{slide=بهار}
خوشا بهار با خلعتی بی منتها آمد
با نوید عاطفۀ خالق یکتا آمد
زهی نسیم نگهتی از کوی یار آورد
باز بر دشت و دمن نفحۀ جانفزا آمد
بلبلان شاخسار بسوی آشیان خود
شوریده و پریده و چه زیبا آمد
خیل غزالان، مست سوی دره هاشد
سبزه و طرب و گل تا فراز کوه ها آمد
از ثری که رفته بود سبزه و چمن و گل
در مقدم بهار شاداب و طرب زا آمد
باران بهار به هر پیچ و خم کوهسار
قطره قطره با هم تا امواج دریا آمد
دهقانان همه پی کشت و کار شدند
مرغکان خوش الحان به شورو نوا آمد
زغال و بخاری و صندلی در بیغوله شد
باز میل آشک و بولانی و گندنا آمد
معمار و کارگر پی اشتغال گرفت
شبان و رمه با نی و نغمه به صحرا آمد
یار شوخ بی پروا بعد از دیر باد
مست و دلربا به گلگشت و تماشا آمد
دل در قید انتظار بود که نگارم
گل به دستش با صد ناز و ادا آمد
لاله ها سرزد و میلۀ گل سرخ رسید
پیر و برنا بدرگاه شاه مولا آمد
مزده ای روحانی که شگوفه ها بشگفت
قناری های رفته باز به گلها آمد
سید حبیب الله روحانی
جرمنی{/slide}
حیبیب الله روحانی
Typography
- Smaller Small Medium Big Bigger
- Default Helvetica Segoe Georgia Times
- Reading Mode