سراج اادیب
( 2 )
مقدمه
بخش نخست این مقاله تحت عنوان « پیدایش و تنوع مکاتب فمينيسم » منتشر شد و بخش دومی و پایانی را تحت عنوان فوق پی میگریم ، از آنجا كه بافت دينى و مذهبى جوامع اسلامى اجازه فعاليت به فمينيسم را نمىدهد ، جنبش فمينيسم براى بقا و ادامه فعاليت خود مجبور است عقايد و خواستههاى خود را در قالب اسلامى بگنجاند و با زبان دين آنها را تفسير كند، نگاه آنان به دين نگاهى تفكيك گراست و دين را جداى از سياست مىدانند و از ملايمترين منظر ، قائل به قرائت جديد از دين هستند، ايده آنها در مبحث تساوى حقوقى،« تشابه و برابرى» است و در اين راستا براى رفع مرزهاى جنسيتى گام بر مىدارند، البته که نقدِ ديدگاه فمينيسم اسلامى ، ضمن بيان جايگاه زن از نظر اسلام ، از لحاظ خلقت فرقى ميان زن و مرد نمىبيند و هر دو را صاحب اختيار ، كمال طلب و مسئوليت پذير مىداند كه در راه رسيدن به كمال بايد گام بردارند ، در این مقال سعی خواهد آمد تا مهمترین اهداف این جنبش را در زمینه برای دریافت حقوق مساوی، نفی تحقیرزنان، تقابل میان زن و مرد، عدم برتری مرد بر زن و کسب برابری و همچنان درآخرين قسمت مقاله ، به نقد فمينيسم از منظر تعاليم اسلامى خواهد آمد که اسلام بر اساس وحى بنا شده ، اما فمينيسم انسان را مصدر تشريع قرار مىدهد و خود را بىنياز از وحى مىداند، فمينيسم خواهان تشابه حقوقى بين زن و مرد در تمام امور و خواهان جامعهاى است كه در آن زن و مرد ، ماورای جنسيت ، در تمام مسئوليتها ، نقشهاى مساوى برگزينند، فمينيسم صفات زنانه را صفات برتر مىداند و جنس مذكر را عامل فرودستى زن معرفى مىكند ؛ در حالى كه در اسلام ، زن و مرد از يك جنساند اما در عرصه تكاليف و حقوق متفاوتند ، صفات مردانه و زنانه هيچكدام برتر از ديگرى نيست و اسلام راه رفع ظلم به زنان را اصلاح ذهنيتها ، آشنايى زن و مرد به حقوق و شخصيت يكديگر و تدوين برنامههاى اخلاقی مىداند. اینک سیر وسفری را دراین زمینه را با « مهم ترین اهداف جنبش فیمینستی » آغاز میداریم و ازمنابع مختلف این جریان را پی می گیریم:
مهم ترین اهداف جنبش فمینیستی:
با اینکه فمينيسم جنبشِ فكرى يكپارچه نيست، اما همه فمينيستها مىكوشند نظريه هايى پديد آورند تا در پرتو آن ، زنان موقعيت خود را بشناسند و براى رهايى خود بكوشند، محققان فمينيستى از اين نظر كه خواهان پايان ستم بر زنان هستند اشتراك نظر دارند، نظريههاى فمينيستى بايد ارزش هايى را مطرح كند كه از نظر اخلاقى مطلوب تلقى مىشوند ؛ نظريههايى كه در ذات خود منسجم باشند، شواهد موجود آنها تاييد كند ، از جامعيت و توانايى تبيين برخوردار باشند ، اما تمامى ايدههاى فمينيستىِ موجود بر سر اين كه چه چيز را مىتوان شاهد آورد ؟، چه چيز را بايد توضيح داد؟ و كدام توضيح روشن گراست؟ اختلاف نظر دارند، با اين حال مىتوان فمينيسم را جنبشى براى دستيابى به حقوق زنان و ايدئولوژى یی براى دگرگونى جامعه دانست و هدف آن رفع انواع تبعيض و ستم نژادى و طبقاتى از جنس زن مىباشد، فمينيسم در مرحله فكر و طرح برنامه ، اهداف زير را دنبال مىكند :
1ـ تلاش براى دريافت حقوق مساوى با مرد:ـ اولين اعتراضات جامعه زنان کارگر، کارخانه پارچه بافی و نساجی نیویارک به شرایط نا مساعد کار بتاریخ 8 مارچ سال 1857 میلادی ، به صورت يك حركت و نهضت فرهنگى ، درخواست كسب دستمزد مساوى با مردان بود، آنان يكدست شدن دستمزدهاى زن و مرد را به عنوان نماد برابرى دو جنس مىشناختند، در موج اول زنان بر اين باور بودند كه مىتوانند در چارچوب جامعه موجود، موقعيت خود را بهبود بخشند، شعار آنان رهايى و دست يابى به حقوق مساوى با مردان بود (1 ). حالت كلى بحث مربوط به حقوق اقتصادى زن در جامعه، به ويژه با آن همه محدوديتهاى شديد اقتصادى و اجتماعى ريشه در دل تاريخ دارد چنانچه، اربابان قدرت در طى قرن ها ، حق مالكيتى براى زنان قائل نبودند و پس از ازدواج زن ، را مطيع و خادم ، و مرد را مالك و فرمانرواى او مىدانستند، فمينيست از اين نگاه ، اعتراض و فريادى است به همه اين نابرابرىها ، به ويژه به بىعدالتى اقتصادى تنگ نظرىهاى اقتصادى در مورد زنان چنان ريشه دار است كه حتى پس از اعتراضات وسيع زنان در سدههاى اخير ، تا امروز در بسیاری از کشور ها، ايده برابرى دستمزد زن و مرد هنوز به تحقق نرسيده است .
