ماهيت حقوقی وعواقب ناگوارمعاهدهٔ ننگین و تحميلي ديورند

زیرمتون
Typography
  • Smaller Small Medium Big Bigger
  • Default Helvetica Segoe Georgia Times

 عبدالجليل جميلي                  

دوستان ارجمند ! گرچه همین نوشته را / البته قدری مشرح تر / قبلاً بتاریخ ۲۰ دسمبر ۲۰۱۰ در همین سایت وزین به نشر رسانیده بودم ولی در این ایامیکه ولو افغانستان و افغانیت

بخون خود مبیجوشد و بیگانه چاکران پدرام مانند ی در خروش ؛ خواستم یک بار دیگر بر اساس ماهیت چشم دید عینی ام بر اصل نقشه و ماهیت اصلی خط دیورند روشنی اندازم و امید وارم برای محققین گراتمی ما قابل استفاده باشد.

و اما موضوع بسیار مهمتر از آن - دزدی شدن علنی تمام اسناد و مدارک رسمی و حتی اوراق مکاتبات یومیی دوایر دولتی افغانستان به شمول موافقتنامه های دیورند و گلستان و امثال آن است که ا سناد مهم را روسهای وجدان مرده در وقت تره کی و امین و بخصوص کارمل بُردند و لاشه و تلاشی کلی فایلهای تمام دوایر دولتی را دال خوران کراچی وان در وقت طالبان !! و اما کرزی آغا و عبدالله خون /آلوده دست و دامن !!/ بی ننگانی که از آغاز وایسرائی خود خوب متوجه شدند که گپ چیست ؟ اما سر خم انداخته هر یک شان چه به مسکو و چه اسلام آباد به سه سلامی های مکرری در کمکرر رفتند ولی کجاست مردی !؟! که از دزدی های آن وجدان مرده ها و بی هویتی وطن خود یاد کنند !! لطفاً این مطلب بکلی حیاتی را نحت عنوان ذیل بدقت کامل بخوانید                                                                                                                                                                                                                                                  // قبیح ترین جنایت روس و پاکستان در بی هویت سازی افغانستان/

--------------------------------------------------------------------

البته دانشمندان ارجمند و جوانا ن منوريکه محقق اند و وارد ، بخوبي مید انند که امير عبدالرحمن خان انسان نا وارد و بي سواد به دوُر از جربا نات دولت داری وطن خود نبود بلکه بر عکس چه در مرور ایام جواني و شهزادگي و يا خانه جنگي های قدرت طلبا نهٔ فاميلی کاکاها و کاکا زاده های خود هم در کورهٔ وقايع افغانستان تا حد ضرورت و لزوم به قوام رسید ه ودر حقيقت گرگ باران ديده بود و درزمانش هم رشادت ها و جوانمردی های از خود نشان داده و جراأت و شهامت آن را داشت تا سرزمیني را بنا م افغانستان سر پا استاده کرد ه و چنا ن وحد ت ببخشد که حتي دور ا نیکه سير تصادفات   و مخصوصآ اقامت ۱۲ سالهٔ دوَر مهاجزت و پناهندگی اش در زیر چتر روس و شرایط مودرن تر از افغانستان در تاشکند! زندگی میکرد اورا به اين مسند و امارت رسانيده بود که امارت پسر شان ، امير حبيب االُله خان یکي از آرا م ترين دوره های دولت داری در افغانستان شمرده می شود ( که البته قساوت های غیر قابل تحمل دوَر او نيز يکي از سفاک ترين صفحهٔ تاريخ وطن مارا تشکيل ميد هد )

ولي بهر حال   با تعقيب سير کشور کشائي بر تانیه به طرف افغانستان و باز پذیرفتن همچو معاهدهٔ دون همتانهٔ از طرف شخصيکه عواقب عکس العمل ملي وتاربخي آن را ميدا نست چه بوده است که همه را نا دیده گرفته و حاضر شد که خود بزرگ منشانه با همچو متن و يا موارد زندگی سازی ( با عواقب وخیم آن ! ) موافقت نما يد

درين جا لازم مي شمارم بر يک نکتهٔ مهم و بُغرنجی اشاره کنم مبني برينکه اکثريت عام مردم وحتي بعضی از صاحب نظران دانشمند ما استدلال ميکنند که چون از سال ۱۸۹۳ ( زمان عقد اين معاهدهٔ   نا ميمون ) بيشتر از ۹۹ سال پرنسيپي سپری گرديده   بنا بران اين معاهده   منسؤخ پنداشته شده و از اعتبار ساقط   میباشد . در حالیکه بر اساس پرنسيپهای   حقوقی- (حقوق مالکيت تا اجاره ) را که دو شکل بکلي از هم متمايز ميباشند   مورد توجه قرار نميدهند زيرا با توجه بسیر تاريخ قرون متمادی جهان و کشور کشائیها و عروج و ذوال دولتها و یا استملاک ملکيت ها ی ملي و انفرادی   و بطور مثال تجَاوزات و پيش رَ ِویهای روس از سال ۱۶۷۶ امپراطوری تخيلي پتر ۱۰ ساله ( بعدها با عنوان پتر کبير و سازندهٔ امپراطوری ) که برای رسيدن به سر زمينهای زرخيز و پُر گنج شرق و آبهای گرم بحر هند- تا سايبريای  يخ زدهٔ بي آب و نان ! مراحل   تجاوزات و اشغال ( استملاکی) را چنان طی نمود که حتي تا پنج کشور ِ فعلاً بنام!   آزادهٔ شدهٔ شمال کشور ما و مناطق و مردم سرزمينهای اشغال شدهٔ   شمال خاک خود ما را ( که توضيح مکمل آ‌نها - از طرف بريتا نيا و روس در پائين اين متن ‌از نظر تان مي گذرد ) مال و ملکيت خود شمردند و خوردند ! و مرادم از شرح فوق هم همين است که همچو استملاکات ملکیتی را زياد شاهد بوده   ولي هيچ   وقت ادعای واپس گرفتن آنرا نکرده ايم که جز با فعاليت محدود زمان بدون نتيجهٔ   اعليحضر ت غازی امان الله خان در سفر رسمي شان به مسکو ؛ شا هد بوده ایم . که اگر به همين وزن و تونُ صدائي برای اعادهٔ ملکيت ها و حيثيت ساحوی ملي خود بلند مي کنيم با يست   ماهيت حقوقی خط دیورند قابل ابطال را با اشغال ولسوالي پنجده و پا مير بزرگ و امثال آن با هر دو جانب متجاوز اشغالگر مطرح بحث قرار دهیم ولي اگر قرار باشد که موضوع ملکيت ساحوی و نفوسي آنطرف خط دیورند را بمنزلت کيفیت حقوقی اجاره وی مناطق اجاره شدهٔ ( مانند سر زمين   هانگ کانگ یا کانال سويز- یا کانال پانامه ) و امثال آن که رسماً تابع استجارهٔ ۹۹ سال بوده اند و بس ! بحساب آورده و ادعای اعادهٔ ملکيت نما ئيم ؛ راهيست که ما را به تواريش کریموف ميرسا ند زيرا همچو موافقت نامهٔ استجاری هرگز دربارهٔ   تسلیمی مؤقت ملکيت ها یا سرزمينها افغانستان با هيچ طرفي ( انگليس باشد یا روس ) مورد بحث قرار نگرفته بلکه استملاک غصبي بوده است . اما آنچه برای ما اساس ادعای حقوقی اعادهٔ ملکيت را محرز ساخته و بر مبنای آن ادعای حقوقی اعادهٔ ملکيت کرده ميتوانيم ماهيت غیر ملی و تحميلی غير عادلانه و حق تلفانهٔ موافقت نامهٔ   جبری دولت متجاوز انگليس است که بدون تساوی حقوق و جبران خساره و امتيازاتی به ملت افغان ( بجز بالا بردن مدد معاش امير صا حب پو شالي دست نشانده از ۱۲ کرور به ۱۸ کرور روپيه در سال - حمايت دوام تسلط امير در مقام البته بدون خود اراديت در تأمين روابط   بين ا لمللي مستقيم و بلا مانع با ديگر کشورهای جهان ) با اشغال و تصرف دائمي ملکيت   سر زمين های افغانستان ( و نه اجا ره يک صد ساله و غيره ! ) جبراً سر زمينهای افغانستان را (   انگليس و روس در جنؤب وهم شمال ! ) جزو ديگر مستملکات خود ساختند که قد علم کردن برای  استرداد تمام حقوق مشروع ما مانند استرداد   استقلال ملي مرد ميدان ِ مانند امان افغان وملت   آرام ميخواهد که عروجش هم سخت ؟ است و هم آسان !

