مهاجم قصر امین اسرار قتل حفیظ الله امین و چگونگی حضور نظامی شوروی در افغانستان را افشا نمود.
به گزارش اسپوتنیک، عملیات محرم «هجوم-333» که در دسمبر سال 1979 برای از بین بردن حفیظ الله امین رئیس شورای انقلابی افغانستان انجام شد، نه تنها صفحه نو در تاریخ مناسبات متقابل افغانستان و اتحاد شوروی گشود، بلکه برای مدت زمان طولانی آرایش جیوپولیتیک نیروها را در منطقه و برخورد نسبت به خود روسیه را تغییر داد
.
مورخین، سیاستمداران و کارشناسان تا به حال جروبحث ها راجع به علل و ضرورت ورود نیروهای شوروی به افغانستان ادامه میدهند، به خاطریکه بسیاری چیزهای ناروشن و تا آخر افشا نشده باقی مانده اند.
الکساندر کولتسوف، سابقه دار جنگ افغانستان، شرکت کننده عملیات ویژه «هجوم-333» در ترکیب یکی از محرمترین گروپ های ویژه «زینیت» کاجی بی اتحاد شوروی که در هجوم بر قصر مستحکم «تاج — بیک» در کابل شرکت داشت، راجع به علل حقیقی عملیات نظامی، اوضاع و احوال که امنیت اتحاد شوروی را در افغانستان در آن سال ها تهدید میکرد، مناسبات با غرب و درس های جنگ افغانستان برای روسیه امروزی در مصاحبه اختصاصی با خبرگزاری «اسپوتنیک» معلومات داد که توجه شما را به آن جلب میداریم.
اسپوتنیک: مناسبات ما با افغانستان چگونه بود و چرا اتحاد شوروی به انجام این اقدام — ورود نیروها و از بین بردن حفیظ الله امین — مجبور گردید؟ چه چیز به دلیل عمده ای این کار مبدل گشت؟
ا. کولتسوف: افغانستان همیشه نقش قابل ملاحظه در سیاست خارجی روسیه بازی میکرد. قبلاً در زمان ایوان گروزنی به این منطقه سفرا برای برقراری مناسبات دوستانه با افغانان فرستاده شده بودند. و این به آن موقعیت استراتژیک مربوط بود که افغانستان دارا می باشد. ما پیوسته تلاش می ورزیدیم، تا افغانستان برای ما کشور دوست باشد. از همینرو به آن هرگونه کمک های دوستانه می کردیم. در سال 1919، وقتیکه افغانستان از انگریزان کاملاً مستقل گردید، این کشور اولتر از همه جمهوری سوسیالیستی روسیه فدراتیف شوروی را به رسمیت شناخت. ما به نوبه خود باوجود سالهای دشوار برای ما در دوران جنگ داخلی به افغانستان تسلیحات برای مبارزه با انگریزان ارسال می کردیم.
در سال 1978 در افغانستان انقلاب ثور صورت گرفت. حکومت (شوروی) در آن لحظه عقیده داشت که نورمحمد تره کی (رهبر حزب دموکراتیک خلک) و حفیظ الله امین از ایدیولوژی کمونیستی پیروی میکنند. ولی همه چیز بسیار پیچیده ثابت گردید.
اسپوتنیک: این معلومات که امین راوبط مخفی با امریکا داشت و فقط به همین سبب کاجی بی از بین بردن او را پلان کرد، تا چه حد حقیقت دارد؟
ا. کولتسوف: فیصله راجع به ورود نیروها به افغانستان، مانند انجام عملیات ویژه، بطور ناگهانی اتخاذ نشد یا بصورت استثنایی توسط کاجی بی طراحی نشده بود. این فیصله سیاسی رهبری کشور بود. و ماموریت ادارات استخباراتی تحقق این فیصله در عمل بود. در آن سالها نورمحمد تره کی با لیونید بریژنف مناسبات بسیار خوب داشت. آنها یکدیگر را بسیار خوب درک میکردند. و بعد از قتل ترکی توسط امین، بریژنف این را به حساب تحقیر شخصی تلقی کرد و اعلام داشت که به خاطر این باید مجازات گردد. این عامل شخصی تا اندازه زیادی نقش را در اتخاذ فیصله سیاسی: انجام عملیات ویژه در مورد تعویض رژیم در افغانستان، بازی کرد.
