خود کشی یا قتل اسرار مرگ میوندوال

زیرمتون
Typography
  • Smaller Small Medium Big Bigger
  • Default Helvetica Segoe Georgia Times

ازهر عبدالصمد

بخش هشتم

یک سند مربوطه را از اینجا مطالعه کنید
خواننده گان محترم سایت های انترنتی توجه فرموده خواهند بود که سریال"کودتای نامنهاد میوندوال" نوشتۀ آقای مهرین، که سر تا پا تبلیغات سیاسی استوار بر مدارک و روایات جعلی و سازمان داده شده بود، زیر پوشش تاریخ نگاری؛ در سایت کابل نات منتشر گردید.


آقای ایشور داس مدیر مسئول سایت کابل نات، نشر جوابیۀ مرا که جز تردید جسورانه و پاکیزۀ اتهامات و جعلیات چیزی نبوده فاقد فحش و ناسزای متقابل بود، با تردد پذیرفتند. اما با دریغ که پس از نشر شش قسمت، احتمالا ً تحت فشارهایی ، از انتشار ادامۀ آن جوابیه انکار ورزیدند .  
آقای ایشورداس که دست اندر کار پیشبرد یک کار عظیم فرهنگی می باشند با این تصمیم شان، پیشینۀ نه چندان گوارایی در مدیریت رسانه یی به جا گذاشتند .
به هرحال، پاسخنامۀ بنده که تا اینجا، نادرستی ادعاها و هرآنچه بنام مدارک و اسناد ارائه شده بودند، را به اثبات رسانیده، و قناعت و تائید خواننده گان ارجمند را با خود داشته است ، متدرجا ً به جاهای بسیار حساس و فیصله کن قدم نهاده است. در بخش هفتم تمام ادعاهایی که از زبان پاچاگل وفادار عنوان گردیده بودند، کاملا ً رد و نقش بر آب گردیدند (حتی در گفتار ثبت شده گی خود وفادار، تردید آن ادعاها صراحت کامل داشت). درین بخش هشتم، ما به بطلان کامل آن همه جعلیات سازمان داده شده و به نقطۀ پایانی بازیی که به راه انداخته اند، میرسیم. مشت ها باز می شوند و این توطئۀ سازمان داده شده، کاملا ًو قاطعانه افشا می گردد. در بخش های بعدی، موضوع ،  با گسترده گی بیشتر زیر ذره‌ بین قرار خواهد گرفت.

در پهلوی این نوشته ، عده‌ا ی دگرهم آستین ها را بالا زده، نوشته های تائیدی شان را با اضافات و حواشی که بیشترین آنها توأم با اتهامات و ناسزاها نیز بودند، منتشر ساختند .

عنوان کوچک بخش هشتم در نوشتۀ آقای مهرین،" میوندوال کشته شده است" میباشد. بعد از چند سطر عمومیات، به تناقضات در گفتارها میرود و درآغازاین قسمت مینویسد :
" خواننده در صفحات پیشین توجه می نماید، که ما برخلاف رسم معمول وبه ویژه برخلاف شیوه های سانسور آمیز و رجوع به گواهی مدارک یک جانبه ویا ناقص ، بیشترین ومفصل ترین صحبت ها را از اشخاصی آوردیم ، که در ضدیت با میوندوال عمل کرده اند. مانند سخنان محمد حسن شرق،صمد ازهر، عیسی نورزاد ، صدیق واحدی ، پاچا گل وفادار."
ببینید در ابتدای همین بخشی که گویا دران اثبات میکند که میوندوال به قتل رسیده است، به این اعتراف جانانه می پردازد که رسم معمول در چنین موارد بکار برد شیوه های سانسور و رجوع به گواهی مدارک یک جانبه و ناقص بوده است. یعنی آنهایی که تا کنون نوشته اند کار شان مطابق به همان رسم و شیوۀ معمول، بوده برای توجیه اتهام و خواباندن حریف از مدارک یک جانبه (خصمانه) و یا ناقص استفاده کرده، آرا و نظریات طرف مقابل را با بکاربرد سانسورمجال نداده اند. اما کار آقای مهرین گویا یک سر و گردن بالاتر است – بخاطری که او " بیشترین و مفصل ترین صحبت ها را از اشخاصی آورده است که در ضدیت با میوندوال عمل کرده اند." (1)
ایکاش واقعا ً این نویسندۀ محترم بیطرفانه رد پای حقایق قضیه را میگرفت، با امانت داری اسناد و مدارک را گردآوری می نمود، دورازتعصب و ایدئولوژی زده گی به تجزیه و تحلیل مدارک و داده ها می پرداخت و خود به همان "رسم معمول و شیوه های سانسور" نمی لغزید. با تأسف نویسنده با استفاده از اظهارات غرض آلودِ تلقین شده و دیکته شده، تصرف و تحریف سخنان اشخاص طرف مصاحبه و تلاش پیهم برای استفاده از قرینه های جعلی در راستای اتهام زنی علیه صمد ازهر- این هدف ازقبل نشانه گرفته شده ؛ آشکارا در صف همان نویسنده گان و محققینی قرار گرفته است که با نوشتن آن پاراگرافِ بالا خواسـته بـود خود را ازانها در فاصله نمایش دهد. این محقـق ما حتی در بـکار برد ترمنولوژی هم نتوانسته است از موضعگیری سیاسی و ضدیتش خودرا برهاند. اگربرای حفظ ظاهرهم بوده، می توانست اصطلاح "کارمندان حکومتی" یا "مؤظفین مرتبط با قضیه" را بجای "اشخاصی که در ضدیت با میوندوال عمل کرده اند" به کار گیرد.
آقای مهرین در رابطه با مصاحبه ها از تناقض گویی ها یادآوری میکند. اشخاصی که با آنها مصاحبه صورت گرفته است، هرکدام دارای عقاید و مواضع مختلف بوده اند. عده ای از اشخاص طرف مصاحبه، اعضای فامیل (چون عمه و پدر) و دوستان شخصی یا فامیلی مصاحبه کننده، و شماری آنهایی اند که به ادعای آقای مهرین "در ضدیت با میوندوال عمل کرده اند."
صحبت ها و ادعاهای اقارب و دوستان مصاحبه کننده برای نویسندۀ محترم محل سوال نیستند، بخاطری که مطابق نیاز و فرمایش صحبت کرده اند. اما در مورد بقیه، که وی همه را در یک ردیفِ " اشخاصی که در ضدیت با میوندوال عمل کرده اند" جا داده است، مصاحبه کننده با تلقین، تفهیم و سمت دادن اشخاص طرف مصاحبه به سوی هدفِ قبلا ً گزیده شده، و با استفاده از نقاط ضعیف کرکتر، هراس و تفاوت های عقیدتی شان، آنها را در موقعیتی قرار داده است که در ضدیت با دگراندیش و مطابق به خواست او اظهارات نادرست و غیر واقعی بنمایند. در چنین وضعی طبیعتا ً تناقض گویی ها به وجود می‌آیند.
از حق و حقیقت نه گذشتن کار هر بزدل اپورتونیست که برابر با رنگ محیط رنگ بدل میکند، نیست. این نوع پایداری ایمان، عقیده و وجدان پاک میخواهد. تناقضات یا دروغ پراگنی ها در گفتارو نوشته های فرصت طلبان قابل تعجب نیست. خاصة ً بعد از شکست جنبش چپ دموکراتیک ، مخالفین با استفاده از فضای خصمانۀ ضد آن نهضت، به انواع و اقسام دروغ بافی ها و جعلیات پرداختند و این را فرصت خوبی برای آب کردن عقده های شان یافتند حتی اپورتونیست های مربوط به خود این نهضت نیز پیش از پیش در تبرای خود اوراق سیاه کردند. به گفتۀ معروف در تنور گرم، هر کدام آنها نان شان را پخته اند. ( این اظهارات من به معنی انکار از اشتباهات و جنایاتی که از نام این نهضت ارتکاب گردیده، نیست ) مواد بدست آمده از مصاحبه های چنین اشخاص، طبیعتاً خصلت متلون و بالنتیجه متضاد میداشته باشند. موجودیت تناقضات در گفتار مصاحبه شده گان، که آقای مهرین به آنها اشاره میکند ناشی از همین نیت مصاحبه کننده برای کشانیدن شخص طرف مصاحبه به هدف گزیده شده و استفادۀ سوء از خوف، ضعف نفس، تلون موضع و تفاوت عقیدتی او می باشد. وقتی همه راست میگویند تناقضی به میان نمی آید. اما وقتی دروغی سرهم می بندند، حتماً گفتار یکی متناقض آن دگر واقع میگردد.
برگردیم به مصاحبه ها ! وقتی در موقعیتی قرار میگیرند که میترسند مورد سوء ظن واقع شوند، با توسل به دروغ و ریختاندن اشک تمساح تلاش میورزند خودرا در جایگاه موسیچه های بی گناه جا زده دگران را در محل بدگمانی قرار دهند.
در بخش های گذشته، ماهیت این مصاحبه ها ، تلاش مصاحبه کننده برای مقلوب ساختن و جعل حقایق، نادرستی و دوری اظهارات از منطق سالم و تناقضاتی که بنا بر دروغ بافی ها به میان آمده اند؛ بر ملا و افتراآت و دروغ پراگنی ها رسوا وبرهنه ساخته شده اند. خوانندۀ محترم با مرور دوباره بر آنها میتواند بر ادعا های مهرین درین بخش که با استناد بر همان " مدارک" صورت گرفته اند، قضاوت نماید. به جای نتیجه گیری درست از موجود شدن تناقضات در گفتارها – که به علت جعل و دروغ به میان آمده اند – آقای مهرین نتایج معکوس را به خورد خواننده میدهد.
