28 اسد روز آزادی و روز استرداد استقلال کشور است ، با این روز نام شاه امان الله پیوند ناگسستنی دارد. هر افغان وطنپرست این روز را گرامی وامان افغان را ، محصل استقلال و رهبر وطنخواه و سر بکف افغان دانسته وبه او احترام می گذارند.
صد دوسال قبل از امروز، افغانستان آزادیاش را از امپراتوری بریتانیای کبیر به دست آورد. مردم در داخل و خارج از کشور، در برابر این رویداد بزرگ تاریخی محافل خوشی و ومتنیگها برگذار میکنند. سخن در مورد ابعاد استقلال، و مفهوم هر یک و راههای تقویت و عوامل تضعیف آن، و شیوه های تقویت استقلال روحی و اجتماعی، علائم و نمودهای حرکت به سوی استقلال و وابستگی، حد و مرز استقلال و همکاری بین المللی و صدها مساله دیگر، حرف که با اطلاعات اندک و مجال محدود بتوان به آن پرداخت ممکن نیست.درین نوشته هدف این است که بطور کوتاه به مقوله استقلال وشاه افغان بپردازیم.
استقلال، یکی از شعارهای مهم و آرمان های عمومی ملت افغان بوده واست. اما کنون بیم آن میرود که نسل جوان قیامهای رشادت نیاکان و قهرمانان وشهدای راه استقلال خویش را از یاد ببرنند. استقلال گوهری ثابت نیست که اگر یکبار آن را بدست آوریم تا ابد مصون و محفوظ بماند. استقلال آب حیات زندگی ملت ها و خون جاری در رگهای انسانهاست. معنی آزادی در اصل مترداف مفهوم استقلال است. با این تفاوت که در اولی آزادی فردی مطرح است و در دومی آزادی در سطح ملی؛ آزادی مربوط به داخل یک کشور است و استقلال در روابط یک ملت با سایر ملتها معنا مییابد. همین مقوله جذاب به اين معنا است كه يك ملت می خواهد از نظر سياسی، خودش براي خودش تصميم بگيرد و خودش می خواهد ومطابق حال واحوال جغرافیای خود امور داخلی و خارجی كشورش را تنظیم نماید . و از حيث روابط بين المللی و از لحاظ امور داخلی مطيع كشور ديگر نباشد و در كمال آزادی، قوای داخلی را اعمال نمايد، به هر اندازه که اردو و پولیس لازم داشته باشد، به وجود آورد، با كشورهای بيگانه پيمان سياسی و نظامی و تجاری و فرهنگی و غيره منعقد كند. استقلال به عنوان يك خواسته مرکزی در دوران مبارزه, و به عنوان يك اصل بزرگ و تعريف عام و جامع دارد كه شامل ابعاد مختلف سياسی, فرهنگی, اقتصادی و نظامي می گردد, و حاكميت اراده ملت در تعيين سرنوشت و اداره كشور, چيزي است كه استقلال در مفهوم سياسي آن به دست می دهد و وجهه سياست خارجی نظام را ترسيم می كند. چه اين كه در بعد فرهنگی, اقتصادی و نظامی نيز همين اصل مي تواند و بايد ضامن عدم وابستگی جامعه و نفي زمينه سلطه پذيري آن به شمار آيد. ولی آزادی عبارت از فرصت عملی ساختن تصامیم میباشد که شخصی یا اشخاص ویا جمعیت به ارادهٔ خود میگیرد. روی این اصل اگر فردی بتواند تمام تصامیم را که میگیرد، عملی کند و کسی یا سازمانی مانع ان نشود، و در قید و بند در نیاورد، دارای آزادی مطلق، یعنی آزادی بی حد و مرز است. اما چون انسانها به طور اجتماعی زندگی میکنند، نمیتوانند آزادی مطلق داشته باشند. تلاشها و مبارزههای انسان در طول تاریخ زندگانی او همواره برای بدست آوردن آزادی مشروع و قید و بند زدن به آزادی مطلق فرمانروایان ستمگروزورمندان بوده است. شاه امان الله بخاطر تحکیم وحدت آزادی ومساوات همه افغانها ،در یکی از خطبه های نمازجمعه درقندهار چننین گفت:« هندو ، هزاره ، شيعه ، سنى، احمدزايى و پوپلزايى نداريم ، بلکه همه يک ملت هستيم و آنهم افغان!» ۱
ابعاد خارجی بینش سیاسی شاه امان الله در مقابل عناصر بین المللی بر دو مولفه استقلال و تمامیت ارضی استوار بود ؛ هدف اصلی او به دست آوردن استقلال و آزادی برای کل جامعه بود.بدست آوردن استقلال، ایجاد یک حکومت ملی در کشور، با سواد کردن مردم، ، توسعه صنعت، ایجاد راه آهن، احداث کارخانجات ، اعمار شفاخانه ها و ایجاد نظام آتعلیمی نو را از مهمترین اهداف شاه برشمرد که همه این موضوعات تفکر عدالت محور او را ترسیم می کند.
