انجنیر زلمی نصرت 

تا وبالا کردن چند شعار و چند واژه آن هم وارداتی و تاریخ تیر شده که با حقیقت و واقعیت جامعه رابطه و هم خوانی نداشته باشد، نباید انرا سیاست نامید. انتخاب روش ها و سیاست های که سبب انقطاع در جامعه  شود، نباید انرا سیاست نامید‌.  

هر کشور از خود محوریت دارد و هر زمانیکه محوریت یک کشور زیر پا شود، بحران، بی ثباتی و انقطاع در جامعه رخ می‌دهد.  

اگر روند انکشاف حوادث٬ گفتار و کردار و مبارزات زمامداران٬ احزاب دولت ها و نظام ها را در جریان نیم قرن منحیث شاهدان عینی پهلوی هم قرار دهیم٬ که چگونه زیر نام جنگ سرد، جهان دو قطبی "جهان سوسیالیزم یا شرق" جهان سرمایداری، امپریالیزم یا غرب، زیر نام گلوبالیزم و حضور ناتو و اسلام سیاسی تا سر حد اشغال و لشکر کشی ها  تشکیل دولت ها و نظام ها در تقابل کشور ها‌٬ محوریت افغانستان  تخریب و آتش افروخته شد.  ثبات٬ هویت و یگانگی أفغانستان را  به سمت فروپاشی سوق داد  و سبب ازار و اذیت و انقطاع در جامعه شد. 

  نتیجه را هم همه دیدیم که در نتیجه ای عکس العمل محوریت جامعه اوضاع در افغانستان بر خلاف برنامه ها و اهداف شوم محور شکنان و حامیان شان انکشاف کرد.  

محوریت در مقابل محور شکنان ایستادگی کرد، مقاومت کرد و سخت جنگید٬ تا اینکه محور شکنان را شکست داد٬ شکست فاحش داد و با شرمسار أفغانستان را ترک و فرار کردند  و ای بزرگترین درس تاریخ است که در مقابل چشمان ما رخ داد. 

منظورم این است که نه دیگر جامعه جهانی می‌خواهد تا سر آتش حکومت کند و نه هم کسی برای شان اجازه می‌دهد که در أفغانستان اتش بازی کنند.  

آنهائیکه برگشت به قدرت را در جهان چند قطبی٬ فدرالیزم و تجزیه افغانستان می بینند، تا هنوز در خواب خرگوش فرو رفته٬ نشه قدرت را در خواب میبینند. 

دیگر  بیرونی ها ابدآ خیال لشکر کشی و خیال حمایت کدام جریان را در تقابل به کدام کشور دیگر در افغانستان نه میکند. 

  بیرونی ها یکبار دیگر واقعیت٬ حقیقت و حساسیت محوریت جامعه ما را درک کردند. اینکه برخی سیاست بازان  که تا هنوز است انرا درک کرده نمیتواند٬ گناه خود شان است نه گناه جامعه افغانی و جامعه جهانی. 

شاید سوال مطرح شود که ای محوریت از دید من چه است.؟

 در کشور ما افغانستان  محوریت جز افغانیت و اسلامیت متعادل، سنت و شریعت و روان مسلط جامعه چیزی دیگر بوده نمیتواند.

 

 

۴۰ سال جنگ و بی ثباتی در افغانستان روحیه خشونت٬ نفرت٬ تعصب و خود سری را میان افغان ها به خصوص نسل جوان جنگ زده  افغان تقویت و کلی اکثریت را چنان خراب کده است که در مهاجرت هم همین روحیه بر روان اکثریت سایه انداخته٬  به زور گویی و خشونت دست میزنند٬ ترس و وحشت می زایند.

 مسولیت بزرگ یک بخش این حالت بیشتر بر میگردد به سیاست های جنگی سیاست بازان چپ و راست و تیکه داران قومی که حل معاضل و سهم قومی خود را در خشونت٬ وحشت٬ جنگ٬ مرکز گریزی و چند پارچگی افغانستان می بینند.

