پیشرفت امپراتوری آمریکا: کودتا٬ غارت و دو رویی

زیرمتون
Typography
  • Smaller Small Medium Big Bigger
  • Default Helvetica Segoe Georgia Times

فرستنده  س.علم مل
نوشته: جیمز پتراس
رژیم اوباما٬ در هماهنگی با متحدان و نیابتی های خود٬ یک کمپین جهانی خطرناک را برای از بین بردن دولتهای مستقل٬ محاصره و درنهایت تضعیف رقبای جهانی٬ و ایجاد یک نظم جدید جهانی بر محور آمریکا- اروپا مجددا راه اندازی کرده است.


ما با شناسایی «چرخه» اخیر ساخت-


امپراتوری آمریکا؛ پیشرفتها و عقب نشینی ها؛ روش ها و استراتژی ها؛ نتایج و چشم اندازها را ادامه خواهیم داد. تمرکز اصلی ما بر پویایی امپریالیستی است که آمریکا را تا بسوی درگیریهای بزرگ نظامی میبرد٬ و شامل شرایطی است که از جمله میتواند به یک جنگ جهانی منجر شود.


چرخه های اخیر امپریالیستی
ساخت – امپراتوری آمریکا یک فرآیند خطی نبوده است. دهه های اخیر شواهد فراوانی از تجارب متناقص ارائه میدهد. بطور خلاصه- باشتاب ما میتوانیم چندین مرحله را تشخیص دهیم که ساخت امپراتوری پیشرفتهای زیادی و عقب نشینی های تندی – با رعایت شرایط خاصی را تجربه کرده است. ما بدنبال فرآیندهای جهانی هستیم٬ که در آن نیز تمایلات مبارزه محدود وجود دارد: در میان مقیاس بزرگ پیشرفت های امپریالیستی٬ مناطق خاص٬ کشورها یا جنبش هایی بطور موفقیت آمیزی مقاومت کرده یا حتی فشار امپریالیستی را معکوس کرده اند. در مرحله دوم- ماهیت دوره ای ساخت امپراتوری که شخصیت امپراتوری دولت و اقتصاد و رفتن بی امان خود را برای تسلط٬ استثمار و انباشت بهیچوجه جای شک  باقی نمیگذارد. سوم٬ روش ها و استراتژی که هر پیشرفت امپراتوری را کارگردانی میکند با توجه به تغییرات در میان کشورهای هدف امپریالیسم، متفاوت است.
در طول سی سال گذشته ما میتوانیم سه مرحله- فاز را در ساخت امپراتوری تشخیص دهیم.
امپراتوری پیشرفته سالهای ۱۹۸۰ تا ۲۰۰۰
در دوره تفریبی از اواسط سالهای۱۹۸۰ تا سال ٬۲۰۰۰ ساخت امپراتوری در مقیاس جهانی گسترش یافت.
(آ). توسعه امپریالیستی در مناطق سابقا کمونیستی
آمریکا و اتحادیه اروپا در اروپای شرقی نفوذ کرده و سلطه یافته؛ اتحاد جماهیر شوروی و روسیه را از هم پاشیده و غارت کرده؛ صدها میلیارد دلار ارزش از شرکتهای دولتی٬ رسانه های جمعی و بانکها را خصوصی سازی کرده؛ پایگاههای نظامی سراسر اروپای شرقی را به ناتو اختصاص داده و رژیمهای پیرامونی ایجاد کرد که چون همدستان حاضر در فتوحات امپریالیستی در آفریقا٬ خاورمیانه و آسیا میباشند.
(ب). گسترش امپراتوری در آمریکای لاتین
ساخت امپراتوری در سرتاسر آمریکای لاتین تحت فرمول «بازارهای آزاد و انتخابات آزاد» از اوائل سالهای ۱۹۸۰ تا پایان قرن بیستم شروع شد و توسعه یافت.
از مکزیک تا آرژانتین٬ محور امپراتوری٬ رژمهای نئو لیبرال بیش از ۵۰۰۰ شرکت دولتی و بانک را به نفع چند ملیتی های آمریکایی و اروپایی خصوصی و غیرملی کردند. رهبران سیاسی در کنار آمریکا در مجامع بین المللی شرکت جستند. ژنرالهای آمریکای لاتین بطور مطلوبی به عملیات نظامی  با محور آمریکا پاسخ دادند. بانکدارن میلیاردها دلار از پرداختهای بدهی را سود  بردند و  میلیاردها بیشتر پول قاچاق را پولشویی کردند. محور آمریکا٬ در سطح قاره «توافقنامه تجارت آزاد آمریکای شمالی» برای پیشرفت طبق برنامه  بنظر رسید.
(ج). پیشرفت های امپراتوری در آسیا و آفریقا
رژیمهای کمونیستی و ملی سیاستهای چپ و ضد امپریالیستی خود را کنار گذاشتند و جوامع  و اقتصاد های خود را به نفوذ سرمایه داری بازکردند. در آفریقا٬ دو کشور «چپ» اصلی٬ آنگولا و آفریقای جنوبی پس از آپارتاید «سیاست های بازار آزاد» را در پیش گرفتند.