امروز استقلال به معنای کم کردن و به حداقل رساندن است که در حوزه روابط بین الملل می توان گفت ملت استقلال طلب می خواهد وابستگی های خود را به بیگانگان به حداقل برساند. از این لحاظ استقلال را می توان کنترل سرنوشت در سیاست داخلی و خارجی دانست. اما حضور در عرصه جهانی برای کشورهای همچو ما بسیار مهم وحیاتی است به شرط آنکه دولت های ملی ومتعهد به مردم به بهانه حضور در عرصه بین المللی ، ویاحضور جامعه جهانی در برخی کشورها مانند کشور ما ازین رابطه ها وحضورها به نفع ملت ودولت خود سود بجویند! گسترش اعتیاد و مواد مخدر، پخش و نشر برنامه ها ترور وحشت واستفاده سو از اسلام و دیسکت ها و نوارهای آنچنانی و ایجاد و حمایت از فرقه ها و گروه قومی توسط استخبارات پاکستان وایران اراده آهن ملت ما را «ذوب » و شخصیت و افکار نسل نو را مبتلا به تردید وبی باوری می سازد. تا مردم از استقلال وارزشهای ملی سر در گم وغافل بمانند . از یک سو حساسیت و «آگاهی سیاسی » را از مردم دریغ می دارند و با دهها طریق غیر مشروع افکار ترورستی را تحت نام اسلام در نسل جوان بنام شیعه وسنی تشدید می کنند و از سوی دیگر با رواج روزافزون مواد مخدر نسل نو را سلب شخصیت و خلع اراده و تبدیل به به انتحاریون وبردگان می سازند، تا به هر شکل که خواسته باشند در اهداف شوم خود از آنها علیه وطن ومردم شان استفاده کنند .
Bovenkant formulier
شاه امان الله همیشه تاکید میکرد که بخاطر حفظ آزادی و استقلال افغانستان، نسل جوان این کشور باید با علم و روحیه وطن دوستی پرورش یابند و ازتوطئههای دشمنان این کشور آگاه باشند.
