زيميرواسکاري
قسمت اول > پژوهشي از( زيميرواسکاري )
افغانستان وچنگال خونيني نظاميان واستخبارات نظامي پاکستان
پاکستان که پس از چین، هند، آمریکا، اندونزیا و برزیل ششمین کشور پرنفوس جهان است، به یکی از مهمترین کانون های خطر تبدیل شده است. پاکستان، در تاریخ شصت ساله خود، هرگز از ثبات پایدار برخوردار نبوده است. این کشور، پس از وقایع تروریستی یازده سپتامبر ۲۰۰۱ ، در چارچوب مبارزه بین المللی با تروریسم، از کمک های تسلیحاتی و مالی سخاوتمندانه واشنگتن برخوردار شد. هدف از این تقویت تسلیحاتی، مبارزه با اسلامگرایان مسلحی بود که در مناطق مرزی میان پاکستان و افغانستان لانه کرده و در حال رشد بودند. استراتژی درازمدت ایالات متحده آمریکا، از آغاز، تبدیل پاکستان به یک متحد قوی در منطقه بود. تا سال ۱۹۷۷ ذوالفقار علی بوتو رئیس جمهور لیبرال پاکستان، نه تنها از پشتیبانی آمریکا، بلکه در چاچوب پیمان سنتو از پشتیبانی مالی و نظامی رژیم سلطنتی ایران وازديدگاه سياسي ازپشتيباني جمهوري خلق چين نیز برخوردار بود. در سایه این کمک ها، پاکستان راه رشد را می پیمود.
اما در سال ۱۹۷۷ با کودتای جنرال ضیاءالحق، اردو در این کشور وارد بازی سیاست شد. ضیاء الحق، که قصد داشت قدرت خود را بر مبنای گسترش نهادهای مذهبی حفظ کند، تا نزديک به دهه نود به تقویت این نهادها پرداخت. در دوره ضیاءالحق، قوانین اسلامی قدرت اجرائیوي یافتند، روشنفکران و زنان سرکوب شدند و مدارس افراطگرايي اسلامي گسترشی شدید یافتند. در همین مدارس افراطگرايي بود که هزاران طالب وافراطيون بنياگرايي کشورما ، زیر نفوذ دستگاه امنیتی پاکستان، برای ويراني وبربادي در افغانستان آموزش دیدند. پس از مرگ جنرال ضیاء الحق، نواز شریف در جریان یک انتخابات آزاد به نخست وزیری رسید. در تابستان سال ۱۹۹۹ پاکستان در جریان درگیری نظامی بر سر کشمیر از هند شکست خورد.
شرایط روانی ناشی از این شکست، به پرویز مشرف امکان داد که علیه دولت انتخابی نواز شریف دست به کودتائی دیگر بزند. نواز شریف، متهم به فساد مالی، ناگزیر از ترک پاکستان شد و مدتی بعد، بی نظیر بوتو نخست وزیر پیشین و شوهرش نیز متهم به اختلاس و ناچار از فرار شدند. پرویز مشرف، پس از کودتای نظامی، به مردم پاکستان وعده داد که با فساد مالی مبارزه کند. اما فساد مالی، زیر سلطه نظامیان، نه تنها کاهش نیافت، بلکه شدیدتر شد. بسیاری از همقطاران نظامی مشرف، اکنون به ثروتمندترین چهره های پاکستان تبدیل شده اند. وهمين نظاميان باسياستهاي چند پهلوباگذشت هروروزپاکستان را درعمق بنيادگرايي ، معامله ها وزدوبندهاي پت وپنهان با تروريستان بين المللي بسوي تنش وتشنج هدايت مينمايند .
ازجانب ديگراین خطري وجود دارد که آن ها به دلیل رشد تمایلات ضد غربی، از نیروی اتمی علیه آمریکا و متحدانش استفاده کنند. در انتخابات پارلمانی سال دوهزارودو، احزاب افراطي اسلامي ( متحده مجلس عمل ) به سومین قدرت مجلس ملی تبدیل و در در دو ایالت از چهار ایالت وارد ائتلاف حاکم شدند. در آن زمان بود که خطر تبدیل پاکستان به یک کشور بنیادگرای اسلامی جدی تر شد، زیرا بنیادگرایان نشان داده بودند که می توانند از طریق انتخابات، قدرت سیاسی را قبضه کنند.
