عمر شمس:
یکی از سایت های فرانسوی ویدیو کلیپ های را در مورد جنگهای افغانستان و کارنامه های جنگی احمدشاه مسعود بنابر روابط خاص و تنگاتنگی که با مسعود و گروه شورای نظار او داشت و دارد، به نشر سپرده که از جمله سه و یا چهار کلیپ آن مورد توجه حلقات سیاسی مربوط به ح.د.خ.۱ و یا حزب وطن قرار گرفته
و باعث مناقشات و جنجالهای سیاسی گردیده است، زیرا در این ویدیو کلیپها گوشه های از حوادث سال ۱۹۹۲ که منجر به سقوط حاکمیت و انحلال حزب وطن، قتل و کشتار حدود ۷۰۰۰۰ شهریان کابل و ویران شدن ۸۰ فیصد آن شهر شد، به شکل زنده و انکار ناپذیر بدسترس قرار گرفت.
مجریان وسپوتران حوادث همواره در تلاش بوده و میباشند تا نقش و سهم خویش را در آن حوادث جنایتکارانه انکار و پرده پوشی نموده و به اصطلاح برف بام خویش را بر بام دیگران به اندازند. بدینمنظور در این راستا مقالات و اتهامنامه های فراوانی به نشر سپرده و هنوز هم میسپارند، که آخرین آن سندی جعلی و خود ساخته شبکه توطیه گران است که جعل بودن آن به سرعت ثابت شد.
این سند که در پای شخصیت گرانقدر کشور ما محترم عبدالرحیم هاتف جعل شده توسط محترم هاتف صاحب شدیداً رد ګردید و ترجمانی را که آقای عبدالوکيل نامبرده، ثابت شده که مدت ها قبل ازین زمان حیات نه داشته است . پس قضاوت کنید که این توطیه گران حرفوی تا چه سرحد چشم سفید و دیده درا اند که بر زنده گان و آنهائيکه حیات ندارند اتهام میبندند.
طرف دیگر مناقشه این ویدیو کلیپها را بحیث اسناد انکار ناپذیر حوادث و توطیه های سال ۱۹۹۲ که منجر به سقوط حاکمیت حزب وطن و موجودیت فزیکی آن شد، استقبال و گرداننده ګان وسازمان دهنده گان حوادث را به مثابه جنایتکاران و خاینین به آرمانهای حزب ، وطن و مردم محکوم مینمایند.
ولی طرف منازعه که عناصر اصلی حوادث سال ۱۹۹۲ اند، در ویدیو کلیپها در حال رهبری عملیات نظامی و سیاسي حوادث وهمکاری تنگاتنگ با برخی گروپهای جهادی وبه خصوص احمدشاه مسعود، شورای نظار و جمعیت دیده میشوند که در حال ترتیب اعلامیه ها، رهنمود ها و سوق و اداره نیروهای مسلح اند و سقوط حاکمیت را به حاکمان جدید تبریک و تهنیت میگویند. اینها نشر و موجودیت چنین اسناد را انتظار نداشتند زیرا تمام اسناد و شواهد یرا که رد پای جنایت آنها را بدست میداد توسط ایشان قبل از تسلیمی حاکمیت از تمام آرشیف ها تصفیه و از بین برده شده بود، نشر این ویدیو کلیپ ها شوک شدیدی را بر آنها وارد کرد و با دستپاچگي گاه این و گاه آن شخص و رسانه را نکوهش و به ناسزا گرفتند و گاهی این کار را کار دشمنان نامريی و نامعلوم خویش میدانند که در این لحظه حساس تاریخی زمانیکه دو گروه یا سازمان به نام متحد ملی و نهضت فراگیر مصروف تامین وحدت خویش اند، به نشر آن متوسل شده اند .
قابل یاد آوری است که اینها بطور دایم حتی همین حالا همدیگر را به خیانت، توطیه و اجنتوری به سازمانهای استخباراتی بیگانگان متهم میکنند. در این مورد توجه تانرا به تازه ترین نوشته محترم هدایت حبیب که در سایت های انترنیتی نشر شده جلب میکنم. از اینرو هیچ جای شک و تردیدی نیست که در این افشاگری به گمان اغلب دست کسانی ذيدخل باشد که فعلا در معاملات ایجاد سازمان واحد در جهت اخذ امتیاز از همدیگر مصروف رقابت و چنه زنی اند.
ولی این مناقشات همینجا محدود نه مانده و باعث عکس العمل شدید و مشاجرات انترنیتی در بین گروه های مختلف از بقایایی ح .د.خ . ا یا حزب وطن گردیده است .
جنجالها در بین بقایای حزب وطن کاری تازه نیست و ازهمان آوان سقوط رژیم آغاز گردیده که بصورت مشخص این کار با نشر کتابی بنام «اردو و سیاست» آغاز و تا کنون ادامه دارد. قابل یاد آوری است که اردو و سیاست در زمانی دقیقآ سنجیده شده به نشر رسید، یعنی زمانی که دوکتور نجیب الله به شهادت رسیده بود و دیگر نمیتوانست در برابر آن جعلیات و اتهامات عکس العمل نشان بدهد، و از سوی دیگر توطیه گران بخاطر این خیانت نابخشودنی تحت فشار شدید اعضای حزب قرار داشتند. از اینرو آنها برای کاهش فشار و به گمراه کشانیدن اعضای حزب جعلنامه اردو وسیاست را به نشر سپردند که خود حاوی اعترافات فروان جنايات ایشان است و درست این زمانی بود که اعضای پراگندهء حزب، آرام آرام در محافل و نشست های خصوصی نسبت به خیانت که صورت گرفته بود، عکس العمل های شدید و شدید تری از خود نشان میدادند.
از اینرو گروه توطیه، تعرض خویش را جهت اغوا و فریب اعضای حزب و روشنفکران آغاز کردند. در این نبرد تلاش بعمل آمد تا با زیر پا نمودن تمام نورمهای مطبوعاتی و عادی و اشاعه دروغ و جعلیات، حقیقت حوادث را مغشوش و سر درگمی بوجود آورند، تا چهره های اصلی توطیه را در تحت نقاب دروغ و جعل پنهان نمایند. در این راستا از نشر هیچگونه دروغ و افترا اجتناب نورزیدند. اینها طی همین مدت بعد از سقوط حاکمیت، بر آنهائيکه قربانی توطیه شده اند، حمله ور شده و تلاش کردنده اند تا آنها را مسوول حوادث و فاجعه معرفی کنند. اینها مانند توطیه سقوط حاکمیت در جنگ تبلیغاتی نیز شیوه توطیه گرانه را در پیش ګرفتند، یعنی با هر امکان که در دست دارند، حقایق را به بشکل وارونه و مسخ شده ارایه و در برابر نشر حقایق به ایجاد موانع دست زدند.
اینها برای خاموش ساختن خشم حزبی ها، از روش تطمیع که با چاپلوسی و تملق همراه است همچنان از روش تهدید که با توهین، تحقیر تا سرحد تهدید فزیکی اشخاص همراه است، استفاده میکنند. در حال حاضراستفاده از میتود های مافیای انترنیتی و شیوه های بازاری توهین و تحقیر، یگانه وسیله و سلاحی است که آنها به طور موثراز آن استفاده مینمایند.