داکتر اسدالله حبيب در مقدمه رساله دوره امانی مينويسد: در حالی که هرگز قصد بزرگداشت و آرايش رخدادها را ندارم ، نمی توانم فراموش نمايم که برای امير امان الله نيز نمونه های ستم و بيداد و معامله با انگليس وجود داشت و آن راه ها در تاريخ کشور ما کوبيده تر و هموارتر بود تا سنگلاخی که او برگزيد و سلطنت را برآن گذاشت. دکتور حبيب می افزايد: به نظرمن امير موصوف مانند اسلاف خويش همه مساعی را برای برانداختن رقبای سلطنت صرف ننمود، بلکه از حلقه حفظ قدرت برون جست و به کارهای بزرگی مانند استرداد استقلال ، ترقی و پيشرفت کشور ورشد علوم و فرهنگ و فراهم آوری رفاه مدنی معاصر برای مردم دست يازيد. اقدامات وی با عادت ديرينه جوامع شرقی برابر نبود و هم به چشم دول غربی غير عادی و خشن می آمد و شجاعت و عشق داغ او به پيروزی آرمانهايش بدون شک کينه انگيز بوده است. (۲
کاندیدای اکادمیسین سیستانی می نویسد که : شاه امان الله بعد از تاج پوشی خود دریک مجلس رسمی درحضور سران نظامی وملکی کابل ونماینده انگلیس گفت : «من اعلحضرت امان الله خان خود و کشور خود را از لحاظ جمیع امور داخلی و خارجی بصورت کلی آزاد، مستقل و غیروابسته اعلان میدارم و به هیچ قدرت خارجی اجازه داده نخواهد شد تایک سر مو به حقوق و امور داخلی و سیاست خارجی افغانستان مداخله کند و اگر کسی زمانی چنان تجاوز نماید، من حاضرم با این شمشیر گردنش را قطع کنم». آنوقت خطاب به سفیر انگلیس که حاضر مجلس بود، گفت :« آنچه گفتم فهمیدی و شش ماه بعد یعنی در روز ۲۸ اسد۱۲۹۸ استقلال کشور را با این کلمات اعلام کرد:
« اى ملت مصمم من! شما شاید بخاطر داشته باشید که من در آغاز سلطنت خود تاج پادشاهى شما را بدلیل استقلال و آزادى خارجى وداخلى افغانستان بسر گذاشتم… در وقت تصمیم تأمین استقلال من آنقدر راسخ بودم که در صورت ناکامى ازین بیشتر خواهان زنده ماندن نمي بودم.در قدم اول من زندگى ام را در مقابل دشمن براى حصول استقلال شما فدا میکردم. اگر ناکام مي شدم، باز هم از تصمیم خود نگشته، خودم را مي کشتم، اما زندگى تحت حمایت کشور دیگرى را قبول نمي کردم. »( ارشیف مقالات داکتر عبدالرحمن زمانی، افغان جرمن آنلاین، مقاله 28 اسد روز استقلال کشور
این را هم باید واضخ ساخت که جنگ سوم برای حصول استقلال سیاسی افغانستان بود نه برای تسخیر سرزمینهای آنسوی خط دیورندنبود . جون دولت نوپای امانی توان الحاق مناطق قبایلی را نداشت . زیرا برتری هوایی انگلیس مجال پیشرفت را نمیداد . لذا برای افغانستان قبول متارکه و انتخاب راه سیاسی و مذاکره یک چانس ویک فرصت خوب بودذکه از جانب انگلیس مطرح شده بود . چون هدف حصول استقلال سیاسی کشوراز بریتانیا بود و آن از طریق مذاکره حاصل گردید، دیگر امکان ادامه جنگ برای جانب افغانی ممکن نبود.
متاسفانه که افغانستان نه در زمان جنگ استقلال توانائی پس گرفتن سرزمین های آنسوی خط را داشت و نه بعد از آن توانائی استرداد سرزمینهای خود را پیدا کرد. به همین ترتیب در خارج از کشور، نهضتهای آزادیخواهی در منطقه و جهان اسلام از این رویداد مهم که افسانهی شکستناپذیری امپراتوری انگلیس را از میان برداشته بود.
قابل یادآوری است که بیشتر ارزش و اهمیت استقلال افغانستان در سطح بینالمللی، در جریان شش ماه سفر شاه امانالله به اروپا آشکار شد. زمانی که شاه امانالله به مصر رسید، مردم مصر و روزنامههای با اعتبار این کشور دیدار شاه افغانی را از مصر یک رویداد تاریخی و افتخار بزرگ برای ملت مصر تلقی کرده از وی به عنوان یک قهرمان جهان اسلام، استقبال به عمل آوردند.
