در عملی کردن این تهدید باشد، یا به دلیل مجبوریت به فرمان برداری و یا ترس از اخراج خانواده ها و ضبط دارایی های شان.

بی تفاوتی جهان، در راس امریکا و اروپا می تواند به دلیل مصروفیت و اولیت در اوکراین و خاور میانه بوده باشد و یا به گفته اشرف غنی بی علاقه شدن پشتیبانان جهانی از ادامه پشتیبانی طالبان.

اما من به این نظرم که پاکستان نمی توانست بدون استشاره و حمایت امریکا به چنین اقدام غیر عادی و غیر معمول در جهان دست یازد. پاکستان چیزی نیست جز آله و وسیله یی برای پیاده کردن آنچه در کاخ سپید و داوننگ ستریت ۱۰ تصمیم گرفته می شود. چنانچه تمامی واکنش امریکا به این توصیه خلاصه شد که از اخراج کسانی که قرار است به امریکا منتقل شوند، خودداری شود.

ایران هم مطابق تصمیم اعلان شده شان همه روزه چندین هزار نفر را با خشونت و آزار و اعمال مشابه پاکستان، از مرزهای نیمروز و هرات بیرون کرده می رود. تفاوتش با اقدام پاکستان در این است که ضرب الاجلی تعیین نکرده و سر و صدا ی مشابه راه نینداخته اند. اگر خواننده گان ارجمند به یاد داشته باشند در نخستین روزهای اعلان اخراج مهاجران ز سوی پاکستان و ایران هر دو، با تفاوت زمانی خیلی کوتاه چند روز یک رقمی، نوشته بودم که پاکستان و ایران در جریان سفر رییس شورای امنیت ملی پاکستان به ایران و ملاقات و مذاکره با همتای ایرانیش، به گمان اغلب روی بیرون کردن کتله یی مهاجران افغان برای و ارد آوردن فشار بر طالبان و وادار کردن شان برای تن دادن به خواسته های این دو، توافق کرده باشند. خبرهای دیروز حاکی از آن بود که در یک هفته گذشته بیست هزار افغان مهاجر از طریق مرز اسلام قلعه کشیده شده اند.

اگر قضیه روی مهاجرت غیر قانونی می چرخد، چرا در طول مدت ده ها سال این مهاجران به نام مهاجر غیر قانونی مسما نشده و اخراج نشدند و چرا حالا؟؟

از سال ۱۹۷۳ اسلام آباد افغان ها را با انواع دسایس و حیل به مهاجرت فرا خوانده با کافر و کمونیست خواندن داوود خان و حکومت های بعدی، آنها را با مغز شویی برای جهاد تربیه و به خرابی وطن خود شان و کشتن برادران و خواهران خود شان استخدام و فعال می ساختند. نامش را جهاد در راه خدا گذاشته بودند و امریکایی ها آنها را مبارزان و قهرمانان راه آزادی خوانده با پول و اسلحه از طریق پاکستان حمایت و تشویق می کردند. استفاده ناجایز از جریان پیوسته ی پول و اسلحه از امریکا، کشورهای غربی و عربی بالاخص عربستان و اقمار آن، تغییرات نمایانی در چهره  اقتصادی پاکستان وارد کرد و خاطر خواهی های غرب از آن، مجالش داد به نیروی ذروی دست یابد. در آن گاه افغان ها محبوب بودند و همین افغان های محبوب را زمینه ی پاییدن، زنده گی و سرمایه گذاری دادند. اما حالا به یکباره گی همه نامطلوب شدند و مورد اهانت، لت و کوب و اخراج با دستان خالی واقع گردیدند.

این چرا؟ پاسخ به این چرا جز وارد کردن فشار برای گردن نهادن طالبان به خواسته های امریکا و پاکستان و توجیه فریبنده ی افلاس سیاسی و اقتصادی خودش از طر یق انداختن گناه بر گرد ن افغان ها، چیزی دیگری نیست. امریکا اضافه بر خواسته های معروف و مکرر مانند شمولیت دست پرورده هایش در حکومت و ضد و بندهای استخباراتی، می خواهد طالبان را به سبب نزدیکی با چین مجازات کند. پاکستان نیز که در ظاهر خواست داغش اخراج همه پناهنده گان وزیرستانی که از نظر او گویا مربوط حرکت طالبان پاکستانی اند، می باشد اما جوشش نامیمون درونیش ناشی از آنست که خلاف تصورات آرمانیش از پیروزی طالبان و جشن هایی که به آن مناسبت برپا کرده بودند، اینک می بیند که روز تا روز از نفوذش کاسته شده و حلقه نوکرانش محدود شده می رود. از این لحاظ هم، فشار دادن طالبان را در دستور روز قرار داده است.

فراموش نکنیم که شهباز شریف صدراعظم پیشین و نظامیان پاکستان، این حکومت سرپرست به ریاست انورالحق کاکر را رویکارآورده برایش وظایف غیر متعارفی سپرده اند که با هدف و وجیبه اصلی ماموریتش همخوانی هم ندارند.  علاوه بر آنکه شهباز شریف و نظامیان، عمران خان را برای دور کردن از راه نواز شریف به دسایس و دلایل خیلی ناموجه به زندان افگندند، اخراج جمعی افغان ها را نیز به مثابه اهرم فشار و مجبور ساختن طالبان برای زانو زدن در برابر  نواز شریف صدر اعظم تعیین شده از سوی امریکا و نظامیان، به حیث وسیله به کار گرفته اند. به جای دستگیری و زندان، محکمه پیش از پیش برای نواز شریف مهلت داد و بدون شک در قدم دوم تمام اتهامات قبلی بر وی باطل اعلان می گردند. البته این روال معمول حکومت داری ها در طول تاریخ پاکستان است.

حاکمیت طالبان در برابر این اقدام پاکستان چه می تواند و چه باید بکند؟

حاکمیت طالبان بدون شک مجبوریت ها و محدودیت هایی دارند. علاوه بر آنچه در بالا اشاره شد، انزوای سیاسی شان آنها را دستنگر همسایه ها وآنهایی که به نحوی روابط شان را با ایشان نگه داشته اند، گردانیده تنش افزایی در چنین روابط منجر به انزوا آفرینی بیشتر و تجرید  فراتر می شود. راه ها و گذرگاه های ترانزیتی نیز برای کشور محاط به خشکه ما یکی از سلاح های کهنه و زنگ زده ولی خیلی تیز و بُران است. گرچه جانب افغانستان نیز امکانات ایجاد چنین موانع در برابر صادرات پاکستان به آسیای میانه را دارد، اما تجارت آن کشور محدود به این راه نبوده دسترسی به راه های آزاد بحری او را با جهان وصل می کند. با آن هم اتصال پاکستان و آسیای جنوبی در مجموع با آسیای میانه، نه تنها رد و بدل اموال تجارتی را سریعتر، آسانتر و ارزان تر ساخته دسترسی به منابع سرشار انرژی و مواد معدنی را نیز از همین طریق میسر می گرداند که بستن دراز مدت آن ضربه ستر اتژیک برای پاکسنان است. در این طرف  برای افغانستان نیز که سال ها ایجاد شاهراه های وصل آسیای میانه و اروپا با جنوب را به مثابه هدف ستراتژیک مطرح و برای آن تپیده است، ضربه جبران ناپذیر خواهد بود.[1] بستن های موقتی راه امکان پذیر بوده اما از یک طرف هنوز جرئت این کار در رهبری وجود نخواهد داشت و از سوی دیگر عواید تکس ترانزیت اموال هم از د ست می رود.

حکومت ها، مدرسه ها و استخبارات نظامی پاکستان که در تلاش برای دور نگه داشتن کشور و مردم ما از پیشرفت های اقتصادی، اجتماعی و مدرنیته، پیوسته  موید و مشوق تعزیرات سیاسی و اجتماعی و محرومیت زنان و دختران از حق کار و تحصیل  در افغانستان بوده اند، با این کوچ دادن جمعی، صدها هزار حتا ملیون دختر و زن را د ر این تنور محرومیت می سوزانند. اگر طالبان اندکی درایت وفردا نگری داشته باشند، همین الآن وقت آن رسیده است که از پالان فرهنگ دشمنی پایین آمده بازگشایی مکتب ها و دانشگاه ها را با حق اشتغال برای زنان، اعلان و از این طریق بر زخم های عمیق ایجاد شده بر هموطنان ساکن و بازگشت کننده گان،  مرهم بگذارند. این امر برخلاف تصور پاکستان که منظورش  خلق نارضایتی و بی ثباتی بود، موجبات پشتیبانی مردم را فراهم می آورد.

کار بزرگ د یگر که ریسک آن در مقایسه با بستن راه ترانزیت خیلی کمتر است، اعمار زنجیره یی از بندها روی دریای کنر است که مانند کانال قوش تیپه در شمال که تایید و پشتیبانی همه افغان ها را به همراه داشت، دل های ملیون ها افغان را در شرق و سراسر  کشور شاد و اقتصاد ما را از نگاه توافر محصولات زراعتی و انرژی سر پا ایستاده خواهد کرد و یک عکس العمل هدفمند برای وطن و دندان شکن برای پاکستان  خواهد بود. حکومت اشرف غنی را امریکا در حمایت از خواست پاکستان اجازه چنین کاری نداد و منابع تمویل را راه نداد.

در جنب تقاضا و جلب کمک های بشری از جهان برای سبک کردن بار سنگینی که برداشت آن سهل نیست،  طالبان با عملی کردن فقط همین دو کار بنیاد ی پیشنهاد  شده، پشتیبانی مردم را حتا در انتخابات به دست می آورند. راه به سوی مشروعیت باز گردیده جهان نیز به رسمیت شناسی رو آورده درهای همکاری ها و کمک های اقتصادی نیز باز می گردند.

چشم ها را باید باز کرد و راه را از چاه باید تشخیص کرد.

[1] در مورد اهمیت و ارزش های جانبی این شاهراه ستراتژیک، گفتنی ها زیاد است که از موضوع مورد بحث فعلی خارج است.


نویسنده Akram BELKAID برگردان حوا بختياري  

آیا ایران پشت حمله حماس علیه اسرائیل است ؟ به روایت مقاله وال استریت ژورنال مورخ (۸ اکتبر ) که تنها به منابع ناشناس در حزب جهاد اسلامی فلسطین و حزب الله اشاره کرده ، تهران برای انجام عملیات « طوفان الاقصی » چراغ سبز نشان داده بوده. موضوعی که مقامات ایرانی آن را رد کردند با وجود این که عملیات را ستوده و دعوت به ادامه مقاومت کردند.
 
در ایالات متحده امریکا، تعدادی از نمایندگان دمکرات و جمهوریخواه خواستار وضع تحریم های جدیدی علیه تهران شده اند. ولی سوالی که مطرح می شود این است که : اگر جمهوری اسلامی پشت این حمله است ، چرا «حزب الله » که مهم ترین نیروی نیابتی اش در منطقه است، همزمان با حماس و به عنوان « وحدت جبهه ها » یا « مقاومت مشترک » عبارتی که مرتبا توسط رهبران تشکیلات لبنانی بکار برده می شود ، وارد جنگ نشده ؟

یک چنین مداخله ای می توانست سهمی در به هم ریختن ارتش اسرائیل داشته باشد - چندین واحد از آن در کرانه باختری رود اردن مستقر بودند - قبل از این که به نقل از واشنگتن، ناو گروه هواپیما بر آمریکایی یو اس اس جرالد. آر. فورد ، به شیوه ی پیشگیرانه در سواحل اسرائیل پهلو بگیرد .

در صورت این که ایران از وقوع حمله اطلاع داشته، دو فرضیه قابل بررسی است. اول این که ایران از جزئیات دقیق این حمله به خصوص از تاریخ مشخص آغاز مخاصمات بی خبر بوده. تعدادی از تحلیل گران عرب این سناریو (۱) را پذیرفته اند : حماس تصمیم اقدام برای حمله را به تنهایی و بدون مطلع کردن متحدانش، اتخاذ کرده. مهم تر اینکه، رهبری نظامی و مظهر آن فرمانده اش محمد صیف ، عملیات را بدون رجوع به تهران و نه حتی رهبری سیاسی تبعیدی در قطر، برنامه ریزی کرده بود. راهی برای اجتناب از درز پیدا کردن اخبار، و همین طور تائید ارجحیت رهبران داخل نسبت به آنهایی که در خارج به سر می برند.

فرضیه دوم اینکه تهران مایل نبود حزب الله در وهله اول با این حمله مرتبط باشد، و به عنوان نیروی ذخیره برای ادامه وقایع آن را حفظ کرده. برای رژیم ایران ، این تشکل لبنانی اهرم ارزشمندی برای مایوس کردن اسرائیل در جهت اقدام علیه تاسیسات هسته ای اش به شمار می رود ، در نتیجه نباید آن را در عملیات نسنجیده ای درگیر کند. در گذشته، مدت ها تهران از ترغیب حزب الله در جبهه ی خارجی طفره می رفت ، همانا در مورد سوریه و دفاع از رژیم بشار اسد .

درگیری که نیروی شبه نظامی لبنانی با شدت محدودی در مرز شمالی اسرائیل حفظ کرده با این هدف است که به تل آویو یادآوری کند که باید همیشه حضورش را در نظر داشته باشد .از زمان «جنگ سی و سه روزه» در سال ۲۰۰۶ که حزب الله رویاروی اسرائیل جنگید ، بر این باور است که پیروز میدان بوده و در زمینه نظامی به طور قابل ملاحظه ای خود را تقویت کرده. اگر چه به برتری نیروی هوایی اسرائیل اذعان دارد، فرماندهانش تاکید می‌کنند که از یک رویارویی زمینی هراسی ندارند .

یک هفته بعد از حمله، آیت الله علی خامنه ای ، رهبر جمهوری اسلامی ایران، اسرائیل را تهدید کرد که در صورت تداوم و استمرار بمباران هوایی غزه به اعمال زور متوسل خواهد شد . آیت الله خامنه ای روز ۱۷ اکتبر اظهار داشت :« اگر جنایات رژیم صهیونسیتی ادامه پیدا کند، ملت های مسلمان و نیروهای مقاومت بی تاب شده و دیگر کسی قادر به متوقف کردنشان نخواهد بود ».

وزیر امور خارجه ایران ، آقای حسین امیر عبدالهیان هم به ایالات متحده و اسرائیل هشدار داد که وضعیت می تواند در منطقه خاور نزدیک « غیر قابل کنترل » شود.تهران به صراحت بیان کرد که نمی تواند مانع حمله حزب الله و سایر بازیگرانی که تحت نفوذش هستند به اسرائیل شود .

روز پنجشنبه ۱۹ اکتبر، یک ناو نیروی دریایی آمریکا که در دریای سرخ در حرکت بود چندین موشک تهاجمی و پهپاد هایی را که از یمن توسط شبه نظامیان حوثی طرفدار ایران، شلیک شده بودند را منهدم کرد . به نقل از واشنگتن، این موشک های دوربرد که به سمت شمال هدف گیری شده بود، امکان داشت به خاک اسرائیل اصابت کنند .هر روز مطبوعات نزدیک به قدرت در ایران، خواستار این هستند که از این پس جناح های مسلح شیعی لبنان، یمن ، سوریه و عراق، نیرو هایشان را علیه اسرائیل متمرکز کنند. از این به بعد خطر شعله ور شدن آتش جنگ در مشرق، واقعی است .

