دیپلوم انجینرمحمدعظیم آبرومند
نظری اجمالی بر حملۀ هفت اکتبر 2001 ایالات متحدۀ امریکا بالای افغانستان
و لم یسیروا فی الارض فینظروا كیف كان عاقبة الذین من قبلهم و كانوا أشدّ منهم قوّة (فاطر، 35/44):
آیا در زمین نگردیدند؛تا ببینند فرجام كار كسانی چه شد كه پیش از آن ها بودند و بسیار هم نیرومندتر و سختر ؟
The lack of discernment is actually what is called stupidity and such a defect is not remedied.
کمبود قدرت قضاوت بالذات چیزی است که آنرا حماقت می نامند، و چنین نقیضه به هیچصورت اصلاح شدنی نیست.
(ایمانول کانت فیلسوف آلمانی)
عمرها شد سرمه سای کارگاه عبرتیم خاکساری انتقام ما ز دشمن میکشد (بیدل)
هفتم اکتوبر سال 2001 میلادی آغازی حمله انتقام جویانۀعساکر امریکائی بالای کشور خونین شدۀ افغان ها است که فرجام آن نه تنها برای ایالات متحدۀ امریکا تکاندهنده است بلکه متحدین توسعه طلب امریکا را نیز به مضیقۀ اقتصادی ، سیاسی وفکری مواجه ساخته است. حملۀ امریکا بالای افغانستان به هدایت رئیس جمهور اسبق امریکا که روشنفکران قلیل امریکائی و اروپائی وی را لقب کودن داده اند، صورت گرفت. طلایۀ این حمله ، دردوشبانه روز نخستین، شدید ترین بمباران تاریخ حملات هوائی درروی زمین محسوب میگردد. برتولت برشت شاعر معزز آلمانی قطعه شعری دارد زیر عنوان «مردان بزرگ». درین قطعه شعر گفته شده که مردان بزرگ ، دروغ بزرگ میگویند. مگر نمیدانست که ابرقدرت ها ، ابردروغ گویند. حمله به افغانستان و عراق با بزرگترین دروغ ها توام بود. و باهمچو دروغ ها ذهنیت عامه کشورهای غربی با فکرجمعی دشمنی نسبت به افغانهای آزاده که اضمحلال اتحاد جماهیرشوری و فروپاشی دیواربرلین مرهون مقاومت آنها می باشد آماده گردید.
تحریک طالبان و شبکه حقانی که به تشویق و ترغیب امریکا امورمملکت را درافغانستان قبل ازهفت اکتوبر بدست داشت، طی جلسات مخفی با ماموران سازمان سیا و آقای کرزی به تفاهم رسیدند که کابل را ترک گفته و با ترک پایتخت افغانستان ، ائتلاف شمال ، آقای کرزی و عساکرامریکائی از تعقیب آنها دست خواهند کشید. سیاست امریکا درافغانستان یک مثنی مضحک همان سیاستی بود که امریکائیان درآلمان بعد ازشکست قوای نازی انجام دادند. امریکا درآلمان بعد ازجنگ جهانی دوم ، قسمت عمده مامورین عالی رتبه دوران نازی را چه دراردو وچه در نظام قضائی و اجرائیوی ذیدخل ساخت. ، درحالیکه امریکائیان دقیقا ازجنایات جنگی آنها آگاه بودند.. این نمایش را درکنفرانس پیترسبرگ بن سال 2001 میلادی مجددا درمورد افغانستان تطبیق کردند.
اهداف جنگی امریکا به تلون مزاج چند سیاست مدارونظامیان وی وابسته بوده ، هرباری که عساکر امریکائی وسیاست توسعه طلبانه آنها به رکود وشکست مواجه میشود ، آنها به تغییراهداف جنگی خود درسطح بین المللی مردم را اغوا میکنند. آغازجنگ با شعارمبارزه مداوم علیه دهشت افگنی جهانی و ازبین بردن بن لادن توجیه گردید ، لیکن دردسامبر 2001 میلادی اهداف امریکا توسعه یافت ، طوریکه ضمن مبارزه مداوم علیه دهشت افگنی، شعارهای مانند ،حمایت از حقوق بشر، پشتیبانی ازحقوق زن، تحقق دیموکراسی و مبازره علیه مواد مخدر واعمارمجدد افغانستان جنگدیده درذهنیت عامه دنیا تبلیع گردید. البته برای تحقق این شعارها، امریکا کسانی را درافغانستان به اریکه قدرت آورد که همان دوران بعد ازجنگ جهانی دوم در آلمان را درذهن مجسم می سازد. لیکن این معادله را بدون درنظرداشت دغدغه آزادیخواهانه وپیوستگی دینی و فضای فرهنگی مردم افغانستان میخواستند حل کنند.
