تصمیم دونالد ترمپ مبنی بر بازگرداندن نیروهای نظامی امریکایی از سوریه حتا به قیمت برکناری میتیس وزیر دفاع و شخص بسیار نزدیک به وی، و اراده ی بازگرداندن نیمی از نیروها از افغانستان، ابعاد تازه یی به سیاست اداره ی ترمپ، کم از کم در خاور میانه و جنوب آسیا، می بخشد
.
ترمپ با پس زمینه ی تجاری که همه چیز را از دیدگاه اقتصادی و منافع تجارتی می بیند، حتا در جریان مبارزات انتخاباتیش در مخالفت با مصارف کمر شکن جنگها در خاور میانه و افغانستان، به مردم امریکا وعده سپرده بود که نیروهای امریکایی را از این مناطق باز می خواند و به اقتصاد کشور و مردم بهبودی می آورد. او بعد از پیروزی، تحت فشار جنرالان نظامی و کنسرن های بزرگ اسلحه سازی مجبور شد این اراده را به تعویق اندازد. چندین ماه پیش هم با دادن تصویری از ارقام هفت تریلیون دالری مصارف در خاور میانه، تصمیم کشیدن نیروها از سوریه را، بعد از شکست داعش به ارزیابی خودش، اعلان کرد که باز هم مانعش گشتند. اینک این بار اراده ی قاطعش با برکناری وزیر دفاع و آغاز عملی خروج نیروها جامه ی عمل پوشید. تصمیم بازگرداندن نیمی از نیروها (هفت هزار نفر) از افغانستان نیز از زاویه ی اقتصادی بر همین اساس بوده می تواند. این تصامیم ترمپ با واکنش های تندی از سوی محافل نظامی، شماری از سناتوران و مظاهراتی در کردستان شمالی سوریه مواجه گردید.
اما از نگاه نظامی - سیاسی:
هدف از ارسال نیروهای نظامی امریکایی به سوریه در سال ۲۰۱۵، کمک حضوری به نیروهای مخالف حکومت سوریه برای برانداختن رژیم بشار اسد، جدا کردن بخش کرد نشین سوریه از بدنه ی آن کشور، ایجاد پایگاه های نظامی در این بخش شمالی سوریه به منظور به دست آوردن کنترول نظامی و اقتصادی بر منطقه و ترساندن روسیه و مجبور ساختن آن به ترک منطقه بود که راندن ایران را نیز در قبال می داشت. اما این مداخله نظامی غیر قانونی، بدون اجازه ی دولت سوریه و شورای امنیت، نه تنها که منجر به عقب روی روسیه نگردید که باعث تقویت بیش از پیش امکانات نظامی روسیه و سوریه شد و دولت سوریه توانست با پشتیبانی عام و تام مردم آن سرزمین و حمایت نظامی روسیه ، و تا حدودی ایران و حزب الله لبنان پیشروی ها و دست آوردهای چشم گیری در جنگ علیه داعش، القاعده و نیروهای تحت حمایت امریکا داشته باشد.
ترکیه که خود چشم طمع بر شمال ترکیه دوخته بود، طی سالهای آغازین جنگ در سوریه، در همدستی با کشورهای عربی ناحیه ی خلیج و عرب سعودی، در ضدیت با رژیم اسد تا توانست داعش را کمک کرد تا جایی که خاک ترکیه را تخته ی خیز برای عناصر داعش از انحای عالم به سوی سوریه گردانید. ترکیه در عین زمان منافع سرشاری از مدرک خرید پنهانی فراورده های نفتی از داعش به جیب زد. این کار تا زمانی دوام یافت که افشاگری های مستند از جانب روسیه صورت گرفت و داعش نیز پا را از گلیمش بیشتر دراز و مرزهای ترکیه را نیز زیر تهدید قرار داد.