با يد بعرض برسانم که چنانچه که شما ميدا نيد ما هيت سند یکه اکثريت مؤرخين ما آنرا معاهدهٔ تحميلي دبورند مي نويسند ولي جناب دکتور محمد حسن کاکر   مؤرخ معروف و صاحب آثار ما بقرار ملاحظهٔ متن انگليسي آن آنرا   قرارداد ديو رند ميدانند و بسيار کم وزن تر از معاهده و يا سند تعهد شده ! بهر حال باز هم بوجود آوردن سند خط فر ضي ديور ند محض تصا دفي و سوال ضمني سفر رسمي تشريفا تي   ذيمقام دولت بريتا ‌نيا نبوده بلکه تا آنچه که شما خود ميدا نيد و من هم تا رسيدن   به شرح اصل و ماهيت معاهده مذکور به آن مي پردازم اين است كه دولت   بريتانيا وهم روسیهٔ   تزاری ؛ چه با تضاد های رقابتي کشور کشا ئي ها بين هم و باز هم   تفاهم با همي در مورد ديگر کشور های قانل   تسخیر و شکار و بهره برداری های   قوهٔ انساني و یا منابع سرشار طبيعی شان با ( یکي بود ‌ن بر ِ کند فقیر !) همچو پلاني را از سا ليان بسيار طو لاني مشترکاً تعقيب می نمودند بريتانيا گذ شته ازينکه ضرورت مبرمي برا ی دوام تسلط و بهره برداری همه جا نبه از قارهٔ هند کبیر و حتي بيشتر از آن ؛ به سرزمين   پر گنجينهٔ   افغانستان   دست نخورده هم چشم دوخته بود و ايران را هم لقمهٔ چربي ( مانند قرارداد پطروليم دادرسي )بحساب ميا ورد که تا با لا تر از آن هم دسترسی پيدا کند ! و درين مرحلهٔ که بعد از تأ سيس کمپني هند شرقي درسال ۱۶۰۰ ميلادی در هند ا هداف خودرا منظماً تعقيب میکرد( مؤضوع بزرگ و خارج بحث ما ) یگانه مانع   و مشکلي را که در سر راه خود   ميد يد ؛ کار زار و يا خار زار قدم بقدم نزديک شدن روس بطرف ساحات آسيایي بو د که با عين روش خود شان و لي پاليسي چرب تری ؛ مانع اهداف مطلقاً استثماری و استعماری خود مي د ید ؛   زيرا دولت   بر یتا نيا   به اين هم ايمان کامل داشت   و با تجارب گذشته که عملاً تاريخ هم آنرا ثابت ساخت ؛ میدا نست که فاصلهٔ مکاني و موقعيت جغرافيائي همجواری مساعدی را که با اين منا طق رو سیه داشت و بمراتب دور افتاده از خاک برتانیه ؛ اين خود خاطرات استثماري و مزايای اشغال و دوام تسلط دایمي قسمتي از کرهٔ خاکي را که سپس ادعای مالکيت هميشگي آن را در بر داشته باشد برای روس محرز تر مي ساخت یعني انگلیس بکلي متيقن بود و خوب مي د ا نست که دير يا زود بايد   بيرون کشيد ازين ورطه رخت  خويش !! و ازین که   با ختم جنگ جهاني اول و موفقيت   دولت و مردم سلحشور افغانستان با استردا د استقلا ل وطن در ۱۹۱۹ دَرز بزرگ و جبران نا پذيری در بد نهٔ   امپراطوری ایشان انداخته   شد و چشم مستعمرات شان را روشن تر ساخت   که با پا يان يافتن جنگ جها ني دوم از آن امپراطوری عظيمي که آفتاب بر آن غروب نمي کر د بصورت تدريجي کشوری ماند که با مميز ات پهلوان زنده خوش بودن ! و دل را به مشترک المنا فع   بودن بعضی اقمارش تسلي دادن ؛ بخودی خود   مثال بزرگيست که گواه بکار ندارد .

اما موقف دولت روس چه در گذشته ها   و مخصوصاً با   سر آغاز زار شدن پطر کبير ( ۱۶۷۶ م) ( که برای خود يک داستاني دارد ! )   يا بعد از ان منحیث متجاوز و یا مهمان نا خواندهٔ   اشغالگری سر زمينها ی همجوار و الحا ق آنها در قلمرَو امپرا طور ی خود و در حقيقت   قدم بقدم نزديک شد ن   به اهداف روس بطرف کشور های آسيای ميا نه و خودرا رسانيدن به آبهای گرم سواحل   بحر هند و در عين حال ضربه زدن بمنافع بريتانیا و کشيدن شان از نيم قا رهٔ هند بوده و چون هر يک با پلان مشا بهي هدف خودرا تعقيب ميکردند لذا در صورت لزوم با فارمول به گفتهٔ مردم ما که ( درنده گان برای حمله بر فقیر بستگی همیشگي دارند ! ) با براه   اندازی اجماع   نقيضین ؛ خواسته های   خودرا از راه تأ مين هم فکری   و ساختن   پلان تشريک مساعئ ُمیَسر و ممکن مي سا ختند   و از هر فرصتي که در اختيار شان قرار داشت دريغ نمي کردند و برای از دست ندادن شکار ؛ با تفاهم غیر ملموسانهٔ   ؛ خنثي سازی مدافعلين ملي و مقاومت مردمي همچو کشور های مانند افغانستان را با پلان های تطميع و اجير گرفتن ضعيف النفسا ن مادی پرست و بي درد در کشورهای ما سر براه ميکردند که مورخين دانشمند و گران قدر ما از افشای پلان های شوم ايشان و با بر اندازی ماسک خائنين ملي کشور دريغ نکرده اند و البته برای روسها مجبو ريتی بوده و هنوز هم   است   که اولاً رو سیه بتناسب محاط و محصور بودن به راهای بحری آبهای سرد و یخ بندا‌ن زمستا ني و قسماً بدون استفادهٔ موسمي در شما ل و طی فاصله ها در آن زمان ، درعين حال عدم تکافوی مواد اوليهٔ حيا تي و تو ليدات محدود زراعتي که ساحهٔ وسيع سایبيریا جواب گوی آن نبود لذا راه تأ مين سعادت مردمي خودرا هم در همين توسعهٔ   سر زمين های خود بطر ف منا طق خوش آب و هوا و صالح الزراعهٔ کشورهای آسيا ئي همجوار خود با منابع سرشار آبي و غنای زير زميني شان جستجو ميکردند که بمر ور ساليانی و بعد تا امروز همهٔ ما و شما و جهان بشريت با جريان تاريخ   اعصار ؛ شا هد آن بوده ايم .

