(بخش دوم – صباح ) { يک پژوهش مستند درمورد اوضاع سياسي ، نظامي واقتصادي افغانستان با اتکاء به بخشهاي خبري وتحليلي ، داخلي وبين المللي } تروريزم وبازي هاي پشت پرده
نااميدي مردم از دولت كرزي و حضور قدرتهاي خارجي درافغانستان باعث افزايش نبردهاي نظامي طولاني مدت شده است. فقر زياد از يك سو، اعتقادات قوي مذهبي وعدم بروز تغييرات جديد، از سوي ديگر. منابع مطلع در ناتو ميگويند: با وجود تضعيف رهبران طالبان، هنوز تعداد زيادي از فرماندهان وافراد نظامي رده پايين وجود دارند كه ساختارهاي بسيار پيچيده تري را ايجاد كردند. نكته جالب و مهم اين است كه همگي اين افراد در پاكستان به سر ميبرند . ترورو تروريزم از اصطلاحات قرن اخير است كه عدهاي براي رسيدن به مقاصد خود آن را انتخاب ميكنند. مسأله تروريسم بيشتر از آن جهت براي ما اهميت پيدا كرده كه واقعه يازده سپتامبر در آمريكا اتفاق افتاد و انگشت اتهام به سوي شرق ومسلمانان نشانه گرفته و اسلام دين خشونت و ترور نام گرفت. در فرهنگ پارسي دري در لغت نامه دهخدا در معني ترور آمده است: «ترور مأخوذ از فرانسه و به معناي قتل سياسي با اسلحه و تروريست طرفدار خشونت عمل و ايجاد رعب و ترس است». عميدزنجاني ميگويند: هر نوع عملي كه به منظور اهداف غيرانساني و در جهت افساد و متضمن به خطر افكندن امنيت و ايجاد زمينه تعرض و محدوديت در مورد حقوق مشروع بشري و موجب سلب آرامش شود... مهمترين عنصر در تعريف تهديد و ارعاب (تروريسم) همانا سلب امنيت است كه آن را تا حد بزرگترين جنايات براي بشر خطرناك ميسازد. فهوي هويدي از روزنامه نگاران عرب معتقد است: اصولا واژه ارهاب در فرهنگ اسلامي ما جايي ندارد و اخيرا راه يافته است و به تروريسم ترجمه شده است. بنابراين شايد بهترين ترجمه براي تروريسم «اعمال خشونت سياسي» باشد. به نظر ميرسد اگر تروريسم را به صورت زير تعريف كنيم تا حدودي به واقعيت نزديكتر خواهيم شد : تروريسم عبارت است از توسل به زور و اقدامات خشونت آميز با انگيزه و اهداف سياسي يا غيرسياسي كه به طور پراكنده و مخفيانه انجام ميپذيرد، به گونهاي كه عنوان دفاع مشروع بر آن قابل صدق نباشد . ترور اقدامي غيرانساني و از نگاه وجدان بشري و منابع حقوقي محكوم است . آنچه كه تروريسم را با مشكل مواجه ساخته تمايز بين دفاع مشروع و مبارزات نهضتهاي آزاديبخش و مبارزات تعيين و تشخيص مصاديق آنها و فرق گذاشتن بين تروريسم و اين مبارزه است . از تعريف تروريسم در كنوانسيون كشورهاي اسلامي به دست ميآيد كه مصاديق تروريسم عبارتند از: سوء قصد، تهديد جان افراد بيگناه و تهديدهاي ديگر، ايجاد رعب و ترس، آدمربائي، گروگان گيري، رفتار خشونتبار توأم با ارعاب و ايجاد ترس، اقدام مسلحانهاي كه امكان آسيب رساندن به غيرنظاميان يا افراد بيگناه داشته باشد، تعدي به جان و مال و حيثيت مأموريت ديپلماتيكي، ايجاد ناامني و اخلال در نظم و امنيت و آسايش عمومي، و مساعدت مالي و ساير امكانات به تروريستها، تخريب يا تهديد به تخريب اموال شخصي و عمومي و محيط زيست. سابقه القاعده به موجوديت قوايي شوروی به افغانستان باز