غرزى لايق
ويليام ميلى هنوز درسالهاى آغازين حاكميت طالبان اين پرسش را مطرح كرد كه: " آيا ظهور طالبان يك پديده اى گذراست يا چيزى است ماندگار كه جامعه بين المللى بايد در آينده با آن سروكار داشته باشد؟" سير پيشآمد ها در كشور و منطقه چنان شد كه پديده طالب پس از هجوم نيروهاى جنگى جهانى كه در پيشاپيش آنها
از پاك كارى حاكميت از وجود طالبان بيشتر از ده سال سپرى ميشود و اينك پس از جنگهاى ده ساله با رده هاى "طالبان"، افسانه اى بيرون رفتن نيروهاى امريكايى و ناتو در سال ٢٠١٤ دلها و دماغها را به خود سرگرم ساخته و براى گمانه زنى ها و سردرگمى ها و نيز بحثهاى گسترده بستر باز كرده است. اين پرسش كه آيا افغانستان پس از ٢٠١٤ بازهم داخل دور جديد جنگهاى ويرانگر خواهد شد، طيف گسترده اى خامه به دستان و انديشمندان افغانى را در بيرون و درون كشور به ميدان رأى زنى كشانده و باعث پيدايش تيورى ها و نسخه هاى گوناگون گرديده است. نه بود يك چشم انداز قابل ديد و روشن به بى باورى ها و نه دانم گرايى ها زمينه ساخته و پرسشهاى بى پاسخ يكى پى ديگرى سرهم بندى ميگردند.
آيا سرنوشت كشور و حاكميت پس از سال ٢٠١٤ به راستى با چلنج طالب به حيث نيروى سراسرى، سازمان يافته و نيرومند روبروست؟ آيا طالب امروزين ريشه در جامعه افغانى داشته و حامل انديشه اى "قبيله گرايى" است؟ آيا طالب نماينده قوم پشتون است كه براى كنترول بيشتر حاكميت به ميدان مبارزه شتافته و به گفته انتونى ديويز پاسخ "غرور زخم خورده اى جامعه پشتون است كه سلطه سياسى ديرپا و دوقرن و نيم شان توسط اقليتى تازه وارد تهديد شده است" ؟ آيا طالب ابزارى دردست بازيگران بيرونى براى امتيازگيرى در معادله تأمين هژمونى در منطقه نيست؟ و دهها پرسش از همين سلسله كه دماغ ها را با دمه اى ناجور بى باورى نسبت به فردا تيره ساخته است.
من به تكرارِ فاجعه و فروپاشى به گونه اى سال ١٩٩٢ چندان باور نه دارم و اين بى باورى را ميشود با يك رشته دلايل پايه بخشيد. همين كافيست كه در برنامه هاى راهبردى غرب و ايالات متحده هنوز وظايف زياد اجرا ناشده حياتى در منطقه وجود دارند كه سد راه رخت بستن كامل آنها از افغانستان ميگردد. از همينجا حضور و يا عدم حضور طالب در فرآيند سياست گذارى هاى راهبردى امريكا در منطقه پس از ٢٠١٤ جايگاه پر ارزش نه خواهد يافت. پديده اى طالب در سياستهاى افغانى و منطقه يى غرب زمانى كم رنگ و يا پر رنگ ميشود كه منافع غرب در چوكات برنامه هاى راهبردى شان به اين تغييرِ رنگ نياز پيداكند. پيام و بشارتى كه طالب دارد به هيچوجهه در فلسفه حاميان جهانى افغانستان قابل ترجمه نيست. دين باورى پرخاشگر و لجام گسيخته اى گروه هاى طالبى هيچگاه با نورمها و ارزشهاى جهان معاصر سازگار نيست. ده سال حضور نيروهاى غربى در افغانستان رده هاى طالب را در جنگجويى ها نهايت تضعيف نموده است. پاكستان، حامى اصلى طالب دچار بحران بزرگ اعتماد در پيوند با شركاى غربى خويش به ويژه ايالات متحده امريكا