افسانه انتقام ازافغانستان از آنجائی آغازیافت که سازمان ملل متحد طی اجلاسیه ای شورای امنیت به امریکا حق دفاع ازخود را قایل شد. سازمان ناتو به رهبری امریکا مصوبه شورای امنیت را بخاطرانتقام گیری از افغانها تحریف نموده به افغانستان یورش برد ، درحالیکه همه جهانیان میدانند که درحمله بالای آسمان خراش های نیویارک یک تبعه افغان مستقیم و غیرمستقیم دست نداشته است. حمله بالای مرکزتجارتی امریکا ازطرف کسانی به راه افتیده بود ، که درآلمان وایالات متحده امریکا تمرین و ممارست حربی و پیلوتی انجام دادند ویا آمادگی برای همچو حمله دهشت افگنانه بالای مرکزتجارتی امریکا را گرفتند. درطول حیات سیاسی افغانستان منحیث یک دولت هیچ تبعه ، سازمان و آرمان افغانی نه بالقوه و یابالفعل زمینه سازی برای دهشت افگنی نکرده است و همچو شیوۀ مقابله و مجادله علیه دشمنان را درطول حیات سیاسی وفرهنگی خود محکوم نموده ، صرف برای دفاع از نوامیس دینی ، فرهنگی وایستادگی علیه متجاوزین اقدام به مقاومت مسلحانه نموده است. مقاومت علیه تجاوزارتش سرخ نیز ازچنین انگیزه ای برخورداربوده که خبرگان غربی وشرقی درین امر متفق الرای می باشند. افسانه انتقام گیری ازافغانها نه بااصول حقوق الملل قابل توجیه بوده ونه با اصل تعهدات سازمان انتلانتیک شمالی (ناتو) قابل تفسیر حقوقی می باشد. حمله برسرزمین افغانها همان اسطوره ای یونانی را بخاطر میاورد که بنام جعبه پاندورا مشهوراست. رئیس جمهور سابق امریکا آقای جورج بوش کسی بود که سر آن جعبه مخوف را بعلت عدم مداقه درتاریخ افغان زمین بازنمود. درآن جعبه محبوب آقای بوش وهمکاران بومی و بین المللی اش بجزاز سرازیرشدن خون ، ظلم ، عداوت ، بدبختی ، غارت گری، چپاول ، کذب ، دروغ ، شکنجه ، زندان چیزی دیگری تعبیه نشده بود ، اما بروی آن جعبه نگارین ، تصاویر از دیموکراسی ، حقوق بشر ، همدردی ، دفاع ازحقوق زن و همنوع پروری و بلاخره بهشت برین بروی زمین ترسیم گردیده بود. گشادن سر آن جعبه نگارین باعث برفرستادن یکصدوچهل هزارعسکر تادندان مسلح ناتو درافغانستان گردید و درطول ده سال که گذشت ، خون سه هزار عسکر ناتو ریخته شد. بیشتر ازسیزده هزار نظامی ناتو زخمی گردید. صدمات اقتصادی بالای کشور های مشمول جنگ در افغانستان محیرالعقول است ، طوریکه اسناد خاطرنشان میسازند ، تنها ایالات متحده امریکا بالغ بریک هزارمیلیارد دالر درجنگ افغانستان مصرف نظامی داشته است. آلمان فدرال که درسال 2002 میلادی دوصد میلیون ایرو دربودجه جنگی خود برای جنگ افغانستان تخصیص داده بود ، بودجه تخصیصی جنگ را درسال 2011 به یک میلیارد ایرو ارتقا بخشیده است. گشادن جعبه پاندور باعث بر سرودن بزرگترین ترانه های دروغ ازیک ابرقدرت گردید. جورج بوش درباب عراق مبنی براینکه عراق مجهزبه تسلحیات اتمی و کیمیاوی بوده و اوباما مبنی براینکه زندان ضد کرامت انسانی گوانتانامو را مسدود می کند.