اگر خواننده ی گرامی به یاد داشته باشد در یک مرحله در زیر تبلیغ کمک به کردهای شمال سوریه در جنگ علیه داعش، ترکیه مجبور گردانیده شد به نیروهای کرد عراقی اجازه ی عبور از مرز آن کشور به خاک سوریه بدهد. پسانتر حضور نظامی امریکا به بهانه ی جنگ علیه داعش و کمک به نیروهای کرد در نبرد با آن، و نیرو گرفتن کردها، ترکیه را که از ناحیه ی کردها ی شرق ترکیه خود را آسیب پذیر می انگارد با ترس از اینکه تسلط کردهای شمال سوریه منجر به پیوسته گی آنها از جنوب با پی کا کا گشته مشکلاتی برای دولت این کشور به وجود خواهد آورد و با همان طمع که بر شمال سوریه داشت،، به اقدامات مسلحانه علیه کردها در شمال سوریه، برای راندن آنها به جناح شرقی دریای فرات متوسل گشت. چون در این میان پای نیروهای نظامی امریکا وجود داشت، یک حالت جنگ و گریز در این زمینه جریان داشت. حوادث گوناگون، از جمله تلاش راه اندازی کودتای نظامی علیه رجب طیب اردوگان، که تصور می شد در عقب آن فتح الله گولن با پشتیبانی امریکا قرار دارد، وضع تعرفه های گمرکی۵۰ در صد و ۲۰ در صد بر واردات فولاد و الومونیوم از ترکیه، تیره گی روابط با امریکا بر سر پرونده ی آنرو برانسون کشیش امریکایی، افت بزرگ ارزش لیره و خرابی روند انکشاف اقتصادی، برای ترکیه که با داشتن عضویت پیمان ناتو از موقعیت جیو پولتیک و ستراتژیک بالایی برخوردار است، زمینه ی مانور میان مسکو و واشنگتن را مهیا کرد. اردوگان با نزدیکی ها با مسکو و تهران در حل مسأله ی سوریه و تشبث به همکاری های اقتصادی , و نظامی با روسیه، توانست سیستم دفاع هوایی اس ۴۰۰ را به دست آورد و امریکا را در حالت دفاعی و به سوی یک نرمش کشاند. اخیراً با لشکرکشی بزرگ در شمال سوریه علیه کردها، اعتراض ها و نارضایتی های امریکا را نادیده گرفت. امریکا یا باید باز هم چشم پوشی موقت می کرد و یا در دفاع از کردها به مقابله ی ترکیه دست می یازید. با در نظرداشت مصمم بودن ترکیه، تصور من اینست که آقای ترمپ برامدن و رها کردن میدان را به سه دلیل پسندیده خواهد بود:
یک – در میزان کردن نفع و ضرر نگه داری و از دست دادن ترکیه، این عضو با اهمیت کلان ستراتژیک ناتو، یا کردستان شمال سوریه، وزنه ی ترکیه سنگین تر بوده است.
دو- دست یافتن به آرمان دیرین ترمپ مبنی بر ترک میدان جنگ و پایان دادن به مصارف تریلیونی.
سه- به دست آوردن پشتیبانی مردم امریکا، که علیه جنگ و مصارف کمرشکن بیهوده ی مرتبط با آن می باشند. ترمپ برای پیروزی در انتخابات ریاست جمهوری آینده، سخت به جلب پشتیبانی مردم نیاز دارد.
بعید نیست رهایی کشیش برانسون معامله یی بوده باشد برای دست باز داشتن ترکیه در عملیات نظامیش علیه کردها.
در حالی که تصمیم ترمپ با انتقاد شدید از سوی محافل نظامی، سناتوران و کردهای سوریه مواجه شده، آقای پوتین این اقدام را ستود ولی دولت سوریه تا کنون در این باره اظهار نظری نکرده است. احتمال دارد به این دلیل که نیروهای ترکی جای نیروهای امریکایی را می گیرند، سوریه نمی تواند آن را تایید کند.
