موسیقی واژۀ عربی ست که در پارسی خُنیا و در زبانهای اروپایی موزیک گفته میشود، موسیقی یک نوع از هنر است که عناصر اصلی تشکیل دهندۀ آن ، صدا و سکوت است. عناصر اصلی تشکیل دهندهٔ موسیقی شامل زیر و بم (نَواک) (تعیینکنندهٔ ملودی و هارمونی) و ضرب آهنگ (ریتم) است، موسیقی زیباترین هنر نمایشی و شنیداری ست! همانگونه که شعر موزون زیباترین کلام است موسیقی نیز زیبا ترین صداست.
موسیقی مغز را تقویت می کند، روح را جلا می بخشد، مرزهای جغرافیای را می شکند، فرهنگ های گوناگون را با هم آشنا می کند، یادگیری را بهبود می بخشد، بسیاری از بیماری های ذهنی را درمان می کند، افسردگی را کاهش می دهد، خلق و خو را بهبود می بخشد، انگیزه آفرین است، به رویش گیاهان کمک می کند، با بخش یادآوری مغز سروکار مستقیم دارد و یادآور خاطرات گذشته است، بسیاری از بیماری ها را درمان می کند، خستگی را رفع می کند و حس زیبایی شناسی و زبیا انگاری را در انسان رشد می دهد. موسیقی بخش مهم فرهنگ در شیوۀ زندگی مردم است، زیرا در مراسم مذهبی، و جشنهای رسمی و فعالیتهای اجتماعی و فرهنگی مورد استفاده است. لذا آنانی که با موسیقی مخالفت می ورزند در واقع دشمن فرهنگ اند و دشمنی با فرهنگ خصومت با مردم است.
بسیاری از پدیدههای طبیعی مانند آبشار و وزش باد از میان برگهای درختان و نوای طبیعی موسیقی ایجاد میکنند. موسیقی پدیدۀ است در فطرت آدمی. موسیقی را هنر بیان احساسات به وسیلهٔ آواها گفتهاند که مهمترین عوامل آن صدا و ریتم هستند و همچنین دانش ترکیب صداها به گونۀ که خوشآیند باشد و سبب انبساط و انقلاب روان شود.
تلفظ درست موسیقی در عربی «موسیقا» است همانند «عیسی»، «موسی»، «طوبی» و حتی املای «موسیقا» تاحدودی در متون عربی رواج دارد چرا که در عربی دو حرف «ی» (با دو نقطه در زیر) و «ی» (ألف مقصوره، بدون نقطه) تلفظ و کارکرد متفاوت دارند، ریشهٔ اصلی این واژه از زبان یونانی و برگرفته از واژهٔ (Mousika) μουσική و مشتق از واژهٔ Μοῦσαι. نام یکی از نُه خدای حافظ شعر و هنرهای یونان باستان است.
براساس مدارک موجود، واژۀ «موسیقی» و همخانوادههای آن در «مفاتیح العلوم» خوارزمی و رسالهٔ موسیقی اخوان الصفاء دیده میشود که هر دو متعلق به قرن چهارم هجری قمری هستند.
قبل از تجاوز اعراب، در زبان پارسی به جای «موسیقی» از «خُنیا» و به جای «موسیقیدان» یا «مُطرِب» از «خُنیاگر» استفاده میشد که با واژگانی نظیر «خونیاک» در پارسی میانه و «هونواک» در اوستایی نیز از آن یاد شدهاست.
پیشینیان موسیقی را چنین تعریف کردهاند: معرفت الحان و آنچه التیام الحان بدان بود و بدان کامل شود.
ارسطو موسیقی را یکی از شاخههای ریاضی میدانسته، همانند ابن سینا که در بخش ریاضی کتاب شفا از موسیقی نام بردهاست ولی از آنجا که همه ویژگیهای موسیقی مانند ریاضی مسلم و غیرقابل تغییر نیست، بلکه ذوق و قریحهٔ سازنده و نوازنده هم در آن دخالت تام دارد، آن را هنر نیز میدانند.
افلاطون: موسیقی یک ناموس اخلاقی است که روح به جهانیان، و بال به تفکر و جهش به تصور، و ربایش به غم، و شادی و حیات به همه چیز میبخشد.
ارسطو: موسیقی حکمتی است که نفوس بشر از اظهار آن در قالب الفاظ عاجز است بنا براین آن را در قالب اصوات ظاهر میسازد.
ابونصر فارابی: موسیقی علم شناسایی الحان است و شامل دو علم است؛ علم موسیقی عملی و علم موسیقی نظری.
ابوعلی سینا: موسیقی علمی است ریاضی که در آن از چگونگی نغمهها از نظر ملایمت و سازگاری، و چگونگی زمانهای بین نغمهها بحث میشود.
افلاطون: موسیقی روح انسان را مناسب و هماهنگ میکند و استعداد پذیرش عدالت را در وی برمیانگیزد.