به خاطر باید داشت که کسب آزادی از انگلیس برای افغانستان، در سطح بینالمللی، اتوریته و پرستیژ خاصی بخشید. چنانچه فون هیندن بورگ، ریسجمهور آلمان، در جریان رژهی نظامیای که به افتخار روز ملی این کشور برگزار شده بود، پرچم این کشور را به شاه امانالله تقدیم کرد تا آن را به اهتزاز نگهدارد. به همین ترتیب، زمانی که شاه امانالله از پاریس دیدار به عمل میآورد، از طرف شهردار پاریس به وی پیشنهاد شد تا در نخستین شب اقامتش در این شهر، در تخت ناپلئون بناپارت بخوابد و به وی لقب ناپلئون شرق را اعطا کرد. از جانب دیگر، دولتمردان انگلیس نیز در زمان دیدار شاه امانالله از لندن، تعهد کردند، در صورت که شاه امانالله از سفر به مسکو منصرف شود، امتیازات بزرگی از جمله کمکهای بزرگ اقتصادی با دولت افغانستان انجام خواهند داد؛ اما شاه امانالله تمام این پیشنهادها را رد و به خاطر این که بتواند استقلال بدون قید و شرط افغانستان را به رخ انگلیس بکشد، رهسپار مسکو شد و با دید و بازدیدها و عقد پیمانهای متعدد با دولتمردان اتحاد شوروی، حمایت این کشور و دولت جدیدالتأسیس آن را به دست آورد.
رژیم جوانان افغان، با کسب آزادی از امپراتوری بریتانیا و با ایجاد یک دولت مستقل، توانست اعتماد و اعتبار خاصی در سطح بینالمللی کسب کند.
یکی از پیامدهای بیشمار تحولاتی که به برخی از آنها اشاره گردید، واقعیت "وابستگی متقابل" میباشد. وابستگی متقابل اشاره به پیوند مستقیم میان منافع دولتها دارد؛ بهگونهای که هر تغییر در منافع یک کشور، منافع سایر کشورها را نیز تغییر میدهد.
به تعبیر دیگر اقدامات و تصمیمات یک کشور بر سرنوشت سایر کشورها نیز تاثیر میگذارد. زیرا کشورها در شرایط حاضر میتوانند تعاملاتی را شکل دهند که در آن بازی با حاصل جمع مضاعف، جایگزین بازی با حاصل جمع صفر شود یا رابطه برد و باخت جای خود را به رابطه بُرد-بُرد دهد.
این طرز تعامل میتواند موجب تحول وابستگی یکجانبه به وابستگی متقابل گردد. پس در دنیایی که موضوع وابستگی متقابل به موضوع جدی و جهانی تبدیل شدهاست، طرح موضوع استقلال با همان بار معنایی سابقه و سنتیاش، نهتنها موجه و مقبول نیست که بیگانگی با جریانهای جدیِ جهانی را نشان میدهد.
شاید کمتر شاهان را در افغانستان باورمند به اصل عدالت و تساوی حقوق داشته باشیم. امان الله خان یکی از شاهان در طول تاریخ افغانستان بود که معتقد اصل انسانیت بود و کاملاً به عدالت و تساوی حقوق احترام داشت. او در یکی از سخنرانی هایش در کندهار گفت:«پیشتون، تاجیک، ازبک و هزاره ندارد ما همه افغان هستیم و از حقوق مساوی برخوردارایم.امان الله خان بانی نهضت اصلاح طلبی، روشنفکری، مدرنیته، استقلال و ملیگرایی در افغانستان بود و نام آن مرد بزرگ در تاریخ افغانستان همواره جاویدان خواهد ماند. او قهرمانواقعی افغانستان بود بناً ملت افغانستان هرگز قربانی ها و تفکر آن را فراموش نخواهد کرد. تفکر امان الله خان بزرگ در افغانستان ادامه خواهد داشت و یک روز ما قادر خواهیم شد تا رویاهای آن را تحقق ببخشیم . افزون بر آن او در طی مسافرت طولانی در اروپا از جنبشهای پارلمانخواهی و مشروطهخواهی غرب نیز الهام گرفته بود، به همینروی او دوباره تصمیم به اصلاح قانون اساسی ۱۹۲۳ گرفت، شورای خانها و فئودالها را که بیشتر از میان قبیله درانی و سایر اقوام بودند، الغا و بهجای آن پارلمان منتخب را در قانون پیشبینی کرد و در عین حال از اختیارات خودش کاست و سعی کرد که سلطنت مشروطه را با ایجاد پست نخستوزیری و کابینه در نظام محقق کند.