هویداست که مناسبات امریکا و روسیه بر سر اوکراین، سوریه و ادعاهای مداخلات روسیه در انتخابات امریکا و به علت تعزیرات اقتصادی امریکا و متحدانش علیه روسیه، پر تنش بوده است، موضوعی که عکس العمل های روسیه را در مواردی علیه امریکا برانگیخته است. ازان جمله است تماس گرفتن و نزدیکی روسیه و متحد آن ایران، که از تعزیرات شدید اقتصادی از جانب امریکا به شدت متأثر است، با طالبان، زیر پرده ی جلب آنان برای مذاکرات صلح و ایجاد ستر دفاعی علیه داعش. در حالی که هر دو علاوه بر چشمداشت های غرض آلود در افغانستان، در انتقام جویی و خلق مشاکل در برابر امریکا متمایل به کمک با طالبان اند. ایران که علاوه بر خصومتش با امریکا، در دعوا بر سر آبها اخطارهای علنی خود را بارها علیه افغانستان اعلام داشته است به صورت عملی در سازش با طالبان قرار داشته آنها را کمک مالی و تسلیحاتی می کند.
اکنون دیده شود که با در نظر داشت پا کشیدن نظامی امریکا از سوریه (البته اشکال دیگر تعقیب منافع امریکا منتفی شده نمی توانند)، روسیه در موضعگیریش در قبال افغانستان چقدر انعطاف نشان می دهد.
فراخواندن نیمی از نظامیان امریکایی از افغانستان:
از جانب دیگر مذاکرات متعدد زلمی خلیل زاد با طالبان در دوحه، اسلام آباد و ابوظبی که اخیرالذکر آن خیلی با اهمیت بود، تصور می شود منجر به تفاهماتی میان امریکا و طالبان ( و یا پکت طالبانی مرکب از پاکستان، عربستان، امارات عربی و طالبان) شده باشد که به این زودی چراغ سبزی در باره ی تمایل واشنگتن به کشیدن نیروهایش از افغانستان نشان داده شد. بر اساس این تصمیم نیمی از نیروهای نظامی امریکا ( هفت هزار نفر) از این کشور فرا خوانده می شوند. از امکان بعید نیست طالبان پذیرش آتش بس را مشروط به چنین اقدامی کرده باشند.
دلایل فراخوانی نیروها از افغانستان فراتر ازان می رود که در مورد سوریه وجود داشت. در اینجا علاوه بر جلب رضایت مردم امریکا و رهایی از مصارف ثقیل نظامی، علت بسیار برجسته ی این تصمیم شکست امریکا در برابر طالبان و بیزاری عامه ی مردم از امریکاست در جنگ طولانی که تا کنون بیش از هفده سال را در بر گرفته و مصارف پولی و ضایعات انسانی وافری را به بار آورده است. دلایل عمده ی این شکست عبارتند از: افزایش روز افزون نارضایتی مردم از اشتباهات امریکا در حاکم گرداندن مشتی جنایتکار ظالم غاصب متجاوز، تسلط کامل بی عدالتی های اجتماعی- اقتصادی، فقدان قانون مداری و سلوک ناهنجار نظامیان امریکایی با مردم و ترور بمباردی از جانب آنها، که روز تا روز باعث بیزاری مردم گشته آنها را به صفوف طالبان کشاند و زمینه های پشتیبانی مردمی را برای شان فراهم آورد.
احتمال وجود تفاهم های پشت پرده:
سفرهای زلمی خلیل زاد به کشورهای متعدد به شمول روسیه؛ موجودیت دایمی چینل های دیپلماتیک برای تماس ها؛ و تفاهمها و نشست های خلیل زاد با طالبان، با طالبان و پاکستان و با طالبان، پاکستان، عربستان و امارات عربی؛ برخی از این تفاهمها را نزدیک به یقین و برخی را در محدوده ی حدس و گمان قرار می دهد. بیرون بردن نیرو از سوریه، اگر صرف برای خشنودی ترکیه نبوده باشد جلب رضایت روسیه نیز در نظر بوده خواهد بود که روی محاسبات منطقی، روسیه نیز باید در افغانستان همکاری نشان دهد.