دولت بريتانيا که به مرحلهٔ مقدماتي با رسيدن به سر زمين هند و تشکيل کمپني هند شر قی در سال ۱۶۰۰ ميلادی زير عنوان تجارت ؛ پا بسر زمين هند گذاشته بود برای پياده کردن فار ورَد پاليسي خود ؛ به مرور زمان و سپس با تهاجمات نظا مي در راه تسخیر تمام نيم قارهٔ هند قدمهای وسیعی را و بسرعت ممکنه بر داشته و بعد از سال های ۱۸۰۰ ميلادی قشون خودرا به سر حدات افغانستان رسا نيد که لزوماً از تما م توضیح جزئيات آن گذشته عرض مطلب را از دور امارت امير عبدالرحمن خان که يک طرف امضا کنندهٔ اين معا هدهٔ ننگين است آغازمی کنم.

                     سفر رسمي سر هنری مارتيمر ديو رند فا رَن سکرتری دولت عا لیهٔ هند                         و نا يب و وکيل از طرف دولت عالیهٔ هند بر تا نوی به کا بل

قبل از توضيح و تبصرهٔ مختصری بر سفر نما یندهٔ   انگليس بکابل ؛ بایست در مورد علت اين سفر تحميلي خاطر نشان شود   که زمانيکه انگليس بر اساس موافقت امير عبدالرحمن خان در مورد تثبيت سرحدات افغانستان و روس در بین سالهای ۱۸۸۷/۱۸۸۵ ( بر بنياد آغاز کار مشترک هيأتهای انگليس و روس از ذو الفقار ) از طرف شمال خاطر جمع شدند ؛ باز هم انگليس ها به فکر پيشرَوی بطر ف افغانستان افتادند   تا از مصؤنيت سر زمين های هند برتانوی بکلي خاطر جمع شوند لذا از سال ۱۸۸۸ باز هم پيشرَوی را بطرف افغانستان آغاز کردند و اگر چه قبايل سرحدی افغانی   اغتشاشاتی را بضد شان براه انداختند اما با تما م مراجعات مکرر خودها جواب مثبتي از امير افغنستان بدست آورده نتوانستند تا اينکه دولت انگليس سوقيات بزرگي را با ارسال يادداشتي به امير عبدالرحمن خان مبني برينکه بايد جنرال رابرتس را با يک فرقهٔ معيني   در جلال آباد بپذيرد – موا جه شد ! در آن فرصت امير آمادگي ۱۰۰۰۰۰ قوا را با تحرکات اقوام قبايلي براه انداخت . و چون انگليس ها عواقب اين تحرکات را به نفع خود نمي دانستند ؛ چهرهٔ نظامي را به سیاسي تبديل کرده فوری به امیر عبدالرحمن خان نامهٔ نوشته و از آمادگي شان برای اعزام هيأتي به سرکردگي   سر هانری مارتيمر دبو رند فارن سکر تری هند بر تانوی و در حقيقت مبارزه را با فتنهٔ سياسي   پيش کشيدند و در همين جاست که باز و تکرار امير افغانستان - بدون مراجعه به ملت و یا لوی جرگهٔ عنعنوی سر نوشت ساز ملي ؛ خود تن به قبولي هيأت انگليس داد ند ! و..                                     مارتيمر ديو رند با ۶ نفر افسر ( کلنل اليس ، دکتور فن ، لفتننت سمت ، لفتننت مک ماهون ،مستر دانلد و مستر کلارک) با ۳۲۴ نفر عمله و ۴۶۳ حيوان باربر از طريق درهٔ خيبر داخل خاک افغانستان شده و با نزديک شدن به شهر کابل در منطقهٔ بگرامي ، از طرف يک کرنيل و يک تولي سواره و پنج کا لسکه استقبال شده و در قصر چهلستون جا داده شدند. شب از طرف شهزاده حبيب الله خان دعوتي بران شان ترتبب شده و يک روز بعد در باغ حشمت خان – باغ ييلاقی امير عبدالرحمن خان به حضور امير رسيد ند که بعد از ۴۰ روز مبا حثه و مذاکره و آوردن فشار همه جا نبه بر امير عبد الرحمن خا ن قرار داد یا معاهدهٔ بنام ديورند را بستند . که بقرار گفتهٔ جناب داکتر کاکر امير عبدالرحمن خان آنرا امضا نکرده است .

اینکه چرا این معاهده امضا نشده و هم هیچ یکی از محققین و نویسندگان تاریخ ما برآن تبصره نکرده و یا اصلاً نمیتوانند تبصر ه کنند این است که خودم در جریان انجام وظیفهٔ رسمیی که در اواسط دههٔ ۱۹۶۰ بود متوجه این خلا شدم .

در آن ایامیکه عمارت فعلی میدیرت عمومی آرشیف وزارت خارجه با تمام شرایط حفظ و نگهداری اسناد ومدارک دولتی تکمیل شده و قرار شد که همه اسناد بصورت منظم   از محل نگهداری مؤقتی آن / که صالون بزرگ قصر ستور بود /- دوباره تحت نظر و کنترول دقیق یک هیأت منظم / که خودم نیز عضو همان هیئت بودم / دوباره بقسمت های مختلف و ضروری عمارت جدید مدیریت عمومی آرشیف انتقال داده شد. در عین حال اجازه دادند که هیأت میتواند قسمتهای ضروری را از نظر بگذارند.

چون در جریان تحصیل پوهنحی حقوق و علوم سیاسی - ازین خط تحمیلی زیاد شنیده بودم – بدیدن و مطالعهٔ همین سند علاقه و اجازه گرفته آنرا دقیقانه / اما بدون نوت و یادداشت گرفتن که واقعاً اجازه نبود / بدقت مطالعه کر دم :

۱- مجلد ضخیم حدود یک متر   در ۸۰ سانتی متر - مقوائی سیاه رنگ و دارای حدود ۲۰ ورق کاغذ ضخیم.

۲- نقشه باساس طول سرحدِ دیورند از صفحهٔ چپ براست پیش میرفت و چاپ شده بود !- در جریان مذاکرات ۴۰ روزه - دیده می شد که امیر نوت ها و یادداشتهتای بر جسته ای بقلم درشت سرخ قدم بقدم – بموازی سرحدات و قرا و قصبات - / که از خود امیر عبدالرحمن پنداشته می شد! / پیشرفته وتا آخرین قسمت نقشه و ختم کتاب دیده میشد.

