حـرفی چند در مورد مقاله «حنجره هند» از خامه توانای داکتر عنایت الله شهرانی 

زیرمتون
Typography
  • Smaller Small Medium Big Bigger
  • Default Helvetica Segoe Georgia Times

((يکي از عوامل نبوغ لتا شايد مرګ پدر جوانمرګش باشد... اګر لتا نابغه نيست پس چرا کار هاي ديګر خود را ګذاشته ووقتم را در نوشتن پيرامون او صرف ميکنم.))

( از ارشادات علامه داکتر عنایت الله شهرانی )




از برکت پیشرفت علم و تکنیک کمپیوتر و انترنت بوجود آمد و از وجود انترنت همه مردم دنیا بشمول افغانان فیض میبرند . در حال حاضر حدود دوهزارصفحه از افغانان وجود داردو شکر ایزد متعال به حساب اینکه سیال از سیال پس نماند هر روز به تعداد صفحات افزودی بعمل مییاید .بدون شک در یکتعداد ازین صفحات مطالب خیلی ارزشمند علمی, ادبی وفرهنگی جالب و بدردبخور از نویسندگان و فرهنگیان بلند دست کشور به نشر میرسد که با خواندن آن دلها شاد گشته خواننده اظهار رضایت میکند که وقت خود را به هـدرنداده وچیزی بدست آورده است . واما بر خلاف در برخی دیگر ازین صفحات مطالبی به نظر میرسد که پناه به ذوالجلال والاکرام .گاهی به ذهـن آدم میگذرد که خدای نخواسته مسوولین یا گردانندگان چنین سایتها صلاحیت و توانمندی انرا ندارند که نوشته هارا از لحاظ ارزش نشراتی ببینند وسره را از نا سره جدا کرده مطالبی را نشر کنند که با نشر آن نه وقت خود را به هـدرداده باشند و نه از خواننده ها را .
چند روز قبل صفحه جنبش ملی اسلامی را باز کردم که در آن معرفی نامه جناب داکترشهرانی توجه ام را جلب کرد.از شرح حال استاد و کار کردهایشان در یافتم که حدود چهل وسه رساله و صدها مقاله در زمینه ادبیات ,هنر و فرهنگ نوشته اند . زمانی به حیث استاد و ریس پوهنڅی هنر های پوهنتون کابل کار کرده اند و همین اکنون سمت ریس اتحادیه سراسری هنرمندان افغانستان را داشته و در یکی از پوهنتونهای امریکا تدریس مینمایند . از جمع اثار استاد، رساله « حنجره هند » رانیز در صفحه دیدم .چون قبلا با استاد و کارکردهایشان اشنا نبودم ، با علاقمندی فراوان به خوانش مقاله پرداختم . در پایان کار فکر کردم شاید اثر را با دقت نخوانده ام زیرا برداشتهای من از مقاله خیلی پراگنده بود . بار دگر آنرا با دقت بیشتر خواندم و اینبار سوالاتی برایم خلق شد و همان سوالات مسبب نوشتن این سطور است .
قبل از آنکه در مورد مقاله چیزی بنویسم ،تذکر این مطلب را ضروری میدانم که من به هیچوجه قصد نقـد کردن آن نوشته را ندارم ، نه من منتقـد ادبی هستم و نه در آن سطحی خودرا میبینم که بر کمی ها و کاستی های نوشته کسی ابراز نظر کنم . منظورم ازین سیاه مشق فقط ارائه برداشتم از مقاله است . از کجا معـلوم که بر داشت من دقـیق نباشد .
جناب شهرستانی صاحب رساله شانرا در سه بخش تهیه کرده اند ،و چنانکه خود شان فرموده اند بنا به ذوق ،علاقه و عشق سر شاری که به لتا منگیشکر دارند، پس از چند سال سعی وتلاش با وجود اینکه تاخیر در کار صورت گرفته است ، به نوشتن این مقال پرداخته اند .
