• تحليل : دوکتور علوم جلال بايانی ســــــــــــــــــويدن عقد پيمان استراتيژيک امريکا و افغانستان، يک اتفاق غیر منتظره ای نبوده پلان اشغال افغانستان،سرازير شدن قشون متجاوز <nato>و عقد امضا پيمان رهبردی اقتصادی ، سياسی و نظامی که در حقيقت يک پيمان مکمل استراتيژک است از روز نخست کودتا ۲۶ سرطان ۱۳۵۲ سرادر محمد داؤود برميگردد . ايالات متحده امريکا در دوران رياست جمهوری های جان اف کندی ،
فورد و جانسن با حفظ منافع خود در ايران ، عراق و پاکستان چندان دلگرمی و علاقمندی سياسی واستراتيژيک به افغانستان نداشت و با بی ميلی روابط با افغانستان را دنبال ميکرد ، و افغانستان را جزاز اقمار و منافع شوروی وقت پذيرفته بود ، بنأ دولت شاهی افغانستان و حکومت های اين کشور با تمام تقالا به غرب نه توانست کمک های اروپا وامريکا را جلب و جزب کند ناگزير بخاطر بقا و پايای خود به روابط با اتحاد جماهر شوروی سوسيالستی تن دهند و راه بگشايند جز راه ديگر برای تجهيز و آراستن قوای مسلح خود با ساز وبرک سلاح روسی و مشاورين آنها نداشت ،« اتحاد شــــوروی» وقت باروش سوسيال امپرياليستی خو دبا مطالعه و درک اين وضع « انگشت افگار افغانستان » هر آنچه آرزو داشت خلاف نورم های بين المللی بر افغانستان تحويل ، تحميل وقبولاند و تمام سلاح زنگ زده ، کهنه و باقی مانده از جنگ دوهم جهانی را به قيمت گزاف و با شرايط تصرف و در اختيار داشتن چاه های نفت و گاز سمت شمال افغانستان تحت نام قلابی حسن همجواری سالم بالای افغانستان به فروش رسانيد و در عرصه استخراج معادن رشد ، انکشاف و اساس گزاری زير بنای افغانستان نسبت ملحوظات جيوپلوتيک ، سياسی و ديپلوماتيک توجه نکرد وشانه خالی نمود .و افغانستان بيش از نيم قرن در حالت اغفال، انزوا سياسی و بيسرنوشتی نگهداشت و افغانستان طی يک قر ن در يک حالت < بخور و نه مير > قرارگرفت . با به قدرت رسيدن جميز کارتر و دستيار سياست کشته يهود تبار اش «زبيگنيو بر ژنسکی » مشاور ارشد امنيت ملی امريکا و استراتيژيست قوی يکبار با تحولات اسياه جنوبی ، ظهور وجهش کوريای شمالی ، پيش رفت غير مترقبه دوران خانم اندرا گاندی در هندوستان ، اتمی شدن هند و پاکستان با سلاح زروی ، تحولات در کشور های خاور ميانه ، ظهور و نسج گيری جنبش های مترقی در حوزه تحت منافع امريکا و گسترش مناسبات عميق سياسی و نظامی شوروی با هند و کشور های سوريه ، عراق ، لبيا امريکا را وا داشت تا بر عدم علاقمندی خود در افغانستان که ديگر نقط عطف جيوپليتيک و سوق الجيشی مناسب را دارا بود ، نخست اين کشور را منحيث تخته خيز و مرکز مداخلات عليه اتحاد شوروی استفاده نموده ، و افغانستان به مرکز و قرار گاه عمليات غرض فرو پاشی اتحاد شوروی پذيرفته وتعين گرديد . اين پروسته درست با کودتای سردار محمد داؤود در ۲۶ سرطان ۱۳۵۲ هجری شمسی پی ريزی و طرحه گرديد و نخستين جرقه ها ی بغاوت ، سرکشی و به اصطلاح «مقاومت » در افغانستان اشکار گرديد ، ايالت متحده امريکا برای ايجاد حساسيت برای اتحاد شوروی وقت هيت ها ، ديپلوماتيک خود را پی در پی بدون نتايج و به گونه شانتاژسياسی و به غرض عصبانی ساختن اتحاد شوروی به افغانستان ميفرستاد و از برادر سردار محمد داؤود بنام سردار محمد نعيم به امريکا دعوت و برعکس گذشته استقبال پرحرات ديپلوماتيک صورت گرفت ، تا آنکه حساسيت و خشم برژينف ريس جمهور و سران حزب کمونست اتحاد شوروی را در ملاقات رسمی با سردار محمد داؤود ريس جمهور مغرور و عصبانی