درجنگ افغانستان آلمان سومین دولت سهمگیرنده می باشد که تاکنون یکصد هزارعسکر این دولت درافغانستان وظیفه نظامی وجنگی را عهده داربوده است ، درحالیکه پنج هزارعسکراین کشور بطور مستمر ازرژیم تحت الحمایه آقای کرزی یعنی جزی ازجعبه پاندورا حمایت می کند. اگر این ارقام را دریک نسبت حسابی با موجودیت عساکر آمریکائی درافغانستان بگذاریم ، می بینیم که آمریکا به افغانستان تاکنون درطی ده سال تجاوز برحریم افغانها دومیلیون عسکر رااعزام نموده است.
گشادن جعبه پاندورا درافغانستان ظلم ، بی عدالتی ، پایمال کردن کرامت انسانی ، فساد اجتماعی ، فساد اداری ، حمایت ازجنایتکاران ، ترویج تجارت مواد مخدر، ارتقای رقم بیکاری ، تفوق طلبی قومی ، اضمحلال دولتمداری و آدم ربائی و کشته شدن بیش ازحد مردمان بیگناه ملکی را درسرتاسر افغانستان به ارمغان آورده است. غارت سرمایه های ملی ازطریق بانک های چپاولگرا و شرکت های مخابراتی و ترانسپورتی جزغیرلاینفک همان جعبه پاندورا می باشد. دیموکرات های قلابی مائویست الهویه ، رویالیست های بی کیفیت ، واعظان فرمایشی اداره شئون اسلامی ، روشنفکران ظلمت گرا ، مداحان ادیب نما وکارشناسان دالرشناس ، دلالان دین و آئین با پوستین جهاد و اجتهاد ، طالبان مکتب و مسجد سوزاجزای دیگری ازهمان جعبه پاندورای آقای بوش می باشند.
اما رسم تحلیل ایجاب می کند تاسخن درمحدوده احساس نماند و نکاتی درباب تفکیک و تفسیر این جنگ گفته شود. اگرچنین کنیم عقل سلیم و بصیرت نعیم حکم می کند که ازیکسو ازروش مروج علمی برای نقد سیاسی این بن بست فعلی که طولانترین جنگ امریکا را نمایان میسازد استفاده کنیم و ازجانبی رویکرد به غایت معقول ومقبول داشته باشیم.
درجامعه شناسی روشی مشهوراست بنام اویتلتاریزم. یعنی رفتار سودمندگرا یا فایده گرا. دردنیای لیبرالیزم غربی یکی ازارکان اصلی بررسی رفتاراجتماعی ویاسیاسی همان دید سودمندگرا می باشد. اکنون می پردازیم به نقد این مسئله که آیا اشغال افغانستان درعرصه ده سالی که گذشت چه سودمندی ومفادی به کی داشته است؟. موجودیت یکصدوچهل هزازعسکرقوای ناتو درافغانستان که بلامنازعه سمت اشغالگری را بخود دارد ومصارف هنگفت نظامی بالغ بریک هزازمیلیارددالرازبودجه پرهزینه ایالات متحده امریکا ازیکسو و دوصدوپنجاه میلارددالرازطرف متحدین جنگی امریکا ازسوی دیگرموجب حیرانی فهم سلیم همه انسانهای خردمند میگردد. کشته شدن درحدود سه هزازعسکر ناتو (رقم دقیق آن (2754 نفر تا امروز) و مجروح شدن حد اقل سیزده هزار عسکرامریکائی درطول ده سال توام با کشته شدن حد اقل بیشترازپنجاه هزارازباشندگان افغانستان بدون درنظرداشت محاسبۀ خون کسانیکه ازطرف انتقام گیرندگان مباح الدم اعلان شده هیچنوع سودمندی اقتصادی وستراتیژیکی را برای امریکائیان دردرازمدت نمایان نمی سازد. اگر به ارقام تذکریافته بدقت توجه شود ، چنین درمی یابیم که بانک های تجارتی ، فابریکه های تولیدی سلاح مخوف مدرن وکشورهای همجوار افغانستان که زمینه ساختاری جنگ امریکا را مهیا ساخته اند، ازقبیل ایران ، پاکستان و سایرکشور های جوارشمالی افغانستان منفعت بزرگتری را ازین بازی با خود می برند. انتخاب یک سیاه پوست درقصرسفید به مثابه یک حرکت انتقادی نسبت به اداره بوش درجهان غرب