زمانی که تناقض گفتار به میان می آید، حتما ًبر درستی اظهارات شک ایجاد می شود. تشخیص درست از نادرست، بسا اوقات مشکل میشود. سره کردن و یافتن راست از نادرست به دلایل مادی ضرورت دارد. ولی اظهارات و روایات غیر مستند، جعلی ، دور از منطق وبعید از واقعیت های روزمره برای انسان هایی که علمی ومنطقی می اندیشند، جانبداری نمی کنند و عادلانه می نویسند؛ خیلی هم دشوار نیست. در عین حال، یک نظر اجمالی به گذشتۀ شخص (مدعی یا مدعی علیه) از لحاظ تقوی نفسی و سیاسی، کارکردهای رسمی، ایده و عقیدۀ سیاسی، توسل به توطئه یا اجتناب از اشتراک در توطئه های سیاسی یا چاه کنی برای دگران و کوبیدن مستمندان یا دستگیری ازآنها ؛ میتواند خواننده یا شنونده را کمک نماید. آنهایی که به توطئه عادت کرده اند تا به وقت مرگ ازان خوی بد دوری جسته نمی توانند، مکرر در مکرر به آن عمل دست میزنند.
جناب مهرین نیز مانند بسیاری از نویسنده گان و مدعیان تاریخ نویسی همواره احکام عمومی صادر میکنند، که خلاف انصاف است. کارمندان و مامورین دولت، اعم از بخش های تقنینی، قضایی و اجرائی ؛ و منجمله کارمندان خدمات ملکی و امنیتی، متشکل اند از اقشار مختلف دارای افکار، عقاید و دلچسپی های متفاوت. موجودیت یا عضویت آنها در یک دستگاه بدین معنی بوده نمی تواند که همۀ شان افکار، عقاید و دلچسپی های شان را یگانه گی بخشیده اند. وجدان هرکس متعلق به خودش است و به همین دلیل مسئولیت فردی میباشد و به خانواده، دوستان و همکاران سرایت نمی کند. بودن شماری ازکارمندان مشخص در یک دستگاه فاسد، که اکثرا ً خلاف اراده و برای یافتن بخور نمیری در جایی قرار گرفته اند، به معنی موافقت با تمام اعمال کارمندان و همکاران دگر نیست.
هرگاه پارلمان اول بعد از اشغال افغانستان توسط امریکا، را در نظر بگیریم، از همان نظر اول میتوان ادعا کرد که یک پارلمان مرکب از جنگ سالاران، عناصر ضد دموکراسی، ضد ترقی و عقب گرا بود. اما نمی توان دران میان از موجودیت شماری از عناصر دموکرات، ترقی خواه و پیشرو انکار ورزید. در صورتی که در مورد این استثنا ها چنان قضاوت شود که چون در کنار آن دگران نشسته اند، پس در جنایات یا فساد آنها شریک اند، قطعا ً عادلانه نخواهد بود.
آقای مهرین درین جا باز هم در سوء تعبیر از سخنان دکتور شرق، به تکرار نشسته است.
این سخنان دکتور شرق که " اگر میوندوال خود کشی نکرده باشد، در آن صورت داؤود خان او را کشته درغیرآن، چیزی بی بازخواست نمی ماند " ، همان طوری که قبلا ً نوشته ام مفهوم بسیار واضح دارد – بدین معنی که میوندوال خود کشی کرده است، اگر چنین نمی بود از بازخواست داؤدخان دور نمی ماند و اگر کسی ادعای غیر ازین دارد، به این مفهوم است که گویا داؤد خان اورا کُشته است. اما می بینیم که ازان، چه گونه سوء تعبیر میشود.
مکرر میکنم که من نه وکیل مدافع دکتور شرق استم ونه در صدد دفاع ازایشان میباشم . ولی استدلال های بی پایه علیه هرکی باشد باید رسوا ساخته شوند. ببینید با این نوع ترجمه ها از اظهارات اشخاص، خواننده را به گمراهی میبرند، هواداران برای شان کف میزنند و از چنین کاوش های "عالمانه" تمجید میکنند. بلی خوانندۀ محترم این استدلال بسیار شبیه به استدلال عبدالقادر قاضی است که نوشته بود چون ازهر گفته است که دقیقا ً نمی داند که خودکشی بوده یا قتل،... لهذا ازهر به قتل اعتراف میکند و معنی آن این است که او را ازهر کشته است.
آقای مهرین این سخن مرا که قدیر نورستانی اختیار دار اصلی بود، برائت دهی فیض محمد وزیر داخله تعبیر میکند. برائت دهی ازچه جرمی آقای مهرین؟! آیا اتهامی به او راجع بوده یا است؟ من از مقام بالاتر وزیر انکار ندارم. اما یک نوع تقسیم قدرت مفهوم شده میان کارهای وزیر داخله و قوماندان عمومی ژاندارم و پولیس همیشه و از ادوار گذشته وجود داشت. وزیر عمدتاً مسئولیت ساحۀ ملکی را بر عهده داشت ( دران زمان والی های ولایات تحت اثر وزارت داخله قرار داشتند). پالیسی سلطنت بر همین اصل استوار بود که باید درین وزارت که برقراری نظم و امنیت سراسری کشور به آن ارتباط داشت، دوگانه گی قدرت وجود داشته باشد. قوماندان عمومی ژاندارم و پولیس با قرارداشتن در رأس قطعات مسلح و تمام شعبات و کارمندان پولیس، هم مسئولیت و هم مؤثریت بیشتردر تأمین و حفظ امن و نظم عامه در کشور داشت. به همین دلیل در تمام ادوار مقام وزیر بصورت سمبولیک بالاتر بوده قدرت واقعی در دست قوماندان عمومی ژاندارم و پولیس بوده در ساحۀ کارش از استقلال عمل برخوردار میبود. چنانچه در زمان شاه قوماندان های عمومی ژاندارم و پولیس مستقیماً با شاه در تماس بوده گزارش های خودرا مستقیماً تقدیم حضور میکردند. این قوماندان ها همیشه از جنرال های عسکری ، نه از پولیس تعیین میگردیدند که طرف حمایت سردار ولی نیز قرار می داشتند. در زمان جمهوریت داؤد خان نیزوضع به همین منوال بود. علاوة ً قدیر خان در عین حال توانسته بود خود را خیلی زیاد به رهبر نزدیک و طرف اعتماد او قرار دهد. به همین دلایل او کل اختیار بود.
آقای مهرین می نویسد:
"اما صمد ازهر که شخصا ًدر جریان تحقیق حضور داشت ورئیس هیأت تحقیق هم بود، امکان ندارد که شکنجه در غیاب او عملی شده باشد. دلیل انکار از اِعمال شکنجه، وگرفتن ژست های مخالفت آمیز با شکنجه، از همان نیاز ژست های حاکی است که مارهای دیروزینه، در چهرۀ مور نمایش میدهند."
آقای مهرین چنان تمثیل می کند که گویا ازاین اظهارات من که ما میوندوال را شکنجه نکرده ایم، متعجب شده است و میکوشد با ته و بالا کردن جملات و لفاظی ها این نظر خود را که میوندوال شکنجه شده و این شکنجه توسط ازهر یا در محضر او صورت گرفته، بر خواننده تحمیل نماید. او باز هم فراموش کرده است که در مقام تمثیل تاریخ نویسی قرار دارد و هدفش (ازهر) را با فرهنگی که شایستۀ یک "مورخ"،" محقق" و " استاد" نیست، به مار و مور تشبیه میکند. من در جریان تحقیق میوندوال که در وزارت داخله صورت میگرفت، همیشه حاضر بوده ام و او نه تنها شکنجه نشده بود بلکه هیچ گونه بدرفتاری یا بد گفتاری نیز بعمل نیامده و بالعکس با او پیش آمد نهایت عالی احترام کارانه صورت گرفته بود. اگر چنین رویه و رفتار نیک با فرهنگ و معتقدات کسی خوانش ندارد، مسئولش ازهر نمی باشد.
مهرین باز هم با الفاظ چنین بازی میکند :
"ازهر مدعی است که من " به قدیر خان گفتم : میوندوال یک شخصیت ملی است. وشما باید هیأت بزرگ تررا تعیین کنید." آیا این ادعا درتناقض با واقعیت برداشت سیاسی وباورهای ازهر نیست ؟ ازهر بنابر کدام منطق میوندوال را شخصیت ملی می پنداشت ؟ در آن هنگام ، او را جاسوس امریکا ، ضد کمونیسم وخائن کودتا چی می نامیدند."