آیا حضور نیروهای خارجی و ادامه ی اشغال به نفع ماست یا ضرر؟
و آیا در دلیلی که برای اشغال عنوان کردند صادق بودند و یا اهداف دیگر داشتند؟
اشغال به هیچ وجه با روحیه ی مردم افغان و منافع علیای کشور سازش داشته نمی تواند و ختم اشغال به صورت کامل، از آرزوهای دیرین مردم آزادی دوست و پر غرور ماست. اما مردم ما که در آغازین روزهای هجوم نظامی امریکا، که به نام براندازی القاعده و حامیان طالب آن راه انداخته شده بود، و همچنان با دهل و سرنا از سازماندهی یک دولت قانونی مدرن دموکرات و یک اقتصاد شگوفان تبلیغ می شد، هم از برانداختن رژیم قرون وسطایی طالبان خوشنود بودند و هم امیدوار بودند امریکا بازمانده های شرارت های طالب و مجاهد را تصفیه، سیستم مدرن دموکراتیک و عادلانه ی دولت داری را ایجاد، چرخهای باز ایستاده ی اقتصاد اعم از صنعتی، زراعتی، انرژی و خدمات را فعال و مدرنیزه گردانیده همه را در یک چهارچوب قانونمند به گردش درآورده با خاطر آسوده این کشور را ترک خواهند گفت و یا در بدترین حالت به داشتن پایگاهی در شباهت به المان، جاپان و کوریای جنوبی قناعت و در احترام صد در صد به استقلال، آزادی و قوانین این کشور، دست ما را در راه رشد سریع و رسیدن به قله های پیشرفت همه جانبه و مردم سالار خواهد گرفت.
ما، آنانی که چپ می اندیشیدیم، نیز رغم تمام فهم و شناخت ما از این غول جهان خوار، بازهم تصور داشتیم کم از کم برای نمایش آبروی خودش به جهانیان و به خاطر نام دموکراسی، حقوق بشر، برابری و برادری، که اصول زرین بورژوازی شگوفان بود و هنوز هم شعار گونه از نام آن لشکرکشی ها صورت می گیرند و خون ها ریخته می شوند، در ایجاد یک دولت متمرکز کارآ، قانونمند، با فرهنگ و عدالت گستر همت خواهند گماشت و در روفتن و پاک کاری جامعه از لوث جنایت کاران، جنگ سالاران و مافیای مواد مخدر گام های استوار بر خواهند داشت.
اما در عمل دیدیم که همان جنگ سالارانی را که مردم به امید روفتن شان، به آمدن امریکا روی خوش نشان داده بودند، همان تروریستان اجیر دیروزی شان در ضدیت با دولت دموکراتیک و همان پا دوان و پیاده نظام بار دیگر اجیر شده ی شان در براندازی رژیم طالبان را، از مرکز گرفته تا قشلاق ها و دهات کشور، برهمه جا مسلط ساختند. به این ترتیب فرمان روایی آنها را از بالا، به مثابه ی پاداش در برابر خدمت و وفا داری، مسجل گردانیدند.
این مافیا، اضافه بر جنایاتی که از نام جهاد در جریان اعمال تروریستی و سپس در حکومت های جهادی مرتکب شده بودند، در طول سال های ۲۰۰۱ تا امروز، یک حشر عمومی برای چور و چپاول دارایی های عامه، غصب زمین ها، غصب زنان و بچه ها، راندن های اقوام غیر خودی تا تصفیه ی قومی و نژادی، بلند بردن تولید و تجارت مواد مخدر به ارقام باور نکردنی، چور معادن قیمتی و به جیب زدن میلیاردها دالر کمک های خارجی در همیاری با جنرالان و بلند پایه گان امریکایی، به راه انداخته از هیچ ظلمی بر مردم ناتوان ما خود داری نکرد.
یک مافیای محدود چند صد نفری مرکب از سران چند تنظیم مسلح، تاجران قوم و مذهب، برخوردار از حمایت قدرت های بیرونی، همه ساکنان کشور را در گروگان دارند و با نفی قدرت حاکمه ی دولت مرکزی، قدرت های موازی دولت ایجاد کرده اند.
نیروهای اشغال با وجود مصرف صدها میلیارد دالر، به استثنای ایجاد یا بهتر بگوییم احیای شبکه ی راه های مواصلاتی و شماری از کارهای رو بنایی، هیچ کار زیربنایی در عرصه ی صنعت و زراعت، تربیت نیروی ماهر کار و اشتغال زایی نکردند.