حفیظ الله امین در آن وقت اردو و اداراه استخبارات تحت امر خود داشت. برعلاوه این عوامل دیگر نیز وجود داشتند. می گفتند که امین اجنت CIA بود و اینکه او برای منافع اتحاد شوروی خطر به بار می آورد. ولی ثبوت واقعیت این ادعاها حتی بعد از گذشت سال ها بازهم ناممکن است، به خاطریکه دوسیه شخصی او را هیچکس از ماموران استخباراتی ما نه دیده اند. آیا نشانه های غیرمستقیم این وجود دارند: او شخصاً چند بار از اتحاد شوروی در مورد ورود نیروها خواهش نموده بود که کاملاً میتوانستند اقدامات فعال CIA بر ضد ما باشد. چند بار به او، قبل از کشته شدن نورمحمد تره کی، جواب رد داده بودند. اینکه چه کسی این فیصله سیاسی اتخاذ کرد و کی مبتکر آن بود — نوشته ها در هیچ آرشیف وجود ندارند. در حقیقت معلوم نیست که آیا این نظامیان، اندروپوف یا شخصاً بریزنف بود.
رهبری سیاسی در برابر ادارات استخباراتی وظیفه تعویض رژیم در افغانستان قرار داد. از همینرو گفتن اینکه ما خود به آنجا رفتیم، درست نیست.
گروپ ما در اکتوبر سال 1979 سفارت را حفاظت میکرد، ما کابل را مطالعه میکردیم و نقشه را ترتیب منمودیم. آنگاه هیچکس نمی گفت که عملیات ویژه انجام خواهند شد.
اسپوتنیک: این را چگونه میتوان توضیح داد که حفیظ الله امین را میخواستند مسموم سازند و چرا این کار در نتیجه ناممکن گردید؟
ا. کولتسوف: بلی، این بود. من حتی با شخصی (که امین را مسموم ساخت) آشنا هستم. ولی حقیقت اینست که روشن نیست که این مسمومیت وظیفه مطروحه — تعویض رژیم سیاسی — را حل کرده میتوانست یا خیر. ممکن مردم از جمله طرفدران او به قدرت میرسیدند. در این صورت رژیم تعویض نمی شد. بطور کل چند وریانت در باره نابودسازی امین وجود داشت: مسموم کردن و همچنان پلان گشودن آتش توسط راکت انداز بر اتاق خواب او و سوءقصد جداگانه نیز آماده میشد. ولی این همه وظیفه را از نقطه نظر سیاسی حل کرده نمی توانست. عملیات چند بار به تعویق انداخته شد، به خاطری که پلان بطور مفصل تهیده نشده بود. پلان فقط در روزهای بیست بوجود آمد.
اسپوتنیک: یعنی فقط هجوم می توانست مساله را حل کند؟ و چانس حفظ جان امین، به اسارت گرفتن او، وجود نداشت؟ چه چیز در این ماموریت بسیار دشوار بود؟
ا. کولتسوف: برخلاف آن که میگویند که هنگام این هجوم بحر خون وجود نداشت. از جانب ما تلفات وجود داشت، ولی کم. در سال گذشته، وقتیکه من در کابل بودم و به قصر نگاه میکردم، پس برای یک لحظه، با بیاد اوردن همه و پرسیدن این سوال: چگونه ما توانستیم، چگونه دویدن در این زینه بزرگ و زنده ماندن ممکن بود، حیرت زده شدم. واضحاً، ترس آور بود. و طوری که در مشرق زمین میگویند، برای آنکه بر دشمن پیروز شد، باید در ابتدا بر خود غالب شد. از همینرو، وقتیکه بر خود پیروز شوی، آنگاه به پیش می دوی. خود هجوم 50 دقیقه وقت گرفت. تلفات عمده ما در خود قصر نه بود، بلکه وقتیکه از زرهپوش می پریدیم و تحت آتش محافظان امین قرار می گرفتیم. باید راه مرگبار 50 متری تا قصر را طی میکردیم. بلی، چانس زنده ماندن امین اصلاً وجود نداشت، چنین وظیفه را پلان نیز پیشبینی نمی کرد.
اسپوتنیک: اگر از لابلای منشور زمان نگاه کرد، آیا برخورد شخصی شما نسبت به این حادثه تاریخی که شما بخش از آن هستید، تغییر کرده یا خیر؟ شما خود این همه را حالا چگونه ارزیابی میکنید؟
ا. کولتسوف: با درنظرداشت موقعیت استراتژیک افغانستان، عملیات در باره تعویض رژیم ضروری بود. این سوال جداست که کدام رژیم باید رویکار میشد. ببرک کارمل آن شخصی ثابت نشد کسی که میتوانست رهبر قوی باشد و مردم افغانستان را درک کند.