حکومت تل آویو که از خطر شکل گرفتن جبهه ی دومی در شمال آگاه است حکم تخلیه مناطقی نزدیک مرز را صادر کرده و هشدار و اخطارها علیه حزب الله و ایران را تشدید کرده. طی این روزها درگیری های پراکنده و مستمر حادتر شده که به واسطه ی شدت و ماهیت تکرار شونده آن یاد آور شرایطی است که در سال ۲۰۰۶ منجر به شروع جنگ شد . ولی آیا حقیقتا به صلاح حزب الله است که به جنگ با اسرائیل دامن بزند ؟ و خطر ضد حمله ای از جانب آمریکا را متحمل شود، چهل سال پس از بمباران سواحل لبنان توسط نیروی دریایی آمریکا ، در پاسخ به دو سوقصد در بیروت که منجر به کشته شدن ۲۴۱ سرباز آمریکایی و ۵۸ چتر باز فرانسوی شده بود . زیرا یکی از اولین پیامدهای حمله حماس علیه اسرائیل ، بازگشت نیروی دریایی ایالات متحده با همه توان در منطقه می باشد .

ولي الله ملکزی

ما د کونړ له سینده جار کړې -  زما لالي به په کې مخ و ینځلی وینه 

اوبه نه یواځې د هر ساکښ او نبات لومړنۍ اړتیا ده، بلکې هغه د جماد او د دې پراخه طبیعت ښکلا هم ده. اوبه زراعت دی، سیاست دی، اقتصاد دی او پرمختګ دی. له نن څخه ۷۳ کاله پخوا، یو کاناډایي پوهاند یوه تیوري وړاندې کړې وه چې د را روانې پیړۍ جنګونه به د تیلو پر ځای، د اوبو پر سر وي چې نښې یې ورو ورو څرګندیږي. د امریکا د جان هاپکنز پوهنتون خبرداری ورکوي چې له ۲۰۲۵م کال وروسته به د نړۍ د هرو دریو تنو څخه یو تن په داسې هیواد کې ژوند کوي چې هلته به د اوبو کمښت وي. افغانستان د اوبو له بابته یو بسیا او بډایه هېواد دی چې د اوبو کلنی جریان یې ۷۵ میلیاردو مترو مکعبو ته رسي. د پرله پسې بهرنیو یرغلونو، کورنیو جګړو، د ځینو مغرضو او بدنیته ګاونډیانو لاسوهنو او د تخنیکي ظرفیتونو د کمي له امله، یوازې شل ملیارده مکعبه اوبه په هېواد کې مصرفیږي او پاتې یې په وړیا توګه د ګاونډیانو په لور بهیږي. افغانستان ټول ۱۳۰ لوی او کوچني سیندونه او روان خوړونه لري چې د کونړ سیند، له آمو او هلمند وروسته په دریم کتار کې ولاړ دی.

د کونړ لنډی یا د اسمار سیند چې لرغونې نوم یې راسا دی، د پامیر د څلور زره متره لوړې څوکې څخه د بروغل کوتل سره پیل او د هندوکش غر په ختیزه څنډه کې واخان له یارقند سره نښلوي. دغه سیند چې کله د چترال له لوري د ارنوۍ په برخه کې د ډیورنډ له کرښې را واوړي، نو د کونړ سیند نوم خپل کړي. د غرنیو ناوونو او کږلیچونو په اوږدو کې د پامير څخه رابهیدونکې د ګڼو کمکیو شیلو او خوړونو سره يوځاى او د اوبو کچه یې ورو ورو لوړیږي. د کونړ د سيند بله مهمه برخه د هندوکش له غرونو څخه د ۴۴۷۶ مترو له لوړې څوکې څخه رابهیدونکې اوبه دي چې د نورستان ولایت له باشګل، وايګل او پارون څخه راکوزیږي او د پیچ سیند جوړوي. دغه سیند د خپل مزل په ترڅ کې د شوړیک خوړ، د کوړنګل خوړ او د وټه پور په سیمه کې له غټو چینو څخه له راغلو اوبو سره یوځای او په اسعد آباد کې له لنډي سیند سره غاړه غړۍ کېږي.

د کونړ سیند ۱۱ ملیارده متر مکعبه اوبه لري او د ننګرهار ولایت په بهسودو کې د کابل له سیند سره ګډیږي. دغه سیند د غرونو له جګو څوکو تر ننګرهاره، اویا میله (۱۱۲کیلو متره) واټن لري. د کامې، ګوشتې، لعلپورې او نورو سيمو څخه تېرېږي او بیا د کوزې پښتونخوا په لور ځي چې له آباسین سره مل شي. د کونړ د سیند مجموعي اوږد والی‌، له‌ پیله تر پایه ۴۱۱ کیلو متره دی. له بده مرغه، نه کونړیانو او نه پاتې هیوادوالو له دې څپانده سيند څخه د کرهڼې، انرژۍ او بریښنا په برخو کې چندان ګټه نه اخلي. یواځې د کونړ د نوآباد، نرنګ، څوکۍ، نورګل، پشد، سرکاڼو او خاص کونړ په ولسوالیو کې ويالې تیرې شوې او په اسعد آباد کې یو وړوکې بریښنا بند جوړ شوې دی.

د کونړ پر سیند د بندونو د جوړیدو خبرې د شهید ولسمشر، محمد داود له وخته زمزمه کیږي. ارواښاد پلان درلود چې د اسمار د سور طاق د برېښنا پروژه په ۱۳۵۸هجري لمریز کال کې پیل کړي، خو د غوايي خونکارې کودتا هرڅه په همدغه سیند کې لاهو کړل. د کونړ سیند په ګرمیو کې ځوانان وړي او یا په ځنګلونو کې د وهل شوو نښترو ګرګې او شاوړي له دنګو غرونو څخه له ځان سره راکوزوي. د کونړ د اوبو د مهارولو په خاطر یو ترکې، یو هندې او یو جاپانې انجنیر د مرموزو لاسونو قرباني شوي؛ ولی د کونړ ولسونه به د هغوئ سرښندنې او پیرزونې هیڅکله له یاده ونه باسي.

اکرام ایمان، د سیندونو په هکله پخپل تحقیق کې کاږي: «زموږ د هيواد طبيعي جوړښت د بندونو جوړولو ته ښه سازګار دی او په کم لګښت کولاې شو ډیر بندونه وتړو. په دې سره به موږ د ګاونډيو هيوادونو له وارداتي بريښنا څخه خلاص او د خپلې انرژۍ څښتن شو. ګاونډیان بیا نه شي کولاې چې زموږ له مجبوريتونو څخه بده استفاده وکړي او موږ به د يو آزاد ملت په توګه، له دوئ سره د متقابلو اړيکو او ګټو پربنسټ چلند کوو. د اوبو د ښه کنټرول او مدیریت بله ګټه دا ده چې د کرنې سکتور مو پياوړی کوي، خپلې اړتياوې پوره کوو او د نړۍ مارکېټونو ته لاره مومو».

په جرمني کې میشت افغان انجنير، عبدالغفار ستارزوی د یوې څیړنیزې مقالې په ترڅ کې داسې یادونه کوي: « د افغانستان حکومت له ازبکستان څخه د خپلې بیړنۍ اړتیا له مخې بریښنا واردوي چې د شپږ سوه کیلومترو واټن وهي. د دغه برق انتقال او په ځانګړې توګه د پايو ساتنه په دې شراېطو کې ډېرې ستونزې لري. افغانستان اوس مهال هرکال له ازبکستان څخه زر میګا واټه بریښنا واردوي چې کلنۍ بیه یې ۱۲۰ملیونه ډالره ده. په هېواد کې د شته امکاناتو په کارولو سره، که د کونړ د سيند د پاسه د سور طاق، مناګي، کامې او ګمبيري پروژې سمې پلی او د برېښنا بندونه جوړ شي، نو د لومړۍ سروې له مخې ۱۳۰۰ مېګا واټه برق به ترلاسه شي. دا اندازه برق د کونړ له اړتیا زياته او کابل ته انتقال کیدلای شي».

د کونړ هوارې ځمکې ډیرې کمې دي؛ نو که چېرته په عصري سيستم سره بندونه، ويالې او استنادي دېوالونه پورته شي، تقريباً شپیته زره جريبه نوره ځمکه به د کرنې وړ وګرځي. د حامد کرزي د لومړۍ دورې په مهال، په پام کې وه چې د مره ورې ولسوالۍ د لاهور ډاګ ته څیرمه یو کانال وکیندل شي چې شل زره جريبه ځمکې خړوبه کړي. د مودیرا فرانسوۍ مؤسسه، په کونړ، نورستان، جلال آباد او لغمان کې ځینی پرمختيايي پروژې درلودلې او د دغه کانال د جوړیدو بودیجې ته چمتو وه. د یادې مؤسسې د ختیز زون مشر، انجنیر عبدالرحمان ستارزي ډیرې منډې ترړې وکړې، خو مخ ته یې ډبرې واچول شوې او پروژه تالاترغۍ شوه.

(افغان ولس د کونړ پرسیند د بریښنا د بندونونو جوړېدل غواړي!) دا جمله نن سبا یوځل بیا په ټولنیزو رسنیو لکه فیسبوک، ټک ټاک او ټویټر/ اکس کې د یو کمپاین شعار دی چې په خوند سره زمزمه کیږي. د کمپاین ګډونوال وايي چمتو دي چې د بریښنا د بندونو د جوړېدو په چاره کې د خپل وس په اندازه له واکمن نظام سره مالي او تخنیکي مرستې وکړي. د رسنیو کاروونکي وايي: موږ د ملي احساس لرونکي په زرګونو ژمن مسلکي کدرونه لرو؛ په کار ده چې د بهر ته د تللو په ځای د دوئ له وړتیاوو څخه کار واخیستل شي. څارونکي هم باور لري چې د کونړ پرسیند د بندونو د جوړولو په اړه کمپاین ډیر ګټور او اغیزمند دی. مګر ستونزه دا ده چې ماړه حکومتونه او نړیوال مرستندویه بنسټونه ښایي دې برخې کې پانګونې ته زړه ښه نهکړي؛ ځکه هغوئ د اقتصادي ګټو په څنګ کې خپل سیاسي ابعاد هم سنجوي.

د کونړ پر سیند ۲۳ جوړ شوي پلونه:

د ارواښاد اعلیحضرت محمد ظاهر شاه او شهید ولسمشر، محمد داود د واکمنۍ پر مهال د کونړ په سیند باندې یواځې درې پاخه پلونه وو. لومړی د کامې په برخه کې وو، دوهم د سرکاڼو او دریم په اسمار کې، خو اوس دغه شمیر ۲۳ پلونو ته رسیدلی دی. د تازه جوو شوو پلونو په لړ کې یو د زیړي بابا په سیمه کې دی چې بله غاړه یې ګاشکوټ او ګوریک دی. بل د سپین جومات او خاص کونړ ترمنځ دی چې پخوا به خلک دلته په جالو کې پورې وتل. ورپسې پل د څوکۍ او حکیم آباد په ساحه کې دی،‌ بیا د کوټکي او پشد ترمنځ، بیا د ډنډونو او بیلې ترمنځ کیبلي پل دی چې البته دا د موټرو لپاره نه دی.

د سرکاڼو او ډنډونو مشهور پل، د مره ورې او اسعد آباد ترمنځ پل او دوه نور د لاهور ډاګ او پلوڅې له ناو سره دي. د بیلې او شلتن ترمنځ کیبلي پل، د شلتن او اسمار ترمنځ د ډمبر پل، د شین کوړک په ساحه کې پل او د شیګل او شلتن ترمنځ پل. د اسمار نوی غټ پل، په دانګام کې دوه پلونه، د ناړۍ په سیمه کې کیبلي او د لرګیو پلونه او د دوکلام او بریکوټ ترمنځ ګڼ شمیر پلونه د یادونې وړ دي چې د خلکو په ورځني ژوند کې ډیرې ترانسپورټي اسانتیاوې رامنځ ته شوی دي. ولی ناخوالی اړخ یې دا دی چې د مفسدو ټیکه دارانو او نالایقه انجنیرانو د درغلیو له وجې، د یادو پلونو ځینې له کاره لویدلي او تشې پایې او کیبلونه یې د یادګار په ډول ځوړند دي. (ژمې به تیر شي، خو سکاره به همداسې تورمخي پاتې شي).


درحالی که وضعیت اقتصادی بدتر از پیش می شود، تعداد سوء قصدها، به ویژه در محل های آیینی، در پاکستان افزایش می یابد. اما، دغدغه اصلی رهبران سیاسی و نظامی حفظ قدرتی است که از آغاز سال جاری توسط هواداران عمران خان، نخست وزیر پیشین که بازداشت شده، به شدت تضعیف شده است. آنها انتخابات پیش بینی شده برای ژانویه ۲۰۲۴ را علی رغم اینکه تحت کنترل شان بود، به عقب انداخته اند.

JPEG - 749 kb
نویسنده Laurent Gayer برگردان شهباز نخعي  
با آخرین پرتوهای غروب آفتاب، گروه های کوچکی از تظاهر کنندگان به سوی خیابان «شاهراه فیصل» رو می آورند که محور اصلی کراچی – پایتخت اقتصادی و مالی پاکستان- است. با آن که برخی از آنها چوب هایی از نی در دست دارند و به نظر می رسد که مصمم به رودررویی با نیروهای انتظامی هستند، دیگران به صورت خانوادگی به تظاهرات آمده اند. در میان این جمعیت خیلی تهییج شده، تعداد زیادی زن نیز وجود دارد.

چند ساعت پیش از آن، در بامداد ۹ مه ۲۰۲۳، عمران خان، نخست وزیر پیشین در چهارچوب یک تحقیق به اتهام فساد در اسلام آباد دستگیر شده است. این دستگیری هوادارانش را به خیابان کشانده و بزودی شهرهای بزرگ صحنه رویدادهای خشونت باری می شود. در کراچی، معترضان می گویند که از دسیسه چینی علیه قهرمان خود خشمگین اند. به نظر آنها او تنها کسی است که می تواند اوضاع کشور را اصلاح نموده و آن را از فساد پاک کند. در فاصله پرتاب دو گلوله گاز اشک آور، حامیان حزب «جنبش عدالت پاکستان» (PTI) علیه نظامی ها شعار سر می دهند: «تروریست های واقعی لباس نظامی برتن دارند». کسانی که مصمم تر هستند به سوی اقامتگاه فرمانده ارتش حرکت می کنند که نماد قدرت نظامی در شهر است.

با آن که پلیس این برنامه را با شکست روبرو می کند، در پنجاب اوضاع به گونه ای دیگر پیش می رود. پنجاب پرجمعیت و ثروتمندترین استان کشور و محل اصلی تأمین نیروی ارتش است. در راولپندی، که چهارمین شهر بزرگ پاکستان است، هواداران حزب «جنبش عدالت پاکستان» (PTI) به مقر ستاد ارتش حمله می کنند و در لاهور هم اقامتگاه فرماندهی عملیاتی را تخریب نموده و آن را به آتش می کشند. وجود سانسور پخش تصاویر مربوط به شورش را ممنوع کرده اما این تصاویر به وفور در شبکه های اجتماعی پخش و پس از چند ساعت مسدود می شود.

در تاریخ پر تلاطم کشور، ارتش هرگز چنین مستقیما هدف قرار نگرفته بوده و در طول روزهای بعد، بیم از بالاگرفتن تنش در ذهن ها شکل می گیرد. عمران خان در میان نظامیان به این شهرت دارد که دارای حامیان پابرجایی است، شایعات در مورد شورش رواج می یابد و به روایت هایی از جنگ داخلی دامن می زند. به نظر می رسد که پاکستان، که پنجمین کشور دنیا از نظر جمعیت و تنها قدرت هسته ای مسلمان است، در لبه پرتگاه قرار دارد.