جناب مهرین ! اگر میوندوال جاسوس امریکا ، ضد کمونیسم و یا کودتا گر بوده یا نبوده، برای هیأت تحقیق صرفا ً در اتهام به توطئۀ کودتا معرفی شده بود. ازهر نه به صورت شفاهی و نه کتبی کدام اتهام دگری را علیه او وارد کرده و نه به جناب مهرین اظهار داشته است. اینکه در جامعه در مورد میوندوال چه افواه وجود داشت، یا وسایل اطلاعات جمعی مطالبی را از رامپارتس نقل کرده بودند، یا داؤد خان از او چه برداشت داشت؛ اینها دگر به ازهر چه ارتباط دارند؟ درد رامپارتس ، سی آی ای و داؤد را چرا باید از ازهر کشید؟
انشا پردازی های بیشتر را مرور میکنیم:
" با خواندن این سخنان، سزاوار پرسش است، آیا تحقیقی که از ساعت 9 شب الی ساعت 3 یا 4 صبح دوام میافت، ابراز احترام به آن شخصیت ملی بود.؟ آیا آن " احترام " رعایت شد. با آن که ازهر نگفته است که از آن مرد بیمار ونحیف و روزه دار، تاصبح با قند وکلچه پذیرایی شد.!! اما سالها پیش از طریق یک برنامۀتلویزیونی عده یی از ایرانی های شهر کسل آلمان گفته بود: " من هدایت دادم تا تحقیق باید دموکراتیک، انسانی ومطابق با موازین حقوق بین المللی باشد."، درینجا دل آدم میخواهد بپرسد که اگر تحقیق غیر انسانی اِعمال میشد، چه میتوانست باشد "
از ابتدا تا انتهای نوشتۀ مهرین شاهد آنیم که بدون دلیل ویا صرف برین بنیاد که چون آن رژیم استبدادی بود، اصرار برین دارد که میوندوال شکنجه شده است. باز هم ببینید که نه به مثابۀ یک تاریخ نویس بلکه بمثابۀ رقیب سیاسیی که برای از پا دراوردن حریف از ارتکاب هیچ عملی – حتی بهتان و توطئه ابا نمی ورزد، خواسته است با بکار برد کلمات احساساتی، بر خواننده تأثیر روانی وارد و ذهن اورا برای پذیرش ادعایش آماده گرداند.
جناب مهرین ! اگر نتوانسته بودیم از میوندوال با قند و کلچه پذیرائی کنیم، آنچه در توان ما بود با احساس مسئولیت انسانی انجامش دادیم و آن عبارت از پیش آمد احترام کارانه و انسانی بود. اگر کلچه نداشتیم از تقدیم چای و قند صرفه نکرده بودیم. تحقیق به دلیلی شبانه صورت میگرفت که ماه رمضان بود و بعد از فراغت از روزه افطاری و تراویح به آن پرداخته می شد. اگر این تحقیق در جریان روز صورت گرفته بود یقیناً شما واویلا سر می دادید که آن انسان بیچارۀ روزه دار را در ساعات روزه داری و بی حوصله گی تحت بازپرس قرار داده بودند.
بلی سالها پیش ر یک پروگرام تلویزیونی ، در شهر کاسل گفته ام که" من هدایت دادم تحقیق دموکراتیک، انسانی و مطابق با موازین حقوق بین المللی باشد." این کاملا ًحقیقت دارد. اینکه ضمیر جناب مهرین پذیرفته نمی تواند که چنین انسان هایی با چنین صفات و سجایاهم میتوانند در میان افسران پولیس وجود داشته باشند، این دگر مربوط به خود شان است. آنهایی که دنیا را از عقب عینک های سیاه نگاه نمی کنند یکی نه که شمارزیادی از افسران متصف به چنین اوصاف را دیده و یافته میتوانند.
اما چون برای مهرین چنین حقیقتی پذیرفتنی نیست، در برابر این اظهاری که از زبان من نقل شده است " از شکنجه بدم می آمد بهمین لحاظ از مسلک پولیسی نفرت داشتم"، تسلط خودرا بر اعصاب از دست داده باز هم فراموش کرده است که میخواست تاریخ بنویسد و باید بیطرفی را رعایت میکرد. پس این کلمات مروارید گونه را پهلوی هم قرار میدهد:
" اما واقعیت چه گونه است . آیا غیرازانجام وظایف شکنجه آمیز، کار دیگری در طی روزهای تحقیق آن محبوسین وجود داشت ؟ همان " نفرت " بود که از وظیفه پولیسی استعفا دادی؟! با اشاره یی به سال های پس از کودتای ثور که ازهر وحزب اودست بازتر درادارۀ امور یافتند، آیا از شکنجه وعذاب دهی مخالفین وبی گناهان کاسته شد ویا دامنۀ آن گستره تر شد؟"
نویسنده باز خواسته است با لفاظی و استعمال کلمات موهن، تاریخ بنویسد و به سال های بعد از کودتای ثور، که هیچ ارتباطی با موضوع میوندوال ندارد و بدون آنکه سهم مرا در کدام کج روشی یا تقصیر یادآور شود، میرود و به تاخت و تازبسیار شخصی و باضمیر مفرد مخاطب می پردازد.
آقای مهرین ! آن را که حساب پاک است از محاسبه چه باک است !؟ گذشتۀ من بالا تر از تصور شما پاک و صیقلی است. نه دستم به خون آلوده بوده ، نه در رشوه و فساد آغشته بودم. اگر چند قرآن خور شبیه شاهدان ناحق ساحۀ محاکم ولایت کابل که پیشۀ شان شهادت ناحق با گذاشتن دست بالای قرآن است، در مورد من دست به افترا میزنند، برای خودشان گردن بسته گی و خفت کمایی میکنند.
اما آن پروگرام تلویزیونی که پیشتر به آن اشاره شد، ایرانی نه بلکه افغانی و از خودم بود که نام پروگرام "هنداره" بود و ثبت تمام پروگرام آن شب هنوز هم نزدم موجود است. نسبت دادن آن پروگرام به ایرانی ها و یا چنانکه گفته اند " توده یی ها" نیز از همان نوع جعلیات مدارک است که ملکیار و مهرین دران تخصص یافته اند.
مهرین مرا به طفره رفتن از پاسخ متهم می سازد .وقتی آدم دروغ را رد میکند، این طفره رفتن از پاسخ نیست. من که گفتم این ادعای حاجی فقیر که با سیف الرحمن یکجا آورده شده و ازهر اورا با سیلی زده است، ازبنیاد دروغ است. گرفتاری وی و شماری دگر، درنتیجۀ اعترافات بعدی سیف الرحمن و مرستیال صورت گرفته بود. پس دران وقتی که سیف الرحمن تازه دستگیر شده و هنوز همکارانش را نام نبرده تا بر اساس آن گرفتار گردند، چه گونه شده میتوانست با سیف الرحمن یکجا آورده شده باشد؟
چون آقای مهرین همان طوری که قبلا ً نوشته ام، آنقدر پس و پیش میرود و مسایل قبلا ً طرح کرده گی را بارها از سرمی گیرد تا در روان سرگردان ساخته شدۀ خواننده نظریه اش راحک نماید، درینجا باز به داستان شکنجۀ مرستیال پرداخته است. من که در بخش ششم به این موضوع به تفصیل پرداخته ام، نمیخواهم با تکرار مکررات مثنوی را صد من کاغذ بسازم. اما خلاف ادعای مهرین، مرستیال چند سطر نه بلکه یک درجن کاغذ نیم تخته یی را پُشت و رو سیاه کرده از زندان با خود آورده بود و دران از جریان تماس ها و ملاقات ها با ذکر نام ها تفصیل ارائه کرده بود. اکثریت گیر و گرفت های بعدی همه بر اساس همین اعترافات مرستیال صورت گرفته بود.  چون من شاهد بالفعل صحنه ای بوده ام که مرستیال دران اعتراف کرد، این را با تمام اطمینان میتوانم بگویم که تا آن وقت کدام بدرفتاری با وی صورت نگرفته بود. این هم از تصور بعید است که بعد ازانهمه اعترافات تفصیلی، مورد آزار قرار گرفته باشد. اما اگر آقای مهرین  آن صحبت مرا با مرستیال شکنجه میداند، چنانچه مینویسد: " شکنجه گر گاهی از زبان وگاهی از چوب ومشت ولگد استفاده میکند"، این دگر جزئی از همان شیوۀ پژوهش، تاریخ نویسی، استدلال و منطق بخصوص خودش است.
آن اعضای کمیته مرکزی که هر شب دراتاق های تحقیق پرسه میزدند و بمثابۀ سمبول های دلهره و غضب نمایان می گشتند، وقتی امروز هرکدام شان ادعا میکنند که خدا نکند، هرکدام شان فقط یک یک بار بنا به دلیلی، به وزارت داخله تشریف برده اند وادعا میکنند که گویا میوندوال یا مرستیال شکنجه شده بود؛ به اصطلاح ایرانی ها آدم شاخ درمی آورد. در بازجویی میوندوال همیشه خودم حضور داشته ام و از حضورم در صحنۀ اعتراف مرستیال هم حکایت نمودم. با اولی حتی با صدای بلند حرف زده نشده است و با دومی هم چنانچه گفتم دلیلی برای بدرفتاری وجود داشته نمی تواند.
مهرین مینویسد:
" صمد ازهر طی صحبت با جناب داؤود ملکیار، مدعی است که میوندول را دو بار درجریان تحقیق دیده است! در حالی که اسناد تحقیق ، تاریخ امضأ ها ومسؤولیت او در مقام ریاست تحقیق، آن ادعا را تکذیب میکند. او بیشترین اوقات تحقیق را درحال نظارت بر میوندوال بوده است. هنگامی که میوندوال در ورق دارای شمارۀ 16در پاسخ ازهر مینویسد که " محمد اکرم خان را جدیدا ً در چند شب گذشته معرفی شدم ."، از آن هم حاکی است که رئیس هیأت تحقیق چندین شب او را میدیده است. عدم انتشار همه اوراق تحقیق نیز این ادعای ازهر را تردید میکند."
از زمان قضیۀ میوندوال تا زمانی که در جواب مصطفی رسولی نوشته ای را انتشار دادم بیشتر از بیست سال و تا زمانی که با ملکیار صحبت کرده ام، که تاریخش بیادم نیست، سالیان درازی سپری شده و یقینا ً بعضی جزئیات به فراموشی رفته بود. اینکه از میوندوال دو شب تحقیق صورت گرفته یا سه شب، و اینکه فاصله میان بار اول و دوم چند روز بوده، قطعا ً کدام تأثیری بر رویداد قضیه داشته نمی تواند. اما آنچه را مسلما ً بیاد دارم اینست که بعد از صحبت شفاهیی که در شب اول با میوندوال داشتیم، برای ادامۀ تحقیق همواره مطالبۀ ادله میکردیم و به همین دلیل چند روزی از آوردن میوندوال به وزارت داخله بغرض بازجویی ابا ورزیدیم.
