پوهنیار بشیر مومن
اگر شهریارست اگر زیردست - بدین روز ِ مرگش بباید نشست
نیابد گذر کس برین تیغ، مرگ- چو باد ِ خزانست و ما همچو برگ
نماند بگیتی کسی پایدار- اگر بنده باشی و گر شهریار
امروز یک دوست یک برادر بزرگ با ما وداع کرد این دوست محبوب الله کوشانی بود . در روزهای اخیر ناگهانی زمینگیر شد، درد آمد و سنگ آمد و به شیشه دل خورد، شیشه شکست ولی چه زود شکست او یک خان زاده یک سیاست مدار وانقلابی پر شور بود . او بیشتر از نیم قرن بخاطر عدالت و جامعه رفاه مبارزه کرد ودرین میان روزگار ناخراش را تا سرحد زندان تجربه کرد . گاه گاه ما شبها را سحر میکردیم واو مانند برادر کوچک خود ولی یک رفیق بامن برخورد میکرد او از هر کنج وکنار سیاسی افغانستان قصه میکرد که اکثر خود شاهد حوادث بود؛ با وجود تفاوت نظر برای من بسیار آموزنده بود . کوشانی در اواخر زندگی، نگاهش به جهان نگاهی دیگر ی بود او عصر وزمان را خوب میدانست ودرک میکرد؛تفکر ِاو تا انتهای ِ افق های دور و آیندهای در پرواز بود. خوشبینی ِ حیرت آور به آیندۀ افغانستان داشت. آخرین بار در جنوری امسال در یک محفل فاتحه در سر در دهلیز یک تالار سر خوردیم او قصد آمدن منزل من را داشت ولی در یک سوی تفاهم آن دیدار میسر نشد!!! او یک مرد دانا اما تند بود وقتی سخن کس ویا فرد به طبعش نمی خواند پروای آسمان را هم نداشت برعکس در رفیق پروری ودوستی و غریب نوازی آدم بی جوره بود. او همیشه با وقارو بزرگوار و استوار می نشست و به شدت مرد قدرشناس و قدردان بود . فقدان این دوست بزرگوار و انساني با شخصيت و بي نظير را با اندوهي عظيم به محضر خانواده گرانقدر ايشان و دوستان تسليت عرض ميكنم.
روح شان شاد باد !