دوست دانشمند داکتر لعلزاد گرامی،

ادب، ژبه او کلتور
Typography
  • Smaller Small Medium Big Bigger
  • Default Helvetica Segoe Georgia Times

 

پوهاند م.ا. زيار

اکسفورد۲۶ می۲۰۲۰

بالاخره ۱۳ سال بعد بهانه ای به دستم آمد، تا خاطرۀ صحبت تيلفونی با شما در تورنتو را تجديد  نموده از صحت و  فعاليت های رسانه يی و پژوهشی تان  مطلع و مطمئين گردم.

مطلب دلچسپی ولی حيرت آور نيست که در زمان سلطنت ارغون خان نام يکی ازقبايل مغول (اوغان) بوده که از سوی  پادشاه ديگری مغولی (سيور غتمش اوغانی) برای محافظت  بخشی از کرمان  زير اثر ارغون خان فرستاده شده  و با قبيلۀ  ديگر مغولی زيرنام (جرما) گروه (صده يی) محافظوی را در کرمان تشکيل داده،

بزرگ و بزرگ تر شده و به گروه هزاره (هزار نفری) ارتقأ نمو ده است...و اينکه مسألۀ شاذ و نادر ياحيرت آور نيست، نخستين دليلش زبان شناختی بوده وآن اين که چنين همگونی ها ( متشابهاتی) از واژه ها و اسمای عام تباری و ممحی زيادی در منطقه و جهان  وجود دارند،که بنابرتصادفی همسان وهم معنامی نمايند. به گونۀ مثال: افغان پارسي به معنای (فرياد) و افغان و اوغان، )اوکی( يا(هوکی) پشتو با (okay) و (O.K.) انگليسی و حتا (بد) پارسی و انگليسی به يک معنا و مفهوم به کار برده می شوند، ولی از نگاه آوا شناسی و ريشه شنا سی هيچگونه وابستگی نداشته و به نام واژه های تصادفی(accidental words) ياد می گردند.  نمونه های ديگر (هیَ)عربی و(he) انگليسی،( زَو) چينی و (ځو)  پشتو ...يا از نوعی ريشه شنا سی عاميانه نام های محلات که به صورت معمول آواشناختي کم وبيش دستخوش ديگرگونی لفظی شده، وجه تسميۀ آن را تغيير داده اند، مانند پنجشير که دردفاتر مالياتی دوران احمدشاهی (پنتهير) ثبت شده و معنای (پنج رود) داشته است، ويا هندوکُش پارسي و هندوکښ پشتو که اصلا هند کوه يا هندوکوه يوناني بوده و از  زبان سکندر مکدونی با صفت پارو پاميزاد (برتر از پرواز عقاب) ضبط گرديده است. و گر نه در پارسی و همه گروه زبان های آريانی جنوب- غربی و شما لغربی، غالباٌبه شمول کردی و بلوچی معادل کوه(گر) می باشد که در واژۀ  (گرديز-گردژ) پارسی ميانه به جاما نده است.

در برابرآواهای (گ-د-ب) آنسوی مرز غربی زبانی-تاريخی (کوير لوط)، آواهای آغازی(غ- ل-و) شمالشرق قرار دارند، به گونۀ مثال در پشتو و زبان های پاميری به شمول دو زبان مهاجر شده او سيتی در اوسيتيای قفقاز و (داهی) در ماورای قفقاز يعنی داهستان (داگستان روسی) و(داغستان پارسی).

دليل دومی آن همانا تبارشناختی (اتنولوژيک)و درعين حال تبارشناختی فيزيکی يامردمشناسی سی (اتروپولوژی و اتنوگرافی) می باشد. به اين معناکه گروه متذکره منسوب به گروه تورک-مغو لی (التايی) مربوط نژاد زرد بوده درحالی که قبيلۀ افغان (پشتون) منسوب به گروه آريانی مر بوط نزاد سپيد هندوآروپايی شناسايی و به اثبات رسيده است.

اين هم تصادفی بيش نبود چې من در يکی پوهنتون  های دولتی اروپای غربی چانس تحصيلات عالی (ماستری و داکتری-ب)را نصيب گرديده ام که برخلاف سستم تحصيلی  ايالات متحده و شور وی سابق، به شمول کشورهای  همطراز اروپای شرقی استوار بر ( تقسيم رشته ها در رشته ها) نبو ده است و توانستم در زبانشناسی عمومی و بويژه آريانشناسی،و تبارشناسی به مثابه رشتۀ فرعی، و  همچنان  به گونۀ اختياری (facultative) ادبياتشناسي، تاريخ و فلسه... را تعقيب نموده و به انجام رسانم.