با آن که این تظاهرات مهم ترین نهاد کشور را به لرزه درآورده، بحران ماه مه در نهایت منجر به غلبه اقتدارآمیز نظامی ها شده است. در طول ماه های بعد، پلیس به حملات خود علیه رهبران حزب «جنبش عدالت پاکستان» (PTI) افزوده و کسانی که از عدم حمایت از عمران خان خودداری کرده اند را به زندان افکنده است. عمران خان، که در گذشته قهرمان بازی کریکت بوده و بعد به سیاست روآورده، پس از آن که با سپردن وثیقه از زندان آزاد شد، بار دیگر در ۵ اوت بازداشت و به ۳ سال زندان بخاطر فروش هدایای رسمی برای ثروت اندوزی شخصی محکوم شد. با محکوم کردن او به محرومیت ۵ ساله از نامزدی در انتخابات، این محکومیت مانع از آن می شود که رهبر حزب «جنبش عدالت پاکستان» (PTI) – که محبوب ترین شخصیت سیاسی است- بتواند در انتخابات آتی نامزد شود.

برگزاری این انتخابات که در ابتدا برای ماه نوامبر پیش بینی شده بود، تا پایان ژانویه ۲۰۲۴ به تعویق افتاد. مجلس ملی در موعد مقرر منحل شد و از ۱۷ اوت یک دولت گذار زمام امور را در دست گرفت و جایگزین دولت آقای شهباز شریف شد که از آوریل ۲۰۲۲ برسر کار بود. در این حین، کمیسیون انتخابات هم دست به یک روند «ایجاد محدودیت» در صدها حوزه انتخاباتی زد که می تواند تأخیر مکرر در برگزاری انتخابات را توجیه کند. این امر برای ارتش فرصتی به وجود می آورد تا با رقبای حزب «جنبش عدالت پاکستان» (PTI) برای خروج از بحران به گفتگو بپردازد. بازگشت نواز شریف – برادر بزرگ رییس دولت پیشین- پس از ۵ سال زندگی در تبعید، که مدتی طولانی روابطی سرد با ارتش داشت، می تواند باعث انجام زد و بندهای محرمانه مهمی شود.

این بازسازی صحنه سیاسی پاکستان قبلا هم سابقه داشته است. از زمان سرنگونی ذوالفقار علی بوتو توسط ژنرال محمد ضیاء الحق در سال ۱۹۷۷، بسیاری از رهبران سیاسی دارای شخصیت قوی مانند بی نظیر بوتو (۱۹۹۶-۱۹۹۳؛ ۱۹۹۰-۱۹۸۸)، نواز شریف (۲۰۱۷- ۲۰۱۳؛ ۱۹۹۹-۱۹۹۷ و ۱۹۹۳-۱۹۹۰) و عمران خان (۲۰۲۲- ۲۰۱۸) سعی کرده اند حرف خود را به کرسی بنشانند. آنها با اطمینان از داشتن پشتیبانی مردمی به زورآزمایی با دستگاه حکومت – ارتش و دستگاه های اطلاعاتی آن، و نیز قوه قضاییه – پرداختند. همه آنها از این زورآزمایی بازنده بیرون آمدند و کارشان به زندان، تبعید و نیز ممنوعیت از نامزدی در انتخابات برای به دست آوردن قدرت کشید. درگیری همواره حول محور گزینش فرمانده نیروی زمینی و رییس «دستگاه اطلاعات داخلی» (ISI) تبلور یافته که یک دستگاه بسیار نیرومند اطلاعاتی در ارتش است. عمران خان نیز استثنایی بر این قاعده نبود. کوشش های مکرر او برای گماشتن افسران نزدیک به خود در رأس ISI و نیروی زمینی به سقوط او شتاب بخشید و باعث استیضاح و رأی عدم اعتماد به دولتش در آوریل ۲۰۲۲ توسط مجلس ملی شد.

طبق معمول این امر راه را برای زد و بندهای جدیدی که با هماهنگی «دولت پنهان» (ارتش و دستگاه های نیرمند اطلاعاتی ان) گشود تا ائتلاف جدیدی از وفاداران به خود پدیدآورند. «مسلم لیگ»(LMP-N) پاکستان که در سال ۱۹۹۳ توسط افراد تحت حمایت ژنرال ضیاء الحق، از جمله نواز شریف بنیان گذارده شده بود، تشکلی تحت مدیریت خاندان شریف است که معمولا زد و بندهایی با قدرت نظامی دارد. اگرچه رهبران آن نیز هرگاه که هوای یکه تازی به سرشان زده، از مجازات شدن توسط ژنرال ها در امان نمانده اند.

فرصت طلبی حزب های نیرومند، که همواره با قدرت نظامی کار می کنند، بحران اخیر را به وجود آورده است. ارتش از تظاهرات خشونت آمیز به طور جدی تکان خورد و در نتیجه عمران خان در ماه مه بازداشت شد و ائتلاف تحت هدایت «مسلم لیگ»(LMP-N) قدرت را در دست گرفت تا اوضاع را به سود خود اداره کند. دولت در عوض به حمایت بی قید و شرط از ارتش پرداخت و دست آن را برای رودررویی با مخالفان باز گذاشت. به این ترتیب، شهباز شریف، نخست وزیر اجازه داد که حدود ۱۰۰ تن از غیرنظامیان متهم به دست داشتن در شورش ها، در دادگاه های نظامی محاکمه شوند. آخرین روزهای دولت شهباز شریف هم به تدوین یک رشته لوایح قانونی برای ازدیاد قدرت ارتش سپری شد و هرگونه تعرض به زیرساخت ها و منافع و حتی تصویر ارتش جرم انگاری گردید. اصلاحیه های انجام شده در «قانون ارتش پاکستان»، مصوب سال ۱۹۵۲، در ۲۷ ژوییه ۲۰۲۳ به تصویب مجلس سنا رسید. به موجب این اصلاحیه، هر فردی که اطلاعات مربوط به منافع پاکستان یا نیروهای مسلح آن را افشاء نماید به ۵ سال زندان محکوم می شود. هدف از این کار ارعاب کسانی است که نسبت به موارد فساد هشدار می دهند.

در «نظام دوگانه» سال های اخیر، ارتش در پس پرده نقشی خودسرانه داشته است. این چنین است که، عاصم منیر، فرمانده نیروی زمینی، آشکارا خود را به عنوان تنها حکمران، چه در عرصه سیاسی و چه در زمینه اقتصادی معرفی می کند. او مستقیما در سیاست پولی مداخله می کند، علیه سوداگری، قاچاق و دزدی از شبکه برق کارزار براه می اندازد و دست نوازش بر سر صاحبان صنایع می کشد و وعده می دهد که ۱۰۰ میلیارد دلار سرمایه گذاری خارجی، عمدتا از کشورهای خلیج [فارس]، جذب کند.

اکنون کنترل ارتش بر سیاست اقتصادی و مالی کشور به طور کامل انجام شده و همه تصمیم های مهم باید به تأیید نهادی به نام «شورای تسهیلات ویژه سرمایه گذاری» (Special Investment Facilitation Council) برسد که تحت کنترل نظامی ها است. این کمیتهء هدایت کننده جایگزین وزیران فدرال و مقامات استانی می شود و با این کار منطقه گرایی درپیش گرفته شده از سال ۲۰۱۰ را زیر سئوال می برد. این نهادینه سازی نقش ارتش در مدیریت اقتصادی کشور، این خطر را نیز دربر دارد که کارکرد آسیب رسان آن از طریق ضبط منابع آبی و معدنی یا حتی در بخش های سوخت و هوش مصنوعی را تشدید می کند.

کمک صندوق بین المللی پول
ارتش با افزودن اقتصاد به منطقه نفوذ خود، که از سال های دهه ۱۹۸۰ بر امور دیپلوماتیک و راهبردی متمرکز بود، از منافع خاص خود دفاع می کند و اکنون در رأس یک امپراتوری گسترده مالی قرار دارد که بی وقفه بزرگ و بزرگ تر می شود (۱). این نهاد تحت عنوان دادن پاداش به افسران شایسته، زمین های کشاورزی و شهری را تملک و احتکار نموده و از درآمدهای قابل ملاحظه حاصل از کشاورزی یا برنامه ساخت و سازهای تجملی – برج، مراکز خرید و غیره- بهره می برد. ارتش که به طور رسمی کمک اجتماعی به نظامیان بازنشسته و خانواده های آنها را به عهده دارد، با تشکیل بنیادهایی مانند «بنیاد رفاه نظامی ارتش»(Army Welfare Trust) که توسط نظامی ها اداره می شود، بزرگ ترین مجتمع های کشور را به وجود آورده است (۲).

در ورای تأمین منافع خاص، هدف ارتش محافظت از بخش های صنایع راهبردی (در درجه اول نساجی که بیش از ۶۰ درصد از منابع ارزی را تأمین می کند[۳]) و مدیریت وابستگی مالی دربرابر وام دهندگان خارجی و بکار بستن خواست های آنها به هر قیمتی که باشد است. از سال های پایانی دهه ۱۹۵۰، نظامیان در زمینه گفتگو درباره این وابستگی مالی دست بالا را داشته اند و این امر اثرات مهمی در عرصه داخلی داشته است. به نقل از منابع پاکستانی و آمریکایی، تارنمای آموزش آنلاین «اینترسپت»(The Intercept) اخیرا فاش کرده که ایالات متحده در ژوئن ۲۰۲۳ برای دریافت یک وام جدید از «صندوق بین المللی پول» (FMI) کمک کرده است. این کمک دربرابر فروش تجهیزات نظامی به اوکراین بوده است. این همکاری نظامی به ارتش پاکستان نیز کمک کرده تا با خیال آسوده حزب «جنبش عدالت پاکستان» را سرکوب کند و برای چندمین بار توانایی خود در استفاده ابزاری از درگیری های خارجی برای تثبیت سلطه داخلی خود (چنان که از سال های دهه ۱۹۷۰ درمورد افغانستان کرده) را نشان داده است (۴).

این اطلاعات که هنوز تأیید نشده، با قاطعیت توسط اسلام آباد – که موضع رسمی خود درمورد بی طرفی در جنگ روسیه و اوکراین را حفظ کرده- تکذیب شده است. اما، اعطای این کمک مالی ۳ میلیارد دلاری (۲.۸ میلیارد یورو) موقعیتی برای نظامیان به وجود آورده تا با خشونت اوضاع کشور را – با سکوت سنگین ایالات متحده و کشورهای اروپایی- در دست بگیرند.

با آن که این برنامه نجات مالی امکان بهبود وضعیت صندوق های حکومت را به وجودآورده، ولی خطر تشدید درگیری های اجتماعی را دربر دارد. این در کشوری است که به شدت دستخوش تورم است ( و نرخ سالانه آن در سپتامبر از ۳۰ درصد فراتر رفته) و روند کلی اقتصادی کُند شده است. درمدت یک سال، رشد تولید ناخالص داخلی از ۶.۱ درصد به ۰.۳ درصد رسیده است. در صنایع و نیز در بخش خدمات، موسسه ها دست به اخراج گسترده کارکنان خود می زنند و این امر به ویژه در بخش نساجی شدیدتر است.

در شرایطی چنین انفجار آمیز، بالا رفتن شدید قیمت گاز و برق این تهدید را به وجود آورده که آتش خشم بازرگانان و صنایعی که مصرف کننده این سوخت ها هستند زبانه بکشد. بالا بردن بهای سوخت یکی از شرایط مذاکرات دریافت وام جدید از «صندوق بین المللی پول» بوده و دولت شهباز شریف تعهد کرده بود که بهای گاز را ۵۰ درصد افزایش دهد درحالی که قیمت برق در مدت یک سال بیش از ۷۶ درصد افزایش یافته بود. افزایش سنگین و غیرقابل تحمل قیمت ها، برای مصرف کنندگان ساده ای چون پیمانکاران این الزام را به وجود می آورد که به خرید دستگاه های خصوصی تولید برق روآورند زیرا برق ساعت های طولانی در شبانه روز قطع است و این قطعی گاه تا ۱۶ ساعت در روز می رسد.

در نخستین روزهای ماه سپتامبر، خشم مردم بالاگرفت. این امر که در منطقه «کشمیر آزاد» در شمال شرقی کشور آغاز شد، یک جنبش وسیع نافرمانی مدنی به وجود آورد که به مراکز اصلی شهرهای بزرگ گسترش یافت و مصرف کنندگان برق را به عدم پرداخت صورتحساب های آن ترغیب کرد. در لاهور، راولپندی، کراچی یا پیشاور، پیشه وران، پیمانکاران و افراد خصوصی برای سوزاندن صورت حساب های برق و مسدود کردن جاده ها تجمع کردند. تظاهرات و اعتراض هایی که گاه شکل شورش به خود گرفت.

در حال حاضر، عدم اعتماد بسیاری از پاکستانی ها را وادار به فرار از کشور کرده است. انباشت بحران های سیاسی، اقتصادی و نیز محیط زیستی – در کشوری که در خط مقدم تغییرات اقلیمی قرار دارد- موجب مهاجرت های گسترده ای شده است. در طول ۶ ماه اول سال ۲۰۲۳، بیش از ۸۰۰ هزار تن به قصد مهاجرت به امید داشتن زندگی بهتر کشور را ترک کرده اند. برای بسیاری از آنها، این رویا پایانی اندوهناک خواهد داشت. از این جمله، صدها قربانی غرق یک کشتی ماهیگیری در سواحل یونان هستند که در ژوئن ۲۰۲۳ نزدیک به ۳۰۰ تن از آنها تابعیت پاکستانی داشتند.


موږ  هر حرکت باید د افغانستان د گټو په چوکات کې وارزوو، نه د کوچنیو گټو له زاویو څخه.

زه پر هغه بد چلند او غیر انساني سلوک، ځورولو، رشوت اخستلو او بې عزتيو  باندې، چې د پاکستان پوځي ادارې د افغان مهاجرو سره کوي، او جبرآ یې افغانستان ته واپس کوي، نه غواړم تبصره وکړم.

متل دی، چې وایې "که عیان است، چه حاجت به بیان است".

زه دې حرکت کې هم د مهاجرو او هم د افغانستان خیر او صلاح وینم او په نیک فال يې نیسم.

د لویو مهاجرو ډلو د اجباري شړلو له پاره گر چه ااا یو لړ تدابیر نیولي، خو که د ملي اقداماتو په چوکات کې دغه پروسې ته وکتل شي او په معقول شکل هغوي خپل وطن کې ځای پر ځای شي، څو گټې لري.

١ -  هغوي نور د ښاري  ژونده سره بلديت لري.

٢- په تجارت او راکړو او ورکړو باندې، چې د یو  ملک د ملي اقتصادې د ماشین یوه مهمه برخه جوړوي، ښه پوهیږي  او دا ماشین ښه چلولای او په پښو درولای شي.
دا ځکه چې هغوي په دې برخه کې لازمې عملي تجربې او مهارتونه تر لاسه کړې دي.
٣- د نورو سره د سوله ایز گډ ژوند سره عادت شوي دي.
٤- کوم حالت چې هغوي زغملي دي، د وطن دوستې د مينې او ایمان سره به په شوق  او قوت سره د خپل وطن په ابادلو او رغولو کې برخه واخلي.
٥- اکثریت یې د تعلیم او معارف په اهمیت هم ښه پوهیږي او د ښه  او نوی ژوند په فکر سمبال شوي راځي.
بنآ، د هغوي راتگ د افغانستان پر استحکام، د ملي وحدت پر استحکام،، اقتصاد، ثبات او امنیت او یو قوي افغانستان باندې خپل لازم مثبت تاثیرات لرلای شي.