2 ـ تلاش براى نفى تحقير زنان :ـ از گذشتههاى دور، زنان به دليل منع از تحصيل و آموزش در معاملات اقتصادى و ارزش بندىهاى اجتماعى، موجودى فرودست محسوب مىشدند، در بسيارى از موارد ، منشأ حقوقِ زنان ، نوعِ نگرشى بود كه زن را جنس دوم مىدانست در آيين زردشت ، زنى كه كودك مرده به دنيا مىآورد تا سه شبانه روز نمىبايست چيزى را لمس مىكرد و پس از آن، بايد خود را با ادرار گاو شستوشو مىداد و مقدارى از آن را مىخورد تا پاك شود (2 ). درآيين يهود ، پيكره حوّا را سرچشمه همه دردهاى بىدرمان و اندوههاى جانگداز بشريت معرفى مىكردند و اعتقاد داشتند زن نزد خدا، ذليل و در آفرينش، ناقص و در پاداش، زيانكار است، و در سنت قبایلی زن مطيع محض شوهر بود، اختيار ازدواج با اولياى دختر بود و طلاق فقط روى ميل و هوس مرد صورت مىگرفت و اولاد اناث به فروش می رفت ( 3 ). در آيين مسيحيت ، تنها مريم (ع ) را انسان داراى روح جاويد مىدانستند و بقيه زنان را برزخ ميان انسان و حيوان محسوب مىكردند، كشيشان در مجمع دينى فرانسه ، در سال 586 ميلادى ، پس از بحثهاى زيادى كه درباره ماهيت زن نمودند ، گفتند زن انسان است اما براى خدمت مردان آفريده شده است (4). زن از پدر و شوهر ارث نمىبرد زن فقط براى زاييدن و پرورش فرزند و اداره خانه مفيد بود، در بيشتر نقاط افريقا ، ساختن عمارت ، بافتن حصير ، کاشتن گیا و آبيارى زمين از مشاغل زنان به شمار مىرفت، بيشتر فرزندان به صحبتهاى مادر اهميتى نمىدادند و براى كوچكترين مسئله ، مادر را تا سیلی مىزدند، عجيبتر اين است كه زن اين وضعيت را عادلانه مىدانست (5).
3 ـ تاكيد بر عدم تقابل ميان زن و مرد : ـ از جمله اهداف فمينيسم ، آن است كه اصل تقابل زن و مرد را از بين ببرد ، يعنى تلاش دارد زن و مرد را به مثابه انسان واحد مورد مطالعه قرار دهد ، نه به عنوان دو جنس متقابل از اين منظر مىتوان فمينيسم را جريانى(6). ضد مردگرايانه قلمداد نمود كه معتقد است نبايد موضعگيرى صريحى راجع به زن صورت گيرد؛ چون موجب دامن زدن به تقابل بين زن و مرد مىشود ، نفى تقابل بين زن و مرد غير از ادعاى تساوى حقوق زن و مرد است ؛ زيرا در اين نگرش حتى اگر زن به حقوق اجتماعى برابر با مرد هم برسد هيچ تأثيرى به حال فمينيسم ضد مردگرايانه ندارد، طرفداران نظريه عدم تقابل ، معتقدند هر انسانى قابليتهاى «دو جنس» را دارد ؛ يعنى ويژگىهاى مذكر و مونث در هر انسانى وجود دارد، اين نظر كاملاً با عقل سليم مخالف است ؛ زيرا در بيشتر فرهنگها ، تقابل دو جنس ، هنجارى پذيرفته شده تلقى مىشود و انسان موجودى تك جنسى است ؛ يعنى هر مردى فقط صفات مردانه دارد و هر زنى فقط صفات زنانه ، آنان معتقدند نمونه هاى ارزشى و رفتارىِ متمايز ميان زن و مرد بايد متحول شود و انسانى بودن به جاى زن و مرد بودن هدف فرايند جامعه پذيرى قرار گيرد به عبارتى، مىگويند زن و مرد با هم شباهت پيدا كنند؛ در حالى كه اين شباهت به طور يكسان و برابر، از خصوصيات زنانه و مردانه بهره نگرفته، بلكه از آنجا كه فرهنگ مردسالارانه ، فرهنگ برتر است بيشتر اين زنان هستند كه شبيه مردان شدهاند، نتيجه اين نگرش بسيار وحشتناك است و نظام خانواده و به تبع آن ، نظام اجتماعى را متزلزل مىكند، پديدههايى مثل همجنس بازى ، دو جنسگرايى و گسست پيوندهاى خانوادگى ، از جمله پيامدهاى اين نظريه است.
