به مناسبت هشت مارچ

زیرمتون
Typography
  • Smaller Small Medium Big Bigger
  • Default Helvetica Segoe Georgia Times

بلقیس مل



ﻭ ﻮﻠﻬﭘ ﻦﯾﺍ ﻪﺑ ﺭﺎﺑ ﻦﯾﺪﻨﭼ ، ﺪﻣﺎﯿﻧ ﻢﻏﺍﺮﺳ ﻪﺑ ﺏﺍﻮﺧ ﺖﻤﻠﻇ ﻭ ﺩﻮﺑ ﺐﺷ

ﻰﻣ ﻰﻫﺎﯿﺳ ﻪﺑ ﻢﻧﺎﻤﺸﭼ ﺮﮔﺍ َﺎﻧ ﺎﯿﺣﺍ ﻭ ﺩﺮﺒﻧ ﻢﺑﺍﻮﺧ ﺮﮕﻣ ﻡﺪﺷ ﻮﻠﻬﭘ ﻥﺁ


ﺢﺒﺻ ﻯﺪﯿﭙﺳ ﺎﻫ ﻥﺪﺷ ﻮﻠﻬﭘ ﺯﺍ ﺪﻌﺑ ، ﻡﺪﯾﺪﯿﻣ ﻰﮐ ﺎﻨﺘﺸﺣﻭ ﺏﺍﻮﺧ ﺖﻓﺭ

ﺭﺎﻨﮐ ﺮﺑ ﻪﺘﺳﺎﺧ ﺮﺑ ﻡﺮﺘﺴﺑ ﺯﺍ ﻡﺪﯿﺳﺭ ﻰﯾﺎﻨﺷﻭﺭ ﻪﺑ ﻰﺘﻗﻭ ﺖﺸﮔﺮﻫﺎﻇ

ﺯ ﻮﻨﻫ ﺪﯾﺪﯿﻣ ﻩﺮﯿﺧ ، ﻩﺮﯿﺧ ﻢﻧﺎﻤﺸﭼ ، ﻡﺩﺎﺘﺴﯾﺍ ﻪﺘﻓﺭ ﻢﻗ ﺎﺗﺍ ﻩﺮﺠﻨﭘ
ﻪﺑ ﺩﺎﺘﻓﺍ ﻪﭼﻮﮐ ﺮﺧ ﺁ ﺎﺗ ﺮﺳ ﻪﺑ ﻢﻫﺎﮕﻧ ، ﺩﻮﺑ ﻩﺪﺸﻧ ﻡﺎﻤﺗ ﺐﺷ ﺖﻟﺎﺴﮐ

. ﺭﻭﺩ ﻥﺍﺪﻨﭼ ﻪﻧ ﻰﻧﺎﮔ ﻩﺩﺯ ﻢﺗ ﺎﻣ ﻯﺍ ﻪﭼﻮﮐ

. ﺪﻧﺪﯾﺪﻧ ﻪﮐ ﺩﻮﺑ ﻰﻤﺗﺎﻣ ﻰﭼ ﻪﭼﻮﮐ ﻦﯾﺍ ﻥﺎﮔ ﻩﺪﻨﺷﺎﺑ ﺶﯿﭘ ﻯﺪﻨﭼ

ﺩﺎﯾﺮﻓ ﻭ ﻪﻟﺎﻧ ﻭ ﻥﻻ ﺎﺳ ﺩﺮﺧ ﻭ ﻡﻮﺼﻌﻣ ﻝ ﺎﻔﻃﺍ ﺯﺍﻭﺁ ﻭ ﻎﯿﭼ ﻯﺍﺪﺻ

ﻪﻟﻮﻠﮔ ﮏﯿﻠﺷ ﺯﺍﻭﺁ ﻭ ﺎﻫ ﺖﮐﺍﺭ ﻭ ﺎﻫ ﺐﻤﺑ ﺵﺮﻏ ﻯﺍﺪﺻﻭ ﻥﺎﻧﺯ
ﺍﺭ ﺎﻫ ﻪﻧﺎﺧ ﻥﻭﺭﺩ ﺎﺘﺣ ﻪﮐ ﮏﺳﺎﻤﻟﺍ ﻭ ﮏﻗﺮﺑ ﺪﻨﻧﺎﻣ ﻪﮐ ﻦﯿﺸﺗﺁ ﻯﺎﻫ