او در ایتالیا، فرانسه، آلمان و بریتانیا با استقبال بیپیشینه مواجه شد. دانشگاه آکسفورد به او دکترای افتخاری اعطا کرد و رییس آن دانشگاه از او بهعنوان «خورشید شرق» یاد کرد.
شاه امانالله ارتش یک ۱۰ هزار نفری آماده کرد که با کمک قبایل جنوبی به مناطق آن سوی خط «دیورند» یورش ببرند. در گامهای نخست، ارتش دولتی و قبایلی موفق شدند که چند پایگاه «هند بریتانیایی» را در «دره خیبر» تسخیر کنند. ولی به زودی اردوی بریتانیا واکنش خود را با بمباران «جلالآباد» و «بالاحصار» کابل نشان داد!!!این دیگر روشن بود که انگلیسی ها نمی خواست امان الله خان به شکل مستقل عمل کند به این خاطر از حساسیت های دینی استفاده کردند و ریفورم های او را به عنوان خلاف کار های اساسی اسلام اعلان کردند و امان الله خان مجبور شد که کشور را ترک کند.
ببینم که چرا این استقلال اینقدر ارزش دارد ؟؟
بخاطریکه تحقق سایر اهداف ملی تابعی از تحقق استقلال به معنای واقعی آن میباشد؛ تا زمانی که ملتی به استقلال نرسد اصولاً به عنوان عضوی از جامعه بینالمللی پذیرفته نخواهد شد، آنگاه خواهد توانست خود را از سلطه دولت دیگر آزاد کرده و حق تعیین سرنوشت را از آن خود ساخته و به جای قوانین دولت بیگانه قوانین و نهادهای خود را ایجاد کند؛حال باید یکی پس از دیگری وظایف خود را انجام دهد.بعد ار استقلال است که کارکردهای کلانی چون امنیت ملی، یکپارچه سازی ملی و استمرار یا تثبیت آن، توسعه و رفاه ملی بر عهده دولت جدیدی خواهد بود تا زمام حکومت و قدرت را در دست دارد.به عنوان مثال، بعد از حکومت مجاهدین- طالبان به کمک جامعه جهانی لویه جرگه را دایر وقانون اساسی کشور را تدوین کردند !
اینکه کشور ضعیف و وابستهای در بازی سیاست بینالمللی غوطهور باشد، پدیده خوبی نیست.زیرا همیشه مورد طمع همسایگان و دولتهای ماجراجو قرار میگیرد.از سویی به عنوان متحد کشورهای دیگر نیز نمیتواند مورد اعتماد واقع شود.هر قدر میزان اتکای یک واحد سیاسی از نظام بین الملل کمتر باشد، قدرت مانور آن بیشتر است و میتواند برای دنیا هنجارها و ارزشهای رفتاری تعیین کند و برعکس هر قدر وابستگی او به نظام بینالملل بیشتر باشد، طبیعی است که در اتخاذ رفتارهای خارجی باید نگاهی به حلقههای وابستگی خود بنماید.به عنوان مثال، کشورهایی که از بانک جهانی وام میگیرند تا برنامههای عمرانی و توسعه خود را پیش ببرند یا از دولت امریکا وام میگیرند، نمیتوانند رفتاری برخلاف منافع امریکا در منطقه خود اتخاذ کنند.مثلاً دول عربی خلیج فارس نمیتوانند اقدامات اسرائیل را قاطعانه محکوم کنند؛زیرا امنیت ملی خود را به وسیله ناوگانهای امریکایی مستقر در منطقه یا سلاحهای خریداری شده از امریکا تأمین میکنند.