واقعا سراپای نوشته آقای شهرانی را چنان عشق به لتا این هنر مند بی بدیل سرزمین هند ، فـرا گرفـته است که فراموش کرده اند برایش جه بنویسند واورا چگونه وصف کند .برداشتهای عاطفی استاد نسبت به لتا چنان مملو از عشق است که گاهی فراموش میکند در مورد کی و چی مینویسند.
جای شکی نیست که لتا منگیشکر یکی از آوازخوانان خیلی معروف و پر آوازه هندوستان است که شهرت وآوازه اش نه تنها در هندوستان بلکه در بسیاری از کشورهای دیگر پخش شده است آواز دلپذیر لتا سالهاست که گوش دل مشتاقان موسیقی شرق را مینوازد .به یقین میتوان ادعا کرد که هـر شنونده موسیقی شرق دوستدار آواز لتا است .
واما برداشت آقای شهرانی از لتا و هنر او بگونه دیگر است . وقـتی استاد از لتا مینویسد دگر در فکر این نیست که تسلسل منطقی در نوشته حفظ میشود یا نه ؟ در هر کجایی که نام هندو به چشم استاد می رسد حالا در هر زمانی که باشد، فکر میکند لتا منگیشکر است . در اولین پراگراف مقاله میخوانیم که : « ... حضرت شیخ اجل سعدی شیرازی که او را افصح المتکلمین خوانند درباره هندو دختر نازنین یا لتا چنین گفته است :
سعدی از پرده عشاق چه خوش مینالد ترک من پرده بر انداز که هندوی تو ام »
فکر میکنم در قولی که داکتر صاحب از سعدی آورده اند ،چنان تحت تاثیر جذبه عشق لتا قرار دارند که نه تنها زمان حیات شیخ سعدی را که چند قرن با لتا تفاوت دارد از یاد برده اند بلکه به معنی شعر هم توجه نکرده اند که درین بیت منظور سعدی از هندو ،هندو دختر یا لتانیست . وپس ازین توصیف ،در پراگراف دوم استاد , لتا و مدح هنر او را فـراموش کرده به توضیح نژاد هـندی میپردازد و از سانسکریت و اوستا یاد میکند واز نقشه هـند و وسعتش که آنرا شبه قاره میگویند . همینگونه از بودا ومعنی آن و چگونگی مذهـب وی یاد کرده و اصل اندیشه بودا را چنین توضیح میکند « اعتقاد درست ،کوشش درست، اندیشه درست ،فلسفه و حال درست » و بعدش به جان تاگور می افـتد و او را با گیتانجلی اش معرفی کرده ، بزرگی و عظمت او را ناشی از آن میـداند که از کلکته لتا است .
عجب تعبیر و عجب توصیفی .نمیدانم عظمت و بزرگی بودا و تاگور چه ارتباطی به هنر و آواز لتا دارد . اگر لتا و آهنگهایش نمیبود مگر از بزرگی بودا و تاگور چیزی کم میشد ؟ وهمینگونه در تعبیر «کلکته لتا » , مگر کلکته ملکیت لتا است ؟
خدمت داکتر صاحب عرض شود که آنچه از نظر شان بنام اصول اندیشه بودا در بالا فورمول بندی شده است قابل دقت به نظر میرسد , زیرااگر اشتباه نکرده باشم در یکی از شماره های سال 1352مجله آریانا مقاله بنام « بودا چنین میگفـت »
از دانشمند بزرگوار پوهاند داکتر بهاالدین مجروح به نشر رسیده است که در آن راه بصیرت از نظر بودا چنین توضیح شده است : « نظر راست ،نیت راست گفتار راست ،کردار راسـت ،شیوه زندگی راست ،تلاش راسـت ،تفکر راست ،تمرکز راست »
به هر حال ازتبصره بیشتردرین زمینه میگذریم و برمیگردیم به اصل موضوع و میبینیم که آقای شهرانی در بخش دوم مقاله شان چگونه لتا و عروس هنرش رادر حجله توصیف وتمجید مینشاند .