ولی برخلاف شیوه بازاری آنها، ما شاهد کسانی هم هستیم که بدون تعصب و اغراض و تمایلات شخصی و با رعایت کامل عفت کلام درپی حقیقت یابی اند و یگانه هدف آنها عبارت از رسیدن به حقیقت و ایجاد نهضت واقعاً ملی و دموکراتیک ومترقی است، اینها با حوصله و منطق قوی و بران حقایق را نه بر بنیاد تمایلات شخصی، گروپی، قومی وغیره، بلکه صرف بر بنیاد حقیقت بر پایه واقعیت مطرح میسازند.
طوریکه گفته شد با تأسف کسانی هم فروان وجود دارند که صرف از روی تعصب و یا هم بنابر پیوند های نا سالم بخاطر استتار واقعیتها با کلام بازاری و دور از اخلاق و منطق و از طریق توهین و تحقیر دیگران میخواهند فضای ناسالم و خفقان آور سیاسی را بوجود آورند.
این شیوهء مباحثه به همان شیوه های جنگ و نبردی شباهت دارد، که گروه های مسلح بعد از سقوط حاکمیت در کوچه ها و پس کوچه های شهرکابل به راه انداخته بودند و هر شهروندی را که دستگیر میکردند، به شیوه و میتود خاص خویش شکنجه و اذیت نموده و نابود میساختند. هر گروه جنگي تلاش میکرد تا با وحشیانه ترین شیوه اسیران را شکنجه و آزار جسمی و روانی دهند. کسانی در کشتارهای رقص بسمل از خود مهارت و استادی خاص از خود نشان دادند و کسانی هم درمیخکوبیدن بر فرق اسیران، درسینه بریدن ها و تجاوزات جنسي وغیره وغیره از خود لیاقت و استعداد بی نظیر نشان دادند.
اکنون نیز این قلم بدستان که خویش را سیاسیون، رهبران و مدعیان عجیب وغریب میدانند، آستین بر زده و با همان شیوهء جلادان و تفنگداران با زیر پا نمودن تمام اصول اخلاقی و حقوقی از به کاربرد هیچگونه کلام زشت و مردود علیه مخالفین خویش دریغ نه میورزند.
وقتی انسان به این همه توجه میکند، به اندیشه می افتد و از خود می پرسد، که اینها بلاخره چی میخواهند و چرا هر موضوع را چنان به تشنج و بیراهه میکشانند؟ چرا مانند انسان های نورمال و عادی حاضر نیستند روی مسایل و موضوعات مورد اختلاف بحث و صحبت نمایند و حرف خویش را بر پایه ارایه حقایق و واقعیتها استوار نماین؟!
جهان امروزجهان حقایق است، وسایل اطلاعات جمعی، به چنان نیروی عظیم و موثری در حیات روزمره انسانها مبدل شده که کوچکترین عمل رجال سیاسی و حتی انسان های عادی از آن پنهان باقی نمی ماند و آنرا به شکلی از اشکال به آگاهی همگانی میرسانند. هیچ چیز از چشم تیز بین مطبوعات پنهان نیست و نخواهد ماند.
باید گفت که در شرایط جهان امروز، نیروی وسایل اطلاعات جمعی به دژ تسخیر ناپذیر در برابر نیروهای ستمگر و تجاوزگر مبدل شده است. از همین رو نیروهای ستمگر، ضد مردمی، جنایتکار و مافیایی تلاش میورزند تا این نیروی مهار ناپذیر را مهارنموده و تحت کنترول خویش قرار بدهند. بخصوص این تلاشهای مذبوحانه در افغانستان به شیوه معمول و مروج باند های مافیایی و باند های مسلح و جنگ سالاری صورت میگیرد. ژورنالیستان بخاطر نشر حقایق تهدید، شکنجه، زندانی و حتی کشته میشوند و آنهائيکه از گزند تهدیدات مستقیم آنان دور اند، مورد هجوم تبلیغاتی دروغین، توهین، تحقیر و اتهام های بی اساس و بی پایه قرار میگیرند تا به این وسیله باعث خاموش ساختن تمام مجرا های بازتاب حقیقت گردند. دشمنی و خصومت با مطبوعات، هیچ تفاوتی با اعمال آن نیروهای سیاه و عقبګرا ندارد، که طی سی سال اخیر با آتش زدن کانون های علم و معرفت خواسته اند مردم ما را در سیاهی و جهالت نگهدارند.
طوریکه میدانیم طی قرن بیستم همین بیسوادی و سطح پايین معلومات سیاسی باعث گردید تا تمام تحولات مترقی و دموکراتیک توسط نیروهای عقب گرا به ناکامی به انجامد و همین عدم موجودیت مطبوعات آزاد و رسالتمند و سانسور حقایق باعث گردید تا افراد خاین و اعمال بیگانه در بلندترین رده های دولتی خود را جا بزنند و جلو افشای خیانت ها و توطیه ضد ملی خویش را بگیرند و بالاخره همین ها باعث شدند تا جنگهای خونین و ویرانگرا بر وطن و مردم ما تحمیل گردد.
همین چندی قبل ما شاهد بودیم که رئیس د مشرانو جرگه حضرت مجدیدی خواست در جلسه شورای ملی پرده از روی برخی ازحقایق در مورد سالهای به اصطلاح جهاد و مقاومت بردارد، که بلا فاصله مورد تهدید رئیس ولسی جرگه آقای قانونی قرار گرفت و صحبت ایشان بلا فاصله قطع گردید. ببینید که روش تمام جنایتکاران با وجود تفاوت ایدیولوژیک باهم یکسان است و این تشابه عبارت از عدم تحمل شنیدن حقیقت و رسیدن حقیقت به گوش مردم است . این همه تلاشها و تهدیدات صرف یک هدف دارد و آن محروم نگهداشتن مردم از حقایق تلخ وخونین، دسایس و توطیه های دوران خود سری ها و بی بند وباری های باندهای اجیر و خود سر و شبکه های خرابکار است که اکنون نیز در تبانی با بیگانگان، با تمام نیرو در حال تدارک دسایس و توطیه های بزرگ ضد ملی و ضد مردمی اند و مایل نیستند که این افشاگری ها مانع اقدامات بعدی آنها شود.
در این کارزار خطیر، مطبوعات رسالتمند با درک مسوولیت عظیمی که در برابر وطن و مردم دارند، با پذیرش خطرات درفش مبارزه را علیه تمام نیروهای خاین و جنایتکار بر افراشته نگاهداشته اند. مطبوعات متعهد و رسالتمند وظیفه خویش میداند تا با متقبل شدن انواع تهدیدات و توطیه گریها، حقایق را به آگاهی هموطنان خویش برسانند و نگذارند تا مافیای وحشت وترور با خاطر آرام به اعمال جنایتکارانه و توطیه های خویش ادامه دهند و چراغ حقیقت و آزادی را نابود وخاموش سازند. ازینرو تلاش به عمل میآورند تا سطح فهم و درک تمام مردم بخصوص نسل جوان کشور را در همه ای ابعاد آن بالا ببرد. شعار مطبوعات رسالتمند این است :«باید از تمام وسایل جهت آگاهی و بیداری توده های وسیع مردم استفاده کرد». رساندن حقایق از هر نوع و قماشی که باشد، وظیفه مطبوعات و رسانه های اطلاعات جمعی است و تحت هیچگونه شرایط نه باید از این وظیفه بزرگ و سترگ شانه خالی کرد.