بلی،  بنابر تصادف نيکی که روزهای واپسين دورۀ لسانسم در پوهنځی علوم بشری (زبان و دبيات) پوهنتون کابل بوده که در سيمنار آموزشی  دو هفته يی به منظور ترتيب (اطلس زبانشناسی افغا نستان) سهم گرفتم که از سوی گروهی ازآريان شناسان آروپايی به سرکردگي مورگنسترن نارويژی (مشهور به پدر زبان های افغانستان) سازمان داده بود. پس ازآن که ماسه تن از زمرۀ ۲۰-۳۰ شا ملين،  نتيجۀ مطلوب را به دست آورديم، همراه آريانشناسان  يکجا برای کار عملی  به (خارج درۀ ولسو الی نجراب)  رفتيم، که نقطۀ تقاطع سه دره  با چهارزبان (پارسی، پشتو، پشه يی و پرا چی) می باشد. در نتيجه آموختيم، چگونه زبان ها وگويش های مختلف آريانی کشور را با الفبای آوا نگار يا فونتيک بين المللی بنويسيم و رسم و رواج ها و ادييات فلکلوری را با  تايپ رېکاردر ثبت کرده، و نيز  ابزار پيشه وری و  اسباب خانگی را عکاسی و  بعضاٌ رسامی کنيم .

خلاصه اين که سهمگيری ام در پروژۀ اطلس زبانشناسی ودر عين حال اتنوگرافی به تنهايی و يا همراه با خاورشناسان و آريانشناسان (بديل تصويب شدۀ افغانی در برابر  صطلاح ايرانشناسی) به شکل فيلد ريسرچ، از نيمروز، اسلام قلعه و تورغندی تا تورخم و از پامير تا که کوه های سليمان به تعداد پانزده زبان شامل۱۰۵گويش طی مدت پنج سال ، بورس متذکره در بدل آن نصيبم شده و مسلکم را طی تحصيلات شش ساله در پوهنتون برن سويس هرچه بيشتر تقويت بخشيدم.با بر گشت به وطن و ازسر گيری وظيفۀ  استادی در ديپارتمنت زبان و ادبيات پشتو در اوايل سال ۱۹ ۷۴ همزمان شروع به تهيه و چاپ (گستتنر) مواد درسی، از قبيل  دستور،آواشناسی، ريشه شنا سی، واژه شناسی، دانشو اژه ها، زبانشناسی تاريخی...با متود نوين دست به کارشدم.

اصلا  اين اثر منحصر به تاريخ زبان پشتو بوده ولی بعد از تهيۀ مواد درسی و مقالات طی ساليان درازی متوجه شدم که تاريخ  تباری گويندگانش که از سوی مورخين  با نام و نشان ما از استاد  کهزاد تا لوی استاد حبيبي بار ها به هرد و زبان عمدۀ کشور به چاپ  رسيده، و به معرض استفاده همگان قرار گرفته اند، نيز با موازين امروز  مطا بقتی چندان نداشته،  و بيشترينه  به راه و روش (روايتی) يعنی با متود پژوهشی سر ميز (table research) و ضمناٌ  کتابخانه يی (librarian research) و درعين حال (روايا تی)  يعنی مبتنی بر روايات، اسطوره ها و افسانه های مردمی به رشتۀ  نگارش آمده اند. در نتيجه پا سخگوی آن سلسله روايات و آفسانه های در مورد انتساب پشتون ها به بنی اسرائيل، ترک و مغل، هنديان، البانيان...  و همزمان چالش های مخاصمانه يی حزب(ستم ملی) که به کارگيری پيامد های نه چندان ميمون (جهادی) و خلف الصدق (طالبی)  آن با اقليت های تورک و مغولی  به يک ساختاری تمام عيار سياسی ضد وفاق ملي- افغانی  به نام (اتحاد شمال)  ارتقأ  نموده است.

بنابرآن، اين همه برای ارادتمند تان انگيزه يی شد تابه سلسلۀ کتب درسی تاريخ زبان وتبار پشتون ها و لزوماٌ  ساير گروه های لسانی- نژادی  کشور را بر بنياد اصول انکار نا پذير ساينتفيک  زبانشناختی و تبارشناختی فيزيکی يا اتنوگرافيکی به نگارش بگيرم. البته مواد درسی  و مقالات

پژوهشی و رسانه يی در مدت زمان ۲۰ تا ۳۰ سال چی در داخل کشور و چی در اقامت شش ساله ام در پشاور و دو سه سال  اول مهاجرتم در اکسفورد  با بهره جويی از منابع مغتنم کشور ميزبان  و المان، توانستم همه مواد گردآورده را شکل کتابی بخشيده، برای چاپ به پشاور بفرستم. به تعقيب  چاپ نخست برای چاپ دوم آن، باوجود مصروفيات ديگر پژوهشی نگارشی، سفرهای علمی- فر هنگي به افغانستان و ديگر کشورهاو همکاری با شعبات آريانشناسی پوهنتون های مختلف هرچه بيشتر سعی و تلاش به خرچ داده تا در سال۲۰۱۷ از سوی سازمان نشراتی دانش به زيور طبع آرا سته گرديد. 

