ازل و ابد ادای اثری است از بقایت
رگ روح دم فروش طپش است در هوایت
که توان رسد به مدح صفت تو و ثنایت
همه کس کشیده محمل به جناب کبریایت
من و خجلت سجودی که نه کرده ام برایتهمه عمر در هوای من و مای خود غنودم
ز شرار غفلت آخر به فلک رسید دودم
نه تنیده ام به فکری که چه هستم و چه بودم
نه به خاک در بسودم نه به سنگش آزمودم
به کجا برم سری را که نه کرده ام فدایتچمن ریاض جنت به چه حیله ام فریبد
نه مرا هوای حور و هوس قصور زیبد
ز تو جز تو هیچ چیزی نه توان مرا شکیبد
طرب بهار امکان به چه حسرتم فریبد
به بر خیال دارم گل رنگی از قبایت
خم آبروی عجز من و آستان مولی
به چه کار آید ای دل بجز این دیگر تمنا
ز شکستگی ست راهی به حریم تو خدایا
هوس دماغ شاهی چه خیال دارد اینجا
به فلک فرو نیاید سر کاسۀ گدایت
ز حریم دیر و کعبه همه کس تراست جویان
به تو عالمی ست مایل تویی از میانه پنهان
تو یی آنکه هردوعالم به جمال توست حیران
نتوان کشید دامن ز غبار مستمندان
بخرام و ناز ها کن سر ما و نقش پایت
عدم و وجود سازی ز ترنم دو حرف است
تویی اصل جاویدان و دو جهان تمام ظرف است
همه جزو کل عزیزا به حریم اصل طرف است
نفس هوس خیالان به هزار نغمه صرف است
سر درد سر ندارم من بیدل و دعایت
عزیزی غزنوی
تورنتو کانادا