4 ـ تاكيد بر عدم برترى مرد بر زن:ـ از ديگر اهداف فمينيسم ، اصل عدمِ برترى مرد بر زن است ، كه نگرشى است منطقىتر از ساير اهداف فمينيستى ؛ چون قائل به اصل تقابل بين زن و مرد هستند و حداقل ، زن و مرد را از ناحيه آناتومى متفاوت مىدانند، اين نگرش آنان متأثر از ديدگاههاى پست مدرن است كه معتقد است در هويت زنانه ، چه از نظر زيستى و چه از نظر اجتماعى ، قابليت مثبتى وجود دارد كه نقش مادرى ، ظرفيت پرورش دهندگى و حس مسئوليت زنان را افزايش مىدهد از اين رو آنان كليّتِ نظام خانواده را انكار نمىكنند ؛ اما در عين حال ، خواهان نقش مساوى زن و مرد در وظايف و مسئوليتهاى خانوادگى و اجتماعى هستند.
5 ـ تلاش براى كسب برابرى حقوقى :ـ كژ انديشى و ديد ظالمانه بعضی ازسياستمداران سبب شد تضييع حقوق منطقى زنان و تثبيت محروميتهاى آنان ، صورت قانونى بگيرد ، اوج اين تبعيضها در مسائل خانواده ـ از قبيل ازدواج ، طلاق و نفقه ـ نمود بيشترى داشت به همين دليل، اعتراض تجمعات زنان به اين رويه معمول ، سابقهاى طولانى دارد یعنی از زمان ظهور« سيمون دوبوار *» و طرح نظريه مساوات زن و مرد ـ كه در چارچوب مكتب فلسفى( اگزسيتانسياليسم ** ) مطرح شد ـ تشريح علمى و فيزيولوژيك براى اثبات برابرى دو جنس به يارى طلبيده شد ، مهمترين مطالبات اين ديدگاه را مىتوان در 8 خواسته بيان كرد:
{1ـ حق رأى زنان ؛ 2 ـ حذف روسپيگرى ؛ 3 ـ به رسميت شناختن حقوق كودكان تك والدينى ؛ 4 ـ آزادى سقط جنين ؛ 5 ـ حق داشتن فرزند از مرد دلخواه ؛ 6 ـ به رسميت شناختن آزادى لذت در مسائل جنسى ؛ 7 ـ كشيش شدن زنان ؛ 8 ـ به رسميت شناختن هم جنس گرايى . }
از آن جا که برخى از درخواستهاى آنان با اديان الهى و نظام خانواده در تعارض بود، از اينرو ، خواستههاى آنان از همان ابتدا ، با اعتراضات زيادى مواجه گرديد .
اصول و مبانی تفکرات فمینسیم اسلامی:
در ابتدا لازم است برداشت فمينيستهاى اسلامى را از جريان فمينيسم بيان كنيم: به اعتقاد آنان ، فمينيسم يك نهضت اجتماعى برابرى طلبانه براى زنان است ؛ نه يك جريان ايدئولوژيك ؛ و از آنجا كه فمينيسم فاقد گرايشات ايدئولوژيك نيست ، مىتوان با حفظ هويت اسلامى هم فمينيسم بود و هم از حقوق و آزادىهاى زنان دفاع كرد آنان، فمينيسم غربى را مورد انتقاد قرار مىدهند و با تاكيد برخانواده به انتقاد از فردگرايى افراطى فمينيست غربى پرداختند و ارائه راهبردهاى واحد براى تمامى زنان جهان را با توجه به شرايط فرهنگى و منطقهاى ، غير ممكن دانستند:
برداشت از دين :ـ فمينيسم اسلامى مىكوشد تا در چارچوب آموزههاى دينى، به دفاع ازحقوق زنان بپردازد برخى، فمينيسم اسلامى را به روشها و رفتارهايى در زمينه مساوات و عدالت جنسى درقالب ارزشهاى اسلامى تفسير كردهاند ، به طور كلى طرفداران فمينيسم اسلامى ، به ويژه فمينيستهاى خارج از كشور، به جدايى دين از سياست هستند برخى از آنان به صراحت به جدايى دين از سياست اشاره نكردهاند ، اما به قرائتى نوانديشانه از دين پرداخته اند كه هم سويى با فرهنگ جديد را تا حدود زيادى تضمين نمايد، قرائت آنان از دين که امور اجتماعى را جايگاه جولان عقلا و امرى عرفى مىداند از اينجا مىتوان نتيجه گرفت كه پسوند اسلامى پس از نام فمينيسم، قيدى چندان محدود كننده در محتوا نيست ؛ يعنى اسلامى بودن فمينيسم به معناى آن نيست كه نحلههاى فمينيستى همه آرمانها و راه كارهاى خود را از اسلام گرفته است ، بلكه نشانگر پىگيرى اهداف فمينيستى كه آرمانهاى فمينيستى و راه كارهاى مورد نظر خود را با ادبياتى كم و بيش دينى پى مىگيرد ، نه آن كه دين را پالايشگاه انديشه بشرى بداند، اين طيف كه تصريح به( سكولاريسم *** ) نمىكنند ، تحول در احكام شريعت را لازمه پويايى مىدانند و معتقدند بايد نگاه خود را از احكام شرعى به اهداف دينى معطوف بداريم و بر اساس آن ، به تفسير مجدد آموزههاى دينى بپردازيم .
