عبدالاحمد فیض
كيف تحت حملات سنگين توپخانه اي قواي مسلح روسيه نفس ميكشدومسكوكشوركوچك در همسايگي خود را مورد تجاوز قرارداده است.اما بخوبي براي مان قابل درك است كه اين نخستين حمله تجاوز كارانه عليه يك كشورمستقل نيست، در دودهه اخيرما شاهد رخدادهاي خشن استعمال زور در روابط بين المللي بوديم، جنگ خونين بالكان وحملات مرگبارغرب بالاي يوگوسلاويا كه تحت پوشش عمليات بشردوستانه ودفاع از ارزشهاي غربي انجام يافت وفدراسبون يوگوسلاويا را به جغرافياي متعدد تجزيه نمود
،كه برسميت شناختن كوزوا در سال(٢٠٠٧) توسط جهان غرب بمثابه آخرين جغرافيه بازمانده از پيكر يوگوسلاويا، محصول جنگ بالكان با قربانيان ميليوني بود است.
حمله مسلحانه ايالات متحده عليه حاكميتهاي مستقل مانند عراق درسال(٢٠٠٣)، تهاجم مسلحانه ايالات متحده با متحدين عليه افغانستان دراكتوبر(٢٠٠١)، مشاركت قدرتهاي متعدد شرقي وغربي در جنگ سوريه، جنگ يمن، سقوط رژيم ليبي در نتيجه يك ائتلاف برهبري امريكا، مجموع اقدامات مسلحانه غيرمجاز در برابرديگران بوده كه مشروعيت حقوقي آن درعدم تحويزحقوقي شوراي امنيت ملل متحد ويا عدم تحقق شروط والزامات حقوقي حق دفاع مشروع در هاله ابهام وترديد قراردارد.
راه اندازي جنگ كه قرابانيان اصلي غيرنظاميان بوده ودر تضاد با اصول عدم تجاوز وقاعده منع بكارگيري قوه درمناسبات بين المللي انجام ميگردد، از اساس وبنياد خود ظالمانه، قابل تقبيح ودشمني با انسانيت است، جنگ به هرنام وتحت هرپوشش، چه دفاع از دموكراسي، استاندردهاي حقوق بشري ويا بنام نبرد با مظاهير ناسيوناليزم افراطي وياكانونهاي فاشيستي راه بيافتد، عاملان آن مسووليت سنگين تاريخي را بدوش ميكشد.
اما در چنين وضعيت معين حقوقي وسياسي كه موضوع حق حاكميت وتماميت ارضي يكدولت مطرح است، نظام حقوقي موجود بين المللي چه پاسخي دارد؟
منشورملل متحد درمواد(١-٢) خود منع استفاده از زور، احترام به حاكميت غيروحل وفصل مسالمت آميز مخاصمات را درروابط بين المللي پيش بيني نموده ودولتها را به خاطر پاسداري امنيت جمعي ملزم برعايت بدون قيد وشرط عنوان داشته وتخطي ازمفاد فوق را جنايت بين المللي توصيف مينمايد.
مجازات وتأديب عنصرتجاوز كه خشن ترين جنايت بين المللي خوانده ميشود، بوضوع درفصل هفتم، ماده (٤١-٤٢) منشور وضاحت دارد، كه استفاده از زور دربرابرمتحاوزآخرين گزينه در راستاي اعاده نظم ازميان رفته بين المللي بمثابه ابزار نيرومند در اختيار شوراي امنيت قراردارد.
طوريكه جهانيان شاهد رخدادهاي هولناك ناشي ازبكارگيري اسباب زور وتوسل بقوه عمدتآ عليه حاكميتهاي كوچك كم ازكم در سه دهه در مناسبات متزلزل جهاني بوده اند، شوراي امنيت ملل متحد قادرنبوده است، تا دربرابرعنصرزور وطرف متجاوز به دلايل گوناگون مانندي، حق ويتو، تحكم وسيادت مداوم قدرتهاي بزرگ بر دستگاه ملل متحد، در روشناي اصول حقوق بين المللي درمقابل تجاوز بياستد وبه استثناي مساعي سياسي ويا حمايت ازاعمال تحريم وبايكوت، اقدامات ديگري كه در حوزه صلاحيت دارد، استفاده نمايد.
لذا باورم چون شاگرد حقوق همين است كه با اندوه فروان سياره زيباي كه دران زيست داريم، درخلاي حقوقي نه بلكه در بحران حقوق بين المللي دچاراست.