امریکا، خاطر پاکستان را همیشه عزیز داشته است و رغم آنکه طالبان شکست خورده را در آغوش گرفته برای شان پایگاههای امن داده بار دیگر تربیت، تجهیز، تمویل و برای جنگ در داخل افغانستان گسیل کرد، خمی بر ابرو نیاورد. اگر گاهی عتاب های روی زمانه ای نموده، هیچ گاه آن را جدی نگرفته است.
امنیت کشور به جای بهتر شدن روز تا روز خراب و خراب تر شده رفته، شصت تا هفتاد در صد سرزمین کشور در زیر سلطه ی طالبان قرار دارد. امریکا بعد از متقبل شدن تلفات زیاد انسانی که باعث واکنش های اعتراضی در امریکا گردید، جنگی را که خود مشتعل کرده بود، از سال ۲۰۱۴ افغانی ساخته نظامیان خودش را ز دم گلوله دور و عساکر افغان را لقمه ی توپ گردانید.
بنا بر توضیحات بالا، اهدافی که امریکا برای حضورش در کشور ما عنوان کرده بود به برآوردن هیچ کدام آنها صادق نبود و به تعهداتش عمل نکرده است. سیر منفی انکشافات در تمام عرصه ها، روشن تر از آفتاب و نارضایتی مردم به حد نهایی بالا می باشد. بنا بران حضور نظامیش نه صرف اینکه نا مقبول، اضافی و حامل برچسپ اشغال است، بلکه درعین زمان یکی از بهانه ها و دلایل برای این جنگ دراز مدت و خون ریزی ها با میانگین کم از کم یک صد تن در روز، نیز می باشد.
اما این به آن معنا نیست که ما از کمک مالی، اقتصادی، سیاسی واسلحه و وسایط نظامی امریکا مستغنی و به پای خود ایستاده ایم. ما نه تنها در شرایط موجود مصارف روزمره خود را از جیب امریکا تکافو می کنیم که به کمکها و سرمایه گذاری های وافر برای انکشاف اقتصادی و رفتن به سوی خود کفایی در امروز و فردای خود، اشد ضرورت داریم.
از ادامه ی جنگ کی نفع می برد و کی ضرر؟ و صلح به نفع کی و به ضرر کیست؟
واضح است که چنگ به نفع نظامیانی است که با پشتوانه ی میلیاردها دالری طبل جنگ ها را به صدا می آورند، به نفع کمپانی های بزرگ اسلحه سازی و ساختارهای فروش آشکار و پنهان آن در جهان، به نفع کسانی که در زد و بندهای داخلی آن مصروف اند، به نفع دولت ها و قاچاق چیانی که با استفاده از آشوب های داخلی سرمایه های مادی کشور را به غارت می برند، به نفع استخبارات خارجی که امکانات وافر دست درازی می یابند و به نفع دزدان و جنگ سالاران محلی که صرف در پناه آشوب زمینه ی دستبرد و چپاول برای شان میسر است.
طبیعی است که صلح در موضع عکس جنگ قرار دارد. صلح نیاز خلق های ستم کشیده است و از مردمی است که در درازای بیشتر از چهار دهه، حیات شان، اعضای بدن شان مال و دارایی شان، فرزندان و خانواده ی شان، عزت و ناموس شان تباه گشته است. نیاز ملیون هایی است که به خاطر منافع دیگران خون شان ریخته شده است.
آیا با طالبان صلح کنیم یا نه؟
اکنون که به خوبی دانسته شد جنگ به نفع کیست و چه کسانی تشنه صلح اند، و اگر فراموش نکنیم که اصول و عقاید بنیادی «مجاهدین» و «طالبان» یکی و در زمان «جهاد» طالب نیز یک گروه جهادی بوده جنگ میان آنها جنگ بر سر قدرت است، به این نتیجه ی خیلی مهم می رسیم که: نظامیان ما در حقیقت به پشتیبانی امریکا و ناتو در نیابت از جنگ سالاران و مافیای قدرت می جنگند. اگر یک تفاوت در میان نباشد که «مجاهدین» در ظاهر خود را با جامه ی پذیرش قانون اساسی و ارزش های مدنی آراسته اند و طالبان هنوز ازان فاصله دارند، دیگر مشروعیتی برای جنگ با طالبان باقی نمی ماند.
