كوروش « كبير » شاهی؛ خردمند و عادل !

زیرمتون
Typography
  • Smaller Small Medium Big Bigger
  • Default Helvetica Segoe Georgia Times
تتبع و نگارش : برهان الدین « سعیدی »
مورخ :  ۲۲  جون   ۲۰۱۲ میلادی
خواننده  محترم  :
در یکی  از روز ها  در صفحه  « فیسبوک »  دوست عزیز  و شخصیت  فرزانه ،  یکی  از نصایح  و یا اندرزهای  کوروش « کبیر »  توجه  من  را  جلب  کرد ،  که  متن  آن  چنین  بود :    


از کسانی  که از من  متنفرند،  ممنونم ؛ آنها  مرا  قوی تر میکنند .
از کسانی  که  مرا دوست دارند ، ممنونم ؛ آنان قلب  مرا بزرگتر میکنند.
از کسانی  که مرا ترک  میکنند،  ممنونم ؛ آنان  به من  میاموزند.
هیچ  چیز تا ابد  ماندنی  نیست!
از کسانی  که با من میمانند،  ممنونم ؛ آنان  به  من معنای  واقعی  دوست  را نشان  میدهند !  

من چندین  بار این اندرز را  به دقت  مطالعه و در مورد آن  غور و برسی  کردم ،  و  بالاخره  علاقه من  باعث  آن  شد تا از یکتعداد  دوستانم  در مورد  سایر کارنامه های کوروش « کبیر »   معلومات  و به اختیار گذاشتن  کتب  کمک خواستم  و ضمنآ  با استفاده  از امکانات دست داشته  به سایت های مختلف انترنیتی  مراجعه  کردم  ، که  بعد از  مطالعه و تحقیق  به این  نتیجه  رسیدم  .

به وضاحت  باید گفت که : در مورد شخصیت ، عدالت  و دیانت ؛  کوروش «  کبیر »  همه  محققین و دانشمندان به  نیکویی  نوشته اند و همچنان  این  شاهی خردمند و عادل ؛ چنان  با محبت  و علاقه در قلوب  مردم   جای  گرفته ، که حتی  برایش  کلمه « پدر » را  نیز  خطاب  کرده اند،  که  در مورد  دانشمند  معروف  یونانی  بنام  « ګزنوفون  » در کتاب  تحت عنوان «  کورش  نامه ،  در صفحهات « ۲۶۵ و ۲۷۲ »  چنین  نوشته است :
(  ترديدى  نيست  كه امپراتورى  كورش  يكى  از زيباترين  و  بزر گترين  امپراتورى هاى آسيا بوده  است ، که  براى اثبات آن  كافى است  نظرى  به صحنه  پهناور آن   بيندازيم. امپراتوريى  كه كورش  بنياد نهاد از يك  طرف  به  «  بحر احمر  و درياى سياه  و جزيره  قبرس  و مصر،  و  از  جنوب :  تا  حدود  مصر  و حبشه »  توسعه   يافت.
اين سرزمين   وسيع   به اراده  يك نفر،  يعنى  كورش، اداره  میشد.  كورش  رعاياى خود  را مانند  فرزندان  خويش عزيز و گرامى   میداشت و  جمله ملل  مختلف  او را مثل  پدر مهربان  خود دوست  داشتند وحتی هر كشورى مازاد محصولات خويش را از قبيل دام و ميوه و كارهاى هنرى، به رضا و رغبت به حضور کوروش «  کبیر » تسليم  میکردند.)

پروفیسور « گیریشمن »  چنین گفته است :
( کمتر پادشاهی است که پس از خود چنین  نام نیکی  باقی گذاشته باشد.  کورش  سرداری  بزرگ و نیکوخواه بود.  او آنقدر خردمند بود  که هر زمانی کشور تازه ای  را تسخیر می کرد  به آنها  آزادی مذهب میداد  و فرمانروای  جدید  را از بین  بومیان آن  سرزمین  انتخاب  می نمود.
او شهر ها را ویران نمی نمود  و قتل عام  و کشتار نمی کرد.  ایرانیان کورش را « پدر»  و یونانیان که سرزمین شان  بوسیله  کورش  تسخیر شده  بود،  وی  را «  سرور و قانونگذار»  می نامیدند  و یهودیان  او را  « مسیح »  خداوند  می خوانند .)

