قول معروفى است كه ميگويند: " حقيقت نخستين قربانى جنگ است " . در حالي که گردانندگان اصلى هر جنگ براى توجيه اعمال و تنظيم افكار عامهٴ كشور خويش و افكار عامهٴ جهانى همواره «حقيقت» تراشى ميكنند تا براى آغاز و ادامه جنگ و قبول قربانى هاى ناشى از آن ، زمينه هاى لازم و ضرورى روانى را فراهم و مساعد گردانند. عمده ترين وسيله آماده سازى افكار عامه در سطح كشورها و جهان در اين مورد ، همانا تنظيم توپخانه عظيم تبليغاتى است كه از طريق وسائل اطلاعات جمعى يا رسانه هاى گروهى و به همت لشكر بسيار بزرگى متشكل از صدها هزار ژورناليست، تحليلگر و قلم بدست عملى ميگردد.
زير تأثير چنين آتش عظيم ونامرئى بمباران تبليغاتى ، افكار عامه شكل ميگيرد و مردم بمثابه هيزم تنورآماده پذيرش و قربانى ميگردد. در اين راستا همه مساعى ضرورى بكار برده ميشود تا واقعيت و حقيقت به قربانگاه برده شود و جاى آن «حقيقت» خودساخته و خود پرداخته جعلى و مسخ شده را، كه در اصل از سياستهاى آزمندانه و حريصانه، و بر بنياد منافع استراتژيك اقتصادى و سياسى آنها شكل يافته، بگيرد و اين جنگ وحشتناك را رسالت «ملى و انسانى» بخشد.
استفاده از تحول عظيم در تكنولوژي اطلاعاتى و روشهاى بسيار ماهرانه ومتنوعى بكار برد از آن ، بمباران تبليغاتى را نيز به پيمانه بسيار گسترده و باورنكردنى مؤثر ساخته و به آن خصوصيت فلج كننده بخشيده است. تكنولوجى اطلاعاتى معاصر بگونه يى عمل ميكند كه حتى گاهي برخي زيادی از روشنفكران و شخصيتهاى آگاه را بموضع گيرى هاى شگفت آور و باورنكردنى و دور از حقيقت ميكشاند.
سالهای طولاني جنگ تحميلى در افغانستان نيز از اين امر مستثنى نبوده است. جنگ تبليغاتى و روانى عظيمى كه طى اين سالها بر كشور و مردم ما تحميل گرديده، بنا بر شرايط اجتماعى ـ فرهنگى و خصوصيت روانى مردم و تداوم و تشديد جنگ سرد ميان دو ابر قدرت و دو سيستم سياسى ـ اجتماعى مسلطدر آن زمان، در بسيارى موارد بي نظير بوده است. در جنگ افغانستان نيز حقيقت به قربانگاه برده شده، و زير تأثير بمباران عظيم تبليغاتى ، سياه، سفيد و سفيد، سياه وانمود گرديده و از احساسات پاك و شريفانه و وطندوستانه مردم ما وسيعأ سؤاستفاده بعمل آمده است.
دهاهزار انسان زحمتكش اين وطن از خانه وكاشانه اش دور رانده شده اند و زير نام «قهرمانان راه آزادى» و «جهاد» مسلح گرديده اند و در خدمت منافع حريصانه كشور هاى بيگانه و سازمانهاى استخباراتى آنها قرارگرفته اند. آنها هم خود به كشتارگاه رفته اند و هم دهاهزار هموطن و برادر خود را به كشتارگاه برده اند، و در نهايت وطن برباد رفته و كاملا تخريب شده و از هستى ساقط گرديده يى را از خود به يادگار گذاشته اند. كشورى كه تا همين چند روز پيش بنا بر غارت دارائى هاى عامه، حاكميت استبدادى و خشن مذهبى ، قتل عام هزاران بيگناه و مظلوم به شمول زنان، اطفال وكهنسالان، پناهگاه دهشت افگنان افراطى اسلامى و بزرگترين توليد كننده مواد مخدر در جهان، به ننگ زمانه مبدل گرديد.