کاملاً جای تعجب و حیرت است که برخې از افراد وگروه ها که ادعای وطنپرستی و مردمی بودن را دارند، نشر حقایق و واقعیت ها را به زیان خود دانسته و آنرا یک عمل دشمنانه علیه خود میدانند و به ناشرین رسانه های نشر کننده دشنام و ناسزا میفرستند.
چندی قبل در افغانستان در یک مورد جوانی بنام کامبخش به خاطر مطالعه مطلبی که از یک سایت انترنیتی کاپی نموده و موضوع را با هم صنفانش درمیان گذاشته بود، با خشم افراطیون مذهبی مواجه و جوان مذکور به تقاضای افراطیون توسط مقامات امنیتی بلخ دستگیر و سرانجام به بیست سال حبس محکوم گردید. در آنزمان عده زیادی از به اصطلاح روشنفکران این عمل را به شدت تقبیح و به دفاع آن جوان برخاستند.
در بالا گفتم «به اصطلاح روشنفکران»، و اين بخاطریکه تعداد از همین روشنفکران که حالا خود در نقش افراطیون غیر مذهبی ظاهر گردیده اند و مانند افراطیون متحجر به تقبیح و نکوهش رسانه ها ومسوولین آن که صرف تصویر اعمال آنها را به نشر سپرده اند، میپردازند. «حالا همین قدر در توان دارند، ورنه مانند آن جوان خدا میداند چه با آنها میکردند» سوال اینست که این عمل خود اینها با عمل افراطیون مذهبی چه تفاوتی دارد؟ که آنها را به انسانهای متحجر، عقبگرا، افراطی و چه و چه محکوم می کردند؟
حالا که چند کلیپ ویدیویي درمورد حوادث یک مقطع معین تاریخ کشورما ، که در آن هيچکس به تبصره اضافی نه پرداخته و هیچ چیز آن ساختگی نیست، همه انسانها در آن واقعی و حقیقی اند، این نه یک فلم هنری است و نه فلم ساخته شده در ستدیو های سینمايی؟! این نه قصه و نه داستانی است که داستان نویس و قصه نویسی آنرا به ذوق و میل خویش به رشته تحریر آورده باشد، و بر پایه آن فلم و کلیپی را صحنه سازی و تهیه دیده باشد. این نه خاطرات کدام جنرال دخیل در تمام دسایس و توطیه ها است که در شبکه های شیطانی جهت منحرف ساختن اذهان عامه تنظیم و ترتیب و به رشته تحریر در آمده باشد، بلکه اين تصاوير زندهء آن روزهای سیاهی است که مادری فرزندش، فرزندی مادرش، پدری پسرش، خواهری برادرش، پسری پدرش، دوستی رفیقش را از دست داد ... وبالاخره همه کس همه چیز و کسهایرا از دست داده اند و یا سر به نیست شده اند.
این تصاویر آن روزهای شوم و وحشتناکی است که شهر سه میلیونی به خاکستر مبدل شد، سیل مهاجرین که نمیدانستند کجا و به کدام سمت بروند و از کی پناه بجویند و به آواره گانی بدون سرنوشت پیوستند، این آن روزهای سیاه را در اذهان ما تداعی میکند، که استاد، معلم، انجینیر، داکتر، کارگر و دهقان ما، طفل و مادری برای اعاشه و اباتهء اطفالش و برای زنده ماندن در جاده های پشاور، اسلام آباد، تهران، تاشکند، مسکو و در هر کنج و کنار جهان مجبور به اجرای حقیرترین کارها شدند. این آن روزهای سیاه، شوم وغیر انسانی را تداعی میکند که دوشیزه گان با عفت افغان از منزل پنج عمارات، خود را پرتاب کردند و مرگ رابر زندگی ننگین و بی عفتی ترجیح دادند. بلی این داستان بیست میلیون انسان رنجدیده است که خانه و کاشانه اشرا ویران کردند، شهر و قریه اش را به آتش کشیدند.
چي ننگین است که این انسانهای مظلوم و بیچاره را که توانسته اند با هزاران زجر از زیر تیغ جلادان آدمکش با از دست دادن همه چیز خود را نجات داده اند، و هزاران تن آن غرق در ابحار و شکار قاچاقبران گردیدند را فراری و بی وطن بنامیم و بر آنها طعنه بزنیم، انسان چقدر پر رو و بی حیا باشد، تا بتواند این کتله شش یا هشت میلیونی را توهین و تحقیر کند.
آنها میگویند: ما را چیزی نگویید، ما نمایندگان منتخب مردم هستیم. شما اگر جرئت دارید بیایید و خود را در اینجا کاندید کنید و رای مردم را بدست آورید. اینها با ذکر این مطلب میخواهند خاک به چشم مردم بریزند و خود را مردم با شهامت و وطندوست معرفی کنند، که گویا ما رای مردم این و آن ولایت را بدست آورده ایم! و این را دستاویز ساخته خود را نماینده گان مردم جا میزنند.
بلی مردم شاهد اند وهمه میدانند که این نماینده گان به اصطلاح مردمی چگونه برای انتخاب منتصب شدند و همه کس به خوبی میداند که جنایتکارترین اشخاص از جمله پر رای ترین اشخاص بودند، آنهای که در فساد و قاچاق دست دارند اکنون در پارلمان، بر کرسيهای وزارتها، معاونین ریاست جمهوری و غیره درافغانستان لمزده اند، پس بر شما است که افتخار کنید و بر دیگران طعنه بزنید. از چه کسی پنهان است که شما در زیر چتر حمایت امنیتی همین جنایتکاران در آنجا هستید، ورنه در این شهری که پر از باندهای رهزن و جنایت کار است، چگونه شما با خاطر جمع به فعالیت میپردازید؟! همانطوریکه در سالیان سقوط حاکمیت در آنجا بودید و به گفته شما وظیفه ناجی حزبی ها را ایفا میکردید و یا بهتر بگویم برای تان سپرده شده بود، که این کلیپ ها یادگار همان روزهای افتخار آمیز شما است که مصروف عملیات نجات بودید!
بر میگردم به موضوع کلیپ ها:
این کلیپ ها طوریکه گفته شد در سایت فرانسوی در پهلوی صدها کلیپ ديگر در مورد افغانستان به نشر سپرده شده است، نیت ناشر هر چه باشد به خودش ارتباط دارد، ولی چیزیکه مهم است اینست که همه ی آنها یک واقیعت است. و از سوی دیگرسوال اصلی اینست که اگر چنین چیزی در جهان انترنیت وجود دارد، چرا باید بیننده افغان آنرا نه بیند و رسانه افغانی آنرا در اختیار نداشته باشد و چرا باید سایت های افغاني آنرا به نشر نه سپارد؟!
اینکه ساخته و پرداخته کسی نیست، همه حرکات و صداها مربوط آنهایی است که در آنجا ظاهر میشوند، آنچه سوال برانگیز و قابل اعتراض است، قطع صدا ها از قسمت های مهم این سند است که میتوانست بیشترما را وارد عمق قضایا بسازد.