در آسیا٬ چین و هندوچین قاطعانه بسوی استراتژهای توسعه سرمایه داری حرکت کردند؛ سرمایه گذاری خارجی٬ خصوصی سازی و استثمار شدید نیروی کار جایگزین مساوات طلبی جمعی و ضدامپریالیست شد. در هند٬ و دیگر کشورهای سرمایه داری تحت کنترل دولت٬ مثل کره جنوبی٬ تایوان و ژاپن٬ اقتصادهای خود را لیبرالی کردند. پیشرفتهای امپراتوری با نوسانات اقتصادی بزرگتر همراه شد٬ تشدید مبارزه طبقاتی و بازکردن روند انتخاباتی برای جناحهای سرمایه داری رقیب آماده گشت.
ساخت امپراتوری تحت شعار «بازار آزاد و انتخابات عادلانه» توسعه داده شد-  بازارها بوسیله غول های چند ملیتی و انتخابات چیره شد٬ که موفقیت نخبگان را بیمه کرد.
عقب نشینی و برگشت های امپراتوری: ۲۰۰۰-۲۰۰۸
هزینه های بیرحمانه پیشرفت امپراتوری به یک ضد گرایش جهانی٬ یک موج شورش ضد لیبرال نو و مقاومت در برابر حملات آمریکا منجر شد. بین ۲۰۰۰-۲۰۰۸ ساخت امپراتوری تحت محاصره و در حال عقب نشینی بود.
روسیه و چین امپراتوری را به چالش می طلبند
ساخت امپراتوری امریکا، توسعه و فتح در دو منطقه استراتژیک را متوقف میکند: روسیه و آسیا. تحت رهبری رئیس جمهور ولادیمیر پوتین٬ دولت روسیه بازسازی شد؛ غارت و تجزیه متوقف گشت. اقتصاد رو به توسعه نهاد. ارتش به سیستم دفاع ملی و امنیت یکپارچه شد. روسیه یکبار دیگر یک بازیگر بزرگ در سیاستهای بین المللی و منطقه ای تبدیل گردید.
 رفتن چین بسوی سرمایه داری با حضور پویا و نقش مستقیم دولت در ترویج رشد دو رقمی در مدت دو دهه همراه بود: چین به دومین اقتصاد بزرگ جهان تبدیل میشود٬ جایگزین آمریکا بعنوان شرکای تجاری اصلی در آسیا و آمریکای لاتین میشود. اقتصاد امپراتوری آمریکا در حال عقب نشینی بود.
آمریکای لاتین: پایان امپراتوری لیبرال نو
نئو لیبرالیسم و محور آمریکایی «ادغام» منجر به غارت٬ بحرانهای اقتصادی و تحولات عمده مردمی شد٬ که به تعالی رژیمهای جدید چپ و چپ میانه منتهی گردید. «پس از نئولیبرال » حکومت های (چپ و مایل به چپ – م) در بولیوی٬ ونزوئلا٬ اکوادور٬ برزیل٬ آرژانتین٬ آمریکای مرکزی و اروگوئه ظهور یافت. سازندگان امپراتوری آمریکا دچار چند شکست استراتژیک شدند.
تلاش آمریکا برای تأمین امنیت توافقنامه تجارت آزاد در سطح قاره از هم پاشیده شده و توسط سازمانهای همکاری منطقه ای بدون آمریکا و کانادا جایگزین آن گردید. بجای آن٬ واشنگتن موافقتنامه های دوجانبه ای با مکزیک٬ کلمبیا٬ شیلی٬ پاناما و پرو امضا کرد.
آمریکای لاتین بازارهای خود را در آسیا و اروپا متنوع کرد: چین بعنوان شریک اصلی تجاری جایگزین آمریکا شد. عصاره استراتژی های توسعه و قیمت بالای کالاها، هزینه های اجتماعی بیشتر و استقلال سیاسی تأمین مالی گردید.
ملی کردن های انتخابی٬ افزایش مقررات دولت و مذاکرات مجدد بدهی باعث تضعیف قدرت نفوذ آمریکا بر اقتصادهای آمریکای لاتین شد. ونزوئلا تحت رهبری هوگو چاوز با موفقیت هژمونی آمریکا در کارائیب را از طریق سازمانهای منطقه ای به چالش کشید.
 برنامه ای که از طریق آن بنزین از ونزوئلا با پرداخت سوبسید دریافت کرد٬  اقتصاد کارائیب استقلال بیشتر و زیست اقتصادی از طریق عضویت در پتروکارائیب (PETROCARIBE) بدست آورد. امنیت و تجارت کشورهای آمریکای مرکزی و آند (Andean) از طریق سازمان منطقه ای آلبا(ALBA) افزایش یافت. ونزوئلا یک مدل جایگزین توسعه به رویکرد نئولیبرال آمریکا محور فراهم کرد٬ که در آن درآمد از بهره دهی اقتصادی برنامه های اجتماعی در مقیاس بزرگ تأمین مالی شده است.
