صدیق رهپو طرزی
به جای یاد آوری
تا جایی که از نوشته های گونه گونه در رسانه های گروهی داخل و خارج کشور، صرف نظر از نوشتاری، شنیداری تصویری و میدان های مجازی در جال آگاهی جهانی یا انترنت بر می آید، توجه زیادی به هویت تاریخی مان صورت می گیرد.
این امر باری در دهه سی سده بیستم عیسایی نیز در میان روشنفکران کشور ـ البته با کاربرد وضع ما ـ نیز رایج گردیده بود. در آن گاه، تلاش هایی برای توجیه آریایی گرایی، زیر تاثیر جو جهانی که تبش همه جا را فرا گرفته بود، جریان یافت. در این میدان، ما هم کاسه داغ تر از آش گردیدیم.
تبلور این امر را در کار تاریخ نگاری انجمن تاریخ دیده می توانیم. این دولت مستعجل، با شکست هیتلر و گرایشش، از اوج به زیر فرود آمد.
حال، کشور وارد دور جدید دگرگونی شده استو در این راستا، آگاهی به ویژه قومی، ـ هنوز رنگ ملی را نگرفته است ـ گردبادی را به راه انداخته است. این امر را باید به فال نیک گرفت. این هیاهو ها که مدت ها در گلو ها خفه شده بودند، راه بیرون رفت می یابند. در پایان است که بسیاری مساله ها روشن می گردد و بحث ها به مسیر درستش راه باز می نماید.
در این زمان، نیز همه خویشتن را در آینه تاریخ نگاه می نمایند. در این دید ها هر گروه تلاش می نمایند تا جایگاه خویش را در آن بیابند. این کار نیکوست، اما، برخی بر آن اند تا جایی در آن برای خود خویش با قد و قواره مطلوبش بسازند. این جا، را می توان گره گاه بحران خواند. به قول ارستاید بریاند، ٫٫Aristide Briand بسیاری مردم تاریخی می اندیشند. آنان نیم زنده گی شان را در گورستان ها به سر می برند،،
ما باید روی به آن تاریخی داشته باشیم که پرسش هایی را در برابر ما قرار بدهد و پیوند نزدیک با دانش های بشر شناسی، جامعه شناسی و باستانشناسی داشته باشد.
ما در این گورستان، بیش تر به جستجوی اسطوره ها، سنت ها و افسانه ها هستیم زیرا از موم آنان به ساده گی می توانیم آن چی را نداریم، اما، می خواهیم داشته باشیم، شکل می دهیم.
من با در نظر داشت این نگاه بر آن شدم ـ البته با دید آقای مهدی زاده کابلی ـ تا به برگردان اثر باستانشناسانه یی در مورد تاریخ مان که تمام نگاه اش به واقعیت ها دوخته شده است،تا اسطوره ها و سنت ها، دست بیازم.
من در جریان کار هایی که در این خط داشتم، به کتابی زیر نام٫٫باستانشناسی افغانستان: از نخست ترین زمانه تا دور تیموریان،، Archaeology of Afghanistan: from aerialist to the Timurid period بر خوردم. در نوشته های گونه گونه، از گلشنش گل هایی چیده بودم. حال بر آن شدم تا برای روشن شدن به گفته شکسپیر این ٫٫ هیاهو برای هیچ،، به برگردانش دست بیازم.
چار ده بحران
آن گونه که می دانیم با کودتای سپید! سرطان (۱۳۵۲هـ .خ.) که رخنه مرگ و راه را برای کودتا های خونین دیگر که تا حال از آن سیلاب وار خون و مرگ فرو می ریزند، باز نمود، بحران ژرفی بر همه تار و پود زنده گی ما، چنگ انداخته است.
از آن جایی که اهریمن جنگ، ضربه بیش تری بر فرهنگ وارد می نماید، بخش کار کاوش برای دریافت های گذشته تا با اتکا به آن بتوان راه به سوی آینده سپرد، متوقف شد.
به این گونه، با کار کاوش های باستانی ــ با وجود وقفه هایی در آن، ــ سرزمین پُر پهن مورد بررسی را که درگذشته ها تنها گذرگاه می خواندند، به زادگاه و هم چنان به شاهراه یی برای دیدار تمدن های گونه گونه چون: میان رود خانه های سند، آمو، سیر، دجله ـ فرات، روم کهن، مصر، هند، چین و آسیای مرکزی بدل گردید.
آمیزش مردمان از تیره های گونه گون که خود سازنده گان و انــتقال دهنده گـان فرهنگ بودند، به هنرمندان، گوهر سازان، پیکر تراشان و نویسنده گان الهام بخشیدند تا اثر های نامیرا، بیافرینند.
نانسی دوپری Dupree, Nancy همسر ل . دوپری، کار شناس زنی است که با تمام وجودش به این کشور، به ویژه فرهنگش، عشق می ورزد. او در تمام سال های توفانی و بحران زده سه دهه اخیر، برای نگهداری اثرهای فرهنگی این سرزمین تلاش نموده است. او به همین سبب نخست در پشاور و بعد در کابل مرکز هایی برای این امر، بنیاد نهاده است.
او به این باوراست که از میان (۱۴۳) جایی که برای کاوش باستانشناسی، نشانی شده بود، تنها هفده تا و آن هم نی به صورت همه جانبه، کاوش گردیده اند.
آقای ل. شتاین، باستانشناس به نام که درب گذشته آسیای مرکزی را به روی دانش باستان شناسی گشود، در مورد پهنا و ژرفای اثرهای باستانی در این کشور، چنین یاد آور می شود،٫٫بررسی هر مغاره و جای برای کاوش باستانی در این سرزمین، تمام عمر یک باستانشناس را می بلعد.،، (خط تاکید از من است.)
