وحدت ما ضامن پیروزی و صلح و صفاست
جنگ و کشتار و خصومت آفت بنیاد ماست
ما اگر با هم یکی باشیم همچون جسم و جان
دشمنان را جرئت کج سوی ما دیدن کجاست
ما به جان خویشتن از دشمنان دشمنتریم
زان سبب اینگونه روز و روزگار ما سیاست
خانۀ خود را به دست خویش ویران کرده ایم
قریه و دشت و خیابان پر ز گور کشته هاست
هیچ کس بر درد و مرگ ما نه می ریزد سرشک
درد مایان درد ما و مرگ ما هم مرگ ماست
تا که ما با دشمنان این وطن باشیم دوست
راحت و آرام ما افسانۀ بال هماست
عشق میهن گر نباشد در دل ما آتشین
مور لنگ دشمن ما همرکاب اژدهاست
زادبوم از اصل و فرع دین و مذهب برتر است
دین و میهن را به یک پیمانه سنجیدن خطاست
هیچ موجودی گرامی تر نباشد از وطن
مادر میهن خدای زندۀ حاجترواست
از حریق انفجار و انتحار بی شمار
خون مقتولان ما چون آب در کاریز هاست
اتحاد آهنین باید به میدان عمل
لاف بیجا بی عمل همپایۀ باد هواست
از خصومت گر نه برداریم دست ای هموطن
زندگی در کورۀ آتش لهیب شعله هاست
اقتفای آن غزل کردم که بیدل گفته بود
آنکه روزش از دل شب برنیامد روز ماست
عزیزی غزنوی