درین بخش باز هم شهرانی صاحب لتا را یکسو گذاشته از وجه تسمیه زبان اردو صحبت میکنند و از حسن مهرویان وخوبرویان گل اندام مثالهای شعری میاورد که اصلا با لتا وهنر وآواز او هیچ ارتباطی ندارد وبعدا به توضیح ثقافت تاریخی هند میپردازد واز کتاب زین الا خبارگردیزی نقل قول میکندوبا اتکا به این جمله آن کتاب که « ایشان مردمان نییند بلکه پریانند » استاد میفرماید که در حقیقت گفته مارا در باره لتا ثابت میسازد که گفته بودیم شاید لتا از جنس انسان نباشد .»
بیچاره لتا که گاهی ازو به حیث مرغ تعریف میشود و گاهی هم از جمع انسانها بیرون میشود در قسمت دیگر مقاله در عـز و بزرگی لتا گفته شده است که وقتی به گردن وی گل میاندازند اوبلافاصله گل را بیرون میاورد زیرا او به گل نیاز ندارد چون خودش گل خود روی است . داکتر صاحب که در بخش فلکلور تحصیل کرده اند و تدریس هم میکنند مگر فراموش کرده اند که در زبان عامیانه ما «گل خود روی » چه معنی دارد ؟
بخش سوم مقاله نیز مانند بخشهای قبلی از ده نامبرده میشود اما از درختها قصه میشود . عنوان بخش ، خصوصیات صدای لتا است وداکتر صاحب درخوبیهای آواز این ستاره ترنم چنین میگوید :« لتا در خواندنها تمکین واستواری راشیوه خود ساخته است ودر طول عمر تمکین و عزت نفس و برده باری شیوه او بوده است و کبر و غرور در شان او ملا حظه نمیگردد ...»
از نظر داکتر شهرانی لتا از هنـد بزرگتر است . اینکه چگونه مقایسه کرده و کدام معیار هارا بکار بسته اند خداوند بزرگ میداند ؛ و اما داکتر صاحب درزمینه چنین میفرمایند: «... لتا بخاطری بزرگتر از هند است که پیروان و شیفته گان صدای معجزه آمیزش از جمع بودیستها و هندو ها بیشتر است اگر جمع مسلمانان آسیای مرکزی را تا کناره های قاره آسترلیا و فارسی زبانان ، پشتو زبانان ، ترکی زبانان و دهها گویندگان زبانهای مختلف دیگر بصورت کل در حساب آوریم و نیز دوستداران او را در غرب در جمع آن بیفزائیم لتا ملکه مستقل بیشتر از نیم نفوس دنیا میگردد .» وای بحال لتا ،ای کاش هیچ آواز نمیخواند تا متعلق به نیم نفوس عالم نمیشد .
آقای شهرانی که به گفته خودشان تحصیلی در موسیقی هم دارند ، آواز لتا منگیشکر را وحشی وتربیت ناشده می انگارند ،گویا اینکه بدون هیچگونه ریاضت و زحمتکشی درین عرصه بدین شهرت و محبوبیت رسیده است ، در حالیکه لتا خود در مصاحبه هایش ذکر کرده است مقام ومنزلت کنونی اش ثمره ریاضت و زحمتکشی وپالایش آواز وحنجره اش در طول عمر وی بوده است و پیوسته جوانتر های موسیقی هند را به ریاضت کشی درین راه توصیه وتشویق میکند زیرا برخلاف تصور داکتر صاحب ریاضت کشی را در پرورش آواز و هنر موسیقی اصل اساسی و عمده میداند .
شهرا نی صاحب در پایان مقاله شان دست به استخراج و ارائه چند تیزس زده اند که بگونه مثال چنـد نمونه از آن ذکر میکنیم :
« ـ یکی از افتخارات ما معاصرین همین است که در دوره حیات لتا به سر میبریم .
ـ هنوستان با داشتن لتا خوشبخت شده است .
ـ هندوستان را از عظمت و مقام لتا باید شناخت نه آنکه لتا را از طریق هندوستان .
ـ به سختی باور خواهیم کرد که چون لتا با نبوغ ذاتی آفریده شده باشد و بی تردیدمیتوان گفت که شبیه او در آینده نیز یافت نخواهد شد .
