یاداشت: این نوشته قبلاًً در نشریه آزادي به نشر رسیده است ، علت نشر مجدد آن اینست که هنوز هم کشورهای مداخله ګر در امور داخلی افغانستان، ګروهک های مسلح ساخته دست خویش را بنام اقوام و ملیت های افغانستان جا ميزنند ، بطور مثال جمیعت و شورای نظار را بمثابه تاجیک ها، جنبش اسلامی دوستم را به مثابه ازبک ها، وحدت را بمثابه هزاره ها و طالبان را بمثابه پشتون ها تلقی و جاګزین مینمایند و تلاش دارند تا نقش انها را که در حقیقت حامیان منافع این کشور ها اند ، درسیسم دولتي و حیات اجتماعی افغانستان تقویت نمایند و درصورت تضعیف شدن و یا زیانمند شدن موقف سیاسی ویا نظامی این و یا آن ګروه جنګی و يا رهبر و يا جنګسالارغوغا پرپا مینمايند که ګويا منافع این و آن قوم وملیت در خطر است. در این نوشته بطور مختصر سعی بعمل آمده تا ماهیت این توطیهُ ها افشاُ ګردد.
به تعقیبب بحث مندرج در شماره ۳۱ ماهنامه آزادۍ صفحات ۱۰،۱۱درین نوشتار میخواهم مطالب ومواردۍ را در رابطه به این معادله استعمارۍ که اقوام افغان را معادل و مرادف با ګروههاۍ درګیرنظامۍ قرار میدهند.به عرض برسانم.البته با رعایت حداکثراختصار وایجاز که از حوصله« آزادۍ» خارج نبوده وخواننده عزیزالقدر را خسته نسازد. در بحث قبلۍ ګفتیم که «پاشنهْ اشیل» کشورما موضوع با اهمیت وحدت ملۍ است که در مقاطع مختلف تاریخۍ،تحکیم ان باعث برومندۍ وسرفرازۍکشورګردیده ودر عدم ان سیه روزۍ و تضعیف کشور بوده است.بیګانګان در درازناۍ مختلف وبخصوص در حوادث سه دههً اخیر ،این نکته را مطمح نظر داشته و به نحوۍ از انحاُ مورد بهره بردارۍ قرارداده است. (که باید در بحث جداګانه مورد ارزیابۍ قرار ګیرد).انچه طۍ سالهاۍ اخیر اِعمال میګردد ،قراردادن اقوام با هم برادر و برابر افغان در برابرهمدیګر میباشد که ګروه هاۍ جنګۍ را بحساب اقوام قلمداد کرده و طورۍ افاده میدهند که ګویا هر ګروه جنګۍ ممثل و نمایندهً این وان قوم بوده وبدینترتیب دورۍ وتقابل ګروه ها، به مفهوم دورۍ و تقابل اقوام و برعکس تقرب آنهاعلامهُ پیوستګۍاقوام میباشد و چنانچه طراحان «فلسفه وجودۍ» «شوراۍ هماهنګۍ را همیطور استدلال میکردند.
مردم عواقب و پیامد همچو سنجش ها را در معاملات و زد و بند هاې مختلف و منجمله در معاملات «جبل السراج» «خنجان»«شوراۍ هماهنګې» و ...دیدتد ګه هر ګدام تجربه خونین بوده و باعث تخریب وحدت ملې کشور ګردیده است که طبعاْ از دیدګاه محقق تیزبین بدور نمانده ونخواهد ماند. در بحث کنونې، نقاب از رخ دیګر این« معامله» که طالبان را به حساب یکۍ از اقوام برادر افغان قلمداد مینمایند، بر میداریم، «معادله» استعمارۍ چنین طرح ګردیده که طالبان را معادل پشتونها قرار داده وملا عمر وحواریون آنرا سمبول قندهار باستان وانمود نمایند. ما شاهد بودیم که این «معادله» استعمارۍ تا مذاکرات تاشکند وعشق آباد راه یافت ودر اینجا وانجا،تکرارګردیده وچند مقام پاکستانۍ با پررویۍ به عوض طالبان،کلمات پشتون وبشتونها را خاطر نشان نمودند. طۍ این مدت کم نبوده ونیستند عدهً به اصطلاح روشنفکر ومنور افغان، که در توجیه این «معادله» قلم فرسایی کرده و با ابداع تیوریهاۍ مڅتلف، صاف و ساده درخدمت همین دسیسهً بین المللۍ قرار ګرفته اند. آ،س، آ پاکستان بمثابهً میراث خوار استعمار، در پیشبرد این سیاست استعمارۍ مسایل تاریخۍ، منازعهً تاریخۍ ارضۍ وساختار اتنیک پاکستان وافغانستان را محاسبه نموده است. بدینرو یکۍ از وظایف مبرم در برابرمنورین افغان،افشای همین توطیه است تا ازاین طریق در خدمت وحدت ملی کشور