درگیری ورقابت درجامعهء انسا نی

زیرمتون
Typography
  • Smaller Small Medium Big Bigger
  • Default Helvetica Segoe Georgia Times

نویسنده :  توماس مارتینیک                                   

منبع : سایت (SOCYBERTY)                             

مترجم  : پوهندوی دوکتور سیدحسام ( مل)                
درگیری ورقابت درجامعهء انسا نی     

تضا د ودرگیری درهرجامعه قا بل ملاحظه بوده وبخشی ازفطرت وبخش زندگی جامعهء  انسا نی تلقی میگردد،  تا  آنجا  که    تاریخ بشر  به  حافظه  دارد ازهمچو

مخا لفتها  و درگیریها  بیشتر درج  صفحات خویش نموده است. این  مقاله   درپی توضیح  اسباب وعوامل این کشمکشها بوده ، که  چرا همچو  تضادها درجوامع بشری باگذ شت زمان ازد ستی به دستی ویا ازنسلی به نسلی میگذرد ویا انتقال مینماید .                

نژاد بشردرطول دورهای  تاریخ  یعنی از مراحل مقد م واولیه ء تکامل  تا حال  پیوسته  راهی  طولانی راپیموده است .وآن بدین معنی که ما در طول مراحل تاریخ  به ا یجاد  شهرها ، دولت ، قانون ، حکومت ، موتورهای احتراقی ، پرواز درهوا  و قدرت هستوی نا یل آمد یم ، ولی  به  اهمیت ومهم  بودن این د ست اوردها چندان توجه ننمودیم  که به چه پیشرفتهای نایل آمدیم  وچیزی دیگر برای بهبود انسان وشرایط بهتر زندگی او باقی نمانده که  انسان  در پی  کسب  وبکار برد آن مبادرت نورزد .ولی باآنهم تنا زع وکشمکشها بین انسانها،وجود داشته  که  چه  این  منا  زعات در  میدانهای جنگهای قرون وسطایی باشمشیر وگرز به پیش برده  میشد ویا اینکه در هنگا م جنگ جهانی اول  با حفرخند قها وگودالهاپرداخته  میشد  و یا درجنگ  دوم جهانی دراینجا وآنجا بمبها پرتاب میگردید چونکه از ویژگی ذاتی وفطری انسان آن زمان بشمار می آمد وبا طرح این سوال چرا ؟ میل به  درگیری  و اختلاف چیزی درذهن ماچونکه قانون بقا ء منا سب و  الزامی تنها طبیعت بوده باقی مانده است ؟یااینکه این درگیری کمی پیچیده تراست وآنهم  چیزی  بوده  که انسان بدان نیاز داشته که حتی امروزهم درجهت هرچه بهتر شدن وضیعت سیاره خویش نیاز مبرم به آن دارد ؟   بعقیده وباورم  که  به توضیح آن درطول نوشتن این مقاله خواهم پرداخت اینست :  که درگیری یا تضاد بیش از  اشتباه ،  چیزی  بزرگتر  ازبدوی مراحل  تکامل  در روان ا نسان باقی نمانده است.ولی آنچه که  من نشا ن خواهم داد ویا به  توضیح آن خواهم  پرداخت  اینست  که تضاد  یا   درگیری  نقش  جدایی  ناپذیرش  را در بسیاری جهات سلوک ورفتارانسان بکا رمی بندد وآنهم نه محضاً بشکل تجاوزساده ،من نمیخواهم  چنین ادعا نمایم که تضادویا درگیری  تنها بخش ضروری ذات انسان نمیباشد، درگیری بخودی خود تضاد نیست که همان چیزاست، آنچه که درخوراهمیت است اینست که تمایل  بشر برای بهبود زند گی  بهتر و کسب عظمت پیوسته مستلزم تلاش و مبارزه  میباشد که  در پروسه همچوتلاشها ناگذ یرمواجه به اختلاف ودرگیری میشود  حذف ویا ازبین بردن درگیری واختلاف بیدون  ازبین بردن ا سا س وبنیاد آن  درگیری  که بغرض  ساختار تمدن امروزی ضرورمیباشد غیرممکن به نظر می آید                                                           

   سوال مبنی برماهیت انسان ودرگیری ( اختلاف)او به سده های  اواسط  ( 1600)   برمیگردد ،  یعنی  آن هنگامیکه توماس هابیس ( Thomas Hobbes) کتاب تحت عنوان لویاتان(Leviathan)را می نوشت  ( لویاتان اسم یکی از هفت فرمانرواء  دوزخ  وجهنم بود که  توماس ها بیس تحت این اسم کتابی نوشت که  در آن از ساختا ر اجتماع  ودولت  مشروع تذکراتی بعمل اورده است، تفسیر از مترجم ) او یعنی توماس مدعی میگردد که ما سه عوامل اسا سی صورت دعوا را به ارتباط سرشت انسان دریافتیم که عبارت اند از:  یک :رقابت (competition). دوم: تفاوت(difference)   سوم :شکوه وجلال (glory).                                       