برداشت از تساوى:ـ تساوى مورد نظر فمينيستهاى اسلامى ، دقيقاً همان مفهوم تشابه و برابرى است آنان در موضعگيرى خود ، براى برداشتن مرزهاى جنسيتى گام برمىدارند، يعنى تساوى به همان معنايى كه ميان دو انسان از يك جنس مطرح است ، بايد به همان معنا براى زن و مرد مطرح شود، برخى فمينيستهاى اسلامى تصريح كردهاند كه تفاوتهاى تكوينى ميان زن و مرد نبايد به تفاوتهاى تشريعى وحقوقى ميان آنان منجر شود (7). بايد گفت تساوى به معناى بالا، نه تنها پايگاه دينى ندارد، بلكه بر خلاف آموزههاى روشن دينى است آنچه دين بر آن اصرار دارد، اقامه عدل است واين كه زن مثل مرد ، انسانى است كه ازاستعداد وكمالات انسانى برخوردار است، خداوند(ج) بر اساس حكمت براى سامان دهى به امور اجتماعى تفاوتهايى را براى زن و مرد طبق آفرينش در نظر گرفته است و انتظارات مختلفى از اين دو جنس دارد، خداوند(ج) تكاليف مختلفى براى آن دو لحاظ كرده است.
به هر حال، آنچه مىتوان از پايگاه دينى برآن صحه گذاشت، تناسب و تعادل است نه تشابه، فمينيستهاى اسلامى داخل كشورخواهان زن ستیزی يا تشابه در تمام عرصهها نيستند به همين دليل، آنان بر موقعيت والاى زن در خانه تاكيد كردهاند، به عقيده آنان هدف جنبش زنان بايد تقريب نقشها و ارج گذارى برابر به وظايف متفاوت زن و مرد باشد(8).
برداشت از آزادى :ـ آزادى، مفهومى است كه بيشتر فمينيستهاى اسلامىِ تندرو به آن پاى مىفشارند، از نظر آنان آزادى پيوندى عميق با فردگرايى به مفهوم غربى دارد و برآمده از فرهنگ ليبرالى غرب است در اين ديدگاه، انسانها آزادند آنچه را متمايلاند انجام دهند تا جايى كه آزادى ديگران را خدشه دار نكند؛ اما تأكيد فمينيستهاى اسلامى بر حفظ ارزشهاى معنوى ، آنان را از ديدگاههاى ليبراليستى جدا مى کند از نظر آنان ، خروج زن از خانه به اذن شوهر ، هم به دليل محدود كردن آزادى زن ، مردود است و هم به دليل آن كه بر اساس جنسيت و تبعيض گونه است (9). بحث آزادى در ميان فمينيستهاى داخلى ، بيشتر از نگاه آنان به حجاب اختيارى و ضرورت اصلاح روابط خانوادگى را مىتوان شناخت والا در بحث تئوريك ، آنان به مفهوم درستى از آزادى نپرداختهاند، به نظر آنان ، احكامى كه به ظاهر محدود كننده به نظر مىرسند ، در واقع در پى توسعه آزادىهاى بشرى است، مثلأحجاب يكى از راههايى است كه انديشهها را از غرق شدن در موانع رشد باز مىدارد و آن را درگيرِ مسائل اصلى جامعه مىكند .
برداشت از خانواده :ـ فمينيست اسلامى ، بر حفظ خانواده و نقش مادرى و همسرى زن در آن، تاكيد مىورزد و به همين دليل مخالفت خود را با همجنسگرايى اعلام مىدارد از اين نگاه نهاد خانواده و مادرى در ذات خود مشكلزا نيست، طرفداران اين نظر از خانواده سنتى كه مبتنى بر سلسله مراتب و سرپرستى مرد است ، انتقاد مىكنند، آرمان آنان خانوادهاى بر اساس برابرى نقشها و نفى سرپرستى مرد است، آنان دمكراسى در خانواده را جايگزين مناسبى براى سرپرستى مرد مىدانند .