ﮎﺎﺨﺑ ﻭ ﻰﻠﮔ ﻯﺎﻫ ﺭﺍﻮﯾﺩ ﻭ ﺎﻫ ﻒﻘﺳ ﻦﺘﺨﯾﺭ ﻭﺮﻓ ﻭ ﺩﻮﻤﻧ ﻰﻣ ﻦﺷﻭﺭ

. ﺎﻣ ﻯﺍ ﻪﭼﻮﮐ ﻥﺎﻣﺩﺮﻣ ﻪﻤﻫ ﻥﺪﯿﺘﻠﻏ ﻥﻮﺧ ﻭ

ﻩﺭﺎﭘ ، ﻩﺭﺎﭘ ﻯﺎﻫ ﻦﺗ ﻑﺮﻃ ﺮﻫ ﺩﻮﺑ ﻩﺩﻮﻤﻧ ﻒﻗﻮﺗ ﻥﺎﻣﺯ ﺐﺸﻧﺁ ﻰﯾﻮﮔ

. ﻥﻮﺧﻭ ﺕﻭﺭﺎﺑ ﻯﻮﺑﺎﺑ ﻪﺘﺨﯿﻣﺁ

. ﺪﻧﺩﻮﺑ ﻪﺘﺧﻭﺮﻓ ﺕﺭﺎﻘﺣ ﻭ ﻦﯾﺮﻔﻧ ﺥﺮﻧ ﻪﺑ ﺍﺭ ﻥﺎﻧﺎﺴﻧﺍ ﺩﺎﺴﺟﺍ ﺐﺸﻧﺁ

ﺮﺗ ﺖﺴﺳ ﻥﺎﺷ ﻥﺎﻤﯾﺍ ،ﺪﻧ ﺩﻮﺑ ﻩﺪﺷ ﺎﻣ ﻯﺍ ﻪﭼﻮﮐ ﻢﮐﺎﺣ ﻦﯿﻃ ﺎﯿﺷ ﺐﺸﻧﺁ

. ﻪﺸﯿﻤﻫ ﺯﺍ ﺮﺘﮕﻨﺳ ﻥﺎﺷ ﻯﺎﻬﻟﺩ ﻭ ﻪﺸﯿﻤﻫ ﺯﺍ

. ﺖﺧﻮﺴﯿﻣ ﺶﺗﺁ ﺭﺩ ﻪﭼﻮﮐ

ﺍﺭ ﺵﺭﺩ ﺎﻣ ﺮﯿﺷ ﻰﮑﯾﺭ ﺎﺗ ﻯﺍ ﻪﻨﺤﺷ ﺎﺑ ﻯﺍ ﻪﺷﻮﮔ ﺭﺩ ﻡﺎﮐ ﺦﻠﺗ ﻰﮑﻠﻔﻃ

ﮎﺎﺧﺭﺎﺒﻧﺍ ﺮﯾﺯ ﺶﯾﺮﯿﺷ ﻯﺎﻫ ﻥﺎﺘﺴﭘ ﺎﺑ ﺭﺩﺎﻣ ﺎﻣﺍ ﺩﻮﺑ ﻪﻨﺳﺮﮔ ﺖﺳﺍﻮﺨﯿﻣ

ﻭ ﻪﺘﺴﺸﻧ ﺵﺮﺑ ﻭ ﺭﻭﺩ ﻥﺎﮔ ﻪﺘﺷﺮﻓ ، ﺩﻮﺑ ﻩﺩﺮﭙﺳ ﻥﺎﺟ ﻪﻧﺎﺧ ﺭﺍﻮﯾﺩ ﻯﺎﻫ

. ﺪﺷ ﻰﻤﻧ ﻩﺪﯿﻨﺷ ﻥﺎﺷ ﻯﺍﺪﺻ ﺎﻣﺍ ﺪﻨﺘﺴﯾﺮﮔ ﻰﻣ ﻩﺩﺮﮐ ﻖﻫ ، ﻖﻫ

ﺭﺩ ﻭ ﻢﺘﺧﻮﺳ ، ﻡﺩﺰﯿﻣ ﺩﺎﯾﺮﻓ ﻭ ﻡﺪﯾﺪﯿﻣ ﺍﺭ ﺩﻮﻟﺁ ﻥﻮﺧ ﻥﺎﺘﺳﺩ ﻭ ﺩﺎﺴﺟﺍ

ﻩﺪﻣﺎﯿﻧ ﻢﮑﺷﺍ ﺎﻣﺍ ﻢﺘﺴﯾﺮﮕﯿﻣ ، ﺩﻮﺑ ﻩﺪﺷ ﻪﻔﺧ ﻢﯾ ﺎﻬﺴﻔﻧ ، ﻡﺩﺮﻣ ﻯﺁ ﻢﺘﻓﺭ

ﻪﺑ ﻪﮐ ﻰﺳﺎﻨﺷ ﺍﺪﺧ ﻪﻧ ﻭ ﻰﻧﺎﻤﯾﺍ ﻪﻧ ، ﺩﻮﺑ ﻪﺘﻓﺮﮔ ﺍﺮﻓ ﺖﺸﺣﻭ ﺍﺮﻤﯾﺎﭘﺍﺮﺳ

ﻦﯿﺸﺗﺁ ﻯﺎﻫ ﻪﻟﻮﻠﮔ ﺎﻫ ﻪﻟﺎﻧ ﻭ ﺎﻫ ﺩﺎﯾﺮﻓ ﻪﻤﻬﻧﺁ ﺏﺍﻮﺟ ، ﺪﯿﺳﺮﯿﻣ ﺎﻣ ﺩﺍﺩ
ﺯﺍ ﻪﮐ ﺎﯾ ﻭ ﻢﯾﺍ ﻩﺪﺸﻧ ﻪﺘﺧﺎﺳ ﻪﮐ ﻦﻫﺁ ﺯﺍ ﻢﯿﻧﺎﺴﻧﺍ ﻪﻤﻫ ﺎﻣ ﺮﺧﺁ ، ﺲﺑ ﻭﺩﻮﺑ