مطرح بود ، طوریکه حتی جایزه صلح نوبل را بدون کوچکترین عمل صلحجویانه به وی اعطا کردند دال برین مدعا می باشد. مگر همه موضع گیری های سیاسی ونظامی آقای اوباما دررابطه باجنگ افغانستان و معامله با مسلمین سخیف تر و شدیدتر ازاداره بوش بوده ، تصویب پروژه کشتن افراد ازطریق طیارات بی سرنشین ازعملکرد های سخیفانه ای اداره اوباما تلقی می شود. درطول ده سال جنگ درافغانستان ایالات متحده امریکا ده هزارمیلیارد دالر کسر بودجه دارد. سبک زندگی امریکائی که یک آوازه جهانی داشت اکنون به یک هیولای زندگی تبدیل شده است. ارتقای میزان بیکاری درامریکا ، فقر اقتصادی ، سقوط میزان امید به آینده ، برآشفتگی اجتماعی بخاطر عدم توازن سرمایه ، پوسیدگی ساختارهای صنعتی ، افلاس های انفرادی باشندگان ، کاهش میزان سلحشوری نظامیان و افتضاحات برنامه های سازمان های جاسوسی و امنیتی درامریکا مانع رشد اقتصادی و علمی انکشورگردیده است. ما شاهد بحران عمیق درجامعه امریکائی چه درصنعت وچه دراقتصاد می باشیم و آثرات ناشی ازین بحران ممکن به تخاصمات اجتماعی و سیاسی غیر قابل تصور مبدل گردند که گریبان گیر پیکر سیاسی ایالات متحده امریکا خواهد گردید. درتمدن های شرقی وغربی امریکا اقدام به نخستین جنگی نموده است که فارغ ازگزارش وتصویر شفاف است. عدم گزارش وتصویر ازین جنگ غیر متناظر وظالمانه برپیچیدگی وژرفناکی علل جنگ گویائی می دهد. بازیگران اصلی جنگ یعنی ایالات متحده امریکا ، دولت های عضو ناتو، مقاومت مسلحانه افغانها،ایران ،پاکستان ،چین ،هندوستان وروسیه می باشند.اهل نظرچه درامریکا وچه دراروپا میدانندکه سازمان اتلانتیک شمالی( ناتو) مانند پکت وارسا دردهه هشتاد قرن بیست درین جنگ به ناکامی مستمر مبتلا است. سلحشوری مقاومتگران افغان روزبروز به تزاید است. طبقه جوان سرزمین افغانستان ازحضور نیروی خارجی انزجار دارند ، به همین خاطر دیده میشود که دراکثرشهرهای افغانستان تظاهرات خیابانی ازطرف محصلین وشاگردان مکاتب براه انداخته میشود. این همه نکات یادشده با تئوری لیبرالیزم و سنجش اوتالیتارزم هیچنوع وفق وهمگونی ندارد ، صرف با یک دید ومحاسبه جدید میتوان به صراحت گفت که نظام سرمایه داری به یک غول وحشی تبدیل شده که ماحول انسانی وطبیعی را بدون توجه به ارزشهای اخلاقی وتمدنی درچنگ ظلمت وحشت ودهشت می سپارد.نتیجه همان است که شاعری سروده بود:
چراغ ظلم تا ابد روش نمی ماند اگرماند شبی شب دیگر نمی ماند.
جعبه پاندورا آقای بوش وهمقطاران اروپائی اش متضمن پدید آوردن رژیم مفسد شاروال کابل یعنی آقای کرزی می باشد. بیرون امدن رژیم تحت الحمایه آقای کرزی ازجعبه پاندورا غیر از بی عدالتی ، بی امنیتی ، آدم ربائی ، تجارت مواد مخدر، به تاراج بردن معادن افغانستان ، فساد اداری و بلاخره تمسخر دیموکراسی چیزی دیگر به ارمغان نیاورده است. حتی این رژیم از ظلم بر طبعیت و محیط زیست نیز ابا نمی ورزد. اگر به پروژه های شهرک سازی پایتخت توجه شود ، ملاحظه میگردد که آب های زیر زمینی منطقه کابل ملوث به کثافت گردیدند ، زیرا بخاطرعدم توجه به محیط زیست و اعمار ساختمان های بزرگ بدون رعایت زیبائی شهر وهماهنگی فرهنگی به علل فساد بحد وحصر اداری کمترین توجه به اساسات کانالیزاسیون گردیده است.