قراریکه در اوراق انتشار یافتۀ تحقیق دیده میشود در ورق شماره 13 تاریخ 5 میزان 1352 در برابر این سوال که :
" شاغلی میوندوال !
با استفاده از جوابات قبلی شما پرسیده میشود اگر دید و وادید وملاقات شما با صاحب منصبان خورد رتبه وعالی رتبه برویت شواهد ثابت شود بعداً ممکن در روشن شدن حقایق موضوع توضیحات لازم ارائه نمائید.
ا مضای هیأت تحقیق تاریخ 5 / 7 / 1352 "  
میوندوال در پاسخ چنین مینویسد :
" محترما !
شما پیشتر در باره دو نفر یعنی مرستیال و عبدالرزاق خان پرسان کردید من جواب دادم که با آنها ارتباطی نداشته ام اگر کدام کسی دیگری هم مورد نظر شما باشد سوال کنید بشما معلوم است که بمن توصیه شد توسط دو پیغام که من پاسپورت گرفته و خارج بروم من ازین قضایا خبرنداشتم وحسب وعده رئیس صاحب دولت من منتظر بودم که سهمی در همکاری با رژیم جدید بگیرم ولی اکنون برای من دسیسه ایجاد شده است من به قضاوت وحق بینی شما عقیده دارم که میتوانید حقیقت را دریابید که نام من به ناحق درین موضوعیکه نمیدانم چگونه است پیچانیده میشود.
امضاء میوندوال "
ببینید ! تا این تاریخ 5 میزان 1352 و این شماره(13)، صرفا ً در بارۀ مرستیال و عبدالرزاق خان از او پرسیده شده است. ازین سوال و جواب به صراحت مشهود است که :
- تا این دم از او در بارۀ شخص دیگری غیر ازان دو نفر، پرسیده نشده است. (در بارۀ اکرم هم پرسیده نه شده)
- با کسی مواجه ساخته نشده است. ( با اکرم هم مواجه گردانیده نه شده )
- این جملۀ میوندوال " من به قضاوت و حق بینی شما عقیده دارم که میتوانید حقیقت را دریابید که نام من به ناحق درین موضوعیکه نمیدانم چگونه است پیچانیده میشود." به وضاحتِ تمام گویای این واقعیت است که برخورد دقیق و سالم هیأت تحقیق، اعتماد میوندوال را جلب کرده و او مطمئن است که هیأت در جهت یافتن حقیقت کار میکند.
ورق بعدی تحقیق، شماره 14 است که تاریخش 8 میزان 1352 میباشد. خوب دقت کنید :
ورق 13 تاریخش 5 میزان و ورق متصل آن که شماره 14 است تاریخش 8 میزان است. پرسش و پاسخ این ورق چنین است :
" شاغلی میوندوال !
طوریکه شفاهاً خود شما اظهار داشتید که دلایل کافی غرض اثبات علیه شما موجود است و علاوه نمودید که با اینکه محمد اکرم پیلوت را که دارای تمام صفات مکمل شهادت بود استماع نمودید که اگر شهادت یک تن دیگر از رفقای متهم خود را استماع نمائید اینک به اثرخواسته شما حاضراست و شما باید تحریر نمائید که این موضوع را به تلقین خویش در محکمه ارائه نکرده بلکه از آرزوی خود شما است به این اساس باید سند تحریری در زمینه تحریر نمائید .
امضای هیت تحقیق 8 / 7 /1352.
محترما !
چون شما فرمودید که از اشخاص متهم شهادتی علیه من موجود است و میتوانید آنرا بمن بشنوانید من به شنیدن آواز ثبت شده این شهادت اعتراضی ندارم (امضا) و در محکمه اعتراضی ندارم(امضا) چونکه خواهش خود من بود.   امضا میوندوال 8 / 7 / 1352 "
این ورق گواهی ازان میدهد که :
- با توجه به شماره ها و تاریخ ها دران دو ورق در می یابیم که به تاریخ های 6 و 7 میزان برای تحقیق خواسته نشده است.
- با در نظر داشت تسلسل شماره ها، دیدیم که در شماره 13 تاریخ 5 میزان هنوز مواجهه صورت نگرفته ، و شمارۀ بعدی (14) تاریخ 8 میزان نشان دهندۀ آنست که درین روز مواجهه با اکرم صورت گرفته است.
پس این نوشتۀ (همین تاریخ 8 میزان) میوندوال که اکرم پیلوت را جدیدا ً در چند شب گذشته معرفی شده است، به این معنی بوده نمی تواند که گویا چند شب قبل در وزارت داخله با او معرفی شده باشد. بلکه مقصودش این بوده که آشنایی او با اکرم نو بوده، مربوط به چند شب پیش، یعنی از مدت کوتاه    ( پیش از زندانی شدن) بوده است .

اما مهرین درتلاش دگرگون سازی واقعیت ها است :
" میوندوال در شب 8 میزان در حالی که دیگر توان اندکی در جسم خویش دارد، با مشاهدۀ آوردن دوبارۀ اکرم خان پیلوت وفشارهای پایان ناپذیر، سرانجام به خواست آن ها لبیک گفته و با دل گریان بر لبان مستطقین تبسم حاکی از موفقیت و دستاورد می نشاند. با پذیرش دستورها وچیغ وفغان ها ، " اعترافی " را که در ورق شمارۀ 15 ، برای مستنطقین مینویسد، باب طرح سوالات دیگر گشوده می شود. از جمله در شمارۀ 17 از او در بارۀ بقیه همکاران وشناسایی های ایشان وشخص اکرم خان پیلوت سوال می کنند. اما میوندوال با وجود وضعیت صحی، جسمی و روحی که انسان می تواند آن را درنظر آورد،دست به عملی زده است که تاریخی است . وی می‌نویسد :
" اکرم پیلوت را جدیدا ًدرچند شب گذشته آشنا شدم."
واین چند شب اخیر آن دیداری است که میوندوال برای نخستین بار اکرم پیلوت را در وزارت داخله دیده بود، نه درمنزل خویش."
مهرین از توان اندک باقی مانده در جسم میوندوال، از پذیرا ساختن دستورها و ازچیغ و فغان سخن میگوید. اما به کدام دلیل؟ باز هم جوابش همانا مراجعه به خصلت استبدادی رژیم خواهد بود. دگر دلیلی وجود ندارد. در عین زمان با مهارت سحرآسا از آوردن "دوبارۀ" اکرم در شب 8 میزان یاد میکند . میخواهد ازعدم کنجکاوی خواننده گان در مورد تاریخ ها و شماره ها استفاده برده دروغ شاخداری را به جای اصل واقعیت قرار دهد. این را به خاطری می نویسد تا برای آن جملۀ میوندوال که نوشته است: " اکرم پیلوت را در چند شب گذشته آشنا شدم"، ترجمۀ فرمایشی که گویا این آشنایی در چند شب گذشته در وزارت داخله بوده، دست و پا کند. در حالیکه اکرم صرفا ً یکبار آنهم در همان شب که تاریخش 8 میزان است ، با میوندوال روبرو گردانیده شده است. این حقیقت در توضیحاتی که در بالا ارائه گردید چون آفتاب نمایان است.
توجه کنید خواننده گان ارجمند ! این اگر جعل نیست، پس چه است ؟ این اگر سفسطه و بازی با کلمات و تاریخ ها نیست، پس چه است ؟ این اگر شبیه دوسیه سازی جورج بوش و تونی بلیر بر ضد عراق نیست پس چه چیز میتواند باشد؟ چنین است سرنوشت تاریخ نگاری در کشور ما !
آقای مهرین بار دگر برای جلب دلسوزی و حمایت اخلاقی خواننده، به ادعاهای من دراوردی چون" او را با بیدار خوابی ها، دشنام دادن ها، مشت ولگد زدن ها، آوردن شاهد شکنجه دیده و خواهشاتی چون " میوندوال صاحب، لطفا ً چند سطر بنویسید که همه از بیدار خوابی رهایی بیابیم ورنه همین بیدار خوابی است وهمین شکنجه ها، وادار به نوشتن ورق شمارۀ 15 / 8 میزان نموده اند" میخواهد نمایش دهد که آن اعترافی که در ورق شماره 15 نوشته است نتیجۀ آن شکنجه ها و بدرفتاری ها بوده است. اما دلیلی برای ادعایش – جز بدخلقی خودش – وجود ندارد .
بیایید یک استدلال دیگر مهرین را به خوانش بگیریم :
"ازهر از خود کشی میوندوال سخن نمیگوید. برای آنکه می داند وشاید پس از اعلان خبر "خود کشی" او به وسیلۀ نکتایی نیز می دانست ، که آن ادعا تا چه اندازه مسخره ورسوایی آمیز است. بنابر آن با گذشت سال ها وتجزیۀ مخالفت آمیز آن اتحاد وکار کرد های مشترک سال 1352، با یک تیر دو هدف را نشانه می گیرد. وی مدعی می شود که مسؤول " هرچه شده، قدیرخان وخسربرۀ او عیسی نورزاد وخود داؤود، بوده میتواند." ویا میگوید: " توسط کسانی کشته شده باشد که مانند بچه گک ها دور داؤود خان را گرفته بودند."وی با این سخنان پهلو دار، می خواهد از یک طرف با کار برد کلمۀ اگر، کشته شدن او را زیر سوال ببرد واز طرف دیگراز تایید قتل می گوید. اما برای این که ذهنیت غالب بر برداشت ها یی را که او را قاتل میوندوال معرفی نموده اند، منحرف کند، قتل را به طرفداران داؤود خان پیوند می دهد. وبه این ترتیب با این تیر خود آنان را نشانه می گیرد."