آنچه قابل  دقت است :  عوامل  موفقیت  و پیروزی  کوروش «  کبیر »  در سه  بخش :
«  نژاد اصیل آریایی ، داشتن استعداد طبیعی  و نبوغ  پروش او از کودکی »  ارزیابی گردیده است .
ولی ؛ من ( برهان الدین « سعیدی »)  بر علاوه آن ،  خاطر نشان  میسازم  که :
کوروش «  کبیر »  این  شاهی  خردمند  و عادل ! هم در گفتار،  هم در پندار و هم در کردار؛ منحیث فرزند  اصیل آریایی ،  فرمانبردار  متفکر ،  با عهد و پيمان و تفاهم نیک ، توام  با اعتماد ، صداقت ، ایمانداری ،  نیت  و اراده پاک ؛  تا  آخرین  رمق  حیات  خویش  باقی ماند.  و  بخاطر  تحقق  اهداف بشری  خویش  «  هم  فامیل ، هم  دوستان ، هم همکاران  ، هم  زیردستان  و هم ملت »  خویش  را با منطق سالم و تدبیرنیک ، رهنمائی ،هدایت و کمک  کرد !  که این  خود در پيروزی  حکومت داری و فرمانروای ، کوروش « کبیر »  نقش عمده  را بازی مینماید.     

از جانب هم  باید افزود  که : عقل ، علم  ، دانش  و تفکر سالم  و بشری  در سعادت انسانی  و ترقی و تعالی  جامعه بشری ،  رول  اساسی  دارد !
به این اساس باید گفت که:  کوروش  « کبیر »  به شخصیت  انسان  احترام  گذاشت ؛  بر ضد ظلم ، ستم و بی عدالتی  مبارزه  کرد  و بخاطر اعمار یک  جامعه انسانی ،  خردمندانه با  صدور نصایح  و هدایات همه را  به تشکیل  یک  نظام  قانونی  و مردمی  دعوت کرد  .  که این  نصایح  و یا  هدایات کوروش « بزرگ »  که  بنام « منشور کوروش  کبیر » مسما  میباشد ، در سال « ۱۸۷۹»   میلادی  توسط  باستانشناس انگلیسی   بنام  « هرمزد رسام » کشف شده است .  
منشور کوروش « کبیر » بحری بزرگی  از «  پند وعبرت »  برای بشریت  و  جوامع  میباشد !  که به این  اساس اکثر نکاتی  آن  بعد از گذشت  چندین  قرنها ، در اعلاميه  جهانی حقوق  بشر مصوب « ۱۰ دسمبر ۱۹۴۸ میلادی »  سازمان  ملل متحد ، به  وضاحت  دیده  میشود ، که این  خود عوامل  پيروزی  کوروش «  بزرگ »  بحساب میرود .   

ضمنآ باید  خاطر  نشان  سازم  که :  
بعد  از مطالعات  پیهم  به این  نتیجه رسیدم  که دراین  دنیای  فانی، هیچ  چیز پنهان  باقی  نمی ماند، بلکه  تمام  رازها ، قصه ها و بالاخره  کارنامه ها توام  با تفکیک «  خوبیها  و بدیها  »  از سینه  به سینه و از نسل  به نسل  و بالاخره  از صفحه  به  صفحه  انتقال  مینماید .
و لی  ؛  آنچه  برای نسل  «  حال ، گذشته  و  آینده  »  جاویدانی ،  آموزنده  و  لذت  بخش  است  و خواهد  بود  ، فقط  و  فقط  :  
«  محبت ، صمیمت  ، دوستی ،  صداقت ،  ایمانداری ،  راستگاری ،  علم ،  دانش ، گذشت ، عاطفه، عدل و انصاف  و خدمت  با نیت و اداده  پاک  برای خیر و سلم  و سعادت  بشری ، توام  با امیدواری به آینده »  میباشد !!  
بخاطر اینکه : با داشتن  این صفات عالی انسانی ؛ نه تنها انسان،  در این  دنیای فانی ، محبوب قلوب همه خواهد  شد  و از نعمات  رب العزت  مستفید  گردید،  بلکه  در دنیای آبدی؛  لطف  و مرحمت  در گاه الهی  را  نیز کمائی  خواهند  کرد .  

بنابراین ؛ بدینوسیله  اینک  چند  مطلب  این  شاهی «  صادق  ، دلیر ، شجاع  ، جوانمرد ،   وفادار به  عهد  و پيمان  ، مردم  دوست  و خیرخواه »  را  بشما  خواننده  گرامی  شریک میسازم ؛  تا  از مزایای  آن  مستفید ، حظ  و لذت  ببرید .   
همچنان از درگاه الهی استدعا مینمایم ؛ تا به  فضل و مرحمت  خویش  یک رهبری  با مثل   کوروش « کبیر » را  نصیب کشور عزیز ما ، افغانستان  نماید !  تا  صلح  و آرامش  و  خیرو سعادت  نصیب مردم  و وطن ما، گردد.       

