میرعنایت الله سادات
سرزمین خوب من
افغان زمین من
امید هست و بود من
معبد برین من
* * * *
دلم تپیده میرود
به یاد سخره های تو
به یاد کوههای تو
که پرغرور و سربلند
افراشته قامت اند
علیه دشمنان ما
* * * *
حماسه گو بود
باد ها و آبشار تو
دارند حکایتی
زگردان رزم تو
سازند ترانه ها
هردم سروده ها
درطول قرنها
عشق آفریده اند
در دل پیر و جوان تو
* * * *
دیار دور من
ز دوری ات زبون شدم
ولی چه باک
دانم که بازهم
بعد عمر من
همیشه زنده یی و
* * * *
نوای افتخار تو
هردم، همیش
همچون حماسه های جاویدان
از آبشار مست تو
از پیک صبح تو
در سروده های میهنی
در آهنگهای مردمی
چه زیبا !
چه دلپذیر!
شنیده میشوند
ختم