نقد فمینسیم اسلامی:
فمينيسم اسلامى ، در موارد زيادى با اصول اسلامى همخوانى ندارد و از نظر جامعه مطرود است مشكل زنان در جوامع اسلامى از يك طرف به فرهنگ اجتماعى و سنت ناصواب و عدم اجراى صحيح قوانينى اسلام بر مىگردد و از سوى ديگر به سبب عدم شناخت زنان از حقوق اجتماعى و اسلامى خودشان است . زنان به دليل اين كه ابزار و امكانات لازم براى اجراى قوانين را در دست ندارند ، دچار محروميت و ظلم مىگردند اين بدين معنا نيست كه زن مسلمان براى احقاق حقوق خود به فمينيسم پناه ببرد ؛ چون اسلام از نظر محتوا و اصول ، غنى است و براى حفظ و صيانت زن ، نيازى به فمينيسم نمىبيند، فمينيستهاى اسلامى بجاى كشف و حل مسائل و معضلات جامعه زنان ، به دنبال مسئلهسازى و ايجاد شبهه براى زن مسلمان هستند ، فمينيسم اسلامى به عنوان يك جنبش ، به طور كلى از دو ناحيه رنج مىبرد و نمىتواند پاسخگوى نيازمندىهاى زنان مسلمان باشد : 1 . از لحاظ بينش و ايدئولوژى و بنيه علمى ضعيف است ؛ 2 . از يك مكانيسم مناسب براى موضعشناسى مسائل جديد محروم است، ازاين رو يا فقط به ذكر كليات اكتفا مىكند يا به طور منفعلانه، سخنان ديگران را تكرار مىكند، گرايش عمومى طرفداران فمينيسم اسلامى ، حاكى از آن است كه بيشتر آنان از شرايط اجتماعى ، اقتصادى و فرهنگى و گروههاى متعدد زنان ، شناخت درستى ندارند.
فمينيستهاى اسلامى كه با شعار دفاع از حقوق زن مسلمان ، به ميدان آمدهاند بايد متوجه باشند كه در بررسى مسائل حقوقى زنان ، طرح مسائل و مشكلات آنان ، چاره جويى و حل آنها ، نبايد خرده فرهنگهاى قومى ، زبانى و مذهبى را ناديده بگيرند، درست است كه فمينيسم به عنوان يك پديده ، در جوامع اسلامى ، كم و بيش ظهور كرده و توانسته است تا حدودى ديدگاه جامعه را نسبت به مسائل زنان به خود معطوف سازد ؛ اما بايد توجه كرد كه دامنه اين فعاليتها تا آنجا نتيجهبخش خواهد بود كه به بافت مذهبى و اعتقادى جامعه آسيبى نرساند، بسيارى از فمينيستهاى اسلامى تفاوتهاى بيولوژيك زن و مرد را طبيعى مىدانند و تأثير اين تفاوتها را در برخى موارد مىپذيرند مثل( رخصتی ولادت) آنان بايد به تأثير اين تفاوتها در ساير موارد نيز توجه بكنند و اين همان پذيرش تناسب ميان تكوين و تشريع است از اين رو ، دخالت دين در عرصه زندگى بشر مسئلهاى نيست كه هيچ خردمند دين آشنايى با آن مخالف باشد؛ چون اصلاح جامعه در صلاح و سعادت او نيز موثر است، از آنجا كه ميان دنيا و آخرت پيوند محكمى برقرار است امور اجتماعى نيز در محدوده دخالت شريعت قرار مىگيرد .
زن از دیدگاه اسلام:
اسلام زن را مثل مرد مىداند كه از سه خصيصه مهم (اختيار ، مسئوليت پذيرى و كمالخواهى) برخوردار است، قرآن از زنانى صحبت مىكند كه قرين فرشتگان و همكلام آنها ، مورد توجه پيامبران و مقدّم بر بسيارى از آنان و كوثرى از ناحيه خدا (ج) هستند و اين نمايانگر شخصيت والاى زن است زن و مرد ، هر دو موجودى اجتماعى و خواهان ارتباط با ديگران هستند ؛ تا در سايه اين ارتباط ، به انجام وظايف و برآورده كردن خواستههاى خود بپردازند و در نهايت ، به كمال برسند، در فرهنگ اسلامى هر يك از افراد جامعه كمال خود را در كمال افراد ديگر اجتماع مىداند به همين منظور ، اسلام براى ايجاد جامعهاى پويا ، بر لزوم هماهنگى و مودت متقابل در روابط ، به ويژه روابط زن و مرد ، تأكيد نموده است.