کوروش « بزرگ» کیست :

کوروش « بزرگ »  معروف به ( کوروش « کبیر»  و یا « دوم »)  فرزند  كمبوجيه ،  اولین  پادشاه و بنیان گذار شاهنشاهی هخامنشی  بود ، که مدت  تقریبآ « سی  سال  »  در قلمروی :
از (  بحر احمر  و درياى سياه  و جزيره  قبرس  و مصر،  و  از  جنوب :  تا  حدود  مصر  و حبشه  سمت  شرق:  حدود  رود سند  و رود  سیحونو  و از سمت غرب :  دریای مدیترانه  و  دریای اژه )  فرمانروایی  کرد و  در سال « ۵۲۹ »  قبل از میلادی،  چشم  از دنیا بست.

کوروش « کبیر »  شاهی  مهربان  و صلح دوست بود و  در بخش نظامی  و سیاسی  خلاقیت  خاصی داشت و از جانب هم  در مسایل  مذهبی  ؛  با  وجود اینکه  خود  سخت  متعقد ،  مستحکم  ،  متین و بی الایش  بود ، ولی ؛  در  معتقدات  مذهبی  مردم  دخالت  نمیکرد و به  آنها  احترام  داشت ، که در مورد دانشمند  فرانسوی « داکتر هانری بر»  چنین  نوشته است :
(  این پادشاه  بزرگ  یعنی   کورش هخامنشی  برعکس سلاطین  بی رحم  و ظالم   بابل  و آسور ؛  بسیار عادل ، رحیم  و مهربان  بود .
زیرا ؛ اخلاق  روح  « نژاد اصیل آریایی » و  اساسش  تعلیمات  زردشت  بوده.  
به همین سبب  بود که  شاهنشاهان  هخامنشی خود را  مظهر صفات ( خشترا )  می شمردند  و همه قوا و اقتدار  خود را از خدواند دانسته و آنرا برای خیر بشر و آسایش و سعادت جامعه انسان صرف می کردند .. ) .

کوروش « کبیر »  که  بنام «  حکمران  و قانونگذار عادل »  شهرت  داشت ، بعد از تسخیر و  فتح  بابل اعلان  بخشش همگانی  کرد،  ادیان بومی را آزاد اعلان  کرد, هیچ انسانی را به بردگی  نگرفت و سپاهیانش را از تجاوز به جان و مال  مردم ممنوع  کرد و دستور داد تا خرابیهای جنگ را دوباره بازسازی  کنند که شخصآ نیزدر آعمار مجدد دیوار شهر دست به کار شد. چنانچه شخصآ گفته است:
ــ من برای صلح  کوشیدم .
ــ من برده داری را بر انداختم، به بدبختی  آنان  پایان  بخشیدم .
ــ فرمان دادم  که همه ای مردم در پرستش  خدای خود ،  آزاد باشند و آنان را نیازارند .
ــ فرمان دادم  که هیچکس اهالی شهر را از هستی  ساقط  نکند.