کاوش های باستان شناسی که دردهه شصت سده بیستم به اوجش رسیده بود، با آغاز دهه هفتاد همان قرن ــ با دگرگون شدن دید سیاسی ــ فروکش نمود و در دهه هشتاد بر آن مهر سکوت زده شد. این امر تا کنون که یک ده از سده بیست و یکم نیز گذشت، هم چنان ادامه دارد.
در خط شکل گیری این اثر، در کنار دو دانشمند یاد شده،س.ر.بولبی،S. R. Bowlby عضو شعبه جیوگرافی یا جغرافیه در دانشگاه ریدینگ در انگلستان، ر.س.داویس،R. S. Davies از شعبه بشر شناسی کاللج یرین ماور، پنسلوانیا، ا.م.ا. د.و.مک دوال، D.W. Mac Dowall از دانشگاه کاللج،دورهم، انگلستان، ژ.ج. شف فر، J. G. Shaffer از شعبه بشر شناسی دانشگاه کس وسترن رزرف، کلولند، اوهایو،ا.م.ا.، م. «تاددی»، M. Taddei از دانشگاه شرق در ناپل، ایتالیا و «ک. فیشر»، K. Fischer از دانشگاه هنر شرق شناسی در بن، «جرمنی» نیز سهم گرفته اند.
این اثر در سال ۱۹۷۸ع. از سوی نشریه اکادمی Academic Press Inc. (London) LTD واقع در لندن، به نشر رسیده است.
صدیق رهپو طرزی
شهر گت تینگن، جرمنی
۲۵ جدی ۱۳۸۰هـ خ.
۱۵ جنوری ۲۰۱۱ع.
ویراستاران:
ف.ر. اللچینF.R. Allchin ، عضو دانشکده بررسی های شرق، دانشگاه کمبریج، انگلستان
نورمن هامموندNorman Hammond ، کاللج دوگلاس، دانشگاه روتگرز، نیو جرسی، ا. م. ا.
پیشگفتار
افغانستان، به صورت روشن یک وجود و یا هستی سیاسی دارد تا جغرافیه یی. این سرزمین در نتیجه رقابت میان شاهنشاهی و یا امپراتوری های روسیه و بریتانیا، در بخش پایان سده هژدهم و نزدهم، خود خواهی و بلند پروازی دورنگرانه خاندان و دودمان درانی (ابدالی. طرزی )، که به این باور بودند که این کشور راهش را از میان دشواری هابه حیث یک تشکل، ادامه داده و در میان دو شاهنشاهی بزرگ تر جذب نمی گردد، پا به میدان گذارده است.(دوپری. ۱۹۷۳).
افغانستان هم چنان چار راهی «آسیا» خوانده شده است. این گذرگاه، از جنوب و شرق به نیمقاره هند پیوند دارد، در غرب به وسیله صحراها و بیابان های ایران، در محاصره است و در شمال به گذرگاه های آبی آسیای مرکزی می رسد. در این معبر آبی، دریا های آمو Oxus و سیر Jaxartes جریان می یابند. در جریان گذشته یی که تا کنون روشن گردیده است، این سرزمین دارای سه فرهنگ، آبشخور سنن خویش بوده است. در آن تمدن ها در زمانه های گونه گونه در وقت خویش به شگوفایی دست یافته و سپس راه زوال را در پیش گرفته اند. از همین سرزمین افغانستان، بخش زیاد فرهنگ ها و بازرگانی و تجارت، میان چین، هند، خلیج پارس و دنیای مدیترانه، گذشته اند. افغانستان هر دو، نقطه دیدار و کوره ذوب نفوذ فرهنگی بوده است. در نتیجه، در درازنای تاریخ از خویش سهم بزرگ و مهمی در شکل دهی تمدن، به جای گذارده است. ساحه بزرگ جغرافیه یی و فرهنگیی که افغانستان قلب آن را شکل داده است، از آمو تا سند، گسترش می یابد. با آن هم، در چارچوب دولت معاصر کنونی، می توان نشانه های روشن جیوگرافی جسمی و جیوگرافی انسانی را در وجود کوه ها، دشت ها و وادی های پُر بار، متبلور و در کنار هم دید.
با شگفتی باید باید آور شد که هیچگاه کتابی که توجه اصلی اش در مورد باستانشناسی در افغانستان متمرکز بوده باشد، نوشته نشده است. با آن که در کتاب هایی که به تازه گی ماسسون Masson و رومودین Romodin در سال ۱۹۶۴ع. و ل. دوپری ۱۹۷۳ع. نوشته اند توجه به شاهد های باستانشناسی نموده اند، اما، آنان تنها در چارچوب تاریخی، این کار را انجام داده اند و بس. دو اثر یاد شده اولی در دسترس خواننده گان انگلیسی زبان قرار نیستند و هرگز توانایی معرفی ساده یی را هم در مورد باستانشاسی افغانستان برای این گروه، ندارند. ما به این باور هستیم که با این اثر بتوانیم همین جای خالی را پُر نماییم. از پایان جنگ جهانی دوم به این سو، نگاه جهانی به افغانستان بیش تر شده است. این امر را در وجود افزایش تعداد بیش تر کشور ها که گروه های کاوشگر باستانشناسی را به این کشور فرستاده اند، می توان دید. به این گونه، زمان آن فرا رسیده است که ترکیبی از کار های کاوشگرانه باستانشناسی اولی و تازه را، ارایه نمود. برای بار اول است که می توان گفت که مواد مورد نیاز در دسترس اند. از سوی دیگر، توجه در این مورد در خود افغانستان روز به روز زیاد تر می گردد، و ما امیدوارم که این کتاب با آن که حاصل کار دانشنمدان خارجی در آن گرد آوری شده اند، مورد توجه خود مردم افغانستان قرار بگیرد. در پرتو آگاهی بیش تر از دانش باستانشناسی در هند، ایران و آسیای مرکزی که افغانستان در مرکز همه این سه بخش قرار دارد، می توان یاد آور شد که کار بیش تر در این جا به غنای دانش هر سه بخش و خود کشور می افزاید.