اینکه ازهر از خودکشی میوندوال سخن نمیگوید، به این دلیل است که ازهر نیز همان طوریکه گفته شد، ازمقامات بالایی شنیده و خوانده است که میوندوال خودکشی کرده است. خود ازهر نه امکان تحقیق در بارۀ صحت و سقم آن واقعه داشت و نه وظیفۀ او بود .
باز هم از گفتار من در بارۀ قدیر خان و عیسی خان، با همان شیوۀ شناخته شدۀ التقاطی الفاظ غیر مربوط را بیرون کشیده برابر با مزاج خویش ترجمه نموده است. من هیچگاه این دو نفر را مورد اتهام قرار نداده ام. بلکه گفته ام و باز هم میگویم که در ساحۀ آنچه در محبس میگذشت من نه اطلاعی و نه مسئولیتی داشته ام. قدیر خان بنا به اهمیت زندانیان، خودش مراقب آنجا بود و برای سهولت کارش مورد اعتمادترین شخصش عیسی خان را که خسربره اش هم بود ، درانجا گماشته بود.(2) کجای این سخن غلط یا بیجا است و در کجای آن قصد بار اندازی یا وارد آوردن اتهام قتل بر کسی است؟ اگر بجای قدیر، فیض محمد قوماندان ژاندارم و پولیس میبود و قوماندان محبس نیز ازمربوطین فامیلش میبود، و من ازانها نام میگرفتم ؛ یقینا مهرین جشنی برپا میکرد. چون مطابق آرزوی مهرین سخن گفته بودم مرا در آغوش میگرفت. برای او و یارانش حق و حقیقت ارزشی ندارد. آنچه برای شان با ارزش است دگر اندیشان را سیاه کردن است. ولی درین تصادف، بخت با مهرین یاری نکرده قوماندان عمومی ژاندارم و پولیس با صلاحیتِ قومانده و تماس دایمی با مسئولین پولیس ، منجمله محبس، قدیر خان؛ و زندانبان مورد اعتماد و عضو فامیلش عیسی خان نورزاد بود. این هم یک حقیقت آشکار است که هیچ کاری درساحۀ زندانیان، بدون اطلاع و ارادۀ آنها صورت گرفته نمی توانست. این را نه به منظور وارد آوردن اتهام بلکه به منظور رد اتهام بر کسانی که مهرین ها با آنها در خصومت قرار گرفته اند، می نویسم. درین صورت اگر کسی از امثال مهرین، آریا، حق شناس و شرکا و تابعین و تبع تابعین، اثباتی یا اصراری بر کشته شدن میوندوال دارند باید روی پرسش شان بسوی آن دو نفر باشد، نه ازهر. خاصة ً که عیسی خان از بازگشت او از وزارت داخله به محبس در شب اخیر تحقیق، و همچنان دیدن او هنگام صرف سحری شهادت داده است.
البته اگر کسی احتمال قتل را به دلیل رقابت برای مقام و کرسی، مطرح میسازد، دران صورت رو باید بسوی آنهایی گشتانده شود، که یا در چنان کرسی ها قرار داشتند ویا مطرح بودند، نه ازهر و پرچم.
استعمال فقرۀ " بچه گک های دور داؤد خان"، که مهرین بارها آنرا به سخره گرفته است، اصطلاحی است که از سوی خان محمد خان بکار گرفته شده بود. او با "خورد ضابطان و بچه گک های بی تجربۀ دور داؤد خان" اظهار مخالفت مینمود. وقتی خواننده تمام مصاحبه را مکمل و بدون تصرفات جانبدارانه نشنود و یا نخواند، چنین فقرات را غیر مربوط می پندارد.
من نمی خواهم بر احتمال خود کشی میوندوال پافشاری کنم، اما دلایل قوی برای قبول آن وجود دارد که بعدا ً به آن خواهم پرداخت .
عدم انتشار تمامی اوراق تحقیق، ارتباطی با ازهر ندارد و کار مقامات عالیه بود و منطقا ً آنها اوراقی را جهت انتشار گزیده بودند که با اعتراف میوندوال ارتباط میگرفت. چنانچه متأسفانه از اعترافات مرستیال نیز صرفا ً همان یک ورق منتشر شده است .
وقتی مهرین می‌گوید :
" وی با این سخنان پهلو دار، می خواهد از یک طرف با کار برد کلمۀ اگر، کشته شدن او را زیر سوال ببرد واز طرف دیگراز تایید قتل می گوید. اما برای این که ذهنیت غالب بر برداشت ها یی را که او را قاتل میوندوال معرفی نموده اند، منحرف کند، قتل را به طرفداران داؤود خان پیوند می دهد. وبه این ترتیب با این تیر خود آنان را نشانه می گیرد."
این را میگویند تیز زبانی و آتش پارچه گی ! آفرین بر آقای مهرین ! اگر کسی تاریخ مینویسد باید از چنین استادی آموزش گیرد !
این ازهر نیست که با گفتار بالا تیر را به مخالفان نشانه میگیرد، بلکه این جناب استاد مهرین است که از طریق لفاظی ها، پس و پیش کردن واژه ها، درهم و برهم گردانیدن تاریخ ها، جعل روایات و تلاش برانگیختن احساسات خواننده؛ در صدد بدست آوردن شادباش های هم ردیفان و یاران ایدئولوژیکش بخاطر توجیه بهتان و اتهام ناروای قتل علیه کسانی که وی در جبهۀ مخالف سیاسی شان قرار دارد، میباشد.
من با این حرف مهرین که داؤدخان از تمام گزارشات مطلع بود و انکشافات روزمره به اطلاعش رسانیده می شد کاملا موافقم. اگر بجای داؤد کسی دگر هم میبود، یقینا ً در چنین موارد مهم خودرا پیوسته آگاه نگه میداشت. این خصوصیت خوب یک زمامدار است و نمی شاید آنرا نکوهش کرد.
بعد ازانکه مهرین باز با کلماتی بازی میکند که حرف نوی دران وجود ندارد، می پردازد به عنوان کوچک نوین بنام : "میوندوال به قتل رسیده است".
خوانندۀ ارجمند ! هرگاه مطالبی در نظر تان تکراری می آید گناه بنده نیست. کسیکه در مقام مدعی قرار دارد، برای  مطول ساختن "اثرگران بهایش"، مکرردرمکرربه مکررات میرود و من هم برای بی پاسخ نه گذاشتن ادعاها مجبورم به آنها بپردازم.  
آقای مهرین در ابتدا حکم صادر میکند که میوندوال در محبس دهمزنگ به قتل رسیده، اما نمیگوید توسط کی؟ سپس دلایلش را عرضه میدارد. وی مینویسد :
" اوراق دلخواه هیأت تحقیق و دولت با شماره های 13 (5 میزان- تردید) ، شمارۀ 15 (8 میزان – " اعتراف نامه ")، شمارۀ 17 (8 میزان/ تکمیلی اعتراف جعلی)، انتشار یافته اند. اما شماره های 1- 12 منتشر نشده اند. میوندوال شب ها از محبس دهمزنگ به وزارت داخله برده شده ومورد بازپرسی وشکنجه قرار گرفته است. از عدم انتشار12 ورق تحقیق برمیاید که اعضای هیأت تحقیق در پی تهیه اعتراف نامه های جعلی بوده اند. آوردن شمارۀ 13 حاکی از آن است که در 12 شمارۀ پیشین نیز او اتهامات بی اساس را رد نموده است. دراوراق تحقیق شماره 13 خواسته اند بگویند که وی چندین روز انکار می کرد وچنین می گفت ، اما حالا به " رضایت خود " قلم وکاغذ خواست و" اعتراف نامه " شمارۀ 15 (8 میزان) را نوشت."
بلی اوراق شماره 1 تا 12 منتشر نشده اند. دلیل آن این بوده میتواند که انتخاب کننده گان اوراق در پی اوراق اعترافیه بودند نه نشر تمامی اوراق. آخرین ورقی که نشان میدهد هنوز اعترافی درمیان نیست، ورق 13 است. ولی نویسنده از انتشار اوراق شماره 14، 16و 18 طفره رفته از انتشار آنها یاد نمی کند. چرا ؟
بخاطری که ورق 14 که دارا ی تاریخ 8 میزان است نمایانگر آنست که میوندوال تازه با اکرم پیلوت مواجه شده و هنوز هم طالب شنیدن اعترافات ثبت شدۀ دگران است و این آن ادعای مهرین را که گویا میوندوال برای اولین باردر چند شب قبل در وزارت داخله اکرم را دیده بود، باطل میگرداند .
مهرین مینویسد: " همانگونه که در صفحات پیشین دیدیم، میوندوال که نخستین بار محمد اکرم خان را دیده، نشانی منزل خودرا ازاو میپرسد، اکرم پیلوت از دادن پاسخ عاجز است."
در حالیکه از منبع این ادعا یادی نشده است من که در تمام صفحات گذشتۀ نوشتۀ مهرین و در اوراق تحقیق چنین مطلبی را نیافتم. باز هم خواننده را عقب نخود سیاه سرگردان می سازد. این نکته را نیز استاد مهرین با " استخاره" یافته است، چون در واقعیت وجود خارجی ندارد.