نقد فمنیسم:
تنوع گرايشات فمينيستى و تفاوتهاى فكرى آنان با يكديگر ، گوياى اين حقيقت است كه فمينيسم تنها مىتواند نهضتى اجتماعى در باب دفاع از حقوق زنان باشد، نه يك مكتب با ايدئولوژى مشخص از آنجا كه نهضت فمينيسم برآمده از متن « رنسانس **** » و مبتنى بر جهان بينى غرب است، انسان را مصدر تشريع و بى نياز از وحى مىداند، از اين رو ، در هيچ يك از گرايشات فمينيستى اعتقاد به وحى و حاكميت دين در نظام اجتماع بشرى وجود ندارد؛ حتى در ميان برخى گروههاى فمينيستى، عقايدى مطرح ميشود كه در قالب هيچ دين و مذهبى قابل طرح نيست ؛ مثلأ به رسميت شناختن همجنس گرايى و حق سقط جنين از مجموع اين مطالب مى توان اين نتيجه را گرفت كه فمينيست ، نهضتى اومانيستى و انسان مدار است، از جمله اشتراكات فمينيستى، اعتقاد به تشابه و همسانى درحقوق، امكانات و فرصتها مىباشد.
ازآنجا كه يكى از اصول جهانبينى غرب، توسعه در رفاه و امورمادى است، هدف تمام فمينيستها ايجاد جامعهاى است كه در آن ، تفاوت گذارى بر اساس جنسيت جاى خود را به تشابه بدهد؛ تا آرمان برابرى و استفاده از رفاه مادى تحقق يابد، جامعه مطلوب از نظر آنها جامعهاى است كه تفاوتها در نقشها با تساوى در همه عرصهها و فعاليتها تعويض گردند و در صحنه فعاليتهاى اجتماعى، زن و مرد به طور مساوى نقش بازى كنند ؛ بدون اين كه احساسات روحيات ، استعدادها و توانايىهاى فكرى و جسمى آنان تأثيرى در ايفاى نقشهاى اجتماعى داشته باشد، در اين راستا فمينيسم میتواند زنان را از محيط خانواده به صحنه اجتماع بكشاند و آنان را در موقعيت به ظاهر برابر در محيط كار و دانش قرار دهد.
در غرب ، زن به اميد رسيدن به استقلال اقتصادى و قدرت ، دنبال فمينيسم به راه افتاد ؛ اما چه نصيبش شد جز سرخوردگى اجتماعى او چيز ديگرى نبود« نيكلاس ديويدسن» در اينباره توصيف زيبايى دارد : «گرچه پيش از اين ، گاه با زن به مثابه كالاى جنسى رفتار مىشد ؛ اما امروزه زن ، اساساً اعتبار جنسيت خود را از دست داده است و اگر پيش از اين عامل اصلى بىارزش نمودن زنان ، مردان بود ؛ امروزه خودشان اين كار را انجام مىدهند، اگر دشمن قديمى او ، اصالت مسائل جنسى بود ، دشمن امروز او اصالت عدم جنسيت و برابرى با مرد است» (10).
از آنجا كه زن و مرد از لحاظ روحيات و عواطف متفاوتند ، كاركردهاى مختلف اجتماعى دارند، به عبارت ديگر با تفاوت در قابليت و نقشها ، حقوق اجتماعى نيز تغيير مىكند، بيشتر فمينيستها به برابرى جنس مذكر و مونث قائل هستند و هر گونه تفاوتى را رد مىكنند، از نظر اسلام جامعه آرمانى ، يك جامعه دو جنسيتى است كه زن و مرد نه تنها در اوصاف تكوينى و در خلقيات تا حدودى از هم متمايز باشند ، بلكه در عملكردها هم گاه رفتارهاى مشترك و گاه عملكردهاى متمايزى از خود نشان دهند، از اين رو اگر مراد از تساوى زن و مرد در حقوق و كاركردهاى اجتماعى ، تشابه در موارد ذكر شده باشد؛ اسلام نه تنها آن را تأييد نمىكند، بلكه اين رويه را براى هيچ يك از دو جنس مفيد نمىداند، برخى فمينيستها صفات زنانه را صفات برتر مىدانند اعتقاد به اين برترى در صفات التزام به اين مطلب است كه زن و مرد در طبيعت خود صفاتى منحصر به فرد دارند و اين همان مطلبى است كه فمينيستها از التزام به آن طفره مىروند، فمينيستها برخى روحيات زنانه از جمله اطاعت و هماهنگى با مرد ، را از ويژگىهاى منفى مىدانند كه جامعه مردسالار به زن تحميل كرده است ؛ اما بايد پرسيد وقتى پذيرفتيم كه ويژگىهاى زنانه و مردانه تحت تأثير نظام مردسالار رشد يافته اند ، چرا يكى از ايندو ويژگى برتر باشد؟ (11). بر اساس اعتقادات اسلامى ، صفات مردانه و زنانه آنجا كه ريشه در طبيعت هر يك از دو جنس دارد صفاتى لازم براى انجام مسئوليتهاى ويژه است كه نمىتوان هيچ كدام را منفى يا مثبت و برتر از ديگرى دانست، اين صفات آنگاه شكل منفى بخود مىگيرد كه بیجا به كار گرفته شوند، فمينيستها ، عامل ستم به زنان و فرودستى آنان را مردان مىدانند، فمينيستهاى راديكال مرد را به دليل مرد بودن و برخوردارى از صفات بيولوژيك خاص ، عامل ستمگرى جنسى مىدانند و معتقدند تفاوت جنسى، عامل ستمگرى جنس غالب در طول تاريخ بوده است، از آن طرف گروهى از زن گرايان تمامى نهادهاى اجتماعى را مبتنى بر ستمگرى مىدانند و بر اين باورند كه در گروههاى سنتى ، قومى ، جنسى ، مذهبى و نژادى ، رشته پيوستهاى از ستم و انقياد را مىتوان تشخيص داد.
