نام فرستنده: جلال بايانی کاوشگر
افغانها به گواهی تاریخ و دستاوردهای تمدنی¬اش به داشتن سجایایی خوب انسانی شهرت داشتند. این سجایا طوری پرورده شده که جوابگو به موقعیت طبیعی و اقلیمی افغانستان باشد. در عین حال زندگی در این کشور خالی از رنج ودرد نبوده و شکیبایی بسیار می¬ طلبیده که هنوز هم ادامه دارد . این که نیاکان ما توانسته ¬اند سرزمین خود
را از هزاره ¬ها بگذرانند و تا به امروز برسانند، کار کوچکی نبوده؛ دست پنجه نرم کردن با چنگيز ، تيمور ، انگليس ، روس ، پاکستان و اکنون امريکا زیرا جغرافیای او، موقف استراتيژيک او را بر لبة تهاجم ، لشکر کشی ها ، مداخلات نگاه داشته. به دو سرزمین همسایة خود نگاه کنیم: ايران و پاکستان . این ها از بد پيدايش ناميمون و ايجاد نا مبارک شان در جوار افغانستان به سرطان تبديل و ريشه و پنجه اين دانه متعفن به گونه اشکار و مخفی و اشکال گوناگون استخباراتی ، خريد و استخدام وطن فروشان و شرف باخته گان مزدور در تمام عرصه های سياسی ، اقتصادی ، فرهنگی ، اجتماعی مداخله و برای فروپاشی وحدت ، يک پارچگی و همبستگی مردم کشورتلاش خصمانه نموده اند و اما مردم اين کشور که در قدم نخست با سـجايای حب وطن ، مهر ميهن ، حس آزادگی ، شوق خود اراديت و حفظ تماميت ارضی آراسته و ملبس ميباشند توانستند نزدیک ده هزار سال تحت همین نام و ماهیت، خود را سر پا نگه داشته . پس لابد به این نتیجه رسید که در این آب و خاک پای یک نیروی زنده و یک جوهر و گوهر ناب در میان بوده. با این حال، کسانی به سلوک تاریخی ، افتخارات ملی و سجايای پسنديده او ایرادهایی داشته ¬اند، می¬ گویند: چرا بایست در مواردی که از جانب غربی ها اشغال شده تن به خواری بدهد و تمام سجايا ، سلوک زیر بار حکومت های بیگانه برود؟ آنگاه اشغالگران سال ها و سال ها انتظار بکشد، به امید آن که بتواند آن ها را در قالب فرهنگی خود درآورد. چنان می¬ نماید که این مدعیان دستی از دور به آتش دارند نابود ميشوند. اگر به علل و ریشه¬ ها توجه می کردند، قضاوتی جز این می ¬داشتند. از نظر دور می¬ دارند که افغانستان در دوره¬ هایی از عمر خود در چه تنگنایی مشکلات داخلی و خارجی به سر می¬ برده و چه قیدهایی بر دست و پای خود داشته در دوران بعد از اسلام هم آثاری از خود پدید آورده که بر غنای تمدن و فرهنگ جهانی افزوده است؛ ظهور و جهانی شدن مولانا جلال الدين محمد بلخی ، البيرونی ، سنايی ، ابن سينا ، ابو مسلم ، غزنوی ها ، هوتکی ها و سدوزيها وو بنابراین باید دربارة مردمی که این گونه دستاوردها داشته ¬اند، با احتیاط بیشتری داوری کرد. البته هر کشور دیرینه سالی نشیب و فراز تاریخی داشته و هیچ ملتی هم نیست که مردمش یک دست باشند. ترکیبی است از بهتر ها و بدتر ها . مهم آن است که تعداد بدها در اين کشور اندک تر از خوبان باشند، و بی ¬آزارها و نجیب¬ ها پامال نشوند. ا فغانها با همة ناسازگاری¬ های روزگار توانسته است رشحه ¬ای از اصالت در خود حفظ کند، و هرگاه لازم شد، سرزندگی خود را به کار اندازد. ما نمی¬ خواهیم وارد جزئیات حسن و عیب شویم. او با آن تاریخ درازی که پشت سر نهاده، در هز دوران با اقتضاهای خاصّ آن دوران زندگی کرده ، گرسنه بوده ، مريض بوده ، بدون سهولت های اوليه زندگی خود را با غرور پيش برده و هرگز دست تگدی پيش نه نموده است . مراحل متعدد از سرگذرانده. دورة باستانی داریم، سپس دوران بعد از اسلام تا آمدن غزنویان و سلجوقیان ، غوريان ، هوتکيان ، ابداليايان. دوران پیش از مغول و بعد از مغول، شاهی استبدادی ، شاهی مشروطه بعد، در هر یک از این دوره¬ ها، کوشش¬ هایی برای ادامة زندگی بوده است و مردم سجايای پسنديده داشته در فرد فرد مهر ، صداقت ، راستکاری ، رستگاری ، صفا ، صميميت ، محبت ، حب وطن ، مردم دوستی ، انسان پروری در جوشش همه جا داشته. و دريغا ؛ دردا با سرا زير شدن جهالت از پاکستان و ايران توسط باند های تروريستی بنام به اصطلاح [ مجاهد ] يا [ جهاد ] و يورش بربر های قرون وسطايی طالب و امروز زرق و برق غربی و غرب زده ها دامن صفات ، سجايای افغانی و آراستگی افغانها از افغانستان جمع شده و در حالت نابودی است يا به افراط رفتن ، يا عقب ماندند و يا از همه خوبی ها بدی ها را آموخته و بنام تمدن غرب با پذيرش اپتذال غرب سازش نموده خود و خانواده خود را به سقوط نزديک ساخته .اکنون برای نمونه اشاره خواهیم داشت به چند خصلت که محتاج تجدیدنظر هستند تا همه افغانها بتواند آسان ¬تر خود را با دنیای امروز به گونه سالم و با در نظر داشت سجايای انسان شرقی بخصوص افغان هماهنگ سازد: یکی فردی ¬اندیشی در برابر جمع¬ اندیشی است. و از این روست که کار جمعی در افغانســــتان با اشکال روبه رو می¬ شود. بشر امروز هم متعلق به خود است و هم متعلق به جمع: هم ملی است و هم قدری جهانی. یک جامعة متعقل مسیر خود را طوری ترتیب می¬ دهد که فرد مصلحت خود را در مصلحت اجتماع بیند، و آبادانی خود را در آبادانی کشور به حساب آورد. ما هنوز با این مرحله فاصله داریم. موضع دیگر خصیصة دوچهره¬ای بودن افغان امروز است. این خصوصیت نیز که نوعی تحمیل تاریخ است و اثرگزاری رشد تکنالوژی غرب ، متوازن نبودن اقتصاد جهانی ، فقر بيشتر انسان کره زمين ، خواست بيشتر انسان امروز ، رشد و گسترش فساد دولتی به این علت شیوع یافت که ناامنی روانی و اجتماعی بر کشور حاکم بوده. نتیجه آن که روا و ناروای امور نه بر حسب ماهیت آن ها، بلکه برحسب آن که پنهان یا آشکار ارتکاب یابند سنجیده می¬ شوند. از قدیم گفته ¬اند: دزد نگرفته پادشاه است! و تملق و سوگند در شخن گفتن است که کلام را از اعتبار می ¬اندازد. مشکل دیگر، گرایش به افراط و تفریط است. جامعة نامتوازن و کم بهره از قانون، دستخوش غلیان احساس می ¬شود، یا دل زده است یا ذوق زده و در هر حال از خط میانه دور می¬ افتد، و تراکم این حالت سر به عقده می¬ زند. از یک سو بشر صاحب اراده و تمیز است، از سوی دیگر در معرض اتفاق ¬هایی. خواست یک جامعة متعقل آن بوده که هرچه بیشتر سهم اتفاق را کم کند، و یک بهره از کوشایی انسان مصروف به پیشگیری از اتفاق¬ های نامساعد بوده است، بی¬ آن که هیچ¬ گاه امیدی به زدودن کامل آن باشد. درجة قضا- قدری شدن یک ملت ارتباط دارد با درجة استحکام و انسجام و انتظام یک جامعه. باز اینجا هم جامعه ¬های ناامن و بی ¬ثبات خیلی بیشتر آماده به پذیرش این باور بوده¬ اند. البته هر یک از این خصلت ها که ناشی از مشکلات اجتماعی و تاریخی بوده است، نه آن است که قابل ترمیم نباشد. علم جدید و آموزش درست، راه آن را در برابر ما می¬ گشاید، به شرط احساس مسئولیت و هوشیاری. وظیفة اول بر عهدة دستگاه¬ های آموزشی است و به همراه آن دستگاه ¬ها تبلیغی و رسانه¬ ای. این ها بدنة اندیشه ¬ساز کشور هستند. خوشبختانه ما با ذخیرة عظیمی از جوانان روبه رو هستیم و باید از توانایی و کوشایی آن ها بهره گرفته شود. شرط آن ایجاد شوق و اعتماد است. اکنون بیاییم بر سر یک موضوع مهم دیگر که می¬ خواستم در انتها از آن یاد کنم و آن اخلاق اجتماعی است. یک جامعه با اخلاق، قانون و ایمان بر سر پا می¬ ماند. هر یک از این ها اگر سست شوند، خلل در کار اجتماع پدید می ¬آید. به خصوص اخلاق که بیشتر از آن دو به عنوان ملاط اجتماع شناخته می¬ شود. ایمان اگر با مصالح شخصی تضاد پیدا کند، آن را به نوع دلخواه تفسیر می¬ کنند و از کنارش می¬ گذرند و قانون اگر ترس از مجازات به همراهش نباشد، می ¬تواند نادیده گرفته شود. اما اخلاق که از عمقی¬ ترین نهاد انسانیت سرچشمه می¬ گیرد، نقصانش آثاری سوء پدید می¬ آورد. انسانیت انسان باید چنان باشد که نه از ترس از مجازات، نه از چشمداشت پاداش مادی، و نه امید اجر اخروی سرچشمه گرفته باشد، و اخلاق ناب ترین تجلی انسانیت است. در دوران جدید موجباتی فراهم گردیده و الزاماتی درکار آمده که مرجعیت اخلاق ضعیف شود و همة اعتبارات به قانون ارزانی گردد؛ ولی قانون آن جوهرة انسانی اخلاق را واجد نیست. این مقدمه را آوردیم برای آن که برسیم به این سؤال که: وضع اخلاق در افغانستان کنونی چگونه است؟ همیشه افغانها نوعی ا خلاق جزو فرهنگش بوده. از پيدايش اين سرزمين که گهواره تمدنها ، فرهنگ ها ، تاريخ بوده تا سال ۱۹۹۲ دردا که بعد از يورش وحشت و بربريت در سال ۱۹۹۲ وحشت قانون شد، زور قضاوت ، سلاح تميز و قدرت طلبی سيستم گشت و هر کس که از اسلام آباد و تهران به افغانستان فرستاده شد برايش هدايت ، دستور ، هوشدار و تاکيد شده بود [ سرش از من مالش از تو ] و نيز گفته شده بود مجاهد بايد [ عشر ] بگيرد و زمانيکه ملک کفر را فتح نموده مال ، هال ، بيت المال همه وهمه حق [ مجاهد ] است ، غارت ، چپاول برای مجاهد شير مادر است ، سوی استفاده از بيت المال ، قدرت ، مقام ، غصب زمين ، دزدی و صد ها جنايت حق يک مجاهد است و جوابگو هيچ قانون ، قضا ، نهاد ، پارلمان نبوده و اگر مجاهد [ بيسواد] نيز بود بايد از قدرت بهر و شريک باشد . مارشال ، سترجنرال ، ديپلومات ، وزير ، وکيل ، سناتور ، والی ، حاکم مقرر شود وطبق قانون [ جهاد امريکايی] رعايت اخلاق ، داشتن سجايای انسانی ، وطن دوستی و مردم پروری شايسته يک مجاهد نبوده و آنها را مجبور به پذيرش چنين صفات انسانی نه سازيد . متأسفانه باید بگوییم که اخلاق بعد از سال ۱۹۹۲ در افغانستان و در لايه های جهادی و طالبی از 8 ثور ۱۳۷۱- رو به شیب و نابودی و زوال نهاده. این را کسانی که در این دوران زندگی کرده¬ اند روزانه به تجربه دریافته ¬اند چرا؟ چه پیش آمده؟