این تصویر اعمال خودتان است. چرا از دیدن اعمال خود وحشت زده میشويد. شما باید افتخار کنید چون شما آگاهانه آنرا انجام داده اید و اگر این کار دشمنان شما باشد، بازهم باید شما خوش باشید و افتخار کنید چون حتی دشمنان شما هم کارنامه های نیکو و پر غرور شما را به نمایش میگذارند. کاملا عجیب به نظر میرسد وقتی میخوانیم که شما همه یک سر و یک زبان میگویید که دشمنان برای نشر این کلیپ ها لحظه سنجی نموده بود و لحظه ای مناسبی را برای نشر آن انتخاب کردند، یعنی زمانی را که دو سازمان بزرگ (به ا صطلاح شما) کار وحدت را آغاز کرده اند و گویا همین وحدت است که آتش بر جان دشمنان شما افروخته است و زمین به اصطلاح در زیر پاهای آنها آتش ګرفته است و اینرا علت اصلی نشر کلیپ ها میدانید!
ولی جواب من ساده و روشنتر است و آن اینکه: شما از حقیقت می هراسید، زیرا حقیقت ختم داستان شماست. خوب من هم برای یک لحظه این دلیل شما را می پذیرم که شاید آتش برجان دشمنان شما افروخته شده باشد و شاید کاری بکنند تا مانع وحدت شما شود، ولی چرا آنها برای این کار کلیپ های افتخار آفرین شما را انتخاب کرده اند؟ مگر شما چه کار ننگینی و سخیفیرا را انجام داده اید، که نمایش آن در این کليپ ها مایه شرم و عار شما میگردد؟ و وحدت شما را به مخاطره مواجه میسازد؟ این کلیپ ها چه انتباهی را به حزبی های شما میدهد، که آن در کار وحدت شما مشکلات ایجاد میکند؟ آخر برای ما هم توضیح دهید که در این ویدیو ها شما چه چیز عجیب را میبیند، کدام اعمال شما باعث رنج و عذاب وجدان و روان تان شده و میشود. اخر مردم حق دارند بدانند که بالاخره چه واقع شده و چرا؟
شما میگوئید حالا وقت این گپ ها نیست، وقت و موقع آن هنوز فرا نرسیده است که درمورد چنین مسایل حرف بزنیم، دشمنان حزب علیه حزب مصروف دسایس و توطیه اند و از این چیزها برعلیه ما استفاده میکنند، از این کار تنها دشمنان حزب سود میبرد، ورنه آقای عبدالوکیل انبوه اسناد در توطیه خانه خود دارد که مشت نمونه خروار یکی آنرا نشر کرد!
ولی شما آقایان هرگز نه گفتید که بالاخره این دشمنان قسم خورده شما کیانند؟ من هرگز نشنیدم که شما بصورت واضح دشمن خویش را تعریف کرده باشید؟ تا جای که همه شاهد اند شما چند تن از حزبی های رنجدید خویش را که در نتیجه خیانت بزرگ همه چیز خویش را از دست داده و مجبور به ترک وطن شده اند و در گوشهء از دنیا و از فاصله های دورباز هم شاهد کشتارها، و بربادی وطن اند، را هدف تاخت وتاز خویش قرار داده اید.
در آن محل که همه ی این اتفاقات جریان داشت، بجز شما و دوستان نازنین شما کسی دیگری در این کليپ ها به چشم نمی خورد، تا از شما تصویربرداری کرده باشد، پس این تصویر برداری توسط شما و یا توسط دوستان و متحدین شما صورت گرفته است، این احتمال وجود دارد که دوستان تان بر دوستی شما تا کنون افتخار میکنند و آنرا به مثابه سند خوب دوستی و برادری شما به نشر سپرده باشند! و یا هم شخصی از بین خود شما!
خوب لازم است آقای وکیل توضیح دهد که اگر نشر این اسناد هنوز مضر و به نفع دشمنان است، پس چه باعث شد که از کنج سکوت مرګبار به یک بارگی برآمدید و همان کار مضر به حال حزب را به نفع دشمنان حزب تان انجام دادید، که آن هم به سرعت جعلی برآمد. مگر ضربهء بزرگتر از آنکه شما برحزب وارد کرده اید، کی بر حزب وارد کرده میتواند؟ دشمن بدتر ازشما کی بوده میتواند؟ مگر همین شما ها حزب تانرا سرنگون نساختید و هزاران عضو حزب را در کام مرگ نه سپردید؟
اګر شما آنقدر با منافع حزب وفادار و صادق هستید، پس چرا در آن زمان که فاجعه برزگ بر حزب، دولت و وطن در حال اجرا بود، مانع آن فاجعه نه شدید؟ و چرا حالا بنام منافع حزب وحدت کرده نمیتوانيد، کی جلو وحدت شما را گرفته است؟ آیا این صدا های وحدت نتیجه آن شکست شرم آوری شما نیست که در انتخابات ریاست جمهوری نصیب تان شد؟
شما که تا همین چندی همدیگر را به بدترین خیانت متهم میکردید، چه باعث شد که به یک بارگی همه ای آن اتهامات را به باد فراموشی سپردید و بدون آنکه اتهامات وارده بر همدیگر را پاسخ بدهید و بگویید چرا آن همه اتهات را بهم می بستید؟ هیاهوی وحدت را سر داده اید و اشک های شادی میریزید که بالاخره وحدت میکنیم. آیا اینطور نیست که باز گاو پیر کنجاره در خواب دیده است؟ باز شوق قدرت برسرتان زده و تصمیم گرفته اید باز هم کسی را به جهنم بفرستید؟ ما یک بار مزه تلخ این وحدت های میکانیکی به امر بیگانگان را در سال ۱۳۵۶ و بعد در سال ۵۸ بعد از ورود قوای شوروی آزمایش و تجربه کردیم، که کودتا خونین ثور و جنگ ها و کودتاهای پایان ناپذیری را به ارمغان آورد.
ما دیدیم که چگونه همان حزب به قاتل هزاران حزبی که بخاطر وحدت اشک خوشی ریخته بودند مبدل شد. در آنوقت نیز میگفتند رهبران میدانند چه کنند شما باید بدون چون و چرا همه چیز را بپذیرید. این حرف آن حرف به نفع دشمن است، این دشمن چنین است و آن چنان است. نتیجه را همه به خوبی میدانند که چه شد.
آنگاه نیز همه را به سکوت و اطاعت بدون چون وچرا وادار میساختید و حالا هم . دشمن، جنگ ... و غیره دلایل همیشګی شما بود. چرا از این دوزخ پنهانکاری و مخفی کاری بیرون نمیشوید؟ و صاف و ساده نه میگویید شما کی هستيد و چه میخواهید؟ چرا همیشه در انتقاد و بحث آزاد و علنی خود را در خطر احساس میکنید؟
خوب در تمام نوشته های شما مسوولین برخی سایت ها و رسانه ها محکوم میشوند و آنها عناصر استخدام شده و خاین ... نامیده میشوند. آیا خیانت بزرگتر از کشتار ۷۰۰۰۰ انسان و ویران کردن شهر بزرگ با تاریخ چندین هزاره ساله آن و چور و چپاول تمام هستی مادی ومعنوی آن و نابود کردن نظام سیاسی، اقتصادی، کلتوری و نظامی آن، وجود دارد؟ اگر رسوا کردن توطیه گران و اجرا کننده گان آن و افشای همه وحشت ها و خاینین و دشمنان وطن و مردم خیانت باشد، خوشا به حال این خاینین. اگر کسانی است که توضیحاتی لازم در مورد کلیپ های نشر شده و نقش خویش در آن حوادث دارند، میتوانند با ارایه اسناد موثق، دقیق و شواهد قضیه را روشن کنند. بدون اینکه گرداننده و نویسنده یک نشریه را به توهین و تحقیر بگیرد.
