سراج الدین ادیب
مرورشتابنده تاریخی:
از آن جا که حکومت افغانستان را از سال1747 میلادی به بعد همواره دو خانواده از طایفهء« ابدالی» در دست داشته اند، یعنی( از سال1747تا 1835 میلادی تاج و تخت این کشور در دست سدوزایی ها، و از آن پس به خانواده محمد زایی که از همان طایفه بودند تعلق گرفت )،احمدخان سدوزایی دست به یک پارچه ساختن مملکت زد، کابل را تصرف نمود، همهی سرزمینهای واقع در غرب رود سند را، از کشمیر تا ( دریای عمان *)، با پذیرفتن انواع مشکلات از دست« مغولان هند» باز پس گرفت، احمد شاه ( احمدخان سدوزایی) ملقب به« احمدشاه بابا» 12 مرتبه بر« هند» لشکر کشید در سال1756 میلادی ( 1170 هجری قمری ) دهلی را تصرف کرد و خزانه ای خود را با ثروت سرشار که از آنجا « غنیمت » گرفته بود انباشت، بعد از مرگ احمدشاه درسال 1773 میلادی ( 1187 هجری قمری) تا چهل وپنج سال بعد همچنان رقابت و کشمکش و دسیسه چینی در میان مدعیان حکومت در طایفهی سدوزایی ادامه یافت ؛ این وضع باعث از هم گسیختگی خاندان حاکم گشت و چیزی نمانده بود که افغانستان نیز از هم بپاشد.
پسر دوم و جانشین احمدشاه، یعنی تیمور شاه پایتخت خود را از قندهار به کابل انتقال داد و مدت بیست سال از 1773 تا 1793 میلادی بر قلمرو وسیع اما نا مطمئن حکم میراند، تیمور شاه بیست و سه پسر داشت اما نتوانست برای خویش جانشین تعین کند، طی بیست و پنج سال شاهزادگان سدوزایی مشغول توطئه و تحریک برای دست یافتن به حکومت کابل بودند و قلمرو این حکومت هم به مرور زمان از هم می پاشید، در این مدت از میان پسران تیمور شاه، سه برادر هر کدام برای چند صباحی و یکی از ایشان دو بار به حکومت رسیدند، و هریک از ایشان نیز بزودی قربانی توطئه های خانوادگی گردیدند، بعد از اینکه این برادران رئیس طایفه ای محمدزایی را به قتل رساندند و پسر بزرگ وی فتح محمد خان ( وزیر فتح خان ) را کور کردند، کاسه ای صبر محمدزاییها لبریزشد، این طایفه علم طغیان علیه سدوزاییها را بلند کرد، و در سال 1818 میلادی دوست محمد خان جوانترین پسر رئیس طایفه محمد زایی، حاکم سدوزایی را در حوالی کابل شکست داد، دراین روزها از قلمرو وسیع سدوزایی چیز چندانی باقی نمانده بود، بلخ دعوی استقلال میکرد « مرو » و « گرشک » به تصرف « روسیه تزاری **) در آمدند، رنجیت سنگ والی ایالت « پنجاب » نیز اعلان حکومت نمود، انگلیسها بر « بلوچستان » تعرض نموده بودند و « سند » نیز در مقابل حکومت افغانها تمکین نمی کرد، دوست محمدخان در چنین شرایط بحرانی به سال 1825 میلادی خود را امیر افغانستان خواند، دوست محمد از انگلیسها که عملا از سیکها حمایت میکردند تقاضا نمود تا بر سر مسئله پنجاب میان ایشان میانجیگری نمایند و در ضمن به انگلیس قول داد که افغانها مانع پیشروی روسها از شمال به جانب جنوب شوند، دوست محمد خان وقتی زمام امور را در دست گرفت که دو امپراتوری بزرگ روسیه و انگلیس سرگرم پیشرویها و توسعهی قلمرو خویش بودند ، افغانستان بصورت مانع و حد فاصل طبیعی و کوهستانی در میان این دو امپراتوری، به مهره ء در رقابت شطرنج وار این قدرتهای بزرگ قرن19و همچنان به جلوگیری از تصادم آن دو، مبدل شد زمانی که دوست محمدخان در مبارزه با سیکها از انگلیس کمک خواست آنها حاضر نشدند که به وی کمک کنند ، چه که آنها آخرین حملات دوران احمدشاه بر هند را هنوز بخاطر داشتند و بخود اجازه نمیدادند تا افغانها این مردمان کوه نشین و دیرآشنا و حادثه جو را تهدیدی برای سلطه ای خود بر « هند» ندانند، همین احساس خطر بالاخره باعث شد که دوست محمدخان دوسال بعد از حکومت افغانستان کنار رود، زمانی دوست محمدخان از انگلیس استمداد کرد که هرات نیز در محاصرهی ایران بود، انگلیسها