منشور کوروش« کبیر » :                                                      
ــ دین و آیین و رسوم ملتهایی که من پادشاه آنها هستم ، محترم خواهم شمرد و نخواهم  گذاشت که حکام و زیر دستان من ، دین و آئین و رسوم ملتهایی  که من پادشاه آنها هستم  یا ملتهای دیگر  را مورد تحقیر قرار بدهند یا به آنها توهین  نمایند .                                                                   ــ  من از امروز  که  تاج  سلطنت را به  سر نهاده ام ،  تا روزی که  زنده هستم  و مزدا  «  نام خدای پیروان  دين  زرتشت»  توفیق  سلطنت را به من می دهد ،هر گز سلطنت  خود را بر هیچ  ملت تحمیل نخواهم کرد  و هر ملت آزاد است ، که  مرا به سلطنت خود قبول  کند  یا ننماید  و هر گاه نخواهد  مرا پادشاه خود  بداند ، من  برای سلطنت آن  ملت مبادرت به جنگ  نخواهم  کرد .  
ــ من  تا روزی که  پادشاه  ایران و بابل و کشورهای جهات اربعه هستم ، نخواهم  گذاشت ، کسی  به دیگری ظلم  کند و اگر شخصی مظلوم  واقع شد ، من حق وی را از ظالم خواهم گرفت  و به او خواهم داد و ستمگر را مجازات خواهم کرد.
ــ من تا روزی که پادشاه هستم ، نخواهم گذاشت مال غیر منقول یا منقول دیگری را به زور یا به نحو دیگر بدون پرداخت  بهای آن و جلب رضایت صاحب مال ، تصرف  نماید.
ــ من تا روزی که زنده  هستم ، نخواهم  گذاشت  که شخصی ، دیگری را به بیگاری  بگیرد  و بدون پرداخت مزد ، وی را بکار وادارد.
ــ  من امروز اعلام می کنم ، که هرکس آزاد است ، که هر دینی را که میل دارد ، بپرسد و در هر نقطه که میل دارد سکونت کند ، مشروط بر اینکه در آنجا حق کسی را غضب ننماید ، و هرشغلی را که میل دارد، پیش بگیرد و مال خود را به هر نحو که مایل است، به مصرف برساند ، مشروط به اینکه لطمه به حقوق  دیگران  نزند.
ــ من اعلام می کنم ، که هر کس مسئول اعمال خود می باشد و هیچ کس را نباید به مناسبت تقصیری که یکی از خویشاوندانش  کرده ، مجازات کرد ،  مجازات  برادر گناهکار  و برعکس  به  کلی ممنوع است و اگر یک فرد از خانواده یا طایفه ای مرتکب تقصیر میشود ، فقط مقصر باید مجازات گردد ، نه دیگران.
ــ من تا روزی که به یاری مزدا « نام خدای پیروان دين زرتشت» سلطنت  می کنم ، نخواهم  گذاشت که  مردان  و زنان را بعنوان غلام و کنیز بفروشند و حکام و زیر دستان من ، مکلف هستند ، که  در حوزه حکومت  و ماموریت خود ، مانع  از فروش و خرید مردان  و زنان بعنوان غلام  و کنیز بشوند و رسم بردگی باید به کلی از جهان  برچیده  شود  و از مزدا خواهانم ، که مرا در راه اجرای تعهداتم ، موفق  گرداند . )

وصيت نامه کوروش « دوم » :  

نوسینده  معروف   یونانی  «   ګزنوفون  »  در کتاب «   کورش  نامه ،  در  فصل هفتم تحت عنوان « گفتار كورش  در بستر مرگ » چنین  نوشته است :
چون هفتمين بار پس از تأسيس امپراتورى سرتاسر ممالك  وسيع پارس را سركشى كرد،  قدرت  و طاقت جوانى ديگر از او سلب شد و ايام پيرى اش آغاز گرديده  ، پدر و مادرش ساليان دراز سر به بالين مرگ گذارده ،  دار فانى را وداع گفته بودند .
كورش پس از مراجعت از هفتمين مسافرت خويش بنابر رسم و آيين پارسيان قربانى هاى  متعدد در
راه خدايان ايثار نمود و به ستايش و نيايش پرداخت و به عادت هميشگى خود جمع كثيرى از رعايا
را از خوان نعمت خويش بهره مند و مسرور ساخت و پاداش هاى نيك به كسانى كه استحقاق داشتند
ارزانى داشت.
سپس به مقر خويش  وارد شد و چون در خلوتگاه  به خواب رفت در عالم  رؤيا  شبحى  ديد كه او را مخاطب ساخته گفت :  «  اى كورش !   خود را آماده  ساز،  زيرا به زودى  به ملكوت خدايان  پرواز خواهى كرد . »       
كورش از اين  ندا سراسيمه از خواب برخاست و خواب  خود را اين گونه تعبير كرد. كه به زودى به سراى جاويدان خواهد شتافت !

سپس قربانیىهاى فراوان  فراهم ساخت و به قله اى كه در نزد پارسيان مقدس است رفت و روى نياز به درگاه خدايان برد و گفت :
«  اى خدايان !  اين آخرين  قربانى هاى مرا پس  از يك عمر مجاهدت و كوشش، از راه  لطف و كرم بپذيريد. من از يارى ها و  راه نمايى هاى شما پيوسته سپاس گزارم .
موهبت و تفضّل شما بود كه به من راه صواب را نشان داد و به كمك شما دريافتم از چه راهى  پيش
بروم و از خطا احتراز جويم.  من از شما سپاس گزارم كه توانستم هيچ گاه كمك  شما را از نظر  دور
نداشته حتى در اوج قدرت فراموش نكردم كه انسانى بيش نيستم.
اينك يگانه استدعايم از درگاه شما  اين است كه روزگار زن  و فرزندان، دوستان و وطنم را عزيز و    «. سعادتمند گردانيد و عمرم  را  شرافتمندانه  به پايان  رسانم