ولی دلیل عدم امضای آنرا در مادهٔ سوم بدینوسیله بعرض میرسانم !/

۳- طوریکه در نقشه و صفحات نشانی شدِ ادامهٔ سرحدات دیده می شود - بیشتر از ۲۰ جائی که بر قرا و قصباتی رسیده و باید از بین آنها عبور کند - برای رفع معضلهٔ جلوگیری کردن از تجزیهٔ قصبات و بمفهوم از هم جدا نه کردن پدر ها و برادرهاو اقارب بسیار نزدیک ! – و به تناسب بعُد هر قریه و قصبه - خط و قلم کشیدن های سرخ نبوده و با همان حالت ماندن تقسیم نشدهٔ قریه ها - تصمیم به آن بوده که در جریان دوسال آینده به هریکی ازین محلات و قریه ها رفته و با جلو گیری از تقسیم قرا و قصبات و در حقیقت نگهداری یک جائی  اهالی البته با جلب رضائیت و بموافقت کلی و متحد نگهداشتن اهالی آن - نقشه را تکمیل کرده - و بعد از آن به امضا برسانند که مرحوم غبار آنرا بروشنی کامل ثبت و روشن ساخته است .

اما چون تا انجام آن دو سال - نه امیر سلامتی داشت - و نه آرامشی در وطن و نه غائلهٔ   سرحدات آزاد به انگلیس ها فرصتی داد که به آرزوی پلید خود برسند - همان بود که تا امروز قرار داد بی امضا و همه امور بی نوشت ماند.

ولی با آنهم قدری به عقب رفته شرايط و اوضاعی را که در ما حول آن چطور زمينهٔ امضای همچو معاهدهٔ از طر ف امير افغانستان مساعد شده بود و یا مساعد ساخته بو دند باز هم بشکل مبسوطي مرور مینما ئيم و مببينيم که انگليسها با چه نیرنگ ها وسؤ استفاده ازشرایط ناگوار موقف امير افغانستان ؛ اين معاهده را بر او تحميل کرد ه و چه عواقبي را با ر آوردند .وبرای روشن شدن اين مطلب قدری و بصورت بسيار مؤجز به سير وقايع ناگوار داخلي و خانه جنگي ها ئ نه چندان دوُر افغانستان ميرویم

سلطنت امیر شير علي خان که از سال ۱۸۶۳ تا ۱۸۷۹ دوام کرد و با به قدرت رسيدن مو صوف و آخرين شکست عبدالرحمن خان در حصهٔ ششگاو وسپس به شمال افغانستان بود ، که عبدالرحمن خان را مجبور ساخت تا با گذشتن از سرحد در يای آمو به شهر سمر قند پنا هنده شود وبا معاش مستمريي ۱۸۰۰ پوند درسال که از طرف وایسرای روس برايش مقرر گر ديده   بود ۹ سال را بدين طريق سپری کرد که البته درين جریا ن از احوالات افغانستان نيز با خبر بوده است زيرا بعد ازین که با تجاوز مستقيم قوای انگليس به افغانستان و اتکأ امير شير علي خان به وعده و وعيد ميان تهي روس با آمدن سفيرش بکابل ؛ به اميد رسيد ن کمک روس بود ( ( که درينمورد مطالعهٔ دقيق اثر دکتور جي ال یاورسکي داکتر هيأت اعزامي روس بدربار امير شير علي خان و سپس سفير شدن خود او تا وفا ت امیر در مزار شريف را تحت عنوان (( سفارت روسیهٔ   تزاری بدربار امير شير علي خان )) که با واقعيت های زياد توأم با احساس انسانی مؤلف است و در گذشته ها اين کتاب از لسا ن روسي بلسان آلماني در سويس ترجمه شده بود و بروی تصادف يک نسخهٔ آن بدسترس مرحوم مغفور دانشمند با سابقهٔ مطبوعاتي وطن ما عبدالغفور برشنا قرار گرفته و آ نرا در کابل به فارسي ترجمه و به نشر سپرده بو دند ! قابل دقت بسیار و مطا لعهٔ آنرا برای هر افغان و مخصوصاَ   شخص جناب کرزی و ارکان دولت شان که عبرت نا مهٔ نیکیست لازم ميشمارم که اين سند ِ مستند کنهُه نظریات رهبران روس را درهر زماني بخوبی تمثيل مي کند ))                 امیر شير علي خان در اثر مرض نقرس در ۲۱ فروری ۱۸۷۹ در مزار شريف وفات يافت– همزما ن و باالمجبوريه آزادی محمد یعغوب خان پسرش از زندان ِ سیاه چاه چندين سالهٔ پدر ؛ که بنا بر اختلافات بيموجب فاميلي ذات البيني آن فرزند جوان مدبر و دلاور خودرا در سیه چاه و زنجیر در آورده بود مبارزين آزادی اورا از آن سباه چاه بر آورده و بر تخت سلطنت افغانستان نشاندند . اما چون از يک طرف قوای انگلیس زمان امور افغانستان را بدست داشته وهم امير محمد بعقوب خان یك انسان مغضو ب شکنجه ديدهٔ از سیاه چا ه بر آمده بعد از ۶ سال –   نا وارد به امور دولتئ که به اطرافیونش اعتماد نداشت آن طوری که بایست به ادارهٔ امور رسید گي نتوانسته و با مرور مدتي سخن به امضای معاهدهٔ ننگين تحميلي گند مک ( ۲۶ مي ۱۸۷۹ م ) رسید که   انگليس ها خود و اهل و بيت اورا منحيث نظر بند به راولپندی انتقال دادند (( صفحهٔ ۶۳۰ - افغانستان در مسير تاريخ   اثر مرحوم غبار ))          درهمين فرصت حساس و تاريخ ساز بود که انگليس ها از يکطرف   متوجه خلای قدرت دولتي در افغانستان و از جانبي هم عروج مکرر ملت افغان به رهبری غازيان نامدار افغان شده   و با حصر شدن چاره و با تفاهماتي که در مرور همين سالها از يک طرف انگليسها با روسها مذاکرات و تبادل نظر های داشتند   از جانبي مشترکاً ( چه روس و چه انگليس ) با عبدالرحمن خان ارتباط داشتند و لزوماً   بصؤرت توافق سه جانبه باز گشت مکرر عبدالرحمن خان به افغانستان و نشاندن موصوف به کرسي اما رت افغانستان را فيصله نمو ند که جناب جنرال عتيق پاسون در اثر جديد خود ( مرور کوتاهی بر تاریخ افغانستان و قضیهٔ پشتونستان ) اشاره باين دارند که با موفق شدن حزب کارگر در انتخابات انگلستان که بر عکس ِ حزب ِ محافظه کار طرفدار تجز ئهٔ افغانستان نبودند ( یعني با برنده شدن حزب محافظه کار پلان تجزیهٔ افغانستان روی دست گرفته ميشد ) گریفن انگلیس باب مکاتبه را با عبدالرحمن خان باز کرده و با حاد شدن بي امير ماندن افغانستان - وی با تفاهم با انگلیسها بعد از گرفتن اجازه از جنرال کافمن روسی در ماه مارچ ۱۸۸۰ از سمر قند و   باز هم با گذشتن از دریای آمو خودرا به مزار شريف رسانيده و با سرعت تمام با تجمع مبارزين بي سر پرست افغان و اشغال صفحات شمال وارد منطقهٔ کوهدامن شده و با تجمع مردم افغان و رهبران غزای ملي که اورا امير افغانستان خطاب کردند ،   قدرت مرکزی دولت را به وی تفويض نمودند. حال بر ميگردیم‌ به اصل مطلب   و چگونگي سفر ديو رند و امضای معاهدهٔ ننگين به همين اسم که با ستفاد ه از موقف امیر افغانستان و يا بهتر بگوئيم زمين نرم و آبروی بيل دار بعد از مذاکرات طولانيي در ظر ف ۴۰ روز که اکثراً با آوردن فشار و تا تطميع آنرا عملي ميکردند که به اين صورت نه تنها با امضای   معاهدهٔ ۱۲ نوامبر ۱۸۹۳ ؛ تعين سر حدات افغانستان با هند بر تا نوی بر امیر افغانستان را عملي کرده و در قسمت های زياد افغانستان را از حفظ ساحوی و نفوسي اش در جنوب و جنوب شرق محروم ساختند بلکه اسناد ديگریرا نيز در عين روز و محل بر امیر عبدالرحمن خان امضا کرند که اين اسناد مستند و مثبته موقف پوشالي و دست نشاند گي اميرئ ! را با بیچارگی غیر ملي بودنش علناً به ثبوت ميرساند ! و توجه نما ئيد که چطور نما یندهٔ يک کشور به ظاهر با دانش و لی نيرنگ   باز و استثمامر جو ؛ خواستهای خود و حتي روس غاصب را هم بر امیر بیچارهٔ   افغان   تحميل میکند .!