مشکل اساسی پاکستان این است که نیروی دموکرات و سکولار متشکل و قدرتمندی ندارد تا بتواند در بازی های دموکراتیک راه را بر رشد بنیادگرایان ببندد. میزان بیسوادی در این کشور بسیار بالا است و بنیادگرایان بیشترین نفوذ را در میان بی سوادان دارند. در سال های اخیر، محبوبیت طالبان به موازات نفرت از آمریکا به ميزان زيادي در پاکستان بالا رفته است. در صورت شکست دولت ائتلافی، پاکستان به راهی می رود که رشد تنش های قومی و مذهبی، درگیری های مسلحانه، ترور، رودرروئی خونین اکثریت سنی با اقلیت شیعه و ناآرامی بیشتر بلوچستان ویژگی های آن خواهند بود. هیچ کشوری در منطقه، بیش از پاکستان آبستن آشوب نیست و اوضاع این کشور نشان می دهد که مبارزه بین المللی با تروریسم، به ضد خود تبدیل شده است.
پاکستان، به عنوان تنها قدرت اتمی اسلام، اکنون سال ها است که درگیر بحران و بی ثباتی است.
مناطق شمالی کشور در مرز افغانستان، عملا از کنترول دولت مرکزی خارج و به سنگر نیروهای طالبان، قاچاقچیان مواد مخدر و نیروهای مسلح القاعده تبدیل شده است.
طالبان، با استفاده از امکاناتی که در این منطقه فراهم ساختهاند، دوباره جان گرفتهاند و ظرف سال هاي گذشته، عملیات نظامی بی شماری را علیه نیروهای بین المللی و دولت افغانستان انجام داده اند. آن ها، در این مناطق، تشکیلاتی به نام جنبش طالبان پاکستان ایجاد کرده اند. رهبران این جنبش، پس از تشکیل دولت ائتلافی، حاضر شدند بر سر صلح با دولت مرکزی به مذاکره بنشینند، اما همزمان اعلام کردند که این مذاکره به معنای قطع عملیات آنان علیه نیروهای خارجی نیست.
پرویز مشرف، پس از به دست گرفتن قدرت، سیاست پیشینیان خود را در برابر افغانستان دنبال کرد. تقویت طالبان، اساس این سیاست را تشکیل می داد. اما هنگام حمله آمريکابه افغانستان و سرنگونی طالبان، حکومت پاکستان بر سر مهمترین دوراهی تاریخ خود قرار گرفت: اگر از طریق مخالفت با تهاجم افغانستان در برابر آمریکا قرار می گرفت، می توانست از سوی غرب همسو و همرزم طالبان تلقی شود. پرویز مشرف بعدها در کتاب خاطرات خود نوشت که اگر با آمریکا همراهی نمی کرد، کشورش بمباران می شد.
همکاری با آمریکا نیز، مشکل خود را داشت: این امر، نه تنها طالبان، بلکه بخش قابل توجهی از نفوس پاکستان را، که از دخالت غرب در سرنوشت مسلمانان عصبی بودند، علیه حکومت پرویز مشرف تحریک می کرد. اما جنرال مشرف ( درظاهر) چاره ای جز آن نیافت که به سقوط طالبان کمک کند و در چارچوب مبارزه بین المللی با تروریسم، به تعقیب آن ها و سایر بنیادگرایان بپردازد.
نزدیکی به آمریکا، در کنار خطراتی که برای حکومت مشرف می آفرید، برکاتی نیز داشت. از جمله کمک های صندوق بین المللی پول و بانک جهانی را روانه این کشور ساخت. همین امر سبب شد که رشد اقتصادی این کشور، در سال ۲۰۰۶ به هفت و نیم درصد برسد. اما از ثمرات این رشد، تنها لایه بالائی طبقه متوسط و بیش از همه نظامیان بهره بردند و مردم همچنان در فقر باقی ماندند. رشد تضادها، زمینه های افزایش نفوذ اسلامگرایان را در سال های اخیر فراهم ساخت. برای پاسخگوئی به این تناقض، پرویز مشرف کوشید نیروهای مذهبی معتدل را تا حد امکان جذب دستگاه های دولتی کند.