تاكيد بر استقلال زنان و دشمنى با مرد ، قبل از آن كه سبب احقاق حقى براى زنان شود ، سبب گسترش تضاد ميان دو جنس خواهد شد و زنان را از توجه به عوامل اصلى عقب ماندگى خود، كه همانا حاكميت اخلاق مادى و روح سرمايه دارى است باز مىدارد، در وراى اين كشمكشها بعضی سياستمداران و صاحبان ثروت بيشترين استفاده را مىكنند و مردم را عملاً از تعيين سرنوشتشان باز مىدارند .
مكتب اسلام ، خلقت را حكيمانه و وجود تفاوتها را زمينهساز تفاهم و آرامش مىداند در بينش اسلامى هر گونه ارتباط ميان افراد كه نتيجه آن تفاوت در بهره ورىها است ، ظالمانه ارزيابى نمىشود، استعدادهاى مختلف انسانها كه سبب مسخر شدن افراد توسط يكديگر و در نتيجه ، تفاوت در سطح معيشت مىشود تا آنجا كه حقوق واقعى افراد را پايمال نكنند و مخالف فطرت نباشد پذيرفته شده است، عامل اصلى ظلم به زنان و فرودستى آنها چيست؟ از بررسى مسائل تاريخى و دينى مىتوان به چند عامل مهم در تحليل علت فرودستى زنان ياد كرد:
1ـ محروم بودن زنان از خودشناسى.
2 ـ محروم بودن زنان از شيوه مطلوبِ زندگى.
3ـ تعصب مردان .
4 ـ مردسالارى و بىعدالتى مردان نسبت به زنان.
5 ـ اعتقاد مردان به عدم توانايىهاى جسمى و فكرى زنان در انجام مسئوليتهاى اجتماعى.
6 ـ عدم فهم ، خودپسندی و خود محوری مردان.
اسلام راه رفع ظلم به زنان را در مبارزه سياسى با جنس مذكر، تحولات اقتصادى، مبارزه طبقاتى و انقلاب در قوانين وآموزش را نمىداند بلكه اصلاح در ذهنيتها را قدم اول در راه رفع ستم بر زنان مىداند، آنگاه با اصلاحات فرهنگى ، زمينه آشنايى زن و مرد را با شخصيت واقعى و كرامتهاى انسانى خود فراهم مىكند، در مرحله بعدى مىبايد در روابط اجتماعى زن و مرد به محوريت اخلاق و معنويت توجه نمود ؛ ارزشها و ويژگىهاى زنانه و مردانه را بايد به رسميت شناخت ، تا انتظارات از آن دو معقول و واقعبينانه باشد ؛ قوانين حقوقى روشنى بر اساس آموزههاى دينى و متناسب با شرايط اجتماعى تدوين نمود و يك نظام اجرايى قدرتمند تأسيس كرد.
نتیجه:
1 ـ فمينيسم ، جنبشى است سازمان يافته كه بر اساس مبانى فلسفى غرب پىريزى شده و هدف آن رفع هر گونه ظلم و ستم به زنان و احقاق حقوق آنان در نظام اجتماعى است .
2 ـ فمينيسم جريانى انسان مدار و اومانيستى است .
3 ـ فمينيسم در غرب به علت دورى از معنويت؛ چون به درستى هدايت و تئوريزه نشده است، اكنون شاهد بالاترين ركورد خشونت و تحقير عليه زنان در غرب هستيم، اهانت ، استثمار اقتصادى ، عريان ساختن زنان زیبا روی و قرار دادن آن در پشت وترین ها و ابزارى كردن جنس مونث شواهدى هستند كه هويت فمينيسم را زير سؤال مىبرند.
4 ـ ظلم و تحقير تمدنهاى كهن ، كژ انديشى اربابان( زر، و زور) ، تفكرات تحجری واستثمار نظام سرمايهدارى ، از جمله عواملى هستند كه سبب خيزش زنان و ايجاد نهضت فمينيسم شد .
5 ـ علل تنوع گرايشات فمينيستى را بايستى در وابستگى آنها به انديشههاى سياسى و فلسفى غرب بدانيم، هر گرايش فمينيستى طبق همان انديشه وابسته به تحليل مسائل زنان مىپردازد .
6 ـ در مرحله ايده و آرمان ، تمام بدنه هاى فمينيستى خواهان برابرى زن در تمام عرصههاى سياسى و اجتماعى هستند و رفع سلطه جويى جنسى ، مبارزه با مردستیزی ، پايان بخشيدن به تبعيض و خشونت عليه زنان را از اهداف خود مىدانند ؛ اما بيشتر اين اهداف تنها در حد يك ايده و ذهنيت باقى مانده و در عمل پياده نشده است .