رژیم شاروال کابل منعکس دهنده مشهورترین سمبول دیموکراسی قلابی می باشد که به کمک بیشتر از یکصد و سی پنج میلیون دالر امریکائی برای خریداری رأی مردم در دو دور انتخابات مسخره آمیزسرمایه گذاری نموده است. رسانه های غربی که درجنگ افغانستان با نظامیگران و سازمان های جاسوسی همگرائی را مروج ساختند ، از انتخابات درافغانستان ضیافت های جهانی برپا کردند. باوجود دردست داشتن اسناد موثق از دست زنی درانتخابات ، نتیجه انتخابات را منحیث یک انتخابات سری ، آزاد وعمومی به خور ذهنیت عامه دنیا دادند.
درسال 2003 میلادی کشورهای عضو ناتو ادعا داشتند که به اثرکمک های دوامدار اکنون هفت میلیون فرزندان سرزمین افغانستان مصروف درس درمکاتب اند. سوال عمده این است که بعد از هشت سالی که گذشت یعنی اکتوبر سال 2011 میلادی ، سرنوشت این هفت میلیون شاگرد مکاتب به کجا کشیده شده است. ایالات متحده امریکا باید بداند که اکنون هفت میلیون جوان سرزمین افغانستان نیز به مقاومتگران گرائیده اند ، چون رژیم بی کفایت تحت الحمایه وی زمینه کار ورشد اقتصادی را برای مردم افغانستان فراهم ساخته نمی تواند.
خوش بود گرمحک تجربه آید بمیان تا سیه روی شود هرانکه دراوغش باشد.
سطور رقم یافته بالا مانند جنگ امریکا درافغانستان بدون مد نظر گرفتن غایتی ترکیب یافته ، مگربهتر است چند نکته ای درباب یافتن راهی ازین بن بست یاددهانی گردد تا صاحبان بصیرت و فرهیختگان انسانیت به آن توجه مبذول دارند وفضای خون وجنگ را به کیهان صلح و سلم تعویض کنند ونرخ انسان وانسانیت را بالا برند و زمینه رشد معنوی وعبودیت بدربار الهی را فراهم سازند.
1- بعد ازده سال جنگ درافغانستان میدانیم که هیچ راهی جز مفاهمه ومذاکره شفاف با مقاومتگران موجود نیست تا معضله افغانستان حل گردد .
2- مذاکره ومفاهمه برای جلوگیری ازاستمرارجنگ درافغانستان تنها درصورت موفقیت را درپی خواهد داشت که جانبین منافع علیای افغانستان را مبنی برتمامیت ارضی ، حاکمیت ملی و مشروعیت سیاسی ازطریق یک نظام مردم سالار دینی جدا مد نظر گیرند وازجانبی به منافع استراتیژیک امریکا درمنطقه تا حد معقول اما مقبول ملت افغان ارج قایل گردند.
3- انعقاد کنفرانس بین المللی ازطرف جامعه جهانی به سرپرستی ملل متحد و کنفرانس اسلامی که درآن یک قرارداد صلح بین مقاومتگران و قوای ناتو به امضا رسیده ، مقاومتگران را ملزم به رعایت از حقوق بشر داشته و سازمان ناتو را ملزم به ترک افغانستان سازد.
4- تعویض رژیم تحت الحمایه به یک حکومت موقت که زمینه انتخابات عمومی ، سری و سرتاسری را درافغانستان در مدت دوسال آماده سازد.
5- همکاری وسیع اقتصادی برای عمران افغانستان و درسطح مدیریت نهاد های دولتی تا یک موعد مشخص خودکفائی.
6- تضمین کمک مالی جامعه جهانی برای تشکیل اردوملی وپولیس و همکاری جهت امحای تجارت وتولید مواد مخدره در افغانستان
با تحقق بخشیدن پیشنهاد فوق امید واریم که سر جعبه پاندورا برای همیشه مسدود گردد ، دامن جنگ ، فساد وبیعدالتی ، ظلم ، تجاوز ودهشت افگنی چیده شده و درافغانستان ومنطقه صلح و آرامی وامنیت استقراریابد ومایه ای قوت برای تثبیت صلح جهانی گردد.
دیپلوم انجینرمحمدعظیم آبرومند : عضو (کمیسیون صلح وآزادی برای افغانستان)
هفتم اکتوبرسال2011میلادی،جرمنی