فقیر احمد عزیزی غزنوی
سادات. «ع ِا» جمع سادت (سادة) است که در اصل سَیَدة بود، جمع تکسیر سائد، و سائد بروزن فاعل بمعنی سید است. پس سادات جمع الجمع سائد باشد نه جمع سید. اما معنی سید در لغتنامه ها اینگونه گفته شده: لقب فرزندان پیغمبر، دانا، فاضل. حکیم، مالک، بز کلان سال، بز پیر. مرد کریم، سخی، گرگ درنده، گرگ، شیر بیشه
.
سید لقب است نه نسب، درهیچ جای دنیا قومی بنام سید وجود ندارد، سید لقبیست که عربها به بزرگان و پیشوایان قوم خود میدادند، چنانی که پیغمبر را سید میگفتند یعنی سید لقب پیغمبر است نه نسب او، نسب پیغمبر قریش است به خطا سید بکسانی گفته میشود که خود را نوادگان و اولاد پیغمبر میشمارند. حال آنکه نسب از پدر گرفته میشود نه از مادر و چون پیغمبر اولاد مذکر نداشت نسلی از او باقی نمانده که ما آنرا بنام سید بشناسیم پس معلوم نیست که این همه سید چگونه و درکجا بوجود آمده اند؟.
حدیثی به نام «ثقّلین» (حدیث دو گنج) منسوب به پیامبر است که میگوید: «من در میان شما دو امانت نفیس وگرانبها میگذارم، یکی، قرآن، و دیگری عترتم، اهل بیت را. تا وقتی که از این دو تمسک جوئید، هرگز گمراه نخواهید شد و این دو یادگار من هیچگاه از همدیگر جدا نمیشوند.»
صرفنظر ازاینکه حدیث نامبرده تاچه اندازه صحیح و یا مؤثق است، مسلمانان نه تنها برای سیدها مقام بخصوصی قائل هستند، بلکه آنها را مورد احترام و تکریم حتی پرستش قرار میدهند و بسیاری از سیدها نیز از این راه درآمد و گذران زندگی خود را تامین میکنند.
سیدها لباس شبیه ملاها و عمامه یا کمربند سبز و یا یکی دوعلامت دیگر سبز رنگ دارند که به عبا وعمامهٔ خود میبندند و با این کارنشان میدهند که «اولاد پیغمبر» هستند، رنگ و نشانهای سبز چیزی است که در قرن چهاردهم در دولت مملوکهای مصر و شام میان سیدها رایج شده و به نقاط دیگرجهان اسلام گسترش یافته است، در همان دوره، حکمران مملوک، اشرف شعبان بن حسن دستور داد همه سیدها نشانهای سبز رنگ به عمامهٔ خود بزنند.
ولی چگونه میشد فهمید که مدعیان سیادت که کمربند سبز میبندند، دغلباز نیستند؟ دراوایل
اسلام، درسالهای ۸۶۰ م.، این مشکل تشخیص داده شده وبرخی تدابیر اتخاذ گردیده بود ازآن جمله بود تاسیس مقامی بنام «نقیب الاشراف» دردورهٔ خلفای عباسی که وظیفهاش ثبت و نگهداری دفاترمرگ و تولد و شجره نامهٔ سیدها و مراقبت از زندگی مادی و اعتبار«شریف»ها و اثبات و یا رد ادعاهای سید بود، این «نقیب الاشراف»ها حتی در مورد سیدهها یعنی سیدهای زن مواظب بودند که آنها با مردانی ازدواج نکنند که مقام اجتماعی شان از خود آنها پائینتر است. در دولتهائی که ازپی عباسیان بر سر کار آمدند نیز همین سنت و مقام «نقیب الاشراف» با عناوین چون: «سید باشیها» «نقیب الممالک» «رئیس سادات» «نقیب السادات» ادامه یافت.
چگونگی دقیق انتخاب و تعیین رئیس الساداتهای محلها و حدود وظایف و اختیارات آنان معلوم نیست، یکی از وظایف این «رئیس السادات»ها هم قضاوت در مورد دعاوی حقوقی و جرایمی مانند قتل بود که به نوعی مربوط به سیدها میشد، چرا که دولت و حکام از مداخله در این موارد پرهیز میکردند. مثلا وقتی سیدی فردی عادی را میکشت، کسی جرئت نمی کرد به او نیز مانند افرادعادی مجازات اعدام بدهد، چونکه باور عمومی بر آن بود که «این کار(یعنی اعدام یک سید) گناهی بزرگ محسوب میشود، زیرا مردم عموما بر آن بو دند که خداوند انسانها را بخاطر پیامبر و نوادگان او آفریده است و مجازات یک سید را تنها و تنها رئیس طایفهٔ همان سید میتواند صادر کند»
بسیاری از این سیدها دروغ گفته اند چون بر علاوهٔ اینکه تبارشان هیچ ارتباطی به پیامبر ندارد حتی برخی از آنان عرب ومسلمان هم نبوده اند، اگر از تبار پیغمبرهم بوده باشند چون خود پیامبر سید نبود اینان نیز سید بوده نه میتوانند اما بخاطر استفاده از امتیازات مادی و اجتماعی که سیدها از آن برخوردار بودهاند، خود و تبار خود را «سید» و «اولاد پیغمبر» نامیدهاند.