الف. انزوای سیاسی
گروهی از ملتها برداشت خود از استقلال را با مفهوم انزواگرایی پیوند زدهاند.از نظر این کشورها استقلال زمانی تحقق مییابد که یک ملت کمترین ارتباطات و مبادلات را با دنیای خارج داشته باشد و با اتکا به خود کلیه ابعاد زندگی را تنظیم و اداره نماید.» محیط جغرافیایی، هم مزیت آفرین و هم مشکل آفرین است. استقلال برخی از کشورها مرهون موقعیت جغرافیایی آنهاست.به عنوان مثال کشور انگلستان از نظر موقعیت جغرافیایی در وضعیت مناسبی قرار دارد.ویا موقعیت کوهستانی سوئیس وهسپانیا باعث شد که این کشور از تلاطمات مهم نظامی و سیاسی اروپا جان سالم به در برد، به همین شکل ، انزوای جغرافیایی برخی سرزمینها و دوری آنها از مناطق کلیدی-استراتژیک جهان کمک مهمی به استقلال آنها ر پویش تاریخ کرد.مانند جاپان موقعیت کوهستانی از نظر روانی در استقلال مؤثر است. سالها قبل ابن خلدون گفت:مردم کوهستان بردبار، مقاوم و شجاع و سلحشورند.مانند ما وو در چین ؛کاسترو در کیوبا ؛پس کوهستان به علت داشتن مردمان سلحشور، مبارز، مشحون از روح جنگاوری، پرورشگاه نیروهای استقلال طلب است به شرطی که با عامل ایدیا لوژی ملی، سازماندهی و بسیج گردد.!! معدنیات وصنعت :بسیاری از کشورهای جهان سوم دارای معدنیات هستند، اما دانش مسلکی ندارند، چون به استخراج و صدور آن برای کسب درآمد ارزی سخت محتاج هستند؛لذا مجبور از کشور های پیشرفته کمک بخواهد و آنها نیز بدون گرفتن امتیاز سیاسی و نظامی حاضر نمی شنوند !!
خصوصیات ملی
این صفات و خصوصیات فردی است که یک ملت در جریان تکوین تاریخی کسب میکند. به طور مثال، ملت آلمان از زمان وحدت در سال 1871 و تشکیل رایش دوم همواره به صورت ملتی برخوردار از تواناییهای خاص برای سازماندهی در پرتو نظم ودسیپلین شناخته شده است.در حالی که ایتالیاییها هیچ گاه نظم و انضباط و سازماندهی آلمانیها را پیدا نکردند.روحیه و ویژگی ملی، عامل مهمی برای ملتهای اروپای شرقی در برابر تهاجمات خارجی و حفظ استقلال آنها بود. مانند پولند. توانمندی نطامی حافظ استقلال است، شکست امریکا در ویتنام مثال نقش قوای مسلح در حفظ استقلال است.
روابط فی ما بین استقلال سیاسی و استقلال اقتصادی نکته مهم بحث استقلال سیاسی و استقلال اقتصادی برای کشورهای در حال توسعه است؛ مشروط بر اینکه مناسبات دنیای جدید وتغیر مفاهیم دنیای قرن ۲۱ را درست درک کنند .
یکی از مشکلات غیر اقتصادی که به مثابه عاملی منفی در مقابل توسعه اقتصادی کشورهای در حال توسعه عمل میکند، ساختار ضعیف تشکیلاتی و سیاسی این کشورهاست. تشکیلات اداری قوی، منظم، منسجم، کارا و سالم برای توسعه اقتصادی ضروری است. به قول ساموئل هانتینگتون، «اولویت برای حکومتهای که از تئوری توسعه از بالا به پایین پیروی میکنند، در گام نخست موجودیت دولت مقتدر و با ثبات است تا با ابزارهای رامکننده اجتماعی بسترهای فرهنگ بومی را برای مدرنسازی آماده کند.