از پایان دولت کلینتون تا پایان دولت بوش (پسر- م)٬ اقتصاد امپراتوری درحال عقب نشینی بود. امپراتوری بازار آسیا و آمریکای لاتین را به چین باخت. آمریکای لاتین استقلال سیاسی بیشتری بدست آورد. خاورمیانه به «زمین رقابت» تبدیل شد. دولت بازسازی شده و قوی تر روسیه مخالف تجاوز به مرزهای خود شد. مقاومت نظامی و شکست در افغانستان٬ سومالی٬ عراق٬ عراق و لبنان تسلط آمریکا را به چالش کشید.
یورش امپراتوری: پیشرفت امپراتوری اوباما
تمام دوره رژیم اوباما برای معکوس کردن عقب نشینی ساخت امپراتوری بکار گرفته شده است. به این منظور اوباما در درجه اول استراتژی نظامی را توسعه داده است(۱) رویارویی و محاصره چین و روسیه٬ (۲) تضعیف و سرنگونی دولتها در آمریکای لاتین و تحمیل مجدد رژیمهای دست نشانده نئولیبرال، و (۳) راه اندازی حملات نظامی آشکار و پنهان بر رژیمهای مستقل در همه جا.
یورش برای ساخت امپراتوری قرن۲۱ در چند نکته بسیار مهم  از دهه های پیش متفاوت است: دکترین اقتصادی نئولیبرال بی اعتبار شده و رأی دهندگان براحتی به هژمونی آمریکا متقاعد نمیشوند.  بعبارت دیگر٬ سازندگان امپراتوری نمیتوانند بر دیپلماسی٬ انتخابات و تبلیغات بازار آزاد برای گسترش امپراتوری خود به آن صورتی که در سالهای ۱۹۹۰ بود، تکیه کنند.
برای معکوس کردن عقب نشینی و پیشرفت قرن ۲۱ برای ساخت امپراتوری٬ واشنگتن متوجه شده که باید بر زور و خشونت تکیه کند. رژیم اوباما برای تأمین مالی تسلیحات مزدوران٬ حقوق شورشیان خیابانی و هزینه های مبارزات انتخاباتی دست نشاندگان درگیر در کمپین بی ثباتی میلیاردها دلار اختصاص داد. در مقیاس بزرگ دورویی دیپلوماتیک  و عدول از توافقنامه ها جای توافق مذاکرات را میگیرد.
در سراسر دوره اوباما حتی یک پیشرفت امپراتوری از طریق انتخابات٬ موافقتنامه دیپلوماتیک یا مذاکرات سیاسی تضمین نشد.
دوره ریاست جمهوری اوباما به ازدیاد شبکه جاسوسی جهانی(NSA) و قتل تقریبا روزانه مخالفان سیاسی از طریق هواپیمای بدون سرنشین(پمپاد) و دیگر وسایل اختصاص یافت. عملیات قتل پنهانی بدست نیروهای ویژه آمریکا در سراسر جهان گسترش یافت. اوباما اختیارات دیکتاتوری٬ از جمله، ترور خودسرانه شهروندان آمریکایی را به عهده گرفت.
تلاش جهانی رژیم اوباما برای جلوگیری از عقب نشینی امپراتوری و راه اندازی مجدد ساخت امپراتوری تقریبا بطور انحصاری بر ابزار«محور» نظامی متمرکز شد: نیابتی های مسلح٬ حملات هوایی٬ کودتاهای خشونت آمیز برای کسب قدرت٬ ارازل و اوباش٬ گانگسترها٬ تروریستهای اسلامی٬ نظامیان صهیونیستی و زد و خورد تروریستهای جدایی طلبی ارتجاعی ابزار پیشرفت امپراتوری بودند. انتخاب نیابتی های امپراتوری باتوجه به زمان و شرایط سیاسی متفاوت بود.
مقابله و تضعیف چین: محاصره نظامی و حذف اقتصادی
در مواجهه با از دست دادن بازارها و چالش چین بعنوان یک رقیب جهانی٬ واشنگتن دو خط اصلی برای حمله تعیین کرد: ۱- یک استراتژی اقتصادی طراحی شده برای تعمیق ادغام کشورهای آسیا و آمریکای لاتین در یک پیمان تجارت آزاد که شامل چین نباشد (توافقنامه تجارت ترانس پاسیفیک- اقیانوس آرام)؛ و ۲- طرح نظامی پنتاگون برای حمله هوایی- دریایی طراحی شده٬ که اگر استراتژی فعلی واشنگتن کنترل تجاری دریایی چین با شکست مواجه شود٬ سرزمین اصلی چین در مقیاس کامل حمله هوایی و موشکی هدف قرارد داده میشود (فایننشال تایمز٬ ۱۰ فوریه٬ ۲۰۱۴). در حالی که استراتژی حمله نظامی هنوز در روی میز پنتاگون است٬ رژیم اوباما در حال ساختن ناوگان دریایی خود در چند مایلی نزدیک سواحل چین٬ در حال گسترش پایگاههای نظامی خود در فیلیپین٬ استرالیا و ژاپن و سفت کردن حلقه محاصره در اطراف مسیرهای استراتژیک دریایی چین برای واردات حیاتی مثل نفت٬ گاز و مواد خام است.