كورش چون از رازونياز و ايثار قربانى هاى خود فارغ شد به قصر خويش بازگشت تا اندكى بياسايد
چون  وقت استحمامش  فرارسيد او را دعوت كردند خود را شست وشو دهد ولى  جواب  داد  ترجيح
مى دهد در بستر خود به استراحت بپردازد؛  و چون وقت  صرف شام  فرارسيد  خادمان  و معاشرين تقاضا  كردند چيزى بخورد.
كورش باز ترجيح داد در بستر خود به استراحت بپردازد و از خوردن امتناع  ورزيد. فقط چون عطش شديدى داشت با رضا و رغبت تام  جرعه اى آب  نوشيد.  فردا و پس فردا   وضعش  به  همين منوال بود تا اين كه پسران خود را بر بالينش فراخواند.
پسرانش در همه سفرها در ركابش بودند. سپس دوستان و ياران قديمى و زعماى قوم را فراخواند و چون همه گرد بسترش جمع شدند آنها را مخاطب ساخته گفت :

اى پسران من ، و اى دوستانى كه در اينجا حضور داريد ،  بدانيد كه عمر من به پايان رسيده است و علايم بسيارى وجود دارد  كه ديگر مدت مديدى در بين  شما نخواهم بود.
من در زندگى مردى خوش بخت بودم، در ايام  كودكى از جميع مزايايى كه اطفال نيك بدان آراسته اند برخوردار بودم، و چون به دوران جوانى رسيدم مزاياى جوانى را كسب كردم و از آن بهره مند شدم، و در اوان پيرى ام نيز از هيچ نوع موهبت محروم  نماندم.
هرچند سنم  رو به تزايد میرفت، از نيروى بيشترى بهره مند م ىشدم تا حدى كه در دوران پيرى خود را ضعيفتر از جوانى ام  نديدم.
هر آرزويى داشتم برآورده شد و دست به هر كارى زدم  پيروز شدم.  دوستان و يارانم از  حسن تدبير من برخوردار شدند و دشمنانم جملگى فرمانم را گردن نهادند.
قبل از من، وطنم سرزمين  كوچك  و گم نامى در آسيا بود  و حالا در دم مرگ آن  را  بزرگ  ترين  و مقتدرترين و شريف ترين كشور  آسيا به دست  شما مى سپارم.  من  به خاطر ندارم  در هيچ  جهادى براى عزت و كسب افتخار ايران  زمين  مغلوب  شده  باشم.  جمله آرزوهاى  من برآورده شد  و سير زمان پيوسته به كام من  بود.
اما ؛  از آنجا كه  پيوسته از شكست و ادبار در هراس  بودم،  خود را از  خودپسندى  و غرور برحذر مى داشتم و حتى در  پيروزى هاى بزرگ خود پا از جاده اعتدال بيرون ننهادم و بيش از حد مسرور و شاد نشدم. حال كه آخرين روزهاى عمرم فرارسيده است خود را بسى خوش بخت و سعادتمند مى بينم كه فرزندانى كه خداوند به من مرحمت نموده همه سالم  و در عين نشاط  و عقل اند،  و وطنم  از همه جهت مقتدر و پرشكوه و يارانم مسرور و محتشم اند.
آيا ؛ با اين همه موفقيت و كام يابى نمیىتوانم بدين اميد چشم برهم گذارم كه يادگار جاودانى از خود به جا گذارده ام و آيندگان مرا مردى خوش بخت و كام ياب  خواهند شمرد؟

حال وقت  آن رسيده است  كه من جانشين  خود را معين كنم  تا از هر تشتت  و نفاق  جلوگيرى  شود
من هردوى شما را، اى فرزندان عزيزم،  به يك درجه  دوست و عزيز مى دارم ، ولى؛ اداره امور  را پس از خود به دست آن فرزندم مى سپارم كه بزرگ تر است و بنابراين صاحب تجربه بيشترى است .

من در دوران عمرم مانند همه شما به تبعيت از سنت ديرينه وطنمان  مقيد به اين  بوده ام  كه  حرمت
برادران  و بزرگ تران  را نگه دارم  و چه در راه رفتن و چه در هنگام سخن گفتن و نشستن مهتر از خود را بر خود مقدم دارم  و به عموم فرزندانم نيز از آغاز طفوليت گوش  زد كرده ام  كه پاس احترام بزرگ تر  از خود را نگه دارند  تا كهنتران آنها  را محترم  و معزّز  بدارند.

اين سنت را پيوسته به كار بنديد  و عادات  قديم  خود را  حفظ  كنيد، حرمت  قانون  را برخود  واجب شماريد و خصايل و سنن قديمى را گرامى  بداريد.