خویش قرار داشته باشیم. طراحان این «معادله» بدینترتیب میخواهند نیات واهداف اصلی شانرا کتمان نموده و تراژیدی خونبار افغانستان را منازعهُ قومی ومذهبی وبحیث جنګ داخلی قلمداد نمایند. آګاهان بخوبی میدانند که تراژیدی خونبار افغانستان و تداوم آن و منجمله ظهور و صدور طالبان ، کار بیګانګان است و جنګ موجود کشور ما، چنګ «نیابتی» است ګه جنبهُ جیوپولتیک، ژیواکونومیک و جیواستراتیژیک دارد ومحتوی آن همانا« مارش تاریخی» بسوی اسیای میاته است. برژنسکی مشاور قبلی امنیتی قصر سفید خاطر نشان ساخته که :هر قدریکه آسیای میانه را در اختیار داشته باشتد،«بازی» قرن۲۱ را خواهند برد. انتونی هایمن پژوهشګر سرشناس مسایل افغانستان در مقالهُ خویش تحت عنوان (افغانستان، طالبان وسیاستهای جهانی)،که در کتاب با اهمیت( تولد مجدد بنیاد ګرایی) به نشر رسیده، در همین ارتباط می نویسد:...از نقطه نظر ژیوپولتیک، افغانستان بطور بالقوه پلی زمینی است برای انتقال انبوه نفت وګاز با ساخت خطوط لوله از کشور های آسیای مرکری به بازارهای پاکستان ،هند وسایر نقاط جهان از طر یق کراچی یا بنادر دیګر در دریای عرب، صرفنظر ازینکه چې دولتی در کابل برسر کار باشد. خاک افغانستان میتواند امکان دسترسی به بازار های جهانی را فراهم سازد وجانشینی باشد برای رهایی انحصار تجاری روسیه .... این پاکستان و عربستان سعودی ومنافع ایالات متحده در پروژه خط لوله يونیکال ـ دلتا بود که مسوول همآهنګ سازی تامین تدارک وتامین مالی سلسله موفقیت های نظامی طالبان شناخته میشد .... احمد رشید ژورنالیست معروف پاکستانی در تازه ترین اثر تحقیقی خویش (طالبان،اسلام،نفت وبازار بزرګ اسیای میانه) حقایق مشابه را افشا، واظهار امیدواری نموده که افغانستان میتواند جنوب آسیا را با آسیای میانه پیوند دهد. بدینترتیب به مشاهده میرسد که موضوع یک قوم خاص مطرح نبوده و به هیچوجه طالبان مساوی و معادل قوم شریف پشتون نمیباشند . بناُ هر ګونه پوشش قومی و مذهبی فی الواقع شکل کاربوده که متاسفانه در تاریخ افغانستان این بار اول نیست که از عقیده پاک دینی مردم و ساختار اتنیک کشور،سوُ استفاده صورت میګیرد. اما جای نهایت تاسف در اینجاست که افراد تحصیل یافته وبا القاب عریض وطویل «علمی» دست لوث لطایف الحیل اجانب میشوند ودر خدمت مقاصد بیګانګان قرار میګیرند . بعضاُ چنین ګفته میشود که اعمال طالبان خصلت قبایل و یا دهات افغانستان را بازتاب میدهند. در حالیکه محققین ژرف نګر مسایل افغانستان تاکید مینمایند که افراد طالبان محصول دوران سوز و ګداز هجرت در پاکستان و اګاهی «دیوبندی» آ موخته در مدارس مذهبی انکشور می باشند . پس سوال منطقی اینطور مطرح میګردد که : آیاوطندوستانه است اګر به این معادله استعماری پشتون معادل طالب، ګردن نهیم ؟ اظهر و من الشمس است که قبول این «معادله» و توجیه و تعبیر ان وحرافی بخاطر ان بزرګترین جفا به قوم شریف ونجیب بشتون و ریختن آب به اسیاب مخریبن وحدت ملی افغانستان است که ما در شماره ۳۱ «آزادی» هست وبود وطن خویش را در ګرو ان ارزیابی کردیم.تاکید ما از این واقعیت ناشی میګردد که در طرح وتطبیق همچومعادلات و معاملات، کشور های ذینفع امیال استعماری را تعقیب مینمایند و از وسایل وذرایع مختلف استفاده مینمایند که اګر صدبار اندیشیده شود و ګاهی سنجیده ګداشته نشود،وقوع این احتمال بعید نیست که درین طومار کشانیده شویم: ما شاهد بودیم که چګونه پاکستان بخاطر تسریع وپیشرفت طالبان نام شاه سابق را مطرح کرد.