اما به این باید از جهت دیگر نگاه کرد. تا زمانیکه در افغانستان نیروهای ما وجود داشتند، مثل نیروهای ناتو که در حال حاضر در آنجا قرار دارند، پس راجع به هیچگونه مواد مخدر صحبت در میان نبود. چنین ترافیک مواد مخدر وحشیانه، مثلیکه در دوران امریکایان وجود دارد، وجود نداشت. ما جهت ایجاد شبکه اقتصادی تلاش می ورزیدم، تا مردم مصروف چیزهای دیگر: نه به کشت خشخاش، بلکه زرع نمودن گندم و دیگر محصولات زراعتی، باشند.
اسپوتنیک: به هر صورت، ما را غرب بعد از هجوم و مرگ امین اشغالگران خواند. اگرچه بعد از گذشت سال ها آنها نیز در افغانستان مداخله کردند و در آنجا مدت زمان طولانی تر بند ماندند. این حوادث را چگونه میتوان ارزیابی کرد؟
ا. کولتسوف: باید صادق بود، ما اصلاً جنگ تبلیغاتی و اطلاعاتی را به غرب در افغانستان باختیم. و این باخت حالا در دوسیه سکریپل ها بازتاب می یابد. حالا امریکایان در افغانستان باداری میکنند، آنها هیچ چیزی (به نفع مردم افغانستان) انجام نمی دهند، اما آنها در عین حال اشغالگران نیستند و جامعه جهانی آنها را چنین محسوب نمی کند.
اسپوتنیک: آیا با گذشت سال ها شما با افغانان معاشرت داشتید، برخورد آنها نسبت به حوادث گذشته چگونه است؟ آیا آنها ما را اشغالگران بد، طوریکه غرب این را به جهان تلقین میکند، میشمارند؟
ا. کولتسوف: اینکه زمان تعویض حاکمیت در افغانستان صورت گرفت، برای مردم امر طبیعی بود. ولی برای مردم افغانستان این مهم بود که «شوروی» (اتحاد جماهیر شوروی) در آن سال های انجام داده بود، انستیتوت ها در کابل… اعمار شدند و چقدر متخصصین ما به افغانان در انکشاف اجتماعی کمک کردند. طبعاً، افغانان همه اینها را دیدند. ما به آنها کمک مشخص هدفمند میکردیم: ما پروژه ها را اعمار میکردیم و تاسیسات مهم را بازسازی مینمودیم. مردم عادی افغانستان به جریانات و تحولات سیاسی علاقمندی کمتر داشتند. اگر ما کارخانه ها را می ساختیم، پس برای افغانان مشاغل ایجاد میکردیم. این از همه مهمتر بود. برخورد سربازان ما نسبت به مردم افغانستان انسانی تر بود. از همینرو برخورد افغانان عادی نسبت به ما حالا نیز بسیار خوب است. حتی حالا، بعد از گذشت سال ها، انها آنچه را که برای آنها انجام داده بودیم، یاداوری میکنند.
اسپوتنیک: آیا «هجوم-333» برخورد شما را نسبت به زندگی تغییر داده؟ و آیا شما یکبار دیگر به چنین عملیات رفته میتوانید؟
ا. کولتسوف: بعد از آنکه من در عملیات محاربوی شرکت کردم، خون و رفقای خود و دشمنان را دیدم ، در سرم همه چیز دور خورد. همه ارزیابی های حیاتی همه حوادث که با من رخ دادند — همه بصورت بنیادی تغییر کردند. و اگر حالا گفت، پس بلی، من به مثابه سرباز اجیر میرفتم. جنگ جنگ است. ولی اگر به هجوم بر امین جوانان روان میکردند، پس تلفات کاملاً دیگر می بودند. فقط کمیت تجربه زندگی کمک میکرد که به کجا باید رفت. وقتیکه ما به قصر «تاج بیک» وارد شدیم، در دهلیزها اصلاً رفتن ناممکن بود. مجبور شدیم بمب های دستی پرتاب کنیم. و یک بمب به هدف اصابت کرد. تبراق ما پر از بمب های دستی بود.
و حالا وقتیکه تو فلم راجع به جنگ می بینی، پس آنرا از این نقطه نظر ارزیابی میکنی که تو چه کار میکردی و وقتیکه در چنین وضع قرار می گرفتی، چه میکردی، تا وظیفه مطروحه را اجرا میکردی و باید زنده بمانی. اینست اصل اساسی، نه اینکه، تا تو را بکشند، و اقارب تو ستاره قهرمانی بعد از مرگ دریافت کنند.