مشرف به مبلغ اعتدال مذهبی تبدیل شد. اعتدالی که به گفته او می بایست در خدمت یک کشور پیشرفته و پرتحرک اسلامی قرار گیرد. وی، با تکیه بر این شعارها، نبرد با بنیادگرایان را رسما اعلام کرد. اما نتیجه همین سیاست بود که سیستم را در برابر بزرگترین خطر ممکن قرار داد: نیروهای مذهبی در دستگاه های دولتی، اردوو سازمان امنیت، بیشتر نفوذ کردند. آن ها در عین حال متاثر از شرایط خاص منطقه، از اعتدالی که مشرف آرزو می کرد دور و به تدریج رادیکال تر شدند.
از بدو تاسيس کشور پاکستان در سال نوزده چهل وهفت ميلادی تا زمان لشکرکشي شوروی به افغانستان در سال نوزده هفتادونو، مسايل مرزی بر روابط اين دو کشور، سايه افکنده بود و پس از آن، تا زمان سقوط حکومت داکتر نجيب الله ، علاوه بر اين مساله، حمايت پاکستان از نيروهاي مسلح که عليه دولت کابل می جنگيدند نيز بر تنشهای موجود ميان دو کشور افزود. مرز مشترک پاکستان و افغانستان که به خط ديورند مشهور است در زمان سلطه بريتانيا بر شبه قاره هند در سال۱۸۹۳ بين هند و افغانستان کشيده شد و مناطقی از افغانستان آن زمان به هند بريتانيايی تعلق گرفت. پس از تجزيه شبه قاره هند و تشکيل کشور پاکستان در سال۱۹۴۷ ميلادى، اين مناطق که ساکنان آن پشتون و بلوچ هستند، جز قلمرو پاکستان شد. خط ديورند بنيادى ترين عاملى بوده كه بر چگونگى روابط دو كشور سايه افكنده است. تا جايى كه به پاكستان مربوط مى شود، تنها طرح ادعاى ارضى از طرف دولت هاى روى كار آمده در افغانستان چندان براى اين كشور نگران كننده نيست. چرا كه پاكستان از همان ابتداى تولدش در مقايسه با افغانستان باحمايت بي دريغ آمريکاوانگليس درموقعيت برترى قرار داشته است.
آنچه كه تاكنون مايه نگرانى زمامداران پاكستان بوده قبايل پشتون ساكن در نوار مرزى كشورش است. اين قبايل به رغم اينكه به لحاظ سياسى و حقوقى اتباع پاكستان محسوب مى شوند، پيوندهاى قومى و قبيله اى خود را با هم کيشان شان در اين سوى مرز كاملاً حفظ كرده اند و بعد از گذشت بيشتراز يك قرن جدايى هنوز نوستالژى اتحاد و پيوستن دوباره به افغانستان را از خاطر نبرده اند.
جنگ افغانستان باعث به وجود آمدن کادرهای جدید اسلامی شد که در جنگ چریکی مهارت پیدا کردند ، قدرت مبادله ی اطلاعاتی خود را بالا بردند ، در به قتل رساندن افراد چیره دست شدند و در ساختن موتر های حامل بمب ، تجربه طولائی پیدا کردند . شبکه هاي بنيادگرايي به طرز گسترده ای اسلامیست ها را از شمال آفریقا ، تا مصر ، خلیج فارس ، آسیای میانه و پاکستان ، با استحکام به هم وصل کرد . واقعیت این بود که جنبش اسلامیست ، قبلا ؛ در دهه ی هفتاد ، به نقطه ی پرواز خود رسیده بود . ماشينهاي این پرواز ، ایجاد ثروت نفتی عربستان سعودی ، پدیداری نظام بانکی اسلامی با خصلت های سیاسی بالا ، و به وجود آمدن نهادهای جدید اسلامیست در مصر و سایر کشورهای مسلمان محافظه کار بود .
در جنگ افغانستان ، جنبش خصلت تندروی شدیدی پیدا کرد و احساس کرد که قدرت در عضلاتش تبدیل به اعصابی نیرو بخش شده است . در اواخر دهه ی هشتاد ، افراطيون قدرت را در افغانستان و سودان قبضه کردند و قدرت حائز اهمیتی در عربستان سعودی و پاکستان کسب و مصر و الجزیره را مورد تهدید قرار دادند . پایه های القاعده و تروریسم زیر زمینی این سازمان ، در این سال ها ریخته شد .