چگونگی بر خورد با مساله و ساختار کتاب
این کتاب را می توان هم حاصل کار جهانی از یک سو و پُر اعتبار از جانب دیگر خواند، زیرا کاوش های باستانشانسی در افغانستان در جریان سه دهه، از گستره واقعی جهانی بر خوردار بوده است. با دید در این دوره زمانی، چارچوب پیچیده گی فرهنگیِ و تازه گی بخش زیاد کارها و کاوش های که گزارش شده اند، چنین به نظر می آید که به تر هست تا به نویسنده گانی توجه نمود که با سرعت با منطقه های گونه گونه و دوره های مختلف کاوش باستانشناسی، آشنا گردیده اند، تا بر گزارش های دست دومی که از سوی یک و یا دو نفر تهیه شده است. آنانی که در این اثر سهم گرفته اند، به هر دو بخش اروپا و امریکا تعلق دارند و در افغانستان به کاوش های محلی و یا میدانی در چند سال پیش، دست زده اند. بخش زیاد آنان دارای برنامه های کاوشی مهم که هنوز در برابر شان قرار دارند، می باشند. همه در بخش کار شان آدمان خبره و توانمند اند. اینان به کار باستانشناسی نی تنها در افغانستان، بل در کشور های دیگر، دست زده اند. برای این که این اثر شکل کار جمعی را بگیرد، ما توانستیم تا یاری خبره گان محلی رانیز دریافت کنیم. در هر فصل و باب، نویسنده یی که در مورد باستانشتاسی در افغانستان می پردازد، به بخش گسترده و وسیع جنوب آسیا و آسیای مرکزی نیز توجه می نماید. این کار، از توان یک خبره که توجه به یافته های نو نماید، به تنهایی نمی تواند برآید. هم چنان هردو ویراستار دست به کاوش هایی محلی در افغانستان زده اند. البته کار اساسی و مهم شان در جای دیگر بوده است. اما، هردو، در کار کاوش های باستانشناسی در افغانستان سال های زیادی، پرداخته اند.
ما به حیث ویراستاران مداخله کم تری ـ تا جایی که ممکن بوده است ـ در متن نوشته های همکاران نموده ایم. البته در برخی مورد ها با مشوره، دگرگونی های لازمی را به گونه یی وارد کرده ایم تا اثر جامع تر و همه گیر تر شود. ما حتا تلاش ننموده ایم تا از دید زبان انگلیسی، همگونی نوشتاری را بر همه نوشت ها تحمیل نماییم. اساس کار کتاب را دید زمانی می سازد، اما، گاهی موضوع ها از پیش از تاریخ شروع و به تاریخ می پیوندد.
پس منظر جیو گرافی یا جغرافیایی پیش و پس از دوران تاریخی در افغانستان، هم از دیدگاه های شکلی، جسمی و انسانی در بخش اول به وسیله بانو سوفیه بولبی، Sophia Bowlby توضیح داده شده است. به دنبال آن بخش هایی می آید که از دید زمانبندی به شرح دوره های مهم پیش تاریخ و تاریخ، می پردازد. در بخش دوم آقای ریچارد س. دوایس، Richard S. Davis نگاهی به نخستین باشنده گانی که تا کنون در باره شان آگاهی هایی به دست آمده اند، می اندازد. هم چنان او به مهم ترین دگرگونی های تازه که در شکل ساختشناسی خصوصیت های زمین از دید زمین شناسی، در پایان دوران یخچال اخیر رخ داده است، می پردازد. در میان این بخش و حصه دیگری که جیم گ. شففر، Jim G. Shaffer دروازه بحث در باره دوره پایانی دوران سنگ و سر آغاز و پیش درآمد تولید زراعتیی که در این بخش جهان رخ داده است، را می گشاید، پیوند تنگاتنگ درونی دیده می شوند. این بخش در بر گیرنده قسمت باقیمانده دوران پیش از تاریخ کشور را تا مرحله هزاره دوم و آغاز دوران آهن که به صورت نسبی آگاهی کم تری در موردش وجود دارد، در بر می گیرد. تاریخ ثبت شده و نوشته شده با پیروزی های هخامنشیان در سده ششم پیش از عیسا، اغاز می گردد. بخش های چار و پنج را می توان کار مشترک داوید مک دووال David MacDowall موریزیو تاددی، Maurizio Taddi به حساب آورد. اولی مساله سنگنوشته ها و سکه ها را به بررسی می گیرد. او در این کار یک پیشگفتار تاریخی کوتاهی را ارایه می دهد و پس تر به بررسی نشانه ها، شاهد ها و نماد های اسکان، معماری و تاریخ هنر، دست می یازد. بخش چارم، سده های میان پیروزی هخامنشیان و آمدن مردمان کوچی یوه ـ چی Yueh-Chi را در شمال در بر می گیرد. در آن، لشکر کشی الکسندر بزرگ و دودمان های یونانی در باختر و کابل نیز مورد توجه قرار می گیرند. بخش پنجم، به ظهور شاهنشاهی و امپراتوری کوشان می پردازد و با نگاهی به خاندان های بعدی تا یفتالیان و ترکان، و تجاوز عربان که آغاز فرمانروایی مسلمانان را در افغانستان نشانی می نماید، ادامه می یابد. این بخش، هم چنان در برگیرنده اشاره هایی به مغاره های بامیان و یاد گار های مربوط می گردد. باستانشناسی دوران مسلمانان را در بخش های شش و هفت، کلاوس فیشر Klaus Fischer به بررسی می گیرد. این بخش با یورش عربان گشایش می یابد و سده های بعدی تا یورش مغلان، به شمول دوره غزنه ییان و غوریان را در بر گرفته پس تر به خاندان هایی که جای مغلان را می گیرند، می پردازد. این امر، تا هنگام فرمانروایی تیموریان ادامه می یابد. بررسی هر لایه بر کشف هایی که صورت گرفته و یاد گار هایی که باقی مانده اند، استوار است. این ها بخش مهم باستانشناسی را در افغانستان در بر می گیرد. البته به سند ها و شاهد های دیگری نیز توجه جدی صورت می گیرد. بخش های فشرده معرفی تاریخی که در پیشگفتار این بخش ها می آیند، به اثر مهربانی پتر جکسن، Peter Jackson استاد دانشکده چرچیل در کامبریج، هنگام بیماری موقتی پروفیسر فیشر، آماده شده اند.