می گردد، زمانی كه گروهی از رزمندگان مسلمان از كشورهای مختلف غرض کمک به مجاهدین كه تحت حمایت وهدايت آمریكا و پاكستان بود پیوستند. القاعده سازمان بسیج كننده اصلی جنگجويان از كشورهای اسلامی بود و کمک هاي های لوژستیكي را برای آن ها فراهم می آورد. در سال های بعد به خصوص از هنگام اعزام نیروهای آمریكایی و انگلیسی به دعوت سعودی ها برای آزاد سازی كویت از عراق، مخالفت القاعده متوجه آمریكا و انگلیس شد كه آن ها را سركوب كننده مسلمانان می دانستند. القاعده عمدتاً مسئول حملات يازده سپتامبر۲۰۰۱ به مركز تجارت جهانی در نیویارك و پنتاگون دانسته می شود و تصور می رود الهام بخش بسیاری حملات بر ضد اهداف نظامی و غیرنظامی باشد. اسامه بن لادن و ایمن الظواهری اعضاء اصلی شورای مركزی القاعده هستند. ایدئولوژی القاعده را از یك طرف می توان تا نوشته های سید قطب، متفكر برجسته اخوان المسلمین، و از طرف دیگر تا سلفی گری ردیابی كرد. هدف این سازمان در اعلامیه هایش احیاء خلافت اسلامی در جهان اعلام می شود و مخالفت با اسرائیل به خصوص در آن بارز است. القاعده معتقد است كه دولت های غربی و به خصوص دولت آمریكا با دخالت در امور ملت های اسلامی برخلاف منافع آن ها عمل می كنند. طالبان گروه اسلامي افراطي است كه حكومت را در سال نودوشش تا دوهزارويک در دست داشت. در طول این سال ها تنها سه كشور امارات متحد عربی، پاكستان و عربستان سعودی این حكومت را به رسمیت شناختند. سؤال اين است، طالبان كيست؟ ذهنيت مشترك همه مااز طالبان، گروهي مذهبي تندرو با ريشهاي بلند است كه درسراسر افغانستان مستقر بودند و مخالفان عقايد مذهبي خود را به هلاكت ميرساندند . بدين ترتيب نهضتي را تشكيل داده بودند كه در آن روزها نيز طرفداراني پيدا كرده بود. افزايش خشونتهاي تندروانه اين نهضت باعث شد كه غرب تلاشهاي خود را براي برقراري آرامش در افغانستان آغاز نمايد . طالبان عمدتاً ازمناطق پشتون نشين افغانستان و ایالات سرحد شمال غربی پاكستان سربرآورده ولي درصفوف آنان تاجيکها وازبيکها نيزوجوددارد. ( بايد گفت که خط فکري طالبان و پشتونهاي باغرورافغانستان تفاوت کلي دارد ) درعین حال بسیاری از داوطلبان از جهان عرب و سایر نقاط جهان طي اين سالها به صفوف آنان پیوستند. پس از سقوط حاکميت ح .د.خ.ا – وحکومت دکترنجيب الله ، افغانستان به میدان جنگ داخلی وزورآزمايي قدرت پرستان مختلف مبدل شد. در این میان طالبان نهایتاً به عنوان گروهی كه توانایی برقراری نظم را داشتند ظهور نمودند. شروع كار طالبان به ماجرایی بهار نودوچهارميلادي نسبت داده می شود، به این ترتیب این كاروان هاي كه در واقع مملو ازجنگجویان پاكستانی بودند به لباس طالبان در آمده بودند و پاكستانی ها آنان را تجهیز نموده و کمک مالي عربستان سعودي وامارات متحده عربي وحمايت سياسي آمريکا راباخودداشتند وارد ميدان متشنج افغانستان گرديدند. طالبان پیروزی های مكرری را بدست آوردند و در سال نودوشش كابل را تصرف كردند وپانزده ماه بعد تا شمال كشور هم پیش رفتند و در اگست نودوهشت مزار شریف را نیز فتح كردند. دراین