نوشتهء طولانی جنرال پنج ستاره را مطالعه کردم که در نقش معلم مضمون دری ظاهر شده و اغلاط املایی و انشایی گرداننده یک نشریه را گرفته و کمک ها و همکاری های خود را برخ وی کشيده و در اخیر بعد از نثار دشنامها و تحقیر، اخطاریه صادر میکند.
مگر لازم نبود جنرال متذگره بعوض گله گذاریهای بیمورد، به توضیح تصاویر میپرداخت که در آنجا چه میگذشت و جنایات و جنایتکاران آن دوران را افشا و حقایق را برملا می ساخت و به توضیح صحنه وار کلیپ میپرداخت و از خود میگفت که مصروف چه بود و قسمت های ساکت فلم را توضیح میکرد؟!
میگویند این کلیپها هیچ اثری منفی برروحیه حزبی ها نمی گذارد، بلی این یگانه نقطه است که با شماها درمورد آن موافق هستم، گرچه همینجا هم شما راست نمیگویید، زیرا تاثیر آن از لابلای نوشته های پریشان و بی ربط شما بر خود شما بیشتر از هر کس دیگر ظاهر و مشهود است.
من میگویم، طعباً وقتی انسان به حقایق پی میبرد، حقایق را بهتر و بیشتر از قبل درک میکند، این دیگر یک انکشاف است و هر انکشاف کاری مثبتی است. و قتی انسان از تاریکی به روشنایی میبراید، این یک کار لذت بخش است. این راهی بسوی بهتر شناسی جهان است. پس قبول کنید که این کلیپ ها تاثیر منفی بر شما و مثبت بر دیگران داشت.
همین نقطه شما را آزار میدهد. طوریکه میگویند ومپیرها از طلوع آفتاب می هراسند، از اینرو در تاریکی خون انسان ها را مینوشند . شما هم از روشنی هراس دارید، از همین رو از نیرنگ و فریب دشمن و این و آن حرف میزنید و میگوئید حال وقت حقیقت گفتن نیست، صبر کنید....
طوریکه قبلا گفته شد، دشمن شما کی و کیها اند و این دشمن در کجا است؟ در زمان حاکمیت خویش همین مسعود را که حال در خدمت باندش هستید، چندین مرتبه بخاطر جرم های تکاندهنده و مهیبی که در شهراه سالنگ مرتکب شده بود، به اعدام غیابی محکوم کرده بودید و حال وقیحانه میگوید که ما از میان بد و بدتر آن، ویرا که کمتر بد است انتخاب کرده ایم. ولی در زمان حاکمیت خویش آن را که شما بدتر مینامیديد، هرگز به اعدام محکوم نکردید.
خوب این منطق شما را هم موقتآ میپذیریم که کمتر بد را انتخاب کردید، ولی بلاخره بگوید چرا باز هم در همان سالها آن کمتر بدتر را رها کردید و با همان بدترین متحد شدید و دست به کودتا مشترک علیه کمتر بد اقدام کردید و صدها تن از حزبی ها که بر شما اعتماد کرده بودند را از تیغ همان کمتر بد گذشتاندید؟ ما واقعاُ نمیدانیم کی دشمن وکی دوست شما است و کی بد و کی کمتر بد است؟
میگوئید فلان جنرال را از ډنګرخان نجات دادیم، وقتی به اروپا رسید یک قطعه عکس ما را که با مسعود عکاسی شده بود به نشر سپرد و فلان عضو کمیته مرکزی را از محاصره مجاهدین نجات دادیم و وقتی به اروپا رسید علیه ما خاینانه کتاب نوشت. ولی این عالی جنابان نجات دهنده نه میگویند که چه واقع شد و چرا عبدالکریم شادان قاضی القضات در یک دهلیز و منزل بالا و پایین با یکی از این جنرال ها که محافظین ایشان نیز در آنجا حضور داشتند از خانه اش بنام گارنیزیون کابل کشیده و به قتل رسانیده شد و از ماموریت نجات بخش شما مستفید نشد؟
دراین جا یک لست کوچک را که متحدی به اصطلاح غیر افراطی شما آنها را سر به نیست کرده به مثابه مشت نمونه خروار یاد آور میشوم که بیشترین تعداد آنها عضویت سازمان مخفی شما را نیز داشته اند: جنرال پروانی رییس عمومی امنیت نظامی امنیت ملی، جنرال شهبازمعاون ریاست کادری امنیت ملی، جنرال امیرمحمد معاون ادره سوم امنیت ملی، جنرال شکرالله نبرد معاون ریاست امور سیاسی امنیت ملی، کارمندان امنیت ملی هرکدام جنرال جمال الدین عمر٬ ډګروال قسیم وعبدالحق توفنده . تمام اعضای فامیل صالح محمد زیری ، معاون اول اداره پنج امنیت ملی جنرال سید اکبر، دین محمد سایق یاور و بالاخره شخص علومی. در مجموع ۱۶ جنرال و بیش از ۳۰ نفر از کارمندان بلند رتبه .
باید پرسید که در زمان حاکمیت چه کسی بر مال و ناموس شهریان کابل همه روزه تجاوز صورت میکرد و فاجعه افشار را چه کسی به راه انداخت؟ این فرشته گان نجات در آن لحظات در کجا تشریف داشتند که این همه تجاوزات و سربریدنها جریان داشت و چرا به داد ایشان نمیرسیدند. آیا این افراد مسلح که حزبی ها را از خانه به کشتارگاه میبردند، کی ها بودند؟
من نمی خواهم از نقش ناجیگر شما انکار کنم، ولی لطفآ توضیح بدهید که کمال و جمال شما در چه بود و کدام فرشته گان شما را دم و پف کرده بود که شما ها به فرشته گان نجات مبدل شده بودید و آن دیگران که نسبت به شما به مراتب مردم عادی بودند قربانی و زندانی میشدند و شما ها در نقش ناجی آنها ظاهر میشدید و حال تاسف میکنید که ای کاش نجات شان نمی دادیم و ای کاش این همه کمپیوترداران را همان وقت از تیغ جلاد تیر میکردیم که نه کتابی مینوشتند ونه سایتی تیار میکردند ونه امکان آنرا داشتند تا کلیپ های شما را نشر میکردند.
شاید تاسف شما به جا باشد، ولی حالا دیر شده . به گمان من در آنوقت برداشت شما ومحاسبه شما شاید چیزی دیگری بود، شما که معاملات خویش را بر سر همین لشکر که از هدایات شما بدون چون و چرا اطاعت میکردند میکردید، پس شما به آنها ضرورت داشتید و بدون آنها شما هیچ چیزی نبودید مثل که حالا نیستید ازاینرو باید با نیرنگ آنها را در تور خود درمی آوردید. این دام شما بود که زندگی آنها را با خطر مواجه بسازید تا آنها به کمک شما نیازمند شوند و زیر بار احسان نجات از مرگ آنها را ممنون و مدعیون خود بسازید . شما فکر میکردید حزبی های مواجه با خطر مرگ چارهء جز اطاعت و تسلیمی از شما ها را ندارند.