گرديده است. گسترش سريع طالب باورى و تندگرايى متعرض مذهبى در ميان مردم پاكستان پيشگويى هاى احمد رشيد را كه هنوز در سالهاى نخست زايش حركت طالبان از آنها حرف زده بود درست ثابت نمود: بسيارى پاكستانى ها از طالبان الهام ميگيرند؛ هر جنبش توده يى اسلامى در پاكستان ممكن است از طلبه هاى مدارس پاكستان كه در افغانستان دوشادوش طالبان جنگيده اند كمك بگيرد؛ و تهديد ظهور يك انقلاب اسلامى در پاكستان هيچ وقت تا اين حد بزرگ نه بوده است؛
با چيره شدن برق آساى حركت طالبان طى سالهاى نخستين حاكميت آنها بر بخش بيشتر كشور نظريات گوناگون پيرامون اين پديده به ميان آمد. پيش زمينه هاى پيدايش اين گروه را به عامل هاى مختلف حواله ميدادند: گذار سريع طلاب مدرسه ها به نيروى بزرگ "بيانگر شكست سياسى رقباى آنها يعنى "مجاهدين" و بى تابى جمعيتى مشتاق صلح و آرامش به هر قيمتى، مى باشد(انتونى ديويز)؛ "طالبان درست چند ساعت پس از آنكه شهر قندهار را در ٤ نوامبر ١٩٩٤ گرفتند، به عنوان صرفاً دست نشانده سازمان امنيت پاكستان(ISI) محكوم گرديدند...كه اهداف دولت پاكستان را براى بازكردن راه هاى تجارت با آسياى مركزى از طريق افغانستان تحقق بخشند" ( احمد رشيد)؛ "...جنبش طالبان را دراصل پاكستان براى تأمين منافع خود در افغانستان به وجود آورده است..." (انورالحق احدى)؛ "هدف اعلام شده اى جنبش طالبان عبارت است از كامل نمودن هدف ناتمام جهاد، برقرارساختن يك حكومت اسلامى خالص، عارى از شرارتهاى كه حكومتهاى پيشين مرتكب شده اند..." (نانسى هاچ دوپرى)؛
جنبش طالب با هر نيت، هدف و پشتوانه ايكه به بازى سياستهاى افغانستان پرتاب شده است، امروز به حيث يك گرهى كور در سرنوشت كشور و امنيت آن پيوسته ذهنيت جامعه و جهانيان را به خود مشغول ميسازد. پاكستان در يك كارزار پيچيده طالب را براى امتياز گيرى در مناسباتش با افغانستان به كار بسته است. بى باور نيستم كه از پَرِ طالب همسايه هاى ديگر نيز به شيوه خويش و نياز هاى برنامه هاى راهبردى خويش در بازى سود ميبرند. روپوش طالب در زدو بند هاى قدرت در درون حاكميت و اجزاى آن، مخالفين و گروه هاى ناراض داخل حاكميت، مافياى مالى و دلالان مواد مخدر نيز كارآمد گسترده دارد.
نه ميتوان ناديده پنداشت كه طالب به حيث يك حركت مشخص عقيدوى- سياسى زائيده درگيرى هاى قدرت در منطقه بوده و داراى پيش زمينه هاى اجتماعى- سياسى، خاستگاه و ديدگاه هاى مشخص ايديولوژيكى است. اوجگيرى تندگرايى مذهبى سالهاى ٨٠ و ٩٠ سده اى پيشين و جهاد عليه حضور نيروهاى شوروى سابق در افغانستان و پسانتر هجوم نيروهاى بيگانه جهانى در سال ٢٠٠١ و شكست برنامه بازسازى سيستم سياسى و اقتصادى دهه اخير دركشور به زايش و سپس گسترش اين پديده در پيوند تنگ با منافع پاكستان و ديگر بازيگران بيرونى زمينه سازى نمود. اين حركت از متن فرآيندهاى سيال سالهاى نود سده اى بيستم به سطح برآمده و در فراز ونشيبهاى حوادث به نقطه اى رسيده كه ما امروز با آن سروكار داريم.