افغانستان در مســــــکو بر انگيخت، برژنف با نا ديده گرفتن عرف پذيرفته شده ديپلوماتيک جويا حضوز بيشتر امريکايی ها و رفت آمدنهای آنها را به افغانستان گرديد ، سردار ديوانه نيز بدون تحمل خشم خود رامبنی بر مداخلات روس ها هويدا ساخت وميز مذاکرات را ترک و باعث تيره گی شديد مناسبات ميان کابل و مسکو گرديد ، با اين برخورد برژنف با محمد داؤود حزب دموکراتيک خلق افغانستان که در کنار محمد داؤود قرار داشت از همکاری کنار رفت و به يک حزب اپوزيسيون تبديل و مبارزه غير علنی را مجددأ در پيش گرفت و عليه اقدامات اخير محمد داؤود نيز قرار گرفت . سردار محمد داؤود عرصه سياسی و اقتصادی را تنگ ديده دست کمک به کشور های اقمار امريکا عربستان ،کويت ،مصر ، ايران و حتی پاکستان دراز نموده ، کمر را برای ريشه کندن از پاه انداختن حزب دموکراتيک خلق افغانستان بست و به مهره های چرب و سيقل شده امريکا در کنار خود جاه باز کرد . در چنين حالات نازک پاکستان به کمک استخبارات امريکا پنا گاه و لانه گرديد برای مخالفين رژيم افغانستان از جمله سران فعلی تنظيم های جهادی مولانا نيازی بنيانگزار اخوانی ها سيد قطبی و محمد قطبی در افغانستان، همکاران نزديکش هر يک برهان الدين ربانی ، گلبدين حکمتيار ، مولوی خالص ، صبغت الله مجددی و سيد احمد گيلانی ، عبدالرب رسول سياف ، محمد امين وقاد ، مولوی ده سبزی . و حوادث خونين در ولايت ننگرهار ، ولسوالی سرخرود به پاکستان کشانيده شدند و سر آغاز بغاوت ها با ايجاد لانه های تروريستی نمايان گرديد ،بغاوت و حوادث خونين در لوی ولسوالی شينوار ولايت ننگرهار ، ولسوالی پنجشير ، ولسوالی اندراب ولايت بغلان و ولسوالی امام صاحب ولايت کندوز رخ داد که طرح اين جرقه ها ی اپتدايی با مهارت و سليقه استخباراتی در امريکا طرح و توسط پاکستان پياده ميگرديد . در کابل ترور های مرموز پی در پی صورت گرفت و روز تا روز ريس جمهور تند خوی و عصبانی مزاج را عصبانی ميساخت و نيز بل اثر پلان مرموز «c.i.a» امريکا وزارت های دفاع و داخله و معاونين ريس جمهورافغانستان در اختيار عمال امريکا قرار داشت و جنرال عبدالقدير نورستانی وزير داخله با روش ظالمانه و فاشيستی و پوليسی تمام فعالين حزب دموکراتيک خلق افغانستان را تحت تعقيب ، تهديت و فشار نگاه داشته و عرصه مبارزه را برای هر يک آنها تنگ ساخته و رهبران سياسی آنها را در يک تنگنا و انزوا سياسی نگاه داشته و به گونه علنی مورد تعقيب پوليس و مصونيت ملی رژيم قرار ميگرفت ، و رهبران اين حزب را بيشتر از پيش به شوروی نزديک و آمر بردار ساخت . روس ها نيز بازی« موش و پشک » و « نه سيخ بسوزد نه کباب » با رهبران حزب دموکراتيک خلق افغانستان در پيش گرفت و عناصر مانند ميخائيل گرباچف ، شوارت نازی در رهبری حزب کمونست شوروی شرايط را برای به تشنج کشيدن افغانستان و به تخته خيز امريکا تبديل کردن افغانستان عليه اتحاد شوروی مساعد و افغانستان را به طرف يک بحران عظيم سياسی کشانيدند . بر رهبران ح. د. خ .ا تاکيد گرديد تا بر تشديد مبارزات اقدام نموده و به مخالفت با رژيم محمد داؤود آماده گی داشت و برای يک قيام نظامی از مسکو آمر صادر گرديد ، حزب دموکراتيک خلق افغانستان دوسال قبل از حادثه ۷ ثور چندين مراتبه مانور« پروا » های نظامی به اشتراک صفوف حزب در شهر کابل را راه انداخت تا زنگ خطر باشد برای محمد داؤود ، در چنين شرايط داغ موجود کشور که آبستن هر گونه تحول ، قيام ،تحرک و دگرگونی بود يک تن از رهبر ان مردمی ، تيوريسن محبوب ح . د .