مخلوق سرسام

د اونۍ شعر
Typography
  • Smaller Small Medium Big Bigger
  • Default Helvetica Segoe Georgia Times

شده دوزخ همین دنیا  نباشد حاجت فردا

که روز محشر وعقبی شده درملک ما بر پا

به هرجا آتش جنګست فساد و فتنه و رنګست

 

یکی در کین و نیرنګست دیګر درسوز و واویلا

یکی چون ګرګ درانست به دورازوصف انسانست

همه در فکر دورانست بساط کینه و اعدا

دیګر افتاده درخونست به دام  وهم و افسونست

همه دنیاش دګر ګونست ندارد جز غم فردا

نه عیشی دارد و نی نوش زدنیا بسته عقل و هوش

زحول آخرت مدهوش ز طومار دغا رسوا

نمی یابند ګهی آرام چو در بندند در اوهام

بری خلقی چنین سرسام  نیابند لذت دنیا

رهء عرفان اګر ګیرند مقام خویش خود بینند

بساط وهم بر چینند بیابند خاطر زیبا