حافظه تأريخ هنوز به ياد دارد كه چگونه مقامات ايالات متحده از ديدار هاى نخستين با رهبران طالبان و نيز بازگشايى سفارت امريكا در كابل پس از بازگشت آرامش اوضاع سخن ميگفتند. ساعاتى پس از دستيابى طالبان بر كابل در ماه سپتامبر ١٩٩٦، "گلين ديويس" سخنگوى وزارت خارجه امريكا گفت كه ايالات متحده در رابطه با قوانين اسلامى اى كه طالبان بر مناطق زير كنترول خود تحميل ميكنند، هيچ چيز قابل ملاحظه اى براى مخالفت نه مى بيند و دو ماه بعد "رابين رافايل" معاون وزير خارجه امريكا در امور آسياى جنوبى ضمن تائيد سؤظن هاى جهانى در باره طالبان تأكيد كرد كه طالبان بايد به عنوان يك جنبش بومى كه قدرت پايدارى را به نمايش گذاشته اند، به رسميت شناخته شوند. طبق اظهارات مفسر بريتانيايى "تيم مك گرك" دولت كلينتون در آنزمان"شتاب بيسابقه اىبه حمايت از طالبان پرداخت". به گفته ريچارد مكنزى "چنين اظهاراتى فقط اين باور فزاينده در افغانستان و خارج از آن را تقويت كرد كه ايالات متحده - به ويژه سازمان سيا ضمن تبانى با سازمان اطلاعات ارتش پاكستان ISI - بانى پيدايش و رشد طالبان بوده است". افسانه اى برنامه هاى كمپنى امريكايى - سعودى "دلتا - يونيكال" و ساختمان خطوط لوله گاز تركمنستان از طريق افغانستان "انگيزه پنهان امريكا براى تحمل طالبان- به قول "انتونى ديويز" برپاكردن يك شمايل مقدس به نام طالبان در افغانستان- بود".
فرآيند هاى سياسى-نظامى دهه اخير معادله هاى جنگ قدرت در منطقه را برهم زده و به جا به جايى هاى تازه نيرو ها بستر فراهم كرده و طالبان در اين زد و بند ها چهره و مأموريت نو پيدا كرده اند. اين جنبش از مضمون آغازين خويش تهى گرديده، در جنگها با نيروهاى امريكايى ناتوان گرديده و تا سطح مترسك فشار براى امتيازگيرى ها سقوط نموده است. به مشكل بتوان طالب امروز را در قيد يك تعريف همه گير جا كرد. حتى دسته بندى هايى كه از طالبان پيهم به گوش ميرسد با واقعيتها همساز نيستند. زير نام طالب طيف گسترده اى از گروه ها و ساختار هاى تندگرا و تروريست از چپ افراطى تا راست افراطى پناه گاه ساخته اند. جنبش مقاومت توده هاى ناراض از پيشآمدهاى حاكميت و بيداد نظاميان بيرونى نيز زير همين عنوان ترجمه ميشوند. نه بود دسترسى به اطلاعات مؤثق از جنبش طالبان و نيز عدم موجوديت يك فلتر باورمند كنترول گذارشها و اطلاعات زمينه اى شايسته براى گمانه زنى ها و بى باورى را در شناخت درست طالبان فراهم ميسازد.
