هرزه پرداز جنس باطله ایم
از پی گردباد قافله ایم
غافل از امتداد فاصله ایم
پایمالیم و فارغ از گله ایم
سر به بالین شکر آبله ایم
**
چارسو ظلمت است روزن نیست
کلبه تاریک و راه روشن نیست
رهنما نیز غیر رهزن نیست
منزل و مقصدی معین نیست
لیک در فکر زاد و راحله ایم
**
عمر ها بوده ایم در تگ و تاز
تا گره های بسته گردد باز
رخنۀ بهر ما نه گشت فراز
از سجود دوام وضع نیاز
فرض خوان نماز نافله ایم
**
ما و زور آزمایش سر و سنگ
شغل ما نیست جز کشاکش و جنگ
همه در فکر حیله و نیرنگ
یک نفس ساز و صد جنون آهنگ
کس چه داند که در چه سلسله ایم
**
سحر بر ما عبث چه می خوانید
وضع ما را درست نتوانید
زخم ما را نمک نه افشانید
پهلوی عجز ما مگردانید
چون زمین خوابگاه زلزله ایم
**
بسکه در دهر وضع ما رسواست
دود از تار و پود ما برخاست
حال ما را جبین ما گویاست
عبرت از بند بند ما پیداست
شکل مربوط جمله فاصله ایم
**
مردم واحدیم با اضداد
دهن گنگ و حسرت فریاد
تا کسی وارسد پی امداد
امتحان گلفروش راز مباد
غنچه سان یکدلیم و ده دله ایم
**
کار ما خاک خشک بیختن است
آب رو پیش خلق ریختن است
غایت کار ما گریختن است
آخر از یکدگر گسیختن است
خوش معاشان بد معامله ایم
**
شغل مایان مدام واویلاست
هرچه داریم بی کم و بی کاست
آن همه از جبین ما پیداست
ناقبولی قبول معنی ماست
هرزه گویان دم زن صله ایم
**
بگذر از قیل و قال ما بیدل
حذر از انفعال ما بیدل
کس چه داند مآل ما بیدل
شرم دار از کمال ما بیدل
قطره ظرف و حباب حوصله ایم
عزیزی غزنوی
۱۳ مارچ ۲۰۲۱
تورنتو/کانادا