زه د هغوي ستنیدلو ته په همدې باور او هیله گورم.

دا ځکه، چې دغه افغان مهاجر، چې پاکستان ته یې دتگ په منشا کې یې هم دپاکستان واکمنان ؤ او هلته ساتلو او ناوړې گټې ترې اخیستلې (د خپل هیواد پرذضد)، او اوس دساړه موسم په درشل کې دلوټلو او شړلو عامل  بیا هم پاکستاني ادارې دي.
 له بده مرغه او د افسوس خبره خو دا ده، چې دپاکستاني واکدارانو ددغه تریخ اوسپک چلند په وړاندې نه افغان «سیاسیونو »کوم متحد دریځ  لري او نه  هم دپښتنو ملي او مذهبي گوندونه کوم متحد او جدی دریځ  او یو مناسب او قوي عکس العمل لري.

٠٢٠١١٠٢٠٢٣


بنیامین نتانیاهو در رأس یک دولت اضطراری بسط یافته، هیچ مسئولیتی درمورد ناکامی در حفظ امنیت شهروندانش در هنگام حمله حماس نپذیرفته است. برای بازسازی صحنه سیاسی اسرائیل، احتمالا باید منتظر پایان جنگ ماند. این کار به احتمال زیاد با تشکیل یک هیئت تحقیق انجام خواهد شد.

نویسنده Marius Schattner برگردان شهباز نخعي  
پس از حمله حماس، مردم اسرائیل این نیاز را احساس کردند که صفوف خود را فشرده تر سازند و به همبستگی و کمک به یکدیگر بیفزایند. رهبران سیاسی، در ورای حرف های رزم جویانه، کوشیدند درعین رعایت احتیاط در عرصه عمومی خود را حق بجانب نشان دهند. جان به دربردگان از کشتار حماس و خانواده های گروگان ها هم با معدود وزیران، نمایندگان و مقامات رسمی ای که به دیدارشان رفته اند، رفتاری خیلی خصمانه داشته اند. ۵ روز طول کشید تا بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر دولت خود را بسط داده و رقیب اصلی خود بنیامین («بنی») گانتز، از جناح میانه و رئیس پیشین ستاد ارتش و ۴ عضو دیگر حزب اتحاد ملی را در آن وارد کند. این کار تحت فشار افکار عمومی ای انجام گرفت که نمی خواست برای پس گرفتن حساب منتظر پایان جنگ بماند و حتی خواهان استعفای او بود. در مطبوعات، از جمله روزنامه های جناح راست، تلویزیون و حتی در خیابان هم از دولتی که ناتوانی شدید خود را پیش، درحین و پس از حمله خونین حماس نشان داده بود، انتقاد می شد.

همچنین، انتقادها دستگاه های اطلاعاتی ای را هدف می گرفت که نتوانسته بودند حمله را پیش بینی نمایند و ارتشی که در کمک رسانی به جان به دربردگان کشتار تأخیر کرده بود و نیز سکوتی که مقامات رسمی درباره سرنوشت دهها گروگان در اختیار مهاجمان درپیش گرفته بودند. موضوع دیگر نارضایتی ها این بود که بسیاری از اسرائیلی ها این را نمی فهمند که چرا وزیران همچنان طبق معمول به کار خود در ساعات عادی ادامه می دهند و حتی شنبه ها را تعطیل می کنند، درحالی که مردم نیاز به کمک دارند. بنابراین، مردم برای به دوش کشیدن کارهایی که می بایست توسط حکومت انجام شود، بسیج شده اند. نمونه ای از این امر، کمک به تأمین آسایش خانواده های آسیب دیده از کشتار است.

مانوور همیشگی جناح راست و راست افراطی
هدف اصلی انتقادها رئیس دولت است که متهم به داشتن سهمی سنگین در این رویداد اندوهناک و ناتوان از پیش بینی آن بوده است چون برنامه اصلاحات قضایی که هدف آن از جمله پایان دادن به تعقیب قضایی خودش بوده، مانع از این پیش بینی شده است. اصلاحات قضایی جامعه را به دو قطب تقسیم کرده بود و از ماه ژانویه هر شنبه دهها هزار اسرائیلی درمورد آن تظاهرات می کردند، در حالی که افراد ذخیره از پیوستن به واحدهای خود خودداری می نمودند. همچنین، به آقای نتانیاهو اتهام زده می شود که خیره سرانه معتقد بوده که حماس جرئت و جسارت به چالش کشیدن قدرت نظامی اسرائیل را ندارد و به حفظ قدرت خود در نوار غزه، بدون داشتن دغدغه از شهرک سازی ها در کرانه باختری رود اردن، اکتفا خواهد کرد.

در روزهای پس از حمله، تنها کسی که غفلت و کوتاهی خود در پیش بینی رسوخ کوماندوهای فلسطینی به قلمرو اسرائیل و حمله به هدف های نظامی و اِعمال خشونت به غیرنظامیان را پذیرفت، فرمانده ارتش بود. در ۱۲ اکتبر ژنرال هرتزل لِوی، رئیس ستاد ارتش در جنوب اسرائیل گفت: «ارتش مسئول تأمین امنیت کشور و شهروندان آن است، بامداد شنبه، در منطقه پیرامون نوار غزه، ما از پس انجام این کار بر نیامدیم. ما از این امر درس هایی می گیریم، تحقیق می کنیم و در حال جنگ نیز هستیم».

از سوی دیگر، تا زمانی که این مطلب منتشر می شد، آقای نتانیاهو از حساب پس دادن درمورد وجود نقص های پرشماری که زمینه را برای انجام نخستین حمله شدید به خاک اسرائیل از سال ۱۹۴۸ فراهم کرده بود، طفره رفته است. دفتر نخست وزیر درست عکس این عمل و چنین القاء کرد که ارتش در این باره مسئول است و تأکید نمود که آقای نتانیاهو با تأخیر زیاد از حمله باخبر شده است.

نخست وزیر در سخنرانی ۱۳ اکتبر خود در کنست (مجلس اسرائیل) در هنگام رأی گیری برای بسط دولت «اضطرار ملی» و ایجاد یک کابینه جنگی، در حالی که لباس سیاه پوشیده و آشکارا از رویدادها منقلب بود، ترجیح داد شجاعت غیرنظامیان و نظامیان را تمجید کند و اعلام کرد که «مردم و رهبران جامعه متحد هستند». او کشتارها را با هولوکاست همسان دانست و حماس را همچون «سازمان حکومت اسلامی» (داعش) خواند و وعده داد جنگ علیه سازمان اسلامی فلسطینی با نابودی آن پایان خواهد یافت. روز بعد، روزنامه پرفروش یدیعوت آخرونوت نوشت: «در سخنرانی او همه چیز جز پذیرش مسنولیت بود. حتی یک کلمه حاوی عذرخواهی نبود. چنان که گویی او در آنجا نبوده، در واقع هم او در آنجا نبود».

دو نظر سنجی انجام شده درست پیش از تشکیل دولت جنگی، نشان می دهد که میزان محبوبیت رهبر حزب لیکود (راست) که در ماه های اخیر رو به کاهش بوده، به حالت سقوط آزاد درآمده است. بنابر تحقیقی در مورد افکار عمومی که توسط روزنامه انگلیسی زبان جروزالم پست منتشر شده، ۸۶ درصد از افراد مورد پرسش «مدیریت کشور» را زیر سئوال می برند و اکثریتی کوچک (۵۶ درصد) معتقدند که نخست وزیر پس از ضد حمله اسرائیل که «خنجر آهنین» نامیده شده، باید استعفا دهد. بنابر یک نظر سنجی منتشر شده توسط روزنامه دست راستی معاریو، درصورت برگزاری انتخابات قانونگذاری، حزب لیکود که درحال حاضر قدرت را در دست دارد فقط ۱۸ کرسی (دربرابر ۳۲ کرسی کنونی) به دست خواهد آورد، درحالی که حزب آقای گانتز تعداد کرسی هایش از ۱۲ کرسی کنونی به ۴۱ افزایش خواهد یافت. در مجموع، اپوزیسیون کنونی ۷۸ کرسی از مجموع ۱۲۰ را به دست خواهد آورد.

با آن که جنگ غزه توجه ها را به سوی خود جلب کرده، تردیدی نیست که آینده سیاسی آقای نتانیاهو، اگرچه هنوز چیزی مشخص نیست، تیره و مبهم است. به رغم شوک ناشی از حمله حماس، تفرقه سیاسی وجود دارد. یائیر لاپید، رئیس اپوزیسیون، نماینده مجلس و رهبر حزب «یش عتید» (میانه) از بازشناختن دولت کنونی همچون یک «دولت واقعی اتحاد ملی» خودداری کرد. از اینرو رفتار آقایان بنی گانتز و گادی آیزنکوت، رئیس پیشین ستاد ارتش ، که با شرکت در این دولت به آقای نتانیاهو امتیاز می دهند ، مبهم و نامشخص است. این درحالی است که آنها در این دولت در کنار نخست وزیر، یوآف گالانت (لیکود) وزیر دفاع و رون دیرمر (لیکود) وزیر امور راهبردی قرار دارند. البته، این دولت بسط یافته تصمیم هایی می گیرد اما از نظر قانونی نقش آن فقط جنبه مشورتی دارد و نظرات آن باید به تصویب نهادی برسد که در آن جناح های راست و راست افراطی اکثریتی بزرگ دارند. این نهاد متشکل از وزیر دفاع و وزیران دیگر است.

هرچه که باشد، راه یافتن آقایان گانتز و آیزنکوت – دو رئیس پرتجربه نظامی ارتش- جبران کمبود تجربه وزیران دیگر را می کند. برخی از این وزیران حتی خدمت نظامی انجام نداده اند. این امر به آقای نتانیاهو امکان می دهد که در مقابل درخواست های افراطی ترین اعضای دولت خود تعادل ایجاد کند. از جمله این افراد آفایان ایتامار بن گِویر (امنیت ملی) و بزالل اسموتریچ (دارایی) هستند. همچنین، این تعادل به ارائه تصویری میانه روتر از دولت – هم در عرصه داخلی و هم در صحنه بین المللی- کمک می کند.

این باقی می ماند که آیا دولت بسط یافته خواهد توانست اسرائیل را به پیروزی برساند. البته، هدف های تعیین شده برای ارتش در سطحی پایین تر از وعده هایی که به مردم داده شده است. موضوع نه برسر ازبین بردن حماس، بلکه فقط از بین بردن شاخه مسلح آن است. این درحالی است که حتی رسیدن به همین هدف هم مستلزم صرف زمان است. زمانی که برای اسرائیل تا ابد نمی تواند ادامه یابد زیرا پاسخ نظامی بر افکار عمومی جهانی اثر می گذارد و برای آقای نتانیاهو نیز یک وقفه کوتاه سیاسی است.

در این حین، اراده نخست وزیر برای ازبین بردن حماس متکی بر یک پشتیبانی گسترده در اسرائیل است. در این پشتیبانی، آمیخته ای از انتقامجویی و هراس از بازگشت نیرومند دشمنی قوی وجود دارد که برای صدها هزار اسرائیلی که در نزدیکی نوار غزه زندگی می کنند، دغدغه انگیز است.

نویسندگان Angélique Mounier –Kuhn & Hasni Abidi برگردان شروين احمدي 
از ماه‌ها پیش دیپلماسی آمریکا تمام کوشش خود را برای نزدیکی عربستان سعودی و اسرائیل به کار گرفته بود. اما جنگ اخیر تلاش های واشنگتن را زیر سوال برد. با این حال، آنها به تقویت جایگاه بین المللی محمد بن سلمان، ولیعهد سعودی، که در حال افزایش ابتکارات برای گسترش نفوذ کشورش در منطقه و فراتر از آن است، کمک کرده اند.

در بیانیه وزارت امور خارجه عربستان سعودی منتشر شده در ۷ اکتبر گذشته چند ساعت پس از حمله حماس به اسرائیل ، می خوانیم: «پادشاهی یادآور می شود که همواره درباره خطر انفجار در ارتباط با اشغال طولانی مدت، محرومیت مردم فلسطین از حقوق مشروع خود و تحریکات سیستماتیک علیه ارزش های مقدس آنها هشدار داده است». این بیانیه که خواستار «پایان فوری تنش‌ها بین دو طرف» شد، حمایت صریحی از فلسطینی ها کرده است. روشن است که کلمات انتخاب شده توسط ریاض نسبت به قطر کمتر قاطعانه است. دوحه که مدتهاست از جنبش اسلام گرای در قدرت در نوار غزه حمایت مالی می کند، اسرائیل را « تنها مسئول تشدید تنش‌ها به دلیل نقض دائمی حقوق فلسطینیان» دانست. اما واکنش عربستان عمیقا متفاوت با واکنش امارات متحده عربی است که حمله حماس « علیه شهر‌ها و روستاهای اسرائیلی نزدیک به نوار غزه» را محکوم و نگرانی خود «از سرنوشت غیرنظامیان ربوده شده» ابراز کرد.

این جنگ جدید به جاه‌طلبی‌هائی ضربه می زند که در هفته‌های اخیر از سوی عربستان سعودی و ایالات متحده برای باز کردن فصلی صلح‌آمیزتر در تاریخ خاورمیانه آغاز شده بود. پس از گزارش‌های متناقض در ماه‌های اول شکل گیری دولت جوزف بایدن، و پس از یک دوران سردی روابط به دلیل تصمیم پادشاهی برای کاهش تولید نفت خود علیرغم افزایش قیمت‌های انرژی، ریاض و واشنگتن از ماه آوریل در پویائی دیپلماتیک قرار داشتند. تلاش های مشابهی برای نزدیکی میان ایالات متحده و اسرائیل در جریان بود. این چند برابر شدن ارتباطات چه هدفی را دنبال می کرد ؟ «عادی سازی» روابط ریاض و تل آویو. به گفته طرفین مذاکره، شکستن این تابو می بایست دوران همکاری جدیدی را در منطقه آغاز نماید که از تکرار تشنج هایی که از سال ۱۹۴۸ آن را متزلزل کرده است، جلوگیری کند.

برخی مفسران به سرعت حمله حماس را تلاشی برای منفجر کردن این نزدیکی دانسته اند، توضیحی آنچنان ساده انگارانه که نمی تواند قانع کننده باشد. واقعیت این است که این درگیری ابتکارات سه جانبه ای را که در ماه های اخیر انجام شده است، تضعیف می کند. دولت آمریکا که تمام وزن خود را برای اطمینان از تسریع مذاکرات در تابستان گذشته به کار گرفته بود، به سرعت تمایل خود بر ادامه آن را تأیید کرد. اما، در حالی که غزه زیر آتش انتقام‌جویی‌های اسرائیل است و تظاهرات در حمایت از فلسطینی‌ها در سراسر جهان عرب و فراتر از آن گسترش یافته ، برای ریاض غیرممکن است که وانمود نماید که خواستار ادامه مذاکرات می باشد. روز شنبه ۱۴ اکتبر، دو منبع سعودی به خبرگزاری رویترز گفتند که مذاکرات در شرائط کنونی معلق شده است، بدون اینکه پادشاهی این موضوع را به طور رسمی تأیید کند. در طی همان آخر هفته، وزیر امور خارجه آمریکا، آقای آنتونی بلینکن، به عنوان بخشی از سفر خود به خاورمیانه، دو بار در عربستان سعودی توقف داشت. سفر سریع وی با قصد مهار کشورهای منطقه که در معرض انفجار بودند، انجام گرفت.