در يكى از گفت و شنود هاى خبرى، محترم امرالله صالح رئيس پيشين امنيت ملى افغانستان رده هاى طالبان امروزى را چنين تقسيم بندى ميكند:"... ١- حلقه بيرونى، ٢- حلقه وسطى، ٣- حلقه فوقانى يا داخلى. حلقه فوقانى طالبها، حلقه ايست كه برايش "شوراى كويته" گفته ميشود، شوراى ميرامشاه و شبكه حقانى گفته ميشود. اينها داخل افغانستان نيستند. قوماندانهاى ساحوى طالبها...در داخل افغانستان رفت و آمد دارند و لى اكمالات ميشوند از بيرون، هدايت ميگردند از بيرون، زيربناى حمايه يى طالبان در بيرون از افغانستان وجود دارد و عقبه سياسى شان بيرون از افغانستان است، يعنى عمق سياسى طالبها شروع ميشود از سرحدات افغانستان تا بندر كراچى..." اگر واقعيت موجوديت طالبان همين باشد كه محترم صالح نقاشى كرده اند، پس حاكميت افغانستان نه با طالب به حيث چهره مقاومت افغانى روبرو ميباشد، بلكه با چلنج پاكستان و نيات بلند پروازانه و هژمونيستى آن كشور موجهه است. پس باز كردن گره طالب را نه در نماينده گى طالبان در قطر، بلكه در اسلام آباد جستجو كرد.
يكى از مواردى ويژه كه در بحث طالب قابل انديشه است همانا برداشت بى پايه و نادرست از طالب و خاستگاه قومى آنهاست كه در حلقه هاى قوم گرايان حضور پُر رنگ داشته و پيوسته بهانه اى مناسب براى به كجراه بردن گفتگو ها در شوره زار ديدگاه هاى آشوبگر قوم گرايى و پيشداورى هاى ناجور قومى به دست داده و جريان گفتگوهاى بى غرضانه و آزاد پيرامون طالب و نقش آن در فرآيند هاى بعدى سياسى كشور، به ويژه پس از سال ٢٠١٤ را به كجراه برده و ذهن ها و انديشه ها را از بستر تبادل نظر و گفتگو به سمت دلخواه قومى انديشان منحرف ميگرداند. من پيوسته در بحثها با قوم گرايان برخورده ام كه حركت طالبان را به مثابه جنون پشتونها در واكنش با كم رنگ شدن سنتى نقش شان در حاكميتها طى سه دهه اخير ترجمه ميكنند. من فقط به ديدگاه آشنايى به حيث نمونه بسنده ميكنم كه مينويسد: "طالب های هموطن ما همه افغان و پشتو زبان اند . چرا نمیخواهیم راست بگوییم ؟ طالبان یک جنبش افغانی و اسلامی برای حفظ حاکمیت پشتون ها در کشور ماست... پرابلم و پدیدۀ طالب را باید درست بشناسیم در غیر آن به حل آن نمیتوانیم دست یابیم" . چنين نمونه ها را ميتوان فراوان مثال داد. درست است كه خاستگاه طالبان بيشتر مناطق قبايل پشتون افغانستان بوده و در ساختار قومى اين جنبش حضور پشتونها چربى ميكند، اما مهم است بدانيم كه جنبش طالبان يك حركت مذهبى بوده و ايده آل طالب پيريزى امارت اسلامى به شيوه خلافت صدر اسلام و به كار بُرد كامل شريعت اسلامى در جهان است. پيكار طالبان مرز جغرافيايى و وابسته گى قومى را به رسميت نه ميشناسد. در واقع شمردن جنبش طالبان به حيث يك حركت كاملاً افغانى مارا در شناخت ما از پروسه هاى جارى به گمراهى مى برد.
