غزل

د اونۍ شعر
Typography
  • Smaller Small Medium Big Bigger
  • Default Helvetica Segoe Georgia Times


عزیزی غزنوی

زندگی موج تب و تاب روان و پیکر است
نغمۀ این ساز سوز اضطراب محشر است
فارغ اند از شوق و بیم خلد و دوزخ میکشان
بندگی با مزد کار زاهد تن پرور است


از کنار دل توان پیمودن راه  وصال
ذوق مشق خود سری ها یک قلم درد سر است
شیشۀ ما را غبار از کلفت زنگار نیست
ذره ام لیکن همیشه آفتابم در بر است
گاه خجلت وارد از حالم به حالی میکند
گاه از سیل سرشکم دیده دریا منظر است
این جواب آن غزل باشد که بیدل گفته است
تا نفس باقی است در دل رنگ کُلفت مضمر است
ای عزیز از من بجز سوز جگر فرسا مپرس
این شرر ما را به نورستان معنی رهبر است
 
فقیر احمد عزیزی غزنوی
تورنتو       کانادا