بعضی از این تحولات ، یا شاید هم بسیاری از آن ها ، به نظر معماران سیاسی و نظام اطلاعاتی ایالات متحده که چهار چشمی به موضوع رویاروئی با اتحاد شوروی در افغانستان خیره شده بودند ، نیامد . یا اصلا رویت نشد تا مورد غفلت قرار گیرد. سرانجام ، برحسب استراتژی گسترده تری ، جهاد ويرانگرافغانستان باعث تحقق رویائی شد که تا دهه ی هشتاد مطلقا ذهنیت محافظه کاران جدید ارزیابی می شد . برای وارد کردن ایالات متحده در بخش هائی از جهان که تا دهه ی هشتاد خارج از دایره ی نفوذ آمریکا قرار می گرفتند ، جدالی سخت درگرفته بود . این جدال ، از دهه هشتاد که جهادی های افغانستان از ایالات متحده ، چین و اسرائیل سکر،کلستر، بلوپايپ ،استنگرو... گرفتند تا علیه ارتش سرخ بجنگند ، آغاز شد ، دهه نود که جنبش طالبان با حمایت مستقیم ایالات متحده به وجود آمد ، کشیده شد ، و امروز ایالات متحده اسيري دامهاي شد که خود بخاطرشکارحريف درحلقه هاي اين دامها دانه ريخته بود.
سرمایه گذاری سيا ازطريق پاکستان براي جهادي هادر سال هشتادوچهار به دوصدوپنجاه میلیون دالر رسیده بود « یعنی در همان حدی که در سال های پیش از آن انجام شده بود »، اما پس از آن بود که این سرمایه گذاری سربه آسمان زد: در سال هشتادوشش ميلادي به چهارصدوهفتاد میلیون دالر، و در سال هشتادوهفت به شش صدوسي میلیون دالر رسید . ایالات متحده ، به سختی کوشید تا کشورهای دیگر ، از جمله چین را وارد دعوا کند. بنا به گزارش «چارلزفریمن » ( سفیر ایالات متحده در چین ) ، « از سال هشتادويک تا هشتادوچهار چین به ارزش شش صد میلیون دالر اسلحه به افغانستان فرستاد.» ویلیام کیسی مدیر سیا نه تنها سرمایه گذاری برای جنگ افغانستان را توسعه داد ، بلکه هدف های جاه طلبانه اش را نیز گسترش داد . حالا دیگر سیا به پیروزی می اندیشید و سلاح های تخریبی و دلفریب بیشتری را برای مجاهدین تامین می کرد ، که از آن جمله می توان از راکتهاي زمین به هوای استنگر نامبرد. وقتی جهاد توسعه یافت ، سیل مسلمانان متعصب عرب ، از کشورهای مختلف اسلامی ، به افغانستان سرازیر شد .
کشورهای مختلف عربی ، از جمله مصر و عربستان سعودی ، چون سازمان های بین المللی طیف راست اسلامی – مثل اخوان المسلمین ، اتحادیه جهانی مسلمانان، جماعت تبلیغی به مثابه سازمان مسیونرهای اسلامی که مرکز شان در پاکستان بود ، کارزارهای را برای سربازگیری از افراطيون آغاز کردند . بدین گونه بود که رویاهای اسامه بن لادن برای وحدت گروه های بنیادگرای اسلامی ، بسیج آنان در سراسر جهان برای یافتن جنگجویان مسلمان ، انتقال آنان به پاکستان و قاچاق کردن شان به افغانستان برای پیوستن به جهاد ، تحقق یافت . «کولی » نوشته است : «به بسیاری از آن خشک اندیشان مسلمان گفته شده بود که برای مطالعات و تحصیلات مذهبی به پاکستان می روند».