چالش ها و انتظارها:
با یک نگاه سطحی، تشابه هایی را میان اوضاع موجود و اوضاع قبل از سقوط حکومت دموکراتیک حزب وطن، می یابیم. به اینگونه:
شوروی دوران گورباچف، برای کشیدن نیروهایش از افغانستان بسیار عجله داشت، امریکای دوران ترمپ نیز در این رابطه بسیار عجله دارد و برای خلیل زاد ضرب الاجل شش ماهه تعیین کرده است.
شوروی سپردن قدرت دولتی را پیش از پیش به یکی از تنظیم های جهادی که از قبل با آن در تبانی بود، وعده داد و با داشتن حمایت پاکستان، ایران و امریکا ، با پشتیبانی بیدریغ ستون پنجم در درون دولت آن را عملی ساخت. اکنون امریکا نیز با مخالفان مسلحی که روزی خودش آن را ایجاد و در روز دیگری سقوط داده بود و در طول هفده سال با آنها جنگیده در لیست های سیاه جا داده بود، در یک موقعیت مساوی مذاکره می نشیند و آینده ی افغانستان را با آنها و حامیانش یکجا رقم می زند. اکنون این سوال شک برانگیز عرض وجود می کند که چرا طالبان بر مذاکرات تنهائی با امریکا اصرار داشتند و چرا امریکا در درازای این همه سالها پاکستان را در آغوش نگه داشت. هنوز زود است گفته بتوانیم که آنها را شریک قدرت خواهد ساخت و یا ما را در بست، مانند روسها، و مانند آنچه در کنفرانس اول بن رخ داد، این بار هم بدون در نظر داشت نیروهای ملی و دموکرات و اکثریت خاموش، به طالبان و یا معجونی از «طالب» و ««مجاهد»، خواهد سپرد.
شوروی و همه جهان، دران زمان افغانستان را به مثابه ی میدان بزکشی برای تنظیم های جهادی و دست نگر مراحم پاکستان و ایران گذاشتند. از مذاکرات گرم با پاکستان و عربهای حامی طالبان، شم این خطر به مشام می رسد که نکند بار دیگر به مراحم همین ها سپرده شویم، همان طوری که کردها به مراحم ترکیه تحویل داده شدند و پیش از قوام گرفتن صلح و آمدن ثبات، فقط پای خودش را از کارزار بیرون کشیده باعث تکرار ایجاد بز کشی ها بر سر قدرت گردد.
از چالش های عمده ی احتمالی در پیش رو، این احتمال است که تطبیق رژیم شریعتی امارت اسلامی و حذف حقوق و آزادی های مدنی، از همین اکنون و یا بعد از تعدیل قانون اساسی، پذیرفته شوند.
خطر دیگر که پروسه ی صلح را به سبوتاژ تهدید کرده می تواند از سوی گروه هایی متصور است که در بطن مخالف مصالحه با طالبان اند ولی در ظاهر لباس صلح خواهی بر تن کرده اند.
در قبال این چالش ها انتظار هایی وجود دارند مبنی بر این که:
مذاکرات اصلی و اساسی میان طالبان و نماینده گان دولت صورت گیرد.
بنا بر اینکه گروه هایی که تا دیروز در مخالفت با مذاکرات صلح با طالبان قرار داشتند، امروز با مواجه شدن با حقیقت تلخ آغاز مذاکرات امریکا با اینها، هر گروه تلاش دارد در مسابقه ی گفتگو و داد و گرفتِ امتیازها، هیأت مستقل خود را به پابوسی طالبان بفرستد، انتظار ما اینست دولت یک اجماع ملی را روی خطوط اساسی مذاکرات به دست آورده از طریق عضویت نماینده ی واحد یا نماینده گان اپوزیسیون و نیروهای ملی و دموکرات در هیأت مذاکره کننده، به این چند گانه گی و تشتت خاتمه دهد. تشکیل یک مجمع مشورتی همه شمول، نه جهادی محض آنگونه که رییس جمهور تشکیل داده است، کار مقبولی خواهد بود تا مشوره های لازم خود را نیز در اختیار آن هیأت گذاشته بروند.