از پیشروی ایران و پیشروی روسیه در آسیای مرکزی بیشتر احساس خطر نمودند، وقتی انگلیسها به درخواست امیردوست محمد خان جواب منفی دادند، وی نیز ناگزیر دست به دامان تزار روس زد، دراین وقت انگلیس خطر را بسیار جدی تلقی نموده اعلان نمود که برای حفظ « هند بریتانوی» در مقابل دست درازیهای روسیه ضرورت میداند تا در کابل یک حکومت دوست انگلیس باشد، درین وقت شاه شجاع ، شاهزاده مخلوع و بی تخت و تاج سدوزایی اعلان کرد که هرگاه انگلیسها در رسیدن به حکومت کابل به وی کمک کنند، او حاضر است که پشاور را به سیکها واگذار کند، تا این هنگام ایرانیها هرات را تخلیه کرده بودند، اما با این حال انگلیسها افغانستان را اشغال کردند، و بدین ترتیب نخستین جنگ انگلیس و افغانستان در سال 1838 میلادی آغاز و تا سال 1842 میلادی ادامه میابد . بناأ افغانستان در منطقه حساس و استراتژيك «آسياي مركزي» قرار گرفته که از يك سو به (شبه قاره هند»، و از سوي ديگر به كشورهاي معروف به «آسياي ميانه» و نيز «جمهوري خلق چين»؛ و از سمت ديگر به «آسياي غربي» مرتبط است، سلسله جبال «هندوكش» كه قسمت وسيعي از خاك كشور را پوشانده، همواره سد محكمي در مقابل مهاجمان از شمال به سمت جنوب و مهاجمان از جنوب به سمت شمال و يا از غرب به شرق و نيز بالعكس،افغانستان، در دو قرن گذشته، حائلي ميان امپراتوريهاي «شرق» و «غرب» بوده است . تلاش نيروهاي استعماري به مقصد آن بود كه ديوار مستحكمي بين مرزهاي استعماري شرق و غرب وجود داشته باشد؛ تا مستعمرات خويش را از خطرات احتمالي مصؤن ساخته باشند.
در حال حاضر، به دليل قرار گرفتن در مرز با «آسياي ميانه» و اهميت انتقال منابع زيرزميني اين كشورها به دنيا از خاك افغانستان، همجواري با ايران و حالت تخاصم ايالات متحده امريكا با آن؛ توليد بيش از يك دوم مواد مخدر جهان در آن و سند پيروزي ديپلماسي سياسي و نظامي امريكا و جورجبوش پسر در آغاز قرن بيست و يكم و اراده جهاني براي بازسازي آن، طرف توجه محافل بينالمللي و دولتهاي همسايه قرار دارد، بعد ار مرور شتابنده اینک بر میگردیم بر اصل موضوعات ذیل در این زمینه:
جنگ اول افغان و انگلیس : در سال1838 میلادی جنگ بین افغانستان و انگلیس در بخش جنوبی دره ای« هلمند» روی داد، دوست محمدخان که در کابل خود را در چنبر توطئه ها و دسایس گرفتار دید، ناگزیر به تبعید در« هند» تن در داد، نیروهای انگلیسی در کابل مستقر شدند و شاه شجاع نیز بر حکومت کابل دست یافت، هم شاه شجاع و هم انگلیسها درنیافته بودند که مردم او را نه به عنوان شاه بلکه حتی به عنوان رئیس یک قبیله هم نمی پذیرند، نیروهای انگلیسی از شاه شجاع حمایت کردند و بزودی خود را در حلقه محاصرهء افغانهای وطنپرست یافتند، جنگجویان افغان از هرسو بر انگلیسها حمله نمودند، و محاصره را روز تا روز تنگتر ساختند، در جنوری1857 میلادی انگلیسها اعلان نمودند که حاضر اند کابل را تخلیه کنند، رهبران کابل (طرفدار انگلیس) اعلان نمودند که آنها بدون آسیب خود را به« هند » خواهند رساند، واین تضمین رهبران کابل خشم افغانها را بیشتر برانگیخت، زیرا که آنها این رهبران را به رسمیت نمی شناختند، ستون نیروهای انگلیسی مرکب از 4500 مرد جنگی، عده ای زن و کودک ، 12500 خدمه و سایر همراهان لشکر در میان برف سنگین و سرمای شدید زمستان، کابل را ترک کردند، اما ناگهان مورد هجوم قبایل خشمگین قرار گرفتند، همه را قتل عام نمودند. در فاصلهء کمتر از یک سال بعد گروهی از نیروهای انگلیسی برای گرفتن انتقام رهسپار افغانستان شدند، اینان قلعه و بازار بزرگ شهر را به آتش کشیدند، و هرگونه مخالفت را سرکوب نمودند، تلاشهای مذبوحانه انگلیس برای ایجاد یک حکومت تحت الحمایه در کابل علی رغم