دوستان جدید تان که وظیفه کشتار، ویرانی و وحشت را به عهده گرفته بودند، شما را در نقش فرشته گان نجات کمک میکردند تا به این ترتیب کتله وسیع حزبی های را که سر درگم و پریشان در جستجو راه نجات بودند را به همکاری وخدمت به بادار جدید وادار بسازید و در ضمن احسانمند خویش بسازید تا روزی بخاطر همین بار گران احسان، حقایق را برملا و افشا نسازند؟ ولی خوشبختانه بار وجدان و شرافت آنها خیلی وزینتر از آن بود که شما فکر کرده بودید. بلی ما انتظار کلیپ ها و اسناد سری دیگری را نیزداریم تا بلاخره حقیقت هرچه بیشتر واضح و روشنتر ګردد.
بر میگردیم به اصل مطلب، میگویند: اول اجازه دهید ما حزب بزرگ را جور کنیم، کمیسیون های کنترول و نظارت و تفتیش را بوجود آوریم، باز در انجا مسله خاینین را مطرح و آنها را محاکمه خواهیم کرد.
شما که در این انزوا تحمل دوکلیپ را نه دارید و تمام تلاش ها و امکانات خویش را به کار انداخته اید تا با جعلکاری، تخویف و تهدید مانع نشر چنین اسناد شوید، در آن زمان که سازمان نیرومندی را به دنبال خود داشته باشد، آیا اجازه خواهید داد تا شما را به محاکمه بکشانند؟ حالا که در حقارت مسوول یک رسانه را تهدید میکنید و میگوئید کاش به دیدارت مشرف شوم، که منظور تان همان تهدید فزیکی است که حالا توان آنرا نداريد، خوب اگر حزب بزرگ شما خدا ناخواسته در تحت رهبری شماها بوجود آمد، آیا با صدورهزاران مصوبه و قطعنامه برای جلوگیری از تشکیل این محاکم، حکم صادر نخواهید کرد؟
آیا همین حالا از طریق همین پارلمان به نفع جنایت کاران قوانین و مقرره ها صادر نکردید؟ تمام جنایتکاران از تربیون همین پارلمان منشور عفو را به نفع همدیگر تصویب نکردند؟ و فرکسیونهای پارلمانی شما در جمله تصویب کننده گان آن نبودند؟ چگونه از اتحاد شمال به جبهه نا ملی وارد شدید و چگونه حلقه قاچاق، آدمکشی، غارت و چپاولگری را تکمیل کردید؟ پس واضح است که شما ها در فکر محاکم نه، بلکه در فکر جلوگیری از محاکمه جنایتکاران هستید.
شما که از دیدن کلیپ ها گیچ و بهت زده شده اید با وارخطایی و سراسیمگی به دفاع دور از منطق برخاسته اید و اراجیف پیهم به نشر میسپارید. در مورد سقوط حاکمیت بصورت عمده دفاعیه های شما حاوی مطالب ذیل است:
- خیانت شوروی در راس گرباچف و قطع تمام کمک های اقتصادی و نظامی.
- دعوت رهبران مجاهدین به مسکو و وعده انتقال قدرت به آنها داد.
- رد مصالحه از طرف مجاهدین و تقاضای تصرف بدون چون و چرای قدرت.
- اعلام مصالحه از موضع ضعیف .
- تلاش رییس جمهور جهت ترک وطن.
- کشتارهای امین وترکی سر آغاز سقوط حاکمیت. وغیره.
این بدان معنا است که شما از همان وقت تصمیم دفن حاکمیت را گرفته بودید که بعد از گذشت تقریباً ۱۵ سال آنرا به پایه اکمال رسانیدید.
در مورد اینکه توطیه در مسکو طرح ریزی گردید، هیچ شک و تردید وجود ندارد و در این هم کسی شک ندارد که توطیه روسی توسط اعمال افغانی آنها عملی گردید زیرا مسکو در آن موقع نیروی نظامی در افغانستان نداشت تا جهت ساقط کردن رژیم از آن استفاده کند. آنها به اتکای ستون پنجم این کار را انجام دادند که عبارت ازهمین جنرالان پنج ستاره میباشند که کلیپ ها نقاب از رخ آنها که چندان پنهان هم نبود، برداشت،
ورنه همه جهان شاهد است که رژیم مدت سه سال بدون کمک های شوروی به تمام دشمنان جواب دندان شکن داد.
شما در نوشته های خویش ماهرانه به خواننده چنین ذهنیت را القاح میکنید، که سقوط رژیم بنابر تصمیم خیاینانه گرباچف حتمی بود، روس ها نجیب الله را به حیث قربانی خود انتخاب کرده بودند و این چیزی بود که وقوع آن ناګزیر و حتمی بود. از همین رو میخواهید بگویید که معامله شما با کمتر بد کار معقول بود که زندگی هزاران حزبی را نجات داد، غیر از این راه و چاره دیگری وجود نداشت. این در ذات خود اعتراف غیر مستقیم به جرم و خیانتی است که نه تنها به مسکو برمیگردد، بلکه به آنهائيکه مسکو را در اجرای پلان کمک و یاری رسانیده اند نیز بر میگردد.
ولی باز هم باوجود اعتراف، ماهرانه میخواهید مسوولیت را بطور مستقیم متقبل نشوید و میگوید که نجیب الله مصالحه را از موضع ضعیف اعلام کرده بود، ورنه رژیم سقوط نمیکرد. مصالحه از موضع ضعیف روحیه دشمنان را تقویت کرد و روحیه خودی را تضعیف کرد. چقدر حرف ضد و نقیض میزنيد، از یک طرف سرنوشت رژیم را از قبل تعین شده و عمل خویش را درست میدانید. زیرا میگوید که حیات رژیم وابسته به کمک ها و پشتیبانی شوروی بود و چون مسکو و بطور خاص گرباچف تصمیم انتقال قدرت را به مجاهدین گرفته بود، پس چاره دیگری نداشتیم و روس ها نجیب الله را به حیث قربانی قبول کرده بودند.
در صورتیکه سرنوشت از قبل تعین باشد، در آنصورت طرح موضع قوی و ضعیف بجز مفاهیم میاتهی چیزی دیگری بوده نمیتواند باشد. این موضوع این مسله را هم واضیح میسازد که شما همان زمان که ملا ربانی در مسکو بود، به مسله انتقال قدرت موافقت خویش را اعلام کرده بودید. خوب دلیل اول شما که توافق شوروی با گروه جمعیت و شورای نظار و شما بود کاملا درست است و در همان موقع طرح سقوط دادن رژیم در برابر شما گذاشته شد. شما برای عملی نمودن این طرح به دلایل و بهانه ها ضرورت داشتید و این کار را از همان مقطع آغاز کردید.