کلمۀ "بازهم" و پسانتر " آوردن دوبارۀ اکرم پیلوت" با مهارت و دیده درایی گنجانیده شده تا این برداشت را به خواننده بدهد که قبل ازین هم اورا در برابر میوندوال حاضر کرده بودند. در حالیکه همانگونه که پیشتر نوشتم در همان شب که تاریخ آن 8 میزان بود، برای اولین و آخرین بار ادای شهادت حضوری اکرم در برابر میوندوال صورت گرفت، که اوراق شماره 13 و 14 نمایانگر این واقعیت اند. درسوال هیأت تحقیق در همین ورق شماره 14 نیز این حقیقت صراحت دارد. اما او با اصرار تمام این را یک نوشتۀ تاریخی میخواند که میوندوال گفته است : " اکرم پیلوت را جدیدا ًدر چند شب گذشته آشنا شدم". واویلا که این تیر مهرین نیز با مقایسه کردن اوراق شماره 13 و14 به خاک خورد. ورق13 به وضاحت نشان میدهد که هنوز میوندوال باکسی روبرو نشده و ورق متصل آن که شماره 14 است از روبروشدن با اکرم حرف میزند. وضاحت کامل وجود دارد که درفاصلۀ زمانی 6 و 7 میزان میان این دو ورق، تحقیقی بعمل نیامده. در غیر آن شمارۀ روبرو شدن با اکرم با شمارۀ قبلی انکار، مسلسل بوده نمی توانست. پس آن جملۀ تاریخی به این معنی بوده نمی تواند که اکرم را جدیدا ً دروزارت داخله آشنا شده است. یقینا ً مقصود او این بوده که دران تازه گی ها با او آشنا شده است.
مهرین فقط قلم برداشته بدون کدام دلیلی قهر خود ساخته را چنین فرو می نشاند:
" شب 8 میزان باز هم اکرم پیلوت را مقابل او حاضر میکنند."
"هریک ازسرکوبگران آن روزی، مدعی اند که میوندوال به رضایت خود قلم وکاغذ خواست، و  "اعتراف نامه" نوشت !! در حالی که قلم وکاغذ در پهلوی ابزار شکنجه همواره آماده بوده ودر پیش روی شخص زیر شکنجه واز جمله میوندوال قرار داشته است . او را با بیدار خوابی ها، دشنام دادن ها، مشت ولگد زدن ها، آوردن شاهد شکنجه دیده و خواهشاتی چون " میوندوال صاحب، لطفا ً چند سطر بنویسید که همه از بیدار خوابی رهایی بیابیم ورنه همین بیدار خوابی است وهمین شکنجه ها، وادار به نوشتن ورق شمارۀ 15 / 8 میزان نموده اند."
این آقای مهرین در واکنش به رفتارهای ناهنجار زایانده شده از ذهن خودش، حدود نمی شناسد و فراموش میکند که خود با وارد آوردن اتهام ناحق ، بهتان بندی و استعمال کلمات مستهجن، چقدر بر حریم وجدان پاک انسان دگری تجاوز میکند و مطابق به اصول اصیل قانون، اصول بین المللی ژورنالیزم، دین و اخلاق؛ مرتکب جرم ، گناه و خلاف رفتاری بزرگ میگردد. آیا اگر گفته شود که دستگاه فاسد است، به این معنی بوده میتواند که تمام کارمندان آن دستگاه فاسد اند؟ هرگاه گفته میشود که لت و کوب و بدرفتاری در پولیس وجود داشت ، به این مفهوم بوده میتواند که هر کسی که درین سلک قرار دارد حتما َ همین اعمال را مرتکب میشود؟ اگر میگوییم که امروز در پارلمان جنگ سالاران قرار دارند، آیا حکم شده میتواند که همه اعضای پارلمان جنگ سالار اند؟
نه خیر جناب مهرین ! شما کور خوانده اید ! درین کشور انسان های شریف و وطن دوست به وفرت وجود دارند. اما دیدن و یافتن شان چشمان بینا میخواهد. ولی اگرمورد قبول مزاج جناب عالی نمی افتند، این دگر مسئولیتش با ازهر نیست.
در نوشتۀ آقای مهرین این نظر یا تبلیغ رسوخ دارد که میوندوال اگر به رضای خود اعتراف میکرد پس چرا تا 13 ورق این کا ررا نکرده؟ کسی که تا 13 ورق انکار و بعد ازان اعتراف میکند گویا حتما ًآن اعتراف در اثر شکنجه گرفته شده است.
برای معلومات آقای مهرین توضیح میگردد که در هر بازجویی یک برخ نوشت و خوان را پرسش های روتینی در بارۀ موضوعات متعددی که نظر به موقف اجتماعی متهم و چگونه گی اتهام فرق میکند، مانند معرفت شخص متهم، وظایف و کار های سابق ، مصروفیت های کنونی، محل های زنده گی، روابط اجتماعی، وضع اقتصادی، موضع و فعالیت سیاسی، مسافرت ها و هدف آنها، دید و وادیدها در داخل و خارج کشور و هدف آنها و امثال آن؛ تشکیل میدهد.
اگر آقای مهرین به این عقیده است که میوندوال باید از لحظۀ اول قلم به دست میگرفت و اعتراف نامه می نوشت، به خطا رفته است. باید خودرا آگاه سازد که هیچ متهمی به ارتکاب جرمی اعتراف نمی کند مگر در حالات آتی:
1- متهم آدم شریفی است که در یک حالت هیجان فوق العاده و یا در حالت سکر مرتکب عمل خلافی شده، بناءً داوطلبانه خود را تسلیم و اعتراف می نماید.
2- متهم انسان شریف است اما مجبور گردانیده شده با مجرم همکاری نماید، یا برای او کارنماید. در این حالت احتمال وجود دارد که او به رضا و رغبت اعتراف نماید.
3 - متهم به غلط تصور کرده است عمل درستی انجام میدهد، در حالیکه آن عمل جرم است.
4 -متهم دست به انجام عمل جایزی میزند، اما منجر به عمل جرمی گردیده است.
5 -متهم بالفعل با تمام وسایل و مدارک در اثنای ارتکاب جرم گرفتار میگردد.
6 - اسناد، وسایل ارتکاب جرم، مدارک ثابت کنندۀ تخنیکی، شهود و امثالهم دستیاب شده باشند. (احتمال اعتراف زود وجود دارد)
7 -متهم در جریان ارتکاب عمل جرمی ویا بعد از ارتکاب، بنا به دلایل وجدانی و اخلاقی پشیمان گردد.
8 - متهم جنون شهرت دارد، و بخاطر مشهور شدن و معرفی شدن در رسانه های تصویری و جراید، دست به ارتکاب جرمی با قصد اعتراف برآن میزند.
9 -متهم جنون شهرت دارد، و بغرض مشهور شدن به جرم ناکرده در یک قضیۀ مهم یا قضیۀ سر زبان‌ها، اعتراف میکند..
در غیر از حالات فوق متهم به آسانی اعتراف نمی کند مگر در حالتی که :
1- اسناد، مدارک و شهود موثق فراهم میگردند و متهم بالآخره چاره ای جز اعتراف ندارد. حتی اگر اعترافی هم صورت نگیرد، موجودیت چنین دلایل موثق اثباتیه برای محکومیت و مستوجب مؤیدۀ جزایی شدن کفایت میکند.
2 - متهم در نتیجۀ شکنجه و آزار طاقت نیاورده به عمل کرده یا ناکرده اعتراف می نماید. این نوع اعتراف، هیچ نوع ارزش نداشته از نظر حقوقی و قضایی باطل میباشد.
میوندوال تا ورق شماره 14 اعترافی نکرده، اما بعد ازانکه با شهود بصری و سمعی ( روبروشدن و شنیدن اعترافات دگران ) مواجه گردیده، وشاید عوامل نفسی و درونی فوق الذکر نیز دران سهم داشته، دست به اعتراف زده است.
در بارۀ نامۀ کذایی مرستیال عنوانی برادرزاده اش، قبلا ً نوشتم که این نامه به گمان غالب جعلی است وبرادر زاده اش بخاطر رو سفید کردن خودش در برابر فامیل و دوستان، نسبت اظهارات ضد مرستیال، آنرا ساخته است؛ ویا مرستیال بعد از آن اعترافات تباه کن، پشیمان شده خواسته است در برابر همان خانه خراب شده گان خودرا تبرئه نماید. صورت واقعی اعترافش را قبلا ً مشرح نوشته‌ام.
برمیگردم به موضوع اعتراف. تحقیقات درست و اصولی هیچگاه با اعتراف متهم خاتمه نمی پذیرد. هیأت تحقیق باید در درجۀ اول در پی یافتن صحت و سقم اعتراف براید. علاوه بران باید تمام تفاصیل قضیه را از نزد شخص معترف بد ست آورد. شخص معترف باید ثابت نماید آنچه میگوید حقیقت است. اگر بازهم به مثال اعتراف دزد بروم، او باید نشان داده بتواند که مال دزدی شده در کجا است؟ اگر متهم از شریک یا شرکا نام میبرد باید توضیح داده بتواند که آنها چه وقت، چگونه و در کجا اتفاق کردند و هرکدام چه کاری را انجام دادند؟ هیأت تحقیق باید طی کاوش هایش درستی و نادرستی آنرا دریابد.
در تحقیق میوندوال نیز کار با مواجهه اش با یک افسر و یا شنواندن اعترافات خاتمه نمی پذیرفت. او با معترفین دگر نیز روبرو می شد. دیده می شد او در بازجویی های بعدی بیشتر چه میگوید . این معلومات داده شده گی با اظهارات بقیه معترفین مقایسه میگردید و در صورت لزوم برای دریافت حقایق مواجهات متعددی صورت میگرفت.