ﻯﺩﻭﺪﺣﻭ ﺪﺣ ﻢﻫ ﻥﺎﺴﻧﺍ ﮏﯾ ﻞﻤﺤﺗ ، ﻢﯿﺘﺴﯿﻧ ﻭ ﻩﺩﻮﺒﻧ ﻥ ﺎﮔ ﻪﺘﺷﺮﻓ ﻪﻠﻤﺟ
.ﺩﺭﺍﺩ

ﻪﺘﺧﻭﺮﻓ ﻥﺍﺮﺑ ﻕﺎﭼﺎﻗ ﻪﺑ ﻥﻻﺎﺳ ﺩﺮﺧ ﻭ ﻥﺎﻧﺍﻮﺟ ﻭ ﻥﺍﺮﯿﭘ ﻥﻮﺧ ﺐﺸﻧﺁ

ﺪﯾﺎﺑ ﻭ ﺪﯾﺎﺑ ﺩﺭﺍﺩ ﺩﺎﯾﺯ ﻯﺎﻬﺑ ﺎﻬﻧﺎﺴﻧﺍ ﻥﻮﺧ ﺵﻭﺮﻓ ﻪﮐﺍﺮﭼ ﺩﻮﺑ ﻩﺪﺷ
. ﺪﺸﯿﻣ ﻪﺘﺧﺍﺩﺮﭘ

ﻥﺎﻄﯿﺷ ﺪﻨﻧﺎﻤﻫ ﺎﻬﻧﺎﺴﻧﺍ ﻯﺩﻮﺑﺎﻧ ﺯﺍ ﻥﺎﺸﯾﺪﻧﺍ ﮏﯾﺭﺎﺗ ﻭ ﻩﺩﺮﻣ ﻯﺎﻫ ﻥﺍﺪﺟﻭ

. ﺪﻧﺩﺮﮑﯿﻣ ﻯﺩﺎﺷ ﻥﺎﻧﺯ ﻪﻘﻬﻗ ﺎﻫ

ﻭ ﻥﻮﺧ ﻯﻮﺑ ﻢﻫ ﺯﻮﻨﻫ ، ﻪﺘﺷ ﺬﮔ ﮎﺎﻨﻤﻟﺍ ﻪﺛﺩﺎﺣ ﻦﯾﺍ ﺯﺍ ﻪﺘﻔﻫ ﮏﯾ ﻝﺎﺣ

ﻩﺪﯾﺮﺑﻭ ﻪﺘﺴﮑﺷ ﻯﺎﻫ ﺯﺍﻭﺁ ﻭ ﺪﺳﺮﯿﻣ ﻡﺎﺸﻤﺑ ﺎﻬﻧﺎﺴﻧﺍ ﻪﺘﺧﻮﺳ ﻯﺎﻫ ﺖﺷﻮﮔ

. ﺖﺳﺍ ﺯﺍﺪﻧﺍ ﻦﯿﻨﻃ ﻢﯾﺎﻬﺷﻮﮔ ﻪﺑ ﻝﺎﺤﺑ ﺎﺗ

. ﻡﺭﺍﺩ ﺮﻃﺎﺨﺑ ﺏﻮﺧ ﺍﺭ ﺐﺸﻧﺁ

ﺇ ﻦﻃﻮﻤﻫ ﻯﺍ ﻰﻧﺍﺪﯿﻣ

. ﺪﺷ ﺪﻨﻠﺑ ﻪﻧﺎﺧ ﻥﻭﺭﺩ ﺯﺍ ﻡﺭﺩﺎﻣ ﻪﺘﺴﮑﺷ ﺯﺍﻭﺁ ﻦﯿﺸﺗﺁ ﺐﺸﻧﺁ

ﺇ ﺎﯾﺍﺪﺧ