مصرف بسیار سنگین مالی و انسانی، تقریبا هیچ ثمری نداشت جز دشمنی و عداوت افغانها با ایشان، شاه شجاع که مورد حمایت انگلیس بود در این گیرو دارها کشته شد، دوست محمدخان امیر تبعیدی از هند به افغانستان باز گشت و مورد استقبال مردم قرار گرفت، دوست محمدخان پیش از فرا رسیدن مرگش به سال1863 میلادی توانست افغانستان را تقریبا در محدودهء ، متحد و یکپارچه سازد. پس از مرگ دوست محمدخان باز پسرانش مانند پسران تیمورشاه بخاطر بدست آوردن تخت و تاج به جان هم افتادند، سرانجام شیرعلیخان در1867 میلادی به حکومت رسید، درسالهای حکومت داری شیرعلیخان « لندن» و« سن پترزبورگ» درمذاکرهء به این فیصله رسیدند که روسیه مرزهای شمالی افغانستان را که کمابیش با رود جیحون منطبق است به رسمیت بشناسد، و این منطقه باید خارج از نفوذ روسیه بماند با همه ای این احوال ، مشکلات و مسائلی که در سال1877 میلادی، بین انگلیس و روسیه پیش آمد، نتایج آن برای شیرعلیخان در نهایت گران تمام شد، روسها در مرزهای شمالی افغانستان لشکر آراستند و در سال1878 میلادی یک هیأت دیپلوماتیک به نزد امیر شیرعلی اعزام کردند، انگلیس هم برا ی اینکه از معرکه عقب نماند متقابلا یک هیات سیاسی را بطرف کابل گسیل داشتند، اما نگهبانان مرزی افغانستان هیأت انگلیسی را در تنگه خیبر متوقف ساخت، انگلیسها که از این رفتار حکومت کابل به خشم آمده بودند، اعلام کردند که حکومت افغانستان باید از این عمل خود عذرخواهی کند و به هیأت انگلیس اجازه بدهند که وارد کابل شود، توضیحات امیر شیرعلیخان نیز انگلیس را قانع نکرد، لذا دومین جنگ انگلیس و افغان به وقوع پیوست.
جنگ دوم افغان وانگلیس:
زمانی که انگلیسها از طرف جنوب، افغانستان را اشغال کردند، امیرشیرعلیخان از « روسها» استمداد کرد، ولی پاسخی نیافت و ناگزیر اداره امور را به فرزندش یعقوب خان سپرد و خود به امید جلب کمک رهسپار شمال گشت، روسها تنها کمکی که به وی کردند این بود که توصیه نمودند به پایتختش برگردد و با انگیسها از در صلح درآید، امیر شیرعلی نا امید، افسرده و در هم شکسته در «مزار شریف »چشم از جهان فروبست، انگلیسها این بار نیز با رهبرانی پیمان بستند که افغانها ایشان را بحیث رهبر نمیشناختند، اگرچه یعقوب خان فرزند شیرعلیخان بود و از طرف وی اداره ء امور را در شهر کابل در دست داشت، ولی او نیز رهبری نبود که مورد قبول سران قبایل باشد، وی به همهی خواستهای انگلیس که مهمترین آنها عبارت بود از اینکه: افغانستان باید روابط خود را با سایر کشورهای خارجی با مشورت انگلیس تنظیم کند گردن نهاد، نمایندگانی راکه انگلیس بنابر مفاد همین معاهده صلح (معاهده صلح گندمک ***)، در سال1878 یا 1879 میلادی به کابل اعزام نموده بود، چند هفته بعد به دست افغانهاییکه مخالف این معاهده بودند، به قتل رسیدند، از این رو سه لشکر تازه نفس انگلیسی که هنوز آسیبی ندیده بودند وارد صحنه شده، کابل و قندهار را اشغال کردند، یعقوب خان بعد از مدت کوتاهی به هند تبعید شد، انگلیسها پی بردند که اشغال افغانستان کار چندان مشکلی نیست ولی نگهداری آن خیلی مشکل است، بنابر این به فکر آن افتادند تا در میان قبایل کسی را بیابند که هم مورد قبول مردم باشد و هم نزد انگلیسها مقبولیت داشته باشد، این آخرین امید انگلیس در وجود عبدالرحمان خان پسر کاکای امیر تبعید شده و نواسهء دوست محمدخان تحقق یافت، انگلیسها از موفقیت نه چندان بزرگ خویش در جنگ دوم چشم پوشیده، از افغانستان خارج شدند، عبدالرحمان که مردم« ترکستان افغان ****) را به دور خود جمع کرده بود، در قبال گرفتن شناسایی از طرف انگلیسها تنظیم روابط خارجی خویش را به ایشان واگذاشت. در خلال حکومت او روسها و انگلیسها به توافقی