(طالبان از زمانی بروزداده شدند که چند روزی از ختم جلسات کویته نګذشته بود .این بدان معنی است که انتخاب دقیق زمان صدور، بخاطر خنثی ساختن تصامیم ان جلسات وتدابیر محمود مستری نماینده سر منشی ملل متحد به ارتباط افغانستان بود. شاید سازماندهی سفر جنرال عبدالولی به پاکستان، ملاقات وزیر خارجه پاکستان به تعقیب تسخیر هرات توسط طالبان با شاه و صدور اعلامیه های شاه از تسخیر جلال آباد و مزار شریف و....مواردی اند که ګمان ما را به حقیقت نزدیک بسازد.) و اما این بحث تکمیل نخواهد ګردید تا یکی از اجزای دیګر این «معامله» را مطرح نسازیم: بعضاُ از روی غرض ومرض و یا نا آګاهی ، بحساب اینکه اکثریت رهبران طالبان از قندهار میباشد، آنها را سمبول و نمایندګان انوالا قلمداد میکنند . باید ګفت که این دیګر بزرګترین توهین به قندهار باستان و مردم شریف قندهار میباشد. آیا نا جوانمردانه نیست که ملا محمد عمر را که حیثیت دراکولای افغانستان را اختیار کرده است ،سمبول قندهار باستان قلمداد نمایم؟ قندهاریکه با نام پر فتوح میرویس نیکه و احمد شاه بابا عجین میباشد. چرا و روی کدام معیار عادلانه ، قندهار را بحساب زاغ وزغن قلمداد نماییم . اګر از ګذشته های دور بګذریم، از همین قرن ۲۰ که قریب بدو ماه از ان فاصله داریم کم نبودند هموطنان ګرانقدر قندهاری ما که سهم شایسته ُ را در نهضت منورانه ، آزادیخواهانه و مترقی افغانستان داشته ودر نهضت و مشروطیت اول، دوم وسوم سهم آنان بسیار بر جسته بوده است .مولوی عبدالروف(مولوی خاکی)، ریس انجمن سراج الاخبار که سر مقالهُ نخستین شماره ان اخبار تاریخی بقلم شان تحریر یافته است، آزادیخواه بزرګ و پیش قراول نهضت مشروطیت مولانا محمد سرور واصف قندهاری است که در هنګامیکه به امر امیر مستبد وقت به توب بسته می شد، برای منورین و آزادیخواهان وصیت فرمودند که:
ترک مال و ترک جان و ترک سر در رهُ مشروطه اول منز ل است
مولوی عبدالواسع قندهاری موُلف « تمسک القضات الامانیه» است که حیثیت پدر تقنین را در افغانستان دارا میباشد .( این کتاب که دربر ګیرندهُ تعریف جرایم و احکام جزایی است که از نخستین تلاش بخاطر ایجاد جامعهُ مدنی و حاکمیت قانون حکایه مینماید ـ چیزیکه طالبان دشمن ان میباشند.) محمود طرزی ( پدر ژور نالیزم معاصر کشور ما ) و پدر بزرګوارشان کاکا سید احمد خان لودین و پسر شجاع و مدبر شان عبدالرحمن لودین ،و در مقاطع دیګر تاریخ مرحوم علامه پوهاند عبدالحی حبیبی مورخ نامدار کشور ما ( در یک تمثال سمبولیک که آثار استاد را پهلوی شان سر بسر ګذاشته اند با قامت آن بزرګوار برابر است).شخصیت محترم عبدالرحیم هاتف و مرحوم عبدالاحد کرزی (که چندی قبل توسط عمال آی،اس،آی وطالبان در پاکستان ترور ګردید). البته تعداد همچو بزرګان زیاد می باشد که ما به مصداق کلام یکی از بزرګواران مولانا محمد سرور واصف قندهاری که:
سخن کوتاه باید واصفا در رسم دانایان که تطویل کلام آرد ملال طبع انسانی
به ذکر خیر همین بزرګان بسنده مینماییم. ومنحیث نتیجه بحث اینکه: باید بمثابهُ منور افغان از انسانګرایی ،افغانګرایی، مردم سالاری، وحدت ملی واصول جاودان عدالت اجتماعی ،ترقی و سعادت مردم خویش دفاع نماییم ومرز را بین علم وجهل (مګر این ملای کور خلف همان ملای لنګ نیست که منار «علم و جهل» را شاه امان الله غازی به افتخار پیروزی بر ان اعمار کرد)و نور وتاریکی قبول نماییم و مدافع اهورادر برابر اهریمن باشیم و بګویم که:
زما بر «طالب»و ملا سلامی که آوردند پیغامی خدا را ولی تاویل شان در حیرت انداخت خدا و مصطفی و جبریل را