در گستره وسیع کتاب، ما تلاش نموده ایم تا بر بخش باستانشناسی تاکید بورزیم تا تاریخی. ما همه به خلای ژرفی که میان داده های باستانشناسی و تاریخی وجود دارند، آگاهی کامل داریم. این گیرش من Ghirshman بود که ترکیب تمام عیار و کاملی از داده های باستانشناسی و تاریخی را درچارچوب بررسی هایش در مورد ایران و افغانستان، به دست داد. یگانه توجیه ما، اگر بتوان آن را توجیه خواند، این خواهد بود که ما چنان حجم بزرگی از مواد نو را فراهم آورده ایم که اگر دست به چنان ترکیبی می زدیم، این اثر به شدت پـُر حجم تر و کلفت تر می گردید. برای خواننده یی که می خواهد مرجع بیش تری در مود تاریخ داشته باشد، به کتابشناسی ها و از آن میان اثر فریزرـ تیتلر Fraser-Tytler در سال ۱۹۶۷، کتاب های ماسسون Masson و رومادینRomodin ، در سال ۱۹۶۴، کتاب دوپری Dupree در سال ۱۹۷۳ و در بخش عمومی تاریخ افغانستان به دانشنامه اسلام و هم چنان به تاریخ کمبریج در مورد ایران، سری بزند.
ما، به حیث ویراستاران، در چارچوب نیاز، تلاش نموده ایم تا دستگاه نوشتاری اسم ها را که از یک زبان به زبان دیگری صورت می گیرد، در مورد همه نویسنده گان را همسان بسازیم، اما، می دانیم که هنوز هم در این مورد کمبود ها و کاستی هایی وجود دارند. با آن که شیوه نوشته برخی نام کسان و جای ها همسان اند، در برخی مورد ها اجازه داده ایم که شکل های گونه گونه، حضور داشته باشند. این را می دانیم که در بعضی حالت هایی که به برخی تغییر ها دست زده ایم، سبب رنجش عده یی شده است. ما، در این راستا از نظام نوشتاری خویش کار گرفته ایم و توجه بیش تر به ساده گی و روانی برای همه خواننده گان و حتا خبره گان، نموده ایم. امیدواریم تا گروه دومی بر ما زیاد خرده نگیرند. تاریخ تثبیت شده به وسیله کاربن، که به شیوه لیب بی Libby* معروف است و یا به شکل تاریخ ساده نگارش یافته است. بعد، تاریخ پیش از عیسا، شماره آزمایشگاه یا تاریخ ثبت شده در گاه نامه می آید. اندازه گیری دیگر همان جدولی است که در سال ۱۹۷۳، به میان آورده شد. بخش زیاد زمان ها در نشریه رادیو کاربن به دست نشر سپرده شده اند. از این رو، در برخی داده ها اولی در خط دقت بیش تر، دگر گونی رخ داده اند. برای زمان تاریخی همان پیش از عیسا و عیسایی، آورده شده اند.
* پروفیسر ویللارد فرانک لیب بی که در روز ۱۷ دسمبر ۱۹۰۸ در کولادور امریکا تولد و به روز هشتم ماه سپتمبر ۱۹۸۰، از جهان گذشت، دانشمند بزرگ در رشته فزیک و کیمیا و برنده جایزه نوبل در کیمیا بود. او با پدید آوردن روش تاریخ یابی افزار بازمانده کهن به وسیله کاربن، دگرگونی ژرفی در دانش باستاشناسی به میان آورد.(طرزی)
تاریخ کاوش های باستانشناسی در افغانستان
٫٫هرگاه هر احمقی به این سموچ بلند دست بیابد،
می داند که چارلز ماسسون پیش از او در این جا بوده است،،
افغانستان، خلاف هند و روسیه دو همسایه بزرگش، که هر دو شعبه های دولتیی را برای کاوش های باستانشناسی در سده نزدهم پدید آوردند، به صورت کامل برای باستنشاسان نا شناس باقی مانده و اداره یی در این مورد را تا سال های اخیر، سر و سامان نداده بود. نخستین باری که نماد های یادگاریش ثبت گردید، به وسیله جهان گردان و گردشگران بود. بار اول چینیان به این کار دست زدند و بعد مسلمانان و در آخر اروپاییان. بخش زیاد نوشته های چینیان به کسانی تعلق دارند که زیارتگران بودایی به حساب می آمدند. آنان در جریان سفر برای زیارت جایگاه های مقدس در شمال هند، گام به سرزمین های پــُر خصم و نا آرام آسیای مرکزی و افغانستان نهادند. با ان که چنین به نظر می آید که این رفت و آمد کم از کم در زمان کوشان صورت گرفته باشد، مگر سند هایی که به دست ما رسیده و از گزند باد و باران روزگار به امان مانده اند، و از اهمیت زیاد بر خورداراند، از فا ـ هسین Fa-Hsien (در حدود ۴۰۰ عیسایی) آغاز می گردد. سفر نامه مشرح و گسترده هیون ـ سانک Hiun-Tsang که زمان میان سده هفتم را در بر می گیرد، اشاره هایی به یاد گار های زنده و موجود و همراه با اثر های ویرانشده دارد. این ها، همراه با مانده های منبع های کهن تر دست دوم از همین سده هفتم، ما را با بخش ها و یاد گارهای دوران کوشان در هند، آشنا می سازد. در میان جای هایی که در سفر نامه هیون ـ سانگ به آن ها اشاره صورت گرفته است، نیایشگاه نو Nava Sangharama یا Nau Bihar در بلخ می باشد. او هم چنان از نیایشگاه هایی در کاپیسا و ننگرهار نام می برد. شرح پـُـر بـُعدی که او از بودا ها در بامیان که در آن روز ها بسیار نو بوده اند، می دهد به ویژه بسیار جالب است. او به ما آگاهی می دهد که بودای بزرگ در زیر نور خورشید مانند طلا می درخشیده است. (بیل Beal در سال ۱۹۰۶)