زمانی که مسله برگشتاندن مقام ولایت فقید را از مسکو به کابل مطرح ساختيد و این پروسه پیهم با ایجاد بهانه های تصنعی ادامه پیدا کرد و با بهانه گیری و بزرگ ساختن چیزهای کوچک آهسته آهسته بحران در داخل نظام را دامن زد، از جمله تبدیلی مومن از حیرتان، به بغاوت مومن تبدیل شد و دوستم نیز از موضوع بسیار کوچک تا سطح عدم اطاعت از مرکز پیش رفت تا اینکه اتحاد ایجاد شده در مسکو به شکل علنی اعلام و به مارشی که توسط ستون پنجم در داخل حزب و دولت حمایت میشد، بدون هیچ نوع مزاحمت وارد کابل شدند ، پلان آخر این بود تا تسلیمی رژیم را از طریق رئیس دولت عملی سازند و همانطور در نوشته های توطیه گران آمده با قربانی ساختن نجیب الله به پایه اکمال رسانده میشد.
چون گروه توطیه همه مجاری را در کنترول خویش آورده بودند، با موفقیت از طرحی سازمان ملل جلوگیری به عمل آوردند و رئیس دولت ناگزیر به پناهندگی در سازمان ملل متحد شد. طوریکه پروسه تحقق گام به گام کودتا نشان میدهد از جمله دلایل ارایه شده توسط گروه توطیه شوروی، مجاهدین و ستون پنجم عناصر اصلی سقوط رژیم اند، اینکه آنان مسله مصالحه از موضع ضعیف و فرار رئیس دولت و بالاخره پای تره کی و امین را هم به این مساله میکشانند، صرف تلاشی است جهت گمراه ساختن هموطنان ما از علت سقوط رژیم و خیانتی که به امر روس ها سازمان داده شده بود.
اینها که مصالحه از موضع ضعیف را رد میکنند یا میکردند و آنرا دلیل سقوط میدانند ،طرح آنها چه بود؟ آیا معامله شما بهتر و از موضع نیرومند نسبت به مصالحه نجیب الله صورت گرفت؟ پاسخ شما چه خواهد بود، آیا یگانه راه این بود که تعداد معدود حزبی ها را نجات داد و بقیه ملت را در کام اژدها سپرد؟ آیا شما ها زمانی که عضویت حزب را کسب میکردید، تعهد قربانی بخاطر وطن و مردم نسپرده بودید؟ آیا از مطالعه «خرمگس» همین را آموخته بودید که اگر جهان به کام شما نشد، آنرا باید وحشیانه نابود و سر به نیست ساخت؟ ببینید چقدر ضد و نقیض حرف میزنيد، وقتی میگوئيد بنابر دلایل فوق دولت محکوم به سقوط بود.
به نظر شما رژیمی که بر علاوه بر دشمنان قبلی، دوستان و متحدین بین المللی اش نیز بر علیه آن قرار گرفته باشد آیا میتواند از موضع نیرومند وارد پروسه مصالحه شود؟ و آیا انتخاب مساعد ترین راه حل که حد اقل به نابودی کشور و هست و بود آن منجر نمیگردید، همین به اصطلاح شما مصالحه از مجرای ملل متحد و تعهدات ان سازمان نبود که شما آنرا مصالحه از موضع ضعیف میدانید؟
شما که از جمله ارشد ترین مقامات دولتی بودید، برای نجیب الله چه مشوره داده بودید که چه باید میکرد؟ طرح که در زمینه ارایه کرده بودید کدام بود و در کجا هست؟ مصالحه میکرد ویا مانند شما حاکمیت را به یک گروه کوچک خلاف مصالح ملی و بدون قید و شرط تسلیم میکرد؟ شما که عمل خویش را در آن زمان مصالحه نام گذاشته بودید، پس بگوئید روی کدام برنامه به آن توافق نمودید؟ لطف نموده بعد از بیش از دو دهه آن برنامه و توافقات خویش را که بر اساس آن قدرت را به جمیعت وشورای نظارانتقال دادید، جهت آگاهی مردم به نشر بسپارید، زیرا مصالحه، سپردن و گرفتن امتیازات است نه تسلیمی مطلق به دشمن. طرح مصالحه نجیب الله طرح مخفی و پنهان نبود و شما هم به آن رای مثبت داده بودید، ولی با آنهم میگوئيد نجیب الله باید به مصالحه ضعیف تن نمیداد، یعنی به مشی جنگ باید ادامه میداد. ولی شما علت تسلیمی حاکمیت به مسعود را حتمی میدانید و میگوئید که این یگانه راه نجات بود، یک بام و دو هوا!
واقعیت اینست که مصالحه تحت نطر سازمان ملل با اشتراک تمام افغانها سالم ترین راه حل مشکل افغانستان بود. زمان نشان داد که مصالحه الترناتیف نداشت و بعد از بیست سال هنوز هم شما نتوانیستد طرحی را جايگزین آن کنید که از حمایت مردم برخوردار گردد. شما همه امتیازات و امکانات را دو دسته به افراطیون سپردید بخاطریکه در آنزمان معتقد بودید که کار با افراطیون سهل تر از تکنوکرات ها است که در نتیجه مصالحه امکان بازگشت به قدرت را داشتند .
شما میگوئید که مجاهدین مصالحه را رد میکردند و بجز از تسلیمی قدرت به هیچ چیزی دیگر موافقه نمیکردند. در این شک نیست که مصالحه دوستان و دشمنانی داشت، در عرصه ملی به جز چند گروه افراطی و ماجرا جویان، تمام نیروهای مترقی، دموکرات و عدالت خواه و اکثریت مردم افغانستان از آن پشتیبانی میکرد. در عرصه بین المللی سازمان ملل متحد خود طراح و مجری این طرح بود. برعکس گفته های شما، تسلیمی یگانه راه وچاره نبود، ما نیروی مسلح نیرومندی داشتیم که اگر جنرالان آن دست به خیانت نمیزدند توان به تحقق رسانیدن مصالحه را داشتند و میتوانیستند مشت کوبنده بر نیروهای جنگ طلب و ماجراجو وارد نماید. درست همین مطلب را دوکتور نجیب الله نیز با غرور به مخالفان مصالحه گوشزد نموده بود.
زمانیکه حرف لاف زدن و فضل فروشی باشد، این جنرالان پنج ستاره «طوریکه میگویند دروغگو حافظه ندارد » به لاف و گزاف میپردازند، میگویند بار اول در فلان جبهه، باردوم در این جبهه... گروه گلبدین حکمتیار را ضربه زدم و به شکست ننگین مواجه ساختم.
خواننده عزیز! متوجه باش جنرال ما از ضعف و ناتوانی حرف نمیزند، بلکه از اردو و قوای مسلح نیرومند حرف میزند و افتخارات اردو را بنام خود رقم زده و آنرا برخ دیگران میکشد، تا باز هم خوانندهء گرامی را به گمراهی بکشاند. از هیچکس پوشیده نیست که نیروی عمده نظامی مجاهدین را حزب اسلامی در اختیار داشت هم از لحاظ سلاح و مهمات و پرسونل در ردیف اول در بین نیروهای مجاهدین قرار داشت. اگر حزب اسلامی توان مقابله با جنرال باتور ما را نداشت پس سایر گروپ ها خاشاک بیش در برابر جنرال باتور ما نبودند، پس چرا از موضع ضعیف حرف میزنید؟ چرا نه میگوید که ایمان او ضعیف و نا توان گردیده بود.