بعدازلشکرکشي آمريکا درافغانستان بعدازحوادث تروريستي نيويارک وپنتاگون ، پاكستان عامل بي ثباتي در افغانستان به شمار مي رود. اختلافات مرزي از يكسو و ناكاميهاي پاكستان در افغانستان در پي سقوط طالبان از سوي ديگر سبب شده كه پاكستان همه توان و تلاش خود را براي ايجاد بحران در افغانستان و بازگرداندن طالبان بكار گيرد. اين تلاشها در آينده هم ادامه خواهد يافت و دولت افغانستان را با مشكلات مختلفي مواجه مي سازد. آمريکا به عقيده ساده انديشانه اش به سخنان معامله گران پاکستاني ها اعتمادوتيشه به ريشه خودزدند طوريکه به اعتراف يكي از قوماندانان ناتو ، پس از امضاي توافقنامه صلح بين پرويز مشرف و طالبان در وزيرستان، ميزان خشونت ها و عمليات هاي نظامي طالبان در برخي از نواحي جنوب افغانستان، سه برابر افزايش يافته است. طالباني كه تا ديروز مانند قطاع الطريق ها و دزدان صحرايي، فقط در مغاره ها و شكاف كوهها زندگي مي كردند و تنها به عمليات هاي دهشت افكنانه انفرادي دست مي زدند، اينك در دستجات منظم چند صد نفري، و جنگ افزارهاي پيشرفته، سواره و پياده، به جنگهاي جبهه اي و كلاسيك و تصرف مناطق مبادرت مي ورزند. قوماندانان ناتو كه بيش ازبيست هزار نيرو را در جنوب رهبري مي كنند پس از يكدوره برخوردهاي نظامي با طالبان اعتراف مي كنند كه جنگ با طالبان يادآور تجربه هاي تلخ ويتنام براي انهاست و هرگاه دير بجنبند و دستگاه ديپلماسي غرب در قبال آنچه كه در افغانستان مي گذرد برخورد انفعال آميز داشته باشد، دير يا زود دولتهاي غربي، شاهد ظهور يك ويتنام جديد خواهند بود.
تحليل گران سياسي می گويند که در چنين شرايطی دولت آمريکا مجادله لفظی زمامداران افغانستان و پاکستان را مانعی در همکاری موثرتر منطقه ای عليه تروريسم می داند. نيروهای ائتلاف بين المللی در افغانستان می گويند پس از امضای توافقنامه ميان حکومت پاکستان و طالبان ، خشونت ها در مناطقی از افغانستان که متصل به وزيرستان هست، تا سه برابر افزايش يافته است. مرز با پاكستان براثر تحريكات و مداخلات پيوسته اين كشور وضع آشفته تري داشته و دولت حضور ضعيفي در آن دارد. اغلب ، فرماندهان به دلخواه عمل كرده و موجبات نارضايتي مردم را فراهم مي آورند. پيام هاى ردوبدل شده ميان واشنگتن با جنرال هاى پاكستان از بروز بحرانى تازه ميان آمريكا ومهم ترين متحد آن درمبارزه باتروريزم درآسيا دارد. درعرض هفت سالى كه از سقوط طالبان مى گذرد، هيچ گاه مناسبات زمامداران آمريكا با اسلام آباد اين اندازه شكننده وحساس نبوده است. دراين اوضاع كه هرروز خبرهاى ناخوشايند جديدى از سازماندهى طالبان از جبهه جنگ مى رسد مى توان بخشى از آنچه را كه دراتاق تصميم گيرى پنتاگون زيرنظر رابرت گيتس درباره پاكستان وطالبان مى گذرد، فهميد. روابط آمريكا ودوست پاكستانى اش دراين هفت سال پس از سقوط طالبان به مدارا و مماشات سپرى شده است. به همان اندازه كه دولت مشرف با طالبان كنار آمده است آمريكايى ها نيز در برخورد احتياط را حفظ كرده اند. جالب اينجاست كه دلايل اين دو گونه مماشات يكسان بوده است . مشرف نفوذ طالبان را درنواحى مرزى افغانستان و پاكستان توجيه سياست خود قرار داده است ودوستان آمريكايى او نيز با خوف به هم ريختن بساط قدرت او ازاعمال فشار بيش تر بر اسلام آباد پرهيز كرد ه اند، اما اكنون همه چيز نشان از پايان اين دوره دوستي وهمکاري درنگاه آمريكايى ها دارد.