قطعی در مورد مرزهای طولانی افغانستان با روسیه، از مرزهای ایران تا پامیر، دست یافتند. مرزهای جنوب غربی انگلیس نیز بر اساس خط مشهور« دیورند ـ ( Durand Line ) » تعیین گشت، انگلیسها عبدالرحمان را مجبور ساختند تا معاهده ننگین دیورند را امضا کند که در اثر آن نیمی از سرزمین افغانستان به قوای بریتانیا تعلق گرفت، سیاست شوم و استعماری آن زمان انگلیس باعث گشت که از آن زمان تا کنون افغانستان و پاکستان موفق نشده اند تا مسئله مرزی خویش را حل نمایند، از آن زمان تا کنون پیوسته یک سلسله کشاکشهای مرزی، برخوردهای نظامی و تحریکات متقابل در سراسر این مرزها را به دنبال داشته است.
جنگ اول جهانی و بی طرفی افغانستان:
امیرعبدالرحمان خان بهسال1901 میلادی چشم از جهان پوشید، حبیب الله خان پسر بزرگش بر طبق وصیت پدر برجای وی نشست، حبیب الله خان سیاست انزواگرایی پدر را دنبال کرد، وی همواره با هرگونه تلاش قدرتهای خارجی برای کسب امتیازاتی در افغانستان مخالف بود، حبیب الله خان طب غربی را در کشور رایج ساخت و خرید و فروش برده را نیز لغو نمود، و یک باب مدرسه ای عالی را بنابر الگوهای غربی بنام« حبیبیه ) تأسیس نمود، در صحنهء بین المللی روسیه و انگلیس طی قرارداد1907 میلادی «سن پترزبورگ» خود یکبار دیگر بر موافقتشان با اینکه افغانستان همچنان باید به مثابه ء سپری در میانه این دو قدرت باقی بماند، تاکید کردند، در فاصله کمی بعد از انعقاد این قرارداد جنگ جهانی اول شعله ور شد، افغانستان از هردو سو بشدت تحت فشار قرار گرفت، آلمانها در پی آن بودند که حمایت و یاری افغانستان را نسبت به خودشان در مقابل انگلیسها جلب کنند،« سلطان حمید عثمانی ( که خود را خلیفه مسلمین میخواند ) علیه کفار و مشرکان حکم جهاد داده بود، و آشوب طلبان «هندی» میکوشیدند هر طور شده پای افغانستان را به جنگ بکشند، علی رغم همه اینها امیرحبیب الله کاملا به قول و قراری که برای حفظ بیطرفی با انگلیس گذاشته بود وفا کرد، و با این کار با مخالفتهای شدیدی در بین مردم خود مواجه شد، وی در مقابل حفظ بی طرفی افغانستان تقاضا کرده بود که با پایان گرفتن جنگ به این کشور استقلال کامل داده شود، اما پیش از انکه با هر نوع مخالفت صریحی از انگلیس برای تضمین خواسته اش بگیرد، در سال1919 میلادی ( 1298 هجری شمسی ) به شکل مرموزی به قتل رسید.
جنگ استقلال : پس از مرگ امیرحبیب الله خان پسر سومش،( امان الله خان *****) تخت و تاج پدر را تصاحب کرد، و به عنوان«شاه » افغانستان پذیرفته شد، در این روزها احساسات ضد انگلیسی در بین مردم به اوج شدت خویش رسیده بود، زیرا عموما معتقد بودند که انگلیس میبایست در قبال بیطرفی افغانستان در جنگ اول جهانی، استقلال کامل این کشور را بدان باز میگرداند، شاه امانالله از احساسات ضد انگلیسی مردم استفاده نموده، در سال1919 میلادی ( 1298 خورشیدی ) سومین جنگ علیه انگلیس را آغاز کرد، سفربری نیروهای این کشور به طرف« هند» آغاز شد، نیروهای هوایی انگلیس برای مدت ده روز پشت هم شهر جلال آباد و نواحی خیبر را بمباران کردند، بعد از ده روز جنگ افغانستان تقاضای آتش بس و پیشنهاد صلح نمود، انگیلسها هم که از جنگ اول جهانی خسته و فرسوده شده بودند، با اندکی تعلل این تقاضا را پذیرفتند، از سوی دیگر انقلاب اکتوبر 1917 میلادی تحت رهبری « ولادیمیر ایلیچ لنین » در روسیه نیز تأثیرات سیاسی خود را داشت، و دیگر برای انگلیس تهدیدی محسوب نمیشد، سیاست بلشویکها عدم مداخله در امور دیگران بود، افغانستان در نخستین روزهای جنگ سوم افغان و انگلیس اعلان استقلال نمود، انگلیس به سال1921 میلادی ( 1300 خورشیدی )) طی قراردادی در« راولپندی » استقلال افغانستان را به رسمیت شناخت.