و اين هم متن معاهدهٔ اول دیورند : المرقوم - ۱۲ نوامبر ۱۸۹۳ مطابق ۲ جمادی الاول ۱۳۱۱ هجری قمری(کودشد ه) (( معاهده فيما بين جناب امیر عبدالرحمن خان جي ، سي ، اس ، آی   امير افغانستان و حدود متعلقهٔ آن در یکطرف وسر هنری مارتيمر ديورند کي ، سي ، آی ، اي ، سي ، اي ، فارَن سکرتری دولت عالیهٔ هند و نا يب   و وکيل از جانب دولت عالیهٔ   طرف ديگر.                                                                                             از آنجائیکه بعضي مسأله ها به نسبت سر حد افغانستان   بطرف هندوستان بر پا شده ا ند و چنان که هم جناب امير صاحب و هم دولت عالیهٔ هند خواهش انفصال اين مسأله بطريق اتفاق دوستانه را دارند و خواهش تقرر و تعيين حدود دایرهٔ تسلط   و اقتدار خود شان را دارند تا که در آينده هيچ اختلاف رأی و خيال در امر مزبور بين اين دو دولت هم عهد و هم پيمان وقو ع نیاید ، پس بو سيلهٔ اين نوشته معاهده حسب ذيل نموده شد .                           ۱-حد شر قي و جنو بي مملکت جناب امير صاحب از واخان تا سر حد ايراني به درازی خطی که در نقشه کشيده شده و آن نقشه همراه عهد نامه ملحق است – خواهد رفت.                                                                          ۲-دولت عالیهٔ هند در ملکهای که آن طرف اين خط به جانب افغانستان واقع ميباشند هيچ وقت مداخله و دست اندازی نخواهد کرد و جنا ب امير صاحب نيز در ملک های که بيرون اين خط بطرف هندوستان واقع ميباشد ، هيچ وقت مداخله و دست اندازی نخواهد کرد .                                                                                         ۳-پس دولت بهیهٔ بر تا نيه متعهد ميشوند که جنا ب امير صاحب ، اسمار و وادی بالای آن را تا چنگ در قبضهٔ خود بدارند و طرف ديگر جناب امير صاحب متعهد ميشوند که هيچ وقت در سوات و ناجور و چترال معهٔ وادی ارنوی يا به شکل مدا خلت و دست اندازی نخو اهند کرد . دولت بهبهٔ بر تا نيه نيز متعهد ميشود که ملک برمل را چنانچه در نقشهٔ مفصل که به امير صاحب از قبل داده شده نوشته شد ، بجناب امير صاحب   واگذار نموده شود و جناب امير صاحب دستبردار از ادعای خود به باقي ملت وزيری و داور ميبا شد و نيز دستبر دار از ادعای خود به چا گی ميبا شند ۴-اين خط سرحد بندی بعد ازين به تفصبل نهاده و نشان کاری آن هر جا که ممکن و مطلوب باشد بتوسط برتش و افغاني کمشنران کرده خواهد شد و مراد و مقصد کمشنران مذکور اين خواهد بود که به اتفاق يک ديگر بيک سرحد موافقت نما يند و آن سرحد حتي الامکان   بعینهُ مطابق حد بندی که در نقشه که همراه اين معاهده ملحق است با يد بشود . ليکن محليهٔ حقوق مو جودهٔ   دهات که به قرب سرحدی ميبا شند در مد نظر داشته شود .     ۵-به نسبت مسألهٔ چمن جناب امير صاحب از اغراض خود بر چهاوني جديد انگريزی دست   بردار مي باشند و حقوق خودرا که در آب سرکي تلری به ذريعهٔ خريد حا صل نموده اند به دولت برتانيه تسليم مي نما يند . برين حصهٔ سر حد خط سر حد بندی بحسب ذيل کشيده خواهد شد : خط سرحد بندی از سر کوه سلسلهٔ خواجه عمران نزديک پشا کوتل که در حد ملک انگريزی ميباشد اين طور ميرود   که مرغه چمن و چشمهٔ شير اوبه را افغانستان ميگذارد چشمهٔ شير اوبه   عدل ما بين قلعهٔ چمن نو و تهانهٔ فغاني مشهور در آنجا بنا م لشکر دند ميگذرد و راه را بطر ف شُوراوَک از جانب مغرب و جنوب گواشه ميرود به تعلق افغانستان ميگذارد   دولت بهيهٔ برتا نيه هيچ مداخلت تا به فاصلهٔ نصف از راه مزبور نخواهد نمو د                                                                                 ۶-شرايط   مزبورهٔ اين عهد نامه را دولت عاليهٔ هند و جناب امير صاحب   افغانستان   اين طور تصور مي کنند که اين يک کامل و خاطر خواه   فيصلهٔ جميع اصل اختلاف رأی و خيال که در بين ایشان به نسبت سرحد مذکور بوده اند ميباشد و هم ‌ دولت عاليهٔ هند و هم ‌ دولت امير صاحب بر ذ مهٔ خود مي گيرند که انفصا ل هر اختلا ف فقرات جزئي به مثال آن نوع اختلافات که بر آن در آينده   افسر های مقرره جهت علامت نهي خط حد بندی غور و فکر خواهند نمود بطريق دوستانه نموده خواهد شد تا که برای آینده حتي الا مکان   جميع اسبا ب شان و شبهه و غلط فهمي ما بين دو دولت ب ر داشته و دورُ کرده شود .                                                                  ۷-چونکه دولت عا ليهٔ هند از نيک نيتي جنا ب امير صاحب به نسبت دولت بهیهٔ بر تا نيه   تشفي و اطمينان خاطر بطور کمال دارند و خواهش دارند که افغانستان را در حالت خود مختاری و استقلال و قوت ببينند لهذا دولت مومی‌ الیه هيچ ايراد و اعتراض بر امیر صاحب   در باب خريدن و اوردن اسبا ب جنگ   در ملک خود نخواهند کرد و خود دولت مو صوف چيزی معاونت و امداد به عطيهٔ   اسيا ب جنگ خواهد نمود . علاوه   بر اين جهت اظهار اعتراف خود شان نسبت به طريقهٔ دوستانه که جناب امير صاحب در اين گفتگو و معامله ظاهر ساخته اند ، دولت عالیهٔ هند قرار ميدهد که   برا ن وجه عطیه ٔ سالانهٔ   دوازده لک   روپیه   که آلان به جناب ممدوح داده ميشود شش لک روپيه سالانه مزيد نموده شود

 

حا ل قبل از تبصره و قضاوت بر آنچه گذشت که البته سوال انگيز هم است بايست به موارد بعدی و سوال بر انگيز تر آن بگذريم که آن عبارت از نه یک معاهده ایست که بروابط دو طرف افغان و انگليس تعلق داشت بلکه موافقت نا مه دومیيست که هيأت انگليس بنام حفظ منا فع روس همجواری افغانستان همچو سندی را ( بنام تأ مين حسن همجواری افغان- روس ! ) بر امیر افغانستان امضا نموده   که نه بنام دو جانب متساوی الحقوق و بلکه روابط برده و بادار اشغال گر ميتوان بحساب آورد زيرا امير علناً خاکهای اصلي افغانستان در شمال را بنفع روس ازدست داد!