اكنون در فرآيند گذار كشور به مرحله اى جديدِ پس از سال ٢٠١٤ پرسشهاى گونه گون در بستر
جايگاه طالبان در سيستم سياسى كشور سر بلند نموده و سبب گمانه زنى ها و نه دانم گرايى هاى بيشمار گرديده است. چنانكه جريان گفتگوها و چانه زنى ها نشان ميدهد، طرح هاى رنگارنگ براى برخورد با پديده طالب به ميدان انديشه پرتاب ميشوند. چندى پيش نظرم به يكى از گفت و شنيد هاى محترم امرالله صالح افتاد كه با خبرنگار "طلوع نيوز" در ماه مارچ ٢٠١٢ انجام داده بود. به پاسخ به يكى از پرسشها وى گفت: " ما (دى دى آر DDR) شديم... يعنى خلع سلاح شديم، خلع تشكيلات شديم و مدغم شديم به جامعه و مطابق به متن دموكراسى ما آمديم وارد بازى سياسى در افغانستان شديم...بايد حين عمل بالاى طالبها تطبيق شود، يعنى DDR شوند( خلع سلاح شوند، خلع تشكيلات نظامى شوند، رهبرى طالبها از تهكوى(مخفى گاه-زير زمينى) هاى ISI و نظامى پاكستان انتقال پيدا كنند به كابل..." باور دارم همين فورمول همراه با چند و چونيى ديدگاه هاى دولت افغانستان در برخورد با طالبان همسان باشد. اصل بنيادى چنين گفته ها را گردن نهادن به قانون اساسى كشور تشكيل ميدهد كه ميتواند سنگبناى اساسى براى اعتماد سازى ميان طرف هاى جدال قرار گيرد.
مشكل اساسى در اين جاست كه سياستهاى سالهاى اخير حاكميت زمينه هاى چنين اعتماد سازى را خيلى محدود ساخته و به طرف ديگر كمترين شانس نزديكى با حاكميت را بشارت ميدهد. در همين تازه گى ها آواز وزير داخله رژيم آقاى مجتبى پتنگ از رسانه ها به گوش رسيد كه پارلمان كشور را از نه بود پوليس ملى در كشور هشدار ميداد. " پوليس ما در اين مدت پوليس سياسى و گروهى بوده است. پوليس ما ملى نيست." پيام وى حاوى تشويش از چگونه گى تشكيل نيروهاى دفاعى و امنيتى كشور بر بناى وابسته گى هاى پيشين تنظيمى و قومى بوده و هشدار ميداد كه در افغانستان نيرو هاى مسلح ملى وجود نه دارد. چنين هوشدار ها گاه نا گاه از حنجره برخى از بلند پايه هاى دولتى به گوش رسيده است. هرگاه "DDR" شدنِ كه آقاى صالح از آن با چنين صراحت حرف ميزند سبب پايه گذارى همين پوليس غير ملى شده باشد و دسته هاى رزمى تنظيمهاى جهادى با همان چانته و پرتله و همان سلاح در رده هاى جزوتامهاى پوليس و اردو پنهان كارى شده باشند، انهم در پناه قانون، به يقين كه باور ها براى مذاكره و تفاهم خدشه دار شده و راه مذاكرات سودمند را مين گذارى ميكند.
مردم بلاديده كشور گروگان نيروهاى دهشت وحشت از هردو جناح شده اند و در بازى هاى نابخردانه اى حاكمان زر و زور راه بيرون رفت از اين لجنزار دروغ و افترا را گم كرده اند. بايد به اسارت كشور و مردمى اشك ريخت كه زير پرده مفاهيم عوامفريبانه، دموكراسى و قانون پيوسته فريب داده ميشوند و پيوسته قربانى ميدهند. طالب و جهادى دو طرف معادله ى وطنى غمنامه افغانستان اند كه در تبانى با غارتگران بيرونى در مسابقه اى غضب سهم بزرگتر در حاكميت، درآمد هاى نامشروع، قاچاق مواد مخدره، دزدى دارايى هاى عامه يكى بر ديگرى پيشى ميگيرند. نقش حمايت گران جهانى رژيم كم جان كنونى در بازى هاى جارى نيز در همان مسير منافع استراتيژيكى خودشان برجسته ميگردد. اينكه منافع افغانستان و مردم آن را كى نماينده گى ميكند، پرسشى است كه نياز به پاسخ دارد.