دوره نیروهای القاعده در اتحاد كامل با نیروهای طالبان قرار داشتند. بدنبال بمب گذاری های يازده سپتامبر، آمریكا برای تحویل دادن نیروی القاعده به طالبان اولتیماتوم داد و پس از مخالفت دولت طالبان با انجام این كار، شورای امنیت سازمان ملل قطع نامه ای را برای حمله نظامی به افغانستان صادر كرد. حمله نظامی نیروهای غربی باعث سقوط طالبان شد. ازآن به معد طالبان در نقاط مرزی افغانستان و پاكستان متمركز بوده اند و حملات خويش رابه نیروهای غربی و دولت ادامه داده اند. طالبان در پاكستان تربيت يافته و ظهور كردند. کشوري كه دولت و اردوي آن لحظه اى از تحت نفوذ دنياى غرب به خصوص آمريكا خارج نبوده در عصر دو قطبى بودن جهان ، پاكستان به آمريكا تكيه داشت، «اي . اس .اي ، هميشه تحت نفوذ «سيا» بوده و روابط نزديك با هم داشته اند، به همين دليل نيز هر وقت آمريكا خواسته اردوي پاكستان وارد عمل شده و زمام قدرت را به دست گرفته است. پس اين دو دولت و دو سازمان اطلاعاتى قوى نمى توانستند شناختى از طالبان نداشته باشد و بى اطلاع از ايده ها و آرمانها و عملكرد طالبان باشند، بلكه دقيقاً همه تحركات آنان را زير نظر داشته و كنترول مى كرد ند و علت اينكه عليه آنان در آغاز موضع خصمانه نگرفتند، بى اطلاعى و عدم شناخت نبوده بلكه چيزى ديگر بوده است و آن اينكه: آمريكا، ضربه سختى از بنيادگرايى اسلامى شيعى ايران خورده بود، قطع شدن دست آمريكا از ايران خواب آرام را، از چشمان سازمانهاى اطلاعاتى آمريكا ربوده بود، ويقيناً نمى خواست، در افغانستان نيز چنين جريانى به حاكميت برسد. و بهترين راه مقابله با اين جريان، بد نام كردن آن در انظار عامه مردم بود .همه مى دانيم، طالبان داراى انديشه سنتى بوده و خواهان ايجاد حكومت و خلافت اسلامي بطرزسعودي ها واحزاب بنياد گراوافراطي پاکستان هستند، عقيده اى كه سيطره و غلبه را يكى از راههاى مشروع رسيدن به حاكميت مى داند. وقتى اين عقيده بنيادگرايى دينى با خصلت خشن افراطي درهم آميخته شود، معلوم است چه پيامد و نتيجه اى در جامعه کثير القبايلى مثل افغانستان به وجود مى آورد. پيامد آن كشتار و ايجاد جو استبداد مطلق بود. در چنين فضايى هيأت حاكم تا زمانى دوام مى آورد كه رقيب نداشته باشد تا فشار وارد سازد. اين شرايط براى طالبان وجود نداشت، در حالى كه خودشان از اين خلاء غافل بودند .و اما، آمريكا وهم پيمانان ، به همه نقطه ضعفها آگاهى داشتند. پس آمريكا براى دستيابى به افغانستان و گسترش سيطره خود در اين نقطه از جهان، به حضور طالبان نيازمند بود تا با فشارهاى و كشتارهاى عمومى اين جهالت پيشه گان افراطي، جاده را براى هجوم بعدى خود هموار سازد . جاى هيچ شكى نيست كه شعار مبارزه با ترورسيم و ايجاد فضاى دموكراسى درافغانستان فريب بيش نبوده و نيست، چون افغانستان با آن اوضاع فلاكت بار اقتصادى و درگيريهاى قومي وقبيله اى نه فرصت حمايت از ترورسيم جهانى را داشت و نه هم توان حملات ترورسيتى در جهان به خصوص در آمريكا را در خود مى ديد، تنها يك فرد از رهبران القاعده در افغانستان حضور داشت، همه تشكيلات او