متن معاهدهٔ دوم وننگين تر از معاهدهٔ اول: المرقوم ۱۲ ماه نوامبر ۱۸۹۳ مطابق ۲ جمادی الاول ۱۳۱۱ هجری قمری (( ما بين جناب امير عبدالرحمن خان جي ، سي ، اس ، آی امیر افغانستان و حدود متعلقهٔ آن از يک طرف ، سر هنری مارتيمر دبورند کي ، سي ، آی ، ای ، سي ، اس ، ای فارن سکرتری دولت عالیهٔ هند و نايب ووکيل از جانب دولت عالیهٔ دیگر، از آنجا که دولت بهبهٔ بر تانيه به جانب امير صاحب اظهار داشته اند که دولت روس اصرار ميکنند! از برای ايفای کامل عهد نامهٔ   ۱۸۷۳ ما بين روس و انگلند که بواسطهٔ آن قرارداد انفصال يافته بود که   رود اُکسس يعني دریای آمو از ليک ويکتوريه ( مشهور به سر کول ) طرف مشرق تا ملحق گاه رود کوکچه با رود اکسس بايد سرحد شمالي افغانستان باشد و چنانکه دولت بهبهٔ بر تانیه تصور مينماید که بر خود شان واجي است که عمل ِ موافق شرايط اين عهد نامه نمايند ، هرگاه دولت روس نيز بقرار شرايط مذکور عمل کنند ، لذا جناب امير عبدالرحمن خان جي ، سي، اس ، آی امير افغانستان و حدود متعلقهٔ آن از برای اظهار دوستي خود با دولت بهيهٔ بر تانيه و نيز جهت ظاهر ساخت‌ آمادگي خود برای قبول کردن صلاح و مصلحت دولت بهيه ، در اموراتي که داخل تعلقات خود با دولت های خارجه دارند بوسيلهٔ اين نوشته قبول مينما يند و راضي ميباشند که ممدوح تمام علاقه جاتيکه طرف شمالي اين حصهٔ رود اکسس که در قبضهٔ خود دارند ، تخليه نما يند . برای فهميد گي و دانستگي صريح که بتمام علاقه جات طرف جنوب اين حصهٔ رود اکسس ميباشند وآلان در قبضه و تصرف جناب ممدوح نيستند ، جناب محتشم اليه را در عوض داده تسليم نموده شوند وسر هنری مارتيمر ديو رند سي ، آی ، ای ، سي اس ، آی فارن سکرتری دولت عالیهٔ هند بواسطهٔ اين نوشته از طرف دولت بهيهٔ برتانيه اقرار و اعتراف مينما يد که تحويل و تسليم علاقه جات مزبوره واقع طرف جنوب اکسس به جناب امير صاحب يک شرط واجبي و اصلي اين تدبير و معامله ميباشد و متعهد ميشوند   که بند و بستهای همراه دولت روس جهت تحويل و تسليم نمودن علاقه جات مذکور شمالي و جنؤب دريای آمو ( بعني آمو) کرده خواهند شد فقط .           اما   با آغاز امارت امیر از سال ۱۸۸۰ : قوای روس سا حهٔ بزرگ مرَوَ  را   در سال ۱۸۸۴ اشغال کرده  و بروز ۳۰ مارچ ۱۸۸۵ ؛ زمان باز ديد رسمي امیر از هندوستان قوای جنرال کماروف روسی ولسوالي پنجده خاک افغانستان را اشغال کرد و به تعقيب آن منا طق آق تپه و چمن بيد و چشمهٔ سليم را نيز اشغال کردند . در سال ۱۸۹۵ ( بعد از امضای معاهدهٔ   اول و دوم   دیورند بنفع روس )؛ باز هم روسیه   پامير کلان  را هم از خاک افغانستان جدا کرده به تصر ف خود در آورد .

لطفاً به این نکتهٔ مهم جداً توجه نمائید که اگر امیر افغانستان آزادی و استقلا ل عمل میداشت آیا به هیآ ت انگلیس گفته نمیتوانست که بدون تبادل هیآتها و تبادل نظری بین دول افغان و روس و حا ل با عدم حضور نمایندهٔ ذیصلاح دولت روس ؛ شما بکدام صلاحیت وحق همچو پیشنهاد ی بی سابقهٔ بی ماهیت را بدون در نظر داشت روابط حقوقی بین الدول در مورد تثبیت سرحدات شمال ما با روسیه و در عین حا ل تحمیل واگذاری خاکها و مردم ما در آن طرف دریا های بین دو کشور ما ؛ با سپردن به روس ؛ بر ما تحمیل میکنید ؟

و همین نکتهٔ حسا س و برده بودن امیر پوشالی در افغانستان است که افغانستان چه در جنوب و جنو ب شرق و چه در شمال و شمال غرب – ساحات بزرگ خاکی و جمعیت بزرگ نفوسی و مردمی خودرا تا امروز ازدست داده و به هیچ عنوانی و در چوکات هیچ فقرهٔ از مقررا ت بین الدولی همسا یه داری قابل پذیرش و قبول نیست !