شاه امان الله سیاست گوشه گیرانه پدرکلان و پدرش را کنار گذاشته دست به یک سلسله اصلاحات اساسی زد، این اصلاحات شاه مورد قبول قشر مذهبی واقع نشد، ملاها و روحانیون محافظه کار دست به تحریکات علیه شاه اصلاح طلب زدند، در سال1927 میلادی ( 1307 خورشیدی ) امان الله خان نخستین رهبر بود که عنوان خود را از امیر به شاه تغییر داد، و همراه با همسرش « ملکه ثریا» از اروپا، ترکیه، مصر و ایران دیدن کرد، وی که از دیدن تحولات در جهان شگفت زده شده بود، دست به اقدامان و اصلاحات وسیع زد، کشف حجاب زنان و رایج ساختن لباسهای اروپایی در دفاتر و ادارات دولتی از نحستین اقدامات شاه جوان افغان بودند که با مخالفت رهبران مذهبی و ملاها روبرو گشت، شخصی به نام« ملای لنگ » در مناطق جنوبی افغانستان دست به تحریکات علنی علیه امان الله خان زده و علیه وی فتوای جهاد داد، از سوی دیگر گفته شده که « نادر خان » و برادران نیز دست بهکار شده توطئه و دسیسهسازی علیه امانالله خان را آغاز نمودند، در این روزها یکبار دیگر کشور دستخوش آشوبها و توطئه ها و دسایس گشت، این آشوبها بار دیگر استقلال افغانستان را تهدید مینمودند، درین میان جوانی بنام« حبیب الله کلکانی » مشهور به بچه صقاو ، با تنی چند از یاران خود از« شمالی » به سوی کابل به قصد تصرف تخت و تاج براه افتاد، شاه امان الله جنگ را لازم ندانسته تخت و تاج را رها کرده به « هند» و از آنجا به ایتالیا رفت و بقیه سی سال عمر خود را در اروپا گذراند.
خلاصه و نتیجه :
تجاوز انگلیس منجر به سه جنگ {( اول : از سال 1839 تا 1842 میلادی مطابق 1218 تا 1221 خورشیدی) دوم: 1863 تا 1878 میلادی مطابق 1242 تا 1257 خورشیدی ) سوم: 1919 میلادی مطابق 1298 خورشیدی )} که بنام ( جنگ افغان وانگلیس ) معروف است شد، و در هر سه بار انگلیسها مفتضحانه از کشور ما خارج شدند که صدمات ناشی از جنگ را مردمان ما با خون و گوشت جبران ناپذیر و خسارات بی شمار مالی متحمل شدند و در نتیجه سر زمینهای وسیع در شرق از کشمیر تا دهنه خیبر از پیکر کشور جدا شد و قضیه (پشتونستان) از جمله این تجاوزات و صدمات جبران ناپذیر تا امروز بطور لاینحل و متشنج باقی ماند.
وقتا که انگلیسها تازه هند را به نسبت انبار مواد خام و بازار پر رونق فرآورده های صنعتی خویش به تصرف آورده بود و کشور های مثل افغانستان، چین و ایران موجودیت انگلیسها را در هند مورد تهدید قرار میدادند و از جانب دیگر امپراطوری تزار روسیه در حال توسعه بود و بطرف جنوب تمایل داشت در داخل اروپا فرانسه با انقلاب خود سلطنت های اروپائی را متزلزل می ساخت که توسعه جویان انگلیس را به این امر واداشت تا استقرار پایه هایش در هند باید مخالفین را از سر راه بر دارد چونکه هندیها خاطره فتح پانی پت را فراموش ننموده بودند و افغانان را حامی و ناجی خود می پنداشتند و همه دشمنان انگلیس در آن وقت چشم براه افغانستان داشتند.