پادشاهی وهابی مانند اکثر کشورهای جهان عرب-مسلمان هرگز وجود اسرائیل را به رسمیت نشناخته است. در میان آنها مصر (۱۹۷۹)، اردن (۱۹۹۴)، موریتانی (بین سال‌های ۱۹۹۹ تا ۲۰۱۰) و سپس بحرین، امارات، مراکش و سودان در چارچوب توافق‌نامه ابراهیم (۲۰۲۰) (۱)، استثنا هستند. با این حال، تشدید رایزنی‌های دیپلماتیک اخیر و همچنین اظهارنظرهای بازیگران اصلی، نشان می‌داد که یک پیشرفت تاریخی در دسترس و حتی قریب‌الوقوع است. آقای محمد بن سلمان (MBS)، نخست وزیر عربستان ، در ۲۰ سپتامبر گفت: « ما هر روز به توافقی نزدیک تر می شویم که مهم ترین توافق از زمان پایان جنگ سرد خواهد بود». او این مطلب را در اولین مصاحبه از زمان انتصابش به عنوان ولیعهد (۲۰۱۷) به زبان انگلیسی با کانال آمریکایی فاکس نیوز اظهار داشت.

دولت بایدن برای تقویت اعتبار خود، مشتاق دستیابی به یک پیروزی بزرگ دیپلماتیک است
دو روز پس از این مصاحبه، آقای بنیامین نتانیاهو به نوبه خود در مجمع عمومی سازمان ملل متحد در نیویورک، اعلام کرد که کشورش و پادشاهی «در سپیده دم دستیابی به پیشرفت های چشمگیر» هستند. وی ادامه داد: «صلح بین اسرائیل و عربستان سعودی، خاورمیانه جدیدی را ایجاد خواهد کرد» و سپس پیشگویی نمود که «سرزمین های قربانی درگیری و هرج و مرج به اقلیم های رفاه و صلح» تبدیل خواهند شد. آقای جان کربی، سخنگوی شورای امنیت ملی (NSC) ایالات متحده در ۲۹ سپتامبر در مقابل خبرنگاران تأیید کرد که «اصول اساسی» توسط طرفین پذیرفته شده است.

مطبوعات آمریکایی خطوطی را که قرار بود این توافق ترسیم کند و به ویژه شرایطی که ریاض برای واشنگتن برای برقراری روابط با اسرائیل تعیین کرده بود، تکرار کردند. زیرا اگرچه هر سه طرف ، از چنین توافقی سود می بردند، اما دولت بایدن مشتاق بود با توجه به مبارزات انتخاباتی ریاست جمهوری ۲۰۲۴، با یک پیروزی بزرگ دیپلماتیک به سیاست خارجی خود اعتبار دهد. حتی اگر پذیرش چنین توافقی از سوی عربستان سعودی به معنی جهت گیری کل جهان اسلام به سمت عادی سازی نیست، از دید واشنگتن، به رسمیت شناختن اسرائیل توسط ریاض یک نقطه عطف در خاورمیانه است که بسیار تعیین کننده تر از توافقنامه آبراهام امضا شده در زمان آقای دونالد ترامپ می باشد. چنین اعتباری همچنین به ایالات متحده این امکان را می دهد که بر نفوذ خود در منطقه ای بیفزاید که به طور فزاینده ای مورد علاقه چین است و پکن توانست آشتی چشمگیر ایران و عربستان سعودی در مارس ۲۰۲۳ را میانجی گری کند.

بی تابی آمریکا و فشاری که فرستادگانش برای نهائی کردن این نزدیکی قبل از انتخابات آینده اعمال می کنند، در عمل به بن سلمان جایگاه یک طرف گفتگوی اصلی را داد و ریاض را تشویق نمود که خواسته های خود را در بالاترین سطح مطرح کند. به نظر می رسد ولیعهد پس از عبرت گرفتن از اقدامات خود در صحنه بین المللی (جنگ در یمن، ترور جمال خاشقجی روزنامه نگار)، مشاوران تندوری خویش را با گرگ های پیر سیاست عربستان، مانند مسعید العیبان، مشاور امنیت ملی، جایگزین کرده است. مسعید العیبان نقشی محوری در احیای روابط با ایران داشت. پادشاه آینده عربستان در حال حاضر برای سوق دادن کشورش به صفوف قدرت های با نفوذ جهانی، هم از نظر سیاسی و هم از نظر اقتصادی، از هیچ کاری فروگذار نمی کند. علاوه بر نزدیکی با تهران، که به ویژه راهی برای خروج از بحران در یمن بود، تلاش برای میانجیگری در جنگ داخلی سودان به عربستان سعودی جایگاهی را در سطح بین‌المللی داده که ریاض را به طرف درخواست های همه جانبه از جمله در حوزه مالی کرده است . صندوق دولتی عربستان (Public Investment Fund ، PIF) با توانی معادل ۷۰۰ میلیارد دلار ، یک نیروی ضربتی مالی غیر چشم پوشی است.

از آنجایی که بن سلمان علاقه چندانی به داشتن نقش دوم ندارد، برای او هرگز سوار شدن به قطار در حال حرکت توافق آبراهام اهمیت نداشته است. او برای عادی سازی روابط خود با تل آویو، نیاز به دستاوردی متناسب با جاه طلبی های خود داشت. قبل از شروع جنگ، ریاض چهار دسته شرط را روی میز قرار داده بود که پذیرش برخی از آنها برای کنگره آمریکا سخت خواهد بود. اولین مورد دریافت حمایت از ایالات متحده برای توسعه یک برنامه هسته ای غیرنظامی مبتنی بر غنی سازی منابع اورانیوم کشور بود که برای دومین تولیدکننده بزرگ نفت در جهان ، تضمینی حیاتی برای انتقال انرژی اش است. عربستان سعودی همچنین خواستار انعقاد یک پیمان امنیتی با واشنگتن بود که تضمین‌هایی معادل یک عضو سازمان پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) را به آن اعطا کند. ریاض همچنین خواستار دسترسی «سریع» و تقریبا نامحدود به پیچیده ترین تجهیزات نظامی آمریکا بود که تولید آنها زیر فشار و الویت جنگ در اوکراین قرار دارد.

سابقه حقوق بشری بن سلمان دیگر مشکلی ایجاد نمی کند
همانطور که بن سلمان در مصاحبه خود با فاکس نیوز تصریح کرد، تنها نکته باقی مانده امتیازاتی بود که باید از اسرائیل برای «بهبود وضعیت زندگی فلسطینی ها» گرفته می شد. با محدود کردن خود به این چند کلمه، به نظر می‌رسید که این طرفدار دیپلماسی متکی بر قدرت مالی، آرمان فلسطین را به یک پروژه کمک اقتصادی تنزل می‌دهد، پروژه ای که شامل فرو ریختن باران میلیون‌ها دلار نفتی بر سر کرانه باختری و کسب امتیازاتی در مورد رفت و آمد ساکنان و همچنین اعطای مجوز کار به آنان بود. در عوض، هیچ اشاره ای به ابتکار صلح عربی ارائه شده توسط ملک عبدالله در نشست اتحادیه عرب در بیروت در سال ۲۰۰۲ در میانه انتفاضه دوم نشده بود. این سند تحت شعار «سرزمین در برابر صلح» ، خواستار برقراری «روابط عادی» با اسرائیل در ازای خروج کامل از سرزمین های اشغالی از سال ۱۹۶۷ و ایجاد یک کشور مستقل فلسطینی بود.

با این حال ، این متن ارائه شده توسط پادشاه فقید هنوز خط رسمی پادشاهی باقی مانده است: وزارت امور خارجه عربستان به محض به صدا درآمدن طبل جنگ خواستار «پیشبرد صلح (...) مطابق با طرح صلح عربی» شد. بن سلمان با غلبه بر اکراه اولیه خود در ۲۰ اکتبر بر اهمیت «ایجاد شرایط لازم (...) برای بوجود آوردن یک کشور فلسطینی تاکید کرد». این درگیری همچنین می‌تواند به تقویت بیشتر جایگاه بین‌المللی ولیعهدی کمک کند، که کارنامه وحشتناک او در زمینه حقوق بشر دیگر مشکلی برای اوج گیری قدرتش به حساب نمی آید. بر اساس گزارش عفو بین الملل، عربستان سعودی در سال ۲۰۲۲، ۱۹۶ زندانی را اعدام کرد که هفت برابر بیشتر از سال ۲۰۲۰ است. حداقل صدها نفر دیگر بین ژانویه تا سپتامبر ۲۰۲۳ اعدام شده اند. واقعیتی که دیگر به نظر می رسد شرکای پادشاهی را منقلب کند. بن سلمان موفق شد در عرض چند ماه اختلافات کشورش با ایران را برطرف کند، خود را به شریکی برای ایالات متحده تبدیل کند که تا همین اواخر توسط آن با غرور نگریسته می شد و روابط کمتر متشنجی با اسرائیل، دشمن قدیمی اش برقرار کند. در ماه سپتامبر، دو وزیر اسرائیلی به ریاض سفر کردند، چیزی که قبلا هرگز دیده نشده بود.

اگرچه او هنوز در مرکز قدرت قرار نگرفته ، اما پادشاه آینده در ۳۸ سالگی، به طور غیرقابل برگشتی از حاشیه بازی ای بیرون آمده که هر روز کمی بهتر بر پیچیدگی های آن مسلط می شود. در مورد « معامله عظیم»( méga-deal) مورد نظر آمریکایی ها، زمان نشان خواهد داد که آیا در نهایت به نتیجه خواهد رسید یا خیر. سعودی‌ها معمولاً می‌گویند «زمان به نفع ماست».

عبدالصمد ازهر                                                                         ۲۵ / ۱۰ / ۲۰۲۳

تراکم غیر موجه این شمار عظیم کشتی های طیاره بردار، کشتی های جنگی، واحدهای یورش سریع، یونت های مدافعه هوایی با ده ها وسایط و پرسونل کمکی به علاوه هزاران نیروی انسانی در سواحل شرقی مدیترانه از سوی امریکا به چه منظوری بوده می تواند؟ آیا این همه برای حمایت اسراییل از شر حماس است؟ آیا ارتش اسراییل که همه روزه ایران را به حمله تهدید می کند، سوریه را پیوسته بمبارد می کند، در پیشرفت ساینس و تکنالوژی سرآمد جهان بوده فروش گسترده اسلحه آن بازار های نظامی جهان را درنوردیده است، أنقدر ناتوان است که در مقابله با حماس و حامیان آن چون حزب الله کم آید؟ چرا اسراییل از امریکا خواستار اسلحه، مهمات و پول شد؟

اظهارات نتنیاهو صدراعظم اسراییل بعد از حمله حماس و ایستاده گی امریکا و یارانش در حمایت از وی، پرده از نیات شوم بر می دارد. وی با نشان دادن عضلات و انداختن باد در غبغب اعلان کرد که حماس را خواهد روفت و نقشه ي خاور میانه را تغییر خواهد داد. این به چه معنا بوده می تواند؟

همان گونه که از هفتم اکتوبر تا کنون شاهدیم، کشتار جمعی ساکنان غزه، قطع آب، برق، غذا، دوا و مواد سوخت، وادار کردن زنده مانده ها به ترک دیار، بمباران شان در جریان کوچ و مجبور ساختن شان به فرار به شبه جزیره سینا در مصر زیر پرده ي روبیدن حماس، بخش نخست این سیناریو است، که هدف آن تخلیه کامل غزه از فلسطینی ها و تمدید قلمرو بر تمام این سرزمین می باشد. در ساحه ي اشغالی غربی رود اردن، جایی که مرکزیت حکومت خودگردان فلسطین است، نیز شاهدیم که ماه ها قبل از هفتم اکتوبر حملات اسراییل بر اردوگاه های آواره گان، کشتارها و دستگیری های متوالی جریان داشته از هفتم اکتوبر به بعد شدت و قساوت دران فزونی چشمگیر یافته مظاهرات اعتراضی در همبسته گی با ساکنان غزه را با تانک و توپ کوبیده می روند. تا جایی که یک مسجد را نیز به بهانه ی این که تونلی در زیر آن وجود داشت، با طیار ه بمبارد کردند. کس نپرسید اگر تونل بود، پس طویل بود و صرفاً در زیر مسجد بوده نمی توانست و در برخ خارج مسجد هم می توانست تخریب شود. معلوم است پیش زمینه ها را برای راندن ساکنان این بخش نیز در آجندا دارند. البته با پشتیبانی امریکا و غرب این مامول سهلتر قابل اجرا می گردد.

فراتر از آن، بخش دیگر این سیناریو می تواند لبنان پارچه پارچه و از نگاه اقتصادی کاملاً ساقط شده را زیر بهانه ی ریشه کن کردن حزب الله، به خاکدان مبدل و از هستی به نیستی برد.

احتمال دیگر، بعد از یکطرفه کردن کار با حماس و حزب الله، می تواند سوریه و شخص بشار اسد باشد که یکی از آرمان ای امریکا از دیر زمان این بوده که او را به سرنوشت معمر القذافی و صدام حسین دچار گرداند.

تنها خطری که اسراییل و امریکا در بر ابر این برنامه می دیدند مداخله ایران و نیابتی های آن بود. در برابر این خطر بایست بر دشمنی تاریخی اعراب با ایران و دوستی عنعنوی آنها با امریکا و انگلیس و همچنان  بر به رسمیت شناسی ها و نزدیک شدن های شان با اسراییل حساب می شد. ولی سفرهای بلینکن وزیر امور خارجه امریکا به کشورهای عر بی خاور میانه و نزدیک نه تنها مثمر ثمری نشد بلکه همان طور که دیدیم ملک عبدالله شاه اردن که در تبعیتش از انگلیس و امریکا شهره ی عام و خاص است، نیز به نافرمانی برخاست و نشست چهارگانه به اشتراک سران امریکا، مصر، اردن و فلسطین را که به فرمایش بایدن پلانگذاری شده بود، بعد از ابا ورزیدن محمود عباس از اشتراک در آن در واکنش به بمباران جنایتکارانه اسراییل بر شفاخانه اهلی عرب، ملغا اعلان کرد. عبدالفتاح السیسی رییس جمهور مصر نیز فرمایش بایدن را در مورد گشایش گذرگاه رفح به رخ  پناه جویان غزه نپذیرفت و بقیه کشورهای اسلامی و بسا کشورهای دیگرِ نسبتاً فارغ از بنده گی، این کوچ دادن و تصفیه ی جمعی را محکوم و خلاف قوانین بین الملل و ارزش های بشری خواندند. حتا در شورای امنیت، جایی که امریکا همیشه  دست بالا دارد، مخالفت امریکا در برابر قطعنامه پیشنهادی برازیل، رییس دوره ای شورای امنیت، مبنی بر درخواست آتش بس به منظور رسانیدن کمک های بشردوستانه، از سوی کشورهای دیگر پشتیبانی نشد و امریکا در برابر این قطعنامه از ویتو استفاده کرد. در کشورهای اروپایی نیز اخیراً شک و تردیدهایی در تایید بلاشرط اسراییل رونما شده اکنون بر مراعات قوانین بین المللی، حفاظت از جان مردمان ملکی و آتش بس بشر دوستانه تاکید صورت می گیرد.