دركشورهاى عربى و پاكستان فعال بود آيا به خاطر يك شخص بايد هزينه گزاف مصرف كرد و يك كشور را تااينجا به چالش کشيد. آيا سازمان سيا، و اردوي مجهزوتادندان مسلح نمى توانستند بن لادن راترورويادستگيرنمايند؟. اما سخن در اين است كه پاكستان ، كشورهاى عربى والقا عده در اختيار آمريكا بود وآنان اگرميخواستند نيازى برعمليات نظامي نداشتندامااصل مطلب اين بودکه افغانستان در طول تاريخ سلطه اجانب را نپذيرفته بود. براى اولين باربا تصميم مشترك خواستند تاروحيه وطنپرستي ،شکست ناپذيري وآزاديخواهي تاريخي ملت رادرهمکاري با ووطنفروشان داخلي که همه چيزرادرپول وقدرت ميبنند ، درهم بشکنند. در تابستان دوهزاروشش نيروهاي امنيتي انگليس تخمين زدند كه حدود يك هزار طالب در هلمند وجود دارند. مطابق با اين تخمينها حسب نشرکه ازرسانه هاي خبري انتسشاريافته است تااکنون هزاران طالب کشته وزخمي اعلام گرديده است . اما هنوز جبهه دشمن ازبين نرفته است و در منطقهاي هنوز تعداد زيادي طالب وجود دارد.با اين وجود آيا مذاكره با طالبان اجتناب ناپذير است؟ ازجانب ديگركرزي اغلب شكايت كرده كه كشورهاي غربي به وعدههايشان براي بازسازي افغانستان عمل نكردهاند. اما بعيد به نظر ميرسد اين اظهارات كشورهاي غربي را متوجه بياعتنايي آنها به بازسازي افغانستان كند. امنيت رو به وخامت است و گزارشهاي از اوضاع امنيتي از گسترش خشونتها حكايت دارد . عملياتهاي نظامي نيروهاي ائتلافي عليه طالبان نه تنها به موفقيتهاي نرسيده بلکه طالبان هم از لحاظ فزيکي ومحاربه و هم از لحاظ تعداد رشد قابل توجهي يافته اند. نيروهاي ناتو و ائتلافي هم چنين در حملات اخيرشان عليه طالبان با انتقاد شديد دولت در خصوص افزايش تلفات غير نظاميان نيز روبرو شدند و كرزي اخيرا نيروهاي خارجي را به انجام حملات بيملاحظه متهم كرده كه در آن بسياري ازغير نظاميان قرباني شدهاند. در حالي كه روند بازسازي افغانستان هم چنان از انتظارات فاصلهي زيادي گرفته، بعيد به نظر ميرسد اوضاع و شرايط عادي زندگي به اين زوديها در افغانستان حاكم شود . طالبان و القاعده حملات بر ضد نيروهاى افغانستان و نيروهاى نظامى غربى را در پايگاه هاى عملياتى خود واقع در بلوچستان پاكستان و مرزهاى شمال غربى طراحى مى كنند. طالبان و حامي اصلي آنها يعني شبكه القاعده پس از حمله نيروهاي خارجي در سال دوهزارويک به دليل پراكندگي و شدت حملات نيروهاي آمريكايي و سردرگمي، مبارزه خود را به صورت پراكنده و بدون برنامه انجام ميدادند. در اين دوره اغلب حملات آنان با تلفات سنگين و عدم موفقيت همراه بود. همچنين درسالهاي ابتدايي به دليل شدت حملات نيروهاي آمريكايي و انگليسي، طالبان حالت تدافعي و گريز از حملات را برگزيده بودند. مرحله دوم درگيري طالبان با نيروهاي خارجي از اواسط سال دوهزارودو و پس از سازماندهي در نواحي جنوب و شرق و درنواحي هم مرز پاكستان آغاز شد. در اين دوره به دليل ايجاد محدود يتهايي از سوي برخي كشورهاي همسايه براي فعاليت طالبان ، درگيري با نيروهاي خارجي تا حدودي كاهش يافت. نيروهاي آمريكايي و انگليسي كه از هفت سال پيش