. ﻩﺭﺎﺒﯿﻣ ﺶﺗﺁ ﺎﻣ ﺮﺳ ﻪﮐ ﻡﺪﮐ ﻩﺎﻨﮔ ﻰﭼ ﺯﺎﺑ

ﻡﺭﺩﺎﻣ ﻪﻨﯿﺳ ﻪﺑ ﻩﺮﺠﻨﭘ ﻯﺍ ﻪﺸﯿﺷ ﺯﺍ ﻰﺸﺗﺁ ﻰﻣﺮﻣ ﺍﺪﺻ ﻥﺎﻤﻫ ﺯﺍ ﺪﻌﺑ

ﻦﻣ ، ﺖﺷﺍﺬﮔ ﺭﺍﻮﮔﻮﺳ ﺍﺮﻣ ﻭ ﺖﺧ ﺎﺳ ﺶﮐﻼﻫ ﺎﺠﺑﺎﺟ ﻭ ﺩﻮﻤﻧ ﺖﺑﺎﺻﺍ

ﻰﭼ ﺍﺮﺗ ﺭﺩﺎﻣ ﻡﺩﺯ ﺩﺍﺩ ، ﺖﺷﺬﮔ ﻰﭼ ﻥﺍﻮﺗ ﺎﻧ ﻦﻣ ﺮﺑ ﻪﮐ ﻢﺘﺴﻧﺍﺪﻧ ﺩﻮﺧ

. ﻡﺪﯾﺩ ﻥﻮﺧ ﺭﺩ ﻪﺘﺸﻏﺁ ﺍﺭ ﻭﺍ ﻡﺪﯿﺳﺭ ﺵﺭﺎﻨﮐ ﻪﺑ ﻰﺘﻗﻭ ﺪﺷ

ﻩﺪﯾﺪﻧ ﻰﺴﮐ ﺍﺭ ﻢﻟﺩ ﺯﻮﺳ ﻭ ﻥﺎﻬﻧ ﺩﺭﺩ

ﻩﺪﯾﺪﻧ ﻰﺴﮐ ﻭ ﺪﺷ ﺥﺍﺭﻮﺳ ﻡﺭﺩﺎﻣ ﻯﺍ ﻪﻨﯿﺳ

ﺖﺧ ﺎﺳ ﻩﺩﺭﺯﺁ ﺍﺮﻣ ﻭ ﻢﻧ ﺎﯿﺷﺁ ﻪﺑ ﺪﻣﺁ ﺶﺗﺁ

ﻩﺪﯾﺪﻧ ﻰﺴﮐ ﻢﻧ ﺎﯿﺷﺁ ﻦﺘﺧﻮﺳ ﻢﻟﺩ ﺰﺟ ﻪﺑ



ﻰﮔ ﻩﺪﻧﺯ ﺭﺩ ﻪﮐ ﻡﺪﯾﺪﯿﻣ ﺏﻮﺧ ﻭﺩﻮﺑ ﻩﺪﯾﺰﮔ ﺱﺍﺮﻫ ﺍﺭ ﻪﭼﻮﮐﺮﺧﺁ ﺎﺗ ﺮﺳ

ﺎﻫ ﻪﻧﺍﺮﯾﻭ ﻦﯾﺍ ﻥﻭﺭﺩ ﺭﺩ ﺰﯿﮕﻧﺍ ﻢﻏ ﻁﻮﻄﺧ ﻥﺎﮔ ﻩﺪﻨﺷﺎﺑ ﻕﺎﻨﺧ ﻭ ﮏﺸﺧ

. ﺪﻧﺰﯿﻣ ﺐﻘﻧ

