• تحليل از جلال بايانی
ســــــــــويدن
اين روزها در دنياي فرهنگ افغانستان و افغان چه مي گذرد؟ هيچ کس مي داند؟ کسي هست که بتواند به روشني بگويد ما افغانها ها به لحاظ فرهنگي حالا در چه حال و هوايي تنفس مي کنيم؟ هيچ کس مي داند چند پارگي فرهنگي افغانستان به اثر هجوم بيگانه ها به کشور و غربت نشـنی ها ما که حالا بايد گفت و
نوشت که غرب زده و شرق زده هم شد يم ، چه ابعادي يافته و يا هندسه آن چيست؟ هيچ کس هست بگويد اين چند پارگي و تهاجم زدگي چطور بايد مديريت شود؟ وچگونه جلو افراط بيشتر اين رسـوای گرفته شود؟
اصلاً وقتي مي گوييم فرهنگ منظورمان چيست؟ آداب و رسوم پســنديده افغانی؟ نگرش ها و باورها ؟ رفتارها و زندگي روزمره اجتماعی؟ سبک زندگی خودی و يا تقليد های مضحک از غرب زدگی ها؟ علوم انساني؟ ميراث تاريخی , ملی و افغانی؟ و ديگر چه؟ هنرها؟ مذهب و آيين هاي معنوی عرفانی؟ تکامل فکر و ذهن افراد جامعه يا توقف آن؟ همه چيز؟ پاسخ قطعی به این سوال تقریباْ وجود ندارد ...
فرهنگ همه ابعاد و شئون حيات غيرفيزيکي ما را شامل مي شود. و اگر رفتارها و شيوه زندگي را هم به نمودهاي آن بيفزاييم، شايد به نحوي، پيوند ذهن و رفتار و يا نحوه کارکرد ذهنيات در رفتار و اراده را نيز در بر گيرد.
آيا فرهنگ از يکسو رشد و تعالي دارد و از سوي ديگر ممکن است دستخوش زوال و تباهي ، اپتذال و منحرف گردد؟ آيا فرهنگ مي تواند موضوع رشد و شکوفايي يا سقوط و تباهي اجتماع باشد؟ اگر چنين است آيا بايد مثل هر موضوع ديگري مديريت داشته باشدو يا خبرگان جامعه با چشم باز به آن بنگرند ؟ اگر بلی، چگونه؟ آيا مي بايد در مقابل هجمه ها يا مبادلات فرهنگي، به مهندسي يا مديريت فرهنگ بينديشيم؟ آيا فرهنگ مديريت پذير است؟ آيا مهندسي فرهنگ ممکن است؟ آيا اگر ممکن است، صحيح هم است؟ اگر مهندسي فرهنگ ممکن و صحيح است، چه کسي بايد آن را بر عهده گيرد؟
در پياده سازي فرهنگ مهندسي شده، جايگاه آزادي کجاست؟ مي شود فرهنگ را بي توجه به فرد و صرفاً در قالب مصلحت ساختار تعريف کرد؟ جايگاه فرد خلاق و فرهنگ ساز کجاست؟ جايگاه شاعر ، نويسنده ،هنرمند و سياست مدار کجاست؟ مي شود هم به آزادي فکر و روح ، تقليد کور کورانه و رفتار سالم و بيماربشر باور داشت و هم آن را در يک نقشه بسته فرهنگي به اسارت کشيد که تعداد انگشت شمار با انحراف از اصل خود ، با تصور آنکه در غرب زيســــتن تنها و تنها از انحرافات آنها را تقليد نمود و بکار گرفت ؛ افراط در آزادی خانواده ، آرايش و پيرايش کاذب « متمدن »! شدن و نقش بازی هنری بدون سوژه و درک علمی از فراه آوردههای سالم غربی ها ، دوری و عدم درک از دست آورده های علمی و پژوهشی غرب . نقش عاملان فعال و مبتکر فرهنگي و نقش عامه مردم در نقشه مهندسي کجاست؟ متفکران علوم انساني را چگونه بايد مهندسي کرد؟ ما افغانها که دعوي تمدن با سابقه و فرهنگ ديرينه را داريم ، خود را پابند عنعنه های پسنديده خود ميدانيم ، به افتخارات گذشته خود مباهات ميکنيم ، ارزش های معنوی زندگی دها هزار ساله خود را هر روز ورق ميزنيم و افتخار ميکنيم چگونه در اندک سردی و گرمی روز گار ، ديدن باغهای پر زرق و برق غربی ها و يا شرقی ها هر آنچه داشتيم آنرا پشت پاه نموده ، خرافات شمرده و کهنه گفته به اپتذال غرب و يا شرف رو گشتانده خطا نيست ؟ آيا اصلاً دعوي پيشرو بودن داريم يا ارزشها را از دست داديم؟ يا نکند مصداق "فرهنگ منحط خيلي قشنگ" هستيم ، ديگر با اقامت درر غرب متمدن شديم ، با پذيرش مضحکات فرهنگ غرب به خود باليده جايز است؟ باورهاي عمومي، تعاملات اجتماعي و تحرک فکري مان چه مي گويد و چه حکايتي دارد که راه درست پيش گرفتيم؟ آثار و محصولات فرهنگي خود ما چه موضوعاتي جايز و ناجايزرا خاطر نشان مي کنند؟ چرابزرگان فرهنگي ما در چه وضع و جايگاهي هستند و بيتفاون تنها نظاره گر هســــتند؟ کسي چه مي داند؟! کی ها ، چه ها در عقب اين روابط و ضوابط قرار دارند ؟ ايا در کوتامدت تمام ارزشهای تاريخی ، عنعنات پســــنديده ، ميراث فرهنگي مان با حال و قال مدرنيته مان چه نسبتي دارد که نابود و محو گردد ؟توانسته ايم مسايل امروزمان را با روش هاي امروزي پاسخگو باشيم؟ ايا مدل هاي تاريخ ما توانسته پاسخگوي نيازهاي نسل جديدمان باشد؟ا يا آنقدر تعارض و ناسازگاري هست که هيچ کس نمي داند چطور بايد اين کلاف سر در گم را گره گشايي کند؟ايا پذيرش فرهنگ بيگانه و آن هم اپتذال آنها را به جوانان خود تفهيم کرديم ؟ در داخل کشور ارکان دولت ، نهاد های مدنی و اجتماعی بايد پاسخو باشند .خيال نکنم. سوال سخت تر از اينهاست. اين وزارتخانه فقط مي تواند مديريت فرهنگي را به عهده گيرد و در راستاي اصول مهندسي فرهنگ، ارشاد نمايد. اما خود مهندسي فرهنگ اگر بايسته و شايسته باشد، متفکر مي خواهد. متفکران ما کجا هستند؟ نمي دانم. کسي خريدار سخن و نقد و نظر آنها هست؟ نمي دانم.
ايا ماهای که در غرب افتاده مي دانيم کجا هستيم ، کی هستيم و چه بوديم؟ نمي دانيم. مي دانيم کجا مي خواهيم برويم؟ نمي دانيم. مي دانيم براي کدام "انسان" نقشه مي کشيم برای بقا خود يا نابودی جوانان خود؟ نمي دانيم. مي دانيم بر کدام جامعه مديريت مي کنيم يا مديريت خانواده را فدای مضحکات ، عياشی ، باده نوشی و برتری جوی نموديم ؟ نمي دانيم. باورهاي اصلي ما کدام ا ند و بود ؟ مي دانيم. اصول فکر فرهنگي ما کدام اند وبود ؟ مي دانيم. اين باورها و اصول امروزبه چه ميزان کارآمد هستند و انحراف از ارزش ها و سقوط در انحراف عاقبت اش چيست؟ نمي دانيم. چقدر اهل مشورت هستيم و چقدر حقيقت بين ؟ نيستيم. چقدر دانش و تخصص فرهنگي داريم؟ اکثرأ که از ااصل خود اگاهی نداريم بنأ از تمام افتخارات خود فاصله داشتيم و داريم. فرهنگ غنی خود را مي شناسيم، از بقيه فرهنگ ها بيگانه چقدر خبر داريم؟ نداريم . اگر هم داريم به اپتذال فرهنگ آنها آغشته و افتاده و درگيريم . فرهنگ ما خود ما بعد از سال 1992 و بخصوص بعد از اشغال وطن ما توسط ناتو در راس امريکا پريشان است و نزديک به نابودی است . چرا غربيها در تلاش نابودی ارزشها ، فرهنگ و عنعنات پسنديده ما ميباشند ؟ چون ارزشها يک ملت زاهش دهنده آزاد منشی ،حريت پسنيده و ترقی وطن و خود اراديت ميگردد . ملت ها دايمأ از راهي دراز و طولاني به بلندي تاريخ مي رسند و از هر بندش ها ، آتش ها عبور ميکنند . هر فرد وطن با خود توشه اي از عشق به وطن و مردم برداشته در خود جاه ميدهند و در يک حرف عشق به وطن به ارزش و عادت تبديل ميگردد بنأ غربی ها بخصوص اشغالگران در قدم نخست در نابودی فرهنگ از تمام جنايات کارگرفته. شوربختانه تعداد هم به قدر کافي نالايق و "ندانم کار" هست که در شناسايي گوهرهاي آن و تطبيق آن با روزگارما کاري از پيش نبر ده بخصوص تعداد اندک که از همه زوايا تعليم ، تربيه و دانش بهره ندارند دست بسته خود و فاميل خود را تسليم خرافات غرب نموده و شيرازه حال و آينده خود و خانواده خود را نابود و برای هميشه محو نابود ميکنند . ما همه پريشانيم که آينده افغانستان و انسان گيرافتاده آن به کجا خواهد پيوســــــت .