از سده هشتم به این سو جهانگردان و جغرافیه نگاران عرب، در مورد افغانستان نوشته هایی به یاد گار مانده اند . در برخی از این یاد داشت ها، به یاد گارها و نشانه های کهن، اشاره هایی صورت گرفته اند. در این راستا، در کتاب حدود العالم (۹۸۲ ع.) از بلخ و آتشکده زیبا و پر شکوه نوبیهار، هم چنان بامیان و ننگرهار و پیکره های بودا (مینورسکی Minorsky در سال ۱۹۳۷ع.) ذکر به میان آمده است. این ها، توجه نویسنده گان بعدی را از آن میان یاقوت (۱۴۶۱ع.) که شرح جالب توجه یی از شهر و یاد گار هایی باقیمانده، می نگارد، به خود جلب نموده است. او از نقاشی های دیوار بامیان گپ می زند و می افزاید ،٫٫ نقش تمام پرنده گانی که خدا آن ها را خلق نموده است، بر آن می توان یافت.،،
در نوشته های اروپاییان نی تنها شرح همه جانبه سفر را می توان دید، بل در آن ها از گرد آوری سکه ها، نیز حرف به میان می آید. آن گونه که می دانیم توجه جدی در این زمینه در هند و روسیه، صورت گرفت. همین شناخت سکه های ایو کراتیدس Eukratides (او آخرین شاه یونانی در باختر بوده است. او در میان سده دوم پیش از عیسا، در باختر فرمانراویی می نمود. بر سکه هایش واژه بزرگ، نیز نقش یافته است. او به اثر کودتایی قدرت را به دست گرفت. بخش زیاد زمان فرمان روایش را در جنگ با شاهان همسایه درهند، گذراند. او پروپامیزاد و گندهارا را به دست آورد. در راه بازگشت، یکی از پسرانش او را کشت و بدنش را تکه تکه نمود. تصویر کاملی از زنده گیش درسکه های باز مانده از او، نقش یافته است. طرزی) و تیودوتوس Theodotus بودند که در سال ۱۷۳۸َ ع. به تیوفیلوس بایر Theophilus Bayer توانایی بررسی را در این زمینه بخشید. ( آن گونه که می دانیم در دوران پس از مرگ الکسندر تا تمام سده های میانه، آگاهی هایی در مورد شاهان یونانی در باختر در صندوق خانه های فراموشی، خوابیده بودند. این کار تا آغاز سده چاردهم عیسایی دوام یافت. برای بار اول ت. بایر، رساله هایی به زبان لاتین به نام شاهان یونانی در باختر Historia Regni Graecorum Bactriani را نوشت. جالب است که این اثر بر اساس دو سکه یی که از این دوران به دست آمده بودند، استوار است. از این پس، به اثر توجه دانشمندان به ویژه سکه شناسان کهن، اسرار پوشیده چل فرمانروای یونانی در باختر از پرده به بیرون افتاد. طرزی) پس تر از آن سکه های باختری، راه درب صندوقخانه های گردآوران سکه را در فرانسه، بریتانیا و ایتالیا باز کردند. در حقیقت امر، همین سکه ها بودند که درب باختر و شاهان یونانیش را به روی دانشمندان اروپایی گشودند. این امر راه را برای بررسی شاخه های گونه گونه باستانشناسی شرق در هند و اورپا باز کرد. گشایش انجمن آسیایی بنگال در کلکته به وسیله سر ویللیام جونز Sir William Jones در سال ۱۷۸۴ع. بر این کار مهمیز تندی زد. به زودی، جستجو گران زیاد به این سو روی آوردند. بررسی های شان، راه به صفحه های نشریه انجمن باز نمود. جمز پرنسپ، James Prinsep کتابدار انجمن خود، به بررسی سنگنوشته ها و سکه ها دست یازید و این کار، درب بیش تر آگاهی را باز نمود. پرنسپ، دست به نشر و تصویر سازی سکه های کهنی که به وسیله مسافران و دیگران از خود شمال شرق هند و افغانستان، کشف گردیده بودند، زد. در میان اولین مسافران می توان از و. موورکروفت W. Moorcroft و گ. تری بیک، G. Trebeck که اثر شان به نام سفر هایی در ساحه های همالیا ( ۲۵- ۱۸۱۹) در سال ۱۸۴۱ ع. به دست نشر سپرده شد و هـ. و. بل لو H.W. Bellew که اثری به نام افغانستان و افغانان دارد، (۱۸۳۹) می توان نام برد. آنان از یاد گار های متعدد و گونه گونه میان پشاور و کابل و بعد تا بامیان و بلخ، نام برده اند. مسافر دیگری که در آن روزگار پیشین در این جا گام نهاد، سر الکسندر برنس Sir Alexander Burnes که دید مو شگاف و ذهن پـُـر بارش بررسی های پـُـر ارزش تاریخی و باستانشانسیی را در راه سفرش به بخارا در ۳۳-۱۸۳۱ نموده است، می باشد. (برنس. ۱۸۳۳، ۱۸۳۹).