مير ازژورناليست وتحليل گر مطبوعاتى پاکستان مى گويد : ما با چماق آمريكا مجبور شديم سياست افغانى خود را تغيير دهيم و حال آن كه بايد خودمان به اين نتيجه مى رسيديم . به اين ترتيب تلاش هاى جنرال مشرف پس از۱۱ سپتامبر براى اثبات صداقتش در مبارزه با گروه هاى افراطى، چندان مؤثر نبود. جالب اينجاست كه آنها راه فرار از فشار مشرف راياد گرفته اند، چنان كه بعدازممنوعيت لشكر طيبه و جيش محمد، اين گروه ها فورآ به جمعيت دعوت وخادم اسلام تغيير نام دادند و با همان تشكيلات و افراد به فعاليت مسلحانه ادامه داده و در انتشارات خود درباره ضرورت جنگ وجهاد تبليغ كردند. پس جاى تعجب ندارد كه با وجود اين ممنوعيت ها، تفكر افراط گرايى به صورت اپيدمى در جامعه پاكستان رشد و نمو پيدا مى كند. گزارشى كه در مجله «فرايدى تايمز» به قلم شهباز منتشر شد، به حد كافى تكان دهنده بود. در طي چند ماه ، افراطيون موفق به جذب۷۰۰۰ جوان در رده سنى۱۸ تا۲۵ سال در سراسر اين كشور شدند كه لشكر طيبه با ۳۳۵۰ نفر در صدر اين گروه ها قرار داشتند. حافظ سعيد در دوم اپريل ۲۰۰۴ ميلادى در راهپيمايى بزرگى در اسلام آباد آشكارا اعانه براى جهاد جمع آورى كرد. پلاكاردهاى اين راهپيمايى از جوانان دعوت مى كرد براى آموزش جنگ به لشكر طيبه بپيوندند. اين تظاهرات در شرايطى انجام شد كه در پاكستان برگزارى گردهمايى هاى سياسى بويژه براى گروه هاى بنيادگراممنوع اعلام شده بود.
اما برخى دليل افتادن مشرف درگرداب افراطيون را خطاهاى بنيادين او در حذف احزاب معتدل واتحاد اوليه او با افراطيون مى دانند . به باور اين ناظران مشرف در اكتبر۲۰۰۲ ميلادى دست به اقدامى زد كه اكنون مايه دردسر بسيار براى حكومت وى شده است. مشرف با اخراج دو حزب كهنه كار عمده سياسى يعنى مسلم ليگ نوازو حزب مردم در واقع به پدران معنوى طالبان اجازه داد تحت بيرق مجلس متحده عمل در انتخابات پارلمانى شركت كنند. اشتباه ديگر او اين بودكه به بنيادگرايان افراطي اجازه داد در انتخابات پارلمانى رقابت كنند تا رهبران و هواداران حزب مردم و مسلم ليگ با شكسته شدن آرا تضعيف و خانه نشين يا در اقليت قرار گيرند. مجلس متحده عمل با ريشه دواندن در تشكيلات نظامي ،استخباراتي وسياسى هم اكنون به مخالف اصلى مشرف در تبديل شده اند. هم اكنون دراسلام آباد يك مبارزه تند جريان دارد.
افراطيون مشرف را به همراه چند تن از هيأت دولتش نوكران آمريكا معرفى مى كند. شاخص ترين اين متهمان شوكت عزيز وزير دارايى و صدراعظم قبلي هستند. مشرف نيز در مقابل وارد بازى اتهام زنى به آنان شده و رهبران مجلس متحده عمل را در محافل خصوصى تندرو، بى سواد و متحجر خطاب مى كند.
تحليلگرانى كه برنامه مشرف درمبارزه باتروريزم را ازاين منظر رصد مى كنند معتقدندكه اونمى تواند برضد افراطيون وارد جنگ تمام عيار شود، زيرا اين گروه ها در۲۰ سال گذشته همواره از شيردان اردووآي اس آي پاكستان تغذيه و هدايت شده اند. براين اساس ائتلاف گروه هاى مذهبى به نام مجلس متحده عمل به يكى از موانع اصلى در راه اجراى سياست هاى مشرف تبديل شده اند، اين ائتلاف مصرانه از مشرف مى خواهد عمليات نظامى در بخش قبايلى -اردوگاه طالبان - متوقف شود.
بنابراين دعوتى كه آمريكايى ها از مشرف براى آغاز جنگ جديد كرده اند يك مسير خطرناك وتاريك است كه هيچ كس وحتى خود مشرف عاقبت آن را نمى داند با اطاعت پاكستان از سياست هاى آمريكا، اين خطر وجود دارد كه گروه هاى افراطى كه با فلسفه ضد آمريكايى به حيات خود ادامه مى دهند، تقويت شوند. مشرف به روزهاى سرنوشت سازى گام مى نهد، او كه به تأسى از حكومت نظامى ضياءالحق با احزاب سنتى ائتلاف بست، اكنون درميان ۲همپيمان ديروز- طالبان وآمريكا - با بن بستى خطرناك روبه روست.
آياکرزي ميتواند جلومداخله پاکستان درافغانستان رابگيرد؟؟؟
Typography
- Smaller Small Medium Big Bigger
- Default Helvetica Segoe Georgia Times
- Reading Mode