به هر رو  به جرئت  ادعا کنم که با تاليف چنين يک اثر برای نخستين بار تاريخ پشتو و پشتون هارا در رو شنی زبانشناسی تاريخی و تبارشناسی. پس ازچهار عشيرۀ (پارسی-پارتی-مادی- اوستايی) پنجمين عشيرۀ شاخۀ اتنولنگويستيک آريانی يعنی (ساکه، سکايی) من حیث اجداد پشتون هاو پا ميری هابه اثبات رسانم. شکی نيست که پيش از من يکی دو نويسده و تاريخ نگار، بازهم به شيوه و روش روايتی و رواياتی ديدگاه ساکه بودن پشتون هاراجسته وگريخته طی مقالات و رساله ها ابراز داشته اند. ازجمله داکتر پالوال که يک سال و اندی درثبت گويش هادر ارتباط پروژۀ  ياد شدۀ اطلس بامن يکجا سهم گرفت ولی با استفاده از بو رس تحصيلی فولبرايت به جای زبانشناسی ويا آرينشناسی  در رشتۀ تبارشناسی به امريکا رفت و پس از ختم ما ستری و داکتری به وطن بر گشته و در اثرش (دپښتنو نوی پخوانی تاريخ!) سکايی ها را به شيوۀ کهزاد ،آميخته باآفسانه های شاهنامه بسنده کرده است، بدون اين که برای به کرسی نشاندن ادعايش دست کم از يک دو فار مول فونتيکی و اتېمولوجيکی و اتروپومتری (تشخيص علايم نژادی) يادی  به عمل آورد؛ حتا ار تباط پشتون ها با  شاخۀ عمده يی از ساکه ها را که  به شهادت  مؤرخين هندی، يونانی ...در سال ۱۹۰ ق م از شمال به زرنگيا کوچيده و آن را به نام اتنيکی خويش(ساکه) به ساکستان (سکيستانه) نامگذاری کردند. تا به سال ۷۵ ميلادی آن را مرکز امپراتوی  جديدا لتأسيس خويش قرار دادند.

دوسه جلد چاپ اول اين اثر را که طی سفر رسمی- فرهنگی ام به اتاوا و تورنتو با خود آورده بودم،تا هنگام صحبت تيلفونی ماوشما در واپسين روز  اقامتم در خانۀ خياشنه ام هيلۍ جان  پوپل ديکر نزدم نمانده بود که به خدمت پيکش می کردم، ولی وعده می ميدهم، دير يا زود ورژن  بهتر و مکمل تر آن را به خد مت تان بفرستم.  عجالتأ همين برگ سبزم را پذيرفته، به ممنو نيتم بيفزاييد. درود فراوان!

ارادتمند زيار

 

افغان ( Afγān = Afghān)

اوغان (Awγān)، يا با تلفظ ترکی اغوان (Aγwān))

از تعليقات تاريخ زبان- تبارشناختی  (پښتو او  پښتانه د ژبپوهنې په رڼاکې)

برگردان پارسی: سميع سيلنی

در اين شک و شبهه يی نيست که شکل اصلی اين نام (اپه گه) بوده که از سوي  داريوش اول (۵۲۲- ۴۸۶ ق م سنگ نبشتۀ تخت جمشيد)به نياکان ((ساکايی)) پشتون ها  نسبت داده شده است. سپس عرب ها  به حيث مشتقی از شکل جمع (اپه گه) يعنی (اپگان) را به شکل (افغان) معرب ساخته، وبا جمع جمع آن (افاغنه) ترو يج   بخشيدند.

jداريوش در سنگ نبشته اش  مي گويد:  

انان آهورا را نمی پرستيدند) اپگه (a-pagaيا (بېخدا) بودند.