خطوط قرمزی که عبور از آنها به منظور حفظ دست آورد ها و حقوق و آزادی های مدنی به شمول حقوق زنان و مواد مندرج در میثاق های بین المللی، غیر ممکن باشد در همین اجماع ملی ترسیم شده می توانند.
برای طالب و مجاهد مانند هر شهروند دیگر حق عادلانه ی سهم داشتن در قدرت دولتی پذیرفته شود.
خلع سلاح عام و تام تمام تنظیم ها، گروه ها و افراد مسلح غیر مسوول، باید بر تمام اطراف در گیر قبولانده شود.
انتقام جویی بر بنیاد خصومت های گذشته کنار گذاشته شود.
احترام به آزادی مذاهب مختلف و آزادی شیوه ی زنده گی شخصی و نمای ظاهری افراد که ازان ضرری به کس یا کسان دیگر نمی رسد، مسجل شود.
عدالت حقوقی تامین و حقوق مادی و معنوی پایمال شده دولت و مردم باز ستاینده شوند.
وظایف ما:
بر همه شهروندان کشور، بالخصوص چیز فهمان، روشن اندیشان، به گونه ی اخص جوانان و زنان، لازم است به گونه ی فعال و پیگیر در موضع صلح و آشتی و در ضدیت با جنگ و نا امنی قرار گیرند. همه دست ها با هم بایست سرود جنبش صلح شرافتمند را با حفظ آزادی های مدنی و ارزشهای بلند جهانشمول، با صدای بلند و بانگ رسا ، سراییدن گیرند. این صدا باید کوچه به کوچه، در به در تا روستاهای دور، به همه هموطنان رسانیده شود. استفاده از رسانه های جمعی و رسانه های مجازی خدمت سترگ در زمینه انجام داده می توانند.
وجیبه ی همگانی است که چالش ها را با اتفاق و هم نظری از سر راه دور و انتظار های پسندیده را راه گشایی و پشتیبانی کنیم.
صلح با تسلیمی یک جانب نه بلکه با سازش و با داد و گرفت به دست می آید. مهمترین اصل اینست درک مشترک داشته باشیم چه چیزی را اجازه داریم از دست بدهیم و چه چیزی را باید به دست آوریم؟ به همین دلیل است که پروسه ی چنه زدن ها در مذاکرات صلح بعضی اوقات زمان درازی را در بر می گیرد، که نباید برای ان بی حوصله شد.
هر روز جنگ، همان طوری که گفته شد جان ده ها تا صدها انسان را از هر دو طرف می گیرد و چند برابر این عدد خانواده ها را سوگوار و حتا با از دست دادن نان آور شان، از تکه نانی نیز محروم می گرداند.
هیچ چیز به اندازه حیات یک انسان پر ارزش نیست.
تنها سرشت های پلید جنایتکار می توانند ضد صلح و اتفاق باشند.
صلح خواست جدی هر شهروند افغان است.
ختم اشغال خواست جدی هر افغان است.
صرف صلح درست و پایدار تضمین کننده ی پایان اشغال می باشد.
در چنین احوال، اگر نیروهای ملی، دموکرات و ترقی پسند به این تشتت موجود ادامه دهند، جایی در مذاکرات و سرنوشت سازی آینده نخواهند داشت. اگر لاف های ما گزاف هایی بیش نیست، همین امروز بایست به سرعت دست به کار شد. جلسه ی حضوری مورخ ۱۹ دسمبر ۲۰۱۸ / ۲۸ قوس ۱۳۹۷ کمیسیون وحدت احزاب و شخصیت های ملی ، دموکرات و ترقّیخواه افغانستان ذر کابل، می تواند ته زمینه برای آغاز این پروسه گردد.
فرصت ها را نباید سطحی نگرانه از دست داد.
۱۰ دسمبر ۲۰۱۸