آنچه «حقيقت» وانمود ميگرديد با آنچه بالاخر به واقعيت پيوست و مردم آنرا با گوشت و پوست و استخوان خويش به بدترين نحو احساس كردند از زمين تا آسمان فاصله دارد.
زير تأثير همين حال و هوای بسيار تاريك و مبهم مسلط در آن زمان، تعداد بزرگى از روشنفكران ما با نشر مقالات و مضامينى متنوع و كتابهاى قطورى كه حتى نام آنرا «تاريخ» گذاشته اند، در معكوس جلوه دادن حقيقت و در خدمتگزارى به سياستها و منافع سازمانهاى استخباراتى كشورهاى بيگانه ، با هم مسابقه داشته اند. غافل از آن كه، با آنهمه احساسات آتشين، آنچه نوشته اند و گفته اند با واقعيت و حقيقتى كه آنروز پوشيده بود كاملا تفاوت داشته و روزى بخاطر همين احساسات لجام گسيخته، نزد وجدان خود و هموطنانى كه از اين طريق گمراه شده و فريب خورده اند، سرافگنده و شرمگين خواهند بود. آنها به اين وسيله و از همين راه ، صرف به بلند گوى منافع و سياستهاى كشورهاى خارجى و ارگانهاى بدنام استخباراتى که در افغانستان تنها منافع آزمندانه خويش را جستجو ميکردند، مبدل شده و در خدمت آنها عمل نموده اند.
تعداد زيادى از روشنفكران ما با مواجه شدن به حقايقى كه بعدها افشا گرديده ، مواضيع فكرى خود را تغير داده و حقيقت را با تمام تلخى آن با شهامت پذيرفته اند و در نوشتارها و گفتار هاى بعدى حوادث و رويدادهای افغانستان را در اين برهه ، واقعبينانه به تحليل گرفته اند و بدين وسيله با وجدان بيدار در خدمت روشنگرى اذهان عامه مردم وطنى به خون نشسته خود كمر بسته اند .
تعدادى ديگرى قلم به جيب گذاشته و زبان در كام كشيده اند و از نوشتن و گفتن بيشتر خوددارى كرده و در شوك ناشى از بحران در باور هاى خود غرق شده اند.
معدود اشخاصي كه شهامت مواجه شدن با حقايق را ندارند و يا اين كه باور هاى شان چنان منجمد و متحجر شده كه اصلا نميتوانند در آن تغيرى وارد كنند، بهمان راه و روش ، و همان کيف و کان مانند گذشته عمل ميكنند و همان دشنام هاى ركيك و بازارى را همچنان تكرار مينمايند و از اين عمل ناهنجارخويش مانند يک مريض رواني لذت ميبرند.
عده يى ديگرى آگاهانه و منحيث وظيفه، همان وظايفى را كه از طرف محافل و ارگانهاى بدنام استخباراتى و جاسوسى بصورت مستقيم و يا غير مستقيم به آنها سپرده ميشد، با همان شور و شوق گذشته در جعل حقايق و فريب افكار عامه، هنوز هم بكار خود همچنان ادامه ميدهند، بدون آن که متوجه گردند که ديگر اين متاع بازار ندارد و گردانندگان اصلي و پشت پرده اين ماجرا سخت بدنام وافشا شده اند.
بنابر تغيرات سريع و درامتيكى كه از اثر فروپاشى اردوگاه سوسياليسم در وضعيت و روابط بين المللى بوجود آمد، و هر بازی کن عمده و غير عمده خواست در اين « فتح بزرگ » نقش و نشان خود را عجولانه برملأ سازد، خلاف معمول و به سرعت يك سلسله حقايق در ارتباط به حوادث افغانستان در جريان بيش از دو دهه اخير نيز آشكار گرديده است. در حالي كه معمولا براى افشاى اسنادى با چنان اهميت ، حد اقل بايد پينجاه سال انتظار كشيده ميشد. بگونه مثال حتى برخى اسناد تاريخى مربوط به اوايل قرن بيستم تاريخ افغانستان در ارتباط به نقش بريتانيا در سقوط شاه امان الله ، پادشاه وطندوست و ترقى خواه افغانستان ، تاهنوزهم آشكار نگرديده است.