ﻭ ﺖﺸﺣﻭ ﺯﺍ ﻰﺷﺎﻧ ﻥﺁ ﻯﺍ ﻪﻤﻫ ﺩﺰﯿﺨﯿﻣ ﺮﺑ ﻦﻔﻌﺗ ﻯﻮﺑ ﻪﮐ ﻰﻨﺠﻟ ﺮﻫ ﺯﺍ

. ﺖﺳ ﺍ ﺭﺎﺘﺸﮐ

ﺍﺭ ﻥﺎﻨﻔﮐ ﻦﯿﻧﻮﺧ ﻪﮐ ﻰﻨﯿﻣﺯ ﻩﺪﻨﻣﺮﺷ ﻥﺎﻨﭼ ﻭ ﻯﺯﻭﺭ ﻪﺘﻔﺷﺁ ﻥﺎﻨﭼ ﺯﻭﺮﻣﺍ

ﻢﻏ ﻭ ﺱﻮﺤﻨﻣ ﻡﻮﺳ ﻮﻣ ﺭﺪﻘﭼ ، ﻩﺪﺷ ﻪﻔﺧ ﺶﯾﺍﺪﺻ ﻭ ﻪﺘﻓﺮﮔ ﺵﻮﻏﺁﺭﺩ

ﺯﺍﻭﺁ ﻪﻧ ﻭ ﻝ ﺎﻔﻃﺍ ﻯﺍﺪﺻ ﺭﺍﺰﮐﺎﺧ ﻯﺍ ﻪﭼﻮﮐ ﺮﺑ ﻪﻧ ﻪﮐ ﺍﺯ ﻥﺎﻘﻔﺧ ﻭ ﺭﻭﺁ
ﻩﺎﮕﯾﺎﺟ ﻦﯾﺍ ﻥﺎﺒﺳ ﺎﮐ ﺭﻭﺮﻣ ﻭ ﺭﻮﺒﻋ ﻪﻧ ﻭ ﻰﻧﺯﺆﻣ ﮓﻧﺎﺒﻠﮔ ﻪﻧ ﻭ ﻯﺭﺩﺎﻣ
ﻪﺘﺷﺍﺩ ﺮﺑ ﺎﺠﻨﯾﺍ ﺯﺍ ﺍﺭ ﺵﺭﺎﺑ ﻭ ﭺﻮﮐ ﻰﮔ ﻩﺪﻧﺯ ﻯﺎﻫ ﻰﯾﺎﺒﯾﺯ ﻡﺎﻤﺗ ﻰﯾﻮﮔ
ﻩﺁ ﺎﺑ ﻩﺩﻮﻟﺁ ﺎﭘ ﺍﺮﺳ ﻪﭼﻮﮐ ﻦﯾﺍ ﮎﺎﺧ ﻭ ﺩﺮﮔ ، ﻪﺘﻓﺭ ﺎﻫ ﺖﺳ ﺩ ﺭﻭﺩ ﻪﺑ ﻭ
ﻯﺎﻀﻓ ﻭ ﻦﯿﻣﺯ ﺯﺍ ﻭ ﺭﺍﻮﯾﺩ ﻭ ﺭﺩ ﺯﺍ ﺖﺳ ﺎﻫ ﻪﯾﻮﻣ ﻭ ﻪﺠﺿ ﻭ ﻪﻟﺎﻧﻭ
ﺎﯾﻮﮔ ، ﻩﺪﺷ ﺲﻔﻧ ﻰﺑ ﻪﭼﻮﮐ ﺮﺳﺍﺮﺳ ، ﺩﺭﺎﺒﯿﻣ ﺖﻧﻮﺸﺧ ﻭ ﺕﺮﻔﻧ ﺎﺠﻨﯾﺍ
خاموشی ګورستان حکمفرماست .