وهمین نقیضه و خلای مطلقآ حقو قی و نقض روابط همجواریی می باشد که ا صل قراردادهای دیورندی و ماهیت اجرائیوی آنرا با طل سا خته و به صفر ضرب میکند                                                                          بهر حال آنچه بعرض رسید متأ سفانه موقف ضعيف و يا با ملحوظاتي جا‌نب افغاني بود که نه تنها در شمال و بلکه در جنو ب و جنوب شر ق هم در هم سرحدی با هند برتانوی ساحات زيادی را با بيشتر از ۳ ميلیون نفوس آن در همان زمان – و با عقد همين معاهدات   ننگين از سر زمينهای افغانستان منفصل ساخت و البته امير افغان با در ‌نظر داشت موقف حساس و پر مخاطرهٔ خود ؛ چه در بين ملتيکه در خوف وهراس تحت تسلط او قرار داشتند و او خطر بغی و عروج ملي را در مقابل خود دور از امکان نميدید و از جانب ديگر موقف حساس خودرا درمقابل روس ها و خاصتاً انگليسها که تا حدی شخصاً اورا زير فشار سياسي و مالي و پرداخت معاشات برای مصارف دولتي قرار داده بودند به خوبی حس میکرد و ا نگلیس و روس این نقطهٔ ضعف امیر را درک کرده و هر دو قرار داد را در حالي که ملت بي خبر ماند ؛ بر او تحميل کردند .                                                                                     چنا نچه   به محض شنيدن   آن مردم وزيرستانی که در جنگ دوم افغان و انگلبس داد شجاعت داده بودند ؛ نامهٔ به والی امير در پکتيا نوشته و نمایندهٔ خويش ( کشتوری خان ) را به وازه خواه فرستا ده و خلاصاً تکذيب اين خبر از امير خواستند و امير صاحب هم نوشت که ( تا اکنون حضرت والايش را از تقسيم و تعيين حدود و خط فاصلهٔ نقاط آگاه نفرموده اند و ا گر تصفیهٔ حدود در بين دولتين بوقوع   پيوسته   باشد هر آئينه کار گذاران دولت انگليس سند فيصله را بخط خاص و مهر شرافت اختصاص حضرت والا حاصل کرده و بدست خواهند داشت و الا گفتار ايشان را بخاطر جا نداده و راست نبا يد پنداشت .) مگر درعين حال امير به سردار گل محمد خان و خليفه نور محمد واقعه نگار چنين نوشت ( به مردم وزیری بگوئيد که غير از دو موضع مرغه و برمل مواضع ديگر قوم وزيری ( یعني تمام وزيرستان متعلق بدولت انگليس اند) زيرا مردم وطوايف مزبوره از ۱۴ سال است ( مقصد از دورهٔ خود امیر) که حضرت والا را رنجیده خاطر ساخته و هر چند که با ايشا ن اظهار خوبی و هم ديني کرد گوش به گفتار سعادت آثارش نداد ه و هند تا ادار ٔ ملک شان به دولت انگليس واگذار شد ؟! وحضر ت والا بدون ا ز مردم برمل و مرغه به امور شان مداخله نميکند و جناب امير به تو صیهٔ انگلیس ها نقشهٔ جديد سرحدئ را به تمام اقوام فرستادند تا مردم را خاموش سازند مگر باز هم مسعوديها در وانا بر قوای انگليس حمله کرده و خانه های طرفداران انگليس را در موسي خيل و گدای خيل و عيسي خيل آتش زدند هم چنين مکرراً مردم باجور ،کرُم، تيرا، وزیری ، مسعود وغبره نامه های به امير فرستادند و نوشتند که ما مطيع فرنگ نيستيم و بمحض رضای خدا و پيغمبر (ص) با ما مشوره کرده مارا از شر کافر خلاص کنيد حتي نمايندگان بونير درسال ۱۸۸۷ راساً بکابل آمده و بدولت افغانستان اطاعت کردند مردم و شهزادهٔ چترال نيز عروج کرده و بر قوای انگليس حمله کردند. مردم چترال نيز راه بغاوت و عروج را بمقابل انگیس ها در پيش گرفتند .

همچنان هزاران نفر از قوم مسعود( وزيرستان ) به امير نوشتند   که حکم شما را ( بچشم ) قبول داریم   بشرطیکه از زير حکم انگليس خلاص شویم . اما امير بجواب شان نوشت ( اگر سخن است در همان ۱۵ سال پيش  گفته شد ؛ حالا سخن گفتن فضوليست ؛ خود ميدا نيد و کار خود ؛ خدا خير برای شما پيش آرد !! و مراجعات مکرر ديگر !! ولی امير ناجوان مرد ؛ برای ارضای خاطر بادار– سردار محمد ايوب خان فاتح میوند را در مضيقهٔ قرار داد که به ايران و بعد بهند مهاجر شد و در ۱۹۱۴ در آنجا وفات شدند جنرال محمد جان خان وردگ را با ملا عبدالغفور ( برادر ملا مشک عالم ) به حوالي بلخ تبعید کرده و در هما نجا به شهادت رساند ؛ میر مسجدی خان را مسمو م و غازی بزرگ امين الله خان لوگری را زنداني و بعد مسموم نمود که مایهٔ سرُور بوکنگهم شد

دوستان ارجمند ! لازم است   بمراحل بعدی موضوع که خصوصاَ اعليحضرت غازی امان الله خان مصمم بودند تا در راه استرداد سرزمينهای از دست رفتهٔ افغان کاری انجام   بدهند ، پرداخته شود چنانچه در دَور سفر رسمي شان در اواخر ۱۹۲۷ در مسکو با تفاهم و برقراری روابط   مثمر تر، مقامات   روس را با ين عقیده کشاندند تا در مورد اعادهٔ   سرزمين ها ی ا فغانستان   مخصوصاَ علاقهٔ   پنجده   و نقاط   دیگری تجديد نظر کنند . ولی دشمنان ديرينهٔ سعادت و تماميت ارضي افغانستان ؛ باز هم توسط عمال خود چنان عرصه را برآن فرزند رشيد افغان تنگ ساختند که زعا مت و يا عملي کردن نظريات بهي خواهانهٔ شا ن را در راه اعتلای وطن ؛ در مدت محدود ی نقش بر آ ب ساختند ولي با بسلطنت   رسيدن امير امان الله خان و ابلاغيهٔ استرداد استقلال افغانستان ، نه تنها در خود وطن بکلام و بلکه در داخل هندوستان نيز چنان فعاليتي را براه انداختتند که دولت برتانیه را بشور و یا تورُ آورد. گرچه ا‌نها موقف خودرا در هندوستان متزلزل نمي دیدند ؛ مگر باز هم به لرزه افتادند زیرا ا ین مسأله تا حدی رسيد که در تمام مساجد جامعهٔ   بزرگ اسلامي هند در نماز های جمعه   و اعیاد خطبه   و بيانات را بنا م اعليحضرت غازئ امان الله خان بحيث خليفه و پيشوای اسلامی ایراد مبنمودند و نکتهٔ دومي را که انگليس ها کشف کردند اينکه جنرال   قونسلگری افغانستان در بمبئي يکسلسله   نشرات وسيع تبليغاتي و شب نامه های را بر ضد انگليسها   پخش مينمو دند که   با و جود مصؤو نيت سياسي   جنرالقونسگری و شخص جنرالقونسل ؛ شبانگاه به آنجا حمله برده   همه اوراق را مصادره کرده و خود جنرالقونسل را   که ( بنا م محمد شفيع خان شنيده ام ) با خود برده و سپس موصوف را لزوماً بنام ختم وظیفه از هند به دولت افغانستان تسليم دادند . بعد از جنگ از دوم جهاني دوم و آزادئ مستعمرات و منجمله استقلال هند ؛ بازهم دولت انگليس بفکر داشتن جای پایی   در اين خطه بود ؛ مفتني هميشگي خودرا شروع کرده و بنام آزادی مسلمانان نيم قارهٔ هند وبا بر سر برقدرت آوردن محمد علي جناح و گروهش ؛ تأ سيس دولتی بنام پاکستان را براه انداختند   که در ين حال عضويت آن کشور در ملل متحد مطرح شده ؛ و حکومت افغانستان هم صدای خودرا در مورد حقوق از دست رفتهٔ ساحوی ما بلند کرد ند ولي نه چنا ني که شايستهٔ عمل بود   تا این که اين مو ضو ع حيا تي بعد از رسيد ن شهيد محمد داود خان به صدارت افغانستان با تما م ابعاد و سیع و جها ني آن مطرح شد   که تا امروز   دوام دارد .