پس از جنگ دوم افغان و انگلیس و اشغال کشور از طرف قوای بریتانیه بود که در اثر معاهده ننگین ( گندمک ) استقلال سیاسی کشور با محدود شدن روابط خارجی آن بطور دوامدار تحت سایهء دولت بریتانیه قرار گرفت ولی مردم با غیرت افغانستان باین وضع شرف شکن تن در نداده و برای رهائی از این حالت نا گوار به قیامهای مسلحانه و دستجمعی پرداختند و در طی مبارزات متواتر که جنگهای (شیر پور ) و ( میوند ) ماندگار است نقاط کلیدی آنرا تشکیل می داد این رویداد و کشمکش مدت چهل سال دوام کرد ، افغانستان بعد از 1880 میلادی با اینکه در امور داخلی از استقلال بر خور دار بود، اما در مناسبات بین المللی حالت تحت الحمایگی داشت، ولی بعد از استر داد استقلال خارجی در سال 1919 میلادی و عقد معاهده 1921 میلادی با دولت بریتانیه ( خط دیورند ) منحیث سر حد افغانستان مستقل و ند بریتانوی ساخته شد، این معاهده بین دودولت مستقل و متساوی الحقوق ه امضأ رسید و از طرف مقامات ذیصلاح طرفین تصویب شد ، با اینکه در یادداشت منضمه معاهده مذکور بجواب در خواست وزیر خارجه افغانستان مرحوم محمود طرزی، سرهاندی دابس سکرتر امور خارجی هند بریتانوی رسمأ منافع افغانستان را به نسبت علاقه های قبایلی تإئید کرد و پادشاه وقت ( امان الله خان ) این معاهده را صرفأ " همسایگی " وانمود کرد نه " دوستان " اما از آن وقت تا سالهای جنگ دوم جهانی محتویات آن هر چند که بعضأ تشنجاتی را بار میآورد، مرعی الاجرا بود.
اعلان استقلال از طرف امان الله خان موجبات جنگ سوم افغان ـ انگلیس( می 1919 میلادی) را ببار آورد انگلیسها که تازه از زدو خورد وخون ریزی های جنگ اول جهانی در مانده شده بودند با در نظر داشت دو جنگ قبلی که با افغان ها داشتند و در هر دو شکست خوردند این بار نيزبا وصف سوقیات آنها در سر حدات افغان ( پکتیا ، ننگرهار و قندهار ) قوای دوم به زدوخورد پرداخت اما به در جبهات قندهار و پکتيا به شکست مواجه شدند از اينرو انگلیسها تصميم به قطع جنګ ګرفتند. زيرا ترس از آن داشتند که جنگ افغان به داخل هند نفوذ کند، بعد از مذاکرات بین هیئت های افغانی و هند بریتانوی بتاریخ 17 اگست سال 1919 میلادی افغانستان استقلال کامل خود را بدست آورد، متعاقبأ یک معاهده دوستی و عدم تعرض در سال 1921 میلادی با روسیه شوروی به امضأ رسید و مناسبات سیاسی و تبادله سفرا با المان، ایتالیا،انگلستان، فرانسه، ترکیه، ایران و شوروی تأسیس شد.
آنطوریکه مبرهن است اولین قدم در جهت ارتباط افغانستان با جهان خارج و ترک عذلت و انزوا را شاه امان الله خان مرحوم بر داشت، ظواهر و نشانه های از آزادی که درسال 1919 پدید آمد گسترش یافت و اصلاحات اساسی صورت پذیرفت، توجه زیادی به پیشرفت معارف و علم و دانش، فرستادن یک تعداد از پسران و دختران به کشور های اروپایی و ترکیه، افتتاح مکاتب (امانیه امانی ـ غازی ـ مستورات ) وهمچنان مکاتب مسلکی مانند ( تلگراف ـ محاسبه ـ حکام ـ قضات ـ وغیره ) الغای غلامی و کنیزی، از بین بردن بیکاری، ترویج قوانین برای اداره کشور، نشر تعمیم تعداد بیشماری از روز نامه ها، جراید و مجلات برای اشخاص باسواد کشور و مساعی برای با سواد سازی اشخاص عوام اجتماعی و فراهم آوری تحصیل و کار برای زنان افکارونیات شاه امان الله پسندیده بود، ولی تجدد گرایی موصوف همراه با آماده نبودن مردم برای تغییرات بنیادی و از همه مهمتر عجله و بدون درک پذیرش مردم از اصلاحات بوجود آمده که مردم آنرا مغایر عنعنات و عادات مذهبی و اعتقادات خود تصور نمودند که نا رضایتی در بین رهبران محافظه کار مذهبی و قبایل بیسواد وعقب مانده افغانی خلق نمود و همچنان در سر نگونی رژیم امانی حکومت هند برتانوی دست داشت، انگلیسها قشر متعصب مذهبی و روحانیون ناراضی را بر علیه آن با پخش شایعات تحریک آمیز و اعطای اسلحه کمک نموده، سد راه ترقی و پیشرفت افغانستان گردید و از طرف دیگر مرحوم امان الله خان در داخل هندوستان به تحریک آزادی خواهی دست زد و عناصر آزادیخواه هندی را در کابل جا داد و تبلیغات وسیعی را برای آزادی هندوستان به راه انداخته بود ، همین امر باعث شد تا حکومت هند برتانوی برای سرنگونی اش جدا اقدام ورزد، لذا تمام این مسایل دست هم داد و موجب شد که موصوف بالاجبار و از اثر توطئه و دسیسه کشور را ترک کند و افغانستان به جاه مانده دوباره سیرنزولی خود را ادامه دهد، امان الله خان تا آخر عمر به تبعید درکشور روم پایتخت ایتالیا بسر برد و در سال 1960 میلادی وفات نمود گه روحش با جمع ازوطن پرستان شاد باشد، جنازه اش به افغانستان انتقال داده شد و در جوار پدرش در جلال آباد با مراسم نظامی بخاک سپرده شد.
