بازګشت داستان کوتاه

زیرمتون
Typography
  • Smaller Small Medium Big Bigger
  • Default Helvetica Segoe Georgia Times
قسمت هشتم
( قسمت اخر )
نـوشتـه : سمیع   الدین  افغانی
نسیم نادیه وجاوید را به منازل   شان رسانید وخودش به خانه خاله اش رفت واز پدر نادیه به مادروخاله اش  قصه کرد۰
مادروخاله نسیم پـــریشان شدند وبه حالت پدرنادیه ودریورش  اظهارتاثر نـــمودند و تصمیم  ګرفتند تا فردا به عیادت ایشان به شفاخانه  بروند۰
فردا نسيم مادر وخاله اش را جهت عيادت پدر ناديه به شفاخانه بردند که به فضل خداوندمتعال حالتش رو به بهبود بود٠

به همین ترتیب نادیه ونسیم هرروز در خـــدمت  وپرستاری  پدر مصروف بودند۰
بعد ازسپری شدن یک هفته پدری نادیه صحت یاب ګرد یدو داکتران موظف از صحت يابی وی برايش اطمینان داده به نرس موظف اجازه مرخص شدن وی را هدايت دادند٠
پدر ناديه نيز از زحمات داکتران و کارمندان موظف اظهار سپاس نمود ٠
بعد از مرخص شدن پدر ناديه از شفا خانه نسيم و ناديه وی را به خانه بردند که صحت یابی وی باعث خوشنودی فاميل ، عقارب و دوستان  شان ګردید٠

درهفته دوم پدر نادیه دعـــوت مجلل را بر ګذار نمود وتمام دوستان واقارب خویش را به افتخاری صحت یابی وی دعوت نمود ،  نسیم ،مـادر ،خـــاله و خواهر خوردش نـــازی را نیزدعوت  کرد،  مراسم مجلل وباشکوهی بود ۰
در افتتاح محفل پدر نادیه روبه مهمانان کرد و ګفت  :  
دوستان وعزیزان محترم :  
یک باری  دیګر  تشریف اوری شما دوستان ګرامی رادرین محفل صحت یابی وخوشی خوش امدید ګفته امیدوارم لحظات که با مـــا هستید خـوش  باشید ۰
طـــوریکه شـــما اطلاع دارید حادثه ترافیکی که با من ودریورم رخ داد واقعا حــادثه یی خطر ناکی بود ، و یګانه عامل نجات ما خداوند متعال ودر قدم دوم کمک به موقع یک جوان با احساس  وخیر اندیش بوده است۰
بعدروبه نسیم  کرد و ګفت :
بلی : اګر کمک به موقع این جوان نه می بود ،ما جان به سلامت نه میبردیم۰
میخواهم این جوان با احساس را که نسیم نام دارد به شما دوستان ګرامی معرفی نمایم۰
پد ر نادیه به پهلوی نسیم  امده و  از دستش ګرفت وګفت  :
با نسیم جان اشنا شوید۰
مهمانان با معرفی شدن نسیم  کف زدند واز وی اظهارسپاس نمودند۰
بعدا  پدر نادیه چنین ادامه داد :
دوستان عزیز همچنان میخواهم به یک موضوع جالب وحیاتی توجه شما را معطوف سازم :
هفته قبل مادر وخاله ای نسیم  جهت خواستګاری دخترم نادیه  جان به خانه ما تشریف اورده بودند ، باید ګفت که  نسیم  همصنفی دوران تحصیل  نادیه جان  نیز بوده است  ۰
پدر نادیه  بعدا  از دست نادیه ګرفت وچنین ادامه داد:
مه هم کمک های انسانی نسیم جـــان را  نـــادیده نګرفته ودخترم نـــادیه را درحضورشما دوستان ګرامی شریک زندګی وی ساخته و زندګی خوشی برایشان از بارګاه يزدمتعال ارزو میــکنم وپیونداین دوجوان را برایشان تبریک میګویم۰

باشنیدن سخنان پدر نادیه همه چک چک کردند واز هر طرف صـــدای مـــبارک باد بلند شد۰
بعدا پطنوس پر ازنقل ، شيرنی و دستمال  نامزدی نادیه را که قبلا اماده ساخته بودندبه مادر نسيم تحفه کرد و اين پيوند را برای شان تبريک ګفت و در اخیر صحبت هايش به حاضرین وعده داد  که همه مصارف و تدابير عروسی راخودم عهده  دار خواهم بود ٠

باختم  سخنان پدر نادیه همه حاضرين دوباره چک چک کردند واز هر طرف صـــدای مـــبارک باد بلند شد۰
حالت خـــوشی در فضای محفل بـــه میان امده همه مهمانان به پدرومادرنادیه ومادر نسیم تبریک   ګفتند۰
مادر نسيم نیز با ګرفتن دستمال از پدر ،مادرنادیه و همه مهمانان اظهار سپاس نموده که به کف زدن های مهمانان بدرقه ګردید٠
در ختم محفل نسيم ، مادر ، خاله و خواهرش نازی پطنوس دستمال نامزدی نادیه ونسيم را ګرفته و خوشی کنان به خانه خاله ایشا ن امدند،دختران خاله اش نيزنامزدی نسيم  را تبريک  ګفت واظهار خوشی کردند۰

فردا مادر نسيم و خاله اش برای خريداری مواد مورد نيازی عروسی به بازار رفتند و تا ناوقت روز مصروف خريداری بودندوبرای اماده کردن اطاق عروس و داماد در خانه خاله ايشان فرش
،پرده ، بستر و ديګر اشيای ضروری را خریداری نمودند ٠

هفته بعد پدر نادیه عروسی مجللی را دریکی از هوتل های شهر بر پا کرده ودست دخترش نادیه را به دست نسیم بعدازنکاح شرعی تسلیم داد وبـــه همین ترتیب بعد از ختم مراسم عـــروسی نسیم عروسش رابه خانه خاله اش باخوشی برد٠

نسيم که يک هفته ديګر  از رخصتی  اش  باقی مانده  بود در خانه خاله اش سپری نمود ودراخير   هفته  مادر ، خواهر  وعروسش نادیه را در موتر ګلپوش  شانده و  به  خانه ابائی شان د رشهر زیباکابل  باز ګشت نمودند  ۰       

ختم