ـ همه بزرگان میدان سیاست و اقتصاد میمیرند و با رفتن شان همه چیز شان فراموش میشود ولی صدای آهنگین لتا در زیر این گنبد دوار در پیچ و تاب خواهد بود . »
احساس آقای شهرانی که از عشق ملکوتی شان به لتا و هنرش ناشی میشود قابل قدر است .اما این عشق و احساس , دقت این گفته را به اثبات میرساند که «عاشق آنست که فکر و سرو سامانش نیست » .اگر چنین نمیبود چگونه داکتر صاحب میگفت که از افتخارات ما اینست که در دودره حیات لتا به سر میبریم .ویا میگفتند که با مردن بزرگان همه چیز شان از بین میرود در حالیکه خودشان در همین مقاله از بودا و اندیشه اش , از تاگور و گیتانجلی اش ,از ابن سینا و ابو نصر یاد میگند و از زین الاخبار گردیزی نقل قول میکنند.اگر غرق شدن در عشق نباشد ,دلیل چنین تناقض گویی را در چه باید جستجو کرد؟
شهرانی صاحب در تیزسهایشان که خوشبختی هند را در وجود لتا دیده اند نگفته اند که کدام خوشبختی ؟ آیا واقعا مردم هند با داشتن این هنر مند خوشبخت اند ؟
میشود از داکتر صاحب یک سوال کرد که در وقت رای پرسی تان از مردم هند نپرسیدید که باداشتن دها هنر مند سر شناس دیگر هند چون رفیع ,موکیش ,کیشور کمار ,آشابونسلی که در موجودیت لتا آوازخوان سال شد ,جگجیت سنگ ,الکا , سونونیگم و دههای دیگر که هر کدام شانرا لتابه حیث یک فیگور خوب موسیقی هند میشمارد , آیا خود را خوشبختتر احساس نمیکنند؟ واگر چنین رای پرسی را نکرده اید از کجا لتا را مایه خوشبختی میلیونها میلیون هندوستانی میدانید که از هفت پشت در روی سرکها به دنیا آمده اند و درهمان روی سرک جان داده اند.آنها چه میدانند که لتا کیست و هنرش چیست ؟
لازم به یاد آوری میدانم که بنده خود یکی از دوستداران خیلی جدی آواز لتا هستم وقتی اهنگهای اورا میشنو م ,روح روانم از آن لذت میبرد , اتفاقا با زبان اردو را هم بلدیت دارم و معنی اهنگهایش را خوب میفهمم . و در اینکه لتا منگشکر از هنر مندان کم نظیر است هیچ تردیدی ندارم ولی به این امر باورمندم که در سرزمینی که هر روز یک لتا ویک رفیع و... بوجود میاید ممکن نیست لتا یگانه باشد و مثلش پیدا نشود . آقای شهرانی درین مورد با اتکا به احساس و عواطف شخصی شان نوشته اند که متاسفا نه خیلی از حقیقت به دور است زیرا خلاف نظر آقای شهرانی ، نه لتا کدام موجود آسمانی است ونه نبوغی در فن موسیقی دارد که کسی به پایه و منزلتش نرسد . برای من عجیب به نظر میرسد که از خامه دانشمندی چون آقای شهرانی مطلبی چنین ذهنیگرایانه بوجود آید و آنهم طوری که نه سر مضمون معلوم باشد نه پای آن در حالیکه از شهرانی صاحب به حیث شخصی که سالهایی از عمرش را در تحصیل فرهنگ و هنر صرف کرده اند و با امکاناتیکه از طریق اتحادیه سراسری هنرمندان در اختیار شان است , توقع وجود دارد که کار های برای هنر و فرهنگ وطن که در حال نابودی است میکردند تا اینکه چند سال شانرا صرف تدقیق و تطبع در مورد لتا منگیشکر میکردند .در افغانستان پیکره های بودا که از شاهکار های هنر جهان است به توپ بسته میشود و نابود میگردد اماداکتر صاحب عوض اینکه درینمورد صدای اعتراضش را بلند کند مصروف تهیه پیشنهادیست که حکومت هند باید برای لتا لقب حنجره هنـد را بدهد . زهی استاد هنر.
پایان