هرگاه مدارک مادیی موضوع بحث واقع میگردید، آن مدارک، تحقیق و تدقیق علمی و تخنیکی را می طلبید که بایست انجام می شد. احتمالا ً موضوعات نوی عرض اندام میکرد که به نوبۀ خود تحقیق بیشتری را ایجاب میکرد. ادعای خان محمد خان مبنی برینکه گویا بنا به گفتۀ میوندوال یک دولت خارجی کمک شان میکرد، باید یا به کرسی می نشست و یا باطل میگردید. درینجا صرفا ً سرنوشت متهمین نه بلکه روابط با یک کشور خارجی نیز از اهمیت جدی برخوردار بود.
آقای مهرین بار دگر به یک ادعا یا کشف نابغه گون دست زده است. او مینویسد:
"شمارۀ 17 ورق تحقیق، در ساعاتی تهیه شده است که شب 7 میزان به پایان رسیده و صبح 8 میزان آغاز شده است. میوندوال را از وزارت داخله به محبس برده اند. آمر محبس، محمد عیسی نورزاد، که منتظر او است، می بیند که میوندوال شکنجه شــده و با دشواری راه می‌رود ."
شمارۀ 17 ورق تحقیق واضحا ً بر روی خود تاریخ 8.7.1352 را دارد. اما نویسندۀ زبردست و زبر زور بخاطر آنکه ادعای بعدیش را بر کرسی بنشاند، چنان وانمود میکند که این 7 میزان بوده و آنقدر پاسی از شب گذشته بود که تاریخ 8 میزان شده بود. اولا ً او از کجا دانسته که شب از نیمه گذشته و تاریخ از 7 به 8 تغییر کرده بود؟ ثانیا ًخوب میداند که در کشور ما هیچگاه مروج نبود که شب را به دو نیمه تقسیم کنند. شب همیشه امتداد روز قبلی بود. بعضاً چنین می نوشتند: شب 7/8 یعنی شبی که فردایش 8 ماه و 8/9 یعنی شبی که فردای آن تاریخ 9 ماه می شود.
اگر میوندوال بنا بر ادعای نویسنده در عصر روز 8 میزان به همسرش نامه نوشته و ضروریاتش را خواسته است، این کار قبل از بردنش برای بازجویی (درشام همان روز8میزان) صورت گرفته و بعد ازان برای بازجویی برده شده است. در همین شب است که او با اکرم روبرو ساخته میشود، اعترافات دگران را می شنود و خود نیز اعتراف میکند. این همان شب است که او بنا بر خسته گی مفرط از طلاطم عمیق روانی که آن مواجهه و شنیدن اعترافات بر ایش ایجادکرده، تقاضای قطع تحقیق به غرض استراحت میکند. در بازگشت به محبس، مدیر محبس هم اورا خسته یافته و این همان خسته گی بوده که بنا به گفتۀ خودش اعتراف و اظهاراتِ خورد کنندۀ ان افسر جوان بر او وارد آورده بود .
پس با کدام منطقی مهرین مدعی میشود که :
" آن " اعتراف نامه " و آرامش رستن از شکنجه های بیشتر، باید از صبح 8 میزان تا شب ویا نصف شب آینده که فردای آن 9 میزان باشد، زمینه های صحبت های دولتیان و طراحان توطئه برای میوندوال و بقیه اشخاص را فراهم نموده باشد. بدون تردید می شود گفت که روز 8 میزان بیشترین مصروفیت گردانندگان چرخ دولت، موضوع " اعتراف " میوندوال وتعیین سرنوشت او بوده است."
ببینید هدف نویسنده وآن نبوغی که بهش اشاره کردم هویدا میگردد. او در تلاش است میان تحقیق و خودکشی فرصت زمانیی را خلق کند تا آن ادعایش را که گویا دران برهۀ زمانی سران و بزرگان با هم نشستند و بر کشتن میوندوال تصمیم گرفتند، را توجیه نموده بتواند. او تاریخ 8 میزان را عقب می برد و ادعا میکند که گویا او بتاریخ 7 میزان برای بازجویی آخرین برده شده ( به کدام دلیل؟ استخاره ؟ !) واین تاریخ 8 میزان که بر ورق 17 وجود دارد بعد ازنیمۀ همان شب است (باز هم استخاره ! ). اما آنجا اوراق 14، 15، 16و 18 نیز وجود دارند که حامل تاریخ 8 میزان اند. ورق 18 که اخرین ورق بازجویی است انگار که مهرین آنرا کاملا ًزیر زده است. آیا تمام بازجویی های آنشب بعد از نیمه شب صورت گرفته بود؟
بلی آقای مهرین اینجا ا ست که مشت تان که ازقبل باز شده بود، کاملا ًباز گردیده رسوایی بارمی آورد این  جا است که آن بازی با الفاظ ، کلمات و تاریخ ها که از ابتدا به آن اشاره نموده بودم برای خواننده آفتابی و روشن میگردد. ! Game over
مهرین بیشتر می‌نویسد :   
" آمر عمومی محبس، عیسی نورزاد شب هشتم میزان ( چهارم ماه رمضان 1393 قمری) ، بیدار است. میوندوال را از روزنۀ دروازه می بیند که مصروف صرف غذای سحری ماه رمضان است. آخرین دیدار او شاید حوالی ساعت 3 نیمه شب باشد. میوندوال درطی آن روز هاکه ماه رمضان بود روزه در دهان داشت .
چندین ساعت بعدتر، خبری پخش می شود که میوندوال خود کشی کرده است !. اما آمر عمومی محبس، محمد عیسی نورزاد،( شخصی که در مصاحبه های خویش هرگز از خود کشی میوندوال یاد نمی کند) حتا هنگامی که " هیأت بررسی " داخل اتاق شده و کمره های عکاسی خویش را فعال می کنند، در خواب است."
پاراگراف اولی حکایت ازان دارد که میوندوال بعد ازبازگشت از بازجویی 8 میزان، با اتکا بر مصاحبۀ نورزاد، گویا سحری هم خورده است. اما جان مطلب در پاراگراف دوم است. درینجا دو مطلب عمده به نمایش گذاشته شده است :
- "آمر محبس، محمد عیسی نورزاد حتا هنگامی که " هیأت بررسی " داخل اتاق شده و کمره های عکاسی خویش را فعال می کنند، در خواب است." یعنی چه ؟ چطور امکان دارد که پیش ازانکه آمر محبس اطلاع داشته باشد، هیأت بررسی با کمره های عکاسی (که اصولا ً بایست از پولیس جنایی بوده باشند) به محل واقعه رسیده اند؟ چرا مدیر محبس دران وقت در خواب بوده است؟ آیا در چنین حالتی اولین کاری که معمولا ًباید صورت میگرفت این نبود که مدیر محبس پیش از هر کس، در جریان قرار میگرفت؟
- نقطۀ عمدۀ دگر همان فقره ای است که در میان دو قوس ذکر شده است: (شخصی که در مصاحبه های خویش هرگز از خودکشی میوندوال یاد نمی کند). بلی خوانندۀ محترم ! آیا میدانید که ضرورت نوشتن این فقره در کجا نهفته است؟ با داخل کردن این فقره، مهرین میخواهد بگوید که نورزاد در مصاحبۀ اولیش هم از خودکشی میوندوال سخنی نه گفته است. در حالیکه دران مصاحبه همانطوری که قبلا ً نوشته ام، نورزاد با عصبانیت گفته بود که: " میوندوال یک جاسوس سی آی ای بود و خودکشی کرد". هدف دومش از ادخال آن فقره آنست که خواننده را متقاعد گرداند که مدیر محبس بیچاره در خواب بود، پهره داران و مراقبین دگر هم یا در خواب بودند و یا وجود نداشتند، درهای محبس، دهلیز و اتاقهای این محبوسین هم بر روی همگان باز بود و امکان آن وجود داشت که کسی دران ساعات آمده و میوندوال را کشته باشد. غیر ازین، چیزی دگری ازان مفهوم نمی گردد.اگر نوشته های قبلی و بعدی اورا مورد توجه قرار دهید تمام همش بر این متمرکز است اثبات کند که میوندوال شکنجه شده    (که اثباتی داده نتوانسته) و درمحبس کشته شده است( که باز هم اثباتی وجود ندارد). اما برای هدفی که داؤد ملکیار و مهرین در برابر خود قرار داده اند این کفایت نمی کند. باید " مدارک" طوری آماده و بهم پیوند داده شوند که آن قتل را در حالت خوابِ مدیر و بقیه مسئولین محبس و بی خبری آنها، کسان دگری که از بیرون محبس آمده بودند انجام داده بودند. در همین جا است که مهرین به آن نقطه ای میرسد که برای آن اینهمه زحمت کشیده، دروغ هارا سرهم بندی کرده، تاریخ هارا تغیر داده، روایات و حکایات نادرست ومصاحبه های فرمایشی و دستبرد و تصرف در اظهارات دگران را برای رسیدن و یا رسانیدن خواننده به همین نقطه باهم درآمیخته است. چنانچه می نویسد که:
" ایا نمی شود گفت که از حوالی ساعت 30/4 تا ساعت 30/8 صبح فرد ویا افرادی وارد اتاق میوندوال شده و اورا به قتل رسانیده اند؟"
همین جااست که مهرین از راه دگر به همان داستان عبداقادر قاضی و ملک قریۀ گلکاری میرود. اما وی به صراحت نمی گوید که این فرد کی است. (این آقای قاضی است که هدف را وضاحت می دهد)
نویسنده سپس به عنوان کوچک دگری می پردازد، بنام رد ادعای خود کشی میوندوال :
درین بخش باز هم نویسنده با طفره روی از اعلامیۀ دولت، به همان نکتایی و چپرکت چسپیده است. او کلکین، پارچۀ نیلونی، کمربند کوت خواب و روجایی را قبول ندارد و ادعا دارد که مدعیان خودکشی و در مجموع دولت آنقدر بی منطق و جاهل هم بوده اند که گفته اند او با نکتایی خودکشی کرده است. می پذیرم که جناب مهرین عقل کل است، اما این را پذیرفته نمی توانم که کسانی که آن اعلامیه را نوشته اند، و یا داؤدخان و آن اراکین دولت که آن اعلامیه را تسوید یا تائید کرده اند، همه جو میخوردند و این را نمی دانستند که کسی نمی تواند با نکتایی در یک چپرکت ( آن هم به ادعای مهرین در حالت خوابیده)، خودکشی کند. اما اگرکسی گفته باشد که میوندوال با استفاده از چپرکت خود را در کلکین حلق آویز کرده ، ویا با بکارگیری چهارپایی ایستاده شنق نیمه تعلیقی (غرغرۀ نیمه آویخته) انجام داده، میتوانست منطق داشته باشد. در اعلامیۀ دولت هیچ نامی از چپرکت یا چهارپایی برده نشده و این هم از ابداع های جاعلین است .