تعداد بزرگى از شخصيتها ، تحليلگران و نويسندگان خارجى اعم از امريكايى، روسى، انگليسى، فرانسوى، ايرانى، هندى وپاكستانى و امثال آنها كه به نحوى از انحا در مسايل افغانستان نقشى داشته اند ـ چه بزرگ و يا كوچك ـ هر يك به نوبه خود، سهمى ادأ كرده و كتابى و مضموني به نشر رسانيده اند. تنها در صفحات شبكه بين المللى انترنت در ارتباط به فهرست كتابهاى مربوط به افغانستان بزبان انگليسى ، ده ها اثر جالب را ميتوان ملاحظه نمود كه در اين زمينه به نشر رسيده است. در حاليكه در ساير كشورها و بزبانهاى ديگر در مجموع ، تعداد بزرگ ديگری نيز چاپ و نشر شده است.
البته مجموع اين كتابها را ميتوان به كتهگورى هايى مختلف جدا كرد و از لحاظ سطح و سويه و درجه واقعبينى ، آنها را تفكيك كرد؛ ولى در ميان آنها تعداد كتابهاى كه توسط اشخاص با صلاحيت و آگاه نوشته شده و بيطرفانه مسايل مربوط به اين دوران مورد تجزيه و تحليل قرار گرفته اند ، كم نيست که خيلي ها فراوان است.
شخصيتهاى صاحب مقام و مسوول و آگاه از مسائل افغانستان در ارگانهاى بين المللى ، و همچنان حكومات كشورهاى مختلف ، ارگانهاى سياسى و امنيتى اين كشورها ، آثار خوب و با ارزشي را به نشر رسانيده و در آن يك بخشى قابل ملاحظه يى از آگاهي های خويش را صادقانه مطرح كرده و بي ريا به خوانندگان آثار خويش عرضه کرده اند. محقيقين و پژوهشگران نامدار و نستوه با استفاده از منابع گونه گون سياسى ، امنيتى و نظامى ، آثار و تحليل هاى جامعى را در ارتباط به مسايل و رويداد های افغانستان به نشر رسانيده اند كه هر يك در جاى خود غنيمتى هست بسيار بزرگ. حالا تقريبا مجموعه يى از آثار ارزشمند و رهگشاه در اين عرصه بدست آمده است؛ ولى اين بدان معنى نيست كه همه گره ها گشوده شده اند.
بصورت عموم ميتوان آثار نشر شده در ارتباط به مسايل و معضلات بيش از دو دهه اخير افغانستان را كه در آن اين كشور به جولانگاه منازعات بين المللى و ميدان تاخت و تاز و زورآزمائى دو ابر قدرت جهانى مبدل شده بود، به دو بخش اساسى تقسيم كرد:
نخست آثار نشر شده در زمان تشديد جنگ سرد، و دوم آثار نشر شده بعد از ختم جنگ سرد و فروپاشى اردوگاه سوسياليسم.
بخش بزرگي از آثارى كه در جريان جنگ سرد در ارتباط به افغانستان نوشته شده اند ، زير تأثير حال و هوای اين دوران عمدتا خصلت تبليغاتى دارند؛ ولى درين جاى شك نيست كه در اين دوران نيز نويسندگان و محقيقنى هم بوده اند كه آگاهانه حقيقت را جستجو ميكردند و در تلاش روشنگرى اذهان عامه جهانى و بخصوص مردم رنجكشيده افغانستان ميكوشيده اند. گرچه صداى رساى همچو اشخاص در چنان هياهوى عظيم به گوش كسى نميرسيد و تأثيرى نميگذاشت ، ولى آثار آنان براى مؤرخين و محقيقين امروز و فرداى جهان وكشور ما بمثابه آثار خيلى ارزشمند و جالب ارزيابى ميگردند.