در انتهای کوچه دو پایه ای چوبی رنګ رفته برق که طی سالیان

رنګش را باخته و ارتباط سیم هایش قطع شده چنان به نظر میرسید

که اشباحی ایستاده و خنجر خون آلود بدست دارد و در پیراهنش لکه



های خون مانند ګل های احمری دارد .

ای وطندار بخاطر بسپار :

زما نیکه از غرور انسان کاسته شود یا که مورد تهدید و آزار و

تحقیر قرار ګیرد آ نوقتست که او به نا بودی سوق داده میشود ۳
تمام وقایع آنشب در نظرم دوباره مجسم شده بالاخره تشویشم
دو چندان شد و پاهایم سست و بیحال شده مجال ایستاده شدن را
نداشتم جا بجا پیش پنجره نشستم ، روشنایی صبح در نظرم
دوباره تیره و تار ګشت که نه فردایش هویدا و نه روشنایش به
روشنایی مانند بود ، تماشای مناظر ویران شده ای سر تا آخر
کوچه از یکطرف و تف آبګین غم و اندوه درونی ام از سوی
دیګر شیشه پنجره را غبار آ لود ساخت .
بیاد روزګاری رفتم که همرای نسیمه دختر همسایه ماو چنتای
دختران از بالای کوچه همه یکجا به مکتب میرفتیم و دوباره با
یک دنیای خنده و شادمانی بخانه میامدیم .
چی خوشی های که در فامیل ها نبود البته که بود ، بر ګزاری
از مراسم عید ها و روز نو روز و میله های بخصوص میله های
ارغوان ، رفتن به زیارتګاه ها مثل خواجه صفا و تمیم انصار
خوشه ای ارغوان به سر میزدیم و با جمع دوستان در دامنه کوه
ها بر سر تخته سنګها یا که در زیر درختان پُرګل سفره ګسترده
با چی لذتی نان میخوردیم و از چشمه صفا آ ب مینوشیدیم با صد
خوشحالی از دامنه کوه ها به پا یان میامدیم و خوشی های زیاد
دیګر مثال :
در مراسم نامزدی دو جوان در روز های عید و برات و نو روز
به اصطلاح عام خنچه های تز یین شده با دستمال های رنګه مملو
از شیرینی ها و لباس ها برای نامزدان یا آورده یا که برده میشد و
همچنان در مراسم عروسی همه اهالی کوچه اشتراک میکردند به
شکلی که یک حویلی زنانه و حویلی همسایه مردانه و حویلی دیګر
برای آ شپزی انتخاب شده و وظایف تقسیم میشد همه با شادمانی و
با پیشانی باز دست بدست هم داده مراسم غم و شادی را بر ګزارمی
کردند که همه و همه نشاط بخش بود .
۴

غم و رنج را ندیده بودیم و نه حس میکردیم .
خوب بخاطر دارم :
در همان سا لهای شادمانی یکی از هم کوچه ګی های ما پدرکلان
اعصا بدست به عمر ( نود و دو ) ساله ګی فوت شده بود ، ما
نو جوان ها بدون آنکه روی مرده را دیده باشیم در خانه های خود
نزد پدر و مادر و جمع فامیل میلرزیدیم و میترسیدیم که بابه کلان
قادر مرده از ترس نام مرده از اتاق به دهلیز رفته نمی توانستیم .
خوب میدانم :
مردمان کوچه ما نه قا تل بودند و نه دزد و نه ظالم و حاکم ، همه
شان یا اهل کسبه بودند یا که ماموران پا یین رتبه ای قلم بدست

که به آ بله کف دست یا که با نوک قلم نان حلال بدست میاوردند
ای داد و بیداد به سوالم جواب بدهید ؟
این بیګناها ن چی ګناهی را مرتکب شدند که دار و ندار شانرا از
دست داده و در ماتم عزیزان شان سوګوارند .
اما ، اما چی از هم پا شیده و چی تقسیم شده یا نشده که ماتم بر پاست
یکی بجان دیګری افتاده ، برادر ، برادر را میکُشد .
در همان لحظه صدای شکسته از کوچه مرا از رویا ها بخود آورد
وقتی دو باره به کوچه نظر انداختم دیدم که پدر نسیمه از خانه به
کوچه بر آ مده و به آ واز بلند توبه ، توبه میګوید .
این صدا مانند صدای مادرم شکسته بګوشم رسید .
وطندار :
حا لا بدان که امید زمین از آ سمان قطع شده دیګر باران نمیبارد
که تلخی حلقوم زمین سیراب ګردد .
نه بر درختان نیمه سوخته برګی و نه ثمری .
۵