از آنچه گفته آمدیم در حال حاضر نيز موقعيت جغرافيايى افغانستان هم چنان منشا رقابت و مداخله قدرتهاى جهانى در آن است، زيرا آسياى ميانه دچار خلا ژئوپلتيكى است و قدرتهاى جهانى و منطقهاى در جست و جوى نقشى تازه در آن هستند، در سطح جهانى امريكا، انگليس، روسيه و چين در اين رابطه فعالند، امريكا و انگليس به افغانستان به عنوان گذرگاه دستيابى و حضور در آسياى ميانه نگاه مىكنند و از سويى ديگر آن را در جوار جمهورى اسلامى ايران مىيابند كه مىتوانند از آن به عنوان اهرم فشار عليه كشور اسلامى ايران استفاده كنند لذا ضمن بازيگرى مستقيم در مسائل افغانستان عوامل منطقهاى خود را نيز وارد كار نمودهاند، روسيه و چين نيز از نظر امنيت ملى خود نگران حضور قدرتهاى جهانى رقيب، به ويژه امريكا و انگليس، در فضاى ژئواستراتژيك مرزهاى جنوبى روسيه و غربى چين مىباشند از اين رو نسبتبه تحولات افغانستان بىطرف نبوده و از بروز پديدههاى سياسى در افغانستان كه منجر به گشودن راه نفوذ امريكا در آسياى ميانه شود نگران بوده و واكنش نشان مىدهند، چنانکه در گذشته ها رهبران كشورهاى مشترك المنافع از پيشروى طالبان به سوى شمال ابراز نگرانى نمودند. /
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
پیوند ها ی مقاله :
* دریای عمان: تنگنایی آبی است که خلیج فارس را به اقیانوس هند متصل میکند، شمال آن ایران و مخصوصاً منطقهی بلوچستان قرار دارد، و در جنوب آن عمان و امارات متحده عربی قرار دارند.
** روسیه تزاری : بیش از دو سده روسیه بخشی ازامپراتوری« مغول» بود، اما در سده پانزدهم، ولایت« مسکووی» که ناحیه کوچکی از سرزمین روسیه امروزی را در برمی گرفت، قدرت یافت، تا حدی که مغولانِ اردوی طلایی را به مبارزه طلبید، شاهزاده مسکووی« ایوان بزرگ»، از پرداخت جزیه به مغولها سر باز زد، فرمانروای بعدی ایوان چهارم، قلمروی ولایت مسکووی را توسعه داد، لقب او« ایوان مخوف»، بیانگر این است که این نخستین تزار در تمام روسیه بود که بیشتر از او می ترسیدند تا اینکه دوستش داشته باشند، رومانف ها یک خاندان اشرافی قدرتمند درمسکو بودند، نخستین تزار روسیه، ایوان مخوف (84 – 1530م) با خاندان رومانف وصلت نمود، اما وقتی پسر ایوان،« فئودور اول» (98- 1557م)، نیرومند،« بوریس گودونف »(1605- 1551م) به عنوان تزار روسیه، جانشین او شد، وقتی او در سال1605 م از دنیا رفت، روسیه در هرج و مرج افتاد، «عصر ناآرامی» از سال1605 م تا1613م دوام یافت، اشراف برای سلطنت با یکدیگر جنگیدند ودهقانان شورش کردند، دشمنان اصلی روسیه؛ پولند و سوئید؛ هرج و مرج را غنیمت شمردند، در سال 1611م نیروهای پولندی شهرسمولنسک روسیه را فتح کردند، یک سال بعد پولندیها مسکو را اشغال کرده و شاهزاده پولندی را بر تخت تزار نشاندند، سپس سوئید ها در سال 1613م شهرنووگورود را اشغال کردند.