پس تو اى كمبوجيه چون بر مسند سلطنت پارس مستقر شدى دمى غفلت مكن،  اين  موهبت   بزرگى است كه خداوند به من اعطا كرده است و من آن را به دست تو مى سپارم.
به تو، اى تانااوكسار عزيزم، حكومت ماد و ارمنستان و كادوزى را ارزانى مى دارم ، درست است كه عنوان برادرت سلطنت پارس و قدرتش مافوق تو است .  
ولى ؛  اطمينان دارم كه تو از سعادت بزرگ ترى متنعم  خواهى شد.  زيرا هيچ مانعى در نيك بختى تو نمى بينم و نقصى در اسباب  سعادت تو در بين نيست.  جميع  وسايل و اسبابى كه براى  سعادت  مرد لازم است در تو فراهم مى بينم  و حتم دارم كه پيوسته كا م روا و سعيد خواهى  شد.

درصورتى  كه  آن كسى كه به جاى من  بر مسند سلطنت مى  نشيند بايد عشق  به كارهاى  بزرگ  و مشكل در نهادش مخمر باشد، دقيقه اى فرصت استراحت نداشته باشد، بايد پيوسته بيش از من بكوشد و مراقب باشد مبادا به دام ديگران گرفتار  شود و پيوسته در راه حريفان دام  بگستراند.
اينهاست وظايف آن كسى كه قدرتش در حكومت از تو بالاتر است و باور كن اين ها موانع بزرگى در تأمين سعادت و راحتى است .
و اما تو، اى كمبوجيه،  بدان كه عصاى زرين، سلطنت  را حفظ  نمى كند،  بلكه ياران  صميمى  براى
پادشاه بهترين و مطمئن ترين تكيه گاه هستند.  اما ؛  اين را بدان كه مردمان عموما وفادار و صميمى
نيستند، زيرا اگر صميميت و وفا ذاتى  همه آدميان بود،  مانند ساير صفات  و خصايل  طبيعتا  مشهود
بود؛  و حال آن  كه هر فردى از افراد بايد بكوشد  تا ياران  موافق و صميمى  و وفادار براى   خويش فراهم   سازد.
اما ؛   ياران  نيك با جور و ستم به دست نمى آيند بلكه به يارى اعمال نيك و رفتار پسنديده  مى توان آنها را به دست آورد .

اگر در اداره امور مملكت كمك خواستى، ياران و همكاران خود را از بين اشخاص شريف و اصيل كه
از خون و نژاد خودت هستند برگزين. هم وطنان  خودمان بهتر از خارجيان  خدمت مى كنند  و به ما
نزديك ترند.
آنها بهتر به درد ما مى رسند تا كسانى كه در مرزوبوم  ديگرى نشو و نما يافته اند.  و  كسانى كه از يك خون  پرورش  يافته و از يك مادر شير خورده  و در يك خانه رشد  و نمو يافته اند،  بهتر والدين خود را گرامى و عزيز مى دارند و در دنيا اتحادى استوارتر از اين علاقه و محبت يافت نمى شود.

اين الفت و پيوستگى طبيعى را كه خدايان پديد آورده  و برادران را با رشته  محبت ذاتى به يك  ديگر پيوند داده اند از بين نبريد و هيچ گاه درصدد برنياييد آن را ناديده انگاريد،بلكه آن را مدار كار خويش قرار دهيد. هميشه با هم  يكدل  و صميمى  بمانيد تا اتحادتان  مؤيد و  پاى دار بماند. هر برادرى كه از منافع برادر خود مانند نفع خويش حمايت كرد، به كار خود سامان داده است.
چه از موفقيت و افتخارى كه نصيب برادرى م ىشود هيچ كس بيشتر از برادرش برخوردار نمى شود. مردى كه به پايه هاى رفيع رسيد و قدرت يافت، آيا در نزد  برادرش  بيش از ديگران عزيز و  گرامى نيست؟  اگر برادر شخصى ، مقتدر و صاحب اعتبار باشد ، احدى را ياراى  آن است  كه  به  برادر آن شخص  مقتدر ستم روا دارد و به حقش تجاوز كند؟
پس بكوش كه بيش  از هركس برادرت  را  يارى كنى  و دلش را از محبت  و صميميت سرشار سازى
زيرا احدى بيشتر و زودتر از تو از شادى اش خرم و از ناكام ىاش ملول و متأثر نخواهد شد. و باز در
اين باب فكر كن  كه اگر خدمتى  و محبتى كنى  چه كسى بيش از  برادرت  از تو سپاس  گزارى خواهد
كرد،  جز برادرت كيست كه در ازاى خدمتى  باوفاترين  و مقتدرترين  متحد و يار تو باشد. آيا در دنيا
خدمتى برازنده تر از اين سراغ دارى كه برادرى را يارى كنند و او را مفتخر و گرامى و عزيز بدارند؟
دردنيا ننگى بزرگ تر از نفاق و دشمنى بين برادران سراغ ندارم.