در جهت  دیگر، رغم ممانعت و غیر قانونی خواندن آن از سوی شماری از حکومت های اروپایی، اعتراضات و مظاهرات در اروپا و سراسر گیتی بر ضد  عملیات نسل کشی اسراییل صورت گرفت و دامنه این اعتراض ها گسترده تر شده می رود.

این همه از یک طرف نشان دهنده کم رنگ شدن جایگاه حاکمانه امریکا به مثابه یگانه ابر قدرت جهانی بوده و از سوی دیگر و اضافه بران خشم و اعتراض جهانی، این حاکمیت را نیز تکان داده اکنون در زبان از حفاظت ملکی ها هم یاد می کند. اما در عین تظاهر به چهره بشری، با تاکید مکرر بر حق اسراییل در دفاع از خود با سیلی از اسلحه، مهمات و پول در این آتش نسل کشی روغن می ریزد.

شرق مدیترانه، جایی که نیروهای بحری امریکا مستقر شده اند، د ر نزدیکی بحیره ی سیاه واقع بوده از طریق آبناهای دردانیل و باسفور به سرعت می توانند به آنجا داخل و روسیه و اوکراین را مورد تهدید قرار  دهند. به همین دلیل است که روسیه نیز نیرو های بحری خود را در بحیره سیاه به حالت آماده باش درآورده از طریق گزمه های هوایی نیز منطقه را زیر نظر دارد. گفته می شود که کشتی های بزرگ طیاره بردار را نیز به مدیترانه ارسال کرده است. یک خبر دیگر حاکی از ارسال شش کشتی چینی به منطقه، مرکب از طیاره بردار و جنگی، می باشد. این خبر اخیر را شخص قابل اعتمادی گفت که از رسانه های روسی و چینی شنیده و دیده است، می گویند رزاق مامون هم این خبر را تایید کرده است. اما به دلیل این که من خودم تا کنون از هیچ رسانه وطنی و جهانی نشنیده ام، نمی توانم روی آن تاکید کنم. اما قابل قبول است که این کشورهای بزرگ و رقیب امریکا نمی توانند در برابر چنین جا به جایی غیر متعارف نیروها، بی تفاوت مانده در فکر عکس العمل و دفاع از خود نباشند. نیابتی های ایران هم با ۱۳ بار حمله های راکت و طیاره های بی پیلوت( پهباد) بر پایگاه های امریکا در عراق و سوریه مزاحمت هایی برای امریکا خلق کرده اند.

موضع اعلان شده هر یک از روسیه وچین در قبال حوادث فلسطین مشابه بوده بر ضد جنگ و خواستار حل جذری معضله از طریق تشکیل دولت مستقل فلسطین مطابق به فیصله های قبلی شورای امنیت ملل متحد می باشند. موضوع لزوم موجودیت دو دولت مستقل فلسطین و اسراییل از سوی امریکا و اروپا نیز همواره تایید شده ولی در عمل از مواضع اشغالگرانه و تجاوزکارانه اسراییل حمایت کرده اند.

در یک انکشاف تازه، آقای انتونیو گوتیرس سرمنشی ملل متحد دیروز دوشنبه ۲۴ اکتوبر برای اولین بار احتیاط را کنار گذاشت و خلاف میل امریکا، اسراییل و یاران غربی، خلاصه یی از حقایق تاریخی تلخ، خونبار و مظلومانه مردم فلسطین  را بیان و تصریح کرد که چگونه به صورت سیستماتیک مورد تجاوز، غصب متداوم زمین، تخریب خانه ها و مزارع، تعمیر شهرک ها بر روی زمین های غصب شده، کشتارها، دستگیری ها، محاصره کامل و  متلاشی کردن اقتصاد قرار گرفته اند. وی وضع حاضر را با بندش ابتدایی ترین ضرورت های زنده گی، فاجعه بار و ضد قوانین بشری توصیف کرد. نماینده اسراییل او را حامی حماس خوانده خواستار استعفایش شد.  تصور بنده اینست گوتیرس که پیش از این موضعش را در قالب پرنسیپ ها بیان می کرد بعید نیست با این صراحت ها چانس انتخاب دوباره را از دست بدهد.

با اختصار، اوضاع جهان پیش از این هم به دلیل جنگ در اوکراین، خیلی متشنج بود و با این آتش افروخته شده در فلسطین، شعله های آن خاور میانه و کشورهای ذینفع را جداً متأثر کرده، لشکر کشی ها و احضارات قدرت های بزرگ اوضاع جهان را بر لبه ی فاجعه قرار داده است. اگر مدیریت مسوولانه در زمینه صورت نگیرد و آتش بس فوری پیش از فراگیر شدن آن عملی نشود، این خطر احتمالی به واقعیت تبدیل خواهد شد.

قابل یادآوریست که مردم فلسطین حق دارند برای رهایی یافتن از زیر ساطور اشغالگران، دست به اقدامات لازم و حساب شده بزنند، ولی حمله عاقبت نیندیشانه حماس بر اسراییل و بالأخص کشتن و گروگان گرفتن زنان و اطفال، به هیچ وجه پذیرفتنی و قابل تایید بوده نمی تواند. اما این جرم حماس، همان طوری که گوتیرس نیز اظهار داشت، نمی تواند جنایات بزرگ کشتار و نابود کردن جمعی و صدها جنایت همزمان دیگر ضد بشری اسراییل را توجیه کند.

اسراییل اگر یک نوزاد ناخواسته و تحمیل شده هم است، اکنون یک واقعیت است، آنهم یک واقعیت نیرومند. خواهی نخواهی ماندنیست و روابط جهانیش نیز رو به گسترش است؛ فلسطین هم یک واقعیت است که نمی توان آن را آن طوری که اسراییل آرزو دارد، به ساده گی محو و نابود کرد. یگانه راه حل منطقی، قانونی و انسانی همانا تشکیل دولت مستقل فلسطین است با تضمین های محکم بین المللی در حمایت از هردو. چه بهتر از این که دو دولت همجوار در آینده در همکاری با یکدیگر به صلح دایمی، ترقی و رفاه همگانی برسند.

۲۶ / ۰۷ / ۱۳۴۲

۲۵ / ۱۰ / ۲۰۲۳

 

 

مشاور امنیت ملی کاخ سفید می‌گوید که خروج نیروهایی امریکایی از افغانستان برای آماده‌سازی ارتش ایالات متحده برای چالش‌های بزرگ ضروری بود.
جیک سالیوان در یادداشتی به فارین آفیرز، حمله روسیه بر اوکراین را یکی از چالش‌های سریع‌تر از پیش‌‌بینی خواند و تاکید کرد که اگر امریکا هم‌چنان درگیر جنگ در افغانستان می‌بود، روسیه با کمک به طالبان، تمرکز امریکا را در افغانستان نگه می‌داشت و جلوی کمک به اوکراین را می‌گرفت.
به گفته مشاور امنیت ملی کاخ سفید، امریکا هدف‌گیری هراس‌افکنی بین‌المللی را از راه دور در افغانستان حفظ می‌کند، اما دیگر وارد جنگ‌های درازمدت نخواهد شد.
جیک سالیوان، مشاور امنیت ملی کاخ سفید گفت: «رییس جمهور بایدن مصمم به سازگاری بود. او به دخالت ایالات متحده در جنگ افغانستان، طولانی‌ترین جنگ در تاریخ امریکا پایان داد و برای اولین‌بار در دو دهه، ایالات متحده را از حفظ نیروهای نظامی در خصومت‌های فعال بیرون کرد. این انتقال بی‌تردید دردناک بود. به‌ویژه برای مردم افغانستان و سربازان ایالات متحده و سایر پرسنلی که در آنجا خدمت می‌کردند. در حالی که برای آماده‌سازی ارتش ایالات متحده برای چالش‌های پیش‌رو ضروری بود. یکی از آن چالش‌ها حتی سریع‌تر از آنچه پیش‌بینی می‌کردیم، با تهاجم وحشیانه روسیه به اوکراین در ۲۴ فوریه ۲۰۲۲ رخ داد. اگر ایالات متحده هم‌چنان در افغانستان می‌جنگید، به احتمال زیاد روسیه در حال حاضر هر کاری را که می‌توانست انجام می‌داد تا به طالبان کمک کند و واشنگتن را در آنجا متمرکز کند و از تمرکز آن بر کمک به اوکراین جلوگیری کند».
نصرالله استانکزی، استاد دانشگاه معتقد است: «امریکایی‌ها نمی‌خواستند در دو جبهه خود را مصروف بسازند. جنگ اوکراین برای‌شان اهمیت داشت. امریکا می‌خواست روسیه را در همسایگی آن مصروف کند و نگذار روسیه دیگر تهدیدی برای متحدان امریکا و منافع امریکا باشد».
با خروج نیروهایی امریکایی از افغانستان، نگرانی از فعالیت گروه‌های هراس‌افگن جهانی مثل القاعده و داعش در افغانستان بالا گرفت، از سویی شورای امنیت ملل متحد، برخی کشورهای منطقه و شماری از اعضای کانگرس‌ و مشاور امنیت ملی کاخ سفید می‌گویند که هرچند امریکا از مداخلات نظامی بزرگ فاصله می‌گیرد و دیگر وارد جنگ‌های درازمدت نخواهد شد، اما مقابله با تهدید پایدار هراس‌افگنی بین‌المللی را از راه دور حفظ می‌کند. چه در افغانستان و یا هر جایِ دیگر.

ترجمه از فرانسه شروین احمدی
ورود اولین کاروان های کمک های بشردوستانه به غزه در ۲۱ اکتبر از طریق گذرگاه رفح ، تأیید کننده این امر است که مصر از ۷ اکتبر ۲۰۲۳ در خط مقدم درگیری بین اسرائیل و حماس قرار دارد. رئیس جمهور عبدالفتاح السیسی باید از یک سو بین فشارهای اسرائیلی ها و متحد آمریکائی اش برای استقبال از پذیرش پناهندگان در سینا، و از سوی دیگر بین دفاع از حاکمیت ملی کشور و حمایت مردمش از فلسطینی ها بندبازی کند. کمتر از دو ماه مانده به انتخابات ریاست جمهوری، بحران کنونی می تواند به نفع وی عمل کند.    

بنیامین نتانیاهو، نخست‌وزیر اسرائیل، طی یک سخنرانی پس از حمله حماس در ۷ اکتبر ۲۰۲۳، از هموطنان خود خواست مراقب اخبار بی پایه باشند: به گفته وی شایعاتی درباره هشدار سرویس‌های مصری به همتایان اسرائیلی خود در مورد قریب‌الوقوع بودن یک عملیات گسترده از غزه، ، بی اساس بوده است. درست یا نادرست، این شایعات بر نقش همکاری امنیتی دوجانبه بین دو کشور تاکید و آنرا در چارچوب بحران کنونی برجسته می کند.

بی شک حمله حماس با توجه به عنصر غافلگیری آن یک موفقیت تاکتیکی به حساب می آید. جناح مسلح حزب اسلامگرای فلسطینی در روز جشن و تعطیلی برای اسرائیلی ها این حمله را در حالی آغاز کرد که بخش عمده ای از سربازان اسرائیلی در دیگر اراضی اشغالی فلسطین، به ویژه در قدس شرقی و در نزدیکی جنین و نابلس در کرانه باختری متمرکز شده بودند.

فراتر از شکافتن سیستم دفاعی اسرائیل، این حمله ناکامی‌ سرویس‌های اطلاعاتی اسرائیل را که خطاناپذیر تلقی می‌شدند، برجسته می کند. این شرائط نوین ما را ملزم می کند توازن قوائی را زیر سوال ببریم که بین بازیگران اصلی مذاکرات آتش بس بلندمدت در نوار غزه(اسرائیل، مصر و البته حماس)، وجود داشت، بازیگرانی که سال ها با یکدیگر تعامل داشته اند.

بن بست مذاکرات آتش بس
از زمان پیروزی حماس در انتخابات سال ۲۰۰۶ و تسلط آن بر نوار غزه در سال ۲۰۰۷، منطقه فلسطینی تحت محاصره، صحنه چندین جنگ به ویژه در سال های ۲۰۰۶، ۲۰۰۸-۲۰۰۹، ۲۰۱۲، ۲۰۱۴ و ۲۰۲۱ و چرخه های خشونت تقریباً هفتگی بوده است. به طور معمول، خمپاره‌ها و راکت‌ها از یک طرف، موشک‌ها از سوی دیگر رد و بدل می گردد و درگیری منجر به مذاکراتی در محل می‌شود که گاهی در عرض ۲۴ ساعت به پایان می‌رسد و وضعیت شکننده موجود ادامه می دهد. دنباله ماجرا تقریباً از قبل نوشته شده است. این مذاکرات - غیرمستقیم - بین حزب اسلامگرای فلسطین و دولت اسرائیل با واسطه‌گری سرویس‌های اطلاعاتی مصر انجام می‌شود. رئیس جمهور حسنی مبارک (۱۹۸۱-۲۰۱۱) در جریان انتفاضه دوم برای مدیریت «پرونده فلسطین» ، این ماموریت را به سرویس‌های اطلاعاتی مصر داده بود.

مذاکرات آتش بس به منزله مدیریت کوتاه مدت درگیری بین حماس و مقامات اسرائیلی است. سرویس های اطلاعاتی مصر، که شناخت عمیقی از جامعه غزه دارند (۱)، نقش شریک را در این پرونده به عهده می گیرد، زیرا «آرامش در غزه» برای قاهره شرط لازم برای ثبات در شبه جزیره سینا است. بنابراین، امنیت ملی مصر به طور مستقیم با تحول شرایط سیاسی و امنیتی در منطقه همسایه فلسطینی مرتبط است. رژیم کنونی السیسی با صراحت بر این پیوند عینی تاکید و از حزب اسلامگرای فلسطینی درخواست می کند که در «مبارزه با تروریسم» علیه گروه‌های کوچک سلفی-جهادی با قاهره همکاری نماید.

بدین ترتیب،یک همکاری امنیتی سه جانبه ، با حماس و همچنین با مقامات اسرائیلی ، به خوبی تثبیت شده بود(۲). در مقابل، حماس خواستار رفع محاصره برای امکان تحرک فلسطینیان در غزه و همچنین ساخت زیرساخت ها و گسترش منطقه ماهیگیری شد. این حزب اسلامگرا همچنین خواستار آزادی هزاران زندانی خود در اسرائیل شد. در سال ۲۰۱۱، با وجود طولانی بودن مذاکرات (از سال ۲۰۰۶ تا ۲۰۱۱)، تبادل اسرای فلسطینی برای آزادی سرباز گیلاد شالیت با واسطه گری افسران اطلاعاتی مصر انجام یافت.

اگرچه سرویس های مصری نقش اصلی را در روابط بین دولت اسرائیل و حماس ایفا می کنند، اما باید اذعان داشت که این روند چندین سالی است که متوقف شده. پس از یک حمله نظامی ویرانگر دیگر اسرائیل در سال ۲۰۲۱، حماس، که محبوبیتش در نوار غزه همچنان رو به کاهش بود و تحت فشار جمعیتی در غزه قرار داشت که در ناامیدی مطلق بدلیل وضعیت فاجعه بارشان بسر می بردند، خواستار تسریع مذاکرات شد تا از فشارمحاصره را بکاهد. تلاشی بیهوده، سیاست داخلی اسرائیل این مذاکرات را بی ثمر کرده بود.