خ .ا مير اکبر خيبر توسط اجنت های امريکا و پاکستان به گونه مرموز و سوال برانگيز به قتل رسيد و ترور شد که اخيرأ مطبوعات بيرون مرزی عاملين و انگيزه اين ترور را افشا نموده است ، فردای آن روز به گونه اتوماتيک و قبلأ پلان شده برپای تظا هرات بزرگ را برای مراسم به خاک سپاری مير اکبر خيبر را ح . د . خ . ا سازمان داد که تا هنوز کسی مسوليت برپای اين تظاهرات را به عهده نه گرفته است ، و اعلان اين تظاهرات و اجرای آن با اشتراک صدها هزار نفر انعکاس آن و بزرگی خطر آن به گوش محمد داؤود بسيار بزرگ و چند چند گزارش و جلوه داده شد ، جنرال قدير نورستانی وزير امور داخله فلم تظاهرات را که يک کامره مين پاکستانی با مهارت آنرا بزرگ و با گسترش جعل نموده و آماده نموده بود برای سردار محمد داؤود نمايش داد و سردار را چنان عصبانی ساخت که بدون درنگ و مشوره با نزديکان خود دستور فوری دستگيری رهبران ح . د . خ . ا را صادر نمود و متن دستور را به سفير اتحاد شوروی مقيم کابل نيز گزارش گرديد و سفير مذکور بی خبری و عدم علاقه مندی و وابستگی خود و دولت مطبوع خود را بيان داشـــت ديگر آب فراوان به آسياب امريکا ريخته بود و صيد نمودن ماهی نزديک شده بود ، عمال امريکا در داخل حزب کمونيست شوروی رهبری آن حزب رامجبور ساخت تا دستور مقاومت را برای سران ح د .خ .ا بفرستد « اما قبل از رسيدن دستور مسکو به آدرس های قبلأ معين حزب دستور سوال برانگيز ، مرموز ، مشکوک توسط کتوازی از طرف سفارت امريکا در کابل برای حفيظ الله امين رسيد که دستور مسکو را زير سوال و شکاکيت قرار داد ، اما یک سری مشکلات و مسائلی وجود داشت که تا حدودی برخی از نیروها را در داخل قوای مسلح که هر دو جناح در آن نفوس گسترده داشت نسبت به این مسئله مشکوک کرده بود و مخالفت هایی به شکل علنی درباره مقاومت ، تحرک نظامی به وجود آمد و در يک لحظه کوتا تمام مقاومت ها توسط قوت های شناخته ناشته از ميان برداشته شد و تا امروز محو گرديد . خانواده ريس جمهور محمد داؤود توسط دستور حفيظ الله امين ، دستگير پنجشيری فعلأ شهروند امريکا به گونه غير انسانی نيست و نابود گرديد و ديگر افغانستان با پيروزی تحول ۷ ثور به ميدان جنگ اعلان ناشده و تخته خيز عليه اتحاد شوروی و نقط عطف دو ابر قدرت قرار گرفت در کشمکش دو قدرت استعماری روس و امريکا افغانستان به مسلخ گاه روس ، امريکا ، ايران ، پاکستان ، چين ، کشور های غرب و عرب تبديل و پلان های پنتاگون امريکا و در مجموع قصر سفيد امريکا هر روز برای نابودی و فرو پاشی اتحاد شوروی و اشغال شدن توسط امريکا و عقد امضا استراتيژيک امريکا و افغانستان نزديک ميگرديد و امروز امريکا با مصارف 160 مليارد دالری در جنگ افغانستان و تعويض صحنه وحشت دهشت سلطه جهادی و طالبی در سال 2001 پاه در سرحد پلان ها و طرح های خود در افغانستان گذاشت با فروکش و سرکوب وحشت طالب که خودش از سال 1985 در بندر گوادر بلوچستان آنرا ايجاد و زايش داد و سهم دادن 44 کشور ديگر در افغانستان بعد از يازده سال گام نخست را برای پيروزی پلان اشغال و امضا پيمان استراتيژيک با افغانستان و کنترول از جلوگيری نفوذ چين به طرف کشور های آسيا ميانه بخصوص کشور های حوزه کسپين ، شرق ميانه و جلوگيری از يکه تازی افراطگرايی آخند های ايران و کنترول اسياه مرکزی از طريق پايگاه های خود در افغانستان برداشت . اگرچه هنوز جزئیات کلی و پشت پرده این سند رهبردی با امريکا به شکل عموم انتشار پیدا