كمبوجيه، برادر تو يگانه كسى است كه چون بر مسند شاهى جلوس كردى،  بدون  بغض  و حسادت
مقام دوم  را در مملكت دارا خواهد  بود .

پس اى پسران عزيزم، من شما را به خدايان سوگند مى دهم و وطن عزيزم را به شما مى سپارم و از
شما تقاضا مى كنم  كه اگر طالب رضايت خاطر من هستيد  دست الفت و اتحاد به يك ديگر بدهيد و يار
و ياور هم باشيد.  
اميدوارم اين  تقاضاى مرا به كار بنديد و  پس از اين  كه از اين زندگانى  رخت  بربستم،  مرا پيوسته ناظر كارهاى خود بدانيد و در جلب رضايتم  كوشا باشيد .

در اين ساعت شما روح مرا نمى بينيد، اما ؛ پس از جدايى از تنم شاهد اعمال و اثرات آن  خواهيد بود ، مگر نديده ايد  كسانى  كه دست خود را به  خون  همنوع خود آلود هاند  چگونه در تمام عمر تحت استيلاى وحشت و انتقام  روح  مقتول آنى راحت  ندارند؟
اگر تقديس ارواح و بزرگ داشت روح نياكان  اصل و حقيقتى نداشت و ارواح فاقد تأثير در زندگانى مردمان بودند، هرگز به چنين كارى تن  نمى داديم.
من پيوسته معتقد  بوده ام  كه  روح  آدميان  پس از خروج  از كالبد خاكى  و فناپذير، محو  و  نابود نمیىشود!   زيرا ؛ روح  است كه  جسم ها را مادام  كه در آنها  جا دارد  تحرك  مى بخشد  و هيچ گاه
نتوانستم خود را راضى كنم و قبول كنم  كه چنين  وجود حيات  بخشى چو ن از جسم كدر  و بى اثرى
دور شود، خود نيز محو شود و از بين  برود.

به عكس، معتقدم كه جوهر چون از اختلاط و آلودگى جهانى منزه و مبرى شد، دوران پاكى و اصالتش آغاز مى شود. چون بدن  انسان مستحيل شد، قطعات مختلف  به مبدأ اولى خود رجعت  مى كنند.  
فقط روح است  كه از انحطاط  مصون مى ماند و از هر تأثير حاضر و آتى بركنار مى ماند.

ياران من :  بدانيد كه مرگ چيزى است شبيه به خواب!
در مرگ است كه روح انسان به ابديت  مى پيوندد و چون از هر قيدى آزاد و از علايق جسمانى پاك و رها مى شود بر آتيه تسلط  مى يابد .
پس؛  اگر قضايا به همين منوال است كه من حس مى كنم، به احترام روح  من كه باقى  و ناظر احوال
شماست، به آنچه دستور مى دهم عمل كنيد.
ولى ؛ اگرغير اين باشد و روح در بدن باقى بماند و هردو با هم محو و نابود شوند، از خدايان بترسيد كه در بقاى آنها ترديدى نيست و پيوسته همه چيز  مى بينند  و به هر كارى قادرند.
نظام  تغيير ناپذير عالم در دست آنهاست، تعالى و حشمتشان در تصورنمى گنجد و جاويدان هستند. از انحراف  و ناروايى  بپرهيزيد،  خدايان  را پيوسته  شاهد و ناظر خود  بدانيد  از آنها  بترسيد و هرگز پيرامون  فكر و عملى  كه حرمتشان را مكدر و حق و عدالت را متزلزل  كند ، نگرديد.

پس  از خدايان ؛  از آينده خود و از آدميان در هراس باشيد.
چون خدايان ما را در تاريكى پنهان نساخته اند، لذا جمله اعمال ما در روشنايى تابان مشهود و عيان است. اگر اعمالتان پاك و منطبق با حق و عدالت باشد، قدرت شما رونق خواهد يافت  ولى اگر ظلم و ستم روا داريد و در اجراى عدالت تسامح ورزيد، ديرى نمى كشد  كه ارزش  شما در نظر ديگران  از بين خواهد رفت، خوار و ذليل و زبون خواهيد شد.