بعد از ختم جنگ سرد و فروپاشى اردوگاه سوسياليسم ـ چنانچه گفته شد ـ شخصيتهاى مسؤول و آگاه در سازمانهای بين المللى ، سازمانهای دولتى و غير دولتى و شخصيتهاى مستقل، معلومات و داشته های شان را در ارتباط به قضاياى افغانستان مطرح ساخته اند و با استفاده از آنها و همچنان استفاده از منابع گوناگون سياسى ، امنيتى و نظامى ارگانهاى مربوط در كشور هاى مختلف، مخصوصا ايالات متحده امريكا ، اتحاد شوروى (اسنادى كه ازآرشيف هاى اداره امنيت دولتى اتحاد شوروى « ك.ج.ب» و حزب كمونيست اتحاد شوروى بدست آمده ) و همچنان پاكستان (كارمندان سابق آى اس آى) ، تعدادى از نويسندگان و پژوهشگران آثارى جالبى آفريده اند كه در بازتاب حقايق مربوط به قضاياى افغانستان طى اين دوره بحرانى و ريشه يابي فاجعه عظيمي که در کشور رخ داد ، خيلى ها برجسته ميباشند.
نبايد فراموش کنيم که نخستين اثر بسيار تكاندهنده در اين زمينه همانا رساله كوچك جيبى است كه از جانب دگروال يوسف مسؤول امور افغانستان در سازمان استخبارات نظامى پاكستان يا آى اس آى بنام « خاموش مجاهد » به نشر رسيده است. اين اثر پرده از روى اسرار «جهاد» برداشته و ماهيئت درونى آن را و اهداف سياسى ـ نظامى و جغرافيا ـ سياسى پاكستان را در اين راستا کاملا آشكار ساخته است. كتاب بعدى وى تحت عنوان « تلك خرس» معلومات بيشترى را در اين زمينه در اختيار علاقمندان و پژوهشگران ميگذارد. بدين وسيله با افشاى رازهاى پشت پرده، سهم و نقش پاكستان و بخصوص سازمان استخبارات نظامى آن كشور در ايجاد و تداوم تراژيدى افغانستان خيلى ها برجسته گرديده، و آنعده از «روشنفكران جهادى» كه ندانسته در آسياب « آى اس آى » آب مى ريخته اند با اين افشاگرى، سركوفته و نادم گرديده اند.
ولي آنچه را مردم افغانستان بعد از سلطه تفنگسالاران و جنگسالاران تنظيم های جهادی و طالبي ـ در عمل ـ در کلبه های ويران خويش ، در شرف و عزت برباد رفته خويش، در کوچه ها و بازارهای غارت شده خويش ، و حتي در گورستانهای ويران شده خويش شاهد بوده اند ، در هيچ کتابي و گزارشي با تمام عمق و پهنای آن ، نميتوان دريافت. بنابران اين فاجعه بسيار عظيم را ناديده گرفتن و هنوز هم با سماجت وخيره سری به روی واقعيت ها چشم بستن و همان سناريو های بسيار کهنه و پوسيده را تکرار کردن و به آن چسپيدن ، در حقيقت خود را بيشتر از آن در گمراهي و بي عزتي غرق ساختن است.
در اين راستا کافي است تا از صدها گزارش بيطرفانه و جامع سازمان های بين المللي حقوق بشر نام برد که به وسيله بخش بزرگي از ناظران آن سازمانها ترتيب و نشر گرديده و نماينگر عمق تراژيدی بسيار بزرگي است که کمتر ملتي ميتواند در يک برهه کوتاه تاريخي تحمل نمايد. با خوانش اين گزارشها ، نسلهای امروز و فردای جامعۀ ما همواره احساس سرافگنده گي و شرمنده گي خواهند کرد.