اختلاف منافع بین اسرائیلی ها و مصری ها
قدیمی بودن همکاری امنیتی مصر و اسرائیل و گفتگوهای دوجانبه با حماس، هرگز مانع از بی اعتمادی طرفین نشده است. به یاد داشته باشم که هرچند رژیم مصر حماس را یک «سازمان تروریستی» نمی شناسد، اما این جنبش را با اخوان المسلمینی مرتبط می داند که از زمان جمال عبدالناصر (۱۹۵۶-۱۹۷۰) با سرکوب تقریباً مداوم روبرو بوده است . سرکوبی که از سال ۲۰۱۳ با به قدرت رسیدن ژنرال السیسی تشدید شده است. بنابراین هیچ روابط دیپلماتیک رسمی ای وجود ندارد، تا حدی که افسران اطلاعاتی جای دیپلمات ها را در این مذاکرات می گیرند.

به همین ترتیب، اگر روابط مصر و اسرائیل هرگز به اندازه زمان ظهور السیسی صمیمانه نبوده است، به نظر می رسد فاصله مشخصی بین دو کشور پس از آغاز روند عادی سازی بین اسرائیل و برخی پایتخت های عربی ایجاد شده است(۳). اگرچه قاهره حمایت خود را از این توافقات نشان می دهد، اما می ترسد که مصر به حاشیه رانده شود و آرزوهایش برای رهبری منطقه زیر سوال رود. رژیم بدون اینکه بتواند آشکارا اعلام کند، البته می‌ترسد که این توافق‌ها نقش قاهره و آرزوهایش برای رهبری در منطقه تضعیف کند.

در مورد مذاکرات آتش بس، عملیات «سیل الاقصی» از ۷ اکتبر ۲۰۲۳ نشان دهنده این در حاشیه قرارگرفتن نسبی است و تماس ها با سرویس های اطلاعاتی مصر به حالت تعلیق درآمده است. دولت‌های اسرائیل و آمریکا از قطر که مدت‌ها درگیر مذاکرات آتش‌بس و میزبانی از رهبران سیاسی حماس بود، خواسته تا میانجیگری کند، به‌ویژه با هدف آزادی گروگان‌ها و اسرای اسرائیلی. به همین ترتیب، ترکیه و عربستان سعودی اعلام کرده اند که آماده ایفای نقش میانجی هستند. این امر از جمله با موضع دو پهلوی قاهره، که مستقیماً در بحث آتش بس درگیر است، توضیح داده می شود. در واقع، رفع محاصره فلسطینی ها از سوی مقامات اسرائیلی فقط از طریق مرز بین غزه و مصر پذیرفته شده، امری که موجب تشدید تشنج در توازن قوا بین مذاکره کنندگان اسرائیلی و مصری و انسداد بین دو طرف شده است.

بحث مبادله زمین یا واگذاری بخشی از سینا برای اجازه گسترش نوار غزه یا حتی ایجاد جایگزینی برای آن موضوعی تکراری است که از زمان حمله تهاجمی اسرائیل به نوار ساحلی و جابجایی اجباری نزدیک به یک میلیون غزه از شمال به جنوب ، به شیوه ای بسیار خشن دوباره مطرح شده است. ایده توسعه شمال سینا برای تبدیل آن به منطقه ای صنعتی و ایجاد بازار کار برای غزه که قبلاً در سال های مبارک مطرح شده بود، در زمان انتشار بخش سیاسی «معامله قرن» در ژانویه ۲۰۲۰ توسط ایالات متحده تحت ریاست جمهوری دونالد ترامپ مجددا مطرح شد. رژیم مصر به سرعت چنین پروژه ای را رد کرد و در روزهای اخیر همچنان بر امتناع قاطع خود از واگذاری بخشی از سینا به نام تمامیت ارضی کشور تاکید کرده است.

در چنین زمینه ای ، یک زورآزمائی بین مصر و اسرائیل (با حمایت دولت آمریکا) ایجاد شده است. توقف صادرات گاز اسرائیل به مصر پس از آغاز تهاجم نظامی به رهبری تل آویو، گواه این امر است(۴). مصر در حال حاضر به مواضع خود پایبند است: از تخلیه فلسطینی ها از طریق گذرگاه رفح امتناع می کند و در عوض خواستار ایجاد یک کریدور بشردوستانه برای انتقال کمک ها به نوار غزه است. ترافیکی یک طرفه.

شبه جزیره سینا ، پنهان در پشت مسئله غزه
علاوه بر سوال ظریف تونل های حفر شده بین مصر و غزه که برای قاچاق استفاده می شود و بیشتر آنها توسط ارتش مصر در سال ۲۰۱۲ تخریب شد، ترس رژیم های متوالی مصر از سرریز شدن ساکنان منطقه همسایه حداقل از زمان شروع محاصره به حقیقت پیوسته و تاثیر یک شوک الکتریکی را برای قاهره داشته است. در ژانویه ۲۰۰۸، هزاران فلسطینی از غزه با هجوم به مرز مصر، محاصره را شکستند و توانستند وارد خاک مصر شوند و چند روز در آنجا مستقر شدند. در آن زمان، مقامات مصری کاملا در مقابل این هجوم مستاصل شده بودند.

اما تهدیدی که قاهره از ناحیه فلسطین و همچنین شمال سینا احساس می‌کند، همچنین از سوی مارشال السیسی استفاده ابزاری‌ می شود و به وی اجازه می‌دهد تا نظامی‌سازی این بخش از شبه جزیره را توجیه کند. استفاده رژیم مصر از مفهوم اجماع برانگیز «امنیت ملی» ، توجیه مجموعه ای از اقدامات امنیتی را ممکن می سازد.

بدین ترتیب، سیاست‌های تامین امنیت شبه جزیره سینا منجر به یک بازسازی بزرگ ارضی، به ضرر جمعیت غیرنظامی، و تسهیل گسترش زیرساخت‌های مدیریت شده توسط ارتش مصر شده است. در اکتبر ۲۰۱۴، اعلام وضعیت اضطراری در شمال سینا ، آنرا به «منطقه نظامی» تبدیل کرد، وضعیتی که تا به امروز لغو نشده است. هرچند اطلاعات در مورد تحولات در این منطقه برای غیرنظامیان غیرقابل دسترسی است، اما با این حال، ما می دانیم که ارتش عملیات هایی را انجام داده که شامل تخریب گسترده خانه ها و مشاغل بوده است. گزارش سازمان دیده بان حقوق بشر (HRW) که در سال ۲۰۱۹ منتشر شد، سرکوب و جنایات جنگی توسط نیروهای مصری را محکوم کرد(۵). ایجاد یک منطقه حائل به طول چندین کیلومتر در مرز با نوار غزه باعث جابجایی های اجباری و همچنین دستگیری های خودسرانه و حتی ترورها بین ژوئیه ۲۰۱۳ تا آوریل ۲۰۱۸ شد.

یک کمپین انتخاباتی مزاحم
شمال سینا، یک منطقه نظامی محصور و اکنون متروکه شده، برای اسرائیلی‌ها منطقه‌ای مناسب برای ایجاد اردوگاه آوارگان به نظر می‌رسد که می تواند برای مدتی نامعلوم فلسطینی‌هایی که از نوار غزه کوچ داده می شوند را اسکان دهد.

در صورت به تحقق پیوستن چنین سناریوئی که خواست نخست وزیر اسرائیل است و فلسطینی ها از آن وحشت دارند ، شاهد یک «نکبت» دوم خواهیم بود. اما برای رسیدن به این هدف، باید رژیم مصر را مجبور به رضایت کرد. قدرت السیسی رودرو با انتخابات ریاست جمهوری در دسامبر آینده، در پس زمینه خشم مردم در مواجهه با تورم روزافزون و بحران بدهی بی سابقه، شکننده شده است. علاوه بر این، جمعیت کشور تا حد زیادی به آرمان فلسطین متعهد هستند و شروع به بسیج در حمایت از آن کرده است، از جمله به شکلی بی سابقه در میدان تحریر، که تظاهرات در آن به دلیل شرائط سرکوب ممنوع اعلام شده. با توجه به اینکه بسیج های کنونی در مصر رژیم را نیز هدف قرار می دهند، بدون شک درگیری اسرائیل و فلسطین به رئیس جمهور السیسی اجازه نخواهد داد که توجه مصری ها را از مبارزات انتخاباتی فعلی منحرف کند. بنابراین او باید تلاش کند برای کسب رای چهره خوبی ا زخود در ارتباط با فلسطین نشان دهد. در نهایت، اگر نکبت جدیدی اتفاق بیفتد، می توان شرط بندی کرد که رئیس جمهور مصر از این موقعیت استفاده خواهد کرد که تا یک معامله مالی بزرگ به نفع قدرت خویش انجام دهد.

۱- مصر از سال ۱۹۴۸ تا ۱۹۶۷ نوار غزه را اداره می کرد و افسران اطلاعاتی مدتهای طولانی مسئول این بودند.

۲- از زمان عملیات «عقاب» در سال ۲۰۱۲ (همراه با اسرائیل)، اولین استقرار گسترده نیروهای مصری در سینا پس از جنگ ۱۹۷۳، همکاری امنیتی بین تل آویو و قاهره در این منطقه همچنان بیشتر شده است. حتی در دوران کوتاه به قدرت رسیدن محمد مرسی (۲۰۱۲-۲۰۱۳).

۳- در سال ۲۰۲۰، توافقات عادی سازی بین اسرائیل، امارات متحده عربی، بحرین و مراکش و سپس در آغاز سال ۲۰۲۱ با سودان امضا شد. در جریان حمله حماس در ۷ اکتبر، مذاکرات عادی سازی بین تل آویو و عربستان سعودی تحت نظارت ایالات متحده در جریان بود.

۴- « Knock-on effects for Egypt as Israel halts production of natural gas at Tamar field, deliveries via EMG pipeline », Mada Masr, 12 octobre 2023.

۵- « Égypte : Graves abus et crimes de guerre dans le Sinaï Nord », HRW, 28 mai 2019.


۷ سپتامبر ۲۰۲۳ ، اسماعیل هنیه در دفتر خود واقع در دوحه، در تلویزیون قطری الجزیره ظاهر شد. او طی یک سخنرانی بیست دقیقه ای علل و اهداف عملیات « طوفان الاقصی» را که همان روز از غزه آغاز شد بیان کرد. متن این سخنرانی شایسته ی بررسی دقیق است. متنی که از نظر سیاسی بسیار آموزنده و در نهایت نسبتآ سنجیده است. این سخنرانی که قبل از قتل عام غیر نظامیان در غزه ، در یوتوب پخش شد، پس از آن سانسور شد.

سوفی پومی یر 

ترجمه از فرانسه سعید جوادزاده امینی

رئیس دفتر سیاسی حماس طبق معمول با پیراهنی سفید و کتی که سنجاقی به شکل پرچم فلسطین روی آن تزئین شده بود، نمایان شد. او با متانت و آرامی به دور از شیوه ی برخی از واعظان یا فرماندهان جنگی، سخنان خود را ابراز کرد، هرچند لحن بیان وی در پایان تندتر بود. او در سخنرانی خود زبان عربی کلاسیک را که بخش عمده ی سخنان او را شامل می شد، و نیز گویش فلسطینی را که در بیان درد و رنج مردم غزه و یا وضعیت زندانیان از بار عاطفی و احساسی خاصی برخوردار است، به کار برد. در پس زمینه، نمایی از اورشلیم با قبه الصخره ، ابعاد دوگانه ی ملی و مذهبی درگیری را نشان می داد.

ما به آنها هشدار دادیم
در این سخنرانی بارها به ریشه های تشدید تنش کنونی اشاره شده است، که هم به نگرش تهاجمی اسرائیل و هم به بی تفاوتی جامعه ی بین المللی در برابر تراژدی که فلسطینی ها در گیر آن هستند، می پردازد. حماس خواستار این جنگ نبود، اما مجبور به انجام آن شد. این متن به قریب الوقوع بودن خطر و آنچه موجودیت فلسطین را به مخاطره می اندازد، اشاره می کند. چنین شرایطی است که حماس را به اقدام وا می دارد و اسرائیل به هشدارهای مکرر او گوش شنوایی ندارد. حماس با صراحت اسرائیل، جامعه ی بین المللی و به شکل غیر مستقیم حکومت های عرب منطقه را مسئول این حمله می داند.

برای نشان دادن این که« کاسه ی صبر لبریز شده » و « بیش از حد، گذر از حد است»، فرمول « بارها و بارها...» برای ریتم سخنرانی تکرار می شود.

هراس از انزوا
عملیات صورت گرفته توسط حماس، با آشکار کردن ضعف و نا کامی اسرائیلی ها، نشان می دهد که اتحاد با تل آویو چه محدودیت هایی دارد. چیزی که به وضوح به توافق نامه ی ابراهیم اشاره دارد که توسط امارات متحده ی عربی و بحرین در ۱۵ سپتامبر ۲۰۲۰ با حمایت آمریکا، منعقد شد. به دنبال آن راه برای گسترش این توافق به مراکش و سودان که با توجه به ملاحظات دیگری به این مسیر کشیده شده بودند هموار شد.

اسرائیل که قادر به تامین حمایت از خویش نیست، توان کمتری خواهد داشت تا امنیت متحدان جدید خود را تظمین کند. هنیه – ونه تنها او - به شکست دستگاه امنیتی و اطلاعاتی اسرائیل اشاره می کند :

باید بدانید موجودیتی که قادر به محافظت از خود در برابر رزمندگان ما نیست ، قادر به تآمین امنیت یا محافظت شما نخواهد بود. تمام روند عادی سازی و به رسمیت شناختن ها، همه ی توافق نامه هایی که با اسرائیل امضا شده است ، هرگز نمی توانند به این نبرد پایان دهند.

خطری که کشورهای عربی با نزدیک شدن به اسرائیل، به دنبال محافظت از خود در برابر آن هستند، به طور بدیهی ایران است. پیام رهبر حماس به ویژه عربستان سعودی را هدف قرار داده است، که به نظر می رسد این اواخر قدم های بزرگی در مسیر عادی سازی با اسرائیل برداشته است. در واقع واضح است که پیوستن وزنه ی سنگین جدید منطقه ای به توافق نامه ی ابراهیم، ضربه ی مهلکی به حمایت بسیار معتدل اعراب از آرمان فلسطین وارد می کند. لحن کلام در برابر این بی تفاوتی متهم کننده است : « امروز غزه شرم شکست، شرم پذیرش و انفعال را از دامن جامعه ی عرب – مسلمان پاک می کند».

مسئله عادی سازی روابط بین اسرائیل و برخی کشورهای عربی، خیلی زود در جریان سخنرانی مطرح می شود. سخنران در پایان سخنان خود دوباره به این موضوع اشاره می کند، چیزی که اهمیت آن را بازتاب می دهد. این اصرار در واقع می تواند همان طور که در مقاله ی وال استریت ژورنال مورخ ۸ اکتبر ۲۰۲۳ عنوان شده (۱)، این سؤال را مطرح کند که ایرانی ها تا چه اندازه در راه اندازی این عملیات دخیل بوده اند. بدیهی است که نزدیکی ریاض و تل آویو، ضربه ی سنگینی به ایران وارد می کند و به تشدید انزوای آن کشور منجر می شود.