نکرده و ابهامات زیادی در مفاد این سند وجود دارد اما چند نکته اساسی در این سند استراتژیک وجود دارد که بيشتر به زیان منافع ملی افغانستان ارزیابی می شود. از جمله گفته می شود که این سند نوعی کاپیتولاسیون را در افغانستان احیا می کند و افغانستان به گونه قمر ، پايگاه ، نقط اتکا و مرکز عمليات های زمينی ، فضايی و استخباراتی امريکا تبديل ميگردد . در حقیقت بسیاری معتقدند که این که سربازان نظامی فعلی امريکا نوعی مصونیت قضایی پیدا می کنند، به دورانی مربوط است که سلطه گری و استعمار رواج داشته و کشورهای بزرگ نظریات خود را بر کشورهای ضعیف تحمیل می کرده اند. این برداشت وجود دارد که اگر واقعا تغییری در این ماده توافقنامه ایجاد نشده باشد، حق حاکمیت ملی افغانستان محدود و نابود می شود و این خود نوعی نقض حاکميت ست. نکته مرموز دیگری که در اين سند وجود دارد این است که آیا میزان کمک های مالی امریکا به افغانستان در این سند ذکر و مشخص شده است؟ مقامات وزارت خارجه اعلام کرد که افغانستان نیاز دارد که امریکایی ها سالی دو میلیارد دلار برای تقویت نیروهای نظامی افغانستان اختصاص دهند. و اما امريکا در انعکاسات خود از کمک پولی معين سخن در ميان ندارند معلوم نیست که آیا واقعا امریکایی ها چنین تعهدی را رسما در این سند پذیرفته اند یا نه؟ . امريکا در نشست شيکاگو از ناتو و کشور های اروپایی خواست که سالانه دو میلیارد دلار به افغانستان اختصاص دهند و از کمک های خود و يا تعهد خود چيزی نه گفت . آیا امریکایی ها توانسته اند کشورهای اروپایی را قانع کنند که بعد از سال 2014 که ناتو قرار است نیروهای خود را از افغانستان خارج کنند، کمک های مالی تثبیت شده ای برای افغانستان در نظر گرفته شود؟ این نقطه ابهامی است که روشن نشده اشت. نکته دیگری که مهم به نظر می رسد این است که در داخل افغانستان نیز نسبت به این سند استراتژیک وحدت ملی نظر واحدی بین نیروها به وجود نیامده ائتلاف نا پايدار داکتر عبدالله عبدالله با شکاکيت به سند نگريسته آنرا ناقص اعلان نموده است. جبهه ملی نيز با رد امضا اين سند برای خود در آينده دست و پاه ميزند و شرايط گذاشته دنبال سيستم پارلمانی راه افتاده است و بحث های جدی وجود دارد که اساسا افغانستان بعد از امضا اين سند در کجا قرار دارد . اما بحثی که وجود دارد این است که بعد از امضاء سند همکاری و رهبردی .امريکا ده تا دوازده پایگاه نظامی در افغانستان ایجاد ميکند در بلند مدت آمریکا در افغانستان باقی خواهد ماند. در این صورت طالبان و پاکستان ناچارند که نسبت به سیاست های کنونی خود تجدید نظر کنند. چرا که دیگر این بحث مطرح نیست که پس از سال 2014 و با خروج نیروهای امریکایی از افغانستان آنها با توان نظامی خود می توانند از طریق نظامی قدرت را در کابل به دست بگیرند. با از دست رفتن این امید طالبان مطمئن می شود که هیچ راهی جز مذاکره با ا مریکا ندارد و تلاش می کند به تفاهمی با امریکا و دولت افغانستان به دست بیاورد تا بخشی از قدرت در افغانستان را به دست بیاورند. از سوی دیگر احیای مسئله کاپیتولاسیون شرایطی را در افغانستان ایجاد می کند که ممکن است که سایر کشورهای قدرتمند دنیا تشویق به تکرار این وضعیت در کشورهای تحت نفوذ خود شوند. این موضوع با توجه به اهداف استراتژیک آ مریکا در جنوب آسیا و خاورمیانه، ممکن است که ا مریکا را تحریک کند که به امضای چنین قراردادی با دیگر کشورهای تحت نفوذ خود نیز اقدام کند و این یک سنت شود.