حدود ۱۵میلیون ازجمعیت جنوب آسیا ادعای نسل پیامبر رادارند. اجداد این افراد از کشور های عربی، ایران، آسیای مرکزی وترکستان به این مناطق مهاجرت کردهاند. تخمین جمعی سیدها درهند و پاکستان امروزی وبنگله دیش چیزی حدود ۱۵میلیون و سیدهای افغانستاندر ولایات بامیان، میدانوردک، غزنی، دایکندی، کابل، هرات ، پروان، بلخ، قندهار، کنر و در تمام نقاط افغانستان پراکندهاند.
طبق آمار رسمی، تعداد سادات ایران در سال ۱۳۹۲ شش میلیون نفر بوده، ایران جزو امن ترین مناطق در بین کشورهای اسلامی برای سید ها بودهاست، افراد زیادی در ایران دارای پیشوند سید میباشند، از این جهت نوادگان امامان به آن پناه می آوردند و نسل شان در آن بیشترمیشد، نامهای خانوادگی نظیر موسوی، هاشمی، حسینی، سروقد٬ علوی و طباطبایی در بین مردم ایران به کثرت یافت میشود، تقریباً در تمامی مناطق ایران مقبر ههای امامزادههای مختلف یافت میشود، مأمون، علی بن موسی از نبیرگان فاطمه را به ولیعهدی خود برگزید و همین موضوع نیز باعث شد در آن زمان افراد زیادی بنام سید به ایران مهاجرت کنند .
مهاجرت سیدها به این مناطق، بعد از تجاوز و حملهٔ وحشیانهٔ عربها به این سرزمین ها و اشغال این کشورها توسط آنان صورت گرفت، عدهٔ به منظور تحمیل تعالیم اسلام تحمیلی به مردم وعدهٔ بخاطر رفاهی که این شهرها داشت در این شهر ها متوطن شدند اضافه بر این، آنها خود را فاتح و مالک بلا منازع این مناطق و اختیاردار مردم این سامان میدیدند و بعداً هرعربی که به این مناطق مهاجر میشد خود را سید مینامید.
عبدالحسین زرین کوب درکتاب دوقرن سکوت مینویسد: فاتحان، گریختگان را پی گرفتند؛ کشتار بیشمار و تاراجگیری باندازهای بود که تنها سیصد هزار زن و دختر به بند کشیده شدند. شست هزارتن از آنان به همراه نهصدبار شتری زر و سیم بابت خمس به دارالخلافه فرستاده شدند و در بازارهای برده فروشی اسلامی بفروش رسیدند؛ با زنان در بند به نوبت همخوابه شدند و فرزندان پدر ناشناخته ی بسیار بر جای نهادند.
بعد از اتمام جنگ و تشکیل حکومت. خلیفهٔ زمان عمر و بعد عثمان نهادی تشکیل داد که به این فرزندان که بر اثر تجاوز دورگه به دنیا آمدند مبلغی ماهانه بدهد. برای شناسانده شدن آنها از بقیه صفتی برای آنها انتخاب کردند به عنوان (سید و یک شال سبز به کمر شان می بستند) تا همه بدانند اینان از پدر عرب و مادر ایرانی هستند.
این مطلب همچنین در جلد پنجم تاریخ طبری آمدهاست.
بر اساس تحقیقی که در سال ۲۰۱۰ بر روی کروموزم ایگرگ سیدهای شبهقارهٔ هند انجام شده، تنوع ژنتیکی این افراد ازغیرسیدهایی که در همان مناطق زندگی میکنند، کمتر نیست و این به معنای بیپایه بودن اعتقاد به سیدبودن در این منطقه است. چراکه بررسی ژنتیکی وجود یک جد مشترک را نشان نمیدهد. اما این افراد نسبت به غیرسیدهای همین منطقه شباهت ژنتیکی بیشتری با عربها داشته اند.
این آزمایش ثابت میکند که نیمی ازکسانی که خود را سید معرفی میکنند جد مشترک دارند اما تأیید نمیکند که آن جد مشترک لزوماً پیامبر یا خاندان او بودهاست.
در کل ازمایش ژنتیک نمیتواند بگوید که آن جد مشترک در چه مکانی از چه نژادی و در چه زمانی می زیسته است. یعنی آن جد میتواند از نژاد هندی اروپایی ترکی یا هر نژادی باشد و در هر دوره از تاریخ پیش از 50 یا 60 نسل زندگی میکردهاند.
اما آن چه که قطعاً در این آزمایش ثابت میشود این است که نیمی از کسانی که خودرا سید معرفی میکنند در حقیقت دروغین هستند و آن نیم دیگر که جد مشترک دارند لزوماً جدشان همان پیامبر و اهل بیت او نیست.
همچنین در شمال هند ۲۹٪ مسلمانان شیعه به هاپلوگروپ J تعلق دارند که از تبارهای پدری خاورمیانهای است و در بین مردم هند چندان رایج نیست.
بر اساس یافتههای علمی فعلی نزدیکترین علامت ژنتیکی برای سیدها تعلق به هاپلوگروپ J1c3d است. این هاپلوگروپ کروموزم ایگرگ عمدتاً در کوهنهای یهودی دیده شده که معتقدند نسب آنها به هارون برادر موسی و از هارون به ابراهیم میرسد، همین هاپلو گر وپ در هاشمیها و اعراب عدنانی هم شایع است و آنها نیز معتقدند تبارشان به اسماعیل پسر ابراهیم میرسد .
فقیر احمد عزیزی غزنوی
تورنتو کانادا