سال های ۱۸۳۰ع. شاهد انفجار ناگهانی کارهای باستانشناسی گردیده بودند. زمینه این کار را نگرانی بریتانیا، از گسترش شاهنشاهی و امپراتوی روسیه به سوی آسیای مرکزی، فراهم نمود. در میان اولین کسانی که نقش مهمی در گسترش دانش باستانشانسی افغانستان، بازی نمود چارلز ماسسون بود. او در میان سال های ۱۸۳۴ و ۱۸۳۷ دست به سفر های گسترده یی در این کشور زد. همو بود که اولین گزارشی در مورد شهر قدیمی و کهنه بگرام، ارایه نمود. او پیشنهاد نمود که این همان شهری است که الکسندر بزرگ آن را بنیاد گذاشت و در سرچشمه های کهنی از آن به نام الکسندریه قفقاز و یا الکسندریه پروپامیزاد، نام برده شده است. (ماسسون، ۱۸۳۳، ۱۸۶۳ع. الف و ب.) او در این جا، در جریان چند سال کوتاه، بیش از سی هزار سکه، به شمول سکه های بسیاری ازشاهان یونانی و کوشانی، گرد آورد. همین یافته های بودند که بیش از همه توجه جهان را به افغانستان برای دریافت و بررسی اثر های باستانشناسی قدیمی، جلب کردند. او هم چنان موفق گردید تا نماد و یاد گار های کهن را در اطراف کابل کشف نماید. او به بامیان سفری نمود و خط هایی را که به وسیله ذغال توسط مسافران پیشین به شمول موورکروفت و تری بیک بر دیوار های آن نقش یافته بودند، متوجه شد. (ماسسون ۱۸۳۶ پ، ت.). او خودش نوشته یی را که بیش تر به شعر درهم و برهمی می ماند (ما آن را در آغاز این بخش آورده ایم) در جایی که از دسترس به دور باشد، درست در بالای سر بودای بزرگ، به یاد گار ماند. یک سده بعد، آن را یک عضو هیت باستانشناسی فرانسه یی کشف نمود. جای دیگری که چشم تیز بینش را جلب نمود، در اطراف جلال آباد، در وادی دریای کابل بود. او در آن جا به صورت شگفت انگیزی چند تا معبد بودایی را همراه با تل های خاک که بیانگر ساختمان های قدیمی اند، بررسی نمود. او نتیجه های بررسی اش را از بگرام و جای های دیگر برای بار اول در نشریه انجمن آسیایی بنگال، جلد های یک تا پنج، نشر نمود. بعد در بخشی را در نشریه آریانا انتیکا Ariana Antiqua که کارش را هـ هـ. ویلسن H.H. Wilsom پیش می برد، به دست نشر سپرد.(۱۸۴۰ع.) ماسسون به کاوش هایی در معبد هایی گونه گونه دست زد. در میان اثر های یادگاری کهن، تعداد زیاد سکه و صندوق گوهر های بیماران را که اکنون در موزیم بریتانیا می باشد، می توان نام برد. درهمان هنگام که ماسسون از این بخش ها دیدن می نمود داکتر م. هونیگ برگر، M. Honigberger طبیب معروف سویسی که در خدمت سکهان بود، دراه بازگشت به اروپا از افغانستان گذر نمود. او نیز به جای هایی در جلال آباد و کابل سری زد. او به کاوش هایی پرداخت و سکه هایی را نیز گرد آوری نمود. او نتیجه های کارش را در نشریه آسیاتیک Asiatique میان سال های ۱۸۳۶ تا ۱۸۳۹، نشر نمود. ج. گ. گرارد، J.G.Gerard که با برنس Burnes همراه بود، خاطره یی از خویش در مورد همان جای ها، به یادگار ماند.(گرارد، ۱۸۳۴ع.)
کاوش های گونه گونه در دهه سوم سده نزدهم، راه را برای نشریه های مهم و زیادی باز نمودند. ما پیش تر نامی از نشریه آریانا انتیکا که زیر نظر ویلسن نشر می شد، بردیم. نویسنده دیگری که از مواد جدید بهره گرفت کریستین لاسسن C. Lassen اهل ناروی بود که تمام عمرش را در دانشگاه بن کار کرد. او در سند دفاعی تحصیلی اش را در باره تاریخ شاهان هند و سکایی مربوط به باختر، کابل و هند،ا در سال ۱۸۳۸ع. نوشت. با یورش بریتانیا در سال ۱۸۳۹ بر افغانستان، و نا آرامی های سیاسیی را که بار آورد، حجم بررسی ها و کاوش های اصیل خشکیدند. از آن پس، گزارش های تیت و پراگنده مسافران است که دارای مواد نو اند. مانند سفر های کاروان، Caraven Journeys اثر ج. پ. فرریر J.P. Ferrier که در سال ۱۸۵۶ نشر شد، قابل یا آوری است. در آن خاطره های سفر ۱۸۴۶ع. درج شده است. در آن ها اشاره هایی به اثر های یادگاری باستانی در قره باغ، کندهار و جای های دیگری شده اند. او هم چنان اشاره های هیجان آمیزی به بقایای یک شهر کهنه در وادی میان سر پل و بودهی Boodhi (تا جایی که دیده می شود چنین نامی در آن بخش ها وجود ندارد. ممکن این اشتباهی است که در نوشته رخ داده است و یا بودایی بوده باشد. طرزی) که در آن جا متوجه تصویر های نیمرخی که در دل صخره یی کنده شده بودند، در اثرش آورده است. این اثر ها از دید باستانشناسان بعدی که باید به کشف دوباره آن ها دست می زدند، به دور مانده اند. گردآوری سکه ها آن گونه که پ. گاردنر P. Gardner در اثرش به نام گردآورده هایی از سکه شاهان یونانی و سکایی باختر در موزیم بریتانیا (۱۸۸۶)، ذکرکرده است، همچنان ادامه داشت. نگارش های جیوگرافی مانند اثر های هـ. ج. راورتی H. J. Raverty زیر عنوان یاد داشت هایی در باره افغانستان، (۱۸۷۸) و ت. هـ . هولدیچ T. H. Holdich با عنوان مرز هند (۱۹۰۱) و دروازه هند (۱۹۱۰)، دارای آگاهی های ارزشمند باستانشناسی، با آن که در این خط نوشته نشده اند، می باشند.