درينجاپيشوند نفی (-a) به اصطلاح زبانشناسي (الفه نيگتيوم) و (پگه) وارينتی از (بگۀ) آريانی به معنی (خدا) است يعنی از نيتی بد اين هارا ((بېخدا)) ناميده است. متن } متن کتاب۶۷-۶۹ {

 درخور يادآوريست که پهلوی  سنگ نبشۀ  داريوش اول،  در اثنای مدارک و سنگ نوشته هاي شاهپور اول  شاه ساسانی (٢٧٣ م )  در (تخت جمشيد) يا(کعبۀ زرد شت) درسنگ نوشته يی که به پارتي ( پهلوي آشکاني يا  پار سي وسطي ) با خط يوناني نوشته شده است،نام "ابه گان" يا "ابگان"  آمده و بدون شک  بيشترينه آريان شناسان به شمول مورگنستيرن اين نام را  همانند "اوه گانهAvagana"  هندی و ( O-Po-kien ( چينی با "افغان"  مربوطودانسته که  پيشينۀآن تا  سدۀ سوم ميلادی به عقب بر ميگردد

همچنان گويند که شاهپور سوم (٣٠٩-٣٧٩ م ) برخلاف داريوش "اپاکان" را که با "ابگان" دورۀ ميانگين آريانی همآهنگی دارد، از خوشبينی به حيث لقبی برای خويش برگزيده بود.

سنگروال(۴۲۶-۴۴۰م)  دراين ارتباط نوشته يی دارد که فشرده يې آنرا  دراين جا ارايه ميداريم:

" در نقش رستم ولايت شيراز ايران ، گروهی از پژوهشگران دين شناسي بخش شرقی  شيکاگو" در سنگ نبشته هاي آن محل سنگنبشته يی باستاني را دريا فتند که به دو زبان پهلوي اشکاني (پارتي) و يوناني مزين بود،تاريخ نقش آن برديوار مراسم عبادتگاه زرتشت سالهايی(۲۷۳-۲۶۰ م) را به وضاحت مينماياند .درزمان سلطنت شاپوراول ( وفات۲۷۳ م ) در بخش ششم رديف افراد نامور آن ، نام ((وينده فون ابگان زرموود)) نيز ذکر شده است ، که براي نخستين بار پژو هشگری بنام (سپرنگ لونگ) آنرا خواند و در سا ل(۱۹۴۰م ) نوشته هايش را در رسانه  (سامي) آن زمان امريکا به نشر رساندو با تأکيد مطلق ((ابگان)) را با (افغان) يکي دانست .

اگر با (فرض محال) از لحاظ زبانشناسي رابطه يي پښتون با پکت و پکتويس هرودت و پکتها يا پکهت سانسکريت، درست هم به اثبات ميرسيد، چنانچه (کهزاد، حبيبی، تږی...) هردو نام رابا "پختون"  مترادف می انگارند. هندي ها آنرا بصورت طبيعي حفظ و هيچگاه نيازی به کاربرد (روهي) و (پټهان) پيدا نکرده و يا کم از کم اصطلاح اوه گانه ( Afgana) ياد شده در اثر ورها ميهيرا( Varha-mihira )ستاره شناس معروف هندی (سدۀ شش ميلادی ) را به کار می بردند!.

همينگونه ( هيونتسن )، گردشگر چينايي  سدۀ هفتم ميلادی افغان را ( او-پو-کين O-Po-kien) خوانده است ،لازم بود، چينايي ها هم ما را چنين ناميده، و"افغانستان" را به جای (يشى)  از عين  نام مشتق می کردند که نه کردند به اين بهانه که زبان چينی از جملۀ زبان های اناليتيک و غيره متصرفه بوده، نه تصريفی دارد و نه اشتقاق و ترکيب!

استاد مورگنستيرن "پټهان" هندي را به درستی روشن ساخته که از شکل جمع "پښتا نه" منشأ گرفته است، نه از " بتن " عبری و نه ((لوط)) و((سليمان)) عبری-عربی... بلکه چنانچه گفته شد، صورت جمع A-paga  پارسی باستان ، يعنی (اپگان) بوده که در پارسی ميانه – پهلوی آن (اپا کان، اپه کان، ابگان، آوگان)  حتادر شاهنامۀ فردوسی  مترادف با (افغان) به يادگار مانده است.

بيليو ( ۱۸۳۴-۱۸۹۲) پښتون رابا (پشته) پارسی همانند"رو هي" و سلېما نی " با کوه مرتبط دا نسته و بنابران (پشتون) را به غرنى (کوهی)ترجمه کرده است.استاد مورگنستيرن بنابراين فر ضيه  ارتباط(پشته) را با((اپرشته aparšt- )) اوېستايی به معنای ( پشته،کوه، بلند) و با (پرشتا pŗș- tha ) سانسکرېت يعنی (بلند،بلندی ) برقرار نموده است. شايد هندی ها به همين نسبت پښتونها را ( روهي) و (روهيله)و منطقۀ مسکونی شان را (روهيلکند) يکی از مناطق پشتو نشين هندوستان    نا مگذاری کرده که شعرای کلاسيک پشتو آن رابه ( رو هيستان) برگردان و به کار برده اند.