بتهوون: موسیقی مظهری است عالیتر از هر علم و فلسفه ای. موسیقی هنر زبان دل و روح بشر و عالیترین تجلی قریحهٔ انسانی است. آنجا که سخن از گفتن باز می ماند موسیقی آغاز میشود.
لئوپددوفن: ریشۀ موسیقی به عهد کهن ارتباط دارد. در واقع همان روزی که انسان توانست برای نخستین بار خوشیها و رنجهای خود را با صدا نمایش دهد، مبدأ موسیقی بهشمار میآید.
ابن خردادبه (به نقل از یحیی بن خالد بن برمک): موسیقی آن است که تو را شاد کند و برقصاند و بگریاند و اندوهگین کند و جز آن هر چه باشد رنج و بلاست.
ابن خردادبه: موسیقی ذهن را لطیف و خوی را ملایم و جان را شاد و قلب را دلیر و بخیل را بخشنده میکند، آفرین بر خردمندی که موسیقی را پدیدآورد.
هگل: آنچه موسیقی متعلق به خود میداند همان اعماق زندگانی درون شخص است موسیقی هنر خاص روح است و بهطور مستقیم به روح خطاب میکند.
واگنر: من موسیقی را تنها وسیلۀ لذت گوش بهشمار نمیآورم بلکه آن را محرک قلب و مهیج احساسات میدانم. موسیقی عالیترین هنرهاست. موسیقی متعلق به دل است و جایی که دل نیست موسیقی هم وجود ندارد.
نیچه: تمام پدیدهها در مقایسه با موسیقی تنها نمادند، زندگی بدون موسیقی اشتباهی بزرگ بودهاست.
امروزه در بسیاری کشورهای پیشرفته شفاخانه های موزیک درمانی وجود دارد که بیماران را توسط موسیقی درمان می کنند.
ابن سینا که آثار او را قرنها در معتبرترین دانشگاههای اروپایی و امریکایی تا ابتدای قرن بیستم به عنوان مرجع تدریس میکردند، علم موسیقی را جزئی از ترکیب بدن انسان میداند، او جوهرۀ موسیقی را در اعضای بدن سیار میداند و به نظر او این حرکت از زمانبندی بسیار دقیقی تبعیت میکند و حتی بر همین مبنا تجویز درمان نموده یا طبیب را از درمان باز میدارد.
ابن سینا شیوۀ درمان حکمای قدیم به وسیلۀ موسیقی در مورد بیماریهایی مانند سل و تب صفراوی و قولنج را تأیید میکند ولی برخی از این نغمات درمان گر را «غریبه» مینامد که نشان میدهد قسمتی از این دانشها در زمان ابن سینا فراموش شده بوده است.
ابن سینا تأکید بر این نکته دارد که همانند کالبدی آسمانی و نجومی بسیاری از پدیدههای طبی آن زمان «علم موسیقی» نیز پندارۀ فلکی دارد که بر اساس این پنداره در اعضای رئیسۀ بدن به تناوب مؤثر بوده و حتی توسط حکیم قابل بررسی و پایش (Monitoring) است. وی دقیقاً ستارۀ ارقنوع را حاکم بر این بعد میداند و این خاصیت را به منزلۀ آب و خون اعلام میدارد که در سراسر بدن جاریست و مطابق حرکات نجومی این ستاره میتوان کیفیت نبض بیمار را پیشبینی و تعیین کرد.
ابن سینا موسیقی درمانی را بسیار کم عارضه و بیخطر میداند و اجرای آن را در زمانهای مناسبی از شب و روز دانسته که بدون کمک دوا یا دستورهای خوراکی و آشامیدنی خاصی بیماری را زایل میکند، وی با توجه به دانش طبی آن روزگار میکانیزمmechanism (ساختکار) دقیقی را از تأثیر صوت موسیقی بر ارگانهای بدن ذکر میکند که با عنایت به کواکب سبعه در زمان خاص خود مؤثر خواهد بود.
خلاصه اینکه صدای موسیقی امروز دانش و هنری گستردهاست که بخشهای گوناگون و تخصّصی دارد. صدا در صورتی موسیقی نامیده میشود که بتواند پیوند میان اذهان ایجاد کند و مرزی از جنس انتزاع آن را محدود نکند.
موسیقی یکی از زیر مجموعههای فرهنگ در همه جوامع وجود دارد، و گاه با افسانهها و حکایات و احساسات آمیخته شدهاست. این قالب هنری غیرمفهومی و غیر تقلیدی که مجموعۀ از اصوات نظام یافتهاست به نحو معینی تجربیات زیبایی شناسانۀ فراهم میآورد که در ابعاد و مراتب مختلف دارای ارزشند، از سرگرم کنندگی نسبی تا تجربههای زیبایی شناسانۀ که به کنه شخصیت راه می برند و ما را به مر تبۀ بی بدیل می رسانند.
عزیزی غزنوی
تورنتو/کانادا