7 ـ فمينيسم اسلامى پديدهاى نو در جوامع اسلامى ، است كه بر پايه (سكولاريسم * ** ) و تجدد گرايى بنا شده و به تفسير و تأويل آموزههاى دينى و تطبيق آن با فرهنگ غرب پرداخته وبعلت فقدان ايدئولوژى و مكانيسم مناسب براى موضوع شناسى مسائل زنان و از آنجا كه با وضعيت مذهبى ، فرهنگى و اجتتماى جوامع اسلامى ناسازگار است نتوانسته پاسخگوى نيازهاى زن مسلمان باشد، فمينيسم از لحاظ جهانبينى ، قابل قياس با اسلام نيست، اسلام و فمينيسم دو مقوله كاملاً جدا از هم ، با مبانى مختلف ايدئولوژيكى ، اهداف ، كاركردها و آرمانهاى متفاوتند و هيچ گاه با هم تلفيق نمى شوند .
8 ـ مهمترين اهداف فمينيسم ، تلاش براى رفع انواع تبعيض عليه زنان ، كسب برابرى حقوقى ، تساوى زن و مرد ، تشابه در حقوق ، برابرى جنسى و به رسميت شناختن همجنسگرايى و سقط جنين مىباشد./ پایان
سراج الدین ادیب
11.9.2005 مطابق (20 اسد 1384 خورشیدی )
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
پاورقي ها :
1 ـ جامعهشناسى زنان ، پاملا آبوت و كلروالاسن ، ترجمه نجم عراقى .
2 ـ زن از ديدگاه اديان و مكاتب ، جمعى از خواهران طلبه ، ص 91 .
3 ـ حقوق زن در اسلام و اروپا ، حسن صدر ، ص 148 .
4 ـ حقوق زن در اسلام و جهان ، يحيى نورى ، ص 15 .
5 ـ زن از ديدگاه اديان و مكاتب ، ص 105 .
6 ـ اين جريان ، موسوم به جريان موج اول است .
7 ـ افسانه نجم آبادى ، فضاى تنگ ناسازگارى ، نيمه ديگر ، شماره 11 ، ص 20 .
8 ـ ناهيد مطيع ، مجله زنان ، شماره 33 ، ص 20 .
9 ـ فمينيسم ، دموكراسى و اسلامگرايى ، ص 104 .
10 ـ نگاهى به فمينيسم ، معاونت دروس معارف اسلامى ، نهاد نمايندگى ولى فقيه در دانشگاهها ص 60 .
11 ـ فلسفه و انديشههاى سياسى سبزها ، اندرو دابسون ، ترجمه محسن ثلاثى ، ص 290
* سیمون دوبوار :ـ ، شخصیتی که پیرو مکتب « اگزیستانسیالیسم بود این مکتب بر اساس اصالت وجود، آزادی فرد وپوچی زندگی استوار است، در این مکتب انسان کاملأ آزاد و حاکم بر سر نوشت خود است و به اجتماع وابستگی ندارد، سنتهای قومی و گذشته های تاریخی را با ارزش نمی داند، این مکتب بوسیله « ژان پل سارتر» با کتاب معروف « تهوع » به وجود آمد اما به علت اینکه بعدها به افراط کشیده شد به ابتذال گرائید.( ص 438، اطلاعات عمومی پیام)
** اگزسيتانسياليسم :ـ Existentialism :ـ غبارت است از رجحان دادن به وجود انسان در مقابل معنویت.
* **سکولار Secularisme ، اعتقاد به اصالت امور دنیوی و رد غیر آن.
**** رنسانس :ـ در قرن پانزدهم و شانزدهم رنسانس دانش و هنر پیشرفتهای عظیمی در ایتالیای بوجود آوردند، این احیای فرهنگی به رنسانس یعنی «نوزایی» مشهور شده است، دانشمندان، شعرا و فیلسوفانی ظهور کردند که با الهام از میراث اصیل کشور( روم و یونان) با دیدگانی تازه تر به جهان می نگریستند، نقاشها به مطالعه آناتومی (علم تشریح) پرداختند و اعضای بدن انسان را به شیوه واقعگرایانه ای نقاشی می کردند، فرمانروایان ساختمانها و کارهای بزرگ هنری را سفارش دادند، این عقاید تازه بزودی در سراسر اروپا گسترش یافت.
مطلوب «انسان عصر رنسانس» شخص درخشان و در همه فنون و موضوعات فراوانی کارآزموده باشد « لئوناردوداوینچی» و« میکل آنژ» مشهورترین آنان می باشند که دستاوردهایشان احترام آنان در جامعه را افزایش داد .
اهداف، اصول و پيدايش فمينيسم
Typography
- Smaller Small Medium Big Bigger
- Default Helvetica Segoe Georgia Times
- Reading Mode