 در همین ارتباط و به ارتباط نشست وزیران خارجه کشور های عضو گروه بریکس  که در کنار سایر مسایل تاکید کردند بر ثبات در افغانستان و وجود افغانستان مستقل و واحد و حل مسایل از راه صلح امیز٬ ارایه کمک های بشری به افغانستان و تامین حقوق زنان و اقوام که همیشه از رنگارنگی قومی و فرهنگی گپ زده میشود٬ میخواهم روی چند نکته تمرکز نمایم:

 

نکته اول:

اگر قبول داریم که افغانستان کشور اقلیت ها است و اکثریتی وجود نه دارد و در قدرت حقوق و سهم همه تامین و در نظر گرفته نمیشود. با حفظ شایسته سالاری رسیدگی عادلانه به سهم اقوام در قدرت باز هم ارتباط میگرد به سر شماری سراسری در افغانستان تحت نظر سازمان ملل متحد.

 تا سهم اقوام مطابق وزن  انها بطورعادلانه در نظر گرفته شود و این سر شماری است که به ای مناقشه از راه صلح امیز خاتمه میدهد٬ زمینه را برای یک گفتمان ملی و چه باید کرد هموار میسازد و افغانستان را به طرف صلح و ثبات٫ استحکام و یگانگی٬ پیشرفت ارام و خود کفایی سوق میدهد و در عین حال شرایط و زمینه لازم برای تامین رشد فرهنگی  اقوام مشخص و روشن میگردد. از سهم خود گپ میزنیم خو از وزن خود نی.

 به ای اصول بنیادی باید تن داده شود. اشوبگری و نه منم ها ما را به جای نمیرساند. انهائیکه با این روند مخالفت میکنند٫ معلومدار که در کفش خود ریگ و در سر خود دیگ بخار دارند و به حل صلح امیز معاضل افغانستان نه باور دارند و نه هم تمکین میکنند.

به عوض اینکه امکانات جامعه جهانی  به خاطر ارایه کمک های بشری به مردم افغانستان جلب شود به خاطر جلب مداخلات نظامی جامعه جهانی به خصوص امریکا و روسیه٬ پاکستان و ایران و هندوستان تلاش و مبارزه می کنیم٬ به خاطر اشغال مجدد افغانستان مبارزه و مقاومت می کنیم و به خاطر به انزوا کشاندن افغانستان که مردم در ان متضرر میشود نه زمامداران غالمغال و تلاش میکنیم .

دوم:

در کنار سر شماری سراسری رسیدن به توافق مجدد سر سمبول های ملی و سایر مسایل ملی بطور نمونه مساله بیرغ ملی هم نیاز به نظر خواهی دارد.  از گذشته باید بیاموزیم و درست نیست که هر حزب و یا جریان سیاسی  که به قدرت برسد٬  پرچم خود ره به مثابه پرچم ملی سر مردم تحمیل کند. گرچه حزب وطن به ای مساله رسیدگی کرد٬ لاکن در کل بعد از هفت ثور سمبول های ملی صدمه دید که تا امروز ادامه دارد و کسی بیرق حزب خود ره کسی بیرق خراسان ره کسی از هزارستان ره بلند می کنه و کسی هم هویت افغان بودن را زیر سوال قرار میدهد و کسی هم برای تجزیه افغانستان کار می کند.

 

سوم:

 مبارزه و تلاش به خاطر مدنیت و عدالت و حقوق بشر با تطبیق عدالت انتقالی به حساب حق العبد مفهوم ٫ اعتبار و رنگ پیدا می کند٬ نه اینکه هر ٫٫ مبارز٫ عدالت خوا٫ ترقیخوا  و دیموکرات و دین باور٬٬ از جنایت کار٬ غاصب و قاتل و خاین قوم٬ حزب٬ سمت و زبان و دوران حاکمیت خود دفاع کند.

حرف ها وختی ارزش پیدا می کند و مورد حمایت قرار میگیرد و به کاه دانه دار مبدل میشود که به  اشتباهات گذشته اعتراف شود نه اینکه در هر مورد بیرونی ها ره ملامت کنیم.

 اگر گفته شود و قبول کنیم که مسول نا امنی دیروز در دوران اشغال طالب ها بود٬ پس در ای صورت ایره هم باید بپزیریم که: طالب ها یک قوت کلان است که در مقابل ناتو تا سرحد انتحار خوب جنگید و انها را به شمول چند تیکه دار قوم ٬سمت و زبان مجبور به فرار کد و افغانستان را از چند پارچگی نجات داد.

کشور های همسایه حالا به حال امدند و متوجه شدند که سر ثبات و استحکام افغانستان فکر می کنند و فهمیدند که بی ثباتی افغانستان سر بی ثباتی منطقه تاثیر می کند و سبب زلزله در اسیای میانه خواهد شد.

 

 

زیاتې مقالې …