میرعنایت الله سادات
اخیراً در مجلۀ پر تیراژ "پژوهش" که در زیر نظر "شورای نویسندگان" ایرانی در خارج از کشور شان نشر می شود؛ اعترافات با ارزشی به چاپ رسیده است. به خاطر با اهمیت بودن محتوی این اعترافات، بی مورد نخواهد بود تا همه ای دوستانی که سالها، دروغ ها و تاریخ تحریف شدۀ
کشور ایران را شنیده اند، یکبار حرف راست را هم از یک قلم بدست آن سرزمین بشنوند.
مجلۀ پژوهش در امریکا با قطع و صحافت مقبول از چاپ برآمده و ادعا دارد که به "تمام گروههای ملی و آزادیخواه" ایران وابسته می باشد. درین مجله از کارنامه های آخرین شاه ایران (رضا شاه) گزارشاتی زیادی بچشم می خورد. برطبق مشی نشراتی این مجله، دورۀ زمامداری رضا شاه با یأس و حرمان، به تصویر کشیده شده و از آن سالها، منحیث یک عصر طلایی در تاریخ ایران یاد آوری می شود. درین نشریه، نظریات و موضع گیری های پسر شاه نیز بنام "شاهزاده رضاپهلوی" همیشه بصورت برجسته انعکاس می یابد. چنین برجسته سازی ها به تعلقات این مجله وضاحت بخشیده و خواننده را متیقن می سازد که مجلۀ "پژوهش" متعلق به هواداران احیای رژیم شاهی در ایران می باشد.
در رابطه به اعترافات یاد شده درین مجله، شاید هر خواننده سوال کند که چی باعث شد، تا گردانندگان این مجله به انتشار چنین اعتراف تن در بدهند؟ آنها که در گذشته، بخاطرجعل تاریخ ایران و منطقه ، قلم فرسایی های زیادی نموده اند و دائماً به آثار مؤرخین جعل کار ایرانی شاخ و پنجه می دادند، چطور شد که به یکبارگی جرأت کرده و به ندای وجدان های شان لبیک گفته اند. شاید آنها بالاخره متوجه این ضرب المثل های مشهور در زبان دری شده اند: " گل خشک در دیوار نمی چسپد" و یا "به باد دادن کاه بی دانه، ثمرۀ ندارد". لذا باید به واقعیت ها، روی آورد و روزنۀ اعتراف را بخاطر درک حقایق تاریخی گشود. نویسندۀ مضمون مورد نظر که از نام و شهرت وی خودداری شده است، درین عرصه پیشگام شده و طبعاً درتفاهم با هیأت تحریر و" شورای نویسندگان "عنوان مضمون اش را این طور انتخاب کرده است:
"کجای ایرانی بودن افتخار است ؟"
گرچه درین اعتراف هم از اظهار بسا حقایق طفره رفته شده و یا بازهم در موارد خاص سکوت گردیده است؛ ولی منحیث گام نخستین، نباید به آن کم بهاء داد. بناءً بی جهت نخواهد بود تا با ارائۀ یک نقد مختصر، کاپی متن متذکره پیوست با این مضمون در اختیار خوانندگان محترم قرار بگیرد.
نویسندۀ مضمون، در زمرۀ سایر سلاطین ، ازمدح سلطان محمود غزنوی بوسیلۀ شعرای ایرانی تبار انتقاد میکند و با عقده گشایی و ملقب ساختن او به " سلطان ترک" خدمات سترگ این شاه افغان را در جهت گسترش و پرمحتوی ساختن زبان دری انکار مینماید. او اعتراف نمی کند که شاهنامۀ فردوسی به تشویق همین شاه ادب پرور، سروده شده است. غزنی که مقارن با اعتراف او، به حیث مرکز ثقافت اسلامی مورد تجلیل و بزرگ داشت قرار گرفت؛ در گام نخست نتیجۀ زحمات و مساعی همین شاه با فرهنگ بود.
همین طور از تسلیم شدن و بوسه زدن هموطنانش بر رکاب جهان کشایان و اشغال کنندگان سرزمین شان یاد آوری میکند ولی از قیام های مردم افغانستان در برابر تجاوزگران صفوی و بالاخره تسلیم شدن آخرین شاه صفوی به پیشگاه شاه جوان افغان( محمود هوتکی ) حرفی در میان نمی آورد .
احمد توکلی استاد دانشگاه تهران در اثرش به نام "افغانستان" پایان یافتن دورۀ صفوی ها را که با تسخیر اصفهان بدست هوتکی های افغان تحقق یافت، اینطور بیان می کند: شاه حسین آخرین شاه سلالۀ صفوی بتاریخ 21 اکتوبر 1722 با تمام اراکین دولت اش به قرارگاه شاه محمود هوتکی ( پسر میرویس خان ) رفته تاج سلطنتی ایران را بر سر او میگذارد.[i]
میرغلام محمد غبار، جریان تسلیم شدن شاه صفوی را این طور مرقوم داشته است : "... بالاخره پس از هشت ماه محاصره، شاه حسین صفوی برای تسلیم حاضر شد و شخصاً با بزرگان دربار در قرارگاه شاه محمود رسید. شاه محمود در ورود این پادشاه به استقبال و احترام بر خاست و با او در یک مسند نشست . شاه خورد سال افغان (25 ساله) به پادشاه سالخوردۀ که 30 سال سلطنت کرده بود در حین مکالمه "پدر" خطاب کرد و با ادب گفت : شان و شوکت و جاه و جلال دنیا این چنین بیوفا است، خداوند به هر کسی که خواهد دهد و از کسی که خواهد ستاند، من شما را تسلی میدهم که بدون مصلحت شما کاری نخواهم کرد . شاه حسین در جواب، تاج شاهی ایران را بدست خود در سر شاه محمود گذاشت و تبریک گفت" [ii].
در جملات فرجامین، نویسنده از زائیش پهلوانان نامدار یادآوری کرده و به افتخارات تاریخ کهن سرزمین اش اشاره میکند، ولی هنوز هم حاضر نیست تا بگوید که "رستم" فرزند "رودابۀ کابلی" است و درین مرز و بوم به دنیا آمده است.
به هرصورت، نگارندۀ این معروضه نمی خواهد بر اعترافات ارزشمند در مجلۀ "پژوهش" موشگافی نماید. بلکه این نوشته را بمثابۀ آغاز بیان حقایق پیرامون حوادث تاریخی در سرزمین کشور همسایۀ ما میداند.
باید اذعان داشت که چنین اعترافات، ابر های تیرۀ جعل و دروغ را کنار زده و به فرهنگیان هردو ملت افغان و ایران موقع میدهد تا در روشنایی حقایق، واقعیت ها را شناسایی نموده و همدیگر را درک نمایند.
________________________________________
[i] احمد توکلی ، " افغانستان" ، دانشگاه تهران ، تهران ، 1948 ، صفحۀ 15 -
[ii] ، کابل مطبعۀ دولتی ، 1967 ، صفحۀ 325 - میر غلام محمد غبار ، " افغانستان در مسیر تاریخ "