علاقه روسیه به آسیای مرکزی در نوشته ف. نظروف، F. Nazarov که در سال (۱۸۲۱) نوشت و توجه به کار های باستانشناسی و تاریخی در دیگر اثر ها مانند بررسی ی. بیچرین I. Bichrin درمورد اثرهای کهن آسیای مرکزی (۱۸۵۱)، در نوشته ک. ریت تر K. Ritter به نام کابلستان و کافرستان (۱۸۶۷) و نگاه های و. توماشک، O. Tomaschek به ویژه بررسی های آسیای میانه یی اش (۱۸۷۷) قابل توجه اند.
در سده بیستم ما شاهد برآمد نام های نو در رده آنانی هستیم که از ایشان نام بردیم. در این میان می توان از سه نفر به ویژه یاد آوری نمایم، و. و. بارتولد V.V. Bartold که در میان سال های۱۹۳۰-۱۸۶۹، می زیست و کارهای زیادش در مورد آسیای مرکزی پیوند نزدیک با افغانستان دارد، سر آورل شتاین Sir Aurel Stien که میان سال های ۱۹۴۳-۱۸۶۲زیست، و علاقه شدیدش به باستانشانسی، پایش را برای کاوش های جدی در آسیای مرکزی، هند و ایران که در دامنه های مرز جیوگرافی افغانستان قرار دارند، کشاند، و ا. فوشر A .Foucher که در سال های ۱۹۵۲-۱۸۶۵حیات داشت، و علاقه شدیدی به حضور و نفوذ دامنه فرهنگ یونانی و هللنی در شرق داشت، او را به سوی افغانستان که سال های آخرعمرش را در بر می گیرد، کشاند. تمایل اولی او را می توان در اثر بسیار مهمش به نام هنر یونانی ـ بودایی در گندهارا (جلد اول، پاریس ۱۹۰۵ و جلد دوم پاریس، ۱۹۱۸) دید. این امر در نشریه های جانبی دیگری نیز ادامه یافت. فوشر، با این اثر هایش، جای یک چهره مهم را در میان مورخان هنری در این ساحه، به دست آورد. این داده های اولی او با کار های دیگری مانند تت (۱۹۱۲) Tate در باره سیستان، ادامه یافت.
با امضای موافقنامه یی میان افغانستان و فرانسه، دروازه دوران نوی برای بررسی ها و کاوش های باستانشناسی در سال ۱۹۲۲ آغاز یافت. در نتیجه این توافق، گروه کاوشگران باستانشناسی فرانسه یی در افغانستان، به کار بررسی در این بخش دست یازیدند.. به این گونه کاوش های باستانشناسی در انحصار این گروه قرار گرفت. این امر، نهاد دایمیی را برای کاوش های باستانشناسی در کشور بنیاد گذاشت. این کار را می توان حاصل تلاش شوق و ذوق شدید ُفوشر، در این زمنیه دانست. او یگانه فردی بود که به صورت طبعی ریاست این ساختار را می توانست به دوش بکشید. بار و ثمر کار او را می توان در صفحه های یک سلسله گزارش هایی زیر نام يادداشت ها، دید. در میان آن ها می توان از کار عظیمش به نام باختر تا تاکسیلا، راه قدیمی به هند (دو جلد، ۱۹۴۲ و ۱۹۴۷) نام برد. در کنار این اثر ، یک سلسله نوشته های دیگری از او نیز قرار دارند. هم چنان کاوش هایی در هدده به وسیله ژ. بارتو، J. Barthoux و دیگران، یک سلسله بررسی ها در بامیان، به ویژه توسط ژ. هاکین J.Hackin که جای فوشر را به حیث رییس گرفت، کاوش و بررسی در بگرام، به شمول کشف گنجینه شگفت آورش به وسیله هاکین، ر. گیرشمن R. Ghirshman و دیگران، بررسی های سکه های دوران یفتالیان و تعداد زیاد سکه های یونانی، کشف و کاوش معبد خاندان کوشان در سرخ کوتل، به وسیله د. شلومبرگر، D. Schlumberger میان سال های ۶۳-۱۹۵۲ع، بررسی های کاخ های غزنیان در بوست و لشکر گاه و کشف منار جام به وسیله ا. ماریک A. Maricq و در آخر، کار کاوش نادعلی در سیستان به وسیله گیرشمن، ۱۹۳۸، و موندیگک نزدیک کندهار توسط ژ. م. کاسال J. M. Casal ، در میان سال های ۱۹۵۱ و ۱۹۵۸ که هر دو جای به پیش از تاریخ تعلق دارند، شایسته یاد آوری اند. تازه ترین کشف که در خط دیدگاه فوشر، قرار داشت، شهر یونانی به نام آی خانم در سال ۱۹۶۳، و کاوش های بعدی به وسیله شلومبرگر و پ. برناردP. Bernard ، جانشینش می باشند.