آمریکا فعالانه در حال ترویج یک اتحاد هند و ژاپن بعنوان بخشی از استراتژی نظامی محاصره نظامی چین است. مانورهای مشترک نظامی٬ هماهنگی نظامی سطح بالا و جلسات بین مقامات هندی و ژاپنی توسط پنتاگون بعنوان پیشرفت استراتژیک در منزوی کردن چین و تقویت قدرت خفه کننده آمریکا بر مسیرهای دریایی چین به خاورمیانه٬ جنوب شرقی آسیا و فراتر از آن است. هند٬ بر اساس تحلیل یکی از هفته نامه های پیشرو کشور٬ «بعنوان یک شریک کوچک آمریکا دیده میشود. نیروی دریایی هند به سرعت تبدیل به رئیس پلیس اقیانوس هند میشود و وابستگی ارتش هند به مجتمع صنایع نظامی آمریکا در حال افرایش است…»(اقتصاد و سیاست هفتگی «بمبئی»٬ ۱۵ فوریه٬ ۲۰۱۴٬ ص ۹). آمریکا همچنین کمک خود را برای جنبش های جدایی طلب در چین٬ یعنی تبتی ها٬ ایغورها و دیگر اسلامگرایان افزایش داده است. ملاقات اوباما با دالای لاما(Dali Lama) حاکی از تلاش واشنگتن برای دامن زدن به ناآرامی داخلی در چین بود.
مداخله غیر سیاسی سفیر در حال خروج آمریکا گری لاک(Gary Locke)٬ در سیاست داخلی چین نشان میدهد که دیپلماسی ابزار نخست سیاسی رژیم اوباما در ارتباط با چین نیست. سفیر لاک آشکارا با جدایی طلبان ایغور و تبتی ملاقات کرد و در حالی که آشکارا سیاست اپوزیسیون (چین-م) را تشویق میکند، علنا موفقیت اقتصادی و سیستم سیاسی چین را انکار کرد (فایننشال تایمز٬ ۲۸ فوریه٬ ۲۰۱۴ ٬ ص ۲).
تلاش رژیم اوباما برای گسترش امپراتوری در آسیا از طریق رویارویی نظامی و معاهدات تجارتی٬ که شامل چین نشود٬ چین را منجر به بالا بردن ظرفیت نظامی خود برای جلوگیری از محاصره دریایی کرده است. چین تهدید تجاری آمریکا را با توسعه ظرفیت تولیدی خود٬ تنوع بخشیدن به روابط تجاری خود٬ افزایش رابطه با روسیه و تعمیق بازار داخلی خود جواب داد.
تا به امروز٬ گستاخی نظامی رژیم اوباما در اقیانوس آرام منجر به قطع رابطه با چین نشده است٬ اما راه نظامی به توسعه امپراتوری بحساب چین، هشدار در مورد یک فاجعه اقتصادی جهانی یا بدتر٬ یک جنگ جهانی است.
پیشرفت امپراتوری: منزوی کردن٬ محاصره و تضعیف روسیه
با ظهور رئیس جمهور ولادیمیر پوتین و بازسازی دولت و اقتصاد روسیه٬ آمریکا یک رعیت دست نشانده و منبع غارت ثروت را از دست داد. سازندگان امپراتوری واشنگتن همچنان بدنبال «همکاری و همیاری» روسیه در تضعیف دولتهای مستقل٬ منزوی کردن چین و دنبال جنگهای استعماری خود هستند. دولت روسیه٬ تحت پوتین و مدودف٬ دنبال همساز و جا دادن سازندگان امپراتوری از طریق توافقات در مذاکره بوده٬ که موقعیت روسیه را در اروپا ارتقا بخشید٬ مرزهای استراتژیک روسیه را معین کرد و به نگرانی های امنیتی روسیه اذعان داشته است. با این وجود٬ در حالی که اتحادیه اروپا و آمریکا با همدستی و انفعال روسیه چند نفع زودگذر بدست آورده بود، دیپلماسی روسیه دستاوردهای بزرگ داشته است.
دستور کار ناگفته واشنگتن٬ خصوصا با رفتن اوباما بسوی راه اندازی مجدد موج جدیدی از فتوحات امپراتوری٬ برای تضعیف ظهور مجدد روسیه بعنوان یک بازیگر مهم در سیاستهای جهان بود. ایده استراتژیک عبارت بود از منزوی کردن روسیه، تضعیف حضور بین المللی رو به رشد آن و در صورت امکان، بازگشت آن به وضعیت رعیت دوره یلسین.
