عزیزی غزنوی
شنیدم که فردوسی نام دار
به سی سال زحمت بسر برد کار
بیاراست شهنامۀ جاویدان
به محمود غزنه بداد ارمغان
چو محمود آنرا بخواند و بدید
دو سه بار آن را به دقت شنید
بفرمود شهنامه خود هیچ نیست
در آن رستم زال تنها یکیست
سرا پای آن قصۀ رستمی ست
مرا رستم اندر سپاهم بسی ست
چو فردوسی این نکته از وی شنید
به خشم آمد و خاضعانه چخید
که ای شاه با تخت و بخت و سپاه
خدایت ز آفات دارد نگاه
ندانم ترا رستمانند چند
سپاه تو گیرم همه رستم اند
ولیکن من اینقدر دانسته ام
که ایزد چو رستم میان امم
نکرده ست خلق و ندارد دیگر
ز آغاز تا ختم نسل بشر
چو این گفت فردوسی خوش لقب
بجا کرد آنگاه رسم ادب
زمین بوسه داد و بپیمود راه
به حیرت فرو رفت محمود شاه
عزیزی غزنوی
تورنتو کانادا