نه بر لب انسان لبخندی و نه سخنی .
نه بر سبزه زار نمی و نه شبنمی .
لکه های ابر آ سمان به سرخی ګراییده و سراسر کوچه و ویرانه
ها برنګ سیاه و سرخ جلوه نمایی میکنند .
همه تشنه لبان در انتظار آب اند که لب تر کنند و به حرکت آیند.
دیګر کسی به تماشای بوستان نمیرود همه جا ویرانه ها ست در
باغ و باغچه زاغان سیه بال این پایکوبان نحس و نیستی جاګزین
شده اند که با دیدار ا نسان به قاع ، قاع پرداخته پر و بال و منقار
سیاه شانرا نمایان میسازند یا که وحشت را براه می اندازند نابودی
و نیستی و ویرانی را فخر و افتخار میدانند .
بتو میګویم :
ای خواهر :
ای برادر :
ای همدرد :
همه ای ما در ګرداب سر نو شت ګیر مانده ایم .
بدان که آ تش کین و نفرت سوزنده تر از آ تش آ تشفشان هاست
سوز و ګدازی که سینه ای فرد ، فرد وطنداران را میسوزاند
خود میدانی که تقصیرش بدوش کیهاست .
آ نانی که خرد ندارندو به ظواهر پیچیده اند اګر چه در تن جان و نفس دارند اما در باطن از آ دمګری و ا نسانیت بی بهره اند .
ببین که در پس این ویرانه ها همه در یک بردار و ګزار اند نمی
دانم قافله به کدام سوی زمین روان ا ست ، جهتش معلوم نیست
از این کرانه تا به کدام کرانه .
دست جباران و سیه دلان نفرت و خشونت را به اینجا کشانیده اند
ای کاش رعد و برق شوم تا به خرمن خونخواران آ تش زنم و
۶

بهای خون سرخ کفنان و شهیدان ګمنام وطنم رااز قاتلان ګیرم .
نفرت و حسادت و خود کامه ګی در رګهای ظالمان تزریق شده
و آ نانرا بیشتر زهر آ لود ساخته ا ست .
این جباریت تا کدام حد خواهد رسید ، تا جایکه همه میدانندآخرین
جاده ظلم ، نیستی و نا بودیست .
اول از خود میپرسم و بعد از شما ها :
آ یا میشود به تلخی های زنده ګی رقتبار لبخند زد ؟
آ یا شرایطی که حکمفرما ست میشود تغییرش داد ؟
آ یا همین ا ست آ زادی و آ زاده ګی یعنی رهایی و جوانمردی؟
من آ دم دیروزم که در غروب امروز ګم شده ام .
پندار ای هموطن :
میدانی و بهتر میدانی مام من و تو امروز زخمیست و مهماندار
غم ها و غصه ها ، پیراهنش آغشته بخون فرزندانش ا ست
دامانش آ لوده ګشته ، زخم هایش التیام نیافته در این سه دهه به
جز از غرش طیاره های بمب افګن و انفجار خمپاره ها و شلیک
ګلوله ها و آ تش و دود و خون چیز دیګری ندیده ، پس این همه
نا آ رامی ها را با استواری و متانت و با لبخند آ میخته با اشک
تحمل نموده و مینماید ، این همه عذوبت بار دوش شانه هایش
بوده و است .
ګویا زمین از روز پیدایش اش تا به امروز راز های پیچیده را
تنګ در آ غوش ګرفته و دارد .
ای وطنداران :
ای همنوعان :
ای همنوایان :
ای همدردان :
۷


تا به کي این آ واز های شکسته به ګوش ها طنین انداز خواهد بود
وطندار :
تا توانی بکوش :

مثل عقاب پر کشا و به بلندی ها پرواز کن
بر این ګنبد کبود بر دیګران نوایی ساز کن
بکوش بر زخم یتیمان تا توانی مرحم ګذار
بال بکشا و قصه آ ور و دری دیګری باز کن



ششم ، هشت ، دو هزار و هشت

جرمنی