هدف نخست سیاست غرب ایجاد امپراتوری تک قطبی تحت سلطه آمریکا از تصاحب اروپای شرقی توسط همکاری اتحادیه اروپا و آمریکا٬ بالکان ها و کشورهای بالتیک٬ و تبدیل آنها به پایگاه نظامی ناتو و کشورهای رعیت دست نشانده در اوایل سالهای ۱۹۹۰، تا به نفوذ و غارت روسیه درسالهای یلسین بوده است.
اتحادیه اروپا و آمریکا یوگسلاوی را تجزیه و آن را به دولتهای کوچک تابع و گوش بفرمان تقسیم کردند. آنها سپس صربستان را به منظور جدا کردن کوزوو بمباران کردند٬ یکی از معدود کشورهای مستقلی را که هنوز متحد روس ها بود ازبین بردند. آمریکا پس از آن بسوی دامن زدن به شورش در گرجستان٬ اوکراین و چچن حرکت کرد. آنها در ادامه عراق٬ یک متحد سابق روسیه در منطقه خلیج فارس را بمباران و اشغال نمودند.
حرکت استراتژی سیاست آمریکا معطوف به محاصره٬ کاهش و تضعیف موقعیت روسیه٬ تبدیل آن به قدرت حاشیه ای٬ و تضعیف تلاش های ولادیمیر پوتین برای بازگرداندن موضع روسیه بعنوان یک قدرت منطقه ای بود. در سال ۲۰۰۸، گرجستان رژیم دست نشانده واشنگتن برای آمازیش جسارت و جرأت روسیه به اوستیای جنوبی حمله کرد٬ که به کشته شدن حداقل ۱۰ حافظ صلح روسی و صدها زخمی(لازم به ذکر نیست که هزاران شهروند عادی) انجامید. مدودف رئیس جمهور وقت روسیه با ارسال نیروهای نظامی روسیه به دفع پرسنل نظامی گرجستان و حمایت از استقلال آبخازیا و اوسیتای جنوبی پاسخ داد.
موافقت نامه های دیپلوماتیک آمریکا با روسیه نامتقارن بوده است- روسیه به ازای «پذیرش سیاسی» توسعه غربی ناچار به تسلیم بود. دو رویی ساختگی دیپلوماسی باز بود. علیرغم موافقت نامه ها برعکس٬ پایگاههای آمریکایی و تأسیسات موشکی در سرتاسر اروپای شرقی، تحت بهانه «خطر واقعی ایران»٬ در واقع برعلیه روسیه٬ ایجاد شد. حتی درحالی  روسیه اعتراض کرد که موافقتنامه های پس از جنگ سرد نقض شده اند٬ امپراتوری شکایات مسکو را نادیده گرفت و حلقه محاصره تنگ تر شد.
در یک فاجعه دیپلوماتیک بزرگ٬ روسیه و چین به قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل که توسط آمریکا شده بود و به ناتو اجازه شرکت در «پرواز های بشر دوستانه» در لیبی می داد، رأی مثبت دادند. ناتو فورا آن را بعنوان «چراغ سبز» برای حمله تلقی کرد و به «مداخله بشر دوستانه» در یک کمپین بمباران هوایی ویران کننده اقدام کرد که منجر به سرنگونی دولت مشروع و قانونی لیبی٬ نابودی و تخریب لیبی بعنوان یک دولت پایدار٬ مستقل در شمال آفریقا شد. با امضای توافق نامه «انساندوستانه» سازمان ملل٬ روسیه و چین یک دولت دوستانه و شریک تجاری در آفریقا را از دست دادند! حتی قبل از آن٬ روس ها بدون هیچ سود متقابل (بجز شاید حتی سیل بیشتر هروئین افغانستان) موافقت کرده بودند که به آمریکا اجازه حمل و نقل سلاح و پرسنل نظامی از طریق خاک فدراسیون روسیه برای کمک به تهاجم آمریکا در افغانستان بدهند…
دیپلمات های روسیه با قطعنامه آمریکایی (صهیونیستی) سازمان ملل دایر بر اعمال تحریمهای اقتصادی برعلیه ایران ببهانه سلاح های هسته ای موهوم یا خیالی آن موافقت کردند.. و باعث تضعیف یک متحد سیاسی و بازار پر سود شدند. مسکو معتقد بود که با حمایت از تحریم های آمریکا برعلیه ایران و اعطای مسیر حمل و نقل به افغانستان در اواخر سال ۲۰۰۱، آنها میتوانند در ارتباط با جنبش های جدایی طلب در قفقاز برخی از «تضمین های امنیتی» از آمریکایی ها بگیرند. آمریکا حتی پس از آنکه چچن ها صدها نفر از کودکان و معلمان دبستان را در بسلان(Beslan) در سال ٬۲۰۰۴ کشتار کردند، با حمایت بیشتر از رهبران تبعیدی جدایی طلبان چچنی در آمریکا «مقابله به مثل کرد»-…
با آمریکای تحت اوباما محاصره روسیه در اوراسیا و انزوای آن در آفریقای شمالی و خاورمیانه به پیش رفت٬ در نهایت پوتین تصمیم گرفت تا با حمایت از تنها متحد روسیه در خاورمیانه٬ سوریه یک خط قرمز ترسیم نماید. پوتین بدنبال یک مذاکره مطمئن جهت پایان دادن به حمایت از حمله مزدوران غرب – رژیمهای پادشاهی خلیج فارس به دمشق است. به سود کم: آمریکا و اتحادیه اروپا محموله سلاح؛ آموزش نظامی و تأمین مالی ۳۰۰۰۰ مزدور اسلامی مستقر در اردن درگیر در حملات مرزی برای سرنگونی دولت سوریه را افزایش داده است.
واشنگتن و بروکسل فشار امپراتوری خود را بسوی نواحی مرکزی با سازماندهی و تأمین مالی یک حمله خشونت آمیز برای تصرف قدرت(کودتا) در غرب اکراین ادامه دادند. رژیم اوباما از یک ائتلاف مبارزان خیابانی نئونازی و نئولیبرالهای سیاسی٬ به میزان ۵ میلیارد دلار٬ برای سرنگون ساختن رژیم منتخب تأمین مالی کرد. کودتاگران سپس برای پایان دادن به استقلال کریمه و شکست موافقت نامه پیمان نظامی بلند مدت با روسیه حرکت کردند. تحت فشار زیادی از دولت مستقل کریمه و اکثریت قریب به اتفاق مردم و مواجه شدن با از دست دادن تأسیسات نظامی و دریایی مهم خود در دریای سیاه٬ پوتین٬ در نهایت٬ با زور پرسنل نظامی روسیه به حالت دفاعی در کریمه حرکت کرد.
رژیم اوباما یک سری از حرکتهای تهاجمی علیه روسیه برای انزوای آن و برای پشتیبانی از رژیم متزلزل دست نشانده در کیف براه انداخت: تحریم های اقتصادی و اخراج دستور روز بودند …  تصرف اوکراین توسط اوباما نشانه های شروع  «جنگ سرد جدید» است. تصرف اوکراین بخشی از استراتژی بزرگ در حال انجام اوباما برای توسعه امپراتوری بود.
چنگ زدن به قدرت در اوکراین نشانه بزرگترین چالش ژئوپولیتیک برای بقاء دولت روسیه بود و هست.
اوباما به دنبال گسترش، توسعه و تحکیم امپراتوری در سراسر اروپا تا قفقاز است: خشونت رژیم کودتا و دفاع متعاقب رژیم دست نشانده در کییف، عناصر کلیدی تضعیف یک مخالف عمده- روسیه- هستند.
پس از تظاهر به «شراکت» با روسیه٬ در حالی که متحدان روسیه را در بالکان و خاورمیانه در طول دهه های گذشته قطع و بریده است٬ اوباما حرکت بی پروا و بی اعتنای خود را کرد. همه بهانه های همزیستی مسالمت آمیز و سازش دو طرفه را به دور انداخت٬ رژیم اوباما توافق برای تقسیم قدرت را با روسیه بر سر دولت اوکراین زیر پا گذاشت و از کودتای نئونازی حمایت کرد.
رژیم اوباما تصور کرد که با داشتن رضایت پیشین روسیه در مواجهه با پیشرفت قدرت امپراتوری در افغانستان٬ عراق٬ لیبی و منطقه خلیج فارس٬ سازندگان امپراتوری واشنگتن تصمیم سرنوشت سازی برای آزمایش روسیه در استراتژیک ترین منطقه آن٬ مردم روسیه و استرتژیک ترین دارایی های نظامی آن را بطور مستقیم تحت تأثیر قرار میدهد. روسیه به تنها زبان قابل فهم در واشنگتن و بروکسل واکنش نشان داد: با یک بسیج نظامی بزرگ. پیشرفت «ساخت امپراتوری از طریق تاکتیکهای کالباس» اوباما و دیپلوماسی دوگانه نزدیک به پایان بود.
پیشبرد امپراتوری در خاورمیانه و آمریکای لاتین
پیشرفت امپراتوری سالهای ۱۹۹۰، در اواسط اولین دهه هزاره جدید به پایان رسید. شکست در افغانستان٬ خروج از عراق٬ سقوط رژیم های دست نشانده در مصر و تونس٬ باخت انتخابات در اوکراین و شکست و سقوط رژیمهای نئولیبرال طرفدار آمریکا در آمریکای لاتین با بحران عمیق اقتصادی در مراکز امپراتوری اروپا و وال استریت تشدید شد.
اوباما چند گزینه اقتصادی و سیاسی برای پیشبرد امپراتوری داشت. با این حال این رژیم مصمم به پایان دادن به عقب نشینی و پیشرفت امپراتوری بود؛ او به تاکتیک ها و استراتژی های بیشتر وابسته به رژیمهای استعماری قرن ۱۹ و استبدادی قرن ۲۰ متوسل شد.
نظامیگری محور سیاست بود. اما در زمان فرسودگی داخلی امپراتوری٬ تاکتیکهای نظامی جدید جایگزین مقیاس بزرگ تهاجم نیروی زمینی شد. مزدوران مسلح نیابتی  به مرکز صحنه برای سرنگونی رژیمهای مورد هدف آمریکا آمدند. نزدیکی سیاسی و ایدئولوژیک تحت حسن تعبیر کلی «شورشیان» رده بندی شده بود. رسانه های جمعی بین اعمال فشار برای تشدید درگیری نظامی بیشتر و صحه گذاشتن بر سطح موجود از جنگ امپراتوری متناوب بود. تمام طیف های سیاسی حتی در حالی که اکثریت رأی دهندگان درگیری جدید نظامی٬ بویژه جنگ های زمینی را رد کرده بودند، در اروپا و آمریکا بطرف راست متمایل شدند.
اوباما پرسنل نظامی در افغانستان را افزایش داد و یک جنگ هوایی راه اندازی کرد  که به سرنگونی رئیس جمهور قذافی و تبدیل لیبی به کشوری ورشکسته و شکست خورده انجامید. جنگهای نیابتی استراتژی به ابزار جدیدی برای پیشبرد ساخت امپراتوری امپریالیستی بدل شد. سوریه هدف گرفته شد- ده ها هزار نفر از اسلامگرایان افراطی مزدوربا حمایت مالی رژیمهای سلطنتی  و پادشاهی مستبد خلیج فارس استخدام شدند. میلیون ها نفر از کشور خود فرار کردند و ده ها هزار نفر کشته شدند.
در آمریکای لاتین٬ اوباما از کودتای نظامی در هندوراس و سرنگونی  دولت منتخب رئیس جمهور مانول زلایا (Manuel Zelaya) حمایت کرد. او در حالی که از شناسایی پیروزی رئیس جمهور مادورو(Maduro) در ونزوئلا خود داری میکند، کودتایی را که به سقوط دولت منتخب چپگرایان  در پارگوئه  انجامید، به رسمیت شناخت. چند ماه پس از  پیروزی مادورو در ونزوئلا٬ واشنگتن از خشونتهای خیابانی ارازل و اوباش برای بی ثبات کردن این کشور حمایت کرد.
در اوکراین٬ مصر٬ ونزوئلا و تایلند٬ «خیابان» جایگزین انتخابات شده است. اهداف امپریالیستی استراتژیک اوباما بر تصرف مجدد و غارت روسیه و بازگشت آن به وضعیت رعیت دست نشانده دوره یلسین٬ بازگشت آمریکای لاتین به رژیمهای نئولیبرالی سالهای ۱۹۹۰ و تبدیل چین به مطیع سالهای۱۹۸۰ متمرکز شده است. استراتژی امپریالیستی کاربست میدان «تسخیر از درون» و تسلط از بیرون بوده است.
گسترش امپراتوری: اسرائیل و مسیر انحرافی خاورمیانه
یکی از تناقصات بزرگ تاریخی عقب نشینی امپریالیستی آمریکا در قرن ۲۱ تأثیر نقش اسرائیل و ستون پنجم آن صهیونیسم جاسازی شده در درون ساختار قدرت سیاسی آمریکا بوده است. جنگهای واشنگتن و تحریمات تا حد زیادی به دستور نفوذ طرفداران «اول اسرائیل»(Israel Firsters) در کاخ سفید٬ پنتاگون٬ وزارت خزانه داری و شورای امنتیت ملی و کنگره وابسته بوده است.
این تا حد زیادی بخاطر درگیری آمریکا در عراق و افغانستان بود که واشنگتن از قابلیت های رو به رشد چین «غفلت» کرد. با تمرکز بر «جنگها برای اسرائیل» در خاورمیانه٬ آمریکا در موقعیت به چالش کشیدن ملی گرایی و پوپولیسم در آمریکای لاتین نبود. طولانی بودن «جنگهای برای اسرائیل» اقتصاد و شور و شوق عمومی آمریکا را در زمینه جنگ های جدید در جاهای دیگر خسته کرده و از پا درآورده است.
نظریه پردازان صهیونیستی٬ لقب «نئومحافظه کار» عوض کرده٬ در شکل دادن به رویکرد نظامی برای ساخت امپراتوری و به حاشیه راندن ساخت امپراتوری بازار محور٬ مورد علاقه چند ملیتی ها و غول های صنعت انکشاف معادن بودند.
تلاش اوباما برای توقف عقب نشینی امپراتوری ناشی از نظامیگری صهیونیستی، سودمند واقع نشد: تلاش او برای به همکاری پذیرفتن صهیونیستها و فشار بر اسرائیل برای جلوگیری از دامن زدن به جنگهای جدید در خاورمیانه شکست خورد. «محور آسیایی» او به استراتژی بیرحم محاصره نظامی چین تبدیل شده است. پیشنهادهای او برای ایران توسط بلوک قدرت صهیونیستی در کنگره با مانع روبرو شده و شرایط مذاکرات دیکته شده اسرائیل تحمیل شده است. کل «پروژه پیشرفت ساخت امپراتوری»٬ که به میراث اوباما معروف شد٬ توسط هزینه بسیار زیاد متوجه مشاورات و دستورات وفاداران اسرائیل در درون دولت او تضعیف شده است.
اسرائیل٬ یکی از وحشیانه ترین قدرت های استعماری٬ به شکلی متناقص و ناخواسته نقش مهمی در تضعیف تلاشهای اوباما برای به عقب کشیدن کاهش ساخت امپراتوری و پیشبرد ابعاد اقتصادی و دیپلوماتیک آمریکا بازی کرده است.
نتایج و چشم اندازها: پیشرفت امپراتوری در دوره پس از نئولیبرال
تلاش های گستاخانه اوباما برای گسترس امپراتوری در دهه دوم قرن ۲۱ به مراتب خطرناکتر از پیشینیان خود در اواخر قرن ۲۰ بوده است. روسیه یک کشور از هم پاشیده نیست که بوش و کلینتون تجزیه و غارت کردند. روسیه رو به بهبود گذاشته است..
چین دیگر یک بازار اقتصادی در حال رشد نیست که مشتاق به تجارت با آمریکا باشد و از تهاجم آمریکا در آبهای قلمرو چین چشم پوشی کند. امروز چین یک قدرت بزرگ اقتصادی دارای حق اعمال اهرم های اقتصادی در قالب ۳ تریلیون دلار در یادداشتهای وزارت خزانه داری آمریکا است. چین دیگر دخالت آمریکا را در سیاستهای داخلی خود تحمل نمیکند و برای سرکوب جدایی طلبان و تروریست های قومی مورد حمایت آمریکا آمادگی دارد.
آمریکای لاتین٬ از جمله ونزوئلا٬ سازمانهای منطقه ای مستقل را توسعه داده٬ بازارهای خود را متنوع و به آسیا معطوف نموده و یک اجماع و موافقت عمومی قدرتمند پس از نئولیبرال تأسیس کرده است.
جاده انتخاباتی به ساخت امپراتوری آمریکا بسته شده یا احتیاج به «نظارت» تنگ امپراتوری برای تأمین و حفظ «نتایج مطلوب» دارد. سیاست برگزیده جدید واشنگتن خشونت است: به خدمت گرفتن ارازل و اوباش٬ افراط گرایان مزدور٬ تروریستهای اسلامگر و اویغور٬ نئونازی و مردم بی ارزش جهان در خدمت او است.
تراز نامه شش سال «پیشرفت امپراتوری» در دوره اوباما مورد شک و تردید است. سرنگونی خشونت آمیز رئیس جمهور قذافی منجر به یک رژیم دست نشانده پایدار نشد: نابودی مطلق و هرج و مرج در لیبی حضور امپراتوری را تضعیف کرده است. سوریه مورد حمله قرار گرفته، اما توسط متعصبان اسلامی ضد غرب. شکست اسد نمی تواند به اندازه ای باعث «پیشرفت امپراتوری» شود که باعث قدرت گسترش اسلام تندرو(از جمله القاعده) میشود.
رژیم دست نشانده نئولیبرال و نئونازی اوکراین به معنای واقعی کلمه ورشکسته است٬ منقسم از درگیرهای داخلی است و با تقسم منطقه ای عمیقی روبروست. روسیه تهدید شده است٬ اما رهبرانش اقدام قاطع نظامی برای دفاع از متحدان کریمه ای و پایگاه های نظامی استراتژیک خود را گرفته اند.
اوباما تحریک شده و مخالفان را تهدید کرده است اما چیز زیادی از نظر متحدان یا دست نشاندگان ارزشمند تضمین نکرده است. تلاش او برای تکرار پیشرفت های امپریالیستی سالهای ۱۹۹۰ شکست خورده است. زیرا، تناسب قدرت بین اروپا و روسیه٬ ژاین و چین٬ ونزوئلا و کلمبیا تغییر کرده است. نیابتی ها٬ هواپیماهای بدون سرنشین و نیروهای ویژه آمریکا قادر به معکوس کردن عقب نشینی نشدند. بحران اقتصادی بیش از حد عمیق است؛ خستگی مفرط داخلی امپراتوری بیش از حد فراگیر است. هزینه حفظ اسرائیل بیش از حد بالا است. پیشبرد امپراتوری در این شرایط یک بازی خطرناک است: برای غلبه بر سختی ها و عقب نشینی، خطر یک جنگ بزرگتر هسته ای موجود است.


 
جیمز پتراس استاد بازنشسته جامعه شناسی ( بازنشستگان ) بارتل در دانشگاه بینگهامتون٬ نیورک و استادیار دانشگاه سنت
مری٬ هالیفکس٬ نوا اسکوشیا٬ در کانادا است که مقالات زیادی در مورد مسائل سیاسی خاورمیانه و آمریکای لاتین منتشر
کرده است.

برگرفته از سایت گلوبال ریسرچ