هموطنان ارجمند گرامی ! در اخير برای نتيجه گيری درستی که نظر بدون حُب و بُغضی را با قضاوت غبر جانب دارانهٔ ارایه کرده باشم ، درحاليکه منحيث يک افغان مهاجر دوُر از وطن ، خوش بختانه هيچگونه روابط شخصی و فامیلي و یا همنظریی با هيچ يکي از هر دو جانب نداشته ام و ندارم ! مطالب مختصری مقا یسوی مشخصات سجايای شخصی ورسمي هردو جانب غیر متجانس ِ! امير موصوف تا صرافان جهادی را، با در نظر داشت روش و عملکرد عيني شان عرضه و امید وارم که شما نيز بصورت بیطرفانه ، براعمال ننگین ِ ابن سیه دلانی که تمام هم وغم شان چپاول   در آمد ملي و تخریب مصالح عليای ملی و مردمي ما میباشد ؛   قضاوت نیک بنمائيد .  

با سا س آنچه دانشمندان و مؤرخين محترم ما مینگارند– خود و دوَر امارت عبدالرحمن خان را بصورت فشردهٔ مورد دقت و توجه قرار ميدهيم -                                                                                                        امیر عبدالرحمن خان که از دوَر طفوليت تا بزرگي و تا چشم پوشيدن ازين جهان ، انسان سر سخت و تند خو و خود رأی و هم خشن و جسور و در حقيقت ماجراجو بوده در دوران امارت کاکا ها و پدر خويش با رمز و فنون دولت داری آشنا بوده و در راه نيل بمرام خود ( مقام امارت افغانستان )   مساعی آخرين خودرا بخرچ داد که در دوَر امارت خود دو لکهٔ راستي بزرگ و سیاه جبران نا پذیری ملي و بين المللی ؛ ثبت شده در تاريخ وطن ؛ موقف و چهرهٔ اورا با کراهيت ترسيم ميکند که عبارت اند از : از امضای معاهدات ننگين دیورند ( ۱۲ نوامبر ۱۸۹۳م ) و استواری حاکميت خودی در سا یهٔ بر چه و قين و فانه و شکنجه های غیر انسا ني که خاطرهٔ   تجاوزات دوَر چنگبز و هلاکوی مغلي را زنده ميسازد .                                                                                           ولي اگر با مکث و قضاوت عادلانهٔ راستينی! جوانب مثبت ومنفي حالات دوَر مارت اورا با انارشيزم   جنگ های داخلي و سيستم ملوک الطوائفي اداري و دست درازیهای منظم علني و بالقوهٔ همسا یه های دو رُو و دغا و مهمتر از همه نبودن حکومت و يا هستهٔ مرکزی که در مجموع افغانستان را تمثيل کرده بتواند و بر علاوهٔ کلهٔ سر شور خودی ؛ بر او شرايطی را تحميل نموده بود ند که ميبا یست اورا به مفهوم امروزيش امير عبدالرحمن هراس انگيزی را مجسم نمود . که اگر ازعوامل ُمشد ده و ُمخففهٔ   دور امارت او چشم پوشي کنيم نه تنها منصفانه نخواهد بود بلکه از حقايق و درک راستين تاريخ خود فاصله گرفته ميرويم که بخطای خود اعتراف کردن ثواب هم دارد ! زيرا اميریکه در حقيقت مسئوليت ادارئ يک سبد جال زبنوری پراکنده را به عهده گرفت بعد از آوردن آرامش نسبیی ؛ سعی کرد   تا بتنناسب زمان و اوضاع عمومي همسایه ها و با در نظر داشت بنيهٔ اقتصادی و مالي دست داشتهٔ خود آنقدر کاری کرده بتواند که ارزش بلند تارخي آنها – استعداد راستين دولتداری و وارسی او به مشکلات همه جانبهٔ مردم و کشور ش را در خور تمجيدی بنما یش تاريخ بگذارد   گرچه ممکن است بعضی از هموطنان ما بدون درک شرایط عمومي همان زمان و چرت زدن خیالات ميليارد ها ميليارد باد آورده به جيب نوکران آي اس آی و ساواک و کي جي بي و سیا آن تحولات را ناچبز بشمارند و تمسخر آميز! ولي در تميز کردن آن زمان با شرياط زندگي قبل و بعد از آن در همين وطن مرا همنوا خواهند بود . که اهم آن پاکي ذاتي و ناموسداری شخصی او بوده که امروز و دَور قرآن خوران خانهٔ خدا در مکهٔ معظمه !؟!؟ اين افتخار افغانيت ! فدای هوسراني ريشداران اخوان الشيا طيني اپوزيسيون سازان ناموس کش شده است !! با تحرکاتي اميری : که با ۱۸۰۰۰ روپیهٔ بودجوی و اعانهٔ مردمي برای تأ مين مصارف يتيم خانهٔ  براه انداخته شد تا به تربيت و رشد سالم با معرفت اطفال يتيم ویسیری پرداخته شود که آبندهٔ سازان اين وطن شمرده مي شدند ، افتتاح مدرسهٔ رسمي تدريسیی که شکل دوکتب را داشت - تأ سيس شفاخانهٔ رسمي مجهز- و تأ سيس و فعال ساختن فابربکهٔ   چرمگری و پشمينه بافي کابل که بر علاوهٔ رفع ضرورت شهريان   تمام وسايل ۹۶۰۰۰ عسکر منظم مسلح را تهیه مبتوانست و تأسيس فابريكهٔ حربیی ، تدوير رسمي محاکم هشتگانهٔ شرعیی بسطح کشور که نبود آن فبودالهای بيجلو ( طالبنمای امروز ؟) را فعال ما يشأ ساخته بود. تنظيم رتبه های نظامیان و منقوش ساختن محراب و منبر درنشان افغانستان واحد و آرام (۱۸۹۲م) ساختن تهانه های در طول راهای بين ولايات بمفهوم نظم و اداره راها ( مجاخدين ما تماشاچي و طالب حميد گلي و ملای چور کن آن که دوست و دشمن را بيک چشم مي بيند ) برای استراحت مسافرين، تنظيم ادارهٔ پوليسي ( کوتوالي ) و امور پوستي و صکوک - ساختمان مقر دولتي ارگ فعلي و عمارات بزرگ دولتیی باغ بالا و برج شهر آرا با گنبد معروف کوتوالي که ميدان پشتونستان فعلي جای آن را گرفته است و ازهمه بالاتر جريب بندی زمين های زراعتي افغانستان و براه اندازی طرق و شوارع ارتباطی بین ولايات ومهمتر از همه رفع بغی مناطق مرکزی افغانستان و مشرف ساختن مردم نورستان بدين مقد س اسلام ( ورنه کا فرستانی که تا امروز بت پرست و کلوني   مي ماند ) و دیگر مزایای اتحاد ملي و حاکميت سر تا سری افغانستان را بنام دوَر امارت خود ( که بعداً نواسهٔ فخر افغانش اعليحضرت غازی امان الله خان استرداد استقلال عام و تام افغانستان را ) ثبت تاريخ نمود و ديگر موارد يکه درين محدودهٔ   ما گنجا یش نوشتن و توضيح ندارد!

و در قدم دوم – / بقرار یکه مرحوم سردار محمد رحیم شیون کابلی - /پسر مرحوم سردار محمد عمر خان  و نواسهٔ امیر عبدالرحمن خان - / مستقیماً بخودم گفته بود– که / امیر عبدالرحمن پدر کلانم را خوب بیاد دارم / ولو که بسیار قصی القلب بود ولی برای آتحاد آوری و تأمین وحدت ملی و آرامش افغانستان حکم آب حیات را داشت // بشرطیکه این یک دَیوسی !– غلامی انگلیس و قبولی خط تحمیلی دیورند و باز عطای سرزمانهای افغانستان بروس را عملی نمیکرد.

پایان