در جنوب و شرق افغانستان مستقر شده اند، تاكنون موفق به د ستگيري ملا عمر ،اسامه بن لادن وظواهري نشدهاند. دراين ميان دولت كابل نيز با وجود اين نيروها توان اجراي برنامه- اي براي د ستگيري رهبران طالبان و القاعده ندارد. و دولت در يك حركت نمادين اقدام به آزادي وکيل احمد متوكل وزير خارجه دولت طالبان وعبدالسلام ضعيف سفيرطالبان دراسلام آباد كرد كه در سال دوهزارويک د ستگير شده بود. كرزي و نيروهاي آمريكايي در ظاهر تصميم داشتند با آزادي آنان و وساطت وي برخي سران ميانه روي طالبان را جذب و در ميان صفوف طالبان تفرقه ايجاد كنند. حضور متوكل در قندهار و آغاز فعاليت وي نيز پيامد مثبتي براي دولت آمريکا ، انگليس وافغانستان در پي نداشت. نكته ديگري كه در افزايش فعاليت نظامي طالبان حايز اهميت است، همزماني اين افزايش با بحراني شدن روابط كابل و اسلام آباد است. پاكستان كه حامي اصلي در به قدرت رسيدن طالبان بود از اين گروه بعنوان برگ برنده و عامل فشار در روابط باكابل بخوبياستفاده ميكند. عدم كنترول مناطق قبايلي هم مرز افغانستان توسط دولت پاكستان عاملي شده كه دولت كابل قادر به مهار د شمنانش نباشد. در بسياري موارد نيروهاي طالبان هنگام درگيري به داخل خاك پاكستان فرار كرده و اين امر تعقيب و نابودي آنها را ناممكن كرده است. با وجود اين هرگاه كه اسلام آباد اراده كرده فعاليت تخريبي طالبان را كنترول و حتي متوقف كرده است.فعاليت طالبان كه بشکل جدي آغاز شده با هماهنگي در اجرا، برنامه ريزي د قيق، كمين در نقاط حساس و هجوم گسترده همراه است كه تلفات زيادي به نيروهاي آمريكايي، انگليسي و اردوي تازه تاسيس کشور وارد كردهاند. سازماندهي طالبان و جذب افراد جديد كه برخي از آنها از كشورهاي ديگر به طالبان پيوسته اند، از نكات بارز تحول در درگيري هاي جنوب افغانستان است. پاکستان با اتخاذ سياست دو گانه در خصوص طالبان ، شرايط مساعدي براي فعالیت گروههاي تروريستي در منطقه فراهم کرده است . با سقوط طالبان مناطقي از پاکستان به مامن نيروهاي طالبان تبديل شد . در سالهاي اخير دولت پاکستان همواره از سوي آمريکا و افغانستان به حمايت و پشتيباني از طالبان متهم شده است . به اعتقاد برخي کارشناسان، حمايت اسلام آباد از طالبان با هدف تقويت و افزايش نفوذ پاکستان در افغانستان صورت مي گيرد . مطالعه سياست هاى كمكى در سال هاي گذشته بسيارى از تحليل گران را متقاعد كرده است كه چنانچه اجراى استراتژى بين المللى كمك به افغانستان با همان فرض قبلى ادامه يابد در آن صورت نمى توان انتظار زيادى از بهبود اوضاع امنيتى داشت. اين تصورى ساده لوحانه و خطرناك است كه با بيشتر كردن نيروهاى ناتو و افزايش اختيار عمل نيروهاى آمريكايى مى توان طالبان را شكست داد. افزايش عمليات نظامى ناتو در افغانستان و گسترش جست و جوهاى نيروهاى نظامى آمريكايى براى يافتن نيروهاى القاعده و طالبان، سبب به خطر افتادن جان عده بيشترى از سربازان آمريكايى و اروپايى و كاهش ذخاير مورد نياز جامعه بين المللى به منظور سرمايه گذارى در اردوي ملى و بازسازى و توسعه جامعه مى شود.