بادرنظرداشت نظریه وتیوری ها بیس  درگیری  ( اختلاف ویا تضا د) خود  در سرشت  انسان  ریشه دوانیده است وهابیس (Hobbes)این مفهوم را بشکل هرچه معروفتر و بلند آوازه تر به   تعریف  وتوضیح گرفت و درگیری(اختلاف)  را همچو  اتهاما ت  مثل  ( منزوی، نامرغوب، نا  مطبوع ،  خشن  و کوتاهی) توصیف کرد . درحالیکه درنظریه وتیوری هابیس سه عامل عمده ء درگیری (اختلاف)  توصیف   وتعریف گردیده بود ، لذا دراینجا  میتوان  گفت   که  درگیری (اختلاف) درواقیعت امر نتیجه ود ست اورد عملکرد چیزهای همچو   رقابت ،   تفاوت   ، یا شکوه وجلال میباشد  نه درگیری (اختلاف)،  حالانکه  درگیری  یا تضاد درواقیعت امر ویژه گی وخصیصه طبعی انسان می باشد اهمیت موضوع در  این است  که درگیری یا تضا د در روان انسا ن موجود بوده   وکدام  نفوذ قابل تحرک  وتنبهی درعملکرد واقدامات انسان ندارد.          بهرصورت هابیس درموردسرشت وطبیعت انسان  به انحصار نظریات اولیه اش نه پرداخت ، بلکه یکی دیگری ازفلاسفه سرشناس اولیه یعنی ژان ژاک روسو ( Jean  Jacques  Rousseau)    نیز  کتا بی درمورد سرشت وطبیعت انسا ن تحت عنوان دربا ره نابرابری نوشت و چنین وانمود  ساخت که این  همین نا برابری است که انسان راازجاده ءعطوفت وشرافت طبیعت خارج میسازد ، که این توضیحا ت طبعاً نسبت به توضیحات هابیس متمایز ومتفاوت به نظر میرسد.       

این نظر و تیوری که  انسان  اولیه  به  اصطلاح (وحشی شریف) بوده ،انسان را به چنان اید یا ونظری سوق میدهد  که  جامعه  خود  درطول  زما ن فرد را انچنانیکه او دریک محیط خوب ومنزه تولد شده  بود فاسد ونا بکا ر میسازد .ازین مفهوم چنین باید دریافت  که از نظریه ء ژان ژاک .و نظریه ءهابیس یک چیز را در می یابم ،وآن اینکه انسان سرشتاً وفطرتاً درحال و احوالش  متفاوت  می باشد ، هیچکس  و حتی  هیچ فیلسوف بدین باور نیست که درگیری (اختلاف) چیزی همچو هدف وغا یه انسان اولیه   بعوض اهداف  اولیه مردم بوده با شد که برای بدست اوردن همچو اهداف  بعضی اوقات به درگیری ونزاع نه انجامد  ویا بصفت میانجی  به حل  اختلاف  و نزاع   نه بپردازد  و آنهم ازباعث  موجودیت  ناسازگاری درگیری و اختلاف .           در د نیا یی سیا ست ویا درعرصهء سیا سیی امروزی سوالی  به ارتباط  اختلاف ودرگیری نظامی بین طرفین متخاصم بوجود  می آید  وآن  اینکه چرا همچواختلاف نظامی بین طرفین متخاصم بوجود می آید وما چسان میتوانیم که به این نوع درگیری نقطه ء پایان بگذاریم ، خوشبختانه  امروز  به  ارتباط  همچو درگیریها تیوریهای چندی قابل دسترس است ، که چرا درگیری نظامی بوقوع می پیوندد  وما چطور میتوانیم به حل آن نایل ایم . بعد ازتعمق زیاد آنچه من میخواهم بپرسم  تیوری نخست است  وآن اینکه ما خواه ناخواه واقعاً در پی زدودن  اختلاف مورد نظر میبا شیم و  یا اینکه  این  اختلاف  خلق شده  نسبت  به  وقایع عمده وبزرگ مانعهء کوچکی است ،  درمورد تیوریکه من میخواهم  بالای آ ن مکث نمایم  هما نا ما رکسیزم یا تیوری مارکس است ، مارکس مدعی ا ست  که دلیل درگیری ونزاع نا شی از موجودیت ومبارزهء طبقاتی میباشد ، یعنی موجودیت دوطبقه متخاصم  اعم ازطبقه ثروتمند وطبقه ء نادار وفقیر ،  که  طبقه ء ثروت مند بمنظور بهره برداری از طبقهء فقیر نیروی در دست داشته اش را بخاطر استثمار طبقه ء نادار وفقیر بکار می بند د وآن اینکه طبقه نادار وفقیر فاقد نیرو وقدرت میباشد استثما رواحساس ازخود بیگانگی طبقهء نادار بقول مارکس که به طبقه ء بورژوازی  اطلاق میگردد  باعث بوجود امدن اختلاف ودرگیری باطبقهء ثروتنمد میگردد ، که پیامد این اختلاف ودرگیری بقول مارکس باعث خیزش و قیام طبقه نادرگردیده  طبقهء  ثروتمند معزول وسر انجام سیستم کمونیستی تکوین می یابد وبا ازبین برداشته شدن اختلاف ودرگیری نابرابری طبقاتی نیز مرفوع میگردد .                                                  

  پایان بخش اول                                                       

    دوام دارد