در سال هایی تا آغاز جنگ جهانی دوم، کشور های دیگری نیز به مساله علاقه گرفتند. در سال ۱۹۳۸، یک گروه کاوشگران بریتانیایی، به شمول ای. بارگر E. Barger و پ. رایت P. Wright ، بخش هایی را در شمال، به ویژه در حوالی بدخشان و کندز، مورد کاوش قرار دادند. مگر این پایان جنگ جهانی دوم بود که توجه جهانی را به کارهای باستانشناسی در افغانستان رنگ نوین بخشید. در بخش های دیگر، ما با این نام ها و کار هایشان آشنا می گردیم. در این جا اشاره یی به پهنای مساله می اندازیم. حکومت هند در سال ۱۹۴۶، گروهی را به رهبری مورتایمر وهیلرMortimer Wheeler ، رییس عمومی اداره باستانشناسی، به افغانستان فرستاد تا در جریان دیدار، به بررسی میدان های باستانشناسی، به ویژه در شمال، دست بیازند. علاقه هند در این زمینه ادامه یافت و در وجود یک سلسله کاوش هایی که هدف آن یاری رساندن به حکومت افغانستان برای نگه داری بامیان بود، تبلور می یابد. آنان در جریان رسیدن به این هدف، دست به کاوش هایی هم زدند. باید یاد آور شد که در این راستا، کار هیت فرانسه یی ادامه می یافت. یک هیت باستانشناسی ایتالیایی که پیوند نزدیک با انستیتوت طبی در شرق، داشت و از دیدگاه های گ. توچی G. Tucci ، الهام می گرفت، از سال های ۱۹۵۰ به کار در این عرصه شروع کردند. این گروه دست به کار کاوش ژرف زیر نظر ا. بومباچی A. Bombaci و و. سی سرراتو U. Scerrato در حوالی غزنی و در بازماند های اثر های بودایی در تپه سردار، دست یازیدند. کار کاوش بریتانیا بخش زیاد در پایگاه های منفرد صورت می گرفت تا آن که در سال ۱۹۷۲، انستیتوت بریتانیایی بررسی های افغان در کابل بنیاد گذاشته شد. این نهاد به کاوش هایی در کندهار دست زد. کار جرمنان به بخش بررسی بازمانده های تاریخی دوران اسلام در سیستان و هرات، متمرکز بود.
امریکاییان به کار پـُر حجمی کاوشی پرداختند. و. فیر سرویز W. Fairservis اولین ماموریت کاوشی را در ساحه های کندهار و سیستان رهبری نموده به کاوش در این ساحه دست زد. بعد، ل. دوپری L. Dupree ، به بررسی در تپه ده موراسی، پرداخت و فیر سرویز به کار بیش تر در سیستان ادامه داد. دوپری، هم چنان بررسی هایی را در شمشیر غار، انجام داد. رودنی یانگ Rodney Young به کاوش در بخش دیوار دفاعی بلخ پرداخت و موفق گردید تا داده هایی زمان وار به دست آورد، و کارلتن کوون Carleton Coon ، به کارهای پیش آهنگ گونه یی در غار قره کمر، نزدیک ایبک، در سال ۱۹۵۴، پرداخت و ذخیره هایی از دوران سنگ را کشف نمود. (کوون،۱۹۵۷). این ها را می توان اولین کشف هایی در مورد دوران پیش از تاریخ در افغانستان خواند. دوپری از سال ۱۹۵۹ به این سو، دست به کاوش های بیش تری در مورد دوران پیش از تاریخ در آق کوپروک، واقع در غرب بدخشان و جای های دیگر در شمال کشور زده است. جورج دالس George Dales در سال ۱۹۷۰، دست به بررسی هایی در سیستان و نادعلی، زد.
اتحاد شوروی به تازه گی ها در وجود کاوش های مشترک افغان ـ شوروی که از سال ۱۹۷۱، به این سو آغاز گردید، در آقچه به شمول داشلی، تپه طلا و تپه التین، دست به کاوش هایی زده است. این کاوش ها، آن گونه که از نشریه های مربوط فهمیده می شود، دست آورد های مهمی را به همراه آورده اند. ماموریت باستانشناسی جاپان که به دانشگاه توکیو، پیوند داشته اند، از سال ۱۹۶۰ به این سو در افغانستان به کار مشغول بوده اند. در آغاز کار، با رهبری س. میزونو S. Mizuno ، کار کاوش در منطقه ایبک، شروع شد. آنان به تازه گی با همکاری باستانشناسان افغان، بخش های بودایی در هدده را کاوش نمودند.
در پایان نیاز است تا نگاهی به کار کاوش باستاشناسی توسط حکومت افغانستان بیندازیم. از سال ۱۹۶۵، به این سو، داکتر شاهی بای مستمندی و بعد داکتر زمریالی طرزی، دست به کار در تپه شتر و ساحه های اطراف هدده زدند. به این وسیله کار سنگ بنای مکتب کاوش های باستانشناسی محلی، به زمین گذاشته شد. با نگاهی به تعداد جای های کهن و باستانی که تا کنون به وسیله کار و پشتکار دقیق روشن شده اند، می توان به کار پــُرشکوهی که صورت گرفته است، سر احترام فرود آورد و دیده به راه پیشرفت بعدی شد.
برای نقطه پایان گذاردن به این بررسی کوتاه تاریخ کاوش های باستانشناسی در افغانستان، ما بر آن هستیم تا به دو خط تمایل که در سه دهه کار، روشن شده است، اشاره هایی داشته باشیم. نکته اول بر می گردد به شرکت جهانی در این میدان. حکومت افغانستان، نی تنها به حضور گروه های باستانشناسی خارجی اجازه کار را در کشور داد، بل تلاش نمود تا در کار آنان سهم شایسته یی را بگیرد. این اثر پــُرارج و با صلاحیت را می توان میوه شرین این تمایل به حساب آورد. در آینده دراز مدت باید توجه بیش تر به پرورش باستاشناسان خودی نمود تا خود خویشتن کار کاوش را به دوش بکشند. یکی از مایان در همان آغاز کار، به این امر توجه شایان نمود.(اللچین، ۱۹۵۷ـ ۱۴۱) در آن یاد داشت چنین می خوانیم:
٫٫ امیدواریم که آن زمان دیر نباشد که حکومت افغانستان با علاقه عظیمی به بخش های باستانیش نگاه نماید و خود در کار کاوش و بررسی دست بیازد. کار، آن گاهی به اوج بیش تری دست می یابد، که پشتیبانی و حمایه مردم محل را به همراه داشته باشد.،،
در جریان همین دو خط تمایل، افغانستان به پیشرفت بزرگی دست زده است، و گذشته اش ـ که زمانی به دست فراموشی سپرده شده بود، زیرا ناشناس و دست نایاب به حساب می رفت ـ درب شناسایی اش را به روی جهان باز نموده است.
ادامه دارد