فقیر احمد عزیزی غزنوی
سرو از چمن و غنچه ز گلزار ببردند
شاخ و ثمر و ریشۀ اشجار ببردند
دزدان مقدس به ترازوی شریعت
از کوه و کمر معدن و احجار ببردند
از مرده کفن کنده و بردند فراوان
از رهگذران کرته و پیزار ببردند
سیم و زر و اموال همه مردم ما را
پنهان و هویدا کم و بسیار ببردند
با نعرۀ تکبیر به هر جا که رسیدند
از پیکر مردم سر و دستار ببردند
این کوردلان از سر پستی و وقاحت
کلکین و در و پایۀ دیوار ببردند
آتش به شفاخانه و مکتب زده رفتند
از مدرسه ها تخته و پرکار ببردند
هر چیز که در میهن و در خانۀ من بود
این دد منشان یکسره یکبار ببردند
گوش و بینی و سینه بریدند فراوان
طفل از شکم مادر بیمار ببردند
با دهشت و بیداد گری ها و چپاول
خواب از مژۀ خفته و بیدار ببردند
کندند و بریدند و دریدند و شکستند
زان پس همه را اندک و بسیار ببردند
ارباب شریعت پسر و دختر زیبا
از خانه و از مکتب و بازار ببردند
با راکت و هاوان و بم این جند تبهکار
آرامش خلق از همه ادوار ببردند
از بسکه نمودند قبیحانه جنایت
رنگ از قلم و واژه ز گفتار ببردند
دیگر مطلب حرمت دیر و حرم از ما
این فرقه ز ما باور و پندار ببردند
فقیر احمد عزیزی غزنوی
تورنوتو کانادا