این ادعای پوچ که گویا " سران دولت و یا گروهی از با نفوذان در دولت در روز 8 میزان فیصله نموده اند که میوندوال به قتل برسد" یک ادعای میان تهی و پایانتر از سطح طفلانه است. آقای مهرین به خاطری که به همین سطح ونتیجۀ دلخواهش برسد ادعا کرده است که گویا ورق 17 در ساعاتی تهیه شده که شب از نیمه گذشته و تاریخ از 7 به 8 میزان تغییر کرده است. او میخواهد بگوید این شب آخر تحقیق، همان 7 میزان بوده و در 8 میزان اراکین دولت به مشوره نشسته اند تا او را بکشند و گویا اعتراف در روز پیشتر(7میزان) صورت گرفته و در عصر 8 میزان او ضروریاتش را از منزلش خواسته است و گویا در شام 8 میزان برای تحقیق خواسته نشده به خاطری که هنوز باید دولت تصمیم میگرفت که اکنون که میوندوال اعتراف کرده باید اورا بکشد.
واه، چه استدلالی !
واقعا ً استاد نبوغ دارد.
تصمیم به کشتن میوندوال را بعد از اعترافش باید کسانی میگرفتند که این اعتراف برای شان ایجادخطر میکرد. به همین سبب است آنهایی که میوندوال را گماشتۀ سی آی ای میدانستند، میگفتند اورا سی آی ای کشته و یا آنچنان که نورزاد گفته بود که بعلت جاسوس بودنش خود کشی کرد.
توجه فرمایید: میوندوال در ورق 17 نه بلکه در ورق 15 که آن هم تاریخ 8 میزان دارد اعترافش را نوشته و مهرین فراموش کرده که ورق شماره 18 نیز وجود دارد. تمام این اوراق با شماره های 14 تا 18 همه تاریخ 8 میزان را دارند. باز هم نباید فراموش کرد که نه تمام آن تحقیق بعد از نیمه شب صورت گرفته که همه اش بزعم مهرین تاریخ روز نو خورده باشند و نه در کشور ما مروج بوده که حتی اگر ساعت از نیمه شب می گذشت، تاریخ روز نو را بر اوراق بزنند.
نمیدانم چرا و بکدام دلیل مهرین ادعا میکند که " میوندوال در آن شب لباس های قبلی ونکتایی را درسلول زندان با خود نداشت" ؟ او همواره برای بازجویی ملبس با دریشی می آمد و کسی دریشی و نکتایی را از او نگرفته بود. حتی اگر او با پیرهن و تنبان آمده باشد چه تغییری در خودکشی وارد کرده می تواند؟
چرا میوندوال را کشتند؟ این عنوان کوچک دگر در نوشتۀ مهرین است.
مهرین در دو سطر اول که نوشته است: " چه نیازی سبب شده است، که او را پس از آن شب حساس به زودی بکشند ؟ چرا چند روزی تحمل نکردند تا دوسیۀ او به "دیوان حرب" انتقال بیابد ومحاکمۀ فرمایشی دایر شود؟ " خود، همان سوالی را طرح کرده است که من باید از او می پرسیدم، واین را هم به دلیلی طرح کرده که می دانست خواننده همین سوال را در برابر وی می نهد.
دلایل مهرین برای کشتن میوندوال نهایت درجه سبک، بی پایه و باز هم بازی با الفاظ است. اگر دولت یا کسانی میخواستند میوندوال را ازصحنه دور کنند یا از میان بردارند، می توانستند اورا به سفارت بفرستند، مجبور به ترک وطن کنند، ترور کنند، در حادثۀ ترافیکی از بین ببرند، ادعا کنند در اثنای گرفتلری در نتیجۀ مقاومت مسلحانه کشته شد، و...، و... در غیر آن دولت اورانیز به محاکمه برده هر مجازاتی را بر او تعمیل نموده میتوانست. همان طوریکه در مورد دگران کرد.
فشارهای کاکاجان (میرخان) و دولت پاکستان که برای مهرین بسیار با اهمیت اند، در مورد مجموع متهمین چه تأثیر وارد کرد که در مورد میوندوال میکرد؟
به چه دلیلی " توطئه گران اندیشیده بودند، که اگرمیوندوال را محاکمه نمایند،جریان محاکمات او ازگونه های عادی نیست. خبر نگاران ویا نمایندگان نهادهای بین المللی در روز های محاکمات حضور میابند وموضوع بازتاب گسترده یی در سطح جهانی خواهد یافت. درچنان صورتی، پرده بیشتر از روی توطئه وشکنجه ها بر می افتد. " ؟!
قضیه همان یکی بود . در بود و نبود میوند وال، قضیه بنام کودتای میوندوال مطرح بود. حتی مرگ او در زندان باید هنوز بیشتر توجه جهانیان را جلب میکرد و باید در نبود او خبرنگاران و نهادهای بین المللی زیادی حضور می یافتند. اما دیدیم که چنین نشد و یقینا ً در بود او هم همین گونه میبود.
با در نظرداشت همین فکتور بازهم این استدلال دگر مهرین که گویا " بنابر آن برای هر دو جناح طرفدار سرکوب ها، مصلحت آن بوده است که نباید فرصت بیشتر از دست برود. با این تصور که حالا" اعترافی " به دست داریم ؛ قتل میوندوال وتبلیغ خودکشی او، هم دلیلی می شود بر داشتن قصد کودتا وهم اظهار ندامت از طرف او ! دولت را نیز از شر بازتاب های جهانی و دردسر های بیشتر بی آبرو کننده و تکذیب های بعدی می رهاند! " از همان نوع استدلال‌ها یی است که سرش پائین و پاهایش بالا است.
آقای مهرین ! اگر او زنده میبود و همچون دگران محاکمه و اعدام می شد، کمتر حرفی در مورد یا در ضدیت دولت گفته می شد تا این که او در زندان بمیرد یا کشته شود. چه چیزی را میوندوال گفته میتوانست که دگران نمی توانستند؟ شما که میگویید به حرف های بقیه متهمین کسی گوش فرا نه نهاد، عین پیش آمد با میوندوال هم شده میتوانست. در بقیه متهمین هم شخصیت هایی وجود داشتند که اگر بالاتر از میوندوال نمی دانید شان، کمتر هم نبودند – ازان جمله اند خان محمد خان مرستیال و عبدالرزاق خان. آیا آنان ارزش آن را نداشتند که مورد توجه جهانیان قرار گیرند؟ آیا آنها نمی توانستند حرفهای ناگفته را در محکمه بگویند؟ اگر این امکان برای آنها وجود نداشت، برای میوندوال هم وجود داشته نمی توانست. باز هم مکرر میکنم که اگرسرو صدای مرگ میوندوال در زندان باعث جلب خبرنگاران نشد، زندۀ او هرگز نمی شد.
ادامه دارد
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- همان طوری که در مطلع این بخش نوشته‌ ام، با وجود آنکه حیثیت وکرامت بشری من با اتهامات ، افتراآت وساخت و سازها درنوشته هایی که توسط آقای نصیر مهرین و هم ردیفان شان در یک تجاوز سازمان یافته و دستجمعی در سایت انترنتی کابل نات خدشه دار گردید؛ از انتشار ادامۀ جوابیه و توضیحیۀ من بدون دلیل موجه ابا ورزید. با تأسف که این یک اقدام سانسوری ضد آزادی اطلاعات و حق دفاع مشروع بوده، خلاف تمام موازین و اصول ژورنالیزم، خصوصا ًمواد پنجم و ششم اصول بین المللی اخلاق حرفه یی در ژورنالیزم – مصوبۀ نومبر 1983 کانون سازمان های بین المللی ومنطقه یی ژورنالیست ها در پاریس، می باشد. این دقیقا ً همان کنشی است که آقای مهرین ظاهرا ً علیه آن تمثیل واکنش نموده است. (ر ک: سایت انترنتی گفتمان مورخ 3/3/2011 "اصول بین المللی اخلاق حرفه یی در ژورنالیسم"، ترجمۀ هیأت تحریریه)
2- نوشته هایضیاء مجید و عبدالحمید محتاط نیزمؤید این حقیقت استند:                             
ضیاء مجید :" کارنامۀ دروغ و ابتذال"، سایت انترنتی کابل نات ، شماره 136 تاریخ 16 جنوری 2011   
عبدالحمید محتاط :"مسئلۀ میوندوال"،سایت انترنتی کابل نات شماره 127 تاریخ 01.09.2010