بدانيد كه اگر شما نسبت به آن كس كه بايد او را از همه بيشتر در دل خود  محبوب و  عزيز بشماريد، ستم روا داريد ، احدى حاضر نيست از روى صميم قلب به شما پناه بياورد  و در حين  احتياج  شما را يارى كند!
اگر به وصاياى من عمل كنيد ؛  مى توانيد در كمال نيك بختى  با يك ديگر وظايف  خطير خود را انجام
دهيد. از تاريخ و سرگذش تهاى اخلاف خود پند بگيريد.  تاريخ مكتب پند و عبرت است .

در اين آيينه گذشتگان چه بسا پدرانى كه مهر فرزندان را در دل خويش پرورده اند و چه بسا فرزندان
كه  پدران خود را پيوسته  گرامى  و معزّز داشته اند  و چه بسيار برادران  كه  از راه  اتفاق  و اتحاد خدمات  بزرگ انجام داده و خوش بخت شده اند.  
همچنين در اين  آيين  خواهيد ديد كه اشخاص از راه  نفاق و دشمنى به حضيض ذلت  فروافتاده اند و چه بسا سلطنتها  و خاندان ها كه  به علت  ظلم  و ستم  يا به سبب كينه توزى و دشمنى محو و نا بود شده اند.
هميشه سرمشق خود را از بين مردانى برگزينيد كه  از راه عدالت و اتحاد  پيروز و رستگار شده اند، از امثال آنان پيروى كنيد و بكوشيد تا نام نيك از خود به يادگار گذاريد .

ديگر بس است، گفتارم به درازا كشيد. فرزندان من وقتى من مردم بدنم را در طلا و نقره يا امثال آن
نپوشانيد. زودتر آن را در آغوش خاك بسپاريد. چه سعادتى از اين بالاتر كه  بدن انسان در  دل خاكى كه منشأ اين همه ثروت هاى زيبا و چيزهاى نيك  و دل پسند است سپرده  شود.
من عمر خويش را در يارى به مردم  به سر بردم.  
نيكى به ديگران در من خوش دلى و آسايشى فراهم مى ساخت .كه از همه شادى هاى عالم لذت بخش تر است.
حس مى كنم كه روحم رفته رفته از تنم دور مى شود ،  همه موجودات به اين سرنوشت محكوم اند و پس از فراغ روح خاك مى شوند .
اگر از بين شما كسى  بخواهد دستم را لمس كند يا فروغ  چشمم را ببيند  نزديك  شود .  اما ؛  چون روح از  بدنم رفت راضى  نيستم  ديگر كسى  به آن  چشم   بدوزد. حتى به شما، اى فرزندانم، اجازه نمى دهم بدن  بى روحم را نظاره كنيد.
همه پارسيان را بر سر مزار من بخوانيد چه در آن حال يا من در ملكوت  خداوند مؤبد و مخدوم، يا در فناى محض و مطلق مستحيل شده ام. در هر حال در مأمنى آسوده واطمينان بخش به سر خواهم برد.
هركس بنا بر رسوم  قديمى بر تربت من حاضر شود از او پذيرايى كنيد. مى خواهم همه بدانند كه من به سعادت بزرگى نايل شده ام.

آخرین سخن  کوروش « شاهی خردمند » :

باز هم مى خواهم آخرين  سخنم را يك بار ديگر تكرار كنم و بگويم كه :
بهترين  ضربتى  كه به دشمنان  تان  وارد خواهيد  ساخت اين است  كه:  با دوستان خود  به نیکی و پاکی رفتار كنيد !!

پسران من، خدا حافظ شما باشد.  وداع مرا به مادرتان برسانيد. ياران من، از همگى، چه حاضران و چه  كسانى كه غایب  هستند ، وداع میىنمايم ...

پس از اداى اين جملات ،  دست  حضار را يك  يك  فشرد.  آن گاه روى  خود را پوشاند و جان به جان آفرين  تسليم  کرد .

جغرافیه دان معروف «  استرابون » می نویسد که : برروی سنگی  مقبره  کوروش « کبیر » چنین نوشته شده  بود :   
(   ای رهگذر!  من کوروش  پسر کمبوجیه هستم . من شاهنشاهی  پارس را بنیاد گذاشتم  و فرمانروای آسیا بودم . بر این گور رشک مبر.   )


پایان

برهان الدین « سعیدی »
عضو شورای علمی مرکز مطالعات استراتیژیک افغان
میلادی ـ المان 22.06.2012


موخذ و منابع  :

ــ  کورش نامه  :  نوشته  ګزنوفون  یونانی ، ترجمه : رضا مشایخی .
ــ  ویب سایت   :  ویکی پدیا  ، دانشنامه آزاد
ــ  ویب سایت   :  « مشاهیر و چهره های ماندگار»
ــ سایت های انترنیتی « دری و فارسی » زبان ، با استفاده از جستجوگر،  گوگیل .