روسها برای واپسراندن پولندیها از مسکو یکپارچه شدند، آنان میخائیل رومانف 17 ساله را (1645- 1596م) را در سال 1613م به مقام تزاری منصوب کردند، او فرزند بطرک مسکو (رئیس کلیسای روسیه) و پسر خواهر (برادر) بزرگ ایوان مخوف بود، به وسیله اعطای قلمرو به پولند و سوئید ، رومانف ها فرصتی را که نیاز داشتند تا حکومت خود را تجدید بنا کنند، بدست آوردند، تزارهای رومانف در مدت بیش از 300 سال، تا زمان انقلاب روسیه در سال 1917 م، بر روسیه فرمانروایی کردند.
*** معاهده گندمك :ـ مرحله دوم انقطاع خاكهاي افغاني در سال 1878 ميلادي هنگامي صورت گرفت كه انگليس بار دوم افغانستان را مورد تجاوز قرار داده و معاهده اي را در مقام گندمك، بين راه كابل و جلال آباد، براميرمحمد يعقوبخان محصور و مجبور كه تازه از زندان پدر رها گرديد و به پادشاهي رسيد تحميل نموده به اساس ماده نهم معاهدهء گندمك علاقه هاي كُرم ، پشين وسيبي تحت « حمايت » انگليس قرار ميگيرد، اما اين حالت شكل موقت داشته وعلاقه هاي مذكور شامل قلمرو افغانستان وانمود گرديده است، ولي علاقه هاي خيبر و ميچني، به اساس همان ماده تحت اداره دايمي بريتانيه قرار ميداشته باشد، گرچه در مادهء مذكور تصريح شده بود ، كه ماليات كُرم، پشين و سيبي بعد از مصارف اداري به افغانستان تاديه ميگردد، اما انگليس به اين عهدش وفا نكرد نه ماليات آنرا تاديه نمود ونه هم اداره اش دوباره به افغانستان آعاده كرد.
**** ترکستان افغان : قسمت شمالی افغانستان که در جوار ممالک ازبکستان و ترکمنستان واقع شده اغلب ترکستان افغان نامیده میشود، ولایات بلخ و جوزجان و فاریاب و تخار شامل این منطقه میشوند.
***** امان الله خان: میانه قد صیح البنیه، گندم گون ، از چشمهای سیاهش آثار دانش و ذکا ظاهر بود، بروتهایش کوتاه، آتشین و عصبی مزاج، متواضع، فوق العاده ذکی، سریع الانتقال، ظریف و نکته دان، مخاطب خود را ضرور مسخر خود می نمود، با وجودیکه حصهء مهم امرای سابقه و رجال حکومت زبان ملی افغانی را نمیدانستند، امیر تکلم زبان خود را ترجیح میداد ( و بلکه بآن تکلم میکرد) کسانی را که از زبان ملی اهمال میورزید ـ خطا کار میشمارد، زبان ترکی را کامل میدانست، اشعار وطنی فارسی میگفت و زبان فرانسوی می آموخت، پسر و برادر خود را برای تحصیل به پاریس فرستاد، موتر و موترسیکل خوب میراند، در استعمال تفنگچه خیلی خوب بود، مانند سواران قدیم اسپ بدل کرده ساعتها برفتار چهار نعل قطع مسافه مینمود، بر منبر و کرسی چنان بموفقیت خطبه می خواند که جمعی را به گریه می آورد، تینس بازی میکرد، مارش تر تیب میداد، پیانو می نواخت، قولبه رانی با دهقانان میکرد، بالذات امامت میکردو بعضی وقت با علما صحبت مینمود، .. در خطبه های خود همیشه حضار را به اتحاد توصیه میکرد.. وی میگفت که بدون استقلال زندگانی یک قوم ممکن نیست ـ بنابرآن بمجرد بر آمدن به تخت باین امر تشبث ورزیده و ملتش این میوهء شیرین حیات بخش را که از نان و آب هم خوشگوارتر است نخستین از دست این جوانمرد چشیده است .
بمناسبت 86 مین سال استقلال افغانستان
Typography
- Smaller Small Medium Big Bigger
- Default Helvetica Segoe Georgia Times
- Reading Mode