از جنگ جلال آباد یاد میکنید که چگونه تمام مجاهدین را یکجا با نیروهای نظامی پاکستان شکست دادید وغیره وغیره. شما نیرومندی دولت و ضعف دشمن را در مجموع تایید میکنید و بر آن میبالید، ولی این بالیدن نه بخاطر آنست که حقیقت را گفته باشید، بلکه میخواهید از آن برای خود شخصیت کذایی بسازید. ولی با آن هم این یک حقیقت است، حقیقتی که نشان میدهد حزب در یک پارچگی نیرو بزرگ مقاومت را داشت و میتوانیست مصالحه را با تمام قدرت بر دشمنان صلح بقبولاند.
بیایید همین مطلب را از زبان شخصی بشنویم که جنرالهای پنج ستاره ما بر شاهدی کلیپها به ایشان سر تعظیم فرو آورده و به ایشان زنګون کیش میکند، یعنی از شخص احمدشاه مسعود که بعد از تصرف قدرت به هیات یکی از کشورهای عربی مطالبی را ظهار داشته و همین مطالب در هفته نامه خبری مشهورعربی بنام المسلمون به نشر رسید چنین اظهار میدارد:
«مسلمانان درروزهای قبل از سرنگونی رژیم سابق به حالت از نا امیدی رسیده بودند که بازتاب آن در اکثر جبهات ملاحظه میشد. در چنین زمان دشمنان خدا دست به کار شدند تا نقشه های خود را عملی بسازند وجای حکومت نجیب را به یک حکومت غیراسلامی دیگر بدهند. همهء شما درجریان بودید و اخبار تشکیل حکومت بیطرف را می شنیدید. از تحرکات نماینده ملل متحد سیوان میان کابل و پشاور آګاهی داشتید. هیچکس نمیتوانست تصور کند٬ حتی نزدیکترین کسانیکه همراه ما درمدت ۱۴ سال صبر و استقامت نشاندادند از جمود و بن بست دراوضاع نظامی به یاس رفته بودند و بادرنظرداشت منافع ملت و دولتهای شان پل های مصالحه با رژیم نجیب را ایجاد کرده بودند. خود تنظیم های جهادی به حالت بیم و ترس گرفتار شده بودند. همگی متوجه به طرح نماینده ملل متحد بنین سیوان بودند. به طرح تشکیل حکومت بیطرف اکثر تنظیم ها موافقت کردند. »
مصالحه وقتی به لنگش مواجه شد که جنرالهای پنج ستاره ما به امر مسکو سنگر بدل کردند و در برابر پکول پوشان قطاع الطریق زانو زدند. اینها میگویند که وقتی رییس جمهور خواست از کشور خارج شود و نتوانست اینکار را به کند و به سازمان ملل پناهنده شد. آنها برای جلوگیری از خلا قدرت به مسعود زانو زدند. اینها باز هم از کودتا انکار میکنند و میگویند نیروهای دوستم مانع خروج رئیس جمهور شدند، ولی جنرال باتور که لست فتوحات خویش را ارایه میدارد، چگونه نتوانست در یک یا دو کیلومتری مقر ریاست جمهوری امنیت رئیس جمهور قانونی کشور را بگیرد؟ آیا میتوان از موجودیت نظام حرف زد و ادعا کنیم که همه چیز برجا بود وقتی رئیس جمهور در یک کیلومتری مقر ریاست جمهوری در امنیت نباشد؟ خوانندهء عزیز، خود باید به این سوال ها پاسخ دریافت کند.
آنها با «کمتر بد» بخاطر نجات حزبی ها و دفاع از شرف و ناموس مردم وارد معامله شدند، بازهم چقدر بی حیایی! همه دیدند چگونه ماهها قبل ولایات شمال یکی پی دیگر با همکاری ستون پنجم سقوط داده شد و چگونه وسایل و طیارات و وسایط جنگی به اختیار شورای نظار گذاشته شد. وقتی اینها خود نقش مسکو را در سقوط دادن رژیم تایید میکنند، پس دیگر نقطهء تاریک برای فهم نقش کودتاچی ها باقی نمیماند.
و باز هم وقتی اینها متوجه میشوند که دیگر راه پنهان کردن حقایق وجود ندارد، بازهم فریاد بر می آرند که چرا تنها ما؟ مگر این تنها ما هستیم که خیانت کرده ایم، چرا قتل میر اکبر خیبر را نمی پرسد، چرا در مورد قاتل نورمحمد تره کی چیزی نه میگوئید، کشتار های امین را چرا یاد نمیکنید و چرا قاتلین دوکتور نجیب الله را فراموش کرده اید...؟
باید گفت هیچ چیز فراموش نشده و نخواهد شد. تاریخ در مورد همه و همه چیز قضاوت و محاسبه خویش را دارد. حرف با این سادگی نیست، طوری که شما مطرح میسازید. اگر مسله صرف به مرگ نجیب الله خاتمه میافت، شاید کسی حرف بزبان نمی آورد، مسله بر سر مسله خلع نجیب الله نیست، این شما بودید که عقده های روانی چشم و تار پود وجود تانرا گرفته و عقل تانرا فلج کرده بود و صرف به مسله انتقام از نجیب الله می اندیشیدید.
ولی حرف از خیانت بزرگ و جبران ناپذیر است که هست و بود یک کشور تاریخی را به باد فنا سپرد. اګر شما نجیب الله را بدست خویش به قتل میرساندید ولی ملت را در آن فاجعه بزر غرق نمی کردید، شاید کسی شما را محکوم نمی کرد. طوریکه عبدالوکیل بعد از سرنگونی رژیم حفیظ الله امین در همه جا به افتخار از کشتن امین با دستان خود قصه و حکایه میکرد که چگونه به همراهی روسها در لباس کومندویی وارد قصر امین میشود و ایشان را ګلوله باران میکند؟ ولی هیچکس وکیل را بخاطر آن که بدون فیصله محکمه و تثبت جرم، شخصی را تیر باران میکند محکوم نه کرده اند.
محکومیت شما هم نه بخاطر نجیب الله است که ایشان را چرا از قدرت عزل کردید بلکه بخاطر خیانت بزرګی است که نسبت به« پدر وطن» متقبل شده اید. اګر امین موقتا فراموش شده که نشده بلکه موقتآ بر سر زبانها نیست بخاطر اینست که او در حوادث بعدی و امروز نقش بالفعل ندارد و به اصطلاح وکیل خان محاسبه خویش را با ایشان انجام داده است و به جزای عمل خویش رسیده است ولی از شما زګنالهای دسایس وتوطیه های جدید و خطرناکتر و وحشتناکتر به ګوش میرسد، شما هنوز که هنوز است ازجمله فعالان دسایس و توطیه های جدید در قالبهای جدید و تحت عناوین و بهانه های جدید هستید. از معامله های شما زګنالهای نابودی کشوری بنام افغانستان به ګوش میرسد، شما به استادان جدید با نقشه های جدیدی و خطرناکتری زانو زده ایدو عملا مجریان توطیه های بیګانګان شده اید. افشای چهره های شما و متحدین شما ضرورت مبرم است. من فکر میکنم که شما را به موقع افشا نموده اند و باید بیشتر افشا نمودقبل از انکه فاجعه دیګری را بر این ملت ستمدیده مانازل کنید.