هم شکلی افغان با واژۀ ( افغان، فغان) پارسي به معنی (فرياد) را در واژه شناسيی و معناشناسی  واژۀ تصادفی accidental wordsگويند، حرفی است جدا که يکی دو شاعر پارسی ازين  همسا نی شکلی برای صنعت تجانس (افغان از دست افغان)استفاده کرده اند.

پوهاند تږي  پيشينۀ"افغان" را در دورۀ اسلامي کم و بيش يکهزار سال به عقب برده،که بار نخست ، حدود العالم ( نوشته٩٨٢ م.) آنرا به همان شکل حفظ کرده است 

بعد ها تاريخ يمينی  آنرا چندين بار تذکر داده و در اثا ر ديگر،چون طبقات نا صري ، تاريخ گزيده  و فرشته قبايل " افغان " و افغانی يا اوغانيیبه کرات و مرات يادآوري شده اند

پوهاند تږي در اثرش ((پښتانه))بر اساس سفرنامه ابن بطوطه مينويسد،که در سال ۱۳۳۳ م. از راه  کابل ميگذشت ، گفته است :

باشنده گان اين سرزمين افغانها هستند ...کابل سابق  شهر بزرگ بود (ولي حالا ) يک قريه يي از آن باقي مانده است . يک  طايفه عجم که افغانها ناميده ميشوند در آن ساکن اند. افغانها در کوهستانها قلعه هاي مستحکمي دارند و مردمان نيرومندي هستند ... . آنجا بنام کوه سليمان يک کوه بزرگي است که پادشاه افغانها در آنجا مسکون است . . .

تږې(۸۵) ، براساس تاريخ حافظ رحمت خانی، يک قرن بعدتر اقوام يوسفزايي را در شهر کابل و حومه يي آن بهترتر به اثبات ميرساند :

( پادشاه کابل الغ ميرزا بود،ولي صلاحيت و قدرت به دست ملک سلېمانشاه زعيم بزرگ يوسفزايی ها بود...به ميرزا الغ  بېگ اعتناي نداشته، صاحب اختيار ات  عام وتام بودند،هر کاري را که ملک سلېمانشاه و يوسفزايی ها ميکردند، همان را پيروی ميکرده... البته اين مأخذ  قتل عام  ششصد تن از سران و متنفذ ين يوسفزايی ها بشمول زعيم  شان  (ملک سليمانشاه) توسط الغ بيگ والی بابر درکابل به بهانه يی  شب مهمانی و تبعيد بقيۀ اين  قوم  به دير وسوات، به استناد  بابرنامه) صفحات (۳۷۱-۳۷۵) ابراز ميدارد که، شخص بابر از فرزند همان ملک سليمانشاه به نام (شاه منصور يوسفزايی)  چنين يادآور  شده است:

((براي اينکه مردم يوسفزايی را از خود سازم،بناً آنزمان خواستگار دختر ملک  شاه منصور شدم،که بحيث نمايندگان افغانهای يوسفزايی برايم حضور بهم رسانده بودند ...))! 

دکتور تږی   ادعا ميکندکه در اثار دورۀ اسلامی اعم از پارسی و پشتو تا اواخر سدۀ شانزدهم ميلادی (پشتون) را به نام (افغان)  ياد گرديده و اخون درويزۀ ننگرهاری  آن  را نخستين باردر (مخزن الاسلام  حدود ۱۶۰۳-۱۶۱۲) ميلادی به کار برده است؛ درحالی که  شيخ کټه  متی زی در حدود۷۵۰ق  نام تذکرۀ اش را ((لر غونی پشتانه)) گذاشته است.

ولی به هر رو، به گونۀ عام پشتون ها خود را پشتون می ناميده و تنها اهل دانش و فرهنگ  افغان و پشتون را  تا  تعميم ((افغان)) به ساير باشنده گان در  اواسط سدۀ هژدۀ ميلادی به پيروی از  ديگران، به شمول خاورشناسان درشعر و نثر هردو مترادف به کاربرده اند. شگفتی آور است که درعين صفحات اثر دوکتور تږی حتا در سده های چهارده و پانزده ازگروه های  ترک-مغولی نيزبه نامهای (ترکان افغا نی)، به عنوان (مغل های افغانی) و (هزارۀ افغانی)  ذکری به عمل آمده است..( برای تفصيل  بيشترفصل ۷بند۳ کتاب: پشتو و پشتون ها...)