ببنید بعد از بحث استقلال وآزادی پرابلم رشد وتوسعه را هم باید در نظر داشت ؛ در این مورد هم مثل بیشتر موارد جامعه شناسی فرمول بندی ثابتی وجود ندارد و تابعی است از شرایط زمانی و مکانی. کشورهایی هستند که مستقل هستند، اما آزادی ندارند مانند چین و ویتنام و کوبای پس از سقوط شوروی. کشورهایی آزادی داشته اند، اما مستقل نبودند مثل آلمان و ژاپن پس از جنگ جهانی دوم. کشورهایی رشد خود را مدیون وجود استقلال و آزادی توامان بوده اند چون هند، ولی کشور همسایه و هم وزن آن چین به همان رشد اقتصادی بدون آزادی رسید. کشورهایی رشد خود را در گرو ایجاد صنایع زیربنایی که منجر به خودکفایی می شود، کردند مثل برازیل و آرجننتا ین و شیلی که با وجود مشکلاتی به موفقیت های خوبی دست یافتند، ولی الجزایره که از همین الگو پیروی کرد اقتصادی وابسته تر و غیرشکوفا پیدا کرد. کشورهای آسیای دور مثل کوریای جنوبی، مالیزیا، سنگاپور از مدل اقتصاد وابسته پیروی کردند و تولیدکننده ی کالاهای مصرفی غربی شدند بی آنکه در غم ساختن صنایع زیربنایی خود باشند و موفق شدند. و کشورهای دیگری با پیروی از این الگو فقط منبع کارگر ارزان برای صنایع غربی شدند.در نتیجه هر کشوری ضمن مطالعه کشورهای دیگر راه حل مناسب خود را باید بیابد و بداند که فرمول ثابتی در هیچ موردی وجود ندارد. بنابراین وظیفه شهروندان افغانستان بهعنوان میراثداران احساس استقلالطلبی شاه امانالله خان این است که کسب استقلال بهمعنای مروج در زمان امانالله خان را گرامی بدارند، اما بسنده ندانند. تا بتوانند در هماهنگی با دنیایی که واقعیت وابستگی متقابل در آن جاری و جدی است، استقلال را بهمعنای معاصر و مدرن آن احیا کنند وببینند که کدام راه مناسب روزگار کشور شان است. باید تاکید کرد که تحول معنایی مفهوم استقلال هرگز از اهمیت استقلال با همان معنای سنتیاش نمیکاهد. کسب استقلال افغانستان در بستر زمانی صدودو سال پیش ی یک مسئولیت ملی بود که شاه امانالله خان از انجام چنان مسئولیت مهم ملی برآمد.
امروز که داکتر اشرف عنی میخواهد آرزو های شاه امان الله را در شرایط جدید جهانی تعقیب نماید ؛ باز همان مرتجعین با همان سلاح کهنه در برابر اصلاحات قرار دارند !
اکنون ییشتر از یک قرن،هنوزخود اتکایی سیاسی و اقتصادی و مدرنیزه کردن ساختارهای اجتماعی و دولتی از شمار مباحث و گفتمانهای مهم در این کشور شمرده میشود؛ چون نیروهای بیگانه به بهانه جنگ با تروریسم و حمایت از پروسه دولتسازی و دموکراسی در افغانستان حضور دارند. از طرف دیگر، شورشگران سنتی و دینی ارزشهای دو دهه اخیر این کشور را در عرصه حقوق بشر و دموکراسی کفرآمیز تلقی میکنند و سر ناسازگاری با آن دارند و در روند مذاکرات صلح پیش رو، ارزشهای مدرن دو دهه اخیر با تهدید جدی روبهرو است. در کناراین وضعیت نیروهای دلیرقوای مسلح افغان از مرزهای وطن واستقلال کشور شجاعانه دفاع میکنندو خود را فدا مینمایند وقربانی میدهند به همینروی نگاه تاریخی-علمی به دورهها و مراحل دولتداری شاه امانالله از اهمیت ویژهای برای سیاستمداران و رهبران کنونی برخوردار است.
منابع:
۱- استقلال و شاه امان الله، نامهای جدا ناپذیرتاریخ ما،رجوع شود به مقاله کاندید اکادیمسین محمد اعظم سیستانی)
۲ـ کانديدای اکادميسين دکتور اسدالله حبيب، دوره امانی،١٣٦٨ ، کابل ص مقدمه.
ص١٠.
۳-!»( آدامک، لودویک : تاریخ روابط سیاسی افغانستان از زمان امیر عبدالرحمن خان تا استقلال، ترجمه زهما، صفحه 28 )