در خواستی از جامعه ی عرب و مسلمان
هنیه در نطق خود به موضوع تحریم های غیرقابل تحملی که به مردم غزه تحمیل شده است اشاره می کند :

غزه نزدیک بیست سال است (۲) تحت محاصره قرار گرفته، طی این مدت چهار یا پنج جنگ رخ داده (۳)، که دهها هزار نفر شهید و زخمی به جا گذاشته، خانه ها ویران شده اند. غزه ای که این فاجعه ی انسانی را تجربه می کند، زندانی غول آسا ست که بیش از ۲ میلیون نفر از مردم و خانواده های ما در آن محبوس شده اند.

او به وخیم تر شدن وضعیت فلسطینی ها در ماههای اخیر اشاره می کند : حملات اسرائیل به کرانه ی باختری، کشته شدن غیر نظامیان بی گناه، هتک حرمت از اماکن مقدس، محدودیت های اعمال شده بر فلسطینی ها در انجام عبادت در مسجد الاقصی، در اورشلیم، مقابر مقدسان دینی در الخلیل ( مسجد ابراهیم)، و خشونت های اعمال شده توسط کلونی های مناطق اشغالی. او از تهدید های جدی در مورد کرانه ی باختری خبر می دهد ، جایی که « دو میلیون » شهرک نشین اسرائیلی آماده اند تا در مکان های مقدس مسمانان که دولت اسرائیل مصمم به کنترل بر آن مناطق است، اسکان داده شوند.

جنبش اسلامی موظف می کند : سخنرانی با فرمول های معمول مذهبی آغاز می شود. لحن عمومی همانی است که معمولآ توسط سازمان های مبارز اسلامی با توسل به شعارهای اغراق آمیز و سخنان غرور آفرین و پیروزمندانه مورد استفاده قرار می گیرد. هشت ارجاع به متن قرآن در آن دیده می شود. مسئله ی اماکن مقدس بارها به دلیل هتک حرمت نسبت به آنها یا خطر تخریب و محروم شدن مسلمانان از اماکن عبادتی شان مورد اشاره قرار گرفته است. چیزی که چرایی انتخاب نام عملیات انجام شده علیه اسرائیل « طغیان الاقصی»، را که دارای دو مفهوم مذهبی است، آشکار می کند. انتخاب تصویر پس زمینه نیز در راستای این هدف است.

هنیه مردم عرب و مسلمان را به حمایت از فلسطینی ها ترغیب می کند:

غزه پیش قراول مقاومت است و این نبرد را آغاز کرده است، ، اما از آنجایی که این مبارزه به سرزمین فلسطین، بیت المقدس و الاقصی ارتباط دارد، مبارزه ی امت اسلامی به طور کامل، به شمار می رود. به این دلیل از تمام فرزندان امت اسلامی در هر کجای دنیا که باشند، می خواهم هر کدام به هر طریقی که میتوانند، بدون تآخیر یا رویگردانی، در این نبرد ما را همراهی کنند.

البته با این درخواست (دستور؟) او قصد دارد دامنه ی حمله را تقویت کند. یکی دیگر از اهداف او این است که رهبران کشورهای عرب را در تعارض با مردم خود قرار دهد، ونشان دهد که نزدیکی با اسرائیل به طور گسترده ای با مخالفت روبرو شده است.

سرنوشت زندانیان

این متن همچنین به بعد جهانی توجه دارد: سخنران خواستار همبستگی با فلسطینی ها و بسیج عمومی است. به طور طبیعی همه ی فلسطینی ها، در هر کجا که باشند ( در فلسطین، اسرائیل، یا در مهاجرت) وظیفه دارند از سرزمین خود دفاع کنند، ومشمول این بسیج وهمبستگی می شوند. گردان های القسام و بقیه ی شاخه های مقاومت و در نهایت همه ی فلسطینی ها در گیر این نبردند. جنگ حاضر منحصرآ جنگ حماس ( با اسرائیل) نیست ، هرچند حماس آن را رهبری می کند. در اینجا بر وحدت تآکید شده است. این عملیات بخشی از چرخه ی انتفاضه محسوب می شود و آن را کامل می کند. این نبرد همچنین فراتر از مردم عرب و مسلمان ، به همه ی افراد خیر خواهی که خواستار مبارزه با بی عدالتی هستند ، مربوط می شود.

سرنوشت بازداشت شدگانی که رهبر حماس تعداد آنها ر ا۶۰۰۰ نفر برآورد می کند، و انسدادی که در مذاکرات برای آزادی آنها به وجود آمده است، بخش عمده ای از سخنرانی را به خود اختصاص داده است. برای مردم فلسطین این موضوع از اهمیت زیادی برخوردار است و عامل مشروعیت حماس به شمار می رود. هنیه از وزیر امنیت ملی ( اسرائیل) ایتامار بن گویر، به عنوان یکی از عوامل اصلی تنش در ارتباط با این موضوع و همچنین تشدید شرایط بازداشت شدگان نام می برد. او تنها شخصیت اسرائیلی است که در این سخنرانی از او نام برده شده است. علاوه بر این، برتری طلبی اسرائیلی ها به عنوان عامل ناکامی نیروهای امنیتی اسرائیلی در نوار غزه مورد انتقاد قرار گرفته است، چرا که آنها با انتقال نیروهای خود به کرانه ی باختری برای حمایت از کلونی نشین ها (درمناطق اشغالی م) ، خود را تضعیف و در معرض خطر قرار دادند. اما این اتهامات متقاطع الزامآ تآثیری بر زندگی سیاسی او نخواهد گذاشت.

امتناع اسرائیل از پذیرش درخواست های آزادی ( زندانیان فلسطینی)، دستگیری و گروگان گیری اسرائیلی ها توسط حماس و مجبور کردن اسرائیلی ها به از سر گیری گفتگو ها، را توجیه می کند. در این زمینه نیز چندین بار هشدار داده شده بود.

امکان پذیر بودن یک راه حل سیاسی

اگر با دقت به سخنرانی گوش بدهیم، متوجه می شویم که اسماعیل هنیه راه را به روی یک توافق سیاسی احتمالی نمی بندد. اول این که دشمن به عنوان یک «غیر مسلمان» معرفی نمی شود، او به عنوان یک «یهودی» نیز شناخته نمی شود بلکه از او به عنوان یک «اسرائیلی» نام برده می شود. بنابراین موجودیت اسرائیل مورد سؤال قرار نگرفته است، چیزی که نشان دهنده ی تحول حماس نسبت به متن منشور سال ۱۹۸۸ این تشکیلات است، که خواستار جایگزینی اسرائیل با یک دولت اسلامی بود، و جهاد بر علیه یهودیان را مطرح می کرد. متن جدیدی که در سال ۲۰۱۷ منتشر شد، موضع واقع بینانه تری را اتخاذ کرده است.

هنیه مثل آنچه به عنوان مثال محمود احمدی نژاد، رئیس جمهوری ایران در سال ۲۰۰۵ اعلام داشت، خواستار نابودی اسرائیل نیست. در حالی که وی در سال ۲۰۱۲ در تهران اعلام کرده بود که حماس هرگز اسرائیل را به رسمیت نخواهد شناخت، در اینجا فقط خواستار خروج اسرائیلی ها از سرزمین های فلسطینی شده است. همان سرنوشتی که آنها برای فلسطینی ها تعیین کرده بودند. اما در ارتباط با دیدگاهش در مورد آینده ی فلسطین کاملآ مبهم باقی می ماند و عملآ درها را به روی راه حل دو کشور باز می گذارد. زمانی که جنبش باز سازی فلسطین « از مدیترانه تا اردن» را هدف قرار می داد، به سر آمده است. وقتی رهبر حماس به سرزمین هال اشغالی در سال ۱۹۴۸ اشاره می کند، بیشتر برای محکوم کردن تبعیض هایی است که علیه فلسطینی ها در داخل این اراضی اعمال می شود : چند بار در مورد آنچه که شما در سرزمین های اشغال شده در سال ۱۹۴۸ مرتکب می شوید، و تلاش های شما برای منزوی کردن فلسطینی ها هشدار داده ایم؟ »

به همین ترتیب، آیات قرآنی که برگزیده شده اند آنهلیی نیستند که ( مؤمنان) را به مبارزه با کافران دعوت می کنند، بلکه آنها را به قیام بر علیه بی عدالتی می خواند و به شجاعت و کرامت مؤمنان شهادت می دهد. حتی در آن به سه کتاب مقدس اشاره شده است : تورات، انجیل و قرآن. موضوع عزت نفس بسیار با اهمیت است و بارها مطرح می شود. و این که شرمندگی را از وجود خود پاک کنیم، و در برابر « فرهنگ درماندگی و نا امیدی » ایستادگی کنیم.

هیچ کس نمی تواند در این شک داشته باشد که این سخنان نسبتآ متین، تکراری است و به طور قطع به هیچ وجه بازتاب دهنده ی مواضع محمد دیف، رهبر گردان های عزالدین قاسم ، که هنیه همبستگی خود با وی را مورد تآیید قرار می دهد، نیست. دیف که مسئول عملیات زمینی بوده است، احتمالآ بخشی از مسئولیت خشونت های اعمال شده علیه غیر نظامیان را بر عهده دارد، اگر چه او در سخنرانی خود خواستار خودداری از بدرفتاری نسبت به سالمندان و کودکان شده است. با این حال بخشی از جامعه ی بین المللی با قرار دادن حماس در فهرست سازمان های تروریستی همچون شاخه ی مسلحانه ی آن که پیش از این در این لیست قرار داده شده بود، همه ی آنها را به عنوان گروههای غیر قابل مذاکره محسوب کرد. در سال ۲۰۰۳ ، زمانی که این مسئله مطرح شد، فرانسه مردد بود و معتقد بود می باید گفتگو ها با حماس ادامه یابد. اما با توجه به شرایط پیچیده ای که در پی انتفاضه ی دوم وجود داشت، در نهایت تسلیم فشار شرکای اروپایی خویش شد.

باز گشایی مذاکرات

تحلیل این سخنرانی دو نکته ی مهم را آشکار می کند. اولین نکته این است که خواستار آن است که کشورهای عربی به ویژه عربستان سعودی را از نزدیکی با اسرائیل باز دارد. انتخاب رسانه نیز بی اهمیت نیست : تلویزیون الجزیره در حمایت از آرمان فلسطین تخصص دارد. در حالی که قطر به خاطر نزدیکی اش با اخوان المسلمین، و شور و شوقی که نسبت به « بهار عربی» ابراز داشته بود، پس از چندین سال انزوا در سال ۲۰۲۱ کم و بیش به « خانواده ی خلیج» بازگشت. با باز نشر دادن سخنان هنیه که در سال ۲۰۱۶ دفاتر حماس را در دوحه تآسیس کرد، امیر نشین کوچک همچنان پایدار است و نشان می دهد که صدای مردم عرب در مقابل رهبران آنهاست. رفتاری که به ویژه از سوی سعودی ها می باید آزار دهنده تلقی شود. آنها به درستی متوجه این موضوع شدند : شاهزاده محمد بن سلمان در واکنش به حوادث اخیر، اظهار داشت که پادشاهی عربستان « در کنار مردم فلسطین ایستاده است تا حق مشروع خود را برای زندگی با عزت، تحقق امیدها وآرزوهای خویش و صلحی عادلانه کسب کنند». بیانیه ی وزارت امور خارجه عربستان سعودی مجددآ – هر چند با احتیاط- - از راه حل دو کشور صحبت به میان می آورد. یک یاد آوری تقریبآ اجباری که امارات عربی متحده نیز در زمان آغاز توافقات ابراهیم زیر لب آن را مطرح کرده بود. با این حال اطمینانی وجود ندارد که پس از فروکش کردن بحران، ریاض به تل آویو بر نگردد.

بر عکس، و نکته ی دوم در این است، حمله ای که حماس آغاز کرده است ، ممکن است با هدف باز گشایی مذاکرات صورت گرفته باشد. بی اهمیت نیست که این حمله در فردای سالروز جنگ سال ۱۹۷۳ صورت گرفته است. هنیه با به کار بردن کلمه ی « عبور»، اصطلاحی که در آن زمان به معنی پیشرفت نیروهای مصری در کانال سوئز بود، برای توصیف شکستن خطوط اسرائیل استفاده کرد. رئیس جمهور سادات، با حمله به اسرائیل نوعی توازن قوا با دشمن را برقرار کرد، چیزی که به او اجازه داد تا با اسرائیل به مذاکره بنشیند و روند عادی سازی را بی آن که در موقعیت خیلی پایین تری قرار گرفته باشد و وجهه ی خود را از دست بدهد ، دنبال کند. رهبر اسلام گرا صریحآ می گوید : اسرائیلی ها فلسطینی ها را دست کم گرفته اند. این ها هنوز هم طرف های مذاکره کننده ی مهمی هستند، که نمی توان نادیده شان گرفت. فراهم کردن زمینه ی راه حلی برای آینده ی فلسطین، پیش شرط ضروری برای برقراری صلح در منطقه و پایان دادن به چرخه ی خشونت و ماتم است.

بر خلاف آنچه انتظار می رفت، رویدادهای اخیر- به ویژه قتل عام غیر نظامیان اسرائیلی -، به طور جدی حمایت از فلسطین را دز جهان غرب تضعیف کرده است. باید دید که آیا جنگ کنونی منطقه را به آتش می کشد، و مردم را به خیابان ها می کشاند، یا این که پس از فروکش کردن احساسات، و شمارش قربانیان، تاریخ مسیر خود را از سر خواهد گرفت و مسئله ی فلسطین را باز هم بیشتر به حاشیه خواهد برد.

اسماعیل هنیه در سال ۱۹۶۳ در غزه به دنیا آمد، او همزمان با پیدایش حماس در سال ۱۹۸۷ که مقارن با اولین انتفاضه بود، به عضویت این جنبش مقاومت اسلامی در آمد. وی زندانی و سپس به لبنان تبعید شد. او در سال ۱۹۹۳ همزمان با قراردادهای اسلو که با مخالفت جنبش روبرو شد به غزه بازگشت. پس از خروج نیروهای اسرائیلی از باریکه ی غزه و پیروزی اسلام گرایان در انتخابات پارلمانی سال ۲۰۰۶، برای مدت کوتاهی عهده دار پست نخست وزیری شد، قبل از آن که توسط رئیس دولت خود گردان، محمود عباس از این پست برکنار شود. حماس به دنبال آن کنترل باریگه ی غزه که از کرانه ی باختری تحت کنترل حکومت خود کردان فلسطین جدا شده بود، را در دست گرفت . در ماه مه ۲۰۱۷، اسماعیل هنیه به عنوان رئیس اداره سیاسی جنبش انتخاب شد. این مرد که عملگرا تلقی می شود، در حقیقت یک سیاستمدار است. سخنرانی که در ۷ اکتبر ۲۰۲۳ انجام داد گواه بر این است، نه تنها به خاطر آنچه که می گوید، بلکه به دلیل آنچه می توان در بین کلماتش خواند.

سوفی پومی یر
عرب شناس، متخصص تاریخ و علوم سیاسی، مدرس Sciences Po Paris ، او سمت های دیپلماتیکی در منطقه خاورمیانه ، به ویژه در عراق و مصر داشته است. او همچنین مشاور و مدیر شرکت مشاوره جهان عرب Méroé در طی چند سال بوده است. نویسنده مقالات متعدد در مورد منطقه و چندین کتاب، از جمله « Egypte, l’envers du déco » است که در سال 2008 توسط La Découverte editions منتشر شد.

زیاتې مقالې …