آنچه به ظاهر دیده می¬ شود، جمعیت افزایش یافته ؟شهرها متراکم شده ؟ و از همه مهم تر نیازهای مادی و توقع مردم رشد کرده ؟ و راه ¬حلی که برای اقناع نیازها دیده شده ؟مجالی برای پروراندن اخلاق نیافته ؟. نفع، محور قرار گرفت ؟ و پول راهگشای کل گشت ؟ در افغانستان برای همه سوال ها جواب منفی ( نی ) است ؛ و تنها و تنها يورش اخلاق فاسد از پاکستان ، ايران و کشور های غرب به افغانستان ، پائين بودن سطح دانش رهبران دولتی بعد از سال ۱۹۹۲ ، عدم موجوديت کادر های علمی ، اکادميک ، مسلکی ، نبود حس وطن پرستی و مردم دوستی ، داشتن نفس کثيف دست ناپاک و وجدان مريض و ناسالم ، نداشتن رسالت ملی ، آرمان ايديو لوژی مترقی ، و تربيه ناسالم ، تهداب فاسد ، کوچکی محيطی زيست سوابق فساد و سروت پرستی و از همه بدتر اينکه اين ها قبلأ فروخته شده و وابسته استخبارات بيگانه بوده وظيفه داشتند و دارند تا جامعه را آلوده ، ضعيف ، ناتوان ، فاسد ساخته ؛ مردم را به فساد ، جنايت ، فجايع ، ناباوری ، فريب ، ريا سوق داده شود . ولی جریان بیست سه سالة بعد از کودتا عليه رژيم قانونی داکتر نجيب الله در سال ۱۳۷۱ به زبان رسا گفته شده است : با فروپاشيده ساختن رژيم حزب وطن ديگر از افغانستان همه سجايای انسانی ، افغانی ، اسلامی و ملی ما رخت بسته. اکنون به آنچه نقد گردد در قدم نخست فساد گسترده دولتی ، ادامه جنايات تفنگ سالاران ، سوق جامعه به اپتذال ، فساد ، بداخلاقی ، هرزگی ، ريا و فريب با شعار « پول به دست آورید!» از هر طريق ميشود ، امروز معاون اول رياست جمهوری از فساد خودش دفاع آنچه بدست آورده اين سروت « قارونی » را حق خود ؛ حقوق خود و لازم خود دانسته ان و این فساد در همه عرصه های رژيم کابل ادامه یافت. همة سامان زندگی و سیاست رو به چنین رهنمودی داشته من اگر خارم اگر گل، چمن آرایی هست / که از آن دست که می ¬پروردم، می¬ رویم . این است که در تجربة روزانه به مردمی بر می¬ خورید که ناخواسته و بی¬ گناهانه عبوس و کژ خلق و بی¬ حوصله و ملول هستند. زمانه آن ها را به این نتیجه رسانده است که همة راه ¬ها به یک نقطه ختم می¬ شود و آن پول است! آنگاه با تأسف به خود می¬ گویید: کجاست آن خوش رویی و ادب افغانی که نمونه بود؟ خوشبختانه وقتی به یکی از قصبه ¬ها و روستاها می¬ روید، هنوز به ته بساطی از خلق خوش بر می¬ خورید، و امیدوار می ¬شوید که اصالت انسانی هنوز به شما می¬ گوید: تا ریشه در آب است امید ثمری هست. هویت اصيل شما در انتظار آن است که جنبه ¬های مثبت فرهنگ خود را فرا خواند، و جنبه¬ های منفی را به دور اندازد. این نصیحت